صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 58

موضوع: تاريخ ادبيات ايران از ابتدا تا کنون

  1. #31
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    نثر فارسي در عهد صفوي


    از منشيان دوره صفوي هم خواه آنان كه در ايران در دستگاه صفويان بوده ‏اند و خواه آنان كه در هند در دستگاه گوركانيان و ساير امراي محلي بسر مي‏بردند نامه ‏هاي تكلف آميزي در دست است.

    از بزرگترين اين نويسندگان ميرزا طاهر وحيد قزويني (متوفي به سال 1120) است كه منشي و مورخ دربار شاه عباس دوم و وزير شاه سليمان بوده است. از او منشآتي مانده كه در پاره‏ اي از آنها با تكلفي بسيار كوشيده است سخنان پارسي بدون استعمال لغات عربي به كار برد. ميرزا طاهر وحيد در شعر نيز دست داشته و از مشاهير استادان سبك هندي بوده است.

    از آثار منثور اين دوره در مسايل مختلف به ذكر اين چند كتاب مبادرت مي‏شود:

    حبيب السير تأليف غياث الدين خواندمير كه از مورخان آخر عهد تيموري و آغاز عهد صفوي بوده است (متوفي به سال 941) و كتاب او تا حوادث آخر عمر شاه اسمعيل صفوي را شامل است.

    تذكره شاه طهماسب صفوي به قلم شاه طهماسب اول (930 - 984) پسر شاه اسمعيل كه در وقايع سلطنت خود نوشته است.

    احسن التواريخ تاليف حسن بيك روملو كه تا وقايع سلطنت شاه طهماسب صفوي را شامل است.

    عالم آراي عباسي تاليف اسكندر بيك منشي شاه عباس بزرگ كه تا پايان حيات شاه عباس صفوي (985-1038) در آن به رشته تحرير در آمده و از ميان كتب دوره صفوي به حسن انشاء ممتاز است.

    بهار دانش كه تهذيبي است از كليله و دمنه بقلم شيخ ابوالفضل دكني (مقتول به سال 1013) وزير اكبرشاه. از شيخ ابوالفضل كتب ديگري مانند اكبرنامه در شرح سلطنت اكبرشاه و كتاب آيين اكبري باقي مانده است.

    هشت بهشت در تاريخ آل عثمان از مولانا ادريس البتليسي معاصر سلطان بايزيد (886 - 918) و پسرش ابوالفضل محمد الدفتري كه آن را تا وقايع سال 952 كه شامل اتفاقات قسمي از دوره سلطان سليم ثاني است نوشتند.

    مجالس المومنين از قاضي نورالله ششتري (متوفي به سال 1019) در شرح احوال گروهي بزرگ از شعرا و ادبا و فضلاي شيعه.

    از جمله مسائلي كه در اين عصر مورد توجه بود تذكره نويسي است. از كتب تذكره در اين دوره يكي تحفه ثاني تأليف سام ميرزا (983 . م) پسر شاه اسماعيل صفوي است شامل شرح حال عده ‏اي از شعرا اواخر قرن نهم تا اواخر قرن دهم.

    ديگر لطايف نامه ترجمه مجالس النفائس امير عليشير است كه به دست فخري بن اميري در سال 927 صورت گرفت. از ترجمه اين كتاب اثر معروف ديگري داريم به نام تذكرة المثال يا جواهر العجايب.

    ديگر مذكر الاحباب تأليف نثاري بخارايي است كه شامل شعراي دوره عليشير نوايي تا حدود سال 974.

    ديگر نفايس المآثر در شرح احوال شعراي ايراني هند عصر اكبر شاه.

    ديگر خلاصة الاشعار و زبدة الافكار تأليف تقي الدين كاشاني كه در سال 985 تأليف شد.

    ديگر تذكره هفت اقليم تأليف امين احمد راضي كه در آغاز قرن يازدهم پايان يافته و از تذكره ‏هاي معتبر فارسي است.

    ديگر رياض الشعرا تأليف علي قلي خان واله داغستاني كه در قرن دوازدهم تأليف شد.

    يكي از مسائل قابل توجه در ادبيات دوره صفوي كتب متعدد در لغت فارسي است. از علل عمده اين امر غير از حاجتي كه در هند به كتب لغت فارسي موجود بوده توجهي است كه شيخ ابوالفضل دكني وزير اكبر شاه به نوشتن انشاء‏هاي بليغ و بازگشت به سبك نويسندگان قديم داشته است و اين سبك بعد از او در دربار گوركاني متروك ماند. معلوم است كه اين توجه، اطلاع از لغت فارسي و موارد استعمال و معاني آن را ايجاب مي‏كرده و به همين سبب از دوره او تأليف كتب در لغت زياد رواج يافته بوده است. پيداست كه پيش از اين تاريخ نوشتن كتب در بيان لغات گاه مورد توجه قرار مي‏گرفته اما رواج آن كم و پيش از دوره صفوي تعداد كتب لغت انگشت شمار بوده است. از جمله كتب مهم لغت كه از دوره شيخ ابوالفضل مذكور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنايتاً نخست كتاب فرهنگ جهانگيري تأليف جمال الدين حسين انجور را بايد ياد كرد كه در دربار اكبر شاه و پسرش جهانگير مي‏زيسته است. وي كتاب خود را در سال 1017 بانجام رسانيده و به نام جهانگير در آورده و فرهنگ جهانگيري ناميده است.

    پيش از تاليف فرهنگ جهانگيري، كتاب ديگري در لغت فارسي به دست محمد قاسم سروري كاشاني در ايران به نام شاه عباس صفوي تأليف و به سال 1008 تمام شده بود.

    ديگر از فرهنگ هايي كه در هند تأليف شده فرهنگ رشيدي است تأليف عبدالرشيد الحسيني معاصر اورنگ زيب كه كتاب خود را در سال 1064 به پايان برده و آن يكي از كتب معتبر لغت فارسي است.

    ديگر كتاب غياث اللغات تأليف محمد غياث الدين است كه در سال 1242 تمام شده.

    علاوه بر اين كتب ديگري هم مانند مؤيد الفضلا (تأليف محمد لاد دهلوي) و بهار عجم و چراغ هدايت و جز آن در هند تأليف شده است كه فعلاً توضيح بيشتري را در باب آنها لازم نمي‏دانيم ليكن از ميان آنها خصوصاً ذكر فرهنگ برهان قاطع سودمند به نظر مي‏رسد. اين كتاب را محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به «برهان» در سال 1062 در هندوستان تأليف كرده و چون كتاب او مشتمل بر لغات بسيار و از ديگر كتب لغت فارسي كاملتر بوده تا كنون چند بار طبع شده است.

    عيب عمده ابن كتب آنست كه بر اثر نداشتن روش دقيق در جمع آوري لغات غالباً فاقد ارزش علمي كامل هستند. در بسياري از موارد اتفاق افتاده است كه قرائتهاي غلط لغات عربي يا تركي يا فارسي وسيله ايجاد لغات جديدي براي لغت نويسان مذكور شده است مطلب ديگر آن كه در دوره اكبر شاه بلائي به زبان و تاريخ ايران روي آور شد و آن جعل كتابهاي است به اسم دساتير و شارستان و آيين هوشنگ كه همگي شامل لغات ساختگي به عنوان لغات ناب فارسي و حاوي مطالبي راجع به تاريخ ايران قديم است كه مطلقاً دروغ و به كلي ساختگي مي‏باشد. اين كتب مجعول به نام لغات خاص فارسي كلماتي بي بن و بي‏اصل پديد آورده است مانند پرخيده، ايرخيده، فرنودسار، سمراد و جز آنها. اين كلمات مجعول به عنوان لغات خالص فارسي در فرهنگهاي مذكور را ه جسته و در دوره قاجاري و عهد ما مورد استفاده كساني قرار گرفت كه به گمان خود خواستند «پارسي ناب» بنويسند و آن گاه اين مهملات را در آثار خود به عنوان پارسي به كار برده و قطعات نامفهوم مضحكي از اين راه به وجود آورده ‏اند. مطاب تاريخي مجعول كتب مذكور هم بدبختانه به كتابهاي دوره قاجاري كه در تاريخ ايران قديم نوشته ‏اند راه جسته و در اذهان برخي وارد شده است.

    در دوره صفوي مؤلفات علمي و ديني متعددي به زبان فارسي فراهم آمده است كه در اين جا از ذكر بعض آنها گزيري نيست.

    در تفسير قرآن: ترجمه الخواص يا تفسير زواري از علي بن حسين زواري از علماء مشهور اماميه در قرن نوزدهم هجري، معاصر شاه طهماسب صفوي است كه كتاب خود را به سال 946 به اتمام رسانيد. وي كتب متعدد ديگري نيز به فارسي تأليف و ترجمه كرده است مانند: شرح نهج البلاغه به نام روضة الانوار، ترجمه مكارم الاخلاق طبرسي به نام مكارم الكرائم، ترجمه اعتقادات شيخ صدوق به نام وسيلة النجاة، ترجمه طرائف ابن طاوس طراوة اللطايف و و مجتمع الهدي معروف به قصص الانبياء و غيره.

    ديگر خلاصة المنهج در تفسير قرآن است به فارسي از ملا فتح الله كاشاني (متوفي به سال 988) شاگرد علي بن حسين زواري وي كتب ديني ديگري هم به فارسي دارد مانند منهج الصادقين في الزام المهالفين در تفسير قرآن كه پنج مجلد است و كتاب خلاصة المنهج اختصاري از آن مي‏باشد و كتاب «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين» كه شرح فارسي كتاب نهج البلاغه است. جامع عباسي تأليف شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي معاصر شاه عباس صفويست كه چون به سبب فوت مؤلف ناتمام ماند آن را مولانا نظام الدين محمد بن حسين قرشي ساوجي (متوفي به سال 1038) به فرمان شاه عباس تكميل كرد. اين كتاب از مهمترين كتب فقهي شيعه در روزگاران اخير شمرده شده و چندين بار بر آن شرح و حاشيه نوشته‏اند.

