صفحه 4 از 27 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #31
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    کاروان

    این دشت سبز نگارین
    وین باغ سرشار از عطرهای بهارین
    صبح گل افشانی زندگانی ست
    اینجا بهشت هزار آرزوی جوانی ست
    اینجاست آنجا که دیگر نخواهیش دیدن
    ا کاروان شتابنده عمر
    لختی درنگی ! درنگی
    آن سوی تر چون نهی گام
    دشتی همه خار و خاشک و افسردگی هاست
    بی روشنا خون خورشید
    پوشیده از میغ دلمردگی هاست
    هر رفته دل در قفا بسته دارد
    لختی درنگی که شاید
    بر جو کناری
    یک دم توان آرمیدن
    وندر زلالین این لحظه های الاهی
    موسیقی هستی از چنگ مستی شنیدن
    کنون آن منزل کوچ
    دور است و در میغ ابهام
    نه رهنوردی که از رفتگانش
    باز اید آرد حدیثی
    نه رهنمونی که بنماید راه
    چونین شتابان کجا می روی ... آه
    اینجاست
    آنجا که دیگر نخواهیش دیدن
    ای کاروان شتابنده ی عمر
    لختی درنگی درنگی

  2. #32
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array
    باغ خودرو

    خروس خانه همسایه می خواند
    و باران سحرگاهان اسفند
    فرو می ریخت از ابری شتابان
    گریزان ابرها بر آبی صبح
    چنان چون قاصدک بر کاسنی زار
    روان بودند زی کوه وبیابان
    و من در اوج آن لحظه ی خدایی
    در آن اندیشه و آن بیشه بودم
    که در آن سوی باغ پر گل ابر
    دران ژرف کبود ایا کسی هست
    که این باغ سفق گلخانه ی اوست
    و فانوس بلورین ستاره
    بر این نیلی رواق جاودان دور
    چراغ روشن کاشانه اوست
    و یا این باغ
    خودروی ست و خود روست ؟

  3. #33
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    شبگیر کاروان

    پیش رویم گرد راه کاروانی رفته تا بس دور
    سوی آفاقی دگر سرشار از شادابی و شادی
    پشت سر گسترده دشت روزگاران تهی
    سرشار خاموشی
    دشت انبوه فراموشی
    وای من کز بستر آن لحظه های سبز
    دیر ‚ چشم از خواب نوشینم گشودم ‚ دیر
    برده بود افسون شیرین لای لای نغز تاریخم
    سوی شهر ساحل رویا
    من در آن بشکوه و طرفه شارسان دور
    شهسوار رخش رویین غرور خویشتن بودم
    باختر سو تاختگاهم : دشتهای روم
    مرز خاور سوی فرمانم : دیار چین
    شعله می زد در نگاهم آتش زردشت
    تازیانه می زد مغرور بر دریا
    با شکوه شوکت دیرین
    پیش آهنگ سپاهم
    صد هزاران گرد رویین تن
    با درفش کاویان جاودان پیروز
    تیغ هاشان بر گذشته از حریر ابر
    سر به سر روی زمین زیر نگین من
    من به رویای نجیب و مهربان خویش
    شادمان بودم
    همچو موج برکه ای
    با خلوت مهتاب در نجوا
    در شبستان خیال خویش بیرون از زمین و آسمان بودم
    بانگ زنگ کاروان روزگاران
    خواب نوشین مرا آشفت
    تا گشودم چشم
    رفته بود آن کاروان و مانده بود از او
    گرد انبوهی پریشان
    چون تنوره ی دیو
    در صحرا
    که نیارم دید از بس تیرگی دیگر
    جای پای کاروان رفته را یا پیش پایم را
    کاروان رهروان باختر دیری ست
    کرده شبگیر و گذشته از کنار من
    رفته تا شهر هزاران آرزوی دور
    شهر آذین بسته از رنگین کمانهای بهار
    فکر انسان ها
    شهر افسونگر کبوترهای پیغام بشر
    زی کشور خورشید
    شهر زرین غرفه های نور
    وینک اینجا مانده من خاموش و سرگردان
    با گروهی حسرت و هیهات
    دیگرم هرگز
    نه توان راه پیمودن
    به سوی کاروان رفته تا بس دور
    که گذشته روزگارانی ست زین صحرا
    نه دگر باور بدان افسانه ولالایی شیرین
    مانده از این سو
    رانده از آنجا
    نک چه سود از این شتاب دیر
    از پس آن خامشی و آن درنگ
    زود
    دیر شد هنگام بیداری
    ای خوش آن دنیای خاموشی
    و سکوت پرنیان پوش فراموشی

