صفحه 3 از 22 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 220

موضوع: ::. دفاتر اشعار فرخ تمیمی .::

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دیوار مرگ
    اگر زبان نگاهی نیاز دل می گفت
    درون خلوت شبها فغان نمی کردم .
    به شعر سست سرانجام درد و رنجم را
    برای خنده ی مردم ، بیان نمی کردم .

    چه شام ها که چو کابوس مرگ وحشتزای
    گلوی زندگیم را فشرده ام در چنگ .
    ز بیم آنکه به دامان گلنگار حیات
    ازین تلاش نشیند غبار تیره ننگ.

    بهر دری که زدم دست یأس بازش کرد
    مگر به پهنه ی ما یکدر امید نبود .
    چنان زمانه برایم شکست می بارد
    که معتقد شده ام بخت من سپید نبود !!

    زبان لال چرا می گشایم از سر درد
    کسی ز سوز سخن های من نمی موید .
    دریغ و درد که از تنگنای ظلمت شام
    لبی به ناله ی من پاسخی نمی گوید .

    ازین پس ار بسرایم ترانه ی وحشت
    بگوش بسته دیوار مرگ خواهم خواند .
    ولیک تا نگشاید در رهایی را ؛
    در این دیار : - دیار شکنجه - خواهم ماند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مرداب چشم او
    سالی گذشته است
    زان ماجری که عشق من و او از آن شکفت
    زان شام ها که شعر فریبای من شنید .
    در آن شب امید .
    چشمان او به سبزی مرداب سبز بود .
    در گوش من ترانه نیزار می سرود
    آغوش مهر او ،
    گرمای بیکرانه ظهر کویر داشت .
    زان ماجرای تلخ
    سالی گذشته است
    با آنکه داستان من و او کهن شده است .
    با آنکه دوستدار شکارم ، ولی هنوز
    هرگاه بر کرانه مرداب می رسم ،
    با تیر سینه سوز
    مرغابیان وحشی آن را نمی زنم .
    ........................
    در آن شب امید
    چشمان او به سبزی مرداب سبز بود !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    با نسیم بهار
    خون فروردین به صحرا جوش زد
    شاخه ها بشکفت در دامان باغ .
    چشم جانم باز شد با اشتیاق
    تا ببیند فصل گلخندان باغ .

    چشم جانم باز شد ، هنگامه ایست
    عاشقان گل ز افسون خیال
    سوی صحرا می شتابند از نهفت
    تارها گردند از بند ملال .

    شاخه ی گیلاس ، هم رقص نسیم
    جلوه ها دارد در آغوش بهار
    آن چنان کز جنبش جادوفریب
    زنده می دارد به خاطر یاد یار

    شد بهار و لطف گلبوس نسیم
    غنچه های خفته را بیدار کرد .
    دیدن دامان گلپیرای دشت
    خون شادی در رگ بیمار کرد ،

    سال ها رفته است و با طبع حزین
    در نهفت خاطرم ، لب بسته ام .
    خنده شور و نشاط گرم را
    بر لب ناگفته ها ، بشکسته ام

    نوبهارا ! با نسیم زندگی
    غنچه ی طبع مرا هم باز کن .
    با من دلبسته در تار سکوت
    داستانی از بهاران ساز کن .

    گفته بسیار دارم ای نسیم
    لحظه ای دامن بیفشان بر سرم ؛
    گرچه می ترسم سبک خیزم ز جای
    زانکه از بس سوختم خاکسترم .

    گر زبان لال من گویا شود
    قصه ی ناگفته را خواهم سرود
    آنچنان گویم که دردم تا ابد
    اشک ریزد بر سر بود و نبود .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دکل شکسته
    دریا نهیب می زند و صخره های آب
    کوبد به کوه کشتی گم کرده اختری
    دندان نموده همچو نهنگان طعمه جوی
    تا در کشد به کام سیه ، خسته پیکری .

    ساحل نشسته در دل خاکستر افق
    با سایه شکسته یک برج دیده بان .
    آبست و آب و آب و جهانی ز موج مست
    گردیده خیره بر تن کشتی بی سکان .

    گم گشته در سیاهی شب ، کشتی حیات
    نی آن ستاره تا بنماید نشانه ای .
    کشتی نشستگان همه در جنبش و تلاش
    تا کشتی شکسته رسد بر کرانه ای .

    من چون دکل دویده به صحرای آسمان
    بی اعتنا به مرگ اسیران خشم آب
    مغرور از اینکه دست خدایان روز ها
    شوید تنم به سوده ی اکلیل آفتاب.

    بر فرق من نشسته یکی پرچم سیاه
    کاو را نشانه ایست ز پیروزی شکست
    خواند مرا به وادی آسودگان مرگ
    گوید به خنده : اینست دنیا و هر چه هست

    من در جهان خوابم و پرسم ز خویشتن
    آیا حقیقت است و یا جلوه خیال .
    آیا رسم دوباره به دیدار بندری
    یا می دوم به وادی گمگشته ی زوال

    دریا نهیب می زند و موج می جهد
    کولاک وحشت است و امید گریز نیست .
    باید گرفت دامن تقدیر و سرنوشت
    زیرا مجال ماندن و برگ ستیز نیست .