    ملا محمد باقر مجلسي (متوفي به سال 1111) از علماء ذي نفوذ آخر دوره صفوي و شيخ الاسلام ايران از اواخر عهد شاه سليمان تا اواخر عهد شاه سلطان حسين، نيز كتب متعددي در شرح مسائل مذهبي و اخلاقي شيعه به فارسي و عربي تأليف كرده است و از جمله آنهاست: بحارالانوار، مشكوة الانوار، معراج المؤمنين، جلاء العيون، زادالمعاد، عين الحيات و غيره.

    از جمله كتب معتبر كلامي اين عهد به فارسي يكي «كلمات مكنونه» است از ملا محسن فيض كاشاني (متوفي به سال 1000) شاگرد ملاصدرا به فارسي و عربي. وي كتب ديگر در مسائل ديني داشته و شعر نيز مي‏ساخته است. هدايت ديوان اشعار او را در حدود شش هفت هزار بيت تخمين كرده است.

    شاگرد ديگر ملاصدرا يعني عبدالرزاق بن علي بن حسين لاهيجي متخلص به فياض نيز تأليفاتي در حكمت و كلام دارد. مهمترين كتاب او گوهر مراد است كه خلاصه‏ييست در اصول عقايد به فارسي.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #32
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    از ميانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاري و زندي و قاجاري و مشروطيت

    در اين فصل خلاصه‏يي از تحول زبان و نظم و نثر فارسي از انقراض سلسله صفوي تا عصر حاضر نگاشته مي‏شود.

