صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32

موضوع: شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت (عليهم السلام)

  1. #21
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    وحدت و هماهنگى در نظام آفرينش
    انديشمندان و محققان در تمام رشته هاى علوم گوناگون، جهان را داراى وحدت و هماهنگى و برنامه اى منسجم و متحد مى بينند و به قوانين و ظوابط موجود در اين جهان بزرگ، پى برده اند و همه اينها نشان دهنده يك وحدت و اتفاق نظر در يك تشكيلات بزرگ هستند، از موجودات ميكروسكپى و ذرات بسيار كوچك اتم گرفته، تا خورشيد بزرگ و منظومه شمسى و كهكشانها، همه و همه بر اساس محاسبات و قانون مرتبط به هم وضع شده اند، و همه اينها با وجود همديگر حيات و بقاء دارند و بدون اين همه نظم و نظام، چيزى بر پا و برقرار نمى ماند.
    امام صادق (عليه السلام) درباره يكى از نشانه هاى وجود آفريدگار، به وجود وحدت و هماهنگى در نظام آفرينش، استدلال مى كند.
    فلما راينا الخلق منتظما، والفلك جاريا، و اختلاف الليل و النهار و الشمس و القمر، دل ذالك على صحه الامر و التدبير، و ايتلاف الامر، و ان المدبر واحد.
    وقتى كه آفرينش جهان با اينهمه عظمت را داراى نظامى هماهنگ مى بينيم، وقتى كه مى بينيم زمين همواره در حال حركت منظم است، وقتى كه تفاوت منظم شب و روز و پديدار شدن خورشيد و ماه، و دقت زمان آنها را مى بينيم، همه اينها بر صحيح و يكپارچه بودن برنامه كلى جهان، و تدبيرى خردمندانه دلالت دارد و در اين ائتلاف جمعى، وحدت و هماهنگى و انسجام هستى را مى بينيم، و به يقين درك مى كنيم كه مدبر و آفريدگار يكى است.
    سخن گفتن و شناختن از درك وحدت و هماهنگى موجود در تمام ابعاد جهان بزرگ، كار ساده اى نيست و ما نمى توانيم اين كلمات آن حضرت را يك گفتار ساده و معمولى به حساب آوريم و يا بگوئيم، آن حضرت كه آن زمان، اينچنين گفت، خوشبختانه به طور اتفاقى، امروز دانسته شد كه آنها درست از كار در آمده است.
    انديشمندان كه با مطالعات و تحقيقات بسيار خود در طى دهها سال، چه در مراكز علمى و يا دانشگاهى، به شناخت وسيعى از مرزهاى علم و ابعاد نامحدود آگاهى ها پى مى برند و به ديگران مى آموزند و اينهمه اطلاعات گوناگون را به همديگر منتقل مى كنند و با گذشت زمان، و نسل در نسل، اين موضوعات علمى، گسترده تر و كاملتر مى شود، و به يقين كسانى كه با علوم متنوع سر و كار دارند، آنها بهتر مى فهمند كه اين كلمات امام صادق (عليه السلام) گفتار شخصيتى والامقام است چون سخنانش بر اساس مطالعات و تحقيقات نبوده و آن حضرت و پيشوايان ديگر ما، در زمانى كه نه دانشى بود و نه دانشمند و نه مراكز تحقيق و نه ابزار و نه تجهيزات، مى بينيم كه آنها درباره موضوعاتى سخن مى گويند كه نشان دهنده ابعاد علمى و آگاهى آنها است و در واقع، آنها جلوه هائى از حق تعالى هستند كه در وجودشان اين روح دميده شده است.
    جمله دوم درباره حركت كره زمين است و بر عدم ايستا بودن آن دلالت دارد، در حاليكه تا دو سه قرن پيش ستاره شناسان بر اين عقيده بودند كه زمين ثابت و در يك جا ايستاده است و احاديثى كه بر كروى بودن كره زمين و حركت انتقالى و چرخش وضعى آن دلالت دارد، آنقدر زياد است كه ديگر نمى تواند در اين باره براى هر حديثى، همان توضيح را بدهيم و ناچاريم به حداقل اكتفاء كنيم مثل اين حديث كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده و درباره حركت مداوم كره زمين اشاره نموده است در حاليكه مردم آن زمان از حركت زمين بى خبر بودند و عقيده ستاره شناسان بر اين بود كه خورشيد و ماه به دور زمين مى چرخند.
    همانور كه مى بينيم زمين همزمان داراى چند حركت گوناگون به دور خورشيد است و حركت آن به قدرى دقيق است كه ثانيه اى اختلاف در پديدار شدن طلوع و غروب و مقدار روشنائى و تاريكى بر زمين به وجود نمى آيد، و در اين همه حركات متنوع زمين در مدارى كه دارد، هيچگاه فاصله آن، كم و زياد نمى شود و هيچگاه اندك انحرافى به وجود نمى آيد و زمين، اين كره غول پيكر و بسيار سنگين، بايد ناخدائى داشته باشد تااين كشتى با عظمت در اين اقيانوس بيكران فضا، با دقت تمام در حال حركت باشد.(11)
    عامل اصل حركت و حيات بر زمين
    حركت و حيات بر زمين از حركات متنوع زمين پديدار مى شود و اين خلاصه معناى بيانات امام صادق (عليه السلام) است كه مى فرمايد:.
    ان الاشياء تدل على حدوثها من دوران الفلك، و هى على سبعه افلاك، و تحريك الارض و من عليها
    (بدانيد كه وجود تمامى چيزها دلالت بر پايدار شدن آنها از حركت و گرشهاى گوناگون زمين حاصل مى شود، با هر آنچه كه در آن است، و آن بر هفت شكل در حركت و گردش متنوع است، و به حركت در آمدن زمين و آنچه كه بر آن هست)
    در جمله اول از بيانات امام صادق (عليه السلام) اين چنين آمده كه تمامى اشياء يعنى هر چيزى را كه در نظر بگيريم، عامل اصلى به وجود آورنده آنها نتيجه و حاصل از گردشهاى متنوع زمين است.
    يعنى اگر حركت و گردشهاى زمين مثل دوران زمين حول خورشيد و چرخش زمين حول خود، و حركات ديگر زمين نبود و زمين ايستاده و بى حركت مى ماند، به يقين كه زمينه ها و لوازمات پيدايش حيات هيچ موجودى شكل نمى گرفت و همچنين، هيچ گياه و درخت و سبزه و خرمى پديدار نمى شد و هيچگاه بادى نمى وزيد و ابر و بارانى در كار نبود و موارد بسيار و بيشمار ديگر بر سطح زمين مشاهده نمى شد، و خلاصه مطلب آن است كه هر آنچه را كه درباره اش فكر كنيم مى بينيم كه عامل پيدايش و شكل گيرى آن، از حركتها و گردشهاى متنوع زمين، نشات گرفته است.
    امروز براى همه معلوم و مسلم شد كه اكوسيستم حيات، عوامل زنجيره اى و متصل به هم است و تمامى آنها از بركت حركات متنوع زمين پديدار شده است كه بر اساس يك برنامه محاسباتى خاص و دقيق بر پا شده، بوجود آمده و شكل گرفته است و اين اصول كلى پيدايش اكوسيستم حيات بر زمين است.
    در جمله اول: آن حضرت به حركات متنوع زمين اشاره نموده، در حاليكه مردم زمانهاى گذشته، از حركات و گردشهاى گوناگون سياره زمين بيخبر بوده اند و آنها از طبيعت و جهان، شناخت كافى نداشتند و از اكوسيستم و عوامل زنجيره اى و متصل به هم حيات كه ساخته و پرداخته به چند نوع حركت و گردش زمين است آگاهى نداشتند و در اين زمينه ها،هيچ كس ‍ سخنى نگفته بود، ولى امام صادق (عليه السلام) در جملاتى كوتاه، بارها و بارها و به عناوين مختلف از حركات متنوع زمين همانند حركت و چرخش ‍ و حركات ديگر، سخنان بسيارى دارد و همزمان با آن، ارتباط عوامل حيات در نظام طبيعت كه امروز به نام اكوسيستم معروف شده، و اين عنوان علمى، تعريف مجمل از مفاهيم كلى مسائل طبيعى است و آن حضرت چندين بار از آن سخن گفته و همه آنها را به اين حركات متنوع ارتباط داده است.
    يعنى اگر اين حركت و دورانهاى زمين از كار بيفتد، به يقين كه تمامى زنجيره هاى متصل به هم اسباب و لوازم حيات همگانى از بين مى رود و سازمان طبيعت از هم گسسته مى شود و فرو پاشى زندگى همه بر آن حتمى بود، در حاليكه زمان قديم، كسى نمى دانست كه هر آنچه بر زمين است تمامى آنها مرتبط و پيوند به همديگر دارند چون عامل اصلى در پيدايش و بقاى همديگر، تاثير مهمى دارند و هيچ چيزى بر سطح زمين، براى خودش ‍ به تنهائى مستقل نيست و هر كدام يك از آنها، پديده مستقل و جداى از همديگر نمى باشد.
    آن حضرت در اين جملات ياد شده، بطور صريح و ساده از حركات زمين و هر آنچه كه بر آن است سخن گفته، و مردم نيز بر آن، در حركت و دوران هستند، و شايد گفتن اين كه زمين حركت مى كند و دوران دارد به نظر ما يك موضوع ساده و عادى و غير مهم جلوه كند، چون از بس كه ما آنرا زياد شنيده و خوانده ايم ولى در هزارو سيصد و يا چهار صد سال پيش، مطرح كردن اين موضوع بسيار مهم، براى مردم آن زمان، غير قابل درك و باور بود و اگر كسى اين چنين مى گفت، شايد مردم به او مى گفتند چگونه زمين حركت و چرخش مى كند و چيزى تكان نمى خورد و ما آن را احساس ‍ نمى كنيم.
    و تا دو سه قرن پيش بود كه اين موضوع، كم كم دانسته شد و با گذشت زمان انديشمندان ديگر آمدند و با تحقيقات تازه و دلائل بيشترى توانستند صحت اين موضوع را به اثبات برسانند.
    و اينكه متخصصان علوم بر تمامى موضوعات زمين و شناخت آن آگاهى كامل يافته اند و براى ما حرفهاى تازه اى را بازگو كرده اند و اكنون اين موضوع در ميان مردم جا افتاده شده است.
    نزديك به سيصد سال پيش وقتى كه گاليله ادعا كرد كه زمين كروى است و بعد از او نابغه هاى ديگر آمدند و ادعاى او را ثابت كردند و هم چنين پس از آن، حركت زمين را دانستتند و مردم از اين حرفها آنچنان مات و مبهوت از اين خبر مى شدند كه براى آنها يك موضوع خارق العاده و باور نكردنى به نظر مى آمد و آن روزها اين موضوع، يك خبر داغى بود كه با شنيدنش همه بهت زده شده بودند ولى امروز اين موضوع، جا افتاده و يك بحث پيش ‍ افتاده شده و جاى تعجب براى كسى ندارد.(12)
    كم و زياد شدن فاصله زمين به خورشيد
    خيلى از موضوعات مهم علمى را وقتى كه امروز صحبتى از آنها مى شنويم براى ما تعجب آور نمى باشد چون از بس كه آنها را بسيار شنيده ايم و آنها براى ما موضوعات عادى شده است در حاليكه همين موضوع بحث حاضر را اگر در زمانهاى گذشته، مطرح مى شد شايد در آن وقت خيلى از مردم، آنرا باور نمى كردند چون نمى فهميدند كه چگونه اين چنين است.
    بطور مثال: اگر در زمان قديم، فرضا شما بوديد و به آن مردم مى گفتيد كه زمين كروى است، آيا مى دانيد كه هيچ كس آن را باور نمى كرد.
    همانگونه كه در سه قرن پيش، وقتى گاليله ادعا كرد زمين كروى است، آن وقت بلائى نبود كه بر سرش نياوردند، تا چه برسد به چهارده قرن پيش؟
    و اگر ما در آن زمان بوديم و به آن مردم مى گفتيم كه زمين بدور خود مى چرخد، هيچوقت آن را نمى توانستيم تصور كنند.
    و اگر به آن مردم مى گفتيم كه زمين به دور خورشيد حركت انتقالى دارد، و اگر به آن مردم مى گفتيم كه مدار گردش زمين به دور خورشيد بيضى شكل است، و اگر به آن مردم مى گفتيم زمانى كه زمين در اين مدار بيضى، فاصله آن از خورشيد بيشتر شود، بر سطح زمين هوا سرد مى شود و به آن فصل زمستان مى گوئيم، و زمانى كه زمين در اين مدار، فاصله اش به خورشيد كمتر شود، آنگاه بر زمين هوا گرم مى شود و با آن، فصل تابستان مى گوئيم و خيلى از اين اگرها...؟
    حالا كه نه من و نه شما در زمان قديم نبوديم تا به آن مردم، موضوعات علمى را بگوئيم ولى پيشوايان ما بودند و هزاران موضوع علمى را براى آن مردم باز گو كردند ولى متاسفانه، آن طور كه شايسته بود از وجود آنها استفاده نشد...؟
    در حالى كه اگر مردم آن زمان، قدردان حضور در نزد پيامبر گرامى و يا ائمه معصومين (عليه السلام) بودند، حتما و يقينا، هم آنها پيشرفت مى كردند و هم ما امروز خيلى جلوتر و سر بلندتر بوديم و اسلام در سر تا سر جهان، چهره اى ديگر داشت ولى متاسفانه اين طور نشد...؟
    و اكنون يكى از آن موضوعات مهم از حضرت على (عليه السلام) نقل شده است توجه كنيم.
    فال مشرق الشتاء على حده و مشرق الصيف على حده اما تعرف ذالك من قرب الشمس و بعدها
    (به يقين بدانيد كه مشرق گاه خورشيد در زمستان جدا است و مشرق گاه خورشيد در تابستان جدا است، آيا مى دانيد كه آن، نتيجه نزديكى و دورى زمين به خورشيد است) از كلام آن حضرت به خوبى مى فهميم كه بوجود آمدن وضعيت زمستان و تابستان كه اوج سرما و گرما هستند نتيجه فاصله زمين به خورشيد ارتباط دارد، و امروز همين نكته بسيار مهم، براى همه آشكار و عيان است و جائى براى ابهام و بحث ندارد.
    در زمستان و تابستان، خورشيد را به اندازه مى بينيم و از نظر حجم آن در تمام فصلها به يك اندازه ديده مى شود لذا از اين وضع دور و نزديك شدن خورشيد را احساس نمى كنيم.
    مدار گردش زمين به دور خورشيد بيضى شكل است و اگر زمين در محور خود به دور خورشيد به شكل دائرى بود، در تمام روزهاى سال، هيچگاه فصلى به وجود نمى آمد چون فاصله زمين به خورشيد، به يك اندازه بود لذا تفاوتى ميان روزهاى سال وجود نداشت، پس خداوند، اين حركت به دور خورشيد را بيضى شكل قرار داد تا تنوع فصلهاى چهار گانه به وجود آيد.
    بنابراين از سخن آن حضرت مى فهميم كه زمين با دور و نزديك شدن به دور خورشيد، به معناى همان حركت در مدار بيضى شكل دلالت دارد.(13)
    چرخش زمين در مقابل خورشيد
    دعا بهترين زمزمه و سرود دلنشين هميشگى مردم است. دعا بهترين فرصت و كوتاهترين كلاس، با قوى ترين و مؤ ثرترين معلم براى آموختن خداشناسى و كسب علم و ايمان است.
    دعا يعنى راز و نياز خداوند است و براى برقرار كردن رابطه معنوى يعنى با پرودگار، وقت و شرايط خاصى ندارد، در صبح ميتوان دعا كرد و در شب هم ميتوان دعا كرد و همچنين در تنهائى و يا دسته جمعى، در غم و شادى، در فقر و بى نيازى، در مريضى و سلامتى، در گرفتارى و راحتى، در پيرى و جوانى، براى زن و مرد و در هر حال، با خدا راز و نياز كردن، روح آدمى را آرامش و اميدوارى ميدهد، و هيچكس از دعا كردن، بى نياز نيست.
    در دعا كردن لذتى است كه هر كسى آنرا درك نمى كند. دعا بهترين زمزمه مردم است و در وقت دعا، در واقع بهترين لحظات انسان است چون با بهترين كلمات، با بهترين موجود هستى، انس مى گيريم.
    پس دعا بهترين كلمات، با بهترين موقعيت براى آموختن خداشناسى است و در تمام زمينه ها، دعا مى تواند نقش مؤ ثرى در زندگى ما داشته باشد.
    بزرگواران ما در تمام زمينه ها براى ما كلماتى را بيان نموده اند تا ما روش ‍ آموختن دعا را بياموزيم و در قالب دعاها، به آميخته هائى از علم و ايمان را پى ببريم.
    امام رضا (عليه السلام) در قالب اين دعا و لابلاى كلمات آن، علاوه بر شكر گذارى و معرفى گوشه اى از آفرينش، نيز در اين دعا، آن حضرت به صورت واضح، به حركت وضعى كره زمين اشاره ميكند.
    قال سمعت الرضا (عليه السلام) يقول حين يسمع اذان الصبح: اللهم انى اسئلك باقبال نهارك و ادبار ليلك
    (يكى از ياران و شيفتگان امام رضا (عليه السلام) مى گويد: كه آن حضرت با شنيدن اذان صبح، اين دعا را مى خواند پروردگارا تو را قسمت مى دهيم به عظمتت كه روشدن روزت بر ما است و به پشت كردن شب تو از نظر ما است)
    صحنه هائى است بسيار جالب، روزها به قدرى روشن است و ساعاتى پس ‍ از آن، همانجا تاريك و ظلمات، و دنيا سياه مى شود و اين دو هيچ شباهتى با همديگر ندارند.
    منظور آن حضرت از پشت و رو شدن شب و روز، در واقع چيزى نيست جز همين چرخش وضعى كره زمين است كه همواره اين وضعيتها براى ما نمايان و پنهان مى شود
    نهارك: (روز تو است) = ليلك (شب تو است) هر چه هست از آن خدا است و به فرمان و اراده او است.
    پشت و رو شدن زمين به سمت خورشيد، يعنى همان چرخش زمين است كه بر اثر چرخش وضعى زمين، شب و روزى نمايان مى شود.
    اين (نهار) و (ليل) است كه نتيجه چرخش زمين در مقابل تابش نور خورشيد پديدار مى شود و شب كه همان پشت قرار گرفتن ناحيه اى از زمين به خورشيد و روز كه همان رو در روى تابش مستقيم خورشيد قرار گرفتن است هر چند كه به لطف خدا ما اين چرخش زمين را هيچگاه حس ‍ نمى كنيم.
    از جملات اين دعاى ياد شده، به خوبى اين را فهميديم كه آن حضرت حقيقتى را براى ما بيان نموده كه ستاره شناسان آنزمان نمى دانستند زمين كروى و همواره در حال چرخش است و در حالى كه تا قرنها بعد از آن حضرت نيز كسى، اين موارد ياد شده را ندانست.
    علت اصلى پديدار شدن روشنائى بجاى تاريكى و تاريكى بجاى روشنائى، بر اثر چرخش كره زمين است و 250 سال پيش، گاليله فهميد كه زمين كروى است ولى متوجه اين موضوع نشد كه زمين چرخش وضعى هم دارد و گاليله زمين را در يك جا ثابت و بى حركت مى دانست تا بعدها كه....
    و خيلى از ستاره شناسان گذشته از چرخش وضعى زمين، آگاه نبود و ادعا مى كردند كه زمين ثابت و مركز كائنات است و اين خورشيد و ماه است كه به دور زمين مى گردند.
    آن كه اين چنين هنرمندانه، به چرخش وضعى زمين اشاره مى كند، حتما و به يقين بايد بدانيم كه آن حضرت، از مسائل بسيارى نيز با خبر بوده است كه توانسته اين نكته مهم علمى را بيان كند و به نوعى خاص از چرخش ‍ وضعى، ما را باخبر كند.(14)
    گنجهاى نهفته درون زمين
    در قرنها و هزاران سال گذشته، مردم به خوبى نمى دانستند كه خداوند چه گنجهاى گرانبهائى در زمين نهفته است.
