صفحه 4 از 23 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 227

موضوع: گزيده اي از ضرب المثل های ايرانی و ریشه های آن

  1. #31
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    از دماغ فیل افتاده

    از دماغ فیل افتادن ضرب المثلی كه از دیرباز میان مردم رد و بدل می شود، به كسی اطلاق می شود كه به اصطلاح، خودش را بسیار می گیرد.

    یعنی به زبان صریح تر، كسی كه از خودراضی باشد و تكبر و خودبینی اش دیگران را آزار دهد، مردم درباره اش می گویند «فلانی از دماغ فیل افتاده» مهدی پرتوی آملی، نویسنده و محقق كتاب جامع «ریشه های تاریخی امثال و حكم» معتقد است كه ریشه این ضرب المثل به زمان حضرت نوح باز می گردد داستان از این قرار بود كه حضرت نوح كه از سوی خداوند مامور می شود تا از تمام موجودات كره زمین یك جفت در كشتی معروفش بگذارد تا سیل و طوفان نسل آنان را منقرض نكند، یك روز دید كه كشتی پر از فضولات حیوانات شده است.

    همراهان حضرت نوح گله به نزد پیامبر می برند و او هر چه می اندیشد برای تخلیه فضولات آن همه حیوان، فكری به ذهنش نمی رسد. پس دست به دعا می برد و از خداوند می خواهد كه در این طوفان، آنان را از فضولات و بوی آن نجات دهد.

    خداوند هم به او دستور می دهد كه دستی به پشت فیل بزند. حضرت نوح به محض این كه دستور را می شنود، آن را عملی می كند. دستی به پشت حیوان عظیم الجثه یعنی فیل می زند و ناگهان از دماغ بزرگ فیل، یعنی خرطومش یك خوك می افتد زمین. خوك هم به محض این كه پایش به زمین می رسد شروع می كند به خوردن فضولات و كثافات و كشتی ظرف چند ساعت، مثل روز اول، پاك و پاكیزه می شود

    در همین هنگام می گویند، ابلیس كه از پاكیزگی كشتی ناراحت شده بود، دست به پشت خوك می زند و ناگهان از دماغ خوك، موشی بیرون می جهد. موش شروع می كند به خرابكاری و آنقدر به كارش ادامه می دهد كه نزدیك است كشتی سوراخ شود.

    خداوند كه این را می بیند به نوح دستور می دهد تا دوباره دستی به پشت شیر بمالد. هنوز حضرت نوح دستش را از پشت شیر برنداشته بود كه ناگهان از دماغ شیر درنده، گربه به زمین می افتد و به دنبال موش می افتد. پس طبق روایات اسلامی سه حیوان پس از طوفان نوح به جهان هستی گام گذاشتند و پیش از آن وجود نداشتند: خوك، گربه و موش

    حال ببینیم ارتباط خوك كه از دماغ فیل افتاده است چه ربطی دارد به آدم های متكبر و از خود راضی مهدی پرتوی آملی در این باره آورده است: «از آنجا كه فیل حیوان عظیم الجثه ای است و عظمت و هیبتش دل شیر را می لرزاند، لذا آنچه از دماغ فیل افتاده: «حتی اگر خوك مفلوك هم باشد» در مورد افراد خودخواه متكبر معجب مورد استفاده و ضرب المثل قرار گرفته است»

    اما به نظر می رسد كه چهره خود خوك هم در كاربرد این ضرب المثل درباره آدم های از خود راضی، بی ارتباط نیست. خوك همان طور كه همگان می دانند دماغی سربالا دارد و چشم های ریزش هم طوری است كه انگار همیشه از بالا، آن هم از بالای دماغ سربالایش به بقیه چیزها نگاه می كند.

    چنانچه اصطلاح دیگری هم در مورد آدم های از خود راضی به كار می رود: «طرف چنان دماغش را بالا می گیرد و راه می رود كه انگار»

    علی اكبر دهخدا در «امثال و حكم» خود، جلوی ضرب المثل «از دماغ فیل افتاده» فقط نوشته است «بسیار برتن و متكبر است.» احمد شاملو در «كتاب كوچه» یادی از این ضرب المثل نكرده است.