    شعر فارسي

    در پايان عهد صفوي در اصفهان اندك اندك ناخشنودي ناقدان سخن و صاحبان ذوق و هنر از روشي كه در شعر پارسي پديد آمده و مقبول گويندگان ايران و هندوستان شده بود، آشكار گشت و بر اثر اين ناخشنودي فكر تازه‏يي به ميان آمد و آن رها كردن شيوه جديد شعر يعني شيوه‏يي شد كه به سبك هندي شهرت دارد و ما پيش ازين درباره آن سخن گفته‏ايم. اين دسته معتقد بودند كه شيوه شاعراني از قبيل كليم كاشاني و صائب تبريزي و وحيد قزويني و نظاير آنان خلاف فصاحت و دور از اصول بلاغتي است كه در زبان فارسي وجود دارد و بايد آنرا ترك گفت و به شيوه‏يي كه همواره مقبول سخن شناسان و ناقدان و گويندگان و نويسندگان استاد بوده است بازگشت.
    از كسانيكه در اين فكر پيشقدم شمرده مي‏شوند و سخن آنان به ما رسيدده است ولي محمد خان مسرور اصفهاني (مقتول به سال 1168) عم آذر بيگدلي و مي‏رسد علي مشتاق اصفهاني (متوفي به سال 1192) استاد آذر بيگدلي و ميرزا نصير اصفهاني (متوفي به سال 1192) صاحب مثنوي معروف «پير و جوان» و سيد احمد هاتف اصفهاني (متوفي به سال 1198) داراي ديوان قصائد و غزليات و ترجيع‏بند مشهور و لطفعلي بيك آذر بيگدلي (متوفي به سال 1195) صاحب مثنوي خسرو و شيرين و تذكره آتشكده و ميرزا محمد صادق نامي اصفهان از معاصران زنديه و آقا محمد صهباي قمي (متوفي به سال 1191) از دوستان مشتاق و هاتف حاجي سليمان صباحي كاشاني (متوفي به سال 1206) و آقا محمد عاشق اصفهاني (متوفي به سال 1181) هستند كه همه معتقد به ترك روش معاصران و پيروي از سبك متقدمان بوده و خود نيز در قصيده يا غزل يا مثنوي شيوه استادان قديم را مورد تقليد قرار داده‏اند.
    آذر در شرح حال عم خود مسرور نوشته است كه «حضرتش در اصفهان تحصيل كمالات كرده و شوق بسيار به نظم اشعار داشته و شعر را خوب مي‏فهميد اما چون در آن زمان طريقه فصحاي متقدمين منسوخ بوده شعري ممتاز از ايشان نتراويد» و در شرح احوال مشتاق نوشته است:
    «بعد از آنكه سلسله نظم سالها بود كه به تصرف نالايق متأخرين از هم گسيخته به سعي تمام و جهد مالا كلام او پيوند اصلاح يافته اساس شاعري متأخرين را از هم فرو ريخته بناي فصحاي بلاغت شعار متقدمين را تجديد...»
    عبدالرزاق بيك دنبلي هم در بيان حال مشتاق آورده است:
    «چون بساط چمن نظم از اقدام خيالات خام شوكت و صائب و وحيد و مايشابه به هم و از استعارات بارده و تمثيلات خنك، لگدكوب شد و يكبارگي از طراوت و رونق افتاد مشتاق به تماشاي گلزار نظم آمده طومار سخن سرايي آن جمع را چون غنچه بهم پيچيده و بساط نظمي كه خود در آن صاحب سليقه بود و آن روش ضميري و نظيري است بگسترانيد، بر سر شاخسار سخن نواها ساخت و نغمه‏ها پرداخت، عند ليبان خوش نواي عصر او را مقتفي آمدند، اشعار رنگينش زينت نغمات مطربان باربد نواي آن زمان شد و ترنمات شيرينش نقل محفل ظرفاي مجلس آرا.»
    اين اشارات معلوم مي‏دارد كه از اواسط قرن دوازدهم به بعد نهضتي نو در شعر فارسي پديد آمد كه دو مركز عمده آن اصفهان و شيراز بوده و شاعراني كه ذكر كرده‏ايم در يكي از اين دو مركز به سر مي‏برده و مشغول تعليم شاگرداني زير دست خود بوده‏اند و از همين دو مركز است كه چند شاعر استاد مانند صباي كاشاني شاگرد صباحي و عبدالرزاق دنبلي شاگرد ميرزا نصير اصفهاني و سحاب اصفهاني پسر و پرورده هاتف اصفهاني تربيت شده و در اوايل دوره قاجاري شهرت يافته‏اند.
    شاعران مذكور و شاگردان و تربيت يافتگان ايشان همه معتقد بازگشت به شيوه استادان سبك عراقي و رها كردن شيوه هندي بوده‏اند و بر اثر اين نهضت روح تازه‏يي در قالب شعر فارسي دميده شد و در عين آنكه سبك هندي در جانب افغانستان و هندوستان همچنان با يك عده طرفدار پرشور به قوت سابق خود باقي بود، در ايران تا پايان دوره قاجاري پيروي از سبك دوره صفوي مذموم شمرده مي‏شد و مثلاً رضا قليخان هدايت در آغاز تذكره معروف خود (مجمع الفصحاء ) نوشته است كه:
    «... كه در زمان تركمانيه و صفويه طرزهاي نكوهيده عيان شد، و طريقه انيقه انتظام قصيده فصيحه و شيوه شيواي موعظه و نصيحة و حكميات و زهديات و حماسيات كه رسم فصحاي ما تقدم بود باكليه برافتاد، موز و نان به مخمس و مسدس و مثنوي سرايي و غزل آرايي و تعبيه معما و تعميه اسمهاي بي‏مسما مايل شدند و غزل را چون قراري معين نبود بهر نحويكه طبايع سقيمه و سليقه نامستقيمه آنان رغبت كرد پريشان‏گويي و ياوه‏درايي و بيهوده‏سرايي آغاز نهادند، به جاي حقايق وارده مضامين بارده و به عوض صنايع بديعه و بدايع لطيفه مطالب شنيعه و مقاصد كثيفه در درج اشعار و ضمن گفتار درج و تضمين فرمودند خاصه كه در اواخر صفويه و افشاريه و اوايل زنديه و الواريه طلوع كوكب طالع آنان مايه غروب اختر فضل و دانش و فصاحت و بلاغت و حكمت و معرفت گرديده، هر فاضلي زاويه‏يي گزيد و هر كاملي به كنجي خزيد. . القصه چون در پس هر نقصاني كمالي و در قفاي هر فراقي وصالي مقرر است و عزت و ذلت هر صنفي از اهل هر صنعتي را وقتي مقدر، در اواخر دولت الواريه چند تن را سليقه بر احياي شيوه متقدمين قرار گرفت و از بي‏مزگيهاي طرز متأخرين و طريقه مبتذله ايشان آگاه آمدند، بغايت چوشيدند و كوشيدند و كسوت جد و جهد پوشيدند و مردم را از طرز نكوهيده متأخرين منع كردند و بسياقت نيكوي متقدمين مايل آوردند و به مشقت مشق آن شيوه‏ها در پيش گرفتند...»
    اين قول كه نقل كرديم از شاعر و نويسنده مشهور عهد محمد شاه و ناصرالدين شاه يعني امير الشعراء هدايت است كه خود مردي استاد و صاحب نظر بود و نقل قول او براي اطلاع از نظري كه در دوره قاجاريه نسبت به سبك هندي وجود داشت كافي به نظر مي‏رسد.
    چون پيروان طريقه جديد معتقد به بازگشت به شيوه قدما بودند در اصطلاح معاصران دوره آنان را در تاريخ ادب فارسي «دوره بازگشت» مي‏نامند.
    دوره بازگشت يا دوره تجديد سبك قدما را مي‏توان به دو عصر ممتاز منقسم ساخت: دوره اول يعني دوره‏يي كه از اواسط قرن دوازدهم شروع شده و تا قسمتي از اوايل قرن سيزدهم ادامه يافته است. در اين مدت گويندگان استاد بيشتر سبك شاعران قرن ششم و هفتم و هشتم را در غزل و قصيده و مثنوي پيروي مي‏كردند.
    دوره دوم از اواخر نيمه اول قرن سيزدهم آغاز شده و دوره‏ييست كه گويندگان آن در عين پيروي از روش شعراي قرن ششم و هفتم و هشتم به سبك شعراي قرون چهارم و پنجم و ششم هم نظر داشتند مانند هدايت و سروش و فتح‏الله‏خان شيباني و محمود خان ملك الشعرا و جز آنان، و في‏احقيقة در اين دوره بود كه ثمرات بازگشت ادبي به نحو استيفا گرفته شد و سخن رضا قليخان هدايت آنجا كه به تقليد و پيروي گويندگان معاصر خو از فصحاي مختلف اشاره كرده است، بيشتر متوجه وضع همين دوره اخير است
    «همچنانكه تدريجاً پايه شعر تنزل نمود به تدريج ابواب ترقي گشود. چون آفتاب دولت... فتحعلي شاه ... از مشرق سلطنت شارق آمد طبع مبارك آنشهريار به واسطه وزن فطري به تكميل شعر و شاعري شايق افتاد، جمعي فضلا و فصحا در اين طبقه به هم رسيدند و طيقه قدما را برگزيدند و بدان سبك و سياق بر يكديگر سباق جستند و نقوش طريقه غير فصيحه متوسطين و متأخرين را از لوحه خاطر روزگار فرو شستند، بعضي به طرز خاقاني شيرواني و عبدالواسع جبلي قصائد مصنوعه رنگين مسجع مقفا سرودند و برخي به سياق فرخي و منوچهري شاهراه عذوبت و شيرين مقالي پيمودند، جمعي را هواي قانون حكيم رودكي و قطران در سر افتاد و قومي را سيرت استاد عنصري و امير مسعود سعد سلمان، طايفه‏يي به روشنايي مشعل حكيم الهي سنائي غزنوي و جلال الدين محمد مولوي معنوي قدس الله اسرار هم در مسالك تحقيق اقتفا خواستند و قافله‏يي پيرايه پيروي حكيم ابوالفرج روني و انوري ابيوردي بر تن آراستند، دليري چند در ميدان اقتباس رزميه گرمي از آتشكده طبع اسدي طوسي و فردوسي اندوختند و بيدلي چند در ايوان اكتساب بزميه مستي از خاطر نظامي و سعدي آموختند، گروهي طريقه از رقي و مختاري اختيار كردند و انبوهي به شيوه معزي و لامعي افتخار آوردند و طبقه‏يي از حكما و فصحاي معاصر در دنبال حكيم ناصر در افتادند و طايفه‏يي دل به زبان ورزي اديب صابر برنهادند، قليلي شيوه همه آنها را تتبع نموده بهر زباني بياني فرمودند و جمعي جمع كردند در ميان قصيده به سبك بلغاي قديم و غزل به رسم فصحاي جديد...»
    روشي كه شاعران دوره زنديه و قاجاريه داشتند در دوره مشروطيت و تا عصر حاضر نيز ميان شاعران استاد سخن سنج معمول و متداول است و از اوايل مشروطيت به بعد تنها برخي از گويندگان كم ارج گرد روشهاي ديگر گشته و هنوز هم در عالم شعر توفيقي حاصل نكرده‏اند.
    بعد از گويندگان معروف عهد زنديه كه نام آنان را پيش از اين آورده‏ايم چندين شاعر بزرگ در عهد قاجاريه ظهور كرده‏اند كه همه پيرو روش متقدمين بوده‏اند. اينان در غزل بيشتر به سعدي و حافظ اقتدا كرده و در مثنويهاي حماسي پيرامون روش فردوسي و مقلدان او گشته و در مثنويهاي بزمي از نظامي پيروي نموده و در قصائد و مسمطات و مقطعات روش شاعران قرنهاي چهارم و پنجم و ششم علي الخصوص عنصري و فرخي و منوچهري و مسعود سعد و سنائي و انوري و خاقاني را مورد تقليد قرار داده‏اند.
    زبان اين گويندگان همان لهجه كهنه است كه شاعران پيش از مغول و عهد مغول داشته‏اند و توجه به آرايش سخن و رعايت جانب فصاحت الفاظ ميان آنان شايع بوده است و كمتر شاعري را در بين ايشان مي‏توان يافت كه به لهجه معول زمان توجه و از آن استفاده كرده باشد.
    موضوعاتي كه گويندگان دوره بازگشت بدانها توجه داشتند بيشتر توصيفات، مدح، وعظ و اندرز، مدايح و مراثي معصومين، داستانهاي حماسي تاريخي و ديني، داستانهاي عاشقانه، غزل بوده است.
    از خوشبختيهاي شعراي اين زمان تشويقي است كه سلاطين از آنان مي‏كرده‏اند مخصوصاً شاهان قاجاري كه در اين مورد مي‏خواستند به پادشاهان شاعر پرور قديم اقتدا كنند و همين تشويق و نيز وجود مراكز ادبي در شهرهايي مثل تهران و شيراز و اصفهان و مشهد باعث ظهور عده كثيري شاعر استاد در دوره قاجاري شد كه از برخي ديوانها و منظومهاي بزرگ و اشعار غرا به يادگار مانده است.
    شاعران بزرگ دوره افشاريه و زنديه را پيش از اين نام برده‏ايم و اينك به ذكر فهرستي از اسامي گويندگان نام آور عهد قاجاري مبادرت مي‏شود:
    فتحعلي خان صباي كاشاني 0متوفي به سال 1238 هجري) شاگرد صباي كاشاني و ملك الشعراء فتحعلي شاه بود. ديوان قصائد او مشهور است و علاوه بر آن منظومهاي شهنشاه نامه و خداوند نامه و گلشن صبا و عبرت نامه او نيز هر يك شهرت و مقامي در آثار ادبي اخير ايران دارند. برخي از قصائد ملك الشعراء صبا به درجه‏يي از قدرت كلام و انسجام رسيده و تا حدي در آن معاني دقيق و عبارات فخيم آمده است كه به درستي يادآور قصايد فصحاي قرن ششم است.
    سيد محمد سحاب اصفهاني (متوفي به سال 1222) پسر سيد احمد هاتف شاعر قصيده‏سرا و غزل گوي مشهور دوره فتحعلي شاه بود، وي در قصائد خود از دو استاد بزرگ و مسلم قصيده يعني انوري و خاقاني با مهارتي شگفت انگيز پيروي كرده و به نيكي از عهد اين تقليد برآمده است.
    مجتهد الشعرا سيد حسين مجمر اصفهاني (متوفي به سال 1225) با حداثت سن و فوت در عنوان شباب در غزل و قصيده به روش متقدمان اظهار قدرت و مهارت فراوان كرده است.
    معتمدالدوله ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني (متوفي به اسل 1244) در نثر و نظم و خط از استادان بزرگ عهد خود بود و علي الخصوص غزل را به شيوه متقدمان خوب مي‏ساخت.
    ميرزا شفيع وصال شيرازي (متوفي به سال 1262) مشهور به ميرزا كوچك در مثنوي و غزل و قصيده قدرت داشت. استادي او در غزل خوشنويسي نزد معاصرانش مسلم بود. وي مثنوي فرهاد و شيرين وحشي را تمام كرد و مثنوي ديگري به بحر متقارب به نام بزم وصال دارد.
    ميرزا حبيب قاآني شيرازي (متوفي به سال 1270) قصيده سراي ماهرو استاد و غزل گوي و نويسنده مشهور اواسط عهد قاجاري است. اهميت قاآني بيشتر درآوردن طرز تازه‏يي در قصيده سرايي است ولي در عين اتكاء به شيوه گفتار قدما معاني تازه و تركيبات نو و افكار بديع دارد. پريشان او كه به روش گلستان نوشته معروف است.
    ميرزا عباس فروغي بسطامي (متوفي به سال 1274) از استادان مسلم غزل در عهد قاجاريست كه برخي از غزلهاي لطيفش لطف و فصاحت آثار سعدي و حافظ را به نظر خواننده مي‏آورد.
    ميرزا محمد علي سروش اصفهاني (متوفي به سال 1285) شاعر استاد دوره ناصرالدين شاه قصيده و مثنوي هر دو مي‏ساخته است ليكن اهميت و شهرت وي بيشتر در قصايد اوست كه با مهارتي عجيب در غالب آنها از فرخي سيستاني پيروي شده است. از او منظومه‏يي به بحر متقارب در شرح غزوات حضرت علي بن ابيطالب در دست است به نام ارديبهشت نامه و مثنويهاي ديگري نيز مانند ساقي نامه و الهي نامه دارد. محمود خان ملك الشعراء كاشاني (متوفي به سال 1311) در عهد خود از استادان مسلم در قصيده سرايي بود و منوچهري و فرخي را در قصايد ماهرانه پيروي مي‏كرد.
    ابوالنصر فتح الله خان شيباني كاشاني از معاصران محمد شاه و ناصرالدين شاه قاجار. وي قصيده سراي ماهرو استاد عصر خود و در پيروي از استادان دوره اول غزنوي چيره‏دست بود.
    گذشته ازين چند تن كه ذكر كرديم شاعران بزرگ ديگري هم در عهد قاجاري بوده‏اند كه نام و زبده آثار آنان بهتر از همه جا در مجلد دوم از مجمع الفصحاء هدايت آمده است و ذكر همه آنان در اين وجيزه دشوار است.
    اگر در اشعار گويندگان عهد قاجاري دقت و مطالعه شود ملاحظه مي‏گردد كه اگر چه اين گويندگان بزرگ كمتر به ابتكار مضامين و آوردن گفتار و معني تازه توجه دارند ليكن از حيث احياء زبان درست فارسي و تجديد خاطره گويندگان قديم خدمتي بزرگ به زبان و شعر فارسي كرده و آن هر دو را از ابتذال و سستي رهايي بخشيده‏اند و شيوه آنان در دوره مشروطيت الي يومنا هذا در نزد شاعران استاد مانند اديب نيشابوري و اديب پيشاوري و اديب الممالك فراهاني و مرحوم ملك الشعراء بهار خراماني معمول بوده و هست و تنها در پانزده بيست سال اخير است كه به واقع زمزمه تجديد سبك شعر فارسي از بعض شاعران معاصر شنيده مي‏شود.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #33
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    نثر فارسي

