صفحه 35 از 46 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 341 تا 350 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #341
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سفره ی رنگین

    رخ نغز و دل گرم و لب شیرین داری:
    گر کسی حُسن، یکی داشت، تو چندین داری
    چنگ در پرده ی عشاق زن، ای چنگی ی ِ عشق!
    که درین پرده عجب پنجه ی شیرین داری!
    دامن آلوده به خون تو شد، ای دل، غم نیست
    که به بزم شب خود سفره ی رنگین داری
    حالم، ای چشمه ی جوشنده! به شب می دانی
    که خود از سنگ سیه بستر و بالین داری
    امشب، ای شمع، بسوز از غم و دردم که تو هم
    با من سوخته جان الفت دیرین داری
    آسمانا! ز ستم های تو خورشید گرفت
    دامنت سبز! جگر گوشه ی خونین داری
    تو که خود عاشق و دیوانه ی یار دگری
    کی خبر از دل دیوانه ی سیمین داری؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #342
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    زنجیر

    برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام،
    خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام
    اشک ابرم کاینچنین بر خک ره غلتیده ام
    واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده ام
    قطره یی بر خامه ی تقدیر بودم - رو سیاه -
    بر سپیدی های اوراق زمان افتاده ام
    جای پای رهرو ِ عشقم، مرا نشناخت کس
    بر جبین خک، بی نام و نشان افتاده ام
    روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم
    غرق اشک خود؟، کنون چون ریسمان افتاده ام
    کوه پا برجا نِیم، سرگشته ام، آواره ام
    پیش راه باد، چون ریگ روان اقتاده ام
    شاخه ی سر درهمم، گر بر بلندی خفته ام
    جفت خک ره، چون نقش سایبان افتاده ام.
    استوارم سخت، چون زنجیر و، رسوا پیش خلق:
    همچنان از این دهان در آن دهان افتاده ام
    قطره یی بی رنگ بودم، نور عشق از من گذشت
    بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده ام
    آه، سیمین، نغمه های سینه سوز عشق را
    این زمان آموختندم کز زبان افتاده ام!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #343
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نامه ی شکوفه

    از عمر، چون غروب، زمانی نمانده است
    وز جور ِ‌ شام تیره امانی نمانده است
    چون شبنم خیال به گلبرگ یاد ِ یار
    از ما نشانه دیر زمانی نمانده است
    بودیم یک فغان و خموشی مزار ماست
    جز لحظه یی طنین فغانی نمانده است
    از ما به جز نسیم، که برگ شکوفه برد
    در کوی عشق، نامه رسانی نمانده است
    شمعیم پک سوخته در بزم عاشقی
    تا ماجرا کنیم، زبانی نمانده است
    آغوش ِ گلشنیم که بعد از بهارها
    در ما به جز دریغ ِ خزانی نمانده است
    بس فرش سبزه بافت بهار ِ دلم کزو
    در مهرگاه عمر نشانی نمانده است
    بر توسنِ نسیم روانیم همچو عطر
    تا باز ایستیم عنانی نمانده است
    سیمین! شراب شعر تو بس مست می کند؛
    در ما به یک پیاله توانی نمانده است
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #344
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    افسانه ی پری

    خفته در من دیگری، آن دیگری را می شناس
    چون ترنجم بشکن آنگه آن پری را می شناس
    من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اند
    تا رَها سازی مرا، افسونگری را می شناس
    سوی سامانم بیا، با خود دل و جان را بیار
    کاروانی مرد باش و رهبری را می شناس
    هفت کفش آهنین و هفت سال آوارگی...
    این من و فرمان من، فرمانبری را می شناس
    نه، پری گفتم، غلط گفتم، زنی سوداییم
    در من آفته، سوداپروری را می شناس
    یک زنم کز سادگی آسان به دام افتاده ام
    خوش خیالی را نگر، خوش باروی را می شناس
    آفتابم، بی تفاوت تن به هر سو می کشم
    بی دریغی رپا ببین، روشنگری را می شناس
    دیده بگشا، معنی ی ِ سیمین بری را می شناس.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #345
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بهانه
    بیا که رقص کنان جام را به شانه کشم
    به بزم گرم تو، چون شعله یی، زبانه کشم
    به ککل تو نهم چهره و بگریم زار
    به تار عشق، ز الماس سفته دانم کشم
    شوم چو پرتو مهتاب و تابم از روزن
    که تن به بستر گرمت بدین بهانه کشم
    شوم درخت برومند وسرکشم از بام
    که دست شوق تو را سوی بام خانه کشم
    شوم چو برق جهان سوز خشمگین، که مگر
    به کوه درد و غمت، سخت، تازیانه کشم
    هزار چک دلم شد ز تاب این حسرت
    که پنجه در سر زلفت بسان شانه کشم
    به چشم، سرمه کشم تا دلت بلرزد سخت
    هنر بود که خدنگی براین نشانه کشم
    شبی به کلبه ی سیمین، اگر به روز آری
    دمار از غم ناسازی زمانه کشم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #346
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    تاریکی شب

