صفحه 35 از 78 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 341 تا 350 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #341
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوست داری که دوستدار کشی

    هر دلی را هزار بار کشی

    تو گرفتار عشق را ز نهان

    دم دهی پس به آشکار کشی


    رشته‌ی جان سیه کنی چون شمع

    عاشقی را که شمع‌وار کشی


    ما چراغ تو و تو آتش و باد

    گر یکی برکنی هزار کشی


    کیسه لاغر شده، چه سیم کشی

    صید فربه شده چه زار کشی


    جام پر بر دهی به مجلس می

    غمگنان را به غم‌گسار کشی


    خنده را گو که سر مبر به شکر

    چند شیران مرغزار کشی


    غمزه را گو که خون مریز به سحر

    چند مردان روزگار کشی


    تشنه‌ی عشق را به جستن آب

    غرقه در آب انتظار کشی


    دولت عشق یار خاقانی است

    تو همه دولتی که یار کشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #342
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا لوح جفا درست کردی

    سر کیسه‌ی عهد سست کردی

    ای من سگ تو، تو بر سگ خویش

    بسیار جفای چست کردی


    گفتی سگ من چه داغ دارد

    آن داغ که از نخست کردی


    کشتیم درست و بر لب خویش

    خون دل من درست کردی


    گفتی ز جفا چه کردم آخر

    چندان که مراد توست کردی


    خاقانی بس کز اهل جستن

    سر در سر کار جست کردی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #343
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز دلت چه داد خواهم که نه داور منی

    ز غمت چه شاد باشم که نه غم‌خور منی

    همه عالم آگهی شد که جفاکش توام

    نیم از دل تو آگه که وفاگر منی


    دلم از میانه گم شد عوضش چه یافتم

    که نه حاصلم همین بس که تو دلبر منی


    نفسی دریغ داری ز من ای دریغ من

    ز تو قانعم به بوئی که سمنبر منی


    به کمند زلفت اندر خفه گشت جان من

    دیتش هم از تو خواهم که تو داور منی


    به لبت شفیع بردم که مرا قبول کن

    به ستیزه گفت خون خور که نه در خور منی


    ز در تو چند لافم که تو روزی از وفا

    به حقایقی نگفتی که سگ در منی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #344
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی

    جان منی مرا مکش اکنون به دوستی

    ای تازه گل که چون ملی از تلخی و خوشی

    چند از درون به خصمی و بیرون به دوستی


    مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت

    چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی


    خونم همی خوری که تو را دوستم بلی

    ترک این‌چنین کند که خورد خون به دوستی


    تو دشمنی نه دوست که بر جان من کنند

    ترکان غمزه‌ی تو شبیخون به دوستی


    سرهای گردنان به شکر می‌برد لبت

    کان لب نهان کشی است چو گردون به دوستی


    خاقانی از تو چشم چه دارد به دشمنی

    چون می‌کنی جفای دگرگون به دوستی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #345
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل نداند تو را چنان که توئی

    جان نگنجد در آن میان که توئی

    با تو خورشید حسن چون سایه

    می‌دود پیش و پس چنان که توئی


    عقل جان بر میان به خدمت تو

    می‌شتابد به هر کران که توئی


    تو جهان دگر شدی از لطف

    هم تو سلطان بر آن جهان که توئی


    تو برآنی که جانم آن تو است

    من که خاقانیم، بر آنکه توئی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #346
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

    دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

    زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد

    ساقی برات ما ران بر عالم خرابی


    گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم

    بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی


    از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن

    کو بوسه کآخر ار من خاک تو آفتابی


    دانم که دردت آید از شهد لب گزیدن

    باری کم از مزیدن چون گاز برنتابی


    ز آن زلف عیسوی دم داغ سگیم بر نه

    نقش صلیب برکش چون داغ گرم تابی


    خاقانی است و جانی یک‌باره کشته از غم

    پس چون دوباره کشتی آنگه کجاش یابی


    او راست طالع امروز اندر سخن طرازی

    چون خسرو اخستان را در مالک الرقابی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #347
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی

    نه خاک تو شدم از من چه گام باز گرفتی

    مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه

    نظر ز کام دل من تمام باز گرفتی


    سه بوسه خواستم از تو ز من دو اسبه برفتی

    چو وقت خون من آمد لگام باز گرفتی


    مترس ماه نگیرد، گرم نمائی یاری

    خبر فرستی اگرچه سلام باز گرفتی


    خیال تو ز تو طیره خجل خجل به من آمد

    ز شرم آنکه ز کویم خرام باز گرفتی


    مرا خیال تو بالله که غم‌گسارتر از توست

    خیال باز مگیر ار پیام باز گرفتی


    دلی است بر تو مرا وام و جان وظیفه بر آن لب

    وظیفه چشم چه دارم که وام باز گرفتی


    شگرف عاشق خاقانیم تو نام نهادی

    ز من چه ننگ رسیدت که نام بازگرفتی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #348
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به خرد راه عشق می‌پوئی

    به چراغ آفتاب می‌جوئی

    تو هنوز ابجد خرد خوانی

    وز معمای عشق می‌گوئی


    مرد کامی و عشق می‌ورزی

    در زکامی و مشک می‌پوئی


    زلف جانان ترازوی عشق است

    رنگ خالش محک دل جوئی


    جو زرین شدی ز آتش عشق

    سرخ شو گر در این ترازوئی


    ورنه رسوا شوی به سنگ سیاه

    از سپیدی رسد سیه روئی


    بر محک بلال چهره زرست

    بولهب روی به ز نیکوئی


    خون بکری کجاست گر دادی

    گریه و دیده را زناشوئی


    به وفا جمع را چو صابون باش

    نیست گردی چو گردها شوئی


    بس کن از جان خشک خاقانی

    که نه بس صید چرب پهلوئی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #349
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خود لطف بود چندان ای جان که تو داری

    دارند بتان لطف نه چندان که تو داری

    بر مرکب خوبی فکنی طوق ز غبغب

    دستارچه زان زلف پریشان که تو داری


    بالله که عجب نیست گر از تابش غبغب

    زرین شود آن گوی گریبان که تو داری


    بر شکرت از پر مگس پرده چه سازی

    ای من مگس آن شکرستان که تو داری


    گفتی که برو گر مگسی برننشینی

    هم مورچه‌ام بر سر آن خوان که تو داری


    مژگانت مرا کشت که یک موی نیازرد

    وین نیست عجب زان سر مژگان که تو داری


    بگشای به دندان گره از رشته‌ی جانم

    تا درد چنم زان سر دندان که تو داری


    گفتی که چه سر داری در عشق نگوئی

    دارم سر پای تو به آن جان که تو داری


    بردی دل خاقانی از آن سان که تو دانی

    میدار به زنهارش از آن سان که تو داری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #350
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صید توام فکندی و در خون گذاشتی

    صیدی ز خون و خاک چرا برنداشتی

    وصلت چو دست سوخته می‌داشتی مرا

    در پای هجر سوخته دل چون گذاشتی


    می‌داشتی چو مهره‌ی مارم به دوستی

    دندان مار بر جگرم چون گماشتی


    چون طفل، جنگ چند کنی آشتی بکن

    کز جنگ طفل زود دمد بوی آشتی


    نی نی به زرق مهره‌ی مارم دگر مبند

    بر بازوئی که نام خسانش نگاشتی


    خاقانیا درخت وفا کاشتن چه سود

    چون بر جفا دهد ز وفائی که کاشتی


    صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت خورد

    تو هم‌چنان در هوس شام و چاشتی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 35 از 78 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/