صفحه 37 از 46 نخستنخست ... 27333435363738394041 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 361 تا 370 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #361
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گر بوسه می خواهی

    گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد بستان برو
    این جا تن بی جان بیا، زین جا سراپا جان برو
    صد بوسه ی تر بَخْشَمَت، از بوسه بهتر بَخْشَمَت
    اما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو
    هرگز مپرس از راز من، زین ره مشو دمساز من
    گر مهربان خواهی مرا، حیران بیا حیران برو
    در پای عشقم جان بده، جان چیست، بیش از آن بده
    گر بنده ی فرمانبری، از جان پی فرمان برو
    امشب چو شمع روشنم، سر می کشد جان از تنم
    جان ِ برون از تن منم، خامُش بیا سوزان برو
    امشب سراپا مستیم، جام شراب هستیم
    سرکش مرا وَزْکوی من افتان برو؟ خیزان برو
    بنگر که نور حق شدم، زیبایی ی مطلق شدم
    در چهره ی سیمین نگر، با جلوه ی جانان برو
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #362
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    اجاق مرر

    نه از تو مهر پسندم نه یاوری خواهم
    ستم، اگر ز تو زیبد، ستمگری خواهم
    به بارگاه الهی اگرچه بارم هست
    کجا ز خویش پذیرم که داوری خواهم؟
    سبو صفت دل پرخون و غم زدایی ی ِ بزم
    همین قَدَر ز دو عالم توانگری خواهم
    زلال چشمه ی عشقم به کام تشنه لبی
    که جوش خویشتن و نوش دیگری خواهم
    کلاله ی گل خورشیدم و برهنه ولی
    تن جهان همه در اطلسِ زری خواهم
    کجا ز سینه ی خود خوبتر توانم یافت؟
    اجاق آتش عشق تو مرمری خواهم
    چو برگ و بر همه سرمایه ی گرانباری است،
    ز برگ و بر، به خدا، خویش را بری خواهم
    به هم عنانی ی ِ باد سبک عنان، سیمین!
    چو برگ ِ ریخته یک دم سبک سری خواهم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #363
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خورشید و شب

    زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم
    بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم
    غنچه ی صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر
    کو سرانگشت شتابی تا ز هم بازش کنم
    قصه ی رسواییم چون صبح عالمگیر شد
    کی توانم همچو شب آبستن رازش کنم
    در نگاه من زنی گنگ است و گنگی کامجوست
    کامبخشی مهربان کو تا سخنسازش کنم
    پرده ی شرمی به رخسار سکوت افکنده ام
    برفکن این پرده را تا قصّه پردازش کنم
    خفته دارد دل به هر تاری نوایی ناشناس
    زخمه ی غم گر زنی سازی نوا سازش کنم
    چون غباری نرم، دل دارد غمی غمخوار کو؟
    کاشنای این سبک خیز سبک تازش کنم
    من سرانگشت طلایی رنگ خورشیدم تو شب
    زلف پر پیچ و خمت کو تا زهم بازش کنم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #364
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شراب نور

    ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
    شراب نور به رگ های شب دوید بیا
    ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
    گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
    شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
    پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
    ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
    ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
    به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
    بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
    به گام های کسان می برم گمان که تویی
    دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
    نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
    کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
    امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
    مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #365
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نامه ی شکوفه

    از عمر، چون غروب، زمانی نمانده است
    وز جور ِ‌ شام تیره امانی نمانده است
    چون شبنم خیال به گلبرگ یاد ِ یار
    از ما نشانه دیر زمانی نمانده است
    بودیم یک فغان و خموشی مزار ماست
    جز لحظه یی طنین فغانی نمانده است
    از ما به جز نسیم، که برگ شکوفه برد
    در کوی عشق، نامه رسانی نمانده است
    شمعیم پک سوخته در بزم عاشقی
    تا ماجرا کنیم، زبانی نمانده است
    آغوش ِ گلشنیم که بعد از بهارها
    در ما به جز دریغ ِ خزانی نمانده است
    بس فرش سبزه بافت بهار ِ دلم کزو
    در مهرگاه عمر نشانی نمانده است
    بر توسنِ نسیم روانیم همچو عطر
    تا باز ایستیم عنانی نمانده است
    سیمین! شراب شعر تو بس مست می کند؛
    در ما به یک پیاله توانی نمانده است
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #366
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    افسانه ی پری