    نثر فارسي هم در عهد افشاريه و زنديه و قاجاريه اندك اندك از سستي و بيمارگي دور شد و در دوره قاجاريه روشي نسبة مطبوع كه به شيوه پيشينيان نزديك بود، حاصل كرد. پيداست كه در مورد نثر هم مانند نظم ميزان فصاحت و بلاغت گفتار نويسندگان قديم بود منتهي در اين مورد معمولاً از روش نويسندگان قرن ششم و هفتم و هشتم بيشتر تقليد شده است مگر در اواخر قرن سيزدهم كه برخي مانند ميرزا ابراهيم وقايع نگار به سبك معمول اواخر قرن پنجم توجه كردند.
    در آغاز اين عهد هنوز آثار شوم بي‏مبالاتي و مسامحه نويسندگان دوره صفوي در منشأت فارسي آشكار بود چنان كه حتي ميرزا مهدي خان منشي نادر و آذر بيگدلي با همه استادي خود از خطاي حذف افعال مصون نمانده‏اند ليكن در آثار نويسندگان استاد عهد قاجاري اين عيب و نظاير آن كمتر ملحوظ است. مشاهير نويسندگان دوره افشاريه و زنديه و قاجاريه عبارتند از:
    ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي نادر صاحب كتاب دره نادره كه مانند تاريخ وصاف پر از صنايع لفظي و مقرون به تكلف و تصنع است. وي كتاب ساده‏تري دارد به نام جهانگشاي نادري كه انشاء آن طبيعي‏تر از كتاب نخست است.
    نشاط اصفهاني كه نام او در ذكر شاعران عهد قاجاري گذشت، وي از نويسندگان صاحب ذوق و استاد عصر خود بوده و منشآتش در دست است و به چاپ رسيده.
    فاضل خان گروسي صاحب منشآت معروف، معاصر فتحعلي شاه وي تذكره‏يي نيز به نام انجمن خاقان دارد.
    قاآني كه نام او جزو شاعران آمده و كتاب پريشان او به تقليد كتاب گلستان شيخ عليه الرحمه نگاشته شده است.
    ميرزا تقي سپهر و پسر او عباسقلي سپهر مؤلفان كتاب معروف و مفصل ناسخ التواريخ.
    رضا قلي خان هدايت (متوفي به سال 1288) ملقب به امير الشعراء، معاصر محمد شاه و ناصر الدين شاه، صاحب آثار متعدد مانند مجمع الفصحاء در دو مجلد و رياض العارفين در شرح احوال شعراي متصوف و متمم روضة الصفا به نام روضة الصفاي ناصري و لغت انجمن آراي ناصري.
    ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني (مقتول به سال 1251) وزير محمد شاه بزرگترين نويسنده عهد قاجاري است كه منشآت وي به نثر مصنوع لطيفي نگارش يافته و دقت در آوردن الفاظ مقرون به ذوق و ايراد معاني باريك بدانها اثري خاص بخشيده است. قائم مقام در آوردن صنايع لفظي اصراري نداشت، هر جا ذوق خداداد او جايز مي‏شمرد از بعض صنايع تا آنجا كه به لطف كلام و رواني عبارت صدمه‏يي نرساند استفاده مي‏كرد و گرنه پيرامون آن نمي‏گشت. اشتهاد او به كلام فصحاي قديم زياد است اما او كلام متقدمين را هنگامي به كار مي‏برد كه حكم مثل سائر يافته باشد و آنها را به نوعي در كلام مي‏گنجاند كه گويي جزو انشاء اوست نه عاريتي و مأخوذ. عباراتش كوتاه‏تر و تركيباتش دل انگيز و جان پرور و او به واقع بزرگترين نويسنده ايران در ادوار اخير است كه به حق نام نويسندگي بر او توان نهاد.
    چند نويسنده خوب ديگر نيز در اواخر عهد قاجاري داريم مانند ميرزا عبداللطيف تبريزي صاحب فرهنگ برهان جامع و ترجمه الف ليلة و ليلة و محمد حسن خان صنيع الدوله (اعتماد السلطنه) مؤلف مرآت البلدان و كتاب منتظم ناصري و تذكره خيرات حسان و ميرزا محمد ابراهيم وقايع نگار و جز آن.
    از دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار به بعد ارتباط نزديك ميان ايران و اروپا آغاز شد و رو به تزايد و توسعه نهاد. آوردن كارشناسان فني در امور نظامي و مهندسي و ايجاد مدارس براي كارآموزي در اين فنون و فرستادن دانشجو و كارآموز به كشورهاي اروپا علي الخصوص فرانسه و انگلستان معمول گرديد، گروهي از فرزندان رجال و متمكنين و شاهزادگان با زبان و ادبيات فرانسوي و انگليسي آشنا شدند؛ ترجمه كتب مختلف از رمان و داستان گرفته تا كتب علمي و فني و نظامي به زبان فارسي آغاز گرديد؛ در اين ميان مدرسه دارالفنون به همت ميرزا محمد تقي خان امير كبير افتتاح يافت و آشنايي ايرانيان را با علوم جديد بيشتر معمول و ميسر ساخت؛ روزنامه نگاري هم اندك اندك معمول شد؛ در داخل و خارج ايران گروهي از مصلحين ايراني شروع به نوشتن عقايد سياسي و اجتماعي خود به زبان ساده كردند؛ تأليف كتب علمي و فني و درسي جديد بنا به احتياج زمان باب شد؛ فكر مشروطيت به ميان آمد و در مردم هيجاني ايجاد كرد و گروهي از طبقات مختلف سرگرم مطالعه كتب جديد و بحثهاي تازه و سعي در تحكم ارتباط خود با افكار و عقايد اروپايي شدند؛ رواج صنعت چاپ در ايران آشنايي مردم را با آثار ادبي و افكار مختلف ميسر ساخت.
    در اين گيرودار انقلاب مشروطيت آغاز شد؛ نطقها و ايراد خطابه‏هاي ساده برملا گرديد؛ روزنامه‏هاي پياپي انتشار يافت؛ تأسيس مدارس جديد رونق گرفت؛ تحصيل زبان‏هاي اروپايي داوطلبان بسيار حاصل كرد؛ آشنايي اهل فضل با ادب غربي بسيار شد؛ ادب جديد عربي هم كه تغيير و تحول زودتر در آن آشكار گرديده بود اثر خود را در ميان عربي دانان كتاب خوان و روزنامه و مجله دوست باقي نهاد؛ در افكار و عقايد تحولي عظيم پديدار شد، ادبيات از دربار و مجامع اشرافي و خصوصي به ميان عامه راه جست؛ آزادي بيان و بنان همه را به تكاپو انداخت؛ بر شماره نويسندگان و شاعران ساده‏گوي عامه پسند افزوده شد...
    در نتيجه اين تحولات سريع و شگرف روش نويسندگي تغيير يافت؛ افكار تازه در نثر و نظم به ميان آمد؛ سبك نگارش ساده و بي‏پيرايه شد؛ ورود در انواع مختلف مسائل ادبي از قبيل داستان و تآتر و بحث‏هاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و بحث ادبي و علمي و تحقيقات ادبي و تاريخي و جز آنها در زبان فارسي معمول گشت.
    لهجه نويسندگان تدريجاً تغيير يافت و به لهجه تخاطب نزديك شد؛ تركيبات تازه و لغات جديد كه بعضي هم ساختگي و برخي اروپايي و پاره‏يي تركي استانبولي بود در زبان فارسي راه جست؛ تركيبات و اصطلاحات تازه و خيالات جديد و فكرهاي نو معمول شد.
    در نثر و نظم فارسي از بعضي جهات فساد و تباهي راه جست زيرا بسياري از كسان كه استحقاق نويسندگي و شاعري نداشتند و از مقدمات بي‏بهره بودند به كار شاعري و نويسندگي پرداختند و حتي افرادي از اين قوم ديده شده‏اند كه زبان فارسي را نيز درست و به درجه‏يي معمول و عادي نمي‏دانستند؛ مقالات سرسري روزنامه‏ها و ترجمه‏هاي نادرست و ناموزن كه در جرايد انتشار يافت باعث شد كه لغات غلط، تركيبات و اصطلاحات نامناسب، غلطهاي دستوري و امثال آنها به وفور در نثر و نظم راه جويد.
    ليكن عوامل ديگري كه پيش از اين برشمرده‏ايم نثر و نظم را در راه تكامل وارد كرد و در آنها تنوع و تجددي به وجود آورد؛ زبان نثر ساده شد و از قيود لفظي رهايي يافت و استفاده از لهجه تخاطب نويسندگي را براي بسياري از طبقات آسان ساخت و نثر را آماده قبول افكار گوناگون كرد و از اين روي تحرير انواع كتب به زبان فارسي آسان شد؛ تأليف كتب در علوم جديد كه از اواخر عهد ناصري آغاز شده بود روز به روز معمول‏تر و متداول‏تر گرديد؛ ترجمه رمانها و داستانهاي اروپايي باعث شد كه نوشتن حكايات كوچك و داستانهاي بزرگ به تدريج در زبان فارسي معمول گردد و اينك اين فن در حال تكامل است تا روزي به مرحله بلوغ رسد؛ آشنايي با تحقيقات و تتبعات اروپاييان باعث تغيير روش تاريخ نويسي و تحقيق در مسائل ادبي شد و از اين راه تا كنون بسياري از نكات و مسائل مربوط به تاريخ و ادبيات ايران روشن گشت.
    اين پيشرفتها و ترقياتي از اين قبيل در ادبيات فارسي نهضت نكاتي ايجاد كرد كه اميد است به نتايج نيكو برسد.
    از نويسندگاني كه در دوره مشروطيت شهرت يافتند و خدماتي انجام دادند شيخ احمد روحي (مقتول به سال 1314) قمري، ميرزا آقاخان كرماني (مقتول به سال 1314) مؤلف صد خطابه و سه مكتوب و ايينه سكندري، ميرزا ملكم خان نويسنده رساله وزير رفيق، و روزنامه قانون .... را مي‏توان نام برد.