    اما جوانان امروز اصطلاحاتی به جای این ضرب المثل به كار می برند كه در این سال ها ساخته شده است «طرف برای خودش پپسی باز می كند»، «طرف برای خودش كارت تبریك می فرستد»

    در «فرهنگ لغات زبان مخفی» نوشته دكتر مهدی سمائی اشاره ای به اصطلاحات جوانان كه متضمن این مضمون باشد، دیده نشد.

  2. #32
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    ضرب المثل ها و اصطلاحات محاوره ای فارسی ( حرف الف )

    "آب از دستش نمیچکه."

    "آب از سر چشمه گل آلوده."

    "آب از آب تکان نمیخوره."

    "آب از سرش گذشته."

    "آب پاکی روی دستش ریخت."

    "آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم."

    "آب را گل آلود میکنه که ماهی بگیره."

    "آب زیر پوستش افتاده."

    "آب که یه جا بمونه، میگنده."

    "آبکش و نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری."

    "آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه چه صد نی."

    "آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه."

    "آب نمی‌بینه و گرنه شناگر قابلیه."

    "آبی از او گرم نمیشه."

    "آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد."

    "آخر شاه منشی، کاه کشی است."

    "آدم با کسی که علی گفت، عمر نمیگه."

    "آدم بد حساب، دوبار میده."

    "آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره."

    "آدم خوش معامله، شریک مال مردمه."

    "آدم دست پاچه، کار را دوبار می‌کنه."

    "آدم دست پاچه دوبار می‌شاشه."

  3. #33
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    "آدم زنده، زندگی می‌خواد."

    "آدم زنده وکیل وصی نمی‌خواد."

    "آدم گدا، اینهمه ادا؟"

    "آدم گرسنه، خواب نان سنگک می‌بینه."

    "آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه."

    "آرد خودمونو ریختیم، الک مونو آویختیم."

    "آرزو بر جوانان عیب نیست."

    "آستین نو پلو بخور."

    "آسوده کسی که خر نداره --- از کاه و جوش خبر نداره."

    "آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه."

    "آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی‌نمک."

    "آش نخورده و دهن سوخته."

    "آفتابه خرج لحیمه."

    "آفتابه لگن هفت دست،اما شام و ناهار هیچی."

    "آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار می‌کنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم می‌شه."

    "آمدم ثواب کنم، کباب شدم."

    "آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد."

    "آنانکه غنی‌ترند، محتاج‌ترند."

    "آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد."

    "آنرا که حساب پاکه، از محاسبه چه باکه؟"

    "آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه."

    "آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه."

    "آنقدر مار خورده که افعی شده."

    "آن ممه را لولو برد."

    "آنوقت که جیک‌جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟"

    "آواز دهل شنیدن از دور خوشه."

    "اجاره نشین خوش نشینه."

    "ارزان خری، انبان خری."

    "از اسب افتاده‌ایم، اما از اصل نیفتاده‌ایم."

    "از اونجا مونده، از اینجا رونده."

    "از اون نترس که های و هوی داره، از اون بترس که سر به زیر داره."

    "از این امامزاده کسی معجزه نمی‌بینه."

    "از این دم بریده هر چی بگی بر‌میاد."

    "از این ستون به آن ستون فرجه."

    "از بی‌کفنی زنده‌ایم."

    "از دست پس میزنه، با پا پیش می‌کشه."

    "از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانکه غنی‌ترند محتاج‌ترند."

    "از تو حرکت، از خدا برکت."

    "از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است."

    "از خر افتاده، خرما پیدا کرده."

    "از خرس موئی، غنیمته."

    "از خر میپرسی چهارشنبه کیه؟"

    "از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه‌هات بده."

    "از درد لا‌علاجی به خر میگه خانمباجی."

    "از دور دل و میبره، از جلو زهره رو."

    "از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه."

    "از شما عباسی، از ما رقاصی."

