گرچه سکوت بلندترین فریاد است،
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد...
گرچه سکوت بلندترین فریاد است،
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد...
و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمیست
هنگامی که به جنگِ تقدیر میشتابد.
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم میکند
هراس از دست دادنت لیوانیست که ناگهان از دست میافتد هراس از دست دادنت گلدانی سفالیست که در جایش محکم است تکانش میدهی که نیفتد...
چقدر تلخ..... لبهایت طعم سیگار میداد! .....و میدانستم تو سیگار نمیکشی......
روی هر پله که ایستاده باشی،خدا یک پله بالاتره،نه برای اینکه یادت بندازه که اوخداست وتوبنده ای، برای اینکه دستتوبگیره، تو رو بالاتر ببره
زندگانی همه صورتکده ای از یاد است، یاد یاران قدیم... یاد خویشان صمیم... یاد خوبان ندیم... زندگانی یاد است، دلم از یاد کسان یک سره در فریاد است.
نمیدانم در این زمانه باید به چه کسی دل بست ، این سوی زندگی من هستم ، آن سوی دیگر قلبهای مست. دوباره قطره ای دیگر از اشک بر گونه ام نشست ، و باز هم شکست قلبی که به امید بودنت به انتظار فردا نشست
از عارفی پرسیدند روی نگین انگشترم چه حک کنم که وقتی شاد شدم به ان بنگرم وقتی غمگین شدم به ان نظر کنم؛گفت حک کن (میگذرد)
شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...
بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)