صفحه 39 از 90 نخستنخست ... 293536373839404142434989 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 381 تا 390 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #381
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود

    که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود


    صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار

    کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود


    مرغ مؤلوف که با خانه خدا انس گرفت

    گر به سنگش بزنی جای دگر می‌نرود


    عجب از دیده گریان منت می‌آید

    عجب آنست کز او خون جگر می‌نرود


    من از این بازنیایم که گرفتم در پیش

    اگرم می‌رود از پیش اگر می‌نرود


    خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم

    گفت از این کوچه ما راه به در می‌نرود


    جور معشوق چنان نیست که الزام رقیب

    گویی ابریست که از پیش قمر می‌نرود


    تا تو منظور پدید آمدی ای فتنه پارس

    هیچ دل نیست که دنبال نظر می‌نرود


    زخم شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل

    چند مرهم بنهادیم و اثر می‌نرود


    ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم

    مهر مهریست که چون نقش حجر می‌نرود


    موضعی در همه آفاق ندانم امروز

    کز حدیث من و حسن تو خبر می‌نرود


    ای که گفتی مرو اندر پی خوبان سعدی

    چند گویی مگس از پیش شکر می‌نرود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #382
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

    وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


    من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


    گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

    پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود


    محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

    کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود


    او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود


    برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

    چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود


    با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود


    بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

    کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود


    شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

    وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود


    گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود


    صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود


    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود


    سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

    طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #383
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن که مرا آرزوست دیر میسر شود

    وین چه مرا در سرست عمر در این سر شود


    تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست

    ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود


    برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت

    زان همه آتش نگفت دود دلی برشود


    ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت

    گر در و دیوار ما از تو منور شود


    گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی

    حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود


    هوش خردمند را عشق به تاراج برد

    من نشنیدم که باز صید کبوتر شود


    گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری

    سنت پرهیزگار دین قلندر شود


    هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست

    هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود


    چون متصور شود در دل ما نقش دوست

    همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود


    پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک

    سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود


    هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید

    دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #384
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود

    تا منتهای کار من از عشق چون شود


    دل برقرار نیست که گویم نصیحتی

    از راه عقل و معرفتش رهنمون شود


    یار آن حریف نیست که از در درآیدم

    عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود


    فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست

    ور کوه محنتم به مثل بیستون شود


    ساکن نمی‌شود نفسی آب چشم من

    سیماب طرفه نبود اگر بی سکون شود


    دم درکش از ملامتم ای دوست زینهار

    کاین درد عاشقی به ملامت فزون شود


    جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد

    تا زعفران چهره من لاله گون شود


    دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت

    رخت سرای عقل به یغما کنون شود


    چون دور عارض تو برانداخت رسم عقل

    ترسم که عشق در سر سعدی جنون شود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #385
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بخت این کند که رای تو با ما یکی شود

    تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود


    خونم بریز و بر سر خاکم گذار کن

    کاین رنج و سختیم همه پیش اندکی شود


    آن را مسلمست تماشای نوبهار

    کز عشق بوستان گل و خارش یکی شود


    ای مفلس آن چه در سر توست از خیال گنج

    پایت ضرورتست که در مهلکی شود


    سعدی در این کمند به دیوانگی فتاد

    گر دیگرش خلاص بود زیرکی شود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #386
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود

    نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود


    عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد

    بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می‌شود


    دیگران را تلخ می‌آید شراب جور عشق

    ما ز دست دوست می‌گیریم و شکر می‌شود


    دل ز جان برگیر و در بر گیر یار مهربان

    گر بدین مقدارت آن دولت میسر می‌شود


    هرگزم در سر نبود اندیشه سودا ولیک

    پیل اگر دربند می‌افتد مسخر می‌شود


    عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم

    کاندرونم گر چه می‌سوزد منور می‌شود


    تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوشست

    ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود


    غیرتم گوید نگویم با حریفان راز خویش

    باز می‌بینم که در آفاق دفتر می‌شود


    آب شوق از چشم سعدی می‌رود بر دست و خط

    لاجرم چون شعر می‌آید سخن تر می‌شود


    قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود

    چون همی‌سوزد جهان از وی معطر می‌شود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #387
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید

    کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید


    آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت

    به همه عالمش از من نتوانند خرید


    هر چه زان تلختر اندر همه عالم نبود

    گو بگو از لب شیرین که لطیفست و لذیذ


    گر من از خار بترسم نبرم دامن گل

    کام در کام نهنگست بباید طلبید


    مرو ای دوست که ما بی تو نخواهیم نشست

    مبر ای یار که ما از تو نخواهیم برید


    از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم

    که محالست که در خود نگرد هر که تو دید


    آفرین کردن و دشنام شنیدن سهلست

    چه از آن به که بود با تو مرا گفت و شنید


    جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل

    عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید


    آخر ای مطرب از این پرده عشاق بگرد

    چند گویی که مرا پرده به چنگ تو درید


    تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

    چند چون ماهی بر خشک توانند طپید


    سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی

    خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #388
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چه سروست آن که بالا می‌نماید

    عنان از دست دل‌ها می‌رباید


    که زاد این صورت منظور محبوب

    از این صورت ندانم تا چه زاید


    اگر صد نوبتش چون قرص خورشید

    ببینم آب در چشم من آید


    کس اندر عهد ما مانند وی نیست

    ولی ترسم به عهد ما نپاید


    فراغت زان طرف چندان که خواهی

    وزین جانب محبت می‌فزاید


    حدیث عشق جانان گفتنی نیست

    و گر گویی کسی همدرد باید


    درازای شب از ناخفتگان پرس

    که خواب آلوده را کوته نماید


    مرا پای گریز از دست او نیست

    اگر می‌بنددم ور می‌گشاید


    رها کن تا بیفتد ناتوانی

    که با سرپنجگان زور آزماید


    نشاید خون سعدی بی سبب ریخت

    ولیکن چون مراد اوست شاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #389
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نگفتم روزه بسیاری نپاید

    ریاضت بگذرد سختی سر آید


    پس از دشواری آسانیست ناچار

    ولیکن آدمی را صبر باید


    رخ از ما تا به کی پنهان کند عید

    هلال آنک به ابرو می‌نماید


    سرابستان در این موسم چه بندی

    درش بگشای تا دل برگشاید


    غلامان را بگو تا عود سوزند

    کنیزک را بگو تا مشک ساید


    که پندارم نگار سروبالا

    در این دم تهنیت گویان درآید


    سواران حلقه بربودند و آن شوخ

    هنوز از حلقه‌ها دل می‌رباید


    چو یار اندر حدیث آید به مجلس

    مغنی را بگو تا کم سراید


    که شعر اندر چنین مجلس نگنجد

    بلی گر گفته سعدیست شاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #390
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید

    جز این دقیقه که با دوستان نمی‌پاید


    حلاوتیست لب لعل آبدارش را

    که در حدیث نیاید چو در حدیث آید


    ز چشم غمزده خون می‌رود به حسرت آن

    که او به گوشه چشم التفات فرماید


    بیا که دم به دمت یاد می‌رود هر چند

    که یاد آب بجز تشنگی نیفزاید


    امیدوار تو جمعی که روی بنمایی

    اگر چه فتنه نشاید که روی بنماید


    نخست خونم اگر می‌روی به قتل بریز

    که گر نریزی از دیده‌ام بپالاید


    به انتظار تو آبی که می‌رود از چشم

    به آب چشم نماند که چشمه می‌زاید


    کنند هر کسی از حضرتت تمنایی

    خلاف همت من کز توام تو می‌باید


    شکر به دست ترش روی خادمم مفرست

    و گر به دست خودم زهر می‌دهی شاید


    تو همچو کعبه عزیز اوفتاده‌ای در اصل

    که هر که وصل تو خواهد جهان بپیماید


    من آن قیاس نکردم که زور بازوی عشق

    عنان عقل ز دست حکیم برباید


    نگفتمت که به ترکان نظر مکن سعدی

    چو ترک ترک نگفتی تحملت باید


    در سرای در این شهر اگر کسی خواهد

    که روی خوب نبیند به گل برانداید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 39 از 90 نخستنخست ... 293536373839404142434989 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/