    "از کوزه همان برون تراود که در اوست."

    "از کیسه خلیفه می‌بخشه."

    "از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند."

    "از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد."

    "از ماست که بر ماست."

    "از مال پس است و از جان عاصی."

    "از مردی تا نامردی یک قدم است."

    "از من بدر، به جوال کاه."

    "از نخورده بگیر، بده به خورده."

    "از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن."

    "از هر چه بدم اومد، سرم اومد."

    "از هول هلیم افتاد توی دیگ."

    "از یک گل بهار نمیشه."

    "از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه."

    "اسباب خونه به صاحبخونه میره."

    "اسب پیشکشی رو، دندوناشو نمی‌شمرند."

    "اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور."

    "اسب دونده جو خود را زیاد میکنه."

    "اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده."

    "اسب و خر را که یکجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند."


  4. #34
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    "استخری که آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چکار؟"

    "اصل کار برو روست، کچلی زیر موست."

    "اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد."

    "اگر بیل‌زنی، باغچه خودت را بیل بزن."

    "اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره."

    "اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می‌بینمت بچشم آن وختی."

    "اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد."

    "اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید."

    "اگه تو مرا عاق کنی، منهم ترا عوق میکنم."

    "اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز."

    "اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد."

    "اگه خاله‌ام ریش داشت، آقا دائیم بود."

    "اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله."

    "اگر دانی که نان دادن ثواب است --- تو خود میخور که بغدادت خرابست."

    "اگه دعای بچه‌ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی‌موند."

    "اگه زاغی کنی، روقی کنی، میخورمت."

    "اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی."

    "اگه علی ساربونه، میدونه شترو کجا بخوابونه."

    "اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد."

    "اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره."

    "اگه لر ببازار نره بازار میگنده."

    "اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشکن."

    "اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه."

    "اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می‌کشه."

    "اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم."

    "اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد."

    "اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یک‌ساعته شوهر میده."

    "اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر."

    "امان از خانه داری، یکی میخری دو تا نداری."

    "امان ازدوغ لیلی، ماستش کم بود آبش خیلی."

    "انگور خوب، نصیب شغال میشه."

    "اوسا علم." این یکی رو بکش قلم."

    "اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام."

    "اول بچش، بعد بگو بی‌نمکه."

    "اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن."

    "اول بقالی و ماست ترش فروشی."

    "اول پیاله و بد مستی."

    "اول، چاه را بکن، بعد منار را بدزد."

    "ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک."

    "این تو بمیری، از آن تو بمیری‌ها نیست."

    "اینجا کاشون نیست که کپه با فعله باشه."

    "این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه."

    "این قافله تا به حشر لنگه."

    "اینکه برای من آوردی، ببر برای خاله‌ات."

    "اینو که زائیدی بزرگ کن."

    "این هفت صنار غیر از اون چارده شی است."

    "اینهمه چریدی دنبه‌ات کو؟"

    "اینهمه خر هست و ما پیاده میریم."

  5. #35
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    ضرب المثل ها و اصطلاحات محاوره ای فارسی ( حرف ب )

    با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد."

    "با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت."

    "با این ریش میخواهی بری تجریش؟"

    "با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه."

    "با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی."

    "باد آورده را باد میبرد."

    "با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه."

    "بادنجان بم آفت ندارد."

    "بارون آمد، ترکها بهم رفت."

    "بار کج به منزل نمیرسد."

    "با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هرهیچکدام هر دو."

    "بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره."

    "بازی بازی، با ریش بابا هم بازی."

    "با سیلی صورت خودشو سرخ نگه‌میداره."

    "با کدخدا بساز، ده را بچاپ."

    "با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه."

    "بالابالا‌ها جاش نیست، پائین پائین‌ها راش نیست."

    "بالاتو دیدیم، پائینتم دیدیم."

    "با مردم زمانه سلامی و والسلام."

    "تا گفته‌ای غلام توام، میفروشنت."

    "با نردبان به آسمون نمیشه رفت."