    و يكى از عوامل مهم ترقى بشر معاصر، پى بردن او به انواع معادن موجود در زمين است و با كشف و شناسائى هر چه بيشتر معادن، سبب افزايش ‍ ثروت و ترقى او گرديد و امروز همانطور كه مى دانيم، كشورهائى غنى هستند كه معادن بيشترى دارند، و در واقع معادن گنجهاى نهفته درون زمين و يا نعمتهاى الهى در زمين مى باشد.
    پيامبر گرامى از روى آگاهى، چيزى را بيان مى كند كه امروز، انسان به اهميت آن پى برده، و حقيقت كلام آن حضرت را بهتر از هر زمان ديگر درك كرده است.
    اطلبوا الرزق فى خبايا الارض
    (روزى و درآمد بسيار را در نهانگاههاى درون زمين بجوئيد).
    پيامبر گرامى اشاره مى كند به اين كه درون زمين، مواد گوناگونى است كه سبب مى شود تا علاوه بر منافع بسيار، ثروتهاى كلان بدست آيد.
    آن حضرت ذهن مردم را متوجه زمين و اعماق آن مى كند تا هوش و استعداد خود را به آن سمت بكار برند به اميد اين كه ثروت و قدرت بيشترى نصيبشان شود.
    در عصر ما كه علم و صنعت و تجهيزات توسعه يافته، تمامى آن از بركت شناخت و كشف بيشتر معادن يا كانها يا گنجهاى درون زمين بود كه در واقع، بشر فهميد كه خيلى از نعمتهاى الهى روى زمين است و برخى ديگر در زمين نهفته است و دانست كه درون زمين گنجهائى از مواد گرانبها مى باشد.
    دانشمندان، معادن و كانها را به سه دسته تقسيم كرده اند، گروه اول: موادى سوختنى مانند زغال سنگ، نفت خام و گاز طبيعى هستند.
    گروه دوم: موادى مانند سنگ آهك و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ لوح و غيره كه در صنعت و بشر، كاربرد بسيارى دارند،
    گروه سوم: انواع فلزهايى كه نقش عمده اى در صنعت و زندگى بشر دارند.
    تمام اين معادن نقش عمده اى در ايجاد ترقى و تحولات زندگى مردم دارد و بدون اين معادن، ثروت و صنعت بدست نمى آيد و تجهيزات گوناگون شكل نمى گيرد.
    در هر كجا كه هستيم، اگر به اطراف خود نگاه كنيم خيلى چيزها را مى بينيم كه مواد اوليه آنها از معادن است.
    ساختمانها كه از محصولات گوناگونى ساخته شده اند از قبيل سنگ و خاك و سيمان و ماسه و در و پنجره و ستونهاى آهنى و رنگ و ميخ و قفل و دستگيره و لولاى در و شيشه و چيزهاى پلاستيكى و موارد بسيار ديگر، و همچنين صنايع گسترده از قبيل كارخانجات و پلها و ماشين و هواپيما و قطار و انواع تجهيزات ديگر و لوازم و امكانات برق و تلفن و انواع وسائل ديگر و چيزهائى كه هيچگاه قابل شمارش نيستند و انواع لباس و ظروف و موارد و لوازم زندگى بسيارى كه همه اين موارد ياد شده، مواد اوليه آنها از معادن كه در زمين قرار دارند تهيه مى شوند، پس براى پيشرفت و صنعت، لازم است كه ابتدا، معادن و مواد و عناصر آن را بشناسيم، بنابراين شناخت معادن، يك امر ضرورى است چون عامل ترقى و پيشرفت او است.
    و در زمان ما، شناخت مواد و عناصر داراى بحثهاى وسيعى است كه هر رشته آن، دانش، جداگانه اى براى خود دارد.(15)
    كانون پيدايش زلزله
    دانش زلزله شناسى يكى از پيچيده ترين دانشهاى زمان ما است كه علاوه بر تخصص گوناگون از زمين شناسى، مى بايستى از ابزار و تكنيك و فنون بالائى در دم و دستگاه يارى جست و بدون همه اين موارد ياد شده، امكان شناخت از زلزله، ميسر نمى شود.
    و تمامى اين موارد ياد شده، دانش زلزله شناسى، كمتر از صد سال است كه شكل گرفته و كم كم توسعه و تكامل يافت و امروز زلزله شناس ها در سطح بالائى از مراكز و دانش علمى قرار دارند.
    با اين حال زلزله پديده بسيار عجيب و مرموز است و متخصصان با اين همه تعريف و توصيف شناخت زلزله و علل و عوامل اصلى و سر منشاء آنها كه از كجا و چيست، هنوز هم اظهار عجز مى كنند و در مانده از شناخت كامل اين پديده هولناك هستند.
    يكى از نكات جالب علوم پيشوايان ما اين است كه آنها در زمانى كه دانشهاى گوناگون و تجهيزات وجود نداشت، درباره موضوعات علمى بسيار مهم ، بياناتى فرموده اند و اينك تمامى گفتار آنها، صد در صد به حقيقت پيوسته است.
    يكى از آن موارد كه بيانات خارق العاده مهم است اين جمله از سخنان امام رضا (عليه السلام) در كتاب عيون اخبار الرضا، جلد اول نقل شده كه داراى معانى جالب و خواندنى درباره چگونگى وقوع زلزله است.
    و اما المره فانها الارض اذا اهترت رجفت بما فوقها
    (و اما به يقين بدانيد كه زهره درون زمين، هر گاه بر اثر تكانهاى شديد، مضطرب شد، آن گاه روى سطح زمين به لرزه در مى آيد).
    انديشمندان و متخصصان زلزله شناسى درباره زلزله، نظرهاى متعددى دارند و روى هم رفته آراء همه آنها نزديك و در رابطه با هم ديگر است و آنچه كه از نظريه هاى آنها مسلم است آن است كه كانون زلزله، ناشى از تحولات پديد آمده از درون زمين است.
    محققين درباره كانونهاى زلزله، يعنى مراكز پيدايش اضطراب كه عامل به وجود آمدن زلزله بر سطح زمين است اين چنين شناسائى كرده اند.
    1. زلزله هاى سطحى تا عمق نزديك به 50 تا 60 كيلومتر حادث مى شود
    2. زلزله هاى نيمه عميق در عمق 70 تا 300 كيلومتر حادث مى شود.
    3. زلزله هاى عميق در عمقى بين 300 تا 720 كيلومتر حادث مى شود.
    در اين تقسيم بندى، زلزله هاى سطحى داراى كانونى در پوسته زمين، و زلزله هاى عميق داراى كانونى در گوشته زمين مى باشد.
    زلزله داراى علل گوناگون است و هر چه هست برخواسته از عوامل درون زمين ميباشد.
    نكته جالب اينجا است كه متخصصان دانش زلزله شناسى مى گويند، قبل از وقوع زلزله، در رفتار برخى از حيوانات، تغييراتى مشاهده مى شود و مثل اين است كه از وقوع يك حادثه بزرگ اطلاع دارند.
    رفتار حيوانات قبل از وقوع زلزله با هم ديگر، عكس العمل متفاوتى دارند و هر نوع از حيوانات، ترس و اضطراب خود را به شكل خاصى نشان مى دهند.
    آن حضرت مى فرمايد:: اذا اهتزت رجفت بما فوقها (اگر هر آينه جائى در اندرون زمين، اضطرابى به وجود آيد، بالاى همانجا، بر سطح زمين به صورت زلزله پديدار مى شود
    متخصصان علوم طبيعى و زلزله شناسى، پس از شكل گيرى و پيدايش ‍ دانشهاى گوناگون و به تكامل رسيدن دانش آنها در زمان ما، آنهم با اين همه تجهيزات مدرنى كه به وجود آمد، تازه به اين نكته رسيدند ولى حضرت نزديك به چهارده قرن پيش، همين موضوع را بيان نموده بود.
    يعنى مركز بيرونى زلزله در روى زمين، مستقيما در بالاى مركز درونى زلزله واقع مى شود و امواج حاصل از زلزله در درجه اول بدانجا مى رسد و از اين نقطه حركت نوسانى كه همان امواج زلزله هستند انتشار مى يابد.
    و نكته جالب ديگر در اين جمله از سخنان آن حضرت، اين است كه مى فرمايد:: هر گاه در درون زمين، اهتزاز به وجود آيد، بر اثر آن اهتزارها، لرزشهائى در بالاى همان محل (كانون زلزله) بر سطح زمين به صورت زلزله پديدار مى شود.
    اهتزاز: به معناى تكانهاى خروشان و بسيار شديد است.
    رجفت: به معناى لرزشهاى خفيف تر از تكانهاى اهتزاز است.
    به اهتزازهاى درونى، اضطراب و ناآرامى هم مى شود گفت، يعنى وضعيتى به وجود مى آيد كه ناآرامى بسيار نيرومندى در كانون زلزله شكل مى گيرد، درست همانگونه كه آن حضرت در قرنها پيش فرموده بودند، اينك دانشمندان و كارشناسان به اين عقيده رسيده اند كه مركز درونى زلزله يا كانون زلزله، نقطه اى در اعماق زمين واقع شده و همان نقطه، محل توليد و تجمع انرژى است و انرژى آزاد شده توسط زلزله، فوق العاده زياد است و اگر به صورت همان جوش و خروش و اظطرابات درونى زمين، يعنى به همان اندازه، زلزله شديدى بود، چه بسا زلزله ها با دهها ريشتر، زمين را مى لرزاند كه در آن صورت كليه آثار حيات كاملا از بين مى رفت پس، اهتزاز درون زمين، بسيار بيشتر از لرزشهاى رجف كه بر سطح زمين حادث مى شود.
    معمولا زهره دل انسان و حيوان را در زبان عربى مره مى گويند و خيلى از آشفتگيهاى ظاهر جسم انسان از همان ناشى مى شود.
    وقتى كه زهره درون يك فرد در سلامتى و تندرستى او موثر است، همچنين در مريضى و آثار بدش نيز عامل موثر است
    به همان معنا است كه از اظطراب درون زمين، زلزله ها در سطح، يعنى بيرون پيكر زمين نمايان مى شود.
    آن حضرت در تشبيه مركز و كانون زلزله از اصطلاح زهره استفاده نموده و در واقع، تشبيهاى درست و بجا است چون همان عامل و كانون زلزله در عمق زمين واقع شده است.
    به درون اعماق زمين هر چه بيشتر پائين برويم با مواد قليائى مثل انواع گازها و غيره، بيشتر مواجه خواهيم شد و اينها عامل و كانون زلزله اند، پى همان چيزها خواه از هر مواد و عناصرى كه باشد، تركيبى است همچون زهره دل انسان و كارهايش، شباهت بسيار با آن دارد - چون مواد قليائى در زهره دل، وقتى كه به عللى به جوش و خروش و اضطراب و طلاطم در مى آيد همانند عارضه تهوع و استفراغ، و ناسلامتى از ظاهر انسان نمايان مى شود.
    در زمانى كه هنوز كسى نمى دانست زمين كروى و درون و هسته دارد - آن حضرت زلزله را از اضطرابات به وجود آمده از اعماق زمين معرفى مى كند و از معناى كلام آن حضرت، به خوبى داسته مى شود كه درون زمين، عواملى مثل مواد قليائى و گازها، همواره سبب پيدايش كانون زلزله اند.(16)

  2. #22
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    عمر طولانى زمين و تمدنهاى گذشته
    هر چند روز يك بار مى شنويم كه متخصصان زيست شناسى و باستان شناس در جائى موفق به كشف جديدى از يك آثار باستانى از دوره ها و زمانها بسيار قديم شده اند و آثار بجا مانده از گذشته هاى بسيار دور، بسيار و متنوع است مثل سنگ نوشته ها و يا لوازم گلى و يا اسكلت انسانهاى گذشته و يا سنگواره هاى جانداران منقرض شده و نقوش برگها و خزندگان و غيره مى باشد كه اينها از عمر بسيار طولانى زمين حكايت مى كند و بر وجود تمدنهاى گذشته دلالت دارد و همواره راديو و تلوزيون و مطبوعات اين موضوعات را منتشر مى كنند و گوئى كه از پيدا شدن پى در پى آثار قديمى از گذشته هاى بسيار دور، پايانى ندارد و شايد اين كشفها تا قرنها ادامه يابد، به هر حال آنچه كه بسيار مهم و جلب نظر مى كند نكته اى است كه شايد خيلى از مردم، به آن فكر نكرده اند و آن، همواره تاريخ حيات و موجودات روى زمين، با كشف هاى تازه ترى، مى بينيم كه تاريخ و مدت زمان آنها به طور متوالى به عقب تر بر مى گردد
    مثلا گاهى نسبت دادن يك چيز كشف شده به هزار سال ميرسد، و پس از آن، چيز ديگرى كشف مى شود كه قدمت آن به پنج هزار سال گذشته بوده، و كشف ديگر با قدمت دهها هزار سال و همينطور عدد و ارقام، آنقدر بالا رفته كه اكنون از ميليونها سال حرف زده مى شود، يعنى حيوان منجمدى و يا بقاياى اسكلتى را يافته اند كه به سيصد مليون سال گذشته، نسبت مى دهند و همواره عدد و ارقام تاريخ عمر زمين، بالاتر مى رود.
    انسان در مورد علم و دانش خود با تجهيزات دقيق و مدرن و محاسبات پيچيده اش متكى و معتقد است و با تجربه ثابت شده كه انسان معاصر، تاكنون توانسته به پيشرفتهائى از كشف حقايق طبيعى و شناخت اسرار نهفته در دل طبيعت را شناسائى كند و از خيلى چيزها با خبر شود و اعتقاد تجربى و علمى به علم، تا كنون هر چه بوده به حقيقت پيوسته و صحت آن ثابت شده است و يكى از آن حقايق كه مورد باور و اعتقاد همه است دانش ‍ زيست شناسى است كه هر چه كشف و كاوش كند درست است و مورد تاييد تمامى متخصصان علوم طبيعى مى باشد.
    اما آنچه كه در اين راستا جلب نظر مى كند حديثى از امام زين العابدين (عليه السلام) است كه در رابطه با اوضاع زمين و عمر آن و از گذشته هاى بسيار دور اشاره نموده و به يكى از ياران خود، اين چنين مى فرمايد:
    و الله لقد خلق الله الف الف آدم
    والف الف عالم
    و انت و الله فى آخر تلك العوالم
    (به خدا سوگند به يقين بدان كه خداوند پيش از حضرت آدم (عليه السلام) هزاران حضرت آدم آفريده است و همچنين هزاران همچون دنياى ما، در گذشته هاى بسيار دور پديد آورده است، و تو بدان كه به خدا سوگند در آخر يكى از آن عالمها هستى كه تا كنون بر زمين وجود داشته است) شايد اهل فن و آنها كه در زمينه زيست شناسى و باستان شناسى، كار و تحقيق دارند، بهتر از ديگران به اهميت اين كلمات پى مى برند و ما چاره اى جز خلاصه گفتن نداريم چون نمى توانيم براى هر حديثى توضيح مفصل بدهيم و چه بسا اين كار، باعث مى شود كه اين كتاب، تبديل به چندين جلد شود.
    آن حضرت در آن زمانى كه اين سخنان را بيان نمود، هنوز از كشفهاى امروز خبرى نبود و كسى اطلاع نداشت كه چهارده قرن آينده، يعنى عصر حاضر، دانشى با نام زيست شناسى و باستان شناسى به وجود مى آيد و به كشفهاى عجيبى موفق مى شوند و از حقايق اوضاع و عمر طولانى زمين در گذشته بسيار دور باخبر مى شوند.(17)
    مردم زمين و مردم كرات ديگر
    لو اجتمع اهل السماء و االارض ان يصفوا الله بعظمته لم يقدروا
    (اگر مردم كرات ديگر در آسمانها و مردم زمين، همه جمع شوند تا اين كه بخواهند عظمت آفرينش خدا را وصف كنند، به يقين كه هرگز نمى توانند).
    امام سجاد در آغاز سخن خود، اول مردم كرات ديگر آسمانها را ياد مى كند و سپس مردم زمين را ذكر نموده است و قصد و غرض آن حضرت از اين كار، اهميت دادن به وجود جهانهاى ديگر و حيات وسيعتر و به مراتب بزرگتر و بيشتر از آنچه كه ما برزمين مى بينيم.
    انديشمندان و متخصصان علوم فضا و ستاره شناسى با اين كه تعداد آنها بسيار است و در چندين مركز عالى و تحقيقاتى در اقصى نقاط جهان، با مدرنترين دم و دستگاه، بطور دائم مشغول تحقيق و تلاش براى شناخت بيشتر و بهتر از اوضاع در فضاى آسمانها هستند و هر روز با كشف و مطرح كردن موضوع جديدى از يافته هاى خود مى بينيم كه تازه، يك مقدار ناچيزى از شگفتيهاى پايان ناپذير آسمانها بر ما آشكار و جلوه گر مى شود كه تمامى اينها حكايت از عجايب آفرينش خداوند است كه اين چنين با عظمت آفريده، و ما اكنون به معناى واقعى كلام آن حضرت پى مى بريم كه او مى فرمايد:، عظمت خداوند هيچگاه قابل وصف نيست و از عهده وصف مردم زمين كه هيچ، بلكه اگر مردم كرات ديگر هم جمع شوند، تمامى آنها قادر نخواهند بود كه اين همه شگفتى و زيبائى، عظمت و شكوه و آفرينش ‍ اين گيتى را كه در آن، نشانه هاى عظمت خالق در آن تجلى يافته است از وصف آن ناتوان هستند
    انديشمندان علوم فضا، هيچگاه از عدم وجود حيات در كرات ديگر آسمانها، سخنى نگفته اند و احتمال وجود حيات در كرات ديگر، بيشتر از نفى آن مى دانند.
    و اين سخن امام سجاد در زمانى بيان شد كه مردم، هيچگاه ماهيت ستاره ها فضا را نمى داستند كه آن چيست و چگونه است تا چه برسد به اين كه از وجود حيات و جهانهاى بزرگتر سخنى گفته باشند.
    عظمت خداوند فراتر از وصف مردم زمين و كرات ديگر است، اين سخن امام زين العابدين (عليه السلام) است و در زمانى بيان شد كه جهل و نا آگاهى بر همه جا حاكم بود و هيچكس در اين فكر نبود كه به توسط وصف عظمت خداوند، از مرزهاى بى نهايت آسمانها تصورى شود و از ابعاد وسيعتر فضا سخنى گفته باشد. پس عظمت خداوند فراتر از وصف مردم و كرات ديگر است (18)
    كرات خاكى در فضاى آسمانها بسيارند
    همانطور كه مى دانيم ستاره ها از ما فاصله بسيار زيادى دارند و تشخيص ‍ جنس هر ستاره از راه دور، واقعا كارى مشكل است.
    پس از اين كه تمام زمينه هاى علمى و صنعتى در قرن اخير به وجود آمد و به مراحل عالى از ترقى و پيشرفت رسيد، به اين ترتيب بود كه دانشمندان علوم فضا و ستاره شناسى، با دلائل و قرائن علمى بسيار كه به دست آوردند، همواره با تجهيزات مافوق مدرنى كه ساخته شد و در اختيار آنها قرار گرفت، در اين شرايط بود كه آنها بر اساس تمام زمينه هاى علمى و امكانات فراهم شده، مى توانند برخى از ستاره ها را از لحاظ جنس و ماهيت، تا حدود زيادى آنها را تشخيص دهند و ستاره مورد نظر كه از چه مواد و عناصرى تشكيل شده، براى ما بازگو كنند.
    در حالى كه انديشمندان قديم هيچگاه نمى دانستند كمترين شناختى از ستاره ها را به دست بياورد ولى در احاديث و دعاهاى پيامبر گرامى و ائمه معصومين، ديده مى شود كه آنها درباره اين موضوع، بياناتى دارند و حقيقت گفتارشان، اينك بيش از هر زمان ديگر جلوه بهترى يافته است.
