صفحه 31 از 43 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 301 تا 310 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر یکی از عشق برآرد خروش

    بر سر آتش نه غریبست جوش


    پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق

    دامن عفوش به گنه بربپوش


    بوی گل آورد نسیم صبا

    بلبل بی‌دل ننشیند خموش


    مطرب اگر پرده از این رهزند

    بازنیایند حریفان به هوش


    ساقی اگر باده از این خم دهد

    خرقه صوفی ببرد می فروش


    زهر بیاور که ز اجزای من

    بانگ برآید به ارادت که نوش


    از تو نپرسند درازای شب

    آن کس داند که نخفته‌ست دوش


    حیف بود مردن بی عاشقی

    تا نفسی داری و نفسی بکوش


    سر که نه در راه عزیزان رود

    بار گرانست کشیدن به دوش


    سعدی اگر خاک شود همچنان

    ناله زاریدنش آید به گوش


    هر که دلی دارد از انفاس او

    می‌شنود تا به قیامت خروش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دلی که دید که غایب شدست از این درویش

    گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش


    به دست آن که فتادست اگر مسلمانست

    مگر حلال ندارد مظالم درویش


    دل شکسته مروت بود که بازدهند

    که باز می‌دهد این دردمند را دل ریش


    مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد

    دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش


    رمیده‌ای که نه از خویشتن خبر دارد

    نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش


    به شادکامی دشمن کسی سزاوارست

    که نشنود سخن دوستان نیک اندیش


    کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت

    که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش


    دگر به یار جفاکار دل منه سعدی

    نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

    کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش


    عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان

    سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش


    پایم امروز فرورفت به گنجینه کام

    کامم امروز برآمد به مراد دل خویش


    چون میسر شدی ای در ز دریا برتر

    چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش


    افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود

    خیمه سلطان وان گاه فضای درویش


    سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب

    سال‌ها خورده ز زنبور سخن‌های تو نیش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش

    نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش


    تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی

    چنان که در دلت آید به رای انور خویش


    نظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب

    غلام خویش همی‌پروری و چاکر خویش


    اگر برابر خویش به حکم نگذاری

    خیال روی تو نگذاردم از برابر خویش


    مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند

    که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش


    حدیث صبر من از روی تو همان مثلست

    که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش


    رواست گر همه خلق از نظر بیندازی

    که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش


    به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم

    دگر به شرم درافتادم از محقر خویش


    تو سر به صحبت سعدی درآوری هیهات

    زهی خیال که من کرده‌ام مصور خویش


    چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی

    همان چه مورچه را بر سر آمد از پر خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش

    ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش


    خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع

    لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش


    من هم اول روز گفتم جان فدای روز تو

    شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش


    درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد

    از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش


    صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق

    ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش


    یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست

    یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش


    حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن

    ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش


    عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود

    من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش


    هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی

    ما نمی‌داریم دست از دامن دلدار خویش


    روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس

    من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش


    سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن

    هر متاعی را خریداریست در بازار خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم

    نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ


    تو را فراغت ما گر بود و گر نبود

    مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ


    ز درد عشق تو امید رستگاری نیست

    گریختن نتوانند بندگان به داغ


    تو را که این همه بلبل نوای عشق زنند

    چه التفات بود بر ادای منکر زاغ


    دلیل روی تو هم روی توست سعدی را

    چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ساقی بده آن شراب گلرنگ

    مطرب بزن آن نوای بر چنگ


    کز زهد ندیده‌ام فتوحی

    تا کی زنم آبگینه بر سنگ


    خون شد دل من ندیده کامی

    الا که برفت نام با ننگ


    عشق آمد و عقل همچو بادی

    رفت از بر من هزار فرسنگ


    ای زاهد خرقه پوش تا کی

    با عاشق خسته دل کنی جنگ


    گرد دو جهان بگشته عاشق

    زاهد بنگر نشسته دلتنگ


    من خرقه فکنده‌ام ز عشقت

    باشد که به وصل تو زنم چنگ


    سعدی همه روز عشق می‌باز

    تا در دو جهان شوی به یک رنگ

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

    گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل


    ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی

    از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل


    گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید

    هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل


    گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من

    بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل


    ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا

    که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل


    به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید

    نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل


    اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند

    شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل


    ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید

    گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل


    مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید

    بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل


    عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی

    اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل


    در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید

    که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل

    که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل


    خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل

    تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول


    اما اخالص ودی الم اراعک جهدی

    فکیف تنقض عهدی و فیم تهجرنی قل


    اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی

    همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل


    من المبلغ عنی الی معذب قلبی

    اذا جرحت فؤادی بسیف لحظک فاقتل


    تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم

    اسیر ماندم و درمان تحملست و تذلل


    لا وضحن بسری و لو تهتک ستری

    اذا لا حبه ترضی دع اللوائم تعذل


    وفا و عهد مودت میان اهل ارادت

    نه چون بقای شکوفست و عشقبازی بلبل


    تمیل بین یدینا و لا تمیل الینا

    لقد شددت علینا الام تعقد فاحلل


    مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد

    دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل


    فتات شعرک مسک ان اتخذت عبیرا

    و حشو ثوبک ورد و طیب فیک قرنفل


    تو خود تأمل سعدی نمی‌کنی که ببینی

    که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

    شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال


    بدار یک نفس ای قاید این زمام جمال

    که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال


    دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل

    پیام ما که رساند مگر نسیم شمال


    به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند

    چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال


    جماعتی که نظر را حرام می‌گویند

    نظر حرام بکردند و خون خلق حلال


    غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود

    عجب فتادن مردست در کمند غزال


    تو بر کنار فراتی ندانی این معنی

    به راه بادیه دانند قدر آب زلال


    اگر مراد نصیحت کنان ما اینست

    که ترک دوست بگویم تصوریست محال


    به خاک پای تو داند که تا سرم نرود

    ز سر به درنرود همچنان امید وصال


    حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری

    به آب دیده خونین نبشته صورت حال


    سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست

    که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال


    به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی

    ولیک ناله بیچارگان خوشست بنال

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 31 از 43 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/