    "با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین؟"

    "باید گذاشت در کوزه آبش را خورد."

    "با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت."

    "با یک گل بهار نمیشه."

    "به اشتهای مردم نمیشود نان خورد."

    "به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ؟" گفت اگر از پل جستم ریش من و گرنه دم سگ."

    "بجای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد."

    "بچه سر پیری زنگوله پای تابوته."

    "بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد."

    "بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه."

    "بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید."

    "به درویشه گفتند بساطتو جمع کن، دستشو گذاشت در دهنش."
    "بدعای گربه کوره بارون نمیاد."

    "بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه."

  6. #36
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    "برادران جنگ کنند، ابلهان باورکنند."

    "برادر پشت، برادر زاده هم پشت."

    "خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بکش."

    "برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار."

    "برای کسی بمیر که برات تب کنه."

    "برای همه مادره، برای ما زن بابا."

    "برای یک بی‌نماز، در مسجد‌و نمی‌بندند."

    "برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه."

    "بر عکس نهند نام زنگی کافور."

    "به روباهه گفتند: شاهدت کیه؟ گفت: دمبم."

    "بزبون خوش مار از سوراخ در میاد."

    "بزک نمیر بهار میاد --- کنبزه با خیار میاد."

    "بز گر از سر چشمه آب میخوره."

    "به شتره گفتند: شاشت از پسه، گفت : چه چیزم مثل همه کسه؟"

    "به شتر مرغ گفتند: بار ببر، گفت: مرغم، گفتند: بپر، گفت: شترم."

    "بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده."

    "بعد از هفت کره، ادعای بکارت."

    "بقاطر گفتند: بابات کیه؟ گفت: آقادائیم اسبه."

    "به کیشی آمدند به فیشی رفتند."

    "به گربه گفتند: گهت درمونه، خاک پاشید روش."

    "به کچله گفتند: چرا زلف نمیزاری؟ گفت: من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد."

    "به کک بنده که رقاص خداست."

    "بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم."

    "بگیر و ببند بده دست پهلوون."

    "بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسکه، یکیش بلبل."

    "بمالت نناز که بیک شب بنده، به حسنت نناز که بیک تب بنده."

    "بماه میگه تو در نیا من در میام."

    "بمرغشان کیش نمیشه گفت."

    "بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه."

    "بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده."

    "بهر کجا که روی آسمان همین رنگه."

    "به یکی گفتند: سرکه هفت ساله داری؟ گفت: دارم و نمیدم، گفتند: چرا؟ گفت: اگر میدادم هفت ساله نمیشد."

    "به یکی گفتند: بابات از گرسنگی مُرد. گفت: داشت و نخورد؟"

    "به گاو و گوسفند کسی کاری نداره."

  7. #37
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    دو قورت و نيمش باقي است



