صفحه 37 از 64 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 361 تا 370 , از مجموع 631

موضوع: دیوان اشعار حافظ ( رباعیات )

  1. #361
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

    هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم


    شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا

    بر منتهای همت خود کامران شدم


    ای گلبن جوان بر دولت بخور که من

    در سایه تو بلبل باغ جهان شدم


    اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود

    در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم


    قسمت حوالتم به خرابات می‌کند

    هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم


    آن روز بر دلم در معنی گشوده شد

    کز ساکنان درگه پیر مغان شدم


    در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت

    با جام می به کام دل دوستان شدم


    از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید

    ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم


    من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست

    بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم


    دوشم نوید داد عنایت که حافظا

    بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #362
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

    به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم


    اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم

    به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم


    امید در شب زلفت به روز عمر نبستم

    طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم


    به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندم

    ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم


    ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادی

    ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم


    ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری

    که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم


    گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه

    که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم


    چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی

    که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم


    به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ

    که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #363
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز دست کوته خود زیر بارم

    که از بالابلندان شرمسارم


    مگر زنجیر مویی گیردم دست

    وگر نه سر به شیدایی برآرم


    ز چشم من بپرس اوضاع گردون

    که شب تا روز اختر می‌شمارم


    بدین شکرانه می‌بوسم لب جام

    که کرد آگه ز راز روزگارم


    اگر گفتم دعای می فروشان

    چه باشد حق نعمت می‌گزارم


    من از بازوی خود دارم بسی شکر

    که زور مردم آزاری ندارم


    سری دارم چو حافظ مست لیکن

    به لطف آن سری امیدوارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #364
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

    همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم


    به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام

    خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم


    پرده مطربم از دست برون خواهد برد

    آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم


    پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب

    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم


    منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن

    از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم


    دیده بخت به افسانه او شد در خواب

    کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم


    چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید

    با که گویم که بگوید سخنی با یارم


    دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا

    بجز از خاک درش با که بود بازارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #365
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر دست دهد خاک کف پای نگارم

    بر لوح بصر خط غباری بنگارم


    بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است

    از موج سرشکم که رساند به کنارم


    پروانه او گر رسدم در طلب جان

    چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم


    امروز مکش سر ز وفای من و اندیش

    زان شب که من از غم به دعا دست برآرم


    زلفین سیاه تو به دلداری عشاق

    دادند قراری و ببردند قرارم


    ای باد از آن باده نسیمی به من آور

    کان بوی شفابخش بود دفع خمارم


    گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری

    من نقد روان در دمش از دیده شمارم


    دامن مفشان از من خاکی که پس از من

    زین در نتواند که برد باد غبارم


    حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است

    عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #366
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

    کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم


    عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند

    وین همه منصب از آن حور پریوش دارم


    گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری

    من به آه سحرت زلف مشوش دارم


    گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست

    من رخ زرد به خونابه منقش دارم


    گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد

    نقل شعر شکرین و می بی‌غش دارم


    ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من

    جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم


    حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است

    بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #367
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم


    صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم

    فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم


    به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل

    چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم


    مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش

    فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم


    گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند

    بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم


    سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی

    چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم


    الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه

    که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم


    خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه

    که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم


    چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله

    نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم


    به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن

    چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #368
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

    لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم


    دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو

    که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم


    همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

    که دراز است ره مقصد و من نوسفرم


    ای نسیم سحری بندگی من برسان

    که فراموش مکن وقت دعای سحرم


    خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار

    و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم


    حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل

    دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم


    پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو

    تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #369
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

    یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم


    ساقی بیا که از مدد بخت کارساز

    کامی که خواستم ز خدا شد میسرم


    جامی بده که باز به شادی روی شاه

    پیرانه سر هوای جوانیست در سرم


    راهم مزن به وصف زلال خضر که من

    از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم


    شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل

    مملوک این جنابم و مسکین این درم


    من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال

    کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم


    ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث

    از گفته کمال دلیلی بیاورم


    گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر

    آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم


    منصور بن مظفر غازیست حرز من

    و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم


    عهد الست من همه با عشق شاه بود

    و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم


    گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه

    من نظم در چرا نکنم از که کمترم


    شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه

    کی باشد التفات به صید کبوترم


    ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود

    در سایه تو ملک فراغت میسرم


    شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد

    گویی که تیغ توست زبان سخنورم


    بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح

    نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم


    بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو

    دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم


    مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست

    من سالخورده پیر خرابات پرورم


    با سیر اختر فلکم داوری بسیست

    انصاف شاه باد در این قصه یاورم


    شکر خدا که باز در این اوج بارگاه

    طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم


    نامم ز کارخانه عشاق محو باد

    گر جز محبت تو بود شغل دیگرم


    شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من

    گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم


    ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر

    من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم


    بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست

    تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم


    بر من فتاد سایه خورشید سلطنت

    و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم


    مقصود از این معامله بازارتیزی است

    نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #370
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

    تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم


    چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست

    بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم


    بر آستان مرادت گشاده‌ام در چشم

    که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم


    چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله

    که روز بی‌کسی آخر نمی‌روی ز سرم


    غلام مردم چشمم که با سیاه دلی

    هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم


    به هر نظر بت ما جلوه می‌کند لیکن

    کس این کرشمه نبیند که من همی‌نگرم


    به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد

    ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 37 از 64 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/