    دعاى الحال منسوب به امام زين العابدين (عليه السلام) است و بيشتر موارد آن، در زمينه بيان گوشه هائى از عظمت آفرينش پروردگار است و اكنون به يك جمله از اين دعا كه داراى اهميت است توجه كنيم
    يارب الارضين و السموات
    (اى پروردگار كرات زمينى بسيار و آسمانهاى وسيع) به كره زمين در زبان عربى (ارض) مى گويند (ارضين) كلمه جمع است و بر تعداد بسيارى (ارض) دلالت دارد
    (ارضين) در اين جمله تعبيرى ديگر از نوع خاصى از ستاره ها است و به معناى اين است كه جنس ستاره ها انواع است و با همديگر متفاوت مى باشد.
    نجم و نجوم به معناى كلى ستاره ها است كه شبها در آسمان، همچون نقطه هاى نورانى ديده مى شوند.
    (كواكب و سيارات) اين اصطلاح ها هر كدام بيان كننده وضع و موقعيت برخى از ستاره ها است ولى در اين جمله امام سجاد (عليه السلام) (ارضين) را ذكر ميكند كه اين بر معنائى، دلالت خاصى دارد و اين اسم از اسمهاى ياد شده، مستثنى مى باشد و اصطلاحى همانند اصطلاح زمين كه نام كره ما است بر آنها نهاده شده و آن به معناى ستاره هائى كه همانند زمين و از جنس آن است و امروز به توسط پيشرفت علوم و تجهيزات، دانسته شد كه ستاره ها از جنس آن است و امروز به توسط پيشرفت علوم و تجهيزات، دانسته شد كه ستاره ها از جنس هاى گوناگونى تشكيل شده و همه آنها از يك جنس نمى باشند، ولى (ارضين) كه به معناى تعداد بسيارى (ارض) دلالت دارد و در اينجا تعريفى ديگر از نوع خاصى از ستاره ها همچون زمين كه از خاك است.
    به طور مثال در همين منظومه شمسى، عطارد و زهره و زمين و مريخ از جنس خاكى هستند و زحل و مشترى و اورانوس و نپتون و پلوتون، از جنس ‍ گازها تشكيل شده اند، و بقيه ستاره ها در هر جاى عالم، نوع جنس آنها نيز با هم ديگر متفاوت است.
    در جلد اول كتاب، حديثى از پيامبر گرامى نقل شده كه در عروج آن حضرت به آسمانها، ستاره هائى را در سر راه خود ديده كه جنس آنها از هوا است و به اصطلاح امروز از جنس گازها مى باشد، و همچنين احاديث بسيارى هست كه بر وجود ستاره هائى همانند زمين اشاره نموده، يعنى آنها نيز كرات خاكى هستند كه مجموعه اى از خاك و سنگ، مواد اصلى و اساسى آنها تشكيل شده است.
    در نيمه قرن بيستم يعنى پس از چهارده قرن از زمان پيشوايان ما، اكنون دانشمندان و متخصصان عاليرتبه علوم فضائى، براى اولين بار به يكى از رازهاى مهم خلقت ستارگان پى بردند و آن اين بود كه تمامى ستاره ها از جنس خاصى نمى باشد و آنها از جنسهاى گوناگون مى باشند.
    و معناى ديگر كه از اين جمله آن حضرت دانسته مى شود اين است كه (سموات) بر فضاى وسيع و نامحدود اين عالم دلالت دارد و نكته جالب اينجا است كه در رسانه هاى گروهى، هر روز شاهد پخش خبر تازه ترى كه نشان دهنده وسعت بيشتر آسمانها و فضاى بسيار وسيعتر آن را مى شنويم و همچنين از معناى اين جمله مى فهميم كه در هر جاى اين آسمانها، ستاره هائى همانند زمين وجود دارد كه آنها نيز از خاك و سنگ تشكيل شده اند.
    اگر قرار است زندگى و موجودات و طبيعتى در ستاره اى وجود داشته باشد، به طور حتم بايد در اين ستاره هاى خاكى باشد، چون ستاره هاى گازى براى حيات و نشانه هاى طبيعت، امكان پذير نيست و هيچ زمينه مناسب براى حيات در آن فراهم نيست.
    بايد بدانيم كه از روى زمين، آن هم بدون دم و دستگاه، و در زمانى كه از علوم متنوع و گسترده، خبر و اثرى نبود، تشخيص نوع جنس ستاره ها، كار ساده اى نمى باشد و امام زين العابدين (عليه السلام) با ذكر ستاره هاى مشابه از نوع (ارض) از آنها ياد آورى نموده كه اين نشان دهنده آگاهى آن حضرت است.(19)
    وجود كرات خاكى و گازى در فضاى آسمانها
    در حاليكه هيچكس از وضع و ماهيت و جنس ستاره ها خبر نداشت، پيامبر گرامى اسلام، به عناوين مختلف از ستاره ها سخن گفت و از نوع جنس آنها براى مردم تعريف نموده است.
    آن حضرت مى فرمايد: وقتى كه به آسمانها عروج نمودم، در فضاى بيكران آسمانها كراتى را مشاهده كردم كه آنها همچون كره زمين بودند، يعنى با همين وضعيت مشابه زمين مى باشند.
    در حالى كه در جاى ديگر، پيامبر گرامى مى فرمايد: كه در اين سفر، كراتى را نيز مشاهده نمودم كه جنس آنها از هوا است.
    در جلد اول اين كتاب، موضوعى به نام (وجود كرات غير جامد) در آن حديثى از پيامبر گرامى نقل شده كه فرمودند، در عروج خود به آسمانها، ستاره هائى را ديده كه جنس آنها از هوا يا به اصطلاح امروز، از گازها تشكيل شده، مشاهده نموده است.
    شايد اين معنى براى مردم آن زمان، مفهوم آنچنانى نداشت كه چگونه ستاره هائى از هوا (گازها) مى تواند وجود داشته باشد حتى قدرت تصور آن را نداشتند به هر حال، دانش امروز، اين موضوع را ثابت كرده و مشخص ‍ نموده كه بسيارى از كرات آسمانى، گازى هستند، يعنى بر خلاف زمين كه جنس آن از خاك است و اين ادعا آن هم در آن زمان، بسيار عجيب است كه چگونه يك فرد بر زمين باشد و از يك سفر آسمانى سخن بگويد و براى مردم حقايقى را بازگو كند و اكنون كه عصر فضا ناميده مى شود، بعد از هزار و چهار صد سال اين موضوع به اثبات رسيده و حقيقت آن بيش از هر زمان ديگر جلوه گر شده است و در واقع، آن حضرت اولين كسى بود كه در اعماق زمانهاى گذشته از وجود كرات گازى در فضاى آسمانها سخن گفتند.
    پيامبر گرامى خاطرات ديدنى بسيارى را از اين سفر آسمانى خود كه به نام معراج پيامبر معروف است از آنچه كه در آنجا مشاهده نموده، قسمتى از مشاهدات خود را بيان نموده است.
    و اكنون به اين حديث كه از بيانات امام كاظم (عليه السلام) است توجه كنيم او مى فرمايد: (جدم پيامبر گرامى پس از سفر خود به آسمان فرمودند، در آنجا ميدانهائى ديد همانند ميدانهاى زمينى كه ما بر آن هستيم)
    از تعريف آن حضرت اين چنين دانسته و معلوم مى شود كه پيامبر گرامى آن كرات را از نزديك و با فاصله بسيار كم، مشاهده نموده است چون مى فرمايد، ميدانهائى ديدم، يعنى بر سطح آن كرات، سرزمينها و پهن دشتهاى وسيعى را ديده است و همانطور كه مى دانيم از فاصله هاى دور، چيزى به طور واضح ديده نمى شود و به خوبى مشخص نمى باشد.
    ميدان به معناى مناطق وسيعى است كه بر آن كرات ديده، درست همانگونه كه بر زمين وجود دارد.
    تا اوائل قرن پيش، هيچ دانشمند و نابغه اى نداشتيم كه به تنهائى و بدون بهره گيرى از تجهيزات بسيار مدرن و دانش سطح بالائى از وجود كرات خاكى و گازى، سخنى گفته باشد در حالى كه هنوز كسى از انواع گازها و ماهيت هوا، چيزى نمى دانست و همچنين دانش فيزيك، حتى مقدمات اوليه آن، هنوز به وجود نيامده بود و به اين مرحله عالى نرسيده بود، و در قرن اخير بود كه متخصصين و كارشناسان علوم فضا آن هم با كمك انواع دم و دستگاه پيچيده و مدرن بود كه به اين موضوع پى بردند كه ستاره هائى وجود دارد جنس آنها از خاك نيست و بدون پيدايش و پيشرفت علوم متنوع و بخصوص، شناخت انواع گازها و تكامل دانش فيزيك و تجهيزات گوناگون، آن هم در زمانهاى قديم، براى كسى ممكن نبود كه از وجود ستاره هاى گازى سخن بگويد در حالى كه مردم از گازهاى موجود در زمين و جو آن، بيخبر و نا آشنا بودند، ولى پيامبر گرامى، آن كرات را با چشمان خود، آن هم از نزديك مشاهده نموده كه اين چنين وضعى داشتند، و سخنانى را در اين باره بيان نموده كه واقعا هر فرد منصف و منطقى، اگر درست و دقيق بينديشد، مات و متحير از بيانات و سفر آن حضرت خواهد شد و اين سفر، در واقع، عجيب ترين معجزه و پديده اى است كه در ميان تمامى حوادث و عجايب تاريخ جهان، بى سابقه و بى نظير است، حادثه اى كه بر تمام حوادث مى درخشد و مايه اعجاب است و نشان دهنده مقام و لياقت آن پيامبر گرامى در نزد خداوند است، و شايد مردم قديم به دقت و به درستى، معناى كلمات آن حضرت درباره كرات خاكى و گازى را كسى نمى توانست چگونگى آن را تصور و باور كند، ولى اينك در زمان ما كه دانش به سطح بالائى از ترقى و توسعه و پيشرفت رسيده است، در باز بينى گفتار آن حضرت، كمترين خلل و اشكالى ديده نمى شود.(20)
    سيارك: كوچكترين ستاره
    آسمان در شب، پر از ستاره است و به هر جا كه در آسمان بنگريم، انبوه ستاره هاى ريز و درشتى را مشاهده ميكنيم اما چرا وضع ستاره ها اينطور است، كسى علت آنرا نمى داند و در زمانهاى گذشته، براى كسى ممكن نبود كه بتواند از وضعيت ستاره ها تصور صحيحى داشته باشد و در ذهن كسى خطور نمى كرد كه ستاره ها چه عرض و طولى دارند.
    آن مرد شامى كه نسبت به على (عليه السلام) هيچگونه علاقه و ارادتى نداشت با آمدنش در جمعى كه آن حضرت در آنجا حضور داشت مى خواست كه با سئوالى مشكل و عجيب، آن حضرت را غافلگير كند تا او را به اصطلاح در مخمصه و درماندگى از پاسخ دادن قرار دهد و آن حضرت را...!
    ولى آن حضرت فورا و خيلى راحت، جواب سئوالش را مى دهد وقتى كه آن حضرت از بزرگى و عظمت خورشيد تعريف ميكند، آنشخص در تعجب و حيرت فرو ميرود و از روى غرض ورزى دوباره از آن حضرت، سئوالى برعكس ميكند و منظور او از كوكبى كه كوچكترين ستاره به نظرش ميرسد كه عرض و طول آن، چقدر است، آن حضرت جواب اين سئوالش را ميدهد بدون اينكه آن شخص، قصد داشته باشد كه از وضع ستاره ها آگاه شود و چيزى بداند چون او ستاره شناس نبود و اين سئوال و جواب براى فايده نداشت.
    وسئله كم طول الكوكب و عرضه؟
    قال (عليه السلام) اثنى عشر فر سخا فى مثلها
    عرض و طول كوكب چقدر است؟ آن حضرت در جواب فرمودند: دوازده فرسخ در دوازده فرسخ. و سئوالهاى ديگرى پرسيد كه اكنون، مورد بحث ما نيست. دوازده ضرب در دوازده، ميشود يكصدو چهل و چهار فرسخ، و به عبارت محاسبات امروزى، 864 كيلومتر ميشود.
    دانشمندان علم فضا و ستاره شناسى در زمان ما، ستاره هاى كوچكى در اين حجم و مقدارى كوچكتر و يا بزرگتر كه آن حضرت فرموده، تعداد بسيارى را كشف و شناسائى كرند و به آنها سيارك مى گويند.
    اختر شناسان تاكنون تقريبا سه هزار سيارك را كشف و شناسائى كرده اند و براى هر كدام از آنها، اسم خاصى گذاشته اند و ميگويند كه شايد صدها هزار سيارك ديگر نيز وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده اند بطور مثال (وستا) يكى از سياركهاى بزرگ است كه قطر آن در حدود 480 كيلومتر است. (چيرون) اختر شناسان تصور ميكنند كه قطر آن، احتمالا 650 كيلومتر باشد. (سريس) پهناى اين سيارك تقريبا به 960 كيلومتر ميرسد و در ميان همه سياركهاى كشف شده، سريس از همه بزرگتر است و تاكنون سياركى بزرگتر از آن ديده نشده، ولى دهها سيارك كه قطر آنها بيش از 160 كيلومتر است پيدا شده اند.
    از زمانهاى گذشته تا اءواخر قرن نوزدهم، هيچكس از وجود سياركها با خبر نبود و گروهى از اختر شناسان كه هر شب با تلسكوپ به آسمان، خيره مى شدند بر حسب تصادف، سياره جديدى را يافتند و آن سيارك سريس ‍ بود كه كشف شد و پس از آن تا به امروز، بترتيب سياركهاى زيادى كشف و شناسائى شدند.
    سياركها آنقدر كوچكند كه حتى از درون تلسكوپهاى قوى، آنها را چون نقطه هائى نورانى شبيه به ستاره به نظر ميرسد مشاهد مى كنند.
    سياركها اندازه و شكلهاى بسيار متفاوتى دارند، برخى از آنها به ما بسيار نزديك ميشوند و بعضى ديگر از ما بسيار دورند.
    اختر شناسان به اين جرمهاى كوچك، سيارك ميگويند و در فضاى منظومه شمسى، هزاران جرم ريز و درشت به نام سيارك وجود دارند و به آنها سياركهاى منظومه شمسى ميگويند.
    وستا: يكى از درخشانترين سياركها در آسمان است به قدرى نورانى است كه گاهى ميتوان آن را بدون تلسكوپ مشاهده كرد و متخصصان علوم ستاره شناسى، علت نورانى بودن اين سيارك چهارصدوهشتاد كيلومترى را ندانسته اند.
    على (عليه السلام) قبل از چهاده قرن، از وجود ستاره هاى درخشان بسيار كوچك ما را باخبر نمود و بايد كه براى شناخت ستاره هاى كوچك، دو شرط اساسى لازم است و در غير اينصورت، هيچگاه ممكن نيست كسى بتواند سياركها را كشف كند و از آنها باخبر شود، اول اينكه وجود دانش ‍ پيشرفته و انديشمندان آگاه و عاليرتبه بايد باشند و دوم اينكه، تلسكوپهاى قوى بايد وجود داشته باشد ولى آن حضرت، بدون شرايط ياد شده، از وجود ستارهاى كوچك، يا باصطلاح امروز، سيارك را تعريف و از آنها براى اولين بار ياد ميكند. آن حضرت كه ميگويد عرض و طول آن انقدر كيلومتر است، حتما از كوچكتر و بزرگتر آن ها نيز باخبر است و او حتما از سياركهاى ديگر هم آگاه بوده است.
    در زمانيكه مردم از ماهيت فضا و ستاره ها بيخبر بودند و آن حضرت از عرض و طول و مساحت بزرگى همچون خورشيد، و ستاره كوچكى همچون سياركها، تعريف نموده و در واقع، على (عليه السلام) اولين كسى در تاريخ بود كه اقدام به تعريف مساحت ستاره ها سخنانى بيان نموده و اين اولين انديشه اى بود كه در اين زمينه مطرح شد.(21)
    در فضا سنگهاى ريز و درشت بسيارى هست
    از زمانهاى بسيار قديم تا اوائل قرن گذشته كسى نمى دانست كه در فضاى آسمان، سنگهاى ريز و درشت بسيارى هست.
    فرضا اگر من و يا شما به پانصد سال پيش برمى گشتيم و به مردم آن زمان مى گفتيم كه در آسمان، سنگهاى بسيارى يافت مى شود، حتما كسى باور نمى كرد و از اين حرفهايمان شايد ما را هم عاقل به حساب نمى آوردند چون نمى توانستند تصور كنند كه چگونه در فضاى آسمان، پر از سنگهاى پراكنده و رها و يا در مدار وجود دارد.
    در بيش از هزار و سيصد سال پيش، امام زين العابدين (عليه السلام) در دعاى خود، نكته مهمى را مطرح مى كند و اين چنين مى فرمايد::
    و قد علمت انك قادر على ان تقول.... وللسماء امطريه حجاره فتمطرنى
    (پروردگارا به خوبى مى دانم كه اگر اراده كنى، توانائى كه بگوئى... به آسمان كه بر ما سنگهاى فراوان ببارد، پس آن وقت سنگباران خواهيم شد).
    اين جمله اى بود از دعاى معروف به (انجيليه الكبرى) كه يكى از دعاهاى معروف و منسوب به امام سجاد است و اين جمله دعا جلب توجه مى كند چون بيانگر يكى از نشانه هاى عظمت و قدرت خداوند است، و در واقع آن حضرت از وضعيت و احوالات فضا نيز براى مردم اشاره اى نموده است.
    وقتى امام چنين مى گويد، به اين معنا است كه آن حضرت از وجود سنگهاى انبوه در فضاى آسمان، باخبر است و بدين جهت مى فرمايد: در صورتيكه خداوند بخواهد به نحوى از آسمان بر ما سنگ همچون باران خواهد باريد.
    آنگاه كه خداوند اراده كند، مردمى را به عذاب هولناك و مرگبار سنگباران شدن فضائى، گرفتار مى كند و زمينه هاى آن در فضا، مهيا و فراهم است و همواره اطراف زمين پر از سنگهاى ريز و درشت است كه از كنار و اطراف زمين مى گذرند از قديم تا به امروز، مردم در شب، ستاره ها را مشاهده مى كنند ولى هيچگاه سنگهاى ريز و درشت در فضاى آسمان، براى آنها قابل رويت نبود و كسى در گذشته از وجود آنها خبر نداشت.
    آن حضرت زمانى به اين موضوع اشاره نمود كه هنوز كسى به فضا نرفته بود و صحنه ها را از نزديك، نديده بود و خبر از وجود ميلياردها سنگهاى ريز و درشت در فضاى آسمان، به صورت تك تك و يا بطور جمعى وجود دارد كسى خبر نداشت.
    از نكات جالب دانسته شده از كلام آن حضرت، اين است كه تنها درباره وجود انبوه سنگ در فضاى آسمان دلالت دارد و اين موضوع، سوا و جدا از بحث شهاب ها است و معناى دانسته شده از اين حديث، ربطى به شهاب ها ندارد، چون بر اثر برخورد سنگهاى فضائى به جو زمين، آنها مشتعل مى شوند لذا مردم درك خاص و شناختى از ماهيت واقعى شهاب ها نداشتند.
    در قرآن مجيد و احاديث درباره عذابهاى الهى و انواع مختلفى، ياد و تعريف شده است و يكى از آن موارد، فرو افتادن سنگهاى بسيارى همچون باران بر مردم منطقه اى، خود نوعى از عذابهاى الهى است، لذا آن حضرت به طور ماهرانه و بسيار جالب، موضوعى را مطرح مى كند كه علاوه بر آگاه كردن مردم، از حقيقتى كه در فضاى آسمان وجود دارد، نيز اشاره نموده است كه اگر خداوند اراده نمايد اين چنين وضعى، پيش ميآيد و در ضمن، هشدار به مردمى است تا آنها از هر عذاب الهى بترسند و كفر و ستم و فساد نكنند.
    معمولا آيات الهى و احاديث، درباره مردمى كه حق و عدالت در ميان آنها حاكم باشد مى بينيم كه آنها را به نيكى و رحمت و خير و سعادت دنيا و آخرت، همواره به آنها سفارش و مژده مى دهد.
    و اگر مردم يك جامعه غرق در فساد و گناه و كفر باشند، يعنى اينجا است كه آيات و احاديث همواره به مردم گنه كار، هشدار مى دهد و چه بسا از اين هشدار به اصطلاح خود برآيند.
