صفحه 33 از 90 نخستنخست ... 232930313233343536374383 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 321 تا 330 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #321
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد

    ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد


    گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی

    صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد


    لعلست یا لبانت قندست یا دهانت

    تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد


    صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا

    لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد


    زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی

    حقا که در دهانش این انگبین نباشد


    گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی

    با یار مهربانت باید که کین نباشد


    گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل

    در کار نازنینان جان نازنین نباشد


    ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند

    گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد


    عشقش حرام بادا بر یار سروبالا

    تردامنی که جانش در آستین نباشد


    سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد

    الا گرش برانی علت جز این نباشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #322
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر سروی به بالای تو باشد

    نه چون بشن دلارای تو باشد


    و گر خورشید در مجلس نشیند

    نپندارم که همتای تو باشد


    و گر دوران ز سر گیرند هیهات

    که مولودی به سیمای تو باشد


    که دارد در همه لشکر کمانی

    که چون ابروی زیبای تو باشد


    مبادا ور بود غارت در اسلام

    همه شیراز یغمای تو باشد


    برای خود نشاید در تو پیوست

    همی‌سازیم تا رای تو باشد


    دو عالم را به یک بار از دل تنگ

    برون کردیم تا جای تو باشد


    یک امروزست ما را نقد ایام

    مرا کی صبر فردای تو باشد


    خوشست اندر سر دیوانه سودا

    به شرط آن که سودای تو باشد


    سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

    همان بهتر که در پای تو باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #323
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در پای تو افتادن شایسته دمی باشد

    ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد


    بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد

    درویش که بازارش با محتشمی باشد


    زین سان که وجود توست ای صورت روحانی

    شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد


    گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی

    شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد


    با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی

    بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد


    رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد

    کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد


    هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست

    داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد


    کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی

    الا به کسی گویی کو را المی باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #324
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد

    چو شمست خاطر رفتن بجز تنها نمی‌باشد


    دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت

    مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد


    ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری

    که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد


    پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر

    عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد


    چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت

    که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد


    مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه

    نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد


    جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون

    عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد


    همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا

    شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد


    چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل

    ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمی‌باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #325
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

    چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد


    به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد

    به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد


    اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش

    مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد


    گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند

    و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد


    مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار

    بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد


    کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی

    به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد


    به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت

    مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد


    به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

    عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد


    به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار

    بسی نماند که غیرت وجود من بکشد


    به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

    مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #326
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد

    ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد


    کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت

    عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد


    سروبالای منا گر چون گل آیی به چمن

    خاک پایت نرگس اندر چشم بینایی کشد


    روی تاجیکانه‌ات بنمای تا داغ حبش

    آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد


    شهد ریزی چون دهانت دم به شیرینی زند

    فتنه انگیزی چو زلفت سر به رعنایی کشد


    دل نماند بعد از این با کس که گر خود آهنست

    ساحر چشمت به مغناطیس زیبایی کشد


    خود هنوزت پسته خندان عقیقین نقطه‌ایست

    باش تا گردش قضا پرگار مینایی کشد


    سعدیا دم درکش ار دیوانه خوانندت که عشق

    گر چه از صاحب دلی خیزد به شیدایی کشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #327
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد

    نقد امید عمر من در طلب وصال شد


    گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من

    این به چه زیردست گشت آن به چه پایمال شد


    بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب

    بوالعجب آن که خون من بر تو چرا حلال شد


    پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را

    بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد


    زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل

    آن که هزار یوسفش بنده جاه و مال شد


    طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم

    کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد


    سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری

    کو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #328
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    امروز در فراق تو دیگر به شام شد

    ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد


    بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند

    کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد


    افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش

    کاین پخته بین که در سر سودای خام شد


    تنها نه من به دانه خالت مقیدم

    این دانه هر که دید گرفتار دام شد


    گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم

    چشمم دور بماند و زیادت مقام شد


    ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب

    اکنونت افکند که ز دستت لگام شد


    نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن

    توبت کنون چه فایده دارد که نام شد


    از من به عشق روی تو می‌زاید این سخن

    طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد


    ابنای روزگار غلامان به زر خرند

    سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد


    آن مدعی که دست ندادی ببند کس

    این بار در کمند تو افتاد و رام شد


    شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام

    جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #329
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

    یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد


    همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد

    هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد


    گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید

    ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد


    شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید

    گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می‌فروشد


    سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد

    هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد


    برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت

    وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد


    هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد

    همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد


    تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد

    هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #330
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

    و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد


    تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز

    همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد


    چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من

    گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد


    آن نه می‌بود که دور از نظرت می‌خوردم

    خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد


    از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم

    پیش چشمم در و دیوار مصور می‌شد


    چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی

    مدعی بود اگرش خواب میسر می‌شد


    هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را

    می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد


    گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت

    گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد


    گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر

    نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد


    سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت

    ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 33 از 90 نخستنخست ... 232930313233343536374383 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/