صفحه 36 از 43 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بس که در منظر تو حیرانم

    صورتت را صفت نمی‌دانم


    پارسایان ملامتم مکنید

    که من از عشق توبه نتوانم


    هر که بینی به جسم و جان زندست

    من به امید وصل جانانم


    به چه کار آید این بقیت جان

    که به معشوق برنیفشانم


    گر تو از من عنان بگردانی

    من به شمشیر برنگردانم


    گر بخوانی مقیم درگاهم

    ور برانی مطیع فرمانم


    من نه آنم که سست بازآیم

    ور ز سختی به لب رسد جانم


    گر اجابت کنی و گر نکنی

    چاره من دعاست می‌خوانم


    سهل باشد صعوبت ظلمات

    گر به دست آید آب حیوانم


    تا کی آخر جفا بری سعدی

    چه کنم پای بند احسانم


    کار مردان تحملست و سکون

    من کیم خاک پای مردانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

    رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم


    گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

    بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم


    هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر

    که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم


    گر چنانست که روی من مسکین گدا را

    به در غیر ببینی ز در خویش برانم


    من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

    نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم


    گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن

    که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم


    نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت

    دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم


    من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم

    که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم


    درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت

    نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم


    سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

    که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر دست دهد هزار جانم

    در پای مبارکت فشانم


    آخر به سرم گذر کن ای دوست

    انگار که خاک آستانم


    هر حکم که بر سرم برانی

    سهلست ز خویشتن مرانم


    تو خود سر وصل ما نداری

    من عادت بخت خویش دانم


    هیهات که چون تو شاهبازی

    تشریف دهد به آشیانم


    گر خانه محقرست و تاریک

    بر دیده روشنت نشانم


    گر نام تو بر سرم بگویند

    فریاد برآید از روانم


    شب نیست که در فراق رویت

    زاری به فلک نمی‌رسانم


    آخر نه من و تو دوست بودیم

    عهد تو شکست و من همانم


    من مهره مهر تو نریزم

    الا که بریزد استخوانم


    من ترک وصال تو نگویم

    الا به فراق جسم و جانم


    مجنونم اگر بهای لیلی

    ملک عرب و عجم ستانم


    شیرین زمان تویی به تحقیق

    من بنده خسرو زمانم


    شاهی که ورا رسد که گوید

    مولای اکابر جهانم


    ایوان رفیعش آسمان را

    گوید تو زمین من آسمانم


    دانی که ستم روا ندارد

    مگذار که بشنود فغانم


    هر کس به زمان خویشتن بود

    من سعدی آخرالزمانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا تا نقره باشد می‌فشانم