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #34
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    روايت حكيم ابرالقاسم فردوسى

    تاريخ حماسى ايران مديون زحمات جانفرساى حكيم ابوالقاسم فردوسى طوسى است. در بيان معنى حماسه از دومنبع بهره مى جوييم: اول، دانشنامه ادب فارسى (جلد يكم، آسياى ميانه به سرپرستى حسن انوشه) كه مى گويد: «حماسه در لغت به معنى دليرى و شجاعت و در اصطلاح، روايت بلندى است كه اغلب منظوم با بهره داشتن از زمينه هاى مختلف قهرمانى و پهلوانى و جوهره قومى و ملى كه حوادثى خارق العاده در آن جريان دارد. هر حماسه بايد از دو عنصر برخوردار باشد. ۱ _ حادثه، نمايان كننده پهلوانى و قهرمانى باشد. ۲ _ انسان هاى قهرمان، حوادث را به پيش ببرند.» [اما روانشاد دكتر ذبيح الله صفا تعريفى جامع و مانع از آن در كتاب «حماسه سرايى در ايران» به دست مى دهد و مى گويد: «حماسه نوعى از اشعار وصفى است كه مبتنى بر توصيف اعمال پهلوانى ها و مردانگى ها و افتخارات و بزرگى هاى قومى و فردى باشد به نحوى كه شامل مظاهر مختلف زندگى آنان گردد.»] در ايران باستان، كتاب اوستا و بخش هاى مختلف آن و روايت هاى موبدان و دهقانان و شاهنامه فردوسى يكى از آنها بوده است كه از جمله كهن ترين داستان هاى ملى و حماسى را نقل كرده است. در اين مبحث به دو موضوع مى پردازيم. ۱ _ زندگى فردوسى و اهميت شاهنامه ۲ _ سلسله هاى پيشداديان و كيان. حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن بن شرفشاه مشهور به فردوسى در ۳۲۹ هجرى قمرى (۹۴۰ ميلادى) همزمان با سلطنت نصر دوم پادشاه سامانى در «قريه باژ» نزديك طابران طوس به دنيا آمد. قريه باژ همان روستاى كنونى فاز است كه در بيست كيلومترى شمال شرقى مشهد است. او از خانواده دهقانان بود. درباره دهقانان بايد توضيح داد كه آنان رعاياى بى سواد نبوده اند، بلكه دهقانان طبقه اى باسواد، ممتاز و شريف بودند كه در زمره خرده مالكان پاك نيت و ضمناً در رده نگهبانان سنن و فرهنگ ملى ايران شمرده مى شدند. آنان فرزندانشان را با آداب و رسوم ايرانى پرورش مى دادند. فردوسى در چنين محيطى پرورش يافت و دل بسته فرهنگ و آداب ايرانى شد. او در روستاى زادگاهش و شهرهاى خراسان زبان هاى عربى، پهلوى، علم كلام و فلسفه را به خوبى فراگرفت.
    در ۳۷۰ هجرى قمرى (۹۸۱ ميلادى) فردوسى وقتى به تنظيم شاهنامه پرداخت كه در بلاد اسلامى در دو كانون، ايرانيان آزاده درصدد احياى فرهنگ ايران بودند: اول منطقه خراسان (خورآيان) كه امراى سامانى بر آن حكومت مى كردند و مدعى بودند كه از نسل ساسانيان هستند. آنها تمام جشن هاى ايرانيان باستان را دوباره بر پاى داشتند. دوم: بيت الحكمه در بغداد كه تمام نويسندگان و دانشمندان بزرگ ايرانى كه از جندى شاپور خوزستان به آنجا مهاجرت كرده بودند، همان اهداف را تعقيب مى كردند كه احياگران فرهنگ و تمدن باستانى ايران در خراسان بزرگ به ويژه بلخ، سمرقند و بخارا. در اين ميان طوس به خاطر خيزش فردوسى در احياى فرهنگ باستانى ايران مقامى والا پيدا كرد. منابعى كه براى تنظيم شاهنامه توسط فردوسى طوسى از آن بهره گرفته شد، بسيارند ولى آن طور كه فردوسى شناسان نوشته اند از منابع مكتوب زير بيشتر استفاده شده: ۱ _ خداى نامه كه در دوره ساسانى نوشته شده است. ۲ _ شاهنامه ابومنصورى كه به تشويق يكى از سپهسالاران خراسان تنظيم گرديده است. ۳ _ يادگار زريران (اياتكار زريران) كه رساله اى است در باب شرح جنگ هاى زرير برادر گشتاسب با دشمنان دين زرتشت. ۴ _ كارنامه اردشير بابكان. ۵ _ گشتاسب نامه دقيقى طوسى. اما مطلبى كه بيش از همه قابل توجه است، رواياتى است كه از ديرترين زمان تا زمان فردوسى سينه به سينه منتقل گرديده و عامل اين انتقال دهقانان و موبدان بودند. زيرا اوستاهاى موجود بسيار ناقص بود و فردوسى مجبور بود كه از موبدان و دهقانان اشكالات تاريخى خود را بپرسد. همان طور كه انجيل، تورات و كتاب مقدس حاوى داستان ها و قصه هاى پيامبران از آدم تا زمان عيسى (ع) است و همچنين قرآن مجيد كه در بردارنده قصه هاى حكيمانه از آدم تا صفوت آدميان حضرت محمد(ص) است، اوستاى اصلى كه در ايران باستان وجود داشت در بردارنده حوادث جهان از زمان كيومرث (آدم ابوالبشر) تا زمان هجوم اسكندر را دربرداشت. اگر آن اوستا موجود بود و به دستور اسكندر نمى سوخت ديگر حلقه هاى مفقود شده در تاريخ ايران ايجاد نمى شد كه مردم اين كشور از ماد، هخامنشى اصلاً اطلاع نداشته باشند و فردوسى به مدت سى سال به غير از چند اثر مكتوب در تنظيم شاهنامه، از گفته هاى دهقانان خراسان استفاده كند. «پولينوس» (Polinus) مورخ رومى قرن اول ميلادى به عظمت آن اوستا اشاره كرده است.
    استاد فرزانه و فقيد دكتر ذبيح الله صفا در ص ۳۱ كتاب حماسه سرايى در ايران مى نويسد: «در نامه تنسر كه يكى از روحانيون معروف دوره اردشير بابكان بود، به يكى از امراى طبرستان اين مطلب را نوشت كه اسكندر از كتاب اوستا، دوازده هزار پوست گاو در اسطخر فارسى سوزانيد و يك سوم آن كه باقى ماند از ياد خلايق رفت.» همين مطلب را مسعودى مورخ دوره اسلامى نيز تاييد مى كند. از اين جهت فردوسى به صراحت مى گويد كه روايتگر شاهنامه اكثراً دهقانان و موبدان بوده اند. به همين جهت مى گويد:
    يكى نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
    پراكنده دردست هر موبدى / از او بهره اى نزد هر بخردى.يكى پهلوان بود دهقان نژاد / دلير و بزرگ و خردمند و راد.زهر كشورى موبدى سالخورد / بياورد كاين نامه را گر كرد.بپرسيدشان از نژاد كيان / وزان نامداران فرخ گوان.چنين يادگارى شد اندر جهان/ برو آفرين از كهان و مهان
    • روش فردوسى در تدوين شاهنامه
    فردوسى در ابتداى شاهنامه نشان مى دهد كه يك ايرانى وطن دوست و مسلمان و دوستدار اهل بيت است. او به علت ظلم بنى اميه كه تازى را بر ايرانى برترى مى دادند، ابتدا به ستايش از پيامبر اسلام مى پردازد و سپس در بيت دوم اعراب را سرزنش مى كند.
    منم بنده اهل بيت نبى / ستاينده خاك پاى وصى
    نه فر و نه نام و نه تخت و نژاد / همى داد خواهند ايران به باد (منظور اعراب است)
    از اين جهت به او حكيم گويند كه سخنان حكيمانه مى گويد و شاهنامه او در واقع كتاب شاهان نيست بلكه پندنامه و اندرزنامه به شاهان است.
    •نمونه اى اندرز به كيخسرو
    به يزدان پناه و به يزدان گراى / كه اويست بر نيكويى رهنماى.گر اين پند من سر به سر نشنوى / به اهريمن بدكنش بگروى
    شاهنامه در واقع در قالب داستان هاى سمبليك چون كليله و دمنه كه چه به ظاهر افسانه و باورنكردنى مى نمايد ولى از حقايقى حكايت مى كند كه آن را در زندگى بشر نمى توان انكار كرد سروده شده است از اين جهت فردوسى مى گويد:
    تو آن را دروغ و فسانه مخوان / به يك سان روش در زمانه مدان
    داستان هاى شاهنامه در واقع در قالب ميت (ميث) كه به معنى سخن رازآميز است بيان شده. «ميت» يك واژه فارسى قديم است كه در زبان هاى اروپايى به صورت «ميتولوژى» (Mythology) (علم الاساطير) درآمده. مجيد يكتايى در گزيده اى از شاهنامه فردوسى مى گويد: «داستان جنگ رستم زورمند با اسفنديار رويين تن يكى از اين ميت ها است كه نبرد ميان زور و اميد است و چون اميد از ديدگان ناتوان است، تير رستم به چشم اسفنديار كه رويين تن بود كارگر مى افتد و او را از پاى مى اندازد.»
    • راز بزرگ در شاهنامه، ديوان مازندران
    يكى از ميتولوژى هاى قابل توجه در شاهنامه حكيم فردوسى قضيه ديوان مازندران است. متون تاريخى حاكى از آن است كه آريايى ها كه اجداد ايرانى ها بوده اند به سهولت بر تمام ايران مسلط شدند و اقوام بومى فلات ايران را مطيع خود ساختند. ولى مازندران از اين قاعده مستثنى بود. مردم مازندران بسيار شجاع و داراى علم و فضيلت و هنر بودند. در متون باستانى ايران هر آن كس كه انيرانى (غيرايرانى) (غيرآريايى) بود، ديو مى خواندند. ديوان چون در برابر هجوم ايرانى ها مقاومت مى كردند، از آنها در بعضى از آثار كلاسيك ايران به بدى ياد كرده اند، در صورتى كه در اكثر آثار شعرا و نويسندگان قديمى و كلاسيك از مازندران به خوبى ياد شده است. حكيم فردوسى از منطقه مازندران به خوبى ياد مى كند و مى گويد:
    كه مازندران شهر ما ياد باد /هميشه بر و بومش آباد باد.كه در بوستانش هميشه گل است / به كوى اندرون لاله و سنبل است.هوا خوشگوار و زمين پرنگار /نه گرم و نه سرد و هميشه بهار.گلابست گويى به جويش روان / همى شاد گردد ز بويش روان.دى و بهمن و آذر و فرودين / هميشه پر از لاله بينى زمين
    اهالى مازندران (ديوان) خواندن و نوشتن و خانه سازى و هنرهاى ديگر را به شاهان ايران زمين آموختند.
    ايرانيان چون آئين مزديسنا (پرستش اهورامزدا) داشتند با سحر و جادو مخالف بودند.
    مهاجران آريايى به علت آن كه قادر نبودند از جنگل ها و راه هاى صعب العبور مازندران عبور كنند و در دل جنگل ها راه خود را گم مى كردند، خيال مى كردند كه گرفتار جادو شده و از ره مردى خارج شده اند. از اين جهت فردوسى از قول ايرانيان آن زمان تفسيرى به اين شرح دارد.
    تو مر ديو را مردم بد شناس / كسى كو ندارد زيزدان سپاس.هر آنكو گذشت از ره مردمى / ز ديوان شمر، مشمرش ز آدمى
    در بيت دوم فردوسى حتى هر انسانى را كه از راه مردمى خارج شود و به جادو متوسل شود ديو مى خواند، حتى اگر ايرانى و يا پادشاه ايران باشد. چنانچه به كيخسرو نصيحت مى كند كه اگر از پرستش يزدان روبگرداند به ديوسيرتى و اهريمنى دچار خواهد شد.
    او پادشاهان را به عقل و خرد رهنمون مى شود و در ضمن مى گويد كه در واقع پادشاهى كه خرد ندارد، فرمانرواى خوبى نيست. او در اين باره مى گويد
    خرد افسر شهرياران بود / خرد زيور نامداران بود.خرد زنده جاودانى شناس/ خرد مايه زندگانى شناس.خرد رهنماى و خرد دلگشاى / خرد دست گير به هر دو سراى
    فردوسى در آرزوى زمانى بود كه بشر به وسيله جام جهان بين (جام جهان نما) هر جاى دنيا را كه مى خواهد، ببيند. نخستين بار در شاهنامه در داستان بيژن و منيژه پس از ناپديد شدن بيژن كيخسرو با نگريستن در اين جام جاى زندان او را يافت. در كتاب خداى نامه اين جام طورى بود كه علاوه بر هفت اقليم (همه كره زمين) و همه سيارات را هم نمايان سازد.
    بعد از هزار سال كه از روزگار فردوسى مى گذرد، تلويزيون، اينترنت و ماهواره همان كار جام كيخسرو را انجام مى دهد كه گويند اين جام در زمان جمشيد ايجاد شد. از اين جهت به سازمان تلويزيون جام جم گفتند تا اين نام باستانى زنده بماند. فردوسى در اين باب مى گويد
    پس آن جام بركف نهاد و بديد / در او هفت كشور همى بنگريد.ز كار و نشان سپهر بلند / همه كرد پيدا چه و چون و چند
    حكيم فردوسى بعد از آن كه پيروزى فريدون را بر ضحاك عرب شرح مى دهد، سخن حكمت آميز ديگرى را به شرح زير بيان مى كند.
    فريدون فرخ فرشته نبود / ز مشك و ز عنبر سرشته نبود.به داد و دهش يافت آن نكويى/ تو داد و دهش كن فريدون تويى
    منظور استاد سخن فردوسى اين است كه اگر مردم عادى به عدل و بخشش رو آورند از فريدون بالاترند. زيرا فريدون را عدل و داد به فرمانروايى رسانيد نه آنكه با زور بازو فرمانروا گشت فردوسى بار ها اميران و پادشاهان را پند مى دهد كه در عين نيرومندى صلح طلب و بى آزار باشند و كينه توزى را كنار بگذارند. در اين باره مى گويد:
    همى خواهم از كردگار جهان/ كه نيرو دهد آشكار و نهان.ستيزه به جايى رساند سخن / كه ويران كند خاندان كهن.تو را آشتى بهتر آيد ز جنگ/ نبايد گرفتن چنين كار تنگ.چو خواهيد يزدان بود يارتان / كند روشن اين تيره بازارتان.كم آزار باشيد و هم كم زيان / بدى را مبنديد هرگز ميان.دگر باز نايد شده روزگار / به گيتى درون تخم كينه مكار.به دل كار هاى گذشته مگير / كه يزدان زبنده است پوزش پذير
    فردوسى چون داستان هرزگى سودابه را شرح داد، به همه توصيه مى كند كه با زن پارسا وصلت كنند. لذا مى گويد: به گيتى به جز پارسازن مجوى/ زن بدكنش خارى آرد به روى
    وقتى كه برادران ايرج او را مى كشند در سرزنش آنان مى گويد كسى كو برادر فروشد به خاك/ سزدگر نخوانندش از آب پاك
    زمانى كه سلم ايرج را مى كشد، فردوسى عاقبت او را به گور حواله مى دهد و مى گويد چو در گور تنگ استوارت كنند / همه نيك و بد در كنارت كنند.
    درباره اكثر شاهانى كه از دستور يزدان سرپيچى مى كنند و از راه عدل و داد منحرف مى شوند اشعارى مى سرايد. در اين چند بيت از عاقبت كار جمشيد چنين مى گويد: چه گفت آن سخنگوى با فر و هوش / چو خسرو شوى بندگى را بكوش.به يزدان هر آنكس كه شد ناسپاس / بدش اندر آيد ز هر سو هراس.كه آزرده شد پاك يزدان از اوى / بدان درد درمان نديدند روى. از گفتار حكيمانه فردوسى و پند ها و اندرز هاى او در شاهنامه كه سى سال در تنظيم آن رنج برد به اين نتيجه مى رسيم كه او نمونه بارز يك فرد كامل ايرانى و داراى عزت نفس و علو طبع، رحمت و شفقت و شهامت بى حد بوده است. او در اشعارش نشان مى دهد كه از رنج هاى دوست و دشمن هر دو متاثر مى شود و اين خود نشانه خوى پاك او است.