    در كتابهاى علمى از قدرت تخريب سنگهاى آمده از فضا، تعريف بسيارى شده و از شدت سرعت آنها كه به مراتب از گلوله ها سريعتر حركت مى كنند و همچنين از آثار بد آن كه در تخريب طبيعت بجاى مى گذارند موضوعات بسيارى را مطرح كرده اند و اكنون حقيقت گفته آن حضرت درباره اين عذاب وحشتناك الهى سنگباران فضائى، اينك واقعيت آن به خوبى در زمان ما دانسته شده است.
    شايد كسى بپرسد كه آيا اين چنين ممكن است در زمان ما رخ دهد
    در يك كتاب علمى، رويدادى كه بطور اتفاقى و غير منتظره رخ داد اين بود كه يك سنگ بزرگ از آسمان وارد جو زمين شده بود، اين سنگ بر فراز آيدهو وارد جو مى شود و از فراز درياچه جكسون مى گذرد، اختر شناسان اظهار نظر كردند كه قطر اين سنگ يا به اصطلاح علمى سيارك، هشتاد متر و سرعت آن پنجاه و سه هزار كيلومتر در ساعت است و وزن آن حدود يك ميليون تن بوده، و اين سيارك به فاصله 58 كيلو مترى زمين رسيده و 1473 كيلومتر در جو زمين، حركت كرد و سپس به فضا باز گشت.
    اين يك حادثه اى مهم بود و خوشبختانه از آن، عكس و فيلم گرفته شده و از قبيل اين حوادث كوچك و بزرگ در گوشه و كنار دنيا، زياد شنيده مى شود.
    در كتابهاى علمى، عكسهاى جالبى ديده مى شود كه در فضاى آسمان و بخصوص اطراف سيارات اين منظومه، انبوهى از سنگهاى پراكنده هست كه قسمت عمده اى از آن در فضارها هستند و مقدار بسيارى از آن سنگها، درشت تر مى باشند و در مدارهاى خاصى به صورت گروهى ديده مى شوند.(22 )

  3. #23
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    منظومه شمسى جزئى از يك كهكشان است
    مردى كه به اصطلاح، انديشمند بود و اعتقادى به اسلام نداشت و خود را روشن فكر مى دانست، او آوازه امام صادق (عليه السلام) را بسيار شنيده بود به نزد امام آمد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت، به اين اميد كه شايد، افكار خود را بر امام تحميل كند و در اين جلسه طولانى با بحثهاى گوناگون، بر آن حضرت غالب شود و امام را محكوم كند، و آوازه امام صادق (عليه السلام) را در ميان مردم در هم شكند، غافل از اين كه او محكوم شد و امروز پس از گذشت بيش از هزار و سيصد سال از آن زمان اينك سخنان آن حضرت در عصر فضا آنچنان جلوه اى يافته كه باعث حيرت و تعجب هر انديشمند و آگاه است، و فرضا اگر آن تشخيص، امروز مى توانست زنده شود، حقايق را به نفع امام صادق مى ديد و به يقين كه او شرمنده و سر افكنده خواهد شد و حتما از گفتارها و ادعاهايش پشيمان مى شد و غلط بودن تصوراتش بر او ثابت مى گشت، به هر حال، تاريخ با گذشتن زمان، درست قضاوت خواهد كرد.
    و اكنون به يك موضوع از گفتگوهاى آنها توجه كنيم و ببينيم كه او چه مى خواست به امام بفهماند و افكارش را تحميل كند تا با اين كارش، بين مردم به اصطلاح سر بلند شود.
    ايها الحكيم! فما تقول فيمن ان هذا التدبير الذى يظهر فى العالم تدبير النجوم السبعه؟ قال عليه السلام: يحتاجون الى دليل، ان هذا العالم الكبر و العالم الا صغر من تدبير النجوم التى تسبح فى الفلك، و تدور حيث دارت، متبعه لا تفتر، و سائره لاتقف
    (آن شخص به امام صادق (عليه السلام) گفت: اى حكيم! چه مى گوئى درباره اين ادعا، كه اين نظامى كه در عالم است بتوسط اين ستاره هاى هفتگانه است.
    امام صادق (عليه السلام) در جواب فرمودند: آنها كه اينچنين ادعا مى كنند بايد دليلى داشته باشند تا صدق گفتارشان معلوم و ثابت شود، بدانكه اين جهان بزرگ و اين جهان كوچك، برپائى آن بر اساس نظامى كه تمام سياره ها در مدارهاى خود، همواره در حال حركتند، و ميچرخند همانگونه كه در مدارهاى خود دوران ميكنند و در اين كار سياره ها، كندى و يا وقفه اى در ميان برنامه آنها بوجود نمى آيد، و آنها در مسيرهائى بدون توقف در حال حركتند.
    آن مرد فكر مى كرد كه با مطرح كردن يك سئوال پيچيده، امام را ناچار و درمانده از جواب دادن ميشود. امام صادق (عليه السلام) را نه به عنوان امام، بلكه حكيم خطاب ميكند و ميگويد كه ستاره شناسان ميگويند كه جهان را همين هفت ستاره، اداره مى كند يعنى خورشيد و ماه و زحل و مشترى و عطارد و مريخ و زهره.
    مقصود آن شخص از جهان، يعنى همين دنياى زمين بود و فكر و عقل او محصور و محدود به همين اندازه بود و نمى دانست كه زمين نيز، خود يك سياره همانند بقيه ستاره ها است، او فكر مى كرد كه زمين دنيا است و نمى دانست كه ماه و خورشيد، هر كدام يك وضع خاص و جدا از سيارت ياد شده دارند، و همچنين اين سياره ها را به عنوان ستاره ياد مى كند بدون اين كه از سياره بودن اينها و از اوضاع ستارگان آشنا باشد و نشان مى دهد كه درك او محدود به شناخت همين چند ستاره، خلاصه مى شد، آنهم شناختى ساده و بسيار نا چيز در حد ديدين آنها در شب بود و تشخيص ‍ نمى داد كه ماه، در واقع قمر زمين است.
    امام صادق (عليه السلام) در جواب به او مى گويد كه هر چه مى گوئى و يا ديگران مى گويند احتياج به دليل قطعى دارد و براى اثبات هر ادعا و صحت گفتارها، دلائل متقن بسيارى لازم است و بدون دليل هر نظريه و گفتار، قابل اثبات نيست.
    امام صادق (عليه السلام) در بيانات خود، جهان را به دو بخش مشخص ‍ نموده، مجموعه اى كه در جهانى كوچكترند همانند منظومه شمسى و جهان بزرگتر، همانند كهكشان است كه اين جهان يا اين منظومه شمسى در آن قرار دارد و جزئى از آن است و تعريف آن حضرت از جهان، بر خلاف تصور آن شخص كه جهان را زمين مى دانست كه او در آن زندگى مى كند
    امام صادق (عليه السلام) بر پائى جهان رابر اثر شناور بودن تمامى سياره ها كه هر كدام در مدارهاى خاصى مى باشند، شناور بودن به معناى همواره در حال حركت بودن آنها است، بنابر اين آن حضرت بر حركت دورانى تمامى سياره ها در مدارهاى خاص اشاره نموده است.
    تدور حيث دارت: (مى چرخند همانگونه كه در مدار خاصى در گردشند) يعنى همانگونه كه اين سيارات در حال حركت در مدار خود هستند، همواره در حال چرخش به دور خود نيز مى باشند، در حالى كه از چرخش ‍ وضعى و گردش تمامى سيارات در مدارها، از هيچ ستاره شناسى اين چنين موضوعى ارائه و مطرح نشده بود يعنى آن زمان كسى نمى دانست كه تمام سيارات چرخش وضعى و گردش مدارى دارند.
    در دو جمله بعدى، آن حضرت اشاره مى كند به وضعيت حركت دورانى و چرخش هر كدام از اين سياره ها، هيمشه به يك اندازه است بدون اين كه گاهى در حركت و چرخش آنها، كندى و يا وقفه اى ايجاد شود و همواره به يك اندازه، حركتها و چرخشها ادامه دارد.
    و همچنين آن حضرت در جمله هاى بعدى مى فرمايد: كه هر سياره اى در مسيرهاى خاص خود، همواره حركت مى كنند بدون كمترين كجى و انحراف، و اين سخن تا آن زمان هنوز شنيده نشده بود كه سياره ها هر كدامشان داراى مسير يا مدار خاصى هستند و امروز معلوم و مسلم شده كه هر سياره اى روى برنامه اى كه دارد در مدار خاصى همواره در حال گردش ‍ هستند.
    و آنها كه فكر مى كردند تدبير امور جهان كه مقصود زمين است در دست هفت ستاره اداره مى شود، انديشه اى باطل مورد قبول كسى نمى باشد.
    آن حضرت در ادامه سخنان خود، فرمودند.
    و ان لكل نجم منها موكل مدبر، فهى بمنزله العبيد المامورين المنهيين، فلو كانت ازليه لم تتغير من حال الى حال
    (و به يقين كه از براى هر كدام از اين سياره ها، موكل و نگه دارنده اى با تدبير است و گوئى هر كدام از سياره ها همچون بردگانى هستند كه به اين كار مامور شده اند، و چنانچه اگر اينها از قديم و از روز نخست، اين چنين بودند هيچ گاه تغيير نمى يافتند و از حالى به حال ديگر، تغيير وضع نمى دادند.
    بله هر سياره و قمرى را گرداننده اى است و آن نيست جز همان جاذبه نامرئى است كه در كتابهاى علمى، تعريف بسيار مفصلى دارد و بدون جاذبه، هيچ سياره اى در مدار خاص و چرخش آن با نظم و هماهنگى خاص، پاى بند نمى داندند و هر كدام به سوئى رها مى شدند، لذا آن حضرت از موكل و گرداننده سيارات، به عنوان يك فرد خاص معرفى نكرده است بلكه تنها بذكر وجود موكل و گرداننده و نگهدارنده، اكتفاء نموده است.
    و آن حضرت براى تفهيم مردم آن زمان به صورت ساده بيان مى كند و توضيح بيشتر نمى دهد چون و درك آنها بيش از اين نبود و آن حضرت بجاى مطرح كردن جاذبه، از گرداننده اى مدبر و هماهنگ كننده اى براى حركت مدارى و چرخش وضعى آنها معرفى مى كند كه اينها به صورت دائم سيارات را به حركت و چرخض در مى آورند و آنها را نگه دارى مى كنند.
    آن حضرت براى اين سياره ها مثال بردگانى گوش به فرمان ياد مى كند و آنها كارى ندارند كه در اين كارى كه انجام مى دهند، چه فايده و چه صلاح و حكمت و يا چه خير و شرى براى خود و يا ديگران دارند بلكه آنها وادار شدند تا بطور دائم حركت و چرخش كنند.
    آن حضرت اشاره مى كند بر تغييراتى كه در احوالات و اوضاع سياره ها پديد آمده، و با مرور زمانها دچار دگرگونى شده اند و انديشمندان معاصر نيز به اين موضوع اشاره نموده اند.(26)
    نورى كه از نور خورشيد درخشانتر است
    در زمانهاى گذشته از خورشيد هيچگونه آگاهى وجود نداشت و مردم از اوضاع و احوال آن، بيخبر بودند و تنها تابش نور آن را در روزها مى ديدند.
    نور خورشيد به قدرى زياد است كه ممكن نيست كسى بتواند با چشم خود، حتى يك لحظه به خورشيد نگاه كند، چون نور خورشيد از هر نور ديگر، روشنتر و درخشنده تر است و همين عامل، باعث مى شود تا بر ابهامات و ناشناخته بودن آن افزوده شود.
    مردم قديم به خاطر عظمتى كه خورشيد دارد آن را يك پديده عجيبى تصور مى كردند و لذا درباره آن، افكار و عقايد گوناگونى ابراز مى كردند در حالى كه هيچگاه از نور خورشيد، نورى بيشتر و درخشانتر ديده نمى شد و مردم مات و متحير اين خورشيد اسرارآميز بودند، مى بينيم كه امام صادق (عليه السلام) سخنى را فراتر از اعتقادات و باورهاى مردم بيان مى كند و به گونه اى تعريف مى كند كه خورشيد و پرتو نور آن را با اين همه عظمتى كه دارد، در مقابل وجود نورهاى ديگر، هيچ و اندك مى شمارد و بايد بدانيم كه صحبت كردن از فضاهاى دور آسمانها كه در آنجا چه چيزهائى دارد، كار ساده اى نيست آنهم با نبودن امكانات و تجهيزات پيشرفته، واقعا خارق العاده است و آن حضرت مردم را باخبر مى كند كه از اين خورشيد، بزرگتر و نورانى تر هم وجود دارد و اين بيانات آن حضرت، براى مردم آن زمان، باور كردنش مشكل بود چون اين چنين چيزى را نمى ديدند و اين حديث، اكنون معناى حقيقى آن جلوه گر شده و امروز، انديشمندان علوم فضائى توانسته اند به خيلى از اسرار جهان پى ببرند و در آن، عجائب بسيارى مشاهده كردند و از آن جمله، آن ها دريافتند كه خورشيد هائى هست كه هزاران برابر خورشيد ما است و نور آن، هزاران بار از نور خورشيد ما، نورانى تر و درخشنده تر است.
    ابن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسى، و الكرسى جزء من سبعين جزءا من نور العرش، و العرش جزء من سبعين جزءا من نور الحجاب، الحجاب جزء من سبعين جزءا من نور الله، فان كانوا صادقين فليملاوا اءعينهم من الشمس ليس دونها سحاب
    (امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: به يقين بدانيد كه خورشيد جزئى از هفتاد جزء از نور كرسى است، و كرسى جزئى از هفتاد جزء از نور عرش ‍ است، و عرش جزئى از هفتاد جزء از نور حجاب است، و حجاب جزئى از هفتاد جزء از نور خداوند است، و مردم اگر راست مى گويند و مى توانند، چشمان خود را از نور خورشيد پر كنند، البته خورشيدى كه در جلوى آن ابرهاء تيره نباشد).
    مهمترين و درخشان ترين نورى كه در تمام عمر خود ديده ايم تنها نور خورشيد است و بالاتر از آن، نور درخشنده ترى نديده ايم، و نور فروزان عرش و كرسى و غير آن را ما نمى توانيم درباره اش، تعريف و توصيف كنيم و در اين حديث نيز مى بينيم كه آن حضرت تنها از جنبه هاى نورانيت آن را به برترى با نور خورشيد مقايسه مى كند و اين جزء از هفتاد جزءها، اين نوع تقسيم بندى بر اساس چه نوع محاسبه است؟ خدا مى داند، و عرش و كرسى و غيره، مقوله اى است كه خارج از تصور و درك ما است ولى آنچه كه مهم و مسلم است اين است كه آن حضرت مى فرمايد:: نورهائى در فضاى آسمانها وجود دارد كه هزاران بار از خورشيد نورانى تر است و بهترين مصداق براى سخن آن حضرت، مى توانيم به خورشيدهائى اشاره كنيم كه از خورشيدمان بزرگتر و نورانى تر است، و اكنون علم دريافته است كه در فضاهاى پهناور آسمانها، خورشيد هائى وجود دارد كه خورشيد ما، در مقابل آن مانند جرقه گداخته اى در برابر درياى آتش است، يا كرم شب تابى در برابر ماه قرار دارد، مثلا ستاره قطبى جدى، دو هزار برابر خورشيد است و ستاره سهيل، نود هزار برابر خورشيد روشنائى دارد و باز هم خورشيد هائى وجود دارد كه از اينها هم به مراتب بزرگتر و درخشنده تر است و بيان آن حضرت دقيقا همين وضع را ياد آورى مى كند.
    امام صادق (عليه السلام) براى اولين بار از وجود نورهاى فراتر از خورشيد را مطرح نمود و حقيقت آن، امروز به اثبات رسيده است.
    و همانگونه كه در قرآن مى خوانيم الله نور السماوات و الارض يعنى نور خدا برترين نور در آسمانها و زمين است و سر چشمه تمامى انوار موجود در اين جهان بزرگ، از نور الهى است و همه اين انوار درخشان، در واقع ذره اى از نور خدا است.
    در جمله آخر حضرت خوانديم كه ما هيچگاه نمى توانيم چشممان را به نور اين خورشيد، يك لحظه نگاه كنيم تا چه برسد به نورهاى خورشيدهاى بزرگتر و نوارنى تر، و تا چه برسد به انواع عرش و كرسى و الى ماشاءالله (27)
    وجود آتشى كه از آتش دنيا گرمتر است
    در زمانهاى گذشته، مردم با آتشى كه برخواسته از هيزم بود، سر و كار داشتند و همچنين براى ذوب و نرم كردن آهن از حرارت بالاترى استفاده مى كردند و اين، آخرين حد براى شناخت آتش و حرارت شديد بود و از وجود آتش و حرارت بالاتر از اين مقدار آگاهى نداشتند.
    و براى دماهاى مختلف، از درجه و اندازه هاى معينى براى حرارت هاى كم تا شديدتر، در ذهن كسى خطور نمى كرد.
    در زمان ما كه علم و آگاهى به سطح بالائى رسيده، اكنون بشر معاصر پى برده است كه موارد بسيار متنوعى از آتش و گرماهاى هولناك با مقياس ‍ شديدترى را شناسائى كرده است.
    و انديشمندان توانسته اند به آگاهيهاى بسيار مهمتر و بيشتر از گذشتگان به دست بياورند و از درجه حرارت بالاى درون زمين كه نزديك به 5000 درجه سانتيگراد است باخبر شود، و همچنين از گرماى چند ميليون درجه درون خورشيد آگاه شده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه گرما و آتشى با حرارت بالاتر از آنچه كه مى توانند بر زمين برپا كنند در جاى، ديگر وجود دارد.
    بشر معاصر درباره آتش و درجه حرارت بالاترين شدت آن، در چيزهاى غير از آتش معمولى مى دانند مثل واكنش ذرات اتم از عناصر مختلف در خورشيد و گرماى حاصل از وضعيت شيميائى هسته زمين، و شدت گرماى آتش ساخته و پرداخته انسان در مقابل گرماء درون زمين و خورشيد، بسيار ناچيز است چون آنها داراى قدرت بيشترى هستند
    پيامبر گرامى در وصف آتش جهنم مى فرمايد:
    ان ناركم هذه جزء من سبعين جزءا من نار جهنم... و انها لتدعوا الله ان لا يعيدها فيها
    (اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء از آتش جهنم است... و آتش دنيا از خدا مى خواهد كه او را هيچگاه به آتش جهنم ملحق نكند)
    پيامبر گرامى در اين سخنان خود، آتش دست ساز ما را در مقابل آتش ‍ جهنم، بسيار ناچيز مى داند، اما آيا اين چنين چيزى ممكن است.
    بله: اينك در زمان حيات ما و در همين دنيا، از وجود آتش و گرماى شديدترى باخبر شديم تا چه برسد به جهنم، و اينك صحت گفتار پيامبر گرامى در زنده بودن ما معلوم و ثابت شده است.
    در حالى كه صنعتگران زمانهاى گذشته، آتشى را گرمتر و شديدتر از آتش ‍ نرم كننده آهن نمى شناختند و از وجود آتشهاى برتر بيخبر بودند، آن حضرت در همان زمان كه مردم اين چنين فكر مى كردند، و اين طوق و حصار كوته فكرى و تنگ نظرى آنها را در هم مى شكند و از وجود آتشى كه با قدرت هفتاد بار بيشتر، و گرماى آن شديدتر است اعلام مى كند.
    البته نه اين كه منظور آن حضرت، واقعا گرماى آتش جهنم، فقط هفتاد برابر گرماى آتش شناخته شده براى انسان است و چه بسا اين رقم هفتاد، يك كنايه است تا از وجود گرماى شديدتر دلالت كند و شايد، اگر آن حضرت مى گفت، هزار و يا هزاران بار گرمتر است، ممكن بود مردم آن زمان، قدرت درك و تصور آن را نداشته و شايد هم اين گفته پيامبر را باور نمى كردند، اما آنچه كه معلوم و مسلم است اين است كه آن حضرت ما را از آتشى كه گرماى آن به مراتب از آتش دنيا شديدتر است باخبر نموده.