    ضرب المثل بالا دربارۀ کسي به کار مي رود که حرص و طمعش را معيار و ملاکي نباشد و بيش از ميزان قابليت و شايستگي انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد. عبارت مثلي بالا از جنبۀ ديگر هم مورد استفاده و اصطلاح قرار مي گيرد و آن موقعي است که شخص در ازاي تقصير و خطاي نابخشودني که از او سرزده نه تنها اظهار انفعال و شرمندگي نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد.
    در اين گونه موارد است که اصطلاحاً مي گويند:«فلاني دو قورت و نيمش باقي است.» يعني با تمتعي فراوان از کسي يا چيزي هنوز ناسپاس است.
    اکنون ببينيم اين دو قوت و نيم از کجا آمده و چگونه به صورت ضرب المثل درآمده است.
    چون حضرت سليمان پس از مرگ پدرش داود بر اريکۀ رسالت و سلطنت تکيه زد بعد از چندي از خداي متعال خواست که همۀ جهان را دريد قدرت و اختيارش قرار دهد و براي اجابت مسئول خويش چند بار هفتاد شب متوالي عبادت کرد و زيادت خواست.
    در عبارت اول آدميان و مرغان و وحوش. در عبادت دوم پريان. در عبادت سوم باد و آب را حق تعالي به فرمانش درآورد.
    بالاخره در آخرين عبادتش گفت:«الهي، هرچه به زير کبودي آسمان است بايد که به فرمان من باشد.»
    خداوند حکيم علي الاطلاق نيز براي آن که هيچ گونه عذر و بهانه اي براي سليمان باقي نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانايي، بدو بخشيد و اعاظم جهان از آن جمله ملکۀ سبا را به پايتخت او کشانيد و به طور کلي عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد.
    باري، چون حکومت جهان بر سليمان نبي مسلم شد و بر کليۀ مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سيادت پيدا کرد روزي از پيشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرمايد تا تمام جانداران زمين و هوا و درياها را به صرف يک وعده غذا ضيافت کند! حق تعالي او را از اين کار بازداشت و گفت که رزق و روزي جانداران عالم با اوست و سليمان از عهدۀ اين مهم برنخواهد آمد. سليمان بر اصرار و ابرام خود افزود و عرض کرد:
    «بار خدايا، مرا نعمت قدرت بسيار است، مسئول مرا اجابت کن. قول مي دهم از عهده برآيم!»
    مجدداً از طرف حضرت رب الارباب وحي نازل شد که اين کار در يد قدرت تو نيست، همان بهتر که عرض خود نبري و زحمت ما را مزيد نکني. سليمان در تصميم خود اصرار ورزيد و مجدداً ندا در داد:
    «پروردگارا، حال که به حسب امر و مشيت تو متکي به سعۀ ملک و بسطت دستگاه هستم، همه جا و همه چيز در اختيار دارم چگونه ممکن است که حتي يک وعده نتوانم از مخلوق تو پذيرايي کنم؟ اجازت فرما تا هنر خويش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبوديت را به اتمام و اکمال رسانم.»
    استدعاي سليمان مورد قبول واقع شد و حق تعالي به همۀ جنبدگان کرۀ خاکي از هوا و زمين و درياها و اقيانوسها فرمان داد که فلان روز به ضيافت بندۀ محبوبم سليمان برويد که رزق و روزي آن روزتان به سليمان حوالت شده است.
    سليمان پيغمبر بدين مژده در پوست نمي گنجيد و بي درنگ به همۀ افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمي و ديو و پري و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام براي روز موعود برآيند.
    بر لب دريا جاي وسيعي ساخت که هشت ماه راه فاصلۀ مکاني آن از نظر طول و عرض بود:«ديوها براي پختن غذا هفتصد هزار ديگ سنگي ساختند که هر کدام هزار گز بلندي و هفتصد گز پهنا داشت.»
    چون غذاهاي گوناگون آماده گرديد همه را در آن منطقۀ وسيع و پهناور چيدند. سپس تخت زريني بر کرانۀ دريا نهادند و سليمان بر آن جاي گرفت.
    آصف بر خيا وزير و دبير و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علماي بني اسراييل گرداگرد او بر کرسيها نشستند. چهار هزار نفر از آدميان خاصگيان در پشت سر او و چهار هزار پري در قفاي آدميان و چهار هزار ديو در قفاي پريان بايستادند.
    سليمان نبي نگاهي به اطراف انداخت و چون همه چيز را مهيا ديد به آدميان و پريان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.
    ساعتي نگذشت که ماهي عظيم الجثه اي از دريا سر بر کرد و گفت:«پيش از تو بدين جانب ندايي مسموع شد که تو مخلوقات را ضيافت مي کني و روزي امروز مرا بر مطبخ تو
    نوشته اند، بفرماي تا نصيب مرا بدهند.»
    سليمان گفت:«اين همه طعام را براي خلق جهان تدارک ديده ام. مانع و رادعي وجود ندارد. هر چه مي خواهي بخور و سدّ جوع کن.» ماهي موصوف به يک حمله تمام غذاها و آمادگيهاي مهماني در آن منطقۀ وسيع و پهناور را در کام خود فرو برده مجدداً گفت:«يا سليمان اطعمني!» يعني: اي سليمان سير نشدم. غذا مي خواهم!!
    سليمان نبي که چشمانش را سياهي گرفته بود در کار اين حيوان عجيب الخلقه فرو ماند و پرسيد:«مگر رزق روزانۀ تو چه مقدار است که هر چه در ظرف اين مدت براي کليۀ جانداران عالم مهيا ساخته ام همه را به يک حمله بلعيدي و همچنان اظهار گرسنگي و آزمندي مي کني؟» ماهي عجيب الخلقه در حالي که به علت جوع و گرسنگي! ياراي دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتواني جواب داد:
    «خداوند عالم روزي 3 وعده و هر وعده يک قورت غذا به من کمترين! مي دهد. امروز بر اثر دعوت و مهماني تو فقط نيم قورت نصيب من شده هنوز دو قورت و نيمش باقي است که سفرۀ تو برچيده شد. اي سليمان اگر ترا از اطعام يک جانور مقدور نيست چرا خود را در اين معرض بايد آورد که جن و انس و وحوش و طيور و هوام را طعام دهي؟» سليمان از آن سخن بي هوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبريايي قادر متعال سر تعظيم فرود آورد.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #38
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض دو قرص کردن