    خفته در من دیگری، آن دیگری را می شناس
    چون ترنجم بشکن آنگه آن پری را می شناس
    من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اند
    تا رَها سازی مرا، افسونگری را می شناس
    سوی سامانم بیا، با خود دل و جان را بیار
    کاروانی مرد باش و رهبری را می شناس
    هفت کفش آهنین و هفت سال آوارگی...
    این من و فرمان من، فرمانبری را می شناس
    نه، پری گفتم، غلط گفتم، زنی سوداییم
    در من آفته، سوداپروری را می شناس
    یک زنم کز سادگی آسان به دام افتاده ام
    خوش خیالی را نگر، خوش باروی را می شناس
    آفتابم، بی تفاوت تن به هر سو می کشم
    بی دریغی رپا ببین، روشنگری را می شناس
    دیده بگشا، معنی ی ِ سیمین بری را می شناس.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  12. #367
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شب...
    امشب به قصّه ی دل من گوش می کنی
    فرا مرا چو قصّه فراموش می کنی
    هوشنگ ابتهاج
    «سایه»

    شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی
    دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی
    عریان ز راه می رسم و پیکر مرا
    پنهان به بوسه های گنه جوش می کنی
    شرمنده پیش سایه ی پروانه می شوم
    زان شمع شب فروز که خاموش می کنی
    ای مست بوسه ی دو لبم، در کنار من
    بهتر ز بوسه هست و فراموش می کنی
    مشکن مرا چو جام که بی من شب فراق
    چون کوزه دست خویش در آغوش می کنی
    سیمین! تو ساقی ی ِ سخنی وز شراب شعر
    یک جرعه در پیاله ی هر گوش می کنی.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  13. #368
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دیوانگی

    یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
    هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم
    از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین
    صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
    در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
    از رشک، آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
    بندی بپایش افکنم، گویم خداوندش منم
    چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
    گوید مَیفزا قهر خود، گویم بکاهم مهر خود
    گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
    هر شامگه در خانه یی، چابک تر از پروانه یی
    رقصم بر ِ بیگانه یی، وز خویش بیزارش کنم
    چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
    منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
    گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
    با گونه گون سوگند ها، بار دگر یارش کنم
    چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
    تا این دل دیوانه را، راضی ز آزارش کنم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. #369
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    پیچک

    آن یار که چون پیچک، پیوند به ما بسته
    بر شاخه ی ارزانم، صد بند بلا بسته
    زین بند گریزانم، هر چند که می دانم
    گر پای مرا بسته، از راه وفا بسته
    دریای روان بودم، یخ بستم و افسردم
    دمسردی ی ِ او ما را، این گونه چرا بسته،
    سنگین نفسم ازغم، در سینه فرومانده
    از سُرب مگر باری، بر دوش هوا بسته
    فریاد شبانگاهم، در ژرفی ی ِ شب گم شد
    یا مرغ فغان مرده یا گوش خدا بسته
    شاید که کند روشن، شب های مرا آن کو
    قندیل ثریا را، بر طاق فضا بسته
    پیراهن بختم را، ترسم نتواند دوخت
    خورشید که صد سوزن، بر سر ز طلا بسته
    چون عطر نهان ماندم، در غنچه ی نشکفته
    رخ از همه سو پنهان، در از همه جا بسته
    سیمین به خدا بندی، کان یار به پایم زد
    گیرم ز وفا بسته، دانم به خطا بسته.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  15. #370
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    یک دامن گل

    چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم
    دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
    ای نسیم جان پرور، امشب از برم بگذر
    ورنه این چنین پرگل، تا سحر نمی مانم
    لاله وار خورشیدی، در دلم شکوفا شد
    صد بهار گرمی زا، سر زد از زمستانم
    دانه ی امید آخر، شد نهال بارآور
    صد جوانه پیدا شد، از تلاش پنهانم
    پرنیانِ مهتابم، در خموشی شب ها
    همچو کوه ِ پابرجا، سر بنه به دامانم
    بوی یاسمن دارد، خوابگاه آغوشم
    رنگ نسترن دارد، شانه های عریانم
    شعر همچو عودم را، آتش دلم سوزد
    موج عطر از آن رقصد، در دل شبستانم
    کس به بزم میخواران، حال من نمی داند
    زان که با دل پرخون، چون پیاله خندانم
    در کتاب دل، سیمین! حرف عشق می جویم
    روی گونه می لرزد، سایه های مژگانم!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 37 از 46 نخستنخست ... 27333435363738394041 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/