خطبه 32
[7] در اين خطبه از ستمگری زمان اصناف مردم و زهد در دنيا سخن به ميان
آمده است زير نقاب آخرت دنيا را مي طلبند [8] ای مردم ما در
روزگاری کينه توز و زمانی پر کفران واقع شده ايم [9] نيکوکار را بد کردار
مي شمارد و بر ستم و سرکشی ظالمان مي افزايد از دانش خود بهره نمي گيريم
[10] و از آنچه نمي دانيم پرسش نمي کنيم از حوادث و فتنه های آينده تا بر ما
هجوم نياورده اند وحشتی نداريم . [11] در چنين شرايطی مردم چهار گروهند :
عده ای اگر دست به فساد نمي زنند به خاطر اين است که : [12] روحشان ناتوان
و شمشيرشان کند و امکانات مالی در اختيار آنها نيست . گروه ديگر
آنانند که شمشير کشيده اند [1] و شر و فساد خويش را آشکارا اعلام مي دارند
لشکرهای خود از سواره و پياده گرد آورده و خويشتن را آماده کرده اند
[2] دين شان را برای اين تباه ساخته اند که ثروتی بيندوزند و يا فرماندهی
جمعيتی را براي خود فراهم سازند [3] و يا به منبری صعود کرده برای مردم
خطبه بخوانند چه بد تجارتی است که انسان دنيا را بهای خويشتن ببيند [4] و
به جای نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت زندگی اين جهان را برگزيند
. گروه سوم کسانی هستند که : [ از زير نقاب ] کارهای آخرتی دنيا را
مي طلبند [5] و آخرت را به وسيله کارهای اين جهان نمي طلبند خود را کوچک و
متواضع جلوه مي دهند گامها را کوتاه برمي دارند [6] دامن لباس خويش را جمع
مي نمايند خويشتن را به زيور ايمان داران مي آرايند [ خود را به شعار
مردان صالح آراسته اند ] [7] و پوشش خدائی را وسيله معصيت قرار داده اند .
گروه چهارم آنانند که پستی و بي وسيله ای آنان را از رسيدن به جاه و
مقام بازداشته [8] و دستشان از همه جا کوتاه شده و خود را به زيور قناعت
آراسته اند [9] و به لباس زاهدان زينت داده اند [ اما حقيقت اين است ]
که در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلک زاهدان
راستين نبوده اند . [10] راغبان به خدا [ در اين ميان ] [11] گروهی باقی
مانده اند که : ياد قيامت چشمهاشان را فروافکنده و ترس بازپسين
اشکشان را جاری ساخته [12] اينان [ به خاطر سخنان حقی که مي گويند ] يا از
جامعه رانده شده اند و در خاموشی و تنهائی فرورفته اند ويا ترسان و
مقهور مانده و يا لب از گفتار فروبسته اند [13] و بعضی هم مخلصانه به کار
دعوت به سوی خدا پرداخته اند عده ای هم گريان و دردناکند که تقيه آنان
را از چشم مردم انداخته است [14] و ناتوانی وجودشان را فراگرفته [ اينان
به کسانی مي مانند ] که در دريای نمک غوطه ورند دهانشان بسته [15] و
قلب شان مجروح است [ آنقدر ] نصيحت کرده اند که خسته شده اند [16] از بس
مغلوب شده اند ناتوان گشته اند و از بس کشته داده اند به کمی
گرائيده اند 000 [1] بي اعتنائی و زهد در دنيا [2] ای مردم دنيا در چشم شما
بايد کم ارزش تر از پوست درخت و اضافيهای مقراضهائی که با آن پشم
حيوانات را مي چينند بوده باشد [3] از پيشينيان پند بگيريد پيش از آنکه
آيندگان از شما پند بگيرند [4] اين جهان پست و مذموم را رها کنيد زيرا که
افرادی را که از شما شيفته تر نيست به آن بوده اند رها ساخت [5] سيدرضی
مي گويد : بعضی از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند ولی
بدون ترديد اين خطبه از سخنان اميرمؤمنان است : طلا کجا و خاک کجا ؟
آب گوارا و شيرين کجا و آب نمک کجا ؟ دليل بر اين مطلب سخن
عمروبن بحر جاحظ است که ماهر در ادب و نقاد بصير سخن مي باشد او اين
خطبه را در کتاب البيان والتبيين آورده و گفته است : آن را به
معاويه نسبت داده اند سپس اضافه کرده که اين خطبه به سخن امام ( ع )
و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است و اوست که به بيان حال مردم
از غلبه ذلت تقيه و ترس واردتر است سپس مي گويد : تاکنون چه موقع
ديده ايم که معاويه در يکی از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم
بندگان خدا را انتخاب کند ؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)