    دو قرص کردن عبارت از خرده کاريهايي است که براي پيش بردن مقصود معمول دارند. يک مورد استعمال ديگر اين عبارت مثلي هم موردي است که قرار داد قبلي را به خاطر بياورند مانند: در ميان دعوا نرخ تعيين کردن.
    به طوري که ملاحظه شد اصطلاح دو قرص کردن در واقع پس از اقدامات اوليه به منظور تأييد به عمل مي آيد تا محل ترديد و ابهامي براي طرف مقابل باقي نگذارد.
    قبلاً بايد دانست که ريشۀ اين اصطلاح از فعل دو از مصدر دويدن نيست بلکه آن را دربازي نزد بايد جستجو کرد که في الجمله شرح داده مي شود.
    بازي نرد فقط دو نفر بازيکن دارد که در مقابل يکديگر مي نشينند و هر کدام پانزده مهره در اختيار دارند و با ريختن طاس که از يک تا شش نقطه در شش گوشۀ آن نقش شده است مهره هاي خود را به جلو مي رانند و مهرۀ حريف را چنانچه به صورت طاق در سر راه قرار گيرد مي زنند و پيش مي روند تا به شش خانۀ آخر برسند.
    نتيجۀ بازي نرد اين است که هر يک از دو حريف که توانست مهره هايش را زودتر به شش خانۀ آخر برساند و بردارد برنده است و ديگري بازنده شناخته مي شود.


    بازي نرد بر چند نوع است که دو نوع آن بيشتر معمول و متداول مي باشد.
    نوع اول بدين ترتيب است که دو حريف براي پنج دست شرط مي بندند و هر کدام زودتر توانست پنج مرتبه ببرد شرط را برده است.
    در اين نوع بازي اگر حريف پنج مرتبۀ متوالي- يعني پنج بر هيچ ببرد- که آن را اصطلاحاً مارس گويند شرط بازي را هر مبلغ باشد دو برابر مي گيرد مگر آنکه قبلاً قرار بگذارند که مارس نداشته باشند.
    نوع دوم آنکه دو حريف براي هر دست برد و باخت مبلغي شرط مي بندند و هر کس زودتر مهره ها را جمع کند برنده شناخته مي شود. در اين نوع بازي که بيشتر اختصاص به نرادهاي حرفه اي دارد غالباً با گرفتن حق دو بازي مي کنند.
    منظور از بازي کردن با حق دو اين است که در خلال بازي چنانچه يکي از طرفين احساس برد و موفقيت کند به حريف مي گويد دو. يعني شرط و مبلغ بازي دو برابر شود.
    اگر طرف مقابل قبول کرد مي گويد بدو يعني با دو برابر موافقم و بازي را ادامه مي دهد، در غين اين صورت با گفتن کلمۀ ندو بازي ختم مي شود و همان مبلغ شرط بندي را
    مي بازد و در وقت و زمان بازي بدين وسيله صرفه جويي مي شود.
    با اين توصيف به طوري که ملاحظه مي شود کلمۀ دو در بازي تخته نرد عبارت از دو برابر کردن شرط بندي است به اين معني که حريف براي پيش بردن مقصود دو قرص
    مي کند تا چنانچه برنده شد دو برابر بگيرد.
    دو قرص کردن، اصطلاح بازي نرد و تخته بازي است ولي چون بازيکنان حرفه اي و غير حرفه اي اين اصطلاح را در موقع بازي چند بار متقابلاً به کار مي برند رفته رفته معاني و مفاهيم مجازي پيدا کرد و از آن به منظور استحکام عمل و به ياد آوردن قول و قرار قبلي استشهاد و تمثيل مي کنند في المثل مي گويند:«فلاني دو قرص مي کند.» يعني در انجام مقصود خويش زمينه سازي و محکم کاري مي کند.