    نام ايران به وسيله فردوسى در زمانى بلندآوازه شد كه محمود غزنوى ترك نژاد بر خراسان مسلط شد و مصادف بود با زمانى كه او شاهنامه را تمام كرد و از او بى مهرى ديد. فردوسى فردى وطن پرست بود. در جايى كه خليفه عباسى از غرب و تركان از ماوراءالنهر كشور ما را تهديد مى كردند، گفت:
    جهان پر ز بدخواه و پر دشمن است/ همه مرز ها جاى اهريمن است .نه هنگام آرام و آسايش است/ نه روز درنگ است و آرايش است.دريغ است ايران كه ويران شود/ كنام پلنگان و شيران شود.چو ايران نباشد تن من مباد/ بر اين بوم و بر زنده يك تن مباد.همه سر به سر تن به كشتن دهيم / از آن به كه كشور به دشمن دهيم
    فردوسى بعد از آن كه شاهنامه را به نام خدا آغاز كرد از داستان كيومرث گرفته تا پايان دوره ساسانى را شرح داد. او در اشعارش تا توانسته ، لغات فارسى به كار برده است و ثابت كرد كه زبان فارسى بسيار غنى است و احتياج به زبان هاى بيگانه ندارد چنانچه در شعرى گويد: اگر پهلوانى ندانى زبان / به تازى تو اروند را دجله خوان . او در مدت ۳۰ سال بزرگترين منظومه حماسى جهان را در شصت هزار بيت سرود و چون از بى مهرى محمود رنجيد از خراسان بيرون رفت و رو به طبرستان كرد و به اسپهبد شهريار از آل باوند پناه برد و محمود را هجو كرد. فردوسى در ۴۱۱ هجرى قمرى (۱۰۲۰ ميلادى) در قريه باژ طوس درگذشت و در ملك مزروعى خود مدفون شد.
    فردوسى از يگانه شعرايى است كه زبان فارسى و فرهنگ ايران را زنده كرد و از اين جهت مى گويد: چو عيسى من اين مردگان را تمام / سراسر همه زنده كردم به نام و باز مى گويد: پى افكندم از نظم كاخى بلند / كه از باد و باران نيايد گزند .بسى رنج بردم در اين سال سى / عجم زنده كردم بدين پارسى.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #35
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    مقایسه سبک خراسانی و عراقی