  4. #34
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    سیمرغ

    تیر زهرآگین طعنش مانده در چشمان
    داده خسته جان بر نیزه ی تنهایی اش بی کس
    هیچش آن دستان خون آلوده پنداری به فرمان نیست
    آنچه هر سو در افق گه گاه می بیند
    شیهه اسبان رعد و نیزه بار آذرخشان است
    در گذار باد
    می زند فریاد
    از ستیغ آسمان پیوند البرز مه آلوده
    یا حریر راز بفت قصه های دور
    بال بگشای از کنام خویش
    ای سیمرغ راز آموز
    بنگر اینجا در نبرد این دژ ایینان
    عرصه بر آزادگان تنگ است
    کار از بازوی مردی و جوانمردی گذشته است
    روزگار رنگ و نیرنگ است
    باد این چاووش راه کاروان گرد
    نغمه پرداز شکست خیل مغرور سپاه من
    می سراید در نهفت پرده های برگ
    قصه های مرگ
    وان دگر سو
    کرکس پیری بر اوج آسمان سرد
    گرم می خواند سرود فتح اهریمن
    گفته بودی گاه سختی ها
    درحصار شوربختی ها
    پر تو در آتش اندازم به یاری خوانمت باری
    اینک اینجا شعله ای برجا نمانده در سیاهی ها
    تا پرت در آتش اندازم
    و به یاری خوانمت
    با چتر طاووسان مست آرزوی خویش
    از نهانگاه ستیغ ابر پوش تیره ی البرز
    یا حریر رازبفت قصه های دور
    شعله ای گر نیست اینجا تا پرت در آتش اندازم
    و به یاری خوانمت یک دم به بام خویش
    بشنو این فریاد ها را بشنو ای سیمرغ
    و ز چکاد آسمان پیوند البرز مه آلوده
    بال بگشای از کنام خویش

  5. #35
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    هفتخوانی دیگر

    بر فراز توده خکستر ایام
    شهر بند جاودان جاودان قرن
    گامخوار سم اسبان تتار و ترک
    رهگذار اشتران تشنه ی تازی
    جای پای کاروان خشم اسکندر
    بر فروز آن آذر مینویی جاوید
    ای مغ خاموش در آتشگهی دیگر
    این حصار سهم پولادین
    هر بدستی پا نهی در رهگذر هایش
    زنگ های جاودان و خیل دیوان است
    پای در زنجیر چون کاووس و یارانش
    در طلسم جاودان از چارسو اینک اسیرانیم
    تهمتن با رخش پنداری به ژرف چاه افتاده
    وینک اینجا ما چو تصویری که بر دیوار
    از درنگ غربت بی آشنای خویش حیرانیم
    بیم جان را کس نیارد لب گشود از ما
    تا مبادا از نهفت سایه گاه خیل جادویان
    باز چونان سالهای پار و پیرارین
    گردبادی
    زردگون یا تیره گون
    خیزد برین صحرا
    سرفرود آوردگان بر زانوی حیرت
    با صدای ناله ی زنجیر ها از خویش می پرسیم
    فاتح این هفتخوان سهمگین قرن ایا کیست ؟
    از کدامین مرز ایرانشهر ایا رایت افرازد ؟
    یا ز آفاق کدامین آسمان
    بر کاروان جاودان تازد ؟
    گاه می گویند و می گوییم
    ای دریغا هم زمین هم آسمان خالی است
    این دژ خوابیده در سرداب خاموش فراموشی
    روزگاری قلبش آتشگاه ورج اومند انسان بود
    شعله های آذرش تا دورتر مرز نگاه و باور مردم
    روشنابخشای چشم روزگاران بود
    لیک کنون
    گر فروغی مانده در چشمان بی نورش
    بازتاب پرتوی بی رنگ
    از خورشید پر نیرنگ مرزی
    دور و بیگانه ست
    زورقی وامانده از دریا
    بر سکوت ساحل افسون و افسانه ست
    این نه فانوس است بر آفاق شب هایش
    برق دندان های کینه ی دیو جادویی ست
    این تنوره ی دیو خونخواری ست در صحرا
    تا نپنداری که گرد راه آهویی ست
    هیچ در ایینه ی حیرت نگاهان اسیر دژ
    نیست جز پر هیب دیوان و
    نهیب خیل جادو زاد
    زینهار از این طلسم هفت بند آب و ایینه
    و درخت جادوی بنیاد
    در نهفت هفتخوان قرن
    مانده بر جا در طلسم جادوان از دیر
    همچو عزمی در سکوت سایه ی تردید
    کی رهاندمان ازین ننگ درنگ خوف و خاموشی
    شهسوار گرمپوی عرصه ی امید ؟
    بایدش در نیمه شب
    کاین جاودان در خواب نوشین اند
    راه پیمودن به سوی این حصار جادوی ایین
    زنگ ها را ساختن کر با فسونی نرم
    راهبانان را فکندن برزمین با دشنهی خونین
    تاخت آوردن سپس بر خوابگاه مهتر دیوان
    و فرو افکندش
    از آن سریر پرنیان و بستر زرین
    پس کشیدن تیغ بر فرق گروه جادوان قرن
    و فکندن شان به خک
    از اوج آن رویای ناز و خلوت شیرین
    بایدش هشیار بودن کار میر جادوان را سخت
    تا نیارد زد تنوره
    بار دیگر سوی ساحل های دورادور
    با فسون خویش
    چون رویای دوشین یا پرندوشین
    وز دگر سوی بازگشتن زی حصار خویش
    و نمودن در نگاه دیوزادان
    کانک آنک باز می گردیم
    های فرزندان نیک اندیش
    دور و بس دور است
    آن چالک خیر گرمپوی راه
    راه او راهی ست چون راه میان اشک تا لبخند
    وز دگر سو رفته تا بن بست
    چونان کوچه های عهد یا سوگند
    راه گم کرده ست شاید در نشیب دشت
    آتشی باید که در این تیرگی راهیش بنماید
    زی حصار بندیان قلعه ی تردید
    هان کجایی ای مغ خاموش
    تا برافروزی به شادی بر فراز قله ی تاریخ
    آن فروزان آذر مینویی جاوید

