صفحه 32 از 46 نخستنخست ... 2228293031323334353642 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 311 تا 320 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #311
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سایه ی دیوار

    دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد،
    به خدا، تا دو جهان هست، وفادار تو می شد
    دیگران بسته ی زنجیر تو هستند، چه سازم؟
    ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو می شد
    مژه، می زد به رخ زرد و غمینم رقم خون
    تا سخن ساز غمت کلک گهربار تو می شد
    من بر آن سینه ی محزون سر خود را ننهادم
    که گرانبار ز غم بود و گران، بار تو می شد
    به تسلای تو می رفت سخن ها به زبانم
    دل بیمار ِ مرا بین که پرستار تو می شد!
    خوب شد! خوب شد ای شمع، که پروانه نداری
    که غم سوختنش مایه ی آزار تو می شد
    همچو خاتم به دهان می شدت انگشت ندامت
    گر کسی، ای گهر پک! خریدار تو می شد
    تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی
    کاش یک روز، تنم سایه ی دیوار تو می شد
    تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش
    کاش دلباخته سیمین، گره ِ کار تو می شد!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #312
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گل یخ

    این چنین سخت که آشفته ات ای چشمْ کبودم
    به خدا شیفته ی هیچ سیه چشم نبودم
    زنگِ‌ بالای سیاهی ست کبودی، که من اینک
    نقش هر چشم سیه را ز دل خویش زدودم
    دیر در دامنت آویختم ای عشق! چه سازم؟
    به زمستان تو همچون گل یخ دیده گشودم
    بوسه ی گمشده ام بود به لب های تو پنهان
    که به دلخواه، شبی بر لب کس چهره نسودم
    جگرم چک شد از خنجر خونریز ملامت
    تا چو گل راز دل خویش به بیگانه نمودم
    سوختم، سوختم از عشق تو چون شاخه ی خشکی
    به امیدی که براید ز سر کوی تو دودم.
    آهِ سرد است، نه شعر این که سراید لب سیمین
    آتش مهر تو باید که شود گرم، سرودم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #313
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای خوش آن روز

    ای خوش آن روز که با یار سر و کارم بود
    بی سخن با نگهش فرصت گفتارم بود
    آن که من بسته ی زنجیری ی ِ‌مویش بودم
    وه، چه خوش بود! که او نیز گرفتارم بود
    گر چه در خانه ی من بود ز هر گونه چراغ
    یاد او شمع شب افروز شب تارم بود
    صبحدم نور چو در پنجره ها می خندید
    در بَرم خنده به لب بوسه طلب* یارم بود
    وقت تابیدن ِ خورشید در ایینه ی آب
    روی او نیز در ایینه ی پندارم بود
    حیف و صد حیف که امروز به هیچم بفروخت
    آن سیه چشم که یک روز خریدارم بود.
    گر چه یارم شده امروز دلازارم، لیک
    یاد می آرم از آن روز که دلدارم بود...
    *آمد ز درم«خنده به لب بوسه طلب»مست. «لعبت والا»
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #314
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سبزه ی گمشده

    گر چه با اینه خویی سر کار تو نبود
    با من این سنگدلی نیز قرار تو نبود
    غرق خون شد دل من، جام صفت، گر چه لبم
    آشنا با دو لب باده گسار تو نبود
    چرخ، در پیش رخت، اینه ی ماه گرفت
    کس سرافرازتر از اینه دار تو نبود
    سبزه ی گمشده در سایه ی جنگل بودم
    بر من ای مهر دل افروز! گذار تو نبود
    موج مهرت به سر ما قدم لطف نسود
    همچو گرداب، به جز خویش، مدار تو نبود
    عیب ِ‌دامان ترم بود که آتش نگرفت
    ورنه، ای عشق! گناهی ز شرار تو نبود
    ای که خورشید شُدی، روی نهادی به گریز
    جر سوی مشرق ِ برگشت، فرار تو نبود
    زلفْ آغشته به آژیده ی سیمین کردم
    تا نگویی سحری باش با شب تار تو نبود.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #315
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شور نگاه

    به محمّد نوری
    عاشق نه چنان باید
    کز غم سپر اندازد
    در پای تو آن شاید
    کز شوق سر اندازد
    من مرغک مسکین را
    هرگز سر وصلت نیست
    در قلّه ی این معنی
    سیمرغ پر اندازد
    در عشق گمان بستم
    کآرامش جان باشد
    با عقل بگو اینک
    طرحی دگر اندازد
    چون خک، مرا یکسر،
    بر باد دهد آخر
    این عشق که بر جانم
    هر دم شرر اندازد
    همچون صدف اندر جان
    پرورده امش پنهان
    این قطره که بر دامان
    مژگان تر اندازد
    دل چشمه ی خون گردد،
    وز دیده برون گردد
    ترسم چو فزون گردد،
    کاشانه براندازد
    آن قامت و آن بالا
    دارد چه حکایت ها
    زیباست ولی در پا
    دام خطر اندازد.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #316
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خطا کن!

    کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن؟
    برخیز و مرا با دل سرگشته رها کن
    ما را ز تو، ای دوست! تمنّای وفا نیست
    تا خلق بدانند که یاریم، جفا کن
    هر شام به همراه دلارام به هر بام
    در بستر مهتاب بیارام و صفا کن
    چون باد صبا با تن هر غنچه بیامیز
    چون غنچه بَرِ باد صبا جامه قبا کن
    آمیختنت با من اگر هست خطایی
    برخیز و مپرهیز و شبی نیز خطا کن
    مستم به یکی بوسه ی شیرین کن و، زان پس
    خود دانی و... بیهوده چه گویم که چها کن!
    تا خون دلت غم ببرد از دل ِ سیمین
    ای تک، بدان پنچه ی بُگـْشوده دعا کن
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #317
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نگاه بی گناه

    تا از نگاه غیر بپوشم نگاه تو
    مژگان شوم به حلقه ی چشم سیاه تو
    خواهم چو جامِ باده بگردم به بزم نوش
    تا آشنا شوم به لب باده خواه تو
    خواهم - به رغم گوشه ی میخانه های شهر
    آغوش خویش را کنم از غم، پناه تو
    چون اختر سرشک تو در مستی تو کاش
    می ریختم به چهره ی هم رنگ ماه تو
    روح مرا خدا همه از شام تیره ساخت؛
    اما چرا نه تیرگی ی‌ ِ خوابگاه تو؟
    دردا که عاقبت نشستم به راه تو
    چون مادر از نوازش و مهرم چه چاره هست
    با کودک‌ نگاه ِ چنین، بی گناه تو؟
    خورشید بهمنی تو و، لطفت مدام نیست
    اما خوشم به مرحمت گاه گاه تو
    سیمین! به شام تیره، مخور غم که هر شبی
    روشن شود ز شعله ی سوزان ِ آه تو.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #318
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    غبار ماه

    ندیده ام گلی و غنچه ای به دامن خویش
    چه خیر دیده ام از سِیر باغ و گلشن خویش
    غبارِ ماهم و دامان کس نیالودم
    زمن چرا همه برچیده اند دامن خویش؟
    خیال او چو در آمد به کلبه ام شب تار
    زبان شکر گشودم ز بخت روشن خویش
    چو دید چشم حسودِِ ستاره بزم مرا
    ز جای جستم و بستم به خشم، روزن خویش
    گران بها نکنم جامه و، سبکبارم
    که منتی ننهادم ز جامه بر تن خویش
    برهنه مهرم و، دوزم چو او به دامن چرخ
    سجاف ابر زری هر سحر به سوزن خویش
    صُراحیم که نشستم به بزم غیر و، رواست
    که سرخوشش کنم از خون سرخ گردن خویش
    ز شمع شعرِ من این عطرِ‌عشق نیست شگفت
    که شعله یی ست که بر می فروزدم از تن ِ خویش
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #319
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نوازش های چشمان ِ کبودش

    ببین: عمری وفادار تو بودم
    دلم جز با تو پیوندی نبسته،
    چه سازم؟ نقش عشقی تازه چندی ست
    به خلوتگاه پندارم نشسته.
    چو شب سر می نهم بر بالش ناز،
    خیالش در کنارم میهمان است:-
    نمی دانی چه پُرشور و چه گرم است
    نمی دانی چو خوب و مهربان است
    نمی دانی به خلوتگاه رازم،
    خیال دلکشش چون می نشیند؛
    همین دانم که در دل هر چه دارم
    به جز او جمله بیرون می نشیند.
    ز یادم می بَرد با خنده یی گرم
    جهان را با غم بود و نبودش.
    نمی دانی چه شادی آفرین است
    نوازش های چشمان کبودش.
    بیا یک شب، خدا را، شاهدم باش
    ببین: در خاطرم غوغایی از اوست،
    ببین: هر سو که می گردد نگاهم،
    همان جا چهره ی زیبایی از اوست.
    به او صد بار گفتم «پای بندم»
    چه سازم؟ گوش او براین سخن نیست.
    چو بندم دیده را، پیداتر اید-
    گناه از اوست، دانستی؟ ز من نیست.
    ببین: من با تو گفتم، کوششی کن
    ز پندارم خیالش را بشویی،
    و گرنه گر دلم پابند او شد،
    مرا بدعهد و سنگین دل نگویی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #320
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خورشیدِ در آب افتاده

    آن آشنا که رفت و به بیگانه خو گرفت،
    از دوستان چه دید که دست عدو گرفت؟
    سرمست عطر عشق، دمی بود و، بعد از این
    مستم نمی شود، که به این عطر خو گرفت
    می خواستم حکایت خود بازگو کنم
    افسوس! گریه آمد و راه گلو گرفت
    ابر بهار این همه بخشندگی نداشت
    شد آشنای چشم من و وام ازو گرفت
    از اشک من شکفته شود قلبت از غرور
    آری، ز شبنم است که گل آبرو گرفت
    خورشید‌ِ اوفتاده در آبم؛ ز نور من
    نه غنچه خنده کرد و نه گل رنگ و بو گرفت
    یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر
    یا آن شهید عشق که از خون وضو گرفت؟
    از مدّعی گریختم و دربه در شدم
    همچون صبا سراغ مرا کو به کو گرفت
    سیمین! به شعر دلخوشی و سخت غافلی
    کاین شمع دلفریب ز چشم تو سو گرفت.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 32 از 46 نخستنخست ... 2228293031323334353642 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/