    همچون ستون مانده به چنگال زلزله
    ریزد دکل به سینه ی گرداب تیرگی .
    جز پرچمی سیاه که غلتد به کام موج
    چیزی نمانده از هوس تلخ زندگی !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گل ناز
    در شهر ،‌دلبری که بخندد به ناز نیست
    عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
    برق صفا نمانده به چشمان دلبران
    دیدار هست و دیده ی عاشق نواز نیست

    ساقی مریز باده که می دانم این شراب
    مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
    رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
    مردیم از این که محرم دانای راز نیست

    مردم اگر چه قصه ی ما ساز کرده اند
    ما را زبان مردم افسانه ساز نیست
    آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
    روی نگار و جام می و اشک ساز نیست

    ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
    ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
    سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
    نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    کولی رام
    از درم آمد
    مست و هراسان
    ریخته بر دوش
    زلف پریشان .

    - دیر شده ؟ نه
    کولی زیبا .
    خلوت کام است
    باز آ ، باز آ .

    پرده بیاویخت
    شمع فرو کشت
    جامه برون کرد
    ...........


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #27
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شراب جلفا
    بیا ساقی ترسا
    شرابی ده . لبم از تشنگی سوخت
    شراب کهنه ی سرداب جلفا ،
    درون جام ناقوس کلیسا .

    بیا ساقی ترسا
    چو افیونی به اعصابم در آمیز .
    بیا رقصی بکن ، شوری برانگیز .
    گنه کارم . گناهی کن ، مپرهیز .

    بیا ساقی ترسا
    کنون ناقوس گوید ماجرا ها
    ز عمر کوته باغ جوانی
    ز باد برگ افشان خزانی .

    بیا ساقی ترسا
    ببین « هانی*» بگوید با اشاره :
    شراب تلخ ما ، اندیشه سوزست
    بیا می نوش ، می . دنیا دو روزست .

    بیا ساقی ترسا
    به خون خوشه ی انگور ، سوگند
    ز غم مردم ، بیا بشتاب . بشتاب ،
    ازین وحشت مرا دریاب . دریاب

    بیا ساقی ترسا
    در میخانه بگشا تا بنوشم
    شراب کهنه ی سرداب جلفا
    درون جام ناقوس کلیسا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #28
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    علف هرزه
    چون علف هرزه ای که بار و برش نیست
    ریشه دوانیده ام به دشت هوس ها .
    تشنگیم تافته چو کوره ی خورشید
    گرچه کنارم بود کرانه ی دریا .

    حسرت اینم کشد که فصل بهاران
    از سر دریا بخور ابر نخیزد .
    وز نفس سرد کوهسار گرانخواب
    بر لب صحرای خشک ، ژاله نریزد .

    هرگزم از شاخسار سبز درختی
    بستر آرام و سایه گیر نبوده است .
    مرغ نشاطی درون پهنه ی گوشم
    قصه نگفته ست و رازدل نسروده است .

    توده ی خاکستری که ماند کنارم
    قصه ی یک کاروان گمشده گوید .
    دیده سنگ اجاق دود گرفته
    خیره شده تا نشان رفته بجوید .

    گویدم اینها ، که روزگار گدشته
    دست کسی آتشی کنار من افروخت .
    بر من دلبسته در سکوت جنونم
    شعله نشان داد و راه سوختن آموخت .

    سوختنم هست و راز این عطش سرخ
    رفته به دهلیزهای عمر سیاهم .
    تا کیم از دور کاروان انیران
    راه ببند به شعله های نگاهم .

    تا کیم این دیدگان خون شده از خشم
    سایه سر گشتگان راه ببیند .
    دست مرادی ز لطف پنجه گشاید
    وین علف هرزه را ز ریشه بچیند .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #29
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    حماسه
    ... و یک نمونه
    هرگز نخوانده ام ،
    شعری ز شاهنامه ی فردوسی بزرگ
    گویاتر از حماسه ی خشم نگاه او
    کز پشت میله های گران ، قفل های سرد
    خواند ترانه ها ؛
    از صبح زندگی .
    از شام بندگی .
    هرگز ندیده ام ؛
    گلبرگ لاله های لب چشمه سارها
    قرمز شود چو خون شهیدان ... ماه .
    هرگز به گوش خویش ،

    نشنیده ام که رعد خروشان به کوهسار
    باشد رسا ، چو بانگ دلاویز این شعار
    پیروز ....
    هرگز نچیده ام ؛

    از بوستان چهره ی معشوق ، بوسه ای
    شیرین تر از دو بوسه ی گرمی که پارسال
    در گیر و دارمرگ بچیدم ز گونه ای ،
    از گونه ی رفیق عزیزم که تیر خورد !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #30
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آفتاب
    چه شام ها که گذشت و چه روزها که پرید
    خیال روی تو ماندست و مرد ناکامی .
    شکست جام نیازم به کف ، کجا رفتی ؟
    که سالهاست به جامم نمی زنی جامی .

    از آن دمی که تو با خشم از برم رفتی
    تن زنی هوس انگیز بستر من شد
    ولی چه فایده مردم به گوش هم خواندند ،
    که با تمام غرورش اسیر یک زن شد .

    همیشه بازوی من همچون بازوان سحر
    در انتظار تن گرم آفتابی هست .
    دریغ و درد بر این انتظار نارس تلخ
    نشان چشمه ی تو ، جلوه سرابی هست .

    سرود من همه خشکیده روی لب هایم
    ولی بلور نگاه توپاز می خندد .
    بیا که صاعقه درد پیکرم را سوخت
    برو که برق تو چشم شکیب می بندد .

    به روی دشت هوس ها هر آنچه می گردم
    به غیر بوته شهوت گلی نمی یابم .
    تویی گلی که خبر نیستم ز احوالت .
    منم که جز به سر بوته ها نمی تابم .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 22 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/