صفحه 36 از 51 نخستنخست ... 2632333435363738394046 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 505

موضوع: و تو رفتی و من هنوز شرمگین مانده ام(شعرهایی برای عزیز پرواز کرده)

  1. #351
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    مرگ در هر حالتی‌ تلخ است، اما من:
    دوستش دارم که چون از راه در آید مرگ
    در شبی‌ آرام، چون شمعی‌ شوم خاموش..
    لیک مرگ دیگری هم هست
    -دردناک؛ اما شگرف و سر کش و مغرور
    مرگ میدان: مرگ در میدان
    با تپیدن های طبل و شیون و شیپور
    با صفیر تیز و برق شمشیر.
    غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان

    وه، چه شیرین است.
    رنج بردن با فشردن؛
    در ره یک آرزو مردانه مردن!
    و اندر امید بزرگ خویش
    با سرو زندگی‌ بر لب
    جان سپردن!
    آه؛ اگر باید
    زندگانیرا بخون خویش رنگ آرزو بخشید
    و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #352
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم

    به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم

    تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین

    به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم

    نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم

    ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم

    حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی

    زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم

    ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی

    به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم

    مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت

    بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم

    به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من

    ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم

    تو رشک آفتابی کی به دست سایه می ایی

    دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #353
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دست بردار ازین هیکل غم

    که زویرانی خویش است آباد

    دست بردار که تاریکم و سرد

    چون فرومرده چراغ از دم باد

    دست بردار،زتو در عجبم

    به در بسته چه می کوبی سر

    نیست ،می دانی،در خانه کسی

    سر فرو می کوبی باز به در

    زنده،این گونه به غم

    خفته ام در تابوت

    حرفها دارم در دل

    می گزم لب به سکوت

    دست بردار که گر خاموشم

    با لبم هرنفسی فریاد است

    به نظر هر شب و روزم سالی است

    گر چه خود عمر به چشمم باد است

    رانده اندم همه از درگه خویش

    پای پرآبله ،دل پراندوه

    از رهی می گذرم سر در خویش

    می خزد هیکل من از دنبال

    می دود سایه ی من پیشاپیش

    می روم با ره خود

    سر فرو،چهره به هم

    با کسم کاری نیست

    سد چه بندی به رهم؟

    دست بردار!چه سود آید بار

    از چراغی که نه گرماش و نه نور؟

    چه امید از دل تاریک کسی

    که نهاندش سر زنده به گور؟

    می روم یکه به راهی مطرود

    که فرورفته به آفاق سیاه

    دست بردار ازین عابر مست

    یک طرف شو،منشین بر سر راه
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #354
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    قاصدک هان!چه خبر آوردی؟

    از کجا

    وزکه خبر آوردی!؟

    خوش خبر باشی

    اما اما

    گرد بام و درمن بی ثمر می گردی

    انتظار خبری نیست مرا

    نه زیاری نه زدیار و دیاری ، باری!

    برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

    برو آنجا که تو را منتظرند

    قاصدک در دل من همه کورند و کرند

    دست بردار از این در وطن خویش غریب

    قاصد تجربه های همه تلخ

    با دلم می گوید

    که دروغی تو دروغ

    که فریبی تو فریب

    قاصدک هان!ولی ... آخر ... ای وای

    راستی آیا رفتی با باد!؟

    با توام ، آی کجا رفتی!؟ آی!

    راستی آیا جایی خبری هست هنوز!؟

    مانده خاکستر گرمی جایی!؟

    در اجاقی طمع شعله نمی بندم

    خردک شرری هست هنوز!؟

    قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز، در دلم می گریند!
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #355
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چقدر اینجا هراسانم