    و نكته جالب ديگر، اين است كه آن حضرت درباره مقياس مراتب بيشتر گرماى هولناك جهنم از گرماى جهنم از گرماى آتش معمولى را با جزء جزء تقسيم بندى نموده و اين زبان ساده اى است كه نزديك به فهم مردم آن زمان بود و امروز، متخصصان علوم با شناخت انواع آتش و گرما براى آن، حد و حدودى معين كرده اند و براى آن، درجه هاى متنوعى مثل سانتيگراد و فارنهايت و غيره را وضع كرده اند كه نشان دهنده درجه هاى متفاوت حرارت است.(28)
    پائيز طولانى جهنم
    عن جابر، عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان عبدا يمكث فى النار سبعين خريفا، و الخريف سبعون سنه
    (امام باقر (عليه السلام) درباره بيان گوشه اى از اوضاع جهنم مى فرمايد:: گنه كارانى هستند كه در دوزخ، به مقدار هفتاد پائيز مى مانند، و هر پائيز آن، هفتاد سال ما است).
    آيا ممكن است كه در جائى از اين دنياى ما، روز يا فصل و يا سال آن، مدتش ‍ بسيار طولانى باشد؟
    خوب است يك مثالى را براى شما يادآورى كنيم كه در همين دنياى ما وجود دارد تا اين موضوع را بهتر بفهميم.
    پلوتون دورترين سياره به خورشيد در منظومه شمسى است و بيش از پنجاه ميليارد كيلومتر از خورشيد فاصله دارد و اين مساحت، چهل برابر فاصله زمين تا خورشيد است، و از اين رو پلوتون براى آنكه يك بار به دور خورشيد بگردد، لازم است مدارى چهل برابر مدار زمين را طى كند.
    پلوتون چون داراى مدارى طولانى است لذا مدت 250 سال طول مى كشد تا يك بار به دور خورشيد بگردد، و به جهت فاصله زياد، خورشيد از پلوتون مانند ستاره درخشانى به نظر نمى رسد.
    و اگر بخواهيم به طور فرض، اين مدار را به چهار بخش، يعنى چهار فصل تقسيم كنيم مدت پائيز در اين سياره 63 سال به طول مى كشد همانطور كه دانستيم، فاصله پلوتون تا خورشيد، بيش از پنج ميليارد كيلومتر است، پس ‍ اگر فاصله، بيشتر شود يعنى به طور فرض، دو برابر يا سه برابر دهها برابر شود آنگاه چه وضعيتى خواهد داشت؟
    تا چه برسد كه اگر فاصله، چند سال نورى باشد.
    وقتى كه از پلوتون، مثالى براى جهنم ذكر ميكنيم به اين معنا نيست كه جهنم در يكى از كرات واقع شده، و جايگاه بهشت و جهنم را تنها خدا مى داند و بس، ولى ما براى نمونه، مثالى از طولانى بودن يك فصل در كره اى از كرات ديگر در اين دنيا وضعيت زمانى مشابه به آن هست، به جهت باورمان، اين مثال را ذكر كرديم تا معناى اين حديث را بهتر و راحتر درك كنيم.
    يمكث فى النار يعنى مدتى در جهنم مى ماند، اين را بايد بدانيم كه آتش را تنها نبايد در نظر بگيريم، بلكه اين (نار) دوزخ به معناى جهانى و عالمى خاص است كه وضعيت در آنجا، اين چنين است و گرم و طولانى مدت مى باشد.
    پلوتون در سال 1930 ديده شده بود و تاكنون هنوز يك دور كامل به كره خورشيد نگرديده است و تا سال 2178 ميلادى به محلى كه نخستين بار ديده شده، باز مى گردد، به اين معنا است كه ما در زمان كشف اين سياره نبوديم و همچنين در زمان بازگشت اين سياره به محل قبلى خود نيز زنده نخواهيم بود.
    وقتى كه در همين دنيا و حيات ما، از اين روزها و فصل و سال طولانى وجود دارد، بنابراين حقيقت معناى سخن آن حضرت را بهتر مى توان تصور كنيم.
    نار: به معناى آتش دوزخ و عذاب جهنم است و معمولا پيشوايان ما آنچه را كه بيان مى كنند حداقل براى آن اوصافى ذكر نموده اند كه مشابه به نمونه اش در همين دنيا باشد تا قابل درك و فهم انسان واقع شود و چيزى را نمى گويند كه خارج از قدرت تصور و باور ما باشد مثل همين فصل طولانى پائيز در پلوتون كه شصت و سه سال به طول مى كشد.(29)
    اختلاف گرما در ساختمان خورشيد
    فاصله خورشيد از ما بسيار زياد است يعنى بيش از صد و پنجاه ميليون كيلومتر مى باشد.
    از روى زمين، هر چه قدر هم كه با چشمان خود به خورشيد نگاه كنيم، نمى توانيم از اوضاع و احولات خورشيد، معلوماتى را كسب كنيم چون خورشيد از ما بسيار دور است و درخشندگى، بيش از حد نور خورشيد، مانع از توانائى مشاهده كردن آن مى باشد.
    در قرن اخير كه دانش هاى گوناگون به وجود آمد زمينه خوبى را براى تكامل دانش فيزيك و نور شناسى فراهم كرد و سبب شد تا از احوالات منظومه شمسى نيز به خوبى آگاه شويم و همه اينها بدون وجود تجهيزات مدرن و بسيار متنوع، امكان پيشرفت و تكامل دانشها ميسر نمى شد و كار، ناقص بود پس همه و همه اينها، دست در دست همديگر دادند تا بشر توانست مقدارى از احوالات خورشيد، آگاهى بيابد.
    على (عليه السلام) از گرماى هولناك خورشيد سخن مى گويد و در اين باره، موضوع مهمى را مطرح مى كند.
    ... و ان وجهها لا هل السماء و قفاها لاهل الرض، و لو كان و جهها لاهل الارض، لا حترقت و من عليها من شده حرها
    (و به يقين بدانيد كه روى خورشيد به سوى اهل آسمان است پشت آن به سمت مردم زمين است، و اگر چنانچه روى آن به طرف مردم زمين بود، آنگاه كره زمين را مى سوزاند با آنچه كه بر آن هست، از شدت گرماى هولناك آن).
    منظور از لا هل السماء همانطور كه مى دانيم سماء به معناى محيط بسيار وسيعى است چون در فضاى جاى معين و محل خاصى نيست كه به آن اشاره شود و خورشيد بيش از صد و ده بار از كره زمين، بزرگتر است، پس ‍ داخل خورشيد، منطقه وسيعى است و مركز ميلياردها تن عناصر گوناگون است كه همواره در آنجا وضعيت فعل و انفعالات فيزيكى قرار دارند و در آنجا، دنيائى لبريز از شگفتيها و تحولات است
    اهل الارض: به معناى تمامى مخلوقات بر سطح زمين و آنچه را كه بر آن است.
    در اين حديث به ما مى فهماند كه قسمتى از ساختمان خورشيد، بسيار بسيار گرم است و قسمتى ديگر از خورشيد، گرماى آن بسيار كمتر است، يعنى گرمائى كه در خورشيد هست همه جاى آن به يك اندازه نمى باشد.
    و اين چنين معلوم مى شود كه مراد و منظور آن حضرت از روى آن، مركز اصلى فعل و انفعالات و به وجود آمدن تحولات، درون آن قرار دارد و پشت آن، يعنى همان قسمت بيرونى و خارج از آن است كه ما آن را به عنوان سطح خورشيد مى توانيم تعبير كنيم و همانطور كه مى دانيم در سطح خورشيد جائى براى فعل و انفعالات اتمى وجود ندارد و تنها جائى است كه نور و گرما از آنجا به فضاى بيرون رها مى شود چون مى دانيم كه حرارت از قسمت هاى گرمتر به سوى قسمتهاى سردتر روان است با علم به اين كه سطح خورشيد دائما مقادير عظيم گرما و نور در اعماق كيهان مى پراكند، طبيعى است مى توان نتيجه گرفت كه اين حرارت از لايه هاى عميقى به صورت لايه هاى سطحى جريان دارد، پس قسمتهاى مركزى خورشيد گرمتر است يعنى هر چه از قسمتهاى خارجى كره خورشيد به سوى قسمتهاى داخلى آن پيش برويم افزايش گرماى بيشترى را حس ميكنيم گرماى درون خورشيد، ميليونها بار گرمتر از سطح خورشيد است.
    خورشيد ستاره اى است كه هفتاد و سه در صد حجم آن را هيدروژن و بيست و پنج درصد ديگر آنرا هيليوم تشكيل داده است، خورشيد چنان داغ است كه گازهاى تشكيل دهنده ى آن به حالت درخشان در آمده اند، نورى هم كه از آن به اطراف پخش مى شود به همين علت است، در سطح خورشيد، قسمتهاى سردترى هم وجود دارد كه تيره رنگند و به نام لكه هاى خورشيدى معروفند، دوام لكه ها بين چند روز تا چند ماه است.
    اكنون انديشمندان علوم فضا و ثابت شد كه گرماى درون خورشيد، ميليونها درجه سانتيگراد گرمتر از سطح بيرونى آن است و اگر گرماى درون خورشيد در سطح آن به همان اندازه بود، حرارت آن به قدرى زياد است كه مى تواند كره زمين را بسوزاند و سطح زمين را تبديل به ميدانى از خاكستر كند و آثارى از آب و رطوبت و حيات باقى نمى ماند
    بنابراين على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از وجود تفاوت گرما در ساختمان خورشيد، سخن گفت و او بود كه از گرماى بسيار شديد درون خورشيد، ابراز عقيده نمود و همچنين سطح آنرا داراى گرماى كمترى معرفى كرد.
    پس با اين وصف، اگر گرماى سطح و بيرون خورشيد و آن لكه ها كه هر كدامش به مراتب از سطوح كره زمين وسيعتر است، به مقدار گرماى درون آن بود به يقين كره زمين و سيارات ديگر مجاور، از شدت گرماى آن مى سوختند، و در اينجا نكته اى نهفته است كه بايد آن را درك كنيم و آن اين است كه آن حضرت فرمودند اهل زمين يعنى تمامى مخلوقات بر سطح زمين از بين مى رفتند بدون اين كه آن حضرت به مخلوقات بر سيارات ديگر منظومه شمسى اشاره كند، پس او به خوبى مى دانست كه تنها روى زمين داراى مخلوقات و حيات است چون آن حضرت همانطور كه از درون خورشيد و تحولات در آن باخبر است حتما از اوضاع سيارات ديگر اين منظومه نيز آگاهى دارد و تمامى اين موارد، نشان دهنده وسعت ابعاد علمى آن حضرت است.(30)

  4. #24
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    سنگهاى آسمانى يا بمباران فضائى
    دهانه هاى مدور بر سطح كرات كه در عكسها مى بينيم، بر اثر اصابت شهاب سنگها بر سطح آنها است كه اين چنين ديده مى شوند.
    شهاب سنگها قدرت تخريبى دارند به خصوص آنها كه بزرگترند، به طور مثال از حادثه اى كه از راه بسيار دور ديده شد براى شما نقل مى كنيم: در ژوئن 1178 پنج راهب صومعه كانتربى در انگلستان گزارش دادند كه در شبى از كنار ماه، مشعلى فروزان جهيدن گرفت و آتش و زغال قرمز و جرقه به اطراف آن پراكنده شد.
    اين خبر در كتابها ماند تا چند سال پيش، دانشمندان علوم فضائى در تحليلى از اين حادثه كه در گذشته اتفاق افتاد، گفتند به نظر مى رسد كه شهاب سنگى بزرگ بر كناره ماه اصابت كرده باشد، با اين كه فاصله ماه تا زمين، ميليونها كيلومتر است ولى حادثه، آنقدر مهم و بزرگ بود كه از زمين، آن صحنه اى كه همانند انفجار مهيبى بود ديده شد.
    آيا مى دانيد كه شهاب ها در اصل، شهاب نمى باشند بلكه آنها سنگهاى فضائى هستند كه در برخورد با جو زمين، همانند مشعلى فروزان در يك لحظه نمايان مى شوند، و به اين شكل نورانى و گداخته را در اين لحظه برخورد با جو، شهاب مى گويند.
    چشم انسان هيچگاه قادر نخواهد بود كه سنگهاى فضائى را ببيند، چون آنها از ما بسيار دورند. علاوه بر آن قطر، لايه هاى ضخيم جو كه از گازها و بخار انبود كه بر روى هم انباشته شده، همچنين حجاب و پرده اى است كه آن سنگهاى رها در فضا را بر ما پنهان مى كند.
    و شناخت انسان در همين حد بود كه در شبها گهگاه شهابى در بالاى سر خود ببيند و ماهيت شهاب و علل گداختى شدن آن در يك لحظه را كسى نمى دانست و همچنين از اوضاع جو، هيچگونه آگاهى وجود نداشت.
    ولى امام زين العابدين (عليه السلام) با دقت و درستى، آنها را به عنوان سنگهاى آسمانى معرفى مى كند و از انبوه بودن سنگها در فضا مى گويد و تعريف آن حضرت از آن سنگها در واقع، تعريف قبل از شهاب شدن آنها است، يعنى در خالى كه آنها هنوز شهاب نشده اند، آن حضرت از وجود آنها باخبر است و آنها را به نام شهاب معرفى نمى كند و مردم قديم، تنها آن جرقه نورانى را مى ديدند و به آن شهاب مى گفتند.
    امام زين العابدين (عليه السلام) در نفرين به دشمنان كينه توز اسلام و عدالت، از خدا طلب مى كند كه آنها را همواره مورد اصابت سنگ باران هاى فضائى و پى در پى قرار دهد.
    به اين نكته از دعاى شماره 27 در صحيفه سجاديه توجه كنيم: و الح عليها بالقذوف
    (و پيوسته آنها و ديارشان را به سنگ بارانها، هلاك و خراب گردان)
    آن حضرت از خدا مى خواهد تا آن ناكسان را مورد بمباران شديد سنگهاى انبوه موجود در فضا قرار دهد، آن حضرت حتما از وجود سنگهاى بيشمارى كه در فضا وجود دارند باخبر است كه اينچنين مى گويند.
    و همچنين آن حضرت كه اين گونه نفرين مى كند، حتما از بلاهاى هولناك آن در صورت اصابت آن سنگهاى فضائى به زمين و فرود آمدن آنها بر ناحيه اى كه سپاهيان بدخواه در آن هستند به خوبى مى داند كه چه بلائى بر سر آنها خواهد آمد.
    و متخصصان علوم فضائى مى كويند هر لحظه، احتمال تكرار كم و بيش آن حادثه ياد شده در زمين و يا ماه و يا كرات ديگر ممكن است رخ دهد و پيش ‍ بينى اين كه در چه زمانى، جرمى بزرگ بر ماه و يا زمين اصابت كند ميسر نيست و جز خدا، هيچكس واقعيت امر را به درستى نمى داند.
    در صورتيكه آن سنگها به جائى اصابت كند، آنچنان جهنمى بر پا مى شود و آتش و جرقه هاى گداخته و لرزش، همه جا را فرا مى گيرد و در واقع، بلاى بزرگ همين است كه در يك لحظه سنگهاى ريز و درشت به طور انبوه، منطقه اى را هدف قرار دهد و آنجا را بمباران كند، كه در آن صورت آنچنان آشفتگى در محيط آنجا به وجود مى آورند كه تمام آثار حيات را از بين مى برد و شكل طبيعى آن ناحيه را در هم فرو مى ريزد.
    آن حضرت در كلمه (قذوف) كه مفرد آن (قذف) است استفاده نموده، معمولا معناى اين كلمات بر آن چيزى كه با سرعت و شدت زيادى اصابت و يا پرتاب مى شود به كار مى رود و اينك در زمان، دانشمندان علوم فضا همين معنا را براى سنگهاى فضائى نسبت مى دهند و مى گويند كه حتى يك سنگ بسيار كوچك فضائى در برخورد با جائى و چيزى، همانند يك گلوله كاليبر بزرگ، عمل مى كند تا چه برسد به سنگهاى بزرگى كه دهها تن وزن دارد؟
    در فضاى آسمانها و ما بين كرات، سنگهاى كوچك و بزرگ بيشمارى در فضا به صورت تك تك و پراكنده و يا به صورت دسته جمعى و انبوه، به سوئى رها هستند و با سرعت زيادى در حال حركت به سمتى مى باشند گاهى حركت سنگها به سمتى است كه در سر راه آنها كره اى قرار دارد و سنگها به سطح آن كره، با شدت تمام اصابت مى كند و آن حفره ها را به وجود مى آورند.
    گاهى دايره حفره ها بيش از هزاران متر عرض و طول دارند و نشانه اصابت سنگ بزرگى در آن محل بوده و گاهى حفره ها كوچكتر و كوچكترند كه نشانه اصابت سنگهاى بزرگترى است.
    در زمانى كه آن حضرت اين گونه از وجود سنگها در فضا سخن مى گويد مردم آن زمان با ديدن منظره، خاموش شدن يك شهاب در شب، فكر مى كردند كه مردمى بزرگ و يا پادشاهى اكنون مرده، و اين ستاره عمرش بود كه اينك خاموش شده است.
    آن حضرت در دعاى خود با جمله اى كوچك، از موضوع مهم و بزرگ سخن مى گويد و اين هنرى است كه هر كس نمى تواند با يك جكله كوچك، موضوع مهمى را بيان كند.
    در كتابهاى علمى، اصطلاح بمباران فضائى به چشم مى خورد ولى براى اولين بار كه اين اصطلاح بكار رفت، امام سجاد (عليه السلام) بود كه اين عنوان را مطرح نمود.(23)
    ستاره ها بسيارند و بيشمار
    يكى از دعاهاى معروف به نام دعاى عشرات، در آن نكات خوب و آموزنده بسيارى براى ما دارد، از اخلاق و از علم و ايمان گفته شده و خلاصه اين كه تمام خوبيها در آن جمع است.
    و لك الحمد عدد كل نجم و ملك فى السماء
    (پرودگارا تنها شايسته حمد توئى، و آنقدر تو را سپاس مى گوئيم به اندازه تعداد هر ستاره و هر ملكى كه در آسمانها وجود دارد).
    معناى اين جمله براى رساندن مبالغه است يعنى به اندازه تعداد ستاره در فضاى آسمانها، آنقدر زياد است كه غير قابل شمارش مى داند و حمد و ثناى ما از خالق هستى به اين اندازه مثال ياد شده است.
    اين جمله مى خواهد به ما بگويد كه تعداد ستاره در فضاى آسمانها تنها اين نيست كه چشمان ما آنها را مى بيند، بلكه بمراتب بيش از اين است كه ما درباره اش فكر و تصور ميكنيم.
    جملات دعاها و يا جملات احاديث، از لحاظ اين كه تمامى آنها بيانات پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) است با هم فرقى ندارند چون منشاء و سرچشمه همه آنها از فيض الهى است.
    از آنجا كه عشق ما به خالق جهان، غير قابل وصف است و از نعمتهاى فراوانش بهرمند هستيم لذا بى حد و اندازه، شكر گذار درگاه او مى باشيم و احساس عاطفى ما با ذكر بيحد و بى اندازه و بيشمار و گاهى با ذكر مثالى در اين رابطه همچون به اندازه برگهاى تمامى درختان و يا قطرات آب و يا به اندازه تعداد ستاره ها و ملائكه ها، ابراز عواطف خود را در بى نهايت نشان مى دهيم و اين شيوه اى است كه پيشوايان ما در رابطه با معرفت خداوند و سپاسگذارى از او مثالهائى ياد نموده اند و اين چنين به ما آموخته اند.
    و اكنون به جنبه علمى اين جمله دعا توجه كنيم كه داراى معنائى بسيار با ارزش است در اين جمله از وجود تعداد بيشمار ستاره ها مى گويد و بايد ببينم كه نظر علم و متخصصان علوم فضا چيست و چگونه پاسخ مى دهند؟
    گسترش علم و صنعت در زمان ما آنقدر وسيع است كه انسان به فكر افتاد تا از فضا و ستاره گان نيز تحقيق كند و در اين زمينه، توانست كارهاى خارق العاده اى انجام دهد و در پرتو تلاش بسيار خود، به موفقيتهاى چشمگيرى نائل شد و به مراحل عالى و درخشانى از شناخت و آگاهى رسيد و براى همين است كه اين زمان را به عصر فضا ناميدند.