    من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم
    گشتم و گشتم و بهتر ز تو را یار گرفتم
    خنده یی کردم و دل بُردم و با لطف ِ نگاهی
    تا بمیری ز حسد وعده ی دیدار گرفتم!
    دامن از دست من، ای یار! کشیدی، چه توانم؟
    گله یی نیست اگر دامن اغیار گرفتم.
    بعد ازین ساخته ام با، نی و چنگ و می و ساقی
    بی تو من دامن ِ ‌این چار با ناچار گرفتم
    لیک باور مکن ای دوست! که این راست نگفتم
    انتقام از دل سنگ تو، به گفتار گرفتم!
    من کجا یاد تو از خاطر سودازده راندم؟
    یا کجا جز تو کسی یار وفادار گرفتم؟
    تا رُخت شمع فروزنده ی بزم دگران شد
    من چو تاریکی شب گوشه ی دیوار گرفتم
    گله کردی که چرا یار تو یار دگران شد
    دیدی، ای دوست، به یاری ز تو اقرار گرفتم؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #347
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    پیچک

    آن یار که چون پیچک، پیوند به ما بسته
    بر شاخه ی ارزانم، صد بند بلا بسته
    زین بند گریزانم، هر چند که می دانم
    گر پای مرا بسته، از راه وفا بسته
    دریای روان بودم، یخ بستم و افسردم
    دمسردی ی ِ او ما را، این گونه چرا بسته،
    سنگین نفسم ازغم، در سینه فرومانده
    از سُرب مگر باری، بر دوش هوا بسته
    فریاد شبانگاهم، در ژرفی ی ِ شب گم شد
    یا مرغ فغان مرده یا گوش خدا بسته
    شاید که کند روشن، شب های مرا آن کو
    قندیل ثریا را، بر طاق فضا بسته
    پیراهن بختم را، ترسم نتواند دوخت
    خورشید که صد سوزن، بر سر ز طلا بسته
    چون عطر نهان ماندم، در غنچه ی نشکفته
    رخ از همه سو پنهان، در از همه جا بسته
    سیمین به خدا بندی، کان یار به پایم زد
    گیرم ز وفا بسته، دانم به خطا بسته.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #348
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خورشید و شب

    زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم
    بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم
    غنچه ی صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر
    کو سرانگشت شتابی تا ز هم بازش کنم
    قصه ی رسواییم چون صبح عالمگیر شد
    کی توانم همچو شب آبستن رازش کنم
    در نگاه من زنی گنگ است و گنگی کامجوست
    کامبخشی مهربان کو تا سخنسازش کنم
    پرده ی شرمی به رخسار سکوت افکنده ام
    برفکن این پرده را تا قصّه پردازش کنم
    خفته دارد دل به هر تاری نوایی ناشناس
    زخمه ی غم گر زنی سازی نوا سازش کنم
    چون غباری نرم، دل دارد غمی غمخوار کو؟
    کاشنای این سبک خیز سبک تازش کنم
    من سرانگشت طلایی رنگ خورشیدم تو شب
    زلف پر پیچ و خمت کو تا زهم بازش کنم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #349
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    یک دامن گل

    چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم
    دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
    ای نسیم جان پرور، امشب از برم بگذر
    ورنه این چنین پرگل، تا سحر نمی مانم
    لاله وار خورشیدی، در دلم شکوفا شد
    صد بهار گرمی زا، سر زد از زمستانم
    دانه ی امید آخر، شد نهال بارآور
    صد جوانه پیدا شد، از تلاش پنهانم
    پرنیانِ مهتابم، در خموشی شب ها
    همچو کوه ِ پابرجا، سر بنه به دامانم
    بوی یاسمن دارد، خوابگاه آغوشم
    رنگ نسترن دارد، شانه های عریانم
    شعر همچو عودم را، آتش دلم سوزد
    موج عطر از آن رقصد، در دل شبستانم
    کس به بزم میخواران، حال من نمی داند
    زان که با دل پرخون، چون پیاله خندانم
    در کتاب دل، سیمین! حرف عشق می جویم
    روی گونه می لرزد، سایه های مژگانم!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #350
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شراب نور

    ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
    شراب نور به رگ های شب دوید بیا
    ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
    گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
    شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
    پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
    ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
    ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
    به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
    بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
    به گام های کسان می برم گمان که تویی
    دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
    نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
    کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
    امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
    مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 35 از 46 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/