    سبك خراساني


    سبك خراساني سبكي است كه از سرآغاز ادب فارسي تا قرن هاي پنجم و ششم ادامه داشته است و بزرگاني چون رودكي ، فردوسي ، عنصري و ناصر خسرو در محمل اين سبك پاي گذاردند
    از خصوصيات مهم سبك خراساني, در مقايسه با سبك عراقي ودورانهاي ديگر, خردگرايي شاعران و سخنوران اين دوران است.
    زبان فارسي در اين دوره زبان مادري گويندگان است يعني گويندگان اين دوره برخلاف دوره هاي زبان فارسي را از روي آثار ادبي پيش از خود نمي آموختند ،از اين رو زبان ايشان طبيعي و روان است و در آن تعقيد و ابهام نيست.
    اما اگر امروزه براي ما برخي از لغات آن مهجور و دشوار مي نمايد ، به سبب آن است كه خراسان بزرگ منطقه ي بسيار وسيعي بود و لهجه هاي مختلفي چون سغدي و خوارزمي در آن رايج بود . همين امر باعث شده است كه در شعر اين دوره نام شهر هاي قديم خراسان بزرگ و نواحي همجوار آن آمده باشد: خلخ،چگل،نوشاد،قيروان ، ختا،ختن و...
    شعر اين دوره مشتمل بر مجمو عه اي از لغات است كه بسامد آن در دوره هاي بعد كم مي شود و يا يكسره از بين مي روند : سعتري ، عرعر، فرخار ، ساتگين ، چرخشت و... كه احصاء آنها مشكل است و احتياج به مطالعات آماري و كامپيوتري است و بايد ديوان تك تك شاعران مورد مطالعه قرار گيرد.
    برخي از لغات پر استعمال سبك خراساني از نظر فكري هم جالبند. يكي از آن ها واژه ي ( آز) به معني طمع و فزون خواهي است كه غالبا ‏‏‏جاندار انگاشته شده است. دليل آن اين است كه آز در اساطير ايراني نام ديوي است ، ديوي كه همه چيز را فرو مي بلعد و اگر چيزي نصيبش نشود خود را بخورد.
    فردوسي در مورد آز مي گويد:
    سوي آز منگر كه او دشمن است دلش برده ي جان آهر من است
    شعر اين دوره شعري شاد و پر نشاط است و روحيه تساهل و خوشباشي را تبليغ مي كند و از محيط هاي اشرافي و گردش و تفريح و بزم سخن مي گويد.
    اشعار دوره ي سامانيان و غزنويان نمونه ي اين سبك است. در آغاز اين دوره تشبيه و استعاره و كنايه را در نظم و نثر راه نبود ولي بعد ها بخصوص منوچهري دامغاني اين نوع معاني را در اشعار خود آورده است. تعصب ديني در سبك خراساني به چشم نمي خورد و لغات و اصطلاحات عربي در اين دوره به كار نرفته است.
    در شعر اين دوره معشوق مقام والايي ندارد و حتي گاهي مقام او پست است.
    ناصر خسرو در اين مورد مي گويد:
    گسستم ز دنياي جا في امل
    ترا باد بند و گشاد و عمل
    غزال و غزل هر دوان مر ترا
    نجويم غزال و نگويم غزل
    در اشعار سبك خراساني اشاره به معارف اسلامي و حديث و قرآن در آن كم است و آن چه هست عميق نيست.
    به استفاده هايي كه فرخي از برخي از لغات اسلامي كرده است اوج كنيد:
    ياد با آن شب كان شمسه ي خوبان طراز
    داشت بيدار مرا تا به گه بانگ نماز
    چنان كه ملاحظه مي شود شاعر از همه چيز به عنوان ماده خامي از جهت مدح معشوق سود مي برد.
    قالب شعري مسلط در اين دوره قصيده است. قصايد كامل با تشبيب و مدح و شرطه و دعاي تابيد از زمان رودكي مرسوم شد.
    غزل در اين دوره خيلي كم است اما رباعي و مثنوي رايج است. مسمط و ترجيح بند هم ديده مي شود.
    ابو شكور بلخي، كسايي مروزي، رودكي، عنصري، فردوسي ، امير معزي فرخي ، منوچهري و انوري از پيروان و سرايندگان اين سبك بوده اند.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #36
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    سبك عراقي

    اين سبك بعد از سبك خراساني كه تا قرن ششم ادامه داشت مورد توجه قرار گرفت و تا عهد صفويان ادامه يافت. حمله مغولان و
    دگرگوني كامل اوضاع اجتماعي يكسره سبك خراساني را محو كرد وسبك عراقي رواج تام يافت.
    سبك عراقي به لحاظ تاريخي دوره ي مغولان و ايلخانان و تيموري را در بر مي گيرد و از قرن هفتم تا اواخر قرن نهم ادامه داشت.
    وجه تسميه آن اين است كه بعد از مغول كانون هاي فرهنگي از خراسان به عراق منتقل شد و شاعران و نويسندگان بزرگ آن غالبا از شهر هاي عراق عجمند.
    در اين سبك لغات و اصطلاحات عربي در شعر و ادب فارسي بسيار زياد شد و به فنون و صنايع شعري بيش معني اهميت داده مي شد.

    سبك عراقي دو مختصه مهم دارد: اول عرفان و دوم غزل :
    1-عرفان در قرن هفتم در آثار عطار از قبيل منطق الطير و الهي نامه و مولانا در مثنوي و غزليات به اوج خود مي رسد.
    2-در قرن هشتم حافظ از مطالب عرفاني در ساخت غزليات خود بهر مي گيرد.
    در سبك عراقي نكات و اصطلاحات مذهبي زيادي وارد شده و استعاره و تشبيه و كنايه و فنون بديع به حد افراط مورد توجه قرار گرفته.

    از پيروان و سرايندگان سبك عراقي مي توان از حافظ ،نظامي ، سنايي و خاقاني و سعدي و مولوي و عطار نام برد.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #37
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    مقايسه سبك خراساني و عراقي


    در سبك خراساني لغات و اصطلاحات عربي به كار نرفته است در صورتي كه در سبك عراقي از كلمات و اصطلا حات عربي زياد استفاده شده است.
    در سبك خراساني تشبيه و استعاره و كنايه جايي نداشت اما سبك عراقي سرشار از تشبيه و استعاره و كنايه است. در سبك خراساني تعصب ديني به چشم نمي خورد اما در سبك عراقي نكات و اصطلاحات مذهبي در شعر وارد شده است. اين موارد نشان دهنده ي تفاوت اين دو سبك شعري و طرز تفكرو نگرش شاعران اين دو سبك است و اينكه در هر دوره خصوصيات شعري با توجه به شرايط آن زمان تغيير تغيير مي كند.
    براي مثال رودكي در سرودن قصيده هاي مدحي و وصفي استاد بوده در حالي كه مولوي در سرودن اشعار عرفاني مهارت داشته است.كه اين موضوع نشان دهنده ي تفاوت دوران رودكي( سبك خراساني) با دوران مولوي(سبك عراقي) است.
    در سبك خراساني غزل رواج نداشته است و شاعران اين سبك
    علاقه اي به غزل نداشتند در صورتي كه شاعران سبك عراقي علاقه زيادي به قالب غزل داشتند.
    لغات كه در سبك عراقي مورد استفاده قرار مي گرفت دوام بيشتري در طول زمان نسبت به كلمات مورد استفاده در سبك خراساني دارد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #38
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    حبسیه نویسی

    حبسيه نويسي يا ادبيات زندان گونه اي از ادبيات است كه در آن خاطرهي دورهي سياه زندان و رنج و مصائب مردان پاكباخته و ماجراجو، در ميان ديوارهاي محصور و تاريك ، به شيوهاي مؤثر توصيف ميشود.
    در حبسيه ها ياد وخاطره ايام حبس و روحيات و احوال ذهني نويسنده منعكس مي شود،.در حبسيه نويسي ،نويسنده يا شاعر به توصيف فضاي اختناق زده زندان و حالات شخصي و دروني زندانيان و رنج و عذاب هايي كه در زندان متحمل ميشوند ميپردازد و اغلب با زباني مستقيم و توصيفي گفت و گوها و شايعات مربوط به عفو عمومي و آرزوها و خيال بافيهاي دور و دراز زندانيان را بيان مي كند.
    معروفترين حبسيه سراي ادبيات فارسي مسعود سعد سلمان است
    كه در حقيقت نامور ترين شاعر عصر دوم غرنوي است.
    شهرت او در گرو حبسيه هاي اوست . حبسيه او غم انگيز و درعين حال جذاب و گيراست.
    از ديگر بزرگان اين نوع از ادبيات مي توان از بزرگ علوي نام برد. وي از بنيانگذاران داستان نويسي سياسي ايران است كه به زندان رضا شاه هم افتاده بود. و در آن دروان به حبسيه نويسي و شكايت از اوضاع زندان و مشكلات و سختي هايي كه در دوران زندان تحمل كرده است پرداخت .علوي مبدع حبسيه نويسي معاصر يا ادبيات زندان است، آثاري مانند ورق پاره هاي زندان و نامه ها ، از او در زمينه حبسيه نويسي است