    دانشمندان و متخصصان علوم فضائى اين چنين مى گويند كه در فضاى بى نهايت آسمانها، ميلياردها همچون منظومه شمسى وجود دارند كه در اين فضاى وسيع عالم شناور و در قلمرو و هر منظومه، سيارات ريز و درشت بسيارى پيرامون آن هست، بنابراين در آسمانها آنقدر ستاره هست كه هرگز نمى توانيم آنها را بشمريم.
    و نكته جالب اينجا است كه هر روز با توسعه علم و ساخته شدن تجهيزات فضائى مدرنتر، از حقايق تازه ترى با خبر مى شويم و از ابعاد وسيعتر آسمانها و تعداد بيشتر كهكشانها دانسته مى شود و هر روز مى بينيم كه انديشمندان علوم فضا، خبرهاى تازه اى را در اين باره مطرح مى كنند.
    با اين همه آگاهى از عظمت خداوند، شايسته و به جا است كه ما بگوئيم، به اندازه ستاره ها كه قابل شمارش نيستند، شكر گذار و ثنا گوى اين همه نعمتها و لطف و عنايت خالق جهان و اين همه عظمت آفرينش او هستيم و بى نهايت شكر گذار او مى باشيم كه ما را از ديار نيستى به ديار هستى به وجود آورد.
    حمد و ثناى خداوند در اندازه و مقدار خاصى نمى تواند او را توصيف كنيم لذا به ناچار با ذكر مثالى همچون به اندازه تعداد ستاره ها، مثال مطلوبى براى عرض ادب به آستان مقدس پروردگار است.(24)
    كهكشانى برنگ سبز
    مطلب جالبى است به شرطى كه خوب بخوانيم تا موضوعش را بهتر بدانيم چون احتمال دارد كه بنده نتوانسته باشم به خوبى، حق مطلب را ادا كنم و چه بسا در تفهيم اين موضوع، بيانم ضعيف باشد و از شما خواننده عزيز، خواهشى كه دارم به خودتان اعتماد كنيد و با دقت بيشتر، موضوع را صحيحتر بفهميد.
    عن ابى الحسن (عليه السلام) قال سمعته يقول: ان الله خلف هذا النطاق، زبرجده خضراء، فمن خضرتها اخضرت السماء، قلت و ما النطاق؟ قال عليه السلام الحجاب، ولله ذللك سبعون الف عالم اكثر من عدد الانس ‍ و الجن
    يكى از راويان اين حديث مى گويد، شنيدم على (عليه السلام) فرمودند: به يقين بدانيد كه از براى خدا آفريده هائى است در پشت اين آسمان نيلگون، زبر جدى سبز رنگ، و از سبزى درخشان آن، فضاى آسمانش سبز شده است، گفتيم نطاق چيست؟ آن حضرت فرمودند كه حجاب است بين ما و آن، كه آن در پشت اين حجاب، هفتاد هزار جهانى هست كه به تعداد هر كدام از مخلوقات جن و انس مى باشد.
    نطاق به معناى آسمان جائى كه بسيار وسيع است و اين اصطلاح، بيشتر براى فضاى آسمان بكار ميرود، و نزديكترين معناى مشابه آن در فارسى ، اصطلاح گنبد نيلگون است پس نطاق، همين آسمان بسيار وسيع است كه فضاى آن در شب، پر از ستاره مى بينيم.
    آن حضرت به ماوراى اين نطاق، فضاى آسمانى وسيع اشاره نموده و مى فرمايد: كه پشت اين آسمانى كه آنرا مى بينيم، جهانى بسيار وسيع است كه در آن كهكشان زبر جدى سبز رنگ هست.
    در واقع - جهان يك پارچه است و بزرگ و داراى وسعت و عظمتى غير قابل وصف است و ديد چشمان ما محدود است و قدرت ديد ما تا اين اندازه است كه آسمان را در شب، اين گونه مى بينيم، اما بايد بدانيم كه دانش و تكنولوژى پيشرفته براى ما ثابت كرده كه در پشت آنچه كه مى بينيم، جهان فراخى است كه در آن ميلياردها كهكشان گوناگون وجود دارد و انديشمندان علوم فضا با تلسكوپهاى بسيار پر قدرت و مدرنى كه دارند، منظره هاى با شكوه و شگفت انگيزى را مشاهده مى كنند و علاوه بر تماشا و تحقيق درباره آنها، فيلم و عكس نيز گرفته مى شود.
    و گاهى در تلويزيون، فيلمهائى از كهكشانها نشان داده مى شود و در جملات و كتابهاى علمى و درسى نيز، عكسهاى متنوعى از آن منظره ها ديده مى شود.
    و آنچه را كه از اين فيلمها و عكسها مى بينيم، منظره هائى بسيار جالب و متنوعى از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از آنها وضعيت و شكل خاصى دارند، برخى از آنها بيضوى و يا حلزونى و دائرى و مثلث و يا به شكل مار پيچ و به شكل پروانه و پرنده و اشكال مختلف كه هر كدام از آنها به يك شكلى مى باشد و علاوه بر شكلهاى گوناگون آنها، مى بينيم كه هر كدام از آنها به رنگ هاى خاصى مى باشند، سفيد و سرخ و سبز و زرد و آبى و نارنجى و بنفش و رنگهاى ديگر كه به صورت پرنگ و يا كمرنگ ديده مى شوند، و در پس اينها چيست؟ باز هم خدا مى داند و بس.
    همانگونه كه آن حضرت فرمودند پشت اين گنبد نيلگون كه آنرا مى بينيم، زبرجدى سبز رنگ وجود دارد، و اين زبرجد سبز رنگ، كهكشانى است با اين رنگ آميزى، در فضاى دور هر چه ديده مى شود كهكشان مى بينيم كه هر كدام از آنها به صورت يك پارچه و به شكل خاص و به رنگ خاصى هستند.
    زبرجد يكى از سنگهاى قيمتى است و رنگ آن سبز متمايل به زردى است هر چند كه به رنگهاى مختلف ديده مى شود ولى اصلى ترين و زيباترين نوع مشهور آن، زبرجد سبز متمايل به زرد است و اين نوع زبرجد از انواع ديگر، با ارزش تر مى باشد.
    معناى جمله زبرجد خضراء را امروز مى فهميم كه آن چيست چون به توسط تلسكوپهاى پر قدرتى كه در مراكز تحقيق فضائى وجود دارد.
    خوشبختانه، فيلم و عكس كهكشان زبرجدى سبز رنگ هم ديده مى شود، در وسط اين كهكشان، چيزى به شكل نگين بيضى درخشنده و صيقلى است و محيط اطراف آن را به صورت مخملى سبز رنگ احاطه كرده مانند گلى كه برگهاى شكفته به اطراف آن، حلقه زده، و اين نگين كه در ميان اين كهكشان است به نحوى ديده مى شود كه گويا اين قسمت، برجسته تر از اطراف خود مى باشد و اينك حقيقت كلام مبارك آن حضرت، ثابت و معلوم شده است كه در پشت اين گنبد نيلگون، فضائى بسيار وسيع و بى نهايت وجود دارد و در آن كهكشانى زبر جدى سبز رنگ با همان وصفيات ياد شده ديده مى شود، در حالى كه تيزبين ترين چشم، آنها از روى زمين، هيچگاه قادر نيست اين كهكشان را رؤ يت كند، و نكته جالب اينجا است كه حتى با تلسكوپهاى معمولى هم نمى توانيم چنين صحنه هائى را در آن فضاهاى بسيار دور را ببينيم.
    آن شخص از آن حضرت سوال مى كند كه نطاق چيست؟ او مى فرمايد: حجاب (نهان) است يعنى آنجا كه چشمان ما قادر به ديدنش نمى باشد و به چشم ما آن ناپيدا، قابل رويت نيست.
    آن حضرت مى فرمايد: كه پشت اين نطاق (آسمان نيلگون) به تعداد هر كدام از انس و جن، هفتاد هزار عالم است، خوشبختانه انديشمندان علوم فضائى، تعداد كهكشانها را از ميليارد و بيليارد، پا را فراتر گذاشته اند و عدد و ارقام تا به آنجا مى رسد كه از بى نهايت بگويند خود را از شر محاسبات سخت، راحت مى كنند، يعنى آنقدر كهكشان زياد است كه قابل شمارش ‍ نمى باشد، پس على (عليه السلام) اولين كسى بود كه از وجود كهكشانهاى بسيار و غير قابل شمارش اشاره نمود و مثال و تشبيه بسيار جالبى را براى آن ذكر كرد، يعنى به تعداد انس و جن مى باشد در حالى كه نه تعداد انسانها معلوم است و نه تعداد جن، و مفهوم ديگر اين مثال اين است كه تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه بشر مى تواند دم و دستگاه خود را مدرنتر و پيشرفته تر كند به واسطه آنها كهكشانهاى آسمانها را تماشا كند، و مفهوم به تعداد جن اين است كه كهكشانهاى بسيارى هست كه به هيچ نحوى، بشر به رويت آنها موفق نمى شود همانطور كه جن قابل رويت نيست.
    آن حضرت مى گويد به تعداد هر كدام از اين موجودات، در ماوراى اين آسمان نيلگون، عوالمى جدا دارد و همانطور كه مى دانيم هر كهكشان براى خودش عالمى جدا دارد كه بيان وصف و بحث هر كدام، جدا از كهكشان ديگرى است، و هفتاد هزار به معناى بسيار بودن كهكشانها است و آنرا با مقايسه كردن با تعداد جن و انس، مرتبط ساخته كه در واقع، معناى تعداد كهكشانها را به بى نهايت ربط داده است.
    آن حضرت مى فرمايد:: زبرجده خضراء خضرتها اخضرت السماء (كهكشانى زبرجدى يعنى سبز متمابل به زردى وجود دارد كه از سبزى آن فضاهاى محيط اطراف آن را سبز رنگ، نمايان كرده است.
    و همانطور كه علم روز ثابت كرده، اين كهكشانهاى رنگى كه عبارت از انبوه ستاره در يك مجموعه است، محيطهاى اطراف آن به يك رنگ نمايان مى شوند و اين بر اثر تابش نورى است كه از خورشيدهاى آن به اين شكل در مى آيد و اين صحنه ها در مجموع و به طور كلى، كهكشان به اين شكل ديده مى شوند و آن حضرت از تاثير نور تابيده شده بر فضا و محيط بين ستاره ها در مجموعه اى به نام كهكشان اعلام نموده است
    همانطور كه آن حضرت از پشت اين فضاى آسمان نيلگون باخبر است يقينا انواع از كهكشانهاى كه با رنگ ديگر وجود دارد نيز به خوبى آگاه است.
    به عقيده بنده، حالا كه آن حضرت از وجود اين همه كهكشان سخن گفته، بايد بدانيم كه چرا آن حضرت به اين كهكشان زبرجدى، اشاره خاص ‍ نموده، حتما علتى دارد كه آنرا مخصوصا ياد نموده و شايد اين كهكشان، ويژگيهاى خاصى دارد و چه بسا در آن عجايب و شگفتيها و اسرار ناشناخته بسيارى در آن هست كه غرض و هدف از اين يادآورى، انديشمندان علوم فضائى عصر حاضر و زمانهاى آينده است تا آنها را متوجه اين كهكشان كند و فكر و ذهن آنها را جلب آن كند تا شايد با تحقيقاتشان، از احوالات بسيار جالب آن با خبر شوند تا به عظمت و شگفتيهاى آفرينش پروردگار، پى ببرند.
    يكى از مثالهاى قديمى كه در قالب يك خط شعر است شاعر چه بسيار زيبا گفته اند:انسان تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد

    بنابر اين على (عليه السلام) از موضوعات علمى بسيارى كه بيان نموده، ميتوان او را بهتر شناخت و لا اقل، اين شخصيت الهى را از اين يك موضوع علمى مى توانيم، شخصيتش را بهتر درك كنيم و اين موضوع براى ما، مى تواند دليلى قوى و حجتى روشن و آشكار باشد كه چرا پيامبر گرامى على (عليه السلام) را جانشين بعد از خود اعلام نموده و او را لايق و شايسته رهبرى مردم دانست.
    پيامبر گرامى در واقع، به اين مردم، افتخار داد كه همچنون على (عليه السلام) بر آنها امير المومنين باشد.
    پيامبر گرامى به مردم مى گفت: انا مدينه العلم و على بابها (من شهر علومم و على (عليه السلام) دروازه هاى آن است) و اينك حقيقت گفتار آن بزرگوار بر ما ثابت شده است.
    واينك معلوم مى شود آنهائيكه با خواسته بر حق پيامبر گرامى مخالفت كردند در واقع با خدا مخالفت كرده اند و آنهائيكه با على (عليه السلام) مخالفت كردند در واقع، آنها با عقل و علم مخالفت كردند.
    آن مردم بى لياقت كه با نا ديده گرفتن خلافت بر حق على (عليه السلام) بعد از پيغمبر، در واقع آنچنان ضربه اى به اسلام زدند كه تا امروز و آينده حساب و كتاب ضررها و آثار بد آن قابل شمارش نيست.
    و حرف آخر اين است كه پس از چهارده قرن، اينك دانشمندان و متخصصان علوم به نكته اى پى بردند كه آن حضرت بيان فرمود، و اينك به حقيقت آن رسيدند.
    هزاران دانشمند با تحقيقات بسيار و پيوسته خود را دست به دست هم دادند تا دانسته ها و يافته هاى آنها تكميل شد، و صنعتگران ماهر و كار انديش، هر گونه ابزار و لوازم و تجهيزات مدرنى را كه لازم بود ساختند و يارى خوب براى پيشبرد اهداف دانشمندان بود
    ولى ما مردم عادى كه نه صنعتگريم و نه انديشمند، لااقل از آنها نباشيم كه آن حضرت، از مردمى كه در آخر الزمان با رفتار و كردار بد خود، تيشه بريشه اسلام ميزنند ياد نموده است و از آنها نباشيم كه آن حضرت مردمى را معرفى مى كند كه با تظاهر به فساد و بى بند و بارى و گناه انجام مى دهند، و انشاء الله از پيروان و علاقه مندان به حضرت مهدى (عليه السلام) و منتظران ظهور آن يگانه منجى عالم بشريت باشيم.
    پيامبر گرامى فرمودند كه اسلام در آخر الزمان غريب است همانگونه كه در آغاز ظهور اسلام، اسلام غريب بود چون عده اى مردم بيخبر در آنروزها با اين آئين الهى مخالفت كردن و ما از آنها نباشيم كه در اين آخرالزمان، با رفتار و كردار خود به اسلام بى اعتنا باشيم و اين آئين الهى را كم اهميت نشان بدهيم و اسلام را خوار كنيم.(25)






  5. #25
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    در حركت خورشيد و ماه، اشتباهى رخ نمى دهد
    شخصى از اهل مصر به خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) رسيد و در محضر ايشان، مسائل پيچيده علمى بسيارى را پرسيد و آن حضرت، جواب سؤ الات او را يك به يك بيان فرمودند.
    گوشه اى از سخنان آن حضرت در اين گفتگوها را براى شما نقل مى كنيم
    فقال ايها الرجل ليس لمن لا يعلم حجه على من لايعلم، و لا حجه للجاهل، يا اخا اهل مصر: تفهم عنى فانا لا نشك فى الله ابدا، اما ترى الشمس و القمر و الليل و النهار يلجان فلا يشتبهان و ير جعان؟ و ان كانا غير مضطربين فلم لا يصير الليل نهارا و النهار ليلا؟ و الله يا اخا اهل مصر، اضطرا الى دوامها، و الذى اضطرهما احكم منها و اكبر....
    (حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: اى مرد بدان، كسى كه نمى داند و آگاه نباشد او دليل قوى و حجتى قاطع بر كسى كه آگاه و دانا است ندارد، يعنى جاهل و نادان، دليل منطقى و راستينى ندارد، اى برادر مصرى: از من اين را خوب بدان كه ما به يقين در وجود خدا هيچگاه شك و ترديد نداريم، آيا مگر نمى بينى كه خورشيد و ماه و تاريكى شب و روشنائى روز در همديگر مى غلطند و هيچگاه اشتباه و اندك خطائى در كار و برنامه آنها به وجود نمى آيد، و دوباره باز مى گردند به همان جايگاه و مسير قبلى خودشان؟ و اگر آنها آزاد و ناچار نبودند، پس چرا يك وقت اتفاق نمى افتد كه شب، روز شود يا روز، شب مى گشت؟ به خداوند سوگند اى برادر مصرى، در تمام مدت عرشان اين اتفاق رخ نمى دهد، چون آن كه وادار و ناچار كرده آنها را كه در اين برنامه، دقيق و منظم كار كنند، بدانكه او استوار و بزرگتر و نيرومندتر از آنها است...).
    يك مثال ساده و آسان براى شناخت دقيق كار خورشيد و تابش نور آن در تمام لحظات روزهاى سال، مى توانيم از اين روش استفاده كنيم تا به دقت كار تابش منظم خورشيد پى ببريم، و بهترين راه اين است كه يك تير چراغ برق كه در يك جا ثابت است و اطراف آن خالى مى باشد در نظر بگيريم و اين كار را انجام دهيم، آنگاه حتما نتيجه خوبى از دقت و نظم كار خورشيد و پرتو نور آن، براى ما معلوم و ثابت مى شود.
    به طور مثال: روز اول فروردين را در نظر بگيريم، ساعت يازده و سى دقيقه قبل از ظهر به دور سايه اين تير چراغ برق را خط كشى كنيم، اگر اين خط كشى ها فرضا بماند و پاك نشود، سال ديگر در همان روز و همان ساعت، دقيقا سايه تير چراغ از داخل آن خط كشى ها را به همان اندازه پر ميكند، بدون اين كه نيم سانتيمتر كمتر و يا بيشتر شود. چه برسد كه اگر بخواهيم هر ساعت در هر روز سال، سايه اين تير چراغ برق را به صورت علامت، خط كشى كنيم و چه بهتر است بگوئيم كه در تمام دقيقه ها و ساعتهاى روزهاى سال، تير برق، سايه معين و اندازه و جهت خاصى دارند كه باز هم سال ديگر، اين سايه ها در لحظه به همان اندازه در آن مكان قبلى كه در سال گذشته بود سايه مى افكند و اگر سالهاى سال هم اين كار را بخواهيم دنبال كنيم، نتيجه مى گيريم كه هيچگاه در برنامه منظم سايه اين لحظه ها در آن مكان خط كشى شده، تغيير و تفاوتى مشاهده نمى شود و تمام اين موارد يادشده نشان دهنده دقت و نظم. كار خورشيد و به يك اندازه بودن هميشگى پرتو نور آن است
    و از همه مهمتر چون زمين كروى است سايه ها در تمام سطوح مختلف، مكان و اندازه و جهت خاص خود را دارد كه با جاهاى ديگر متفاوت است، و اگر بخواهيم برنامه علامت گذارى و خط كشى را در تمام اوقات سال و در همه جا انجام دهيم، مى بينيم كه همه جا نيز همان وضعيت و با دقت تمام انجام مى شود.
    درباره ماه و تابش نور آن بر زمين نيز همين وضعيت را دارد و ماه در تاريكى شبهاى سال، باز هم مى بينيم كه اندازه تابش نور ماه در همه جا به همان اندازه، نقشى منظم و دقيق دارد.
    و نكته ديگر اين است كه دقت طلوع آفتاب، لحظه به لحظه به طور منظم، هوا در حال روشن شدن تدريجى است كه اگر دستگاه سنجش و اندازه گيرى نور در تاريكى وجود داشت مى توانستيم روشن تر شدن صبح و تاريك شدن تدريجى غروب هر روز سال را با همان دقت سال گذشته، و يا حتى دهها سال بعد نيز مطابقت دارد، آنگاه همه چيز را مطابق و دقيق و يكسان مى ديديم، غروب نيز همين وضعيت را دارد.
    فاصله زياد خورشيد و ماه تا زمين، مى توانست تابش نور آنها را بر زمين، بر اثر دورى دچار بى نظمى و ناميزان شدن، مواجه شود، ولى تابش نور آنها و حركت دقيق آنها طورى است كه در هر لحظه روز و شب سال، همزمان در هر جاى سطوح مختلف كره زمين به اندازه اى دقيق است كه، تابش نور آنها جا به جا نمى شود و نيز تابش نور آنها، هيچگاه كمتر و يا بيشتر نمى شود.