  6. #36
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    کدامین انتظاری

    بخوان ای چرخ ریسک ! نغمه ات را
    بران شاخ برهنه ی بی گل و برگ
    که داری انتظار نو بهاری
    ولی من این دل بی آرزو را
    که از شور قیامت هم نجنبد
    کنم خوش با کدامین انتظاری ؟

  7. #37
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    آیینه جم

    در گردش آور باز
    آن جام جان پیوند آن ایینه جم را
    بار دگر ای موبد آتشگه خاموش
    تا بنگرم در ژرفنای این حصار شوم
    یاران رستم را
    امشب درون سینه من موج طوفان هاست
    سیلاب خون
    دربستر رگ های من جاری ست
    امشب درین صحرای بی فریاد روح من
    چون عصمت ایینه ها تنهاست
    در دوردست شب
    در کومه گرم شبانان در کنار راه
    مرغ عقیقین بال زرین پیکر آتش
    چون کوکب های تیر خورده می زند پر پر
    امشب تن از آلودگی در چشمه ی مهتاب می شویم
    ز ایینه چشمان غبار خواب می شویم
    چون شانه سرهای بهار امشب
    بر آتش سیراب و سرخ لاله وحشی
    خواهم که مزدا را نمازی گرم بگزارم
    وانگاه در ایینه آن جام
    از پشت هر دیوار بست این شکنجه گاه اهریمن
    در ژرف این شب باز جویم حال یاران را
    هر گوشه ای از این حصار پیر
    صد بیژن آزاده در بند است
    خون سیاووش جوان درساغر افراسیاب پیر
    می جوشد
    خونی که با هر قطره اش
    صد صبح پیوند است
    در گردش آور باز
    آن جام پیوند آن ایینه ی جم را
    بار دگر ای موبد آتشگه خاموش
    تا بنگرم درژرفنای این حصار شوم
    آزادگان بسته را یاران رستم را

  8. #38
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    درنور گلهای مهتاب گون اقاقی

    در زیر باران ابریشمین نگاهت
    بار دگر
    ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من
    چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم
    درتیرگی های بیگانه با روشنایی
    همراز مهتاب گشتم
    امشب به شکرانه بارش پر نثار نگاهت
    ای ابر بارانی مهربانی
    من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم
    زین خشک سالان و بی برگی دیرگاهان
    تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم
    در پرده عصمت باغ های خیالم
    چون نور و چون عطر جاری ست
    شعر زلال نگاهت
    دوشیزه تر از حقیقت
    آه ای نسیم سخن های تو
    نبض هر لحظه ی زندگانی
    در نور گلهای مهتاب گون اقاقی
    در سکت این خیابان
    با من دمی گفت وگو کن
    از پکی چشمه های بلورین کهسار
    وز شوق پوینده ی آوان بیابان
    از دولت بخت شیرین
    دراین شب شاد قدسی
    پیمان خورشید چشم تو جاوید بادا

  9. #39
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    کوهبید

    در آغوش این دره ی دیر سال
    بر این صخره ی خامش کور و کر
    درخت تک افتاده ی کوهبید
    برآورده مغرور بر ابر سر
    فروبرده در سینه ی تنگ سنگ
    پی جستن زندگی ریشه ها
    نه از تیشه ی تیز برقش هراس
    نه از خشم طوفانش اندیشه ها
    در آنجا که ابری نباریده است
    در آنجا که نگذشته یک رهگذار
    درخت تک افتاده ی کوهبید
    سرود حیات است سبز و بلند
    شکفته چنین بر لب کوه سار

  10. #40
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    262
    Array

    پیش فرض

    سفر

    مرغکان بر سردریا آرام
    بال بگشوده به راه سفرند
    نقشی افتاده بر آن پرده ی لرزان حریر
    گویی از پنجره ابر به ناگه دستی
    کاغذی چند سپید
    پاره کرده ست و فرو ریخته زانجای به زیر

صفحه 4 از 27 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/