صفحه 30 از 30 نخستنخست ... 202627282930
نمایش نتایج: از شماره 291 تا 299 , از مجموع 299

موضوع: دیوان اشعار عبید زاکانی

  1. #291
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین

    یک باره بشسته دست از دنیی و دین


    در گوشه نشسته‌ام به فسقی مشغول

    هرگز که شنیده فاسق گوشه‌نشین

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #292
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل بگزین گوشه‌ای از ملک جهان

    زین شهر بدان شهر مرو سرگردان


    همچون مردان موزه بکن خیمه بسوز

    با چادر و موزه چند گردی چو زنان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #293
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از دل نرود شوق جمالت بیرون

    وز سینه هوای زلف و خالت بیرون


    این طرفه که با این همه سیلاب سرشگ

    از دیده نمیرود خیالت بیرون

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #294
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای رای تو ترجمان تقدیر شده

    تیغ تو چو خورشید جهانگیر شده


    همچون ترکش دشمن جاهت بینم

    آویخته و شکم پر از تیر شده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #295
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای آنکه بجز تو نیست فریادرسی

    غیر از کرمت نداد کس داد کسی


    کار من مستمند بیچاره بساز

    کان بر تو به هیچ آید و برماست بسی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #296
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیش لب و زلفش ای دل از حیرانی

    چون ابروی شوخ او مکن پیشانی


    سودازدگی زلف او می‌بینی

    باریک مزاجی لبش میدانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #297
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بکشت غمزهٔ آن شوخ بی‌گناه مرا

    فکند سیب زنخدان او به چاه مرا


    غلام هندوی خالش شدم ندانستم

    کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا


    دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی

    ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا


    هزار بار فتادم به دام دیده و دل

    هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا


    ز مهر او نتوانم که روی برتابم

    ز خاک گور اگر بردمد گیاه مرا


    به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده

    اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا


    عبید از کرم یار بر مدار امید

    که لطف شامل او بس امیدگاه مرا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #298
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا

    بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا


    لبت به خون دل عاشقان خطی دارد

    غبار چیست دگر باره در میانهٔ ما


    مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه

    و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا


    کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد

    که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما


    ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست

    که زنگیان سیاهش نمی‌کنند رها


    دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست

    بلی همیشه پریشانی آورد سودا


    عبید وصف دهان و لب تو میگوید

    ببین که فکر چه باریک و نازکست او را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #299
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وقت آن شد که کار دریابیم

    در شتاب است عمر بشتابیم


    دیدهٔ حرص و آز بر دوزیم

    پنجهٔ زهد و زرق برتابیم


    ما گدایان کوی میکده‌ایم

    نه مقیمان کنج محرابیم


    نه ز جور زمانه در خشمیم

    نز جفای سپهر در تابیم


    نه اسیران نام و ناموسیم

    نه گرفتار ملک و اسبابیم


    بندهٔ یکروان یک رنگیم

    دشمن شیخکان قلابیم


    گرد کوی مغان همیگردیم

    مترصد که فرصتی یابیم


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    هر که او آه عاشقانه زند

    آتش از آه او زبانه زند


    عشق شمعی از آن برافروزد

    شعله چون بر شرابخانه زند


    می درآید به جوش و هر قطره

    عکس دیگر بر آستانه زند


    هر که زان باده جرعه‌ای بچشید

    لاف مستی جاودانه زند


    بندهٔ آن دمم که با ساقی

    شاهد ما دم از چمانه زند


    با حریفی سه چار کز مستی

    این کند رقص و آن چغانه زند


    خیز تا پیش از آنکه مرغ سحر

    بال زرین بر آشیانه زند


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    عقل با روح خودستائی کرد

    عشق با هر دو پادشائی کرد


    از پس پرده حسن با صد ناز

    چهره بنمود و دلربائی کرد


    ناگهان التفات عشق بدید

    غره شد دعوی خدائی کرد


    کار دریافت رند فرزانه

    رفت و با عشق آشنائی کرد


    صوفی افزوده بود مایهٔ خویش

    در سر زهد و پارسائی کرد


    هجر بر ما در طرب در بست

    وصلش آمد گره گشائی کرد


    خیز تا چون ارادتش ما را

    سوی میخانه ره نمائی کرد


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    عشق گنجیست دل چو ویرانه

    عشق شمعیست روح پروانه


    در بیابان عشق میگردد

    روح مدهوش و عقل دیوانه


    دست تا در نزد به دامن عشق

    ره به منزل نبرد فرزانه


    خرم آن عارفان که دنیا را

    پشت پائی زدند مردانه


    آدم از دانه اوفتاده به دام

    آه از این دام وای از آن دانه


    عمر در باختیم تا اکنون

    گه به افسون و گه به افسانه


    بعد از امروز گر به دست آریم

    دامن یار و کنج میخانه


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    عقل را دانشی و رائی نیست

    بهتر از عشق رهنمائی نیست


    طلب عشق و وصل ورزیدن

    کار هر مفلس و گدائی نیست


    نام جنت مبر که عاشق را

    خوشتر از کوی یار جائی نیست


    پای در کوی زهد و زرق منه

    کاندر آن کوی آشنائی نیست


    بر در خانقه مرو که در او

    جز ریائی و بوریائی نیست


    پیش ما مجلس شراب خوشست

    مجلس وعظ را صفائی نیست


    راه میخانه گیر تا شب و روز

    چون در اسلامیان وفائی نیست


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    آه از این صوفیان ازرق پوش

    که ندارند عقل و دانش و هوش


    رقص را همچو نی کمر بسته

    لوت را همچو سفره حلقه بگوش


    از پی صید در پس زانو

    مترصد چو گربهٔ خاموش


    شکر آنرا که نیستی صوفی

    عیش میران و باده میکن نوش


    خیز تا پیش آنکه ناگاهی

    برکشد صبحدم خروس خروش


    با صبوحی کنان درد آشام

    با خراباتیان عشوه فروش


    رو به میخانهٔ مغان آریم

    باده در جام و چنگ در آغوش


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    خیز جانا چمانه برداریم

    باده‌های مغانه برداریم


    اسب شادی به زیر ران آریم

    و ز قدح تازیانه برداریم


    بیش از این غصهٔ جهان نخوریم

    دل ز کام زمانه برداریم


    زهد و تسبیح دام و دانهٔ ماست

    از ره این دام و دانه برداریم


    شاهد و نقل و باده برگیریم

    دف و چنگ و چغانه برداریم


    پیشتر زآنکه ناگهان روزی

    رخت از این آشیانه برداریم


    یک زمان چون عبید زاکانی

    راه خمارخانه برداریم


    با مغان بادهٔ مغانه خوریم
    تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 30 از 30 نخستنخست ... 202627282930

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/