    =================================

    ۱- به طوري که شاهنامۀ فردوسي و نفايس الفنون آمده در قرون قديمه نرد بر خلاف روش امروزه با سه طاس (کعبتين) بازي مي شده است.
    ۲- بعضي ها کلمۀ دو را مخفف داو مي دانند که کلمۀ داوطلب نيز از آن مشتق شده است.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #39
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض دوغ و دوشاب يکي است



    وقتي که به زحمات و فداکاريهاي افراد توجه نشود و خوب و بد و زشت و زيبا در يک کفه قرار گيرد به ضرب المثل بالا استشهاد و تمثيل مي کنند و يا به عبارت ديگر مي گويند: «دوغ و دوشاب پيشش يکي است.»
    چون اساس کار در اين کتاب بر اين است که ريشه هاي واقعي امثال و حکم از لابلاي تاريخ و افکار و عقايد مردم اين سرزمين بيرون کشيده شود و يکي از آنها ريشۀ همين ضرب المثل است، علي هذا دريغ دانست که از آن سطري نگوييم و سطري نپردازيم.



    دوغ که متفرع از ماست است و پس از گرفتن کره از ماست باقي مي ماند در محيط گله داري بيشتر به مصرف تغذيۀ سگان گله مي رسيد. دوشاب همان شيره است که با پختن آب انگور به دست مي آيد.
    اما وجه تناسب دوغ و دوشاب و توجه به اهميت يکي بر ديگري را در سرزمين لرستان بايد جستجو کرد زيرا به قرار تحقيق لرهاي گله دار براي دوغ که کره آن گرفته شده ارزش و اهميتي قابل نبوده اند و غالباً آن را به دور مي ريختند.
    دوشاب که به اصطلاح ديگر آن را شيره مي گويند چون مواد اوليه و وسايل تهيه و تدارک آن براي گله دارها فراهم نبود بدون ترديد عزت و اهميت بيشتر داشت و هرگز دوغ بي خاصيت در نزد لرها نمي توانست جاي دوشاب را بگيرد.
    لرهاي گله دار و به طور کلي طبقۀ حشم دار، دوشاب را به سبب شيريني و حلاوتش دوست دارند زيرا علاوه بر آنکه ذائقه را شيرين مي کند در سرماي سخت زمستان در کوهستانها بر ميزان کالري و حرارت بدن مي افزايد.

    ================================

    ۱- در مازندران کفي را که با پختن شکر سرخ از نيشکر به دست مي آيد به گويش مازندراني دشو مي گويند که به فارسي همان دوشاب است.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #40
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض دود چراغ خورده



    عبارت مثلي بالا ناظر بر فقها و روحانيون و همچنين علما و دانشمندان معمري است که براي تحصيل علم و کسب کمال شب زنده داريها کرده رنج و تعب فراوان را پذيرا شده اند تا بدين مقام و منزلت عالي و متعالي نايل آمده اند.
    در رابطه با اين زمره از عالمان رنج ديده و صاحب کمال و معرفت اگر في المثل بخواهند تعريف و توصيفي کنند اصطلاحاً گفته مي شود:«فلاني دود چراغ خورده تا به اين مقاوم و کمال رسيده است.» و بعضاً:«دود چراغ خوردۀ سينه به حصير ماليده» هم مي گويند.
    در اين عبارت بحث بر سر دود چراغ است که بايد ديد در اين اصطلاح و عبارت مثلي چه نقشي دارد و ريشۀ تاريخي آن چيست.