    شخصي به هزار غم گرفتارم
    در هر نفسي بجان رسد كارم
    بي زلّت و بي گناه محبوسم
    بي علت و بي سبب گرفتارم
    در دام جفا شكسته مرغي ام
    بردانه نيوفتاده منقارم
    خورده قسم اختران به پاداشم
    بسته كمر آسمان به پيكارم
    محبوسم و طالع است منحوسم
    غمخوارم و اخترست خونخوارم
    برده نظر ستاره تاراجم
    كرده ستم زمانه آزارم
    ياران گزيده داشتم روزي
    امروز چه شد كه نيست كس يارم
    هر نيمه شب آسمان ستوه آيد
    از گريه ي سخت و ناله ي زارم

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #39
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    ادبيات پهلوى


    هنگام تسلط مسلمين بر ايران لهجهٔ رسمى ادبى و سياسى و دينى ايرانيان همان بود که به ”پارسى ميانه“ و ”پهلوى پارسي“ يا ”پهلوى ساساني“ مشهور است. خلاف آنچه تصور مىشد با غلبهٔ عرب اين لهجه، يا بهتر بگوئيم زبان رسمي، يکباره از ايران برنيفتاد بلکه تا چند قرن در بعض نواحى اين سرزمين رواج داشت و کتابها و کتبيهها بدان نگارش يافت و بسيارى از آنچه به اين لهجه و بهخط پهلوى در عهد ساسانيان نوشته و تأليف شده بود بهعربى و پارسى درى درآمد که بعضى از آنها هنوز هم در دست است. در ميان زردشتيان ايران که تا اواخر قرن چهارم هنوز در بسيارى از نواحى ايران بهوفور ديده مىشدند، غير از نسکهاى اوستا همهٔ کتابهاى ديگر دينى يا تفسيرهاى اوستا به پهلوى بود و غالب اين کتابها و تفسيرها هم در سه قرن اول هجرى تأليف شده و حتى تأليف بعضى از آنها به قصد مبارزه با دين اسلام يا آئين مسيح صورت گرفته است.
    تازيان هنگام تسلط بر ممالکت اسلامي، از آنجا که از رموز تشکيلاتى اطلاعى نداشتند، ناگزير ديوانهاى محلى را با متصديان آنها و زبان و دفاترى که متداول بود، برجاى نهادند. از آنجمله در عراق و ايران يعنى در قلمرو شاهنشاهى ساسانى عمال ديوان و خط و زبان پهلوى را، همچنان که بود نگاه داشتند، و اين حال ادامه داشت تا عهد حکومت حجاجبن يوسف ثقفي، که يکى از کاتبان ايرانى موسوم به صالحبن عبدالرحمن به فکر نقل ديوان از پهلوى به عربى افتاد. وى زير دست زادانفرّخ صاحب ديوان کار مىکرد و بعد از فوت استادش جاى او را گرفت و با آنکه پسر زادانفرخ يعنى مردانشاه با انديشهٔ او مخالف مىکرد، فکر خود را عملى کرد. گويند چون مردانشاه دانست که صالح از تصميم خود بازنمىگردد او را نفرين کرد و گفت: ”خدا ريشهٔ تو را از جهان ببراد همچنان که ريشهٔ فارسى را بريدي!“ و باز همچنان که ابنالنديم در الفهرست نوشته ايرانيان حاضر شدند صد هزار درهم بدو دهند تا از اين کار اظهار عجز کند و او نپذيرفت!
    بدين ترتيب با خيانت طالحى صالحنام زبان و خط پهلوى از ديوانهاى عمال عرب در ايران برافتاد، ليکن اين واقعه مانع آن نشد که خط و زبان پهلوى در ميان ايرانيان غيرمسلمان و مسلمان تا حدود قرن پنجم کم و بيش رائج باشد چنانکه در برخى از نواحى ايران کتبيههاى ابنيه را به خط پهلوى يا به خط کوفى و پهلوى هر دو مىنوشتند مانند کتيبهٔ برج لاجيم نزديک زيراب در مازندران که از قرن پنجم هجرى و يک خط آن به پهلوى و خط ديگر آن به عربى (کوفي) است. اين برج مقبرهٔ کياابوالفوارس شهريار بن عباس بن شهريار بوده و در تاريخ ۴۱۳ بنا شده است. برج ديگرى هم نزديک برج لاجيم است که ظاهراً در اوائل قرن پنجم بنا شده و کتيبهٔ آن بهخط کوفى و پهلوى است. برج رادکان نزديک بندر گز نيز از همينگونه برجهاى مقبرهاى و داراى دو کتيبه به خط کوفى و پهلوى است.
    در قرن چهارم و پنجم بسيارى از ايرانيان به خط و زبان پهلوى آشنائى داشتند. جمعکنندگان شاهنامهٔ ابومنصورى و مترجمان بعضى از دفترهاى پهلوى به پارسى در همين دوره رسالاتى از پهلوى مانند اياتکار زريران و کارنامهٔ اردشير بابکان و داستان بهرام گور و پندنامهٔ بزرگمهر بختگان و گزارش شترنگ و نظاير اين رسالات را به پارسى درى و به خط پارسى نقل کرده و جزو شاهنامه قرار داده بودند. نفوذ لهجهٔ پهلوى در اين نقلها به حدى بود که بعد از نظم آنها به پارسى بهوسيلهٔ دقيقى و فردوسى هم وجوه تقارب فراوانى ميان آنها با اصل پهلوى هريک مشهود است.
    در اواسط قرن پنجم يکى از کتابهاى مشهور که گويا اصل آن از دورهٔ اشکانى بوده است يعنى ويس و رامين از متن پهلوى به پارسى گردانده شد و سپس به همت فخرالدين اسعد گرگانى به نظم پارسى درآمد و در اين منظومه تأثير لغتها و ترکيبهاى پهلوى بسيار ديده مىشود.
    آشنائى شاعران و نويسندگان ايران با متون پهلوى و نقل آنها به پارسى تا قرن هفتم هم ادامه داشته است چنانکه در همين ايام يکى از شاعران مشهور بهنام زراتشت بهرام پژدو کتاب ارداويرافنامه را از پهلوى به شعر پارسى درآورد.
    نقل اين شواهد مسلم مىدارد که آشنائى ايرانيان با خط و زبان پهلوى ساسانى با انقراض حکومت ساسانى يکباره از ميان نرفت بلکه تا ديرگاه ادامه داشت.

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #40
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    نقل آثار پهلوى به عربى


    در سه قرن اول هجرى بسيارى از کتابهاى مشهور پهلوى که حاوى مطالب تاريخى و ادبى و حکم و مواعظ و عهود و مسائل علمى بود بهعربى درآمد و از جملهٔ مهمترين آنها است: کليله و دمنه - خداينامه که چند بار ترجمه و تهذيب شد و مهمترين مترجم آن عبدالله بنمقفع بود - داستان اسکندر - سندبادنامه - بختيارنامه - بلوهر و بوذاسف - کتاب صورت پادشاهان - کتاب سگسيکان - آئيننامه - گاهنامه - داستان بهرام چوبين - داستان رستم و اسفنديار -داستان پيران ويسه - داستان دارا و بت زرين - کتاب زادانفرخ در تأديب پسرش - عهد کسرى به پسرش هرمز و پاسخ هرمز بدان - عهد اردشير به پسرش شاپور - کتاب موبدان موبد در حکم و جوامع و آداب - کتاب مزدک - کتابالتاج در سيرت انوشيروان - کتاب سيرت اردشير - کتاب ستور پزشکى - زيج شهريار - کارنامهٔ انوشيروان - داستان شهر براز با اپرويژ - لهراسپنامه - گزارش شطرنج - نامهٔ تنسر و بسيارى از کتب ديگر در مسائل مختلف از قبيل منطق و حکمت و رياضيات و فلاحت و تاريخ و ادب و قصص و حکايات و امثال و حکم و مسائل دينى خاصه کتب دينى مانويه و غيره.
    از ناقلان همهٔ اين کتابها اطلاع کافى نداريم. ناقلان کتابهاى مانويه اصلاً شناخته نيستند زيرا مترجمان آنها از بيم جان نام خود را بروز نمىدادند اما از کسانى که کتابهاى ديگر را بهعربى درآوردند بعضى را از راه روايات مورخان و مصنفان مىشناسيم مثل جبلةبن سالم (متوفى به سال ۱۲۵ هـ. معاصر هشام بن عبدالملک اموي)؛ ابنالمقفع اديب مشهور؛ نوبخت اهوازى منجم و فرزندانش؛ موسىبن خالد يوسفبن خالد؛ علىبن زياد تميمى ناقل زيج شهريار؛ حسنبن سهل منجم؛ محمدبن جهم برمکي؛ هشامبن قاسم اصفهاني؛ محمدبن بهرام اصفهاني؛ موسىبن عيسى الکسروي؛ بهرام پسر مردانشاه؛ عمربن فرخان طبري؛ علىبن عبيدة الريحاني؛ بهرام هروى مجوسى و عدهاى ديگر.
    اينان غير از کسانى هستند که از متون سريانى يا هندى براى ترجمه استفاده و آنها را بهعربى نقل مىکردند و همچنين غير از کسانى هستند که به ترجمهٔ کتابهاى متعدد مانويه از پهلوى و سريانى بهعربى سرگرم بودند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/