    از لرزش نگاهت

    از تکانهای دستانت

    می ترسم از سکوت مسخره ام

    می ترسم از اینکه

    بشکند عادت نگاهم

    می ترسم از این نان و نمک

    که مرا به حرمتش به تو گره زده

    می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان

    از بی خوابی های شبانه مان

    از تیغ تیز تردید و اضطراب

    می ترسم از گریز جاده ها

    این دلهره ی جاده بی برگشت

    این خیال یک طرفه

    این تابلوی “ایست زندگی” می کُشدم

    من از اینکه شعر هایم بی تو

    چگونه آغاز میشود

    از اینکه غزلهایم در پایان

    بی تو چگونه به خواب می رود

    من از اینکه دو بیتی زندگیم

    بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم

    من می ترسم اگر شب چشمانم

    بی درخشش تو تاریک شود

    می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد

    می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ

    بر ترس من بخندد

    می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها

    از کنار جادوی دستان باد رد شود

    می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت

    مرگ من شود سعادتت

    می ترسم اگر دریای مواج این دل

    عادت کند به این سکون

    خاموش شود اگر این نَفَس

    در شمعی آرمیده در بستر خون

    من می ترسم اگر

    از زخم زبان مردم است

    که آیینه نازک تو بشکند

    که فرو بریزد این دلم

    هر چند که احساسم گم است

    می ترسم اگر بدزدند نامت را

    جنس دستفروش زبان مردم شود

    می ترسم من از خدا

    که بگیرد تو را ز من

    به حکم سرنوشت زور

    به حکم صلاح و مصلحت

    تکرار شود این مکررات

    ” شاید قسمت تو نبود ! ”

    دلهره دارم از خودم

    که نگیرد دلم به تیغ نگاهت

    نگیرد سکوت گوش تورا

    نشنود حنجره ات صدای مرا

    می ترسم اگر ردپایت خالی بماند

    می ترسم اگر کلاغی پیر

    غزل خداحافظی را بخواند

    می ترسم

    می ترسم . . .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #356
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شب سردی است، و من افسرده.

    راه دوری است، و پایی خسته.

    تیرگی هست و چراغی مرده.



    می کنم، تنها، از جاده عبور:

    دور ماندند زمن آدم ها.

    سایه ای از سر دیوار گذشت،

    غمی افزود مرا بر غم ها.



    فکر تاریکی و این ویرانی

    بی خبر آمد تا با دل من

    قصه ها ساز کند پنهانی.



    نیست رنگی که بگوید با من

    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

    هر دم این بانگ برآرم از دل:

    وای، این شب چقدر تاریک است!



    خنده ای کو که به دل انگیزم؟

    قطره ای کو که به دریا ریزم؟

    صخره ای کو که بدان آویزم؟



    مثل این است که شب نمناک است.

    دیگران را هم غم هست به دل،

    غم من، لیک، غمی غمناک است.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #357
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چه کسی می گوید که گرانی شده است؟

    دوره ارزانیست!

    دل ربودن ارزان٬دل شکستن ارزان٬دوستی ارزان است.

    دشمنیها ارزان!

    آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر!

    قیمت عشق چقدر کم شده است؛ کمتر از آب روان.

    و چه تخفیف بزرگی خورده؛

    قیمت هر انسان!
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #358
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

    سرها در گریبان است.

    کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

    نگه جز پیش پا را دید نتواند

    که ره تاریک و لغزان است

    وگر دست محبت سوی کس یازی

    به اکراه آورد دست از بغل بیرون

    که سرما سخت سوزان است

    نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

    چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

    نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

    زچشم دوستان دور یا نزدیک

    مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

    هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

    دمت گرم و سرت خوش باد

    سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

    منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

    منم من سنگ تیپا خورده رنجور

    منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

    نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

    بیا بگشای در بگشای دلتنگم

    حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

    تگرگی نیست مرگی نیست

    صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

    من امشب آمدستم وام بگذارم

    حسابت را کنار جام بگذارم

    چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

    فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

    حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

    و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

    به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

    حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

    هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

    نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

    درختان اسکلت های بلور آجین

    زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه

    غبار آلوده مهروماه

    .

    .

    زمستان است......
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #359
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    من اينجا بس دلم تنگ است
    و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بي برگشت بگذاريم
    ببينيم آسمان هركجا آيا همين رنگ است
    من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم
    ز سيلي زن، ز سيلي خور
    وزين تصوير بر ديوار ترسانم
    ....
    بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلكنده و غمگين!
    من اينجا بس دلم تنگ است
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بي فرجام بگذاريم...
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #360
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حضرت حافظ
    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
    چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
    آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
    آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
    اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری
    یارطالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
    برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
    وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
    ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب
    نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
    آن که پرنقش زد این دایره مینایی
    کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
    فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
    یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 36 از 51 نخستنخست ... 2632333435363738394046 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/