    به طوري که مي دانيم چراغ آلتي است که در عصر و زمان حاضر به وسيلۀ برق روشني مي بخشد و به صور و اشکال مختلفۀ لوله اي و گلوله اي و مسطح و مقعر و محدب و جز اينها در کوي و برزن و خانه و خيابان و کارخانه و هرگونه تأسيسات و کارگاههاي ديگر خودنمايي مي کند و با اشاره و اصابت انگشت به کليد برق مي توان صدها و هزارها و حتي برق شهر عظيم و کشوري را خاموش يا روشن کرد ولي در قرون قديمه و قبل از اختراع برق از طرف اديسون مخترع نامدار آمريکايي چراغ در واقع ظرفي بود که درون آن را با چربي و روغن از قبيل پيه، روغن کرچک، روغن بزرک، روغن بيدانجير که به طور مطلق روغن چراغ مي گفته اند و همچنين نفت و امثال آن پر کرده فتيلۀ آلوده را روشن
    مي کردند و به زندگي روشني مي بخشيدند.
    اگر به تاريخچۀ طرز تحصيل علما و دانشمندان در قديم مراجعه کنيم ملاحظه مي شود که: «همه در کوره ده خود نه مدرس داشتند و نه محضر و نه کتابخانۀ مرکزي يک ميليون جلد کتابي و نه آرشيو و نه بايگاني و نه ميکروفيلم نسخۀ خطي بلکه بالعکس هيچ چيز که نبود، به جاي خود، حتي نان و قوت اوليه هم نبود. مجموع ذخيرۀ آنها لقمۀ نان بيات و خشکه اي بود که پر شال خود مي بستند و به مکتب مي رفتند.
    طلبۀ فقير و بي بضاعت- که البته دنيايي استغنا داشت- براي آنکه روغن مختصر چراغش در طول شب تمام نشود و چراغ خاموش نگردد فتيله اش را پس از روشن کردن پايين
    نمي کشيد تا حرارت فتيله، روغن يا نفت مخزن را زياد بالا نکشد و مصرف نکند، بلکه فتيله را در همان بالا و وضع اوليه که اصطلاحاً تاجري مي گفته اند نگاه مي داشت و با آن نور ضعيف، شب را به صبح مي رسانيد.
    نور تاجري در چراغ اگرچه کم مصرف و متناسب با وضع مالي طلبه بود ولي اين عيب بزرگ را داشت که چون روغن يا نفت به قدر کفايت از مخزن به فتيله نمي رسيد لذا دود
    مي زد و در و ديوار و سقف و فضاي حجره را آلوده مي کرد و طلبۀ بي چيز آن دود چراغ را مي خورد و به تحصيل و مطالعه ادامه مي داد تا به مقصد کمال رسد و شاهد مقصود را در آغوش گيرد.
    دود چراغ خوردن تا قبل از اختراع و نورافشاني برق، در حجرات طلبگي مبتلا به عمومي بود و همه در پرتو نور بي فروغ چراغهاي کم سوز و کورسو که دودش تا اعماق سينه و ريتين آنها فرو مي رفت به مطالعه مي پرداختند تا رفته رفته پلکها سنگين شوند و چشمان دودآلودشان لحظاتي به خواب روند.
    =================================
    ۱- فکر مي کنم تاجري يا نور تاجري همان طوري که از اسمش پيداست از ابتکارات کسبه و تجار متوسط الحال قديم باشد که فتيلۀ چراغ را به منظور صرفه جويي در مصرف نفت يا روغن چراغ پايين نمي کشيدند و اين روش ابتکاري ولي غيربهداشتي به حجرات طلبگي هم راه پيدا کرده باشد.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 4 از 23 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/