صفحه 34 از 46 نخستنخست ... 2430313233343536373844 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 331 تا 340 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #331
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سایه ی دیوار

    دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد،
    به خدا، تا دو جهان هست، وفادار تو می شد
    دیگران بسته ی زنجیر تو هستند، چه سازم؟
    ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو می شد
    مژه، می زد به رخ زرد و غمینم رقم خون
    تا سخن ساز غمت کلک گهربار تو می شد
    من بر آن سینه ی محزون سر خود را ننهادم
    که گرانبار ز غم بود و گران، بار تو می شد
    به تسلای تو می رفت سخن ها به زبانم
    دل بیمار ِ مرا بین که پرستار تو می شد!
    خوب شد! خوب شد ای شمع، که پروانه نداری
    که غم سوختنش مایه ی آزار تو می شد
    همچو خاتم به دهان می شدت انگشت ندامت
    گر کسی، ای گهر پک! خریدار تو می شد
    تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی
    کاش یک روز، تنم سایه ی دیوار تو می شد
    تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش
    کاش دلباخته سیمین، گره ِ کار تو می شد!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #332
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    عود

    سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
    از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم
    بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
    ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم.
    وصل تو به آن مِنّت جانکار نیرزید،
    تا دوزخ هجر تو ز مینوی تو رفتیم.
    چون آن سخن تلخ که ناگاه شبی رفت
    بر آن لب شیرین ِ سخنگوی تو، رفتیم.
    انصافِ محبّان چو ندادی به محبّت
    چون شاخص ِ میزان ز ترازوی تو رفتیم.
    زین بیش نماندیم که آزار تو باشیم
    چون عاشقی و دوستی از خوی تو رفتیم.
    این راه خم اندر خم ِ‌ چون موی سیه را
    بی مرحمتِ‌ روشنی ی ِ روی تو رفتیم...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #333
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نسیم

    باز هم بیمار می بینم تو را ...
    ای دل سرکش که درمانت مباد!
    برق چشمی آتشی افروخت باز
    کاین چنین آتش به جانت اوفتاد.
    ای دل، ای دریای خون! آشفته ای:
    موج غم ها در تو غوغا می کند،
    بی وفایی های یارت با تو کرد
    آنچه توفان ها به دریا می کند...
    او اگر با دیگران پیوست و رفت،
    غیر ازین هم انتظاری داشتی؟
    بی وفایی کرد، اما - خود بگو -
    با وفا، تا حال، یاری داشتی؟
    او نسیم است... او نسیم دلکش است:
    دامن شادی به گلشن می کشد.
    خار و گل در دیده ی لطفش یکی ست:
    بر سر این هر دو، دامن می کشد.
    او نسیم است و چو بر گل بگذرد،
    عطر گل با او به یغما می رود،
    با تن گل گر چه پیوندد، ولی
    عاقبت آزاد و تنها می رود...
    تو گلی و او نسیم دلکش است
    از پی ِ پیوند کوتاهش برو؛
    پرفشان، یک شب ز دامانش بگیر،
    چند گامی نیز همراهش برو...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #334
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دیوانه پسند

    رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش
    ما را چه گنه بود؟- خطا کرد کمندش
    با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
    ای من به فدای دل دیوانه پسندش
    نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار؟
    ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش
    شد آب، دل از حسرت و، از دیده برون شد
    آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش
    در پرتو لبخند، رخش، وه، چه فریباست!
    چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش.
    گر باد بیارامد و گر موج نخیزد
    دل نیز شکیبد، مخراشید به پندش
    سیمین طلب بوسه یی از لعل لبی داشت
    ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #335
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گل خشک

    مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی
    که رخ تابیدی و در من به چشم دیگری دیدی؟
    ز اشک من چه می دانی گرانی های دردم را؟
    زتوفان شبنمی دیدی، ز دریا گوهری دیدی
    به یاد آور که می خواهم در آغوشت سپارم جان
    در آغوش سحر در آسمان گر اختری دیدی.
    الا ای دیده ی جانان! ز افسون ها چه می نالی؟
    نکردی خویشتن بینی، کجا افسونگری دیدی؟
    مرا مانده ست عقلی خشک و دامانی تر از دنیا
    بسوز، ای آتش غم! هر کجا خشک و تری دیدی
    تو را حق می دهم، ای غم که دست از من نمی داری
    که با کمتر کسی این سان دل غم پروری دیدی
    مرا، ای باغبان دل! اگر سوزی، سزاوارم
    که در گلشن نهال خشک بی برگ و بری دیدی
    تهیدستی، نصیب شاخه، از جور خزان آمد
    میان باغ اگر گنجینه ی باد آوری دیدی
    ز سیمین یاد کن، وز نام او در دفتر گیتی
    اگر برگ گل خشکی میان دفتری دیدی.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #336
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    غنچه ی راز

    چهره ام تازه چو برگ گل ناز است هنوز
    نگهم غهچه ی نشکفته ی راز است هنوز
    به درنگی دل ما شاد کن، ای چنگی ی ِ عشق!
    که بسی نغمه درین پرده ی ساز است هنوز
    از من و صحبت من زود چنین دست مدار
    که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
    دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
    که به دامان توام دست نیاز است هنوز
    سرد مهری مکن، ای شمع فروزان امید!
    بوسه ام آتش پرهیز گداز است هنوز
    نفسی در بر من باش، که عطر نفسم
    چون شمیم گل تر، روح نواز است هنوز
    من خداوند وفایم، ز برم روی متاب
    ای بسا سر که به خکم به نماز است هنوز
    به سر گیسوی سیمین دل دیوانه ببند
    زانکه این سلسله دیوانه نواز است هنوز...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #337
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    چرا

    چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم،
    به سر، سودای آغوش تو دارم.-
    نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
    ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
    نه هنگام گل و فصل بهارست؟
    نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
    نگفتم با لبان بسته ی خویش
    به تو راز درون خسته ی خویش؟
    خروش از چشم من نشنید گوشت؟
    نیاورد از خروشم در خروشت؟
    اگر جانت ز جانم آگهی داشت
    چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟
    کنار خانه ی ما کوهسارست:
    ز دیدار رقیبان برکنارست.
    چو شمع مهر خاموشی گزیند،
    شب اندر وی به آرامی نشیند.
    ز ماه و پرتو سیمینه ی او
    حریری اوفتد بر سینه ی او.
    نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست،
    پر از عطر شقایق های خودروست.
    بیا با هم شبی آنجا سرآریم،
    دمار از جان دوری ها برآریم!
    خیالت گرچه عمری یار من بود،
    امیدت گرچه در پندار من بود،
    بیا امشب شرابی دیگرم ده!
    ز مینای حقیقت ساغرم ده!
    دل دیوانه را دیوانه تر کن.
    مرا از هر دو عالم بی خبر کن.
    بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست؛
    پی ِ فرداش فردای دگر نیست.
    بیا... اما نه، خوبان خود پرستند:
    به بندِ مهر، کمتر پای بستند.
    اگر یک دم شرابی می چشانند،
    خمارآلوده عمری می نشانند.
    درین شهر آزمودم من بسی را:
    ندیدم باوفا زانان کسی را.
    تو هم هر چند مهر بی غروبی،
    به بی مهری گواهت این که خوبی.
    گذشتم من ز سودای وصالت،
    مرا تنها رها کن با خیالت!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #338
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آتش تمنّا

    هوای وصل و غم هجر و شور مینا مُرد
    برو!برو! که دگر هر چه بود در ما، مُرد
    لب خموش مرا بین که نغمه ساز تو نیست
    به نای من- چه کنم- نغمه ی های گویا مُرد
    به چشم تیره ی من راز عاشقی گم شد
    میان لاله ی او شمع شام فرسا مُرد
    به دامن تو نگیرد شرار ما، ای دوست!
    درون سینه ی ما آتش تمنّا مُرد.
    ستاره ی سحری بود عشق بی ثمرم
    میان جمع درخشید، لیک تنها مُرد
    ندید جلوه ی او چشم آشنایی را
    گلی دمید به صحرا و، هم به صحرا مُرد
    دریغ و درد! مگر داستان عشقم بود
    شکوفه یی که شبانگه شکفت و فردا مُرد؟
    ز دیده ی کس و نکس نهان نماند، دریغ!-
    چو آفتاب به گاه غروب، رسوا مُرد.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #339
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گل زهر

    سالها پیش، خاطر رنجور
    شادمان بود و نوبهاری داشت،
    دل من باغ دلفریبی بود:
    سبزه یی داشت، لاله زاری داشت...
    آفتاب محبت گرمی
    گل او را به ناز می پرورد،
    هر سحر دیده ام چو می شد باز،
    شاخه یی می دمید و گل می کرد...
    رفت چندی ّ و حیف! دانستم
    گل این باغ رنگ قهری داشت،
    غنچه ی دلفریب زیبایش
    عطر آمیخته به زهری داشت.
    سحری با دو چشم اشک آلود
    همه را خشمگین ز بُن کندم،
    آن همه عشق و ناز و مستی را
    پیش پای زمان پرکندم.
    سال ها رفت و گلشنم پژمرده؛
    خاطرم دشت سنگلاخی شد:
    نه به شاخی نهال او آراست،
    نه به برگی نهفته، شاخی شد.
    لیک کنون، که آفتاب دگر
    دامن خویش را بر او گسترد،
    مژده آرید، مژده ای یاران!-
    باز هم سنگلاخ گل آورد!
    بگذارید دشت بی جانم
    با بهاری دوباره زنده شود؛
    بشکفد غنچه های دل، تا باز
    عطرشان زهری و کشنده شود
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #340
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    درخت تشنه

    ز من مپرس کیم یا کجا دیار من است
    ز شهر عشقم و، دیوانگی شمار من است
    منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح
    همیشه سوی رهت چشم انتظار من است
    چو برکه، از دل صافم فروغ عشق بجوی
    اگرچه ایت غم چهر پرشیار من است
    مرا به صحبت بیگانگان مده نسبت
    که من عقابم و، مردار کی شکار من است؟
    دریغ، سوختم از هجر و، باز مُرد حسود
    درین خیال که دلدار در کنار من است
    درخت تشنه ام و، رسته پیش برکه ی آب
    چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است؟
    به شعله یی که فروزد به رهگذار نسیم
    نشانی از دل پرسوز بیقرار من است
    چو آتشی که گذاردْ به جای خکستر
    ز عشق، این دل افسرده یادگار من است.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 34 از 46 نخستنخست ... 2430313233343536373844 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/