    به هر حال تمام اينها نشان دهنده دقت حركت منظم خورشيد و ماه و چرخش وضعى و انتقالى كره زمين است و همگى نقش اساسى در اين برنامه دارند.
    كره زمين نيز محاسبات حركت آن به گونه اى است كه اندازه گيريهاى نور تابيده شده از خورشيد و ماه بر تمام سطوح زمين، دقت سير و حركت آن به خوبى معلوم مى شود.
    كره زمين همچنين بزرگترين صحنه تئاترى است كه بر اين صحنه سطوح پهناور زمين، خورشيد مدام و منظم كار و هنر نمائى بسيار دقيق و پيچيده اى براى ما و حيات تمامى موجودات، انجام مى دهد.
    با اين وضعى كه تعريف كرديم آيا مى شود گفت كه آنها با ميل خود قصد دارند كه با انجام حركتهاى منظم و هماهنگ، نور افشانى كنند آن هم براى ميليونها سال مى خواهند به ما خدمت كنند تا ما زندگى بكنيم و اين چنين ارادت و اخلاص و محبت خود را به ما نشان دهند؟ و يا اينكه مى خواهند هنر و هنرمندى خود را براى ما عرضه كنند و خود را به رخ ما بكشند و خودى نشان دهند؟ خير بلكه راز اطاعت و گوش به فرمانى و انجام وظيفه آنها جز به اراده حكيمانه خداوند نيست.
    خورشيد و ماه و ساير كرات، همه با هم همانند عده اى كبوتر در فضاى آسمانها در حال پرواز مى باشند با اين وضع، نور و سايه آنها بر همديگر به يك اندازه است و هيچگاه كم و زياد نمى شود و تابش نور آنها بر مناطق مختلف زمين در تمام لحظه هاى سال و در هر گوشه اى از زمين، تابش نور و سايه يكسان پرتو مى افكند و اين يكى از عجائب آفرينش است، در حالى كه تمامى اين مجموعه كرات به اصطلاح فاقد عقل و بدون داشتن شعور و قدرت تصميم گيرى و اراده اى مستقل از خود ندارند و در انجام ندادن وظيفه، آزاد و صاحب اختيار نيستند.
    يلجان: و لوج يعنى در هم فرو رفتن تدريجى نور روز و تاريكى شب در همديگر است.
    فلايشتبهان:يعنى هيچ گاه اشتباه در برنامه كار آنها رخ نمى دهد حتى اگر ميليون ها سال باشد.
    و يرجان: يعنى باز هم بر ميگردند به آن برنامه كار و حركت و چرخش و نور افكنى آنها بر همديگر، به اين معنا است كه خورشيد و ماه و زمين در مسير و جهت هاى خاصى هر كدام در حال حركت دائمى هستند.
    از معناى سخنان آن حضرت، مثال زيبا و مهم از عظمت خداوند در آفرينش، از خورشيد و ماه و نورافشانى و دقت و حركت منظم آنها در مسيرهاى خاص، ياد مى كند و اين نشان دهنده آگاهى كامل آن حضرت از وضعيت كار و برنامه شمسى است و همچنين او آگاه است كه خورشيد و ماه و زمين در مدارها و مسيرها و جهت هاى خاص و معين، همواره در حال حركتند.
    دقت در درستى اعتقاد به خداوند از نشانه هاى كمال و خرد است وقتى كه نظم و دقت و هماهنگى پايدار، در كار و برنامه كرات غول پيكر بى جان و بيخرد را مى بينيم، هر انسان عاقل، گرداننده اى را حس مى كند و استدلال آن حضرت بر وجود خداوند كه آفريدگارى حكيم و توانا است از اين مثال به خوبى دانسته مى شود و چه مثالى بهتر از اين كه آشكار و عيان است براى اثبات وجود خدا ياد شود؟ و در واقع اين بهترين درس خداشناسى است.(31)
    سرعت حركت ماه
    از قديم تا به امروز، انسانها با چشمان خود، حركت و جابه جائى ماه را بسيار آهسته و كند مى بينند، ولى امام زين العابدين (عليه السلام) بر خلاف ديد هر چشمى كه مى بيند، حركت آن را بسيار سريع وصف مى كند.
    آن حضرت اولين كسى در تاريخ بود كه از حركت سريع ماه، سخن گفت و امروز دانشمندان پس از سالها تحقيق و پيشرفت علوم فضا و توسعه دانش ‍ ستاره شناسى، از حركت سريع ماه با خبر شدند و اكنون معلوم شد كه ماه در هر ثانيه، بيش از يك كيلومتر در حال حركت و به دور زمين گردش مى كند يعنى هر دقيقه، بيش از 60 كيلو متر راه مى پيمايد.
    امام زين العابدين (عليه السلام) درباره وصف ماه، تعريف بسيارى نموده و اكنون به يك جمله از دعاى آن حضرت در كتاب صحيفه سجاديه، هنگامى كه به هلال شب اول ماه نگاه مى كرد اين چنين مى فرمايد:
    ايها الخلق الدائب السريع (اى آفريده اى كه هموراه با سرعت حركت مى كنى).
    دانشمندان بسيارى در اينجا و آنجا و با مرور زمان و تلاش بسيار، علوم فضا را به وجود آوردند و كم كم در زمينه ستاره شناسى، متخصصانى آگاه شكل گرفتند و آنها پس از محاسبات بسيار و دقيق، از فاصله ماه تا زمين پى بردند و پس از آن بود كه در محاسبه، سرعت حركت ماه را دانستند ولى آن حضرت نزديك به هزار و چهار صد سال پيش، بدون اين كه علوم فضايى و تجهيزاتى مدرنى در كار باشد، از حركت سريع ماه آنهم در قالب دعا، اين موضوع مهم و موضوعات ديگرى را مطرح نموده است و از ماه به عنوان يك پديده اى از آفرينش با عظمت الهى، براى ما تعريف مى كند و حتى قرنها پس از بيان اين كلمات، كسى درباره سرعت حركت ماه سخنى نگفته است تا قرن اخير كه انسان در توسعه و پيشرفت علم قرار گرفت و از موضوع با خبر شد.
    عمر آن حضرت در بدترين زمان سپرى شد، حاكمان بنى اميه تا آنجا كه ممكن بود آن حضرت را در شرايط اختناق و آزار داده بودند و تنها راهى كه مانده بود اين است كه آن حضرت به عنوان دعا و راز و نياز با خدا، موضوعات علمى مهمى را مطرح مى كرد و به اين اميد كه شايد كسانى متوجه آن معانى كه درسهائى از علم و ايمان بود به موضوعات مطرح شده آن حضرت پى ببرند.(32)
    بلاهائى كه از فضا به زمين مى رسند
    همانگونه كه بلاها در طبيعت و بر حيات ما تاثير مى گذارد و آسيب ميرساند، همانطور دعاهاى مستجاب به درگاه خداوند نيز موثر در دفع شر و ضرر آفتهاى رسيده از فضاى دور آسمانها خواهد بود و همچنين بلاگردان آن بلاياى زمينى كه از فضا نيامده اند مى شود.
    خداوند در قرآن مجيد به مردم و بخصوص مؤمنان، دعا كردن را سفارش ‍ مى كند كه در هر حال با خداى خود، راز و نياز كنند و از خداوند بخواهند و طلب خير كنند، و يا براى نجات خود و مشكلات پيش آمده، طلب فرج و گشايش در كارهايشان از خدا يارى بجويند، و به طور حتم، خداوند نيز دعاهاى مطلوب مومنان و آنان كه دلهاى پاك و با صفا دارند مستجاب مى كند، كما اين كه در موارد بسيارى استجابت و تاثيرات دعا در خود و ديگران را ديده و شنيده ايم و در اين باره داستانها و موضوعات زيادى حكايت شده است.
    يكى از اصول اسلام، دعا است و ما به دعا و اثرات آن معتقديم و نتائج آن را باور داريم و مشكلات كوچك و بزرگ و خواسته ما هر چه باشد از رحمت و مهربانى خداوند اميدوار هستيم
    قال: كان على بن الحسين (عليه السلام) يقول: الدعاء يدفع البلاء النازل و ما لم ينزل
    (روايت شده كه حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) فرمودند: دعا همواره بلاهائى كه از بالا (فضاى جو و آسمان) نازل مى شود، دفع ميكند و همچنين بلاهائى كه از بالا نازل نمى شوند نيز آن را دفع مى كند).
    بلاء به معناى آنچه كه براى انسان مشكل ساز است و شرايط بدى را براى او فراهم كند و در معرض خطر و آسيب قرار دهد و انسان را گرفتار كند.
    بلاها انواع آن بسيار و اشكال گوناگونى دارد. بلاهاى جسمى، بلاهاى روحى، و بلاهاى ديگر كه در زندگى، انسان به آن مبتلا و گرفتار مى شود و بلاهاى طبيعى ديگر، هر چه باشد براى انسان، مايه رنج و زحمت و سختى است.
    امام زين العابدين (عليه السلام) در اين كلام مختصر خود، موضوعى را مطرح مى كند كه شايسته توجه است و آن اين است كه آن حضرت از بلاهائى سخن مى گويد كه از آسمان، يعنى از فضاهاى دور، نازل مى شوند و سپس از بلاهائى مى گويد كه آنها از فضا و اعماق آسمان نازل نشده اند و اين حرف تازه اى است كه اكنون مى شنويم. و بايد ببينيم كه دانش عصر ما با آن همه تجهيزات مدرنش و با آن همه آگاهى و ارتباط او با فضاى دورى كه پيدا كرده، در اين باره به ما چه خواهد گفت؟
    متخصصان علوم طبيعى به اين نتيجه رسيده كه سر منشاء خيلى از بلاها و آفتها در طبيعت و اكو سيستم زمين، از فضا شكل ميگيرد و بر زمين نازل مى شود و آن عوامل اوليه مثل سرماى فضائى و گرماى خورشيد كه از راههاى دور آمده و در طبيعت كه مردم در آن هستند تاثير مى گذارد و به صورتهاى گوناگون، مردم گرفتار و مبتلاى آثار آن مى شوند.
    و بيشتر بلاها از فضا بر زمين نازل مى شوند و بى علت نيست كه امام سجاد (عليه السلام)، در كلام خود بلاهاى رسيده از فضا را مقدم مى كند بر بلاهائى كه ارتباطى به فضا ندارند، چون بلاهاى فضائى بيشتر و بسيار موثرتر است تا بلاهاى زمين كه محدود و اندك است.
    به طور مثال: وقتى كه سرما و گرما از فضا به زمين مى رسد و اين دو در طبيعت تاثير مى گذارد و تغيير و تحولانى را به وجود مى آورند كه در نتيجه، بارانهاى بسيار و سيل آسا و يا خشكسالى و يا سرماى سخت و يا زمستانى گرم و عواملى كه وضع كشت و كشاورزى را مساعد و پربار مى كند و يا بر عكس، سالى كه كشاورزان در تنگناى كمى آب و بدى محصول قرار مى گيرند.
    طبعا بايد اين را بدانيم كه تاثيرات دگرگونى در فضا عامل مهمى در ساختار اكوسيستم زمين است و پديد آورنده وضعيت خوب و مطلوب و يا ناهمواريهائى در طبيعت است و عوامل طبيعى، سلسله مراتب به همديگر مرتبط مى باشند و همه آنها همچون حلقه هاى زنجير، به هم وصلند و از همديگر تاثير پذيرند.
    نوع ديگر دلاهائى كه از بالاى سرمان يعنى از فضا نازل نشده اند، همانهائى كه حاصل از رفتار و كردار ما است و دست ساز خودمان مى باشد همچون انواع گرفتاريهائى كه براى همديگر فراهم مى كنيم و مشكلاتى براى همديگر مى سازيم و انواع غل و غش ها و پديد آوردن مرضها و بر پائى جنگ و فتنه و... كه تمامى آنها به طبيعت و تاثيرات فضائى ارتباطى ندارند و ساخته و پرداخته مردم است.
    در حالى كه زمانهاى گذشته، مردم از اين موضوع، هيچگونه آگاهى نداشتند و تمام تحولات و حوادث پديد آمده را به همان منطقه، نسبت مى دادند و علل آنرا مرتبط به جاهاى دورترى نمى دانستند تا چه برسد به ارتباط حاصل شده از تاثيرات فضا و به خورشيد بوده باشد.
    آن حضرت كه اين چنين مى گويد پس او آگاه از وضعيت فضا است و او به خوبى مى داند كه شرايط طبيعت خوب و عالى و يا وضعيت بر عكس، ارتباط و پيوندى عميق با احوالات جوى و يا بالاتر از آن از فضاى دورترى نشاءت مى گيرد و آن حضرت به خوبى مى داند كه تاثيرات حاصل از عوامل فضائى است كه بر زمين نازل مى شود و تغييرات حاصل از عوامل فضائى است كه بر زمين نازل مى شود و تغيرات مهم و عمده بر طبيعت مى گذارند و شرايط طبيعى را براى ما خوب و يا روزگار بدى را براى ما فراهم مى كند.
    انديشمندان و متخصصان علوم طبيعى عصر حاضر با كلام آن حضرت هم عقيده اند و اكنون دانسته شده كه دخالت هاى پديده هاى جوى و فضائى، در خيلى از موارد در طبيعت سطح زمين تاثير عمده اى دارند و حتى برخى از عوامل فضائى را در پيدايش برخى از امراض و سرطان ها و يا وفور نعمت و توسعه دام و طيور و همه و همه اينها در ارتباط با همديگرند.(33)
    امواج صوتى
    گوش يكى از اعضاى بدن است و به آن بخش، اندام حس مى گويند، گوش ‍ و شنوائى در زندگى و تعلم و تربيت، نقش بسيار مهمى دارند و عامل اصلى ارتباط بين افراد جامعه، از راه شنوائى انجام ميشود، يعنى گفت و شنود بر قرار مى شود و از اين راه، مردم به نيازهاى همديگر آگاه مى شوند.
    در زمانى كه مردم قديم، گوش خود را تنها براى شنيدن مى دانستند و از وضعيت تشكيلات حس شنوائى گوش و درون آن، هيچگونه آگاهى نداشتند و از چگونگى جابجا شدن صداها و علت آن بيخبر بودند، در همان زمان، امام زين العابدين (عليه السلام) در رابطه با حس شنوائى و امواج صوتى و انرژى كه عامل انتقال دهنده صداها و جابجائى آن است، آن حضرت به طور مكرر، اشاره هاى متنوعى در اين رابطه بيان نموده اند.
    دانشى كه امواج صوتى و به حركت در آمدن صدا و مسائل متنوع آن را تعريف مى كند از علوم بسيار ظريف و پيچيده اى است كه در قرن اخير شكل گرفت و كم كم به تكامل رسيد و پيشرفت دانش پزشكى نيز در اين زمينه، بسيار موثر و كمك كننده خوبى بود، در حالى كه هزار و چهارصد سال پيش، زمانى كه حتى مسائل ساده و اوليه اين دانش، خبر و اثرى وجودنداشت.
    در دعاهاى شماره 32 از كتاب صحيفه سجاديه، آن حضرت مى فرمايد:
    1. وصلعلى محمد و اله ما اختلف الليل و النهار.
    2. صلواه لا ينقطع مددها
    3. ولا يحصى عددها
    4. صلواه تشحن الهواء
    5. و تملى ء الارض و السماء
    1 = درود خداوند بر محمد و آل او، با آنكه اختلاف شب و روز همواره پديد مى آيد
    2 = درودى كه هيچگاه، امتداد آن قطع نخواهد شد.
    3 = و هيچگاه شماره تعداد ممتد آن صدا، به شماره و حساب نيايد.
    4 = درودى كه همواره در زمين و فضاى آسمان، انرژى مى دهد.
    5 = درودى كه اثر آن، زمين و فضاى آسمان را پر مى كند.
    جمله اول دعا اشاره به صلواتى كه شب و روز، يعنى تاريكى و روشنائى در آن تفاوت ندارد.
    و چه خوب است فضاى اطراف خود از صداى نيايش ما، آن هم بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه پيامبر خداست و آل او كه اولياء بر حق بعد از پيامبر گرامى هستند طنين امواج آن صدا پخش شود.
    اين نوع تعريف آن حضرت، مى خواهد براى ما از موضوعى بيان كند كه در رابطه با صداى نيايش و احوالات آن است كه اين، يكى از اسرار نامرئى و غير محسوس طبيعت را براى ما بازگو مى نمايد چون آنها كه از جانب خداوند، وظيفه هدايت و راهنمائى مردم را دارند، هماواره در لابلاى سخنان خود از ظواهر طبيعت و غير ظاهر آن گنجانده شده، لذا بيانات آنها همواره كلماتى است كه از علم و ايمان آميخته است و اين نشاندهنده و دليل ارتباط آنها با غيب است و آنها از منبع فيض الهى تغذيه مى شوند و نه پرورش يافته مكتب و دانشگاهند در حالى كه آنزمان، مراكز تحقيق علوم وجود نداشته و مسائل ساده و اوليه علوم، هنوز شكل نگرفته بود.
    اختلاف شب و روز در گرفتار آن حضرت، يعنى تفاوت تاريكى و روشنائى اين دو، فرق و تاثير در پخش امواج صوتى ندارد و اين نكته مهمى است كه در واقع، توضيحى ديگر براى انتشار امواج صوتى است و دانش فيزيك، اين موضوع را به خوبى دريافته كه صدا تكيه بر تاريكى و يا روشنائى ندارد و تنها، صدا بر ارتعاش اجسام مختلف تكيه دارند چون اين اجسام، هميشه در هوا به صورت پراكنده و انبوه وجود دارند.
    تشحن الهواء: (درودى كه هوا را در زمين و فضاى آسمان، انرژى مى دهد) امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: كه صداى درود ما، انرژى به هوا مى دهد و اطراف ما را از آن امواج پر ميكند و امروز بهتر از هر زمان ديگر، اين موضوع دانسته شده كه ارتعاش اجسام مختلف باعث ايجاد و انتشار موجهاى مكانيكى در محيطهاى مختلف مى شود.
    (درودى كه هوا را در زمين و فضاى آسمان، از انرژى پر ميكند) امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: كه صداى درود ما، انرژى به هوا مى دهد و محيط اطراف ما از آن امواج پر مى كند، اين موجها در هوا منتشر شده و انرژى مكانيكى را به گوش انسان مى رساند گوش، انرژى را از هوا دريافت كرده و بدينوسيله ما احساس شنيدن ميكنيم، موجهاى طولى كه انرژى مكانيكى را به گوش، منتقل ميكنند، موجهاى صوتى ميگوييم.
    (صداى نيايشى كه امتداد يابد و آن قطع نشود) مددها: همان امواج صوتى است كه پى در پى و با ساعت بسيار شكل مى گيرند و باعث رساندن و انتقال آن به جاهاى دورتر است.
    (و اين امتداد آن امواج به وجود آمده از آن صداى نيايش، بشمار و حساب كسى نيايد) امواج اين صدا كه با سرعت شكل مى گيرند و يكى پس از ديگرى پديد مى آيند به قدرى زيادند كه حتى دانش روز با آن همه تجهيزات پيشرفته خود، از شمارش آنها ناتوان است و تنها به اين نكته رسيده اند كه مقدار حركت زمانى آن در هر ثانيه 300000 كيلومتر است، ولى در مدت جابجائى، تعداد امواج شكل گرفته در بين ذرات تا پايان امتداد امواج، چقدر بوده؟ كسى نمى داند.
    (يعنى اين امواج پر ميكند زمين و فضاى بالاى ما را)
    به اين معنا است كه امواج حاصل از آن صدا كه در هوا منتشر شده، يكى پس از ديگرى و بدون انقطاع، همه جاى محيط اطراف و فضاى بالاى ما را پر ميكند.
