صفحه 31 از 43 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 301 تا 310 , از مجموع 428

موضوع: دل ت ن گ ی

  1. #301
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
    وسعت تنهاییم را حس نکرد
    در میان خنده های تلخ من
    گریه ی پنهانیم را حس نکرد
    در هجوم لحظه های بی کسی
    درد بی کس ماندنم را حس نکرد
    آنکه با آواز من مانوس بود
    لحظه های پایانیم را حس نکرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #302
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    کاش قلبم درد پنهانی نداشت
    چهره ام هرگز پریشانی نداشت
    کاش می شد دفتر تقدیر عشق
    حرفی از یک روز بارانی نداشت
    کاش می شد راه سخت عشق را
    بی خطر پیمود و قربانی نداشت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #303
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آواره ی دشت و کوهم ای تنهایی
    یک عمر پیِ تو گشتم ای تنهایی
    شر است هر آنچه میرسانی برمن
    از خیرِ تو هم گذشتم،ای تنهایی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #304
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خدا آن حس زيبايي است که در تاريکي صحرا
    زماني که هراس مرگ ميدزدد سکوتت را
    يکي مثل نسيم دشت ميگويد:
    کنارت هستم اي تنها...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #305
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت


    شور شیرین به سرِ هر که فِتَد کوه کن است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #306
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    زندگی عمریست که اجل در پی ان می تازد
    هرکس غم بیهوده خورد می بازد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #307
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ای دوست به جزعشق تو در سر من هوسی نیست
    جز نقش تو در صفحه ی دل نقش کسی نیست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #308
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را

    کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهایِ تنهایم


    و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

    و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم

    درون کلبه ی خاموش خویش اما

    کسی حال من غمگین نمی پرسد

    و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

    درون سینه ی پر جوش خویش اما

    کسی حال من تنها نمی پرسد

    و من چون تک درخت زرد پائیزم

    که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او

    و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

    سید عباس میر حسینی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #309
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اشک واپسین
    به كويت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
    به دل اميد درمان داشتم درمانده تر رفتم
    تو كوته دستيم ميخواستي ورنه من مسكين
    به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
    نيامد دامن وصلت به دستم هر چه كوشيدم
    زكويت عاقبت با دامني خونين جگر رفتم
    حريفان هر يك آوردند از سوداي خود سودي
    زيان اورده من بودم كه دنبال هنر رفتم
    ندانستم كه تو كي آمدي اي دوست كي رفتي
    به من تا مژده آوردند, من از خود به در رفتم
    تو قدر من ندانستي و حيف از بلبلي چون من
    كه از خار غمت اي گل خونينه پر رفتم
    مرا آزردي و گفتم كه خواهم رفت از كويت
    بلي رفتم ولي هر جا كه رفتم در به در رفتم
    به پايت ريختم اشكي و رفتم, در گذر از من
    از اين ره بر نميگردم كه چون شمع سحر رفتم
    تو رشك افتابي كي به دست سايه مي ايي؟
    دريغا آخر از كوي تو با غم همسفر رفتم


    (
    هوشنگ ابتهاج)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #310
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    لبانت
    به ظرافت شعر
    شهوانی ترین بوسه ها را بهچنان شرمی مبدل می کند
    که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
    تا به صورتانسان دراید

    و گونه هایت
    با دو شیار مّورب
    که غرور تو را هدایت میکنند و
    سرنوشت مرا
    که شب را تحمل کرده ام
    بی آن که به انتظار صبح
    مسلحبوده باشم،
    و بکارتی سر بلند را
    از رو سپیخانه های داد و ستد
    سر به مهرباز آورده ام


    هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
    که من بهزندگی نشستم!

    و چشمانت از آتش است

    و عشقت پیروزی آدمی ست
    هنگامیکه به جنگ تقدیر می شتابد

    و آغوشت
    اندک جائی برای زیستن
    اندک جائیبرای مردن
    و گریز از شهر
    که به هزار انگشت
    به وقاحت
    پاکی آسمان را متهممی کند


    کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
    و انسان با نخستیندرد

    در من زندانی ستمگری بود
    که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
    من بانخستین نگاه تو آغاز شدم

    توفان ها
    در رقص عظیم تو
    به شکوهمندی
    نیلبکی می نوازند،
    و ترانه رگ هایت
    آفتاب همیشه را طالع می کند

    بگذارچنان از خواب بر ایم
    که کوچه های شهر
    حضور مرا دریابند
    دستانت آشتیاست
    ودوستانی که یاری می دهند
    تا دشمنی
    از یاد برده شود
    پیشانیت ایینهای بلند است
    تابنک و بلند،
    که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
    تا بهزیبایی خویش دست یابند

    دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمیخوانند
    تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
    تا عطش
    آب ها را گوارا ترکند؟

    تا آ یینه پدیدار آئی
    عمری دراز در آن نگریستم
    من برکه ها ودریاها را گریستم
    ای پری وار درقالب آدمی
    که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمیسوزد!
    حضور بهشتی است
    که گریز از جهنم را توجیه می کند،
    دریائی که مرا درخود غرق می کند
    تا از همه گناهان ودروغ
    شسته شوم
    وسپیده دم با دستهایتبیدارمی شود


    احمد شاملو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 31 از 43 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/