    تو را تا بوسه باشد می‌ستانم


    و گر فردا به زندان می‌برندم

    به نقد این ساعت اندر بوستانم


    جهان بگذار تا بر من سر آید

    که کام دل تو بودی از جهانم


    چه دامن‌های گل باشد در این باغ

    اگر چیزی نگوید باغبانم


    نمی‌دانستم از بخت همایون

    که سیمرغی فتد در آشیانم


    تو عشق آموختی در شهر ما را

    بیا تا شرح آن هم بر تو خوانم


    سخن‌ها دارم از دست تو در دل

    ولیکن در حضورت بی زبانم


    بگویم تا بداند دشمن و دوست

    که من مستی و مستوری ندانم


    مگو سعدی مراد خویش برداشت

    اگر تو سنگ دل من مهربانم


    اگر تو سرو سیمین تن بر آنی

    که از پیشم برانی من بر آنم


    که تا باشم خیالت می‌پرستم

    و گر رفتم سلامت می‌رسانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

    چشم بد از روی تو دور ای صنم


    روی مپوشان که بهشتی بود

    هر که ببیند چو تو حور ای صنم


    حور خطا گفتم اگر خواندمت

    ترک ادب رفت و قصور ای صنم


    تا به کرم خرده نگیری که من

    غایبم از ذوق حضور ای صنم


    روی تو بر پشت زمین خلق را

    موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم


    این همه دلبندی و خوبی تو را

    موضع نازست و غرور ای صنم


    سروبنی خاسته چون قامتت

    تا ننشینیم صبور ای صنم


    این همه طوفان به سرم می‌رود

    از جگری همچو تنور ای صنم


    سعدی از این چشمه حیوان که خورد

    سیر نگردد به مرور ای صنم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم

    بر فعل دیگران به چه انکار می‌کنم


    بلبل سماع بر گل بستان همی‌کند

    من بر گل شقایق رخسار می‌کنم


    هر جا که سروقامتی و موی دلبریست

    خود را بدان کمند گرفتار می‌کنم


    گر تیغ برکشند عزیزان به خون من

    من همچنان تأمل دیدار می‌کنم


    هیچم نماند در همه عالم به اتفاق

    الا سری که در قدم یار می‌کنم


    آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت

    الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم


    چون دست قدرتم به تمنا نمی‌رسد

    صبر از مراد نفس به ناچار می‌کنم


    همسایه گو گواهی مستی و عاشقی

    بر من مده که خویشتن اقرار می‌کنم


    من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت

    کان در ضمیر نیست که اظهار می‌کنم


    جانست و از محبت جانان دریغ نیست

    اینم که دست می‌دهد ایثار می‌کنم


    زنار اگر ببندی سعدی هزار بار

    به زان که خرقه بر سر زنار می‌کنم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن کس که از او صبر محالست و سکونم

    بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم


    پرسید که چونی ز غم و درد جدایی

    گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم


    زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد

    از دست زبان‌ها به تحمل چو ستونم


    مشنو که همه عمر جفا برده‌ام از کس

    جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم


    بیمست چو شرح غم عشق تو نویسم

    کآتش به قلم در افتد از سوز درونم


    آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار

    کو تا بنویسند گواهی به جنونم


    شمشیر برآور که مرادم سر سعدیست

    ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

    بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم


    من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

    که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم


    تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

    اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم


    و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم

    که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم


    برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد

    که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم


    ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم

    کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم


    دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید

    که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم


    تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید

    روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم


    رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه

    مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم

    کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم


    بپرس حال من آخر چو بگذری روزی

    که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم


    من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد

    که در بهشت نیارد خدای غمگینم


    ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی

    که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم


    چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به

    شب فراق منه شمع پیش بالینم


    ضرورتست که عهد وفا به سر برمت

    و گر جفا به سر آید هزار چندینم


    نه هاونم که بنالم بکوفتی از یار

    چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم


    بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان

    به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم


    چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم

    چو لاله لال بکردی زبان تحسینم


    مرا پلنگ به سرپنجه‌ای نگار نکشت

    تو می‌کشی به سرپنجه نگارینم


    چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ

    برفت در همه آفاق بوی مشکینم


    هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی

    چه حاجتست بگوید شکر که شیرینم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم

    فراز سرو سیمینش گلی بر بار می‌بینم


    مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من

    که بر هر شعبه‌ای مرغی شکرگفتار می‌بینم


    مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت

    می بی درد می‌نوشم گل بی خار می‌بینم


    عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم

    که مستم یا به خوابم یا جمال یار می‌بینم


    زمین بوسیده‌ام بسیار و خدمت کرده تا اکنون

    لب معشوق می‌بوسم رخ دلدار می‌بینم


    چه طاعت کرده‌ام گویی که این پاداش می‌یابم

    چه فرمان برده‌ام گویی که این مقدار می‌بینم


    تویی یارا که خواب آلوده بر من تاختن کردی

    منم یا رب که بخت خود چنین بیدار می‌بینم


    چو خلوت با میان آمد نخواهم شمع کاشانه

    تمنای بهشتم نیست چون دیدار می‌بینم


    کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد

    چه ریحان دسته بندم چون جهان گلزار می‌بینم


    ز گردون نعره می‌آید که اینت بوالعجب کاری

    که سعدی را ز روی دوست برخوردار می‌بینم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 36 از 43 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/