صفحه 30 از 90 نخستنخست ... 202627282930313233344080 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 291 تا 300 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #291
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مگر نسیم سحر بوی یار من دارد

    که راحت دل امیدوار من دارد


    به پای سرو درافتاده‌اند لاله و گل

    مگر شمایل قد نگار من دارد


    نشان راه سلامت ز من مپرس که عشق

    زمام خاطر بی‌اختیار من دارد


    گلا و تازه بهارا تویی که عارض تو

    طراوت گل و بوی بهار من دارد


    دگر سر من و بالین عافیت هیهات

    بدین هوس که سر خاکسار من دارد


    به هرزه در سر او روزگار کردم و او

    فراغت از من و از روزگار من دارد


    مگر به درد دلی بازمانده‌ام یا رب

    کدام دامن همت غبار من دارد


    به زیر بار تو سعدی چو خر به گل درماند

    دلت نسوزد که بیچاره بار من دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #292
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد

    الحق آراسته خلقی و جمالی دارد


    درد دل پیش که گویم که بجز باد صبا

    کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد


    دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه

    تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد


    زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست

    زنده آنست که با دوست وصالی دارد


    من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول

    گر تو را از من و از غیر ملالی دارد


    مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی

    حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد


    غم دل با تو نگویم که نداری غم دل

    با کسی حال توان گفت که حالی دارد


    طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج

    حاصل آنست که سودای محالی دارد


    عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی

    هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #293
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد

    نه دل من که دل خلق جهانی دارد


    به تماشای درخت چمنش حاجت نیست

    هر که در خانه چنو سرو روانی دارد


    کافران از بت بی‌جان چه تمتع دارند

    باری آن بت بپرستند که جانی دارد


    ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر

    کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد


    علت آنست که وقتی سخنی می‌گوید

    ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد


    حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد

    ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد


    ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش

    با کسی گوی که در دست عنانی دارد


    عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود

    هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد


    سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد

    که نه بحریست محبت که کرانی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #294
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بازت ندانم از سر پیمان ما که برد

    باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد


    چندین وفا که کرد چو من در هوای تو

    وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد


    بگریست چشم ابر بر احوال زار من

    جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد


    گفتم لب تو را که دل من تو برده‌ای

    گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد


    سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست

    ما را غم تو برد به سودا تو را که برد


    توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت

    باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد


    جز چشم تو که فتنه قتال عالمست

    صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد


    سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست

    دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #295
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد

    ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می‌برد


    شیراز مشکین می‌کند چون ناف آهوی ختن

    گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می‌برد


    من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان

    کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما می‌برد


    برتاس در بر می‌کنم یک لحظه بی اندام او

    چون خارپشتم گوییا سوزن در اعضا می‌برد


    بسیار می‌گفتم که دل با کس نپیوندم ولی

    دیدار خوبان اختیار از دست دانا می‌برد


    دل برد و تن درداده‌ام ور می‌کشد استاده‌ام

    کآخر نداند بیش از این یا می‌کشد یا می‌برد


    چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده‌ای

    دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می‌برد


    حاجت به ترکی نیستش تا در کمند آرد دلی

    من خود به رغبت در کمند افتاده‌ام تا می‌برد


    هر کو نصیحت می‌کند در روزگار حسن او

    دیوانگان عشق را دیگر به سودا می‌برد


    وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس

    سعدی که شوخی می‌کند گوهر به دریا می‌برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #296
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد

    صد کاروان عالم اسرار بگذرد


    مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی

    هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد


    هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش

    وین دوست منتظر که دگربار بگذرد


    گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان

    دیوانه‌ام کند چو پری وار بگذرد


    گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

    دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد


    بازار حسن جمله خوبان شکسته‌ای

    ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد


    غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست

    الا دمی که در نظر یار بگذرد


    آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک

    روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد


    ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما

    گر محتسب به خانه خمار بگذرد


    سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست

    کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #297
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد

    وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد


    آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال

    عمر ضایع مکن ای دل که جهان می‌گذرد


    آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه

    گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد


    آخر ای نادره دور زمان از سر لطف

    بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد


    صورت روی تو ای ماه دلارای چنانک

    صورت حال من از شرح و بیان می‌گذرد


    تا دگر باد صبایی به چمن بازآید

    عمر می‌بینم و چون برق یمان می‌گذرد


    آتشی در دل سعدی به محبت زده‌ای

    دود آنست که وقتی به زبان می‌گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #298
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد

    تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد


    سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای

    نتوان گفت که زیباتر از این می‌گذرد


    حور عین می‌گذرد در نظر سوختگان

    یا مه چارده یا لعبت چین می‌گذرد


    کام از او کس نگرفتست مگر باد بهار

    که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد


    مردم زیر زمین رفتن او پندارند

    کآفتابست که بر اوج برین می‌گذرد


    پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست

    حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد


    هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد

    گو حذر کن که هلاک دل و دین می‌گذرد


    از خیال آمدن و رفتنش اندر دل و چشم

    با گمان افتم و گر خود به یقین می‌گذرد


    گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست

    پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد


    سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی

    شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #299
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

    زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد


    امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

    کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد


    مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

    هرگز نشنیدم که کسی صبر ز جان کرد


    تا کوه گرفتم ز فراقت مژه‌ای آب

    چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد


    زنهار که از دمدمه کوس رحیلت

    چون رایت منصور چه دل‌ها خفقان کرد


    باران به بساط اول این سال ببارید

    ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد


    تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد

    هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد


    گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت

    سلطان صبا پرزر مصریش دهان کرد


    از دامن که تا به در شهر بساطی

    از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد


    شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی

    پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #300
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    باد آمد و بوی عنبر آورد

    بادام شکوفه بر سر آورد


    شاخ گل از اضطراب بلبل

    با آن همه خار سر درآورد


    تا پای مبارکش ببوسم

    قاصد که پیام دلبر آورد


    ما نامه بدو سپرده بودیم

    او نافه مشک اذفر آورد


    هرگز نشنیده‌ام که بادی

    بوی گلی از تو خوشتر آورد


    کس مثل تو خوبروی فرزند

    نشنید که هیچ مادر آورد


    بیچاره کسی که در فراقت

    روزی به نماز دیگر آورد


    سعدی دل روشنت صدف وار

    هر قطره که خورد گوهر آورد


    شیرینی دختران طبعت

    شور از متمیزان برآورد


    شاید که کند به زنده در گور

    در عهد تو هر که دختر آورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 30 از 90 نخستنخست ... 202627282930313233344080 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/