    امواج صوتى بر سطح زمين، بيشتر شكل مى گيرند لذا حركت آنهابه مسافت دور بيشتر است چون در سطح زمين، ذرات پراكنده گوناگون، بيشتر از فضاى بالا وجود دارند و ما هر چه بالاتر برويم هوا را شفاف تر و ذرات كوچك را در آن كمتر خواهيم ديد، به طور مثال اگر كسى را كه در 30 مترى ما قرار دارد صدايش كنيم، او به خوبى مى شنود ولى همين اندازه صدا، اگر كسى را در 20 مترى بالاى ما در ارتفاع قرار دارد خواهد شنيد، لذا آن حضرت با شناختى كه از اين وضعيت دارد، در اين جمله كلام خود، مى بينيم كه زمين را قبل از آسمان ذكر نموده و حكمت آن همين است چون سطح زمين، از پرشدن اين انرژى به فضاى بالاتر، نسبت و تاثير بيشترى دارد.
    در رابطه با جمله دوم، نكته اى است كه ياد آورى آن جالب به نظر مى رسد، آن حضرت مى فرمايد: كه امتداد صداى نيايش قطع نمى شود، و اتفاقا متخصصان عاليرتبه دانش فيزيك در زمان ما، اكنون به يكى از اسرار و شگفتيهاى طبيعت پى بردند كه صداها محو نمى شوند و در سيستم طبيعت باقى مى مانند و حتى در اين فكر بودند كه صداى حضرت مسيح و رجالات ديگر كه مورد نظر آنها است پيدا كنند و به نحوى آن صداى به جا مانده كه همچون انرژى نامرئى در سيستم كالبد طبيعت، محفوظ مانده است ظبط كنند ولى دانش بشرى با آنكه پيشرفت زيادى كرده و تجهيزات مدرنى را به وجود آورده، با اين حال هنوز به آن مرحله از ترقى نرسيده كه بتواند صداهاى گذشتگان را بگيرد و گوش كند
    آن حضرت از وجود آن انرژى خبر داد كه آنرا عاملى براى شكل گيرى امواج و به حركت در آمدن آنها به ما مى گويد و امام در شرايط مردم آن زمان، نمى توانست از امواج صوتى با كليه مسائل فيزيكى و ريز و فرعى آن را بيان كند چون مردم آن زمان، چيزى را باور مى كنند كه چشم ببيند و به دست قابل لمس باشد در حالى كه نه هوا و ذرات آن ديدنى است و نه شكل گيرى امواج قابل رويت است و نه انرژى را ميتوان لمس كرد، پس به ناچار آن حضرت به بيان اصول كلى اين دانش اكتفاء نموده، به اين اميد كه مردم به اين سخنان بينديشند تا دريابند كه مقصود و محتواى گفتار آن حضرت چيست.(34)

  6. #26
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    وحى الهى نور است
    پيامبر گرامى اولين شخصى بود كه على (عليه السلام) را مدح و ستايش ‍ كرد، آن حضرت به عناوين مختلف در ميان مردم، بارها و بارها از على (عليه السلام) تعريف و توصيف نموده است و يكى از آن موارد كه پيامبر عظيم الشان در حق على (عليه السلام) فرمود
    انا مدينه العلم و على بابها (من شهر علمم و على دروازه هاى آن است)
    پيامبر خدا حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اشرف مخلوقات است و يكى از اوصاف برترى آن حضرت، صداقت و راستگوئى او است و همين بس كه آن حضرت تعريف كننده مقام علم و ايمان على (عليه السلام) است پس او جايگاه والائى در نزد خداوند و پيامبر گرامى دارد.
    اين همه تعريف پيامبر گرامى نمى تواند بر اساس رابطه خيشاوندى و يا روى حساب جهاد و يارى على (عليه السلام) از اسلام باشد، بلكه از وصف پيامبر گرامى مى فهميم كه مقام على (عليه السلام) به مراتب بيش از اين است و او را به ما مى شناساند و بعنوان وصى بر تمام مسلمانان پس از او به ما معرفى مى كند، روى اين حساب، پيامبر گرامى مسائل بسيارى را تنها با على (عليه السلام) در ميان گذاشت و به او آموخت تا او ادامه اين پيامها را به مردم برساند مثل همين دعا كه راويان و نويشندگان حديث در آن زمان نيز از اين دعاى مهم بيخبر بودند و سالهاى بعد، از زبان حضرت على (عليه السلام) شنيده شد.
    سيد ابن طاووس در كتاب مهج الدعوات از حضرت على (عليه السلام) اين دعا را نقل كرده است كه پيامبر گرامى، اين دعا را تعليم من نمود و اكنون به يك جمله كوچك از اين دعاى بسيار مهم به نام دعاى يستشير توجه كنيم.
    ووحيك نور (خدايا وحى تو نور است)
    وحى امرى است الهى و جز خداوند از وضع و حقيقت آن، كسى آگاه نيست اما براى تفهيم و تصور ما به زبان ساده اين چنين بيان شده است
    وحى به معناى پيام الهى براى پيامبر گرامى است.
    در زمان پيامبر در هر حادثه، آيه يا آياتى چند از جانب خداوند بر پيامبر نازل مى شد و پيامبر را در راستاى آن اتفاق رخ داده و يا درباره موضوع خاصى، راهنمائى لازم داده مى شد و همچنين آياتى است براى ما در قالب قرآن كريم، ماندگار شد تا ما انسانها در هر آئين سعادت و زندگى و نصب العين خود قرار دهيم و از اين كتاب كه آئين سعادت و زندگى است پيروى كنيم، با اين وضع لازم است كه بدانيم، وحى الهى در كمترين زمان، يعنى در سريعترين وجه ممكن، فرامين الهى بر پيامبر نازل مى شد.
    در قرن بيستم معلوم شد كه نور داراى حركت است و سالها بعد از اين كشف مهم، بر اساس محاسبات و قرائن علمى بسيارى، بخصوص دانش تازه به تكامل يافته فيزيك، ثابت شد كه نور در هر ثانيه، سيصد هزار كيلومتر حركت مى كند و امروز در زمينه سرعت، حركت نور، سريعترين حركتى است كه تاكنون شناخته شده است.
    مثال آن حضرت از نور براى فهم و درك وحى به چند دليل است.
    نور، روشنائى است و عامل بينائى، و مظهر پاكيزگى و سرچشمه حيات و منشا تمامى خيرات بر زمين است همانند وحى نيز از جائى است كه ما نمى توانيم آن را تصور كنيم و آن به سوى پيامبر گرامى بر زمين آمده است.
    ذرات نور و ماهيت آن داراى جسم ظاهر و قابل لمس نيست همانند وحى كه جز پيامبر كه گيرنده پيام است، و ديگران كه در كنار و دور آن حضرت هستند، اين پيامها را احساس و درك نمى كنند چون اثر ظاهرى و نمايان ندارند.
    حقيقت وحى همانند نور است و بايد بدانيم كه ابعاد شناخت حقيقى نور، هنوز براى ما، كاملا شناخته شده نيست و از چگونگى وحى نيز تنها همان عنوانش را مى شنويم ولى حقيقت واقعى آن براى ما نامعلوم است.
    بهترين مثال و نزديك ترين تشبيه براى وحى نور است و هيچكس قادر نخواهد بود كه از اين مثال و تشبيه بهترى ذكر كند، بنابراين، نور از هر لحاظ، بهترين مثال و مصداق براى درك معانى وحى است، آن يكى ذرات نور است و آن يكى، كلماتى نورانى است كه از همان ذرات نور و با سرعت همان نور، به مقصدى كه خداوند امر نموده با شتاب مى رود.
    در اين جمله دعا، خداوند مخاطب است و پيامبر گرامى با دعا به درگاه خداوند نيايش مى كند و همچنين اين دعاها براى ما درسهائى از علم و ايمان است و موارد متنوع بسيارى از وصف و عظمت ملكوت خداوند است
    و در واقع گوشه هائى از آفرينش هستى را براى ما بازگو مى كند.
    و از اين جمله دعا، حركت و سرعت حركت نور، بخوبى محسوس و مشهود است، وحى همان نور است ولى در اسرار نا دانسته نور گنجانده شده، و ما را همين بس كه انسان درباره نور هر چه تحقيق و تلاش كند به ابعاد واقعى شناخت كامل از نور به پايان دانش آن نخواهد رسيد.
    و از نكات جالب اين است كه در زمان ما به توسط همين نور، امكان پيام رسانى ممكن شده و بشر معاصر توانسته همين نور استفاده هاى زيادى كند و براى راههاى دور و كرات ديگر، نور در ارسال پيام و عكس، نقش موثرى دارد و بدون نور، تماس و مكالمه بين ما و كرات ديگر، راه ديگر وجود ندارد و كلمات بشرى بر نور حمل مى شوند و به اين سو و آن سو فرستاده مى شود و همين موضوع، دلالت بر درستى حقيقت معناى وحى است و سخن پيامبر گرامى درباره نور بدون وحى، امروز بهتر از هر زمان ديگر، حقيقت آن نمايان شده است.(35)
    سرعت حركت نور
    اين موضوع، بحث عجيبى است و به خواندنش اكتفا نكنيم و حتما روى آن فكر كنيم.
    عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: ان موسى سال ربه ان يعلمه زول الشمس، فوكل الله بها ملكا فقال: يا موسى قد زالت الشمس، فقال موسى: متى؟
    فقال: حين اخبرتك و قد سارت خمسمائه عام
    امام باقر (عليه السلام) فرمودند روزى حضرت موسى از خدا خواست كه او را از زوال خورشيد، آگاهش كند و خداوند يكى از ملائكه ها را براى اين كار به نزد حضرت موسى فرستاد. ملائكه به او گفت: اى موسى اكنون خورشيد زوال كرد، حضرت موسى با تعجب گفت، كى؟؟ = ملائكه گفت: همان وقت كه گفتم، خورشيد به اندازه پانصد سال راه رفته است.
    مقصود از زوال خورشيد، نور آن است چون زوال به معناى از بين رفتن است ولى خورشيد از بين رفتنى نيست و اين نور خورشيد است كه از كنار ما گذشت و ديگر برگشتى ندارد و خورشيد با همان جلوه و درخشندگى، دوباره ظاهر مى شود و زمان را به نورش روشن مى كند.
    زوال به معناى فنا شدن است و خورشيد، استوار و پابرجا است و فانى نيست، پس به معناى جابجا شدن نور خورشيد، يعنى حركت نور و گذشتن آن است و اين اصطلاح در ميان ما، اين چنين رايج است كه در وقت غروب، كم كم نور آن ناپيدا مى شود و خورشيد در جاى ديگر به تابيدن ادامه مى دهد، در حاليكه از صبح تا غروب، تابش نور خورشيد، يكسره بر ما مى بارد و اين نور ثابت نيست، بلكه هر لحظه پرتوهاى نور از خورشيد به ما مى رسد و يكسره اين وضعيت ادامه دارد همچنين آبشارى كه در حال ريزش آب بطور مداوم است، لذا آن ملائكه، وقتى كه به حضرت موسى مى گويد (نور خورشيد زوال كرد) به اين معنا است، چون اين سخن در وقت غروب نبود، و حضرت موسى با شنيدن اين كلام، با تعجب و شگفتى در جواب ملائكه مى گويد كى؟؟ و ملائكه در جواب به او مى گويد همان وقت كه گفتم، يعنى در همين مقدار از زمان گفتن اين جمله.
    با گفتن اين جمله -خورشيد زوال كرد) نور خورشيد مقدار پانصد سال راه رفته است و اين معنى، مفهوم حركت سريع نور را مى رساند و براى تفهيم مردم از حركت داشتن نور و سريع بودن اين حركت، به اين شيوه، بهترين راهى است كه مردم، اين موضوع را درك كنند.
    اين سخنان امام باقر (عليه السلام) در زمانى بيان شد كه هنوز كسى سرعت حركت نور را نشنيده بود.
    چند هزار سال است كه از زمان حضرت موسى مى گذرد و در آن زمان، مطرح كردن موضوع حركت سريع نور، بسيار مهم است و از مسائل نادرى است كه منشا دانستن اين موضوع حتما وحى است و به توسط ملائك، و چيز ديگر نمى تواند باشد.
    از نكات جالب ديگر اين است كه اين موضوع از زمان حضرت موسى تا زمان امام باقر (عليه السلام) چند هزار سال گذشت و كسى از اين موضوع اطلاعى نداشت، يعنى نه در كتابها نوشته شد و نه در سينه مردم، دست به دست مى گشت، و حتى قرنها بعد از امام باقر، كسى معناى سخن آن حضرت را درك نكرد. و براى اولين بار است كه در اينجا متوجه مفهوم و معناى آن مى شويم.
    شايد اين موضوع براى خيلى ها كم اهميت و ساده به نظر برسد ولى اين چنين نيست، آيا مى دانيد كه براى شناخت و فهميدن اين كه نور داراى حركت سريع است، مى بايستى خيلى از علوم گوناگون به وجود آيد و تكنولوژى آن به تكامل برسد و حتما خيلى از تجهيزات مدرن، ساخته و پرداخته شدن و پس از آن، دانشمندان و متخصصان علوم بتوانند كه به فهميدن اين موضوع برسند ولى امام باقر (عليه السلام) در زمان جهالت و نادانى مردم و ستم و جور و اختناق بنى اميه و بنى عباس، موضوع بسيار مهم را مطرح مى كند و همانطور كه حضرت موسى در زمانى اين موضوع را مطرح نموده كه شرايط مردم و فراعنه نيز به همان وضع بود.
    و تنها امروز اهل خرد و انديشه، عظمت اين سخنان گرانبها و بسيار با ارزش ‍ آن حضرت را درك مى كنند و لعنت مى كنند و لعنت خداوند بر بنى اميه و بنى عباس و فرعنيان، تا ابد باقى خواهد ماند كه دو شخصيت الهى در بدترين شرايط، سختيها و رنج هاى فراوانى را متحمل شدند.(36)
    آب بر سطح زمين وزن و مقدار معينى دارد
    پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) براى بردن سطح آگاهى مردم و افزايش دانش و پيشرفت در تمام زمينه ها، تلاش بسيارى كردند و شاهد اين ادعا موضوعات علمى بسيار گوناگونى است كه از آنها به جا مانده، كه نه يكى و نه صدتا است بلكه هزاران نكته از علوم مختلف وجود دارد كه مى تواند صحت اين ادعا را به اثبات برساند.
    آن بزرگواران با روشى منحصر به فرد در ابعاد وسيعتى از زندگى مردم، همواره، ايمان همراه با علم را مورد تذكر قرار مى دادند، از آن جمله دعا است كه انسان در هر وقت از شبانه روز و در هر حال و در هر جا كه باشد، وقتى كه دعائى را مى خواند و با خداى خود راز و نياز ميكند، مى بينيم كه جملات آن دعاها، علاوه بر انسان سازى و تعليم و تربيت بر اساس اصول صحيح و مناسب فطرت انسان، نيز به نكات مهمى از طبيعت و جهان را كه خداوند آفريده است درسهاى مهمى را فرا مى گيرد و چه بسا اگر كسى دعائى را بخواند و متوجه معانى آن نشود ولى پس از بارها و بارها خواندن، بالاخره او متوجه خواهد شد كه با چه كلماتى با خداى خود ارتباط بر قرار نموده است و اين روش بهترين راه براى تقويت علم و ايمان و نيازهاى روحى او است مثل اين مورد كه اكنون مى خوانيم.
    و لك الحمد عدد اوزان مياه البحار
    (شايسته است كه از براى تو، آنقدر سپاس گذارى كنيم به اندازه تعداد وزن مقدار آب دريا).
    در زمانهاى قديم به ذهن كسى خطور نمى كرد كه آب درياها، مقدار و اندازه آن معين و مشخص است، لذا كسى در اين باره، اصلا فكر نمى كرد، اما امروز دانسته شد كه هر آنچه بر زمين هست مقدار آن معين و مشخص است و قابل كم و زياد شدن نمى باشد.
    متخصصان علوم طبيعى براى مقدار آبى كه بر زمين و در دريا است مقدار و حجم آن را تا حدودى مشخص كرده اند و انديشه بر اساس محاسبات و شناخت كلى اوضاع زمين و هر آنچه كه بر آن هست مى باشد، و هيچگاه كسى نمى تواند بدون دانش و آگاهى، موضوع مهمى را مطرح كند.
    انسان براى ابراز احساسات و عشق و علاقه و خالق خود، به عناوين مختلف از او سپاسگذارى مى كند و نه يك بار و نه ده بار و نه صد بار و بلكه هزاران بار، شكر گزار پروردگار خود هستيم و گاهى مى خواهيم كه سپاسگذارى خود از خداوند، بى نهايت جلوه دهيم لذا متوسل به ارقام و اعدادى مى شويم كه واقعا حجم آن بسيار است مثل اين كه بگوئيم به اندازه قطره ها و عدد و ارقام وزن آن موجود در درياها، بالاخره هر چه شكرگذار خداوند هم كه باشيم واقعا كم است چون حق را آنچنان كه شايسته است نمى توانيم ادا كنيم چون او است كه ما را از نيستى به ديار هستى پديد آورد.
    همانطور كه دانستيم آب درياها بر سطح زمين، كم و زياد نمى شود يعنى اندازه و مقدار معينى دارد.
    هر چيزى را كه ما در نظر بگيريم داراى وزن خاصى مى باشد مثل آبهاى موجود بر سطح زمين كه تقريبا سه چهارم آن را آب فرا گرفته است.
    وقتى كه از عدد مقدار وزن آب درياها گفته مى شود، اگر تنى هم كه حساب كنيم مى شود اين قدر، و هر تن هم هزار كيلو و هر كيلو هزار گرم است و هر گرم مى شود اين قدر و آنقدر هم مى شود اين قدر، و هر قدر، و هر چه به عدد ريزتر پائين برويم، بالاخره مى رسيم به مولكول و سپس به ذرات كه آخر و پايان محاسبه موجود است بنابراين تعداد وزن آب درياها را هر گونه كه محاسبه كنيم در نتيجه، مقدارش معين و مشخص خواهد بود.
    و حتى براى تبخير آب درياها، متخصصان علوم طبيعى بر آورد كردند كه هر روز به مقدار آب درياى مازندران، از درياها آب تبخير مى شود و آنها در جاهاى مختلف به صورت باران فرود مى آيند، و باز به جايگاه اصلى خود كه زمين است ملحق مى شوند و به آن چرخه آب مى گويند و تعريف آن در كتابهاى علوم، بسيار مفصل است.
    بنابراين دنيا بر اساس محاسبات و نظم و هماهنگى وضع شده، و اين چنين نيست كه در جائى از طبيعت، ناهماهنگى و يا نقصى در كارش پديدار شود.
    آب به هر مقدار كه تبخير شود و به ارتفاع بالا برود، بالاخره آن هم تا اندازه معينى از جو زمين، مى تواند بالا برود و به صورت ابرها درآيد و ذرات آب به صورت انبوه جمع مى شوند، و راه خروج و فرار از جو زمين هم ندارند تا اين كه با مرور زمان از مقدار و حجم آب ها كاسته شود.
    پس هر جور كه حساب كنيم و هر گونه كه تصور كنيم، مى بينيم كه مقدار حجم آب بر زمين، اندازه معين و مشخصى دارد.
    و بعد از اين جمله دعا مى رسيم به اينجا كه مى فرمايد:
    و لك الحمد عدد ما اءحصى كتابك و لك الحمد عدد ما احاط به علمك
    (و از براى تو سپاسگزارى مى نمائيم به اندازه تعداد آن چه كه در كتاب هستى كه تو آفريدى، و از براى تو سپاسگزارى مى نمائيم به اندازه شمارش ‍ تعداد آنچه را كه تو بدان آگاهى).
    بنابراين بايد از تمامى اوضاع زمين باخبر باشيم و احاطه داشت تا به محاسبات و دانستن مقدار وزن هر چيزى در اين جهان را بدانيم، جهانى كه هيچ چيزى از آن، بى حساب و كتاب نمى باشد و هر چه هست نشانه خرد آفريدگارى يكتا و مدبرى بسيار آگاه و توانا مى باشد.
    و در واقع اين درسى از درسهاى خداشناسى و معرفت از احوالات اوضاع طبيعى موجود در جهان است كه شناخت و آگاهى از طبيعت و جهان، بهترين راه براى شناخت آفريدگار است و پيشوايان ما از هر راهى كه ممكن بود ما را با عقل و منطق به شناخت خالق هستى راهنمائى كردند.(37)
    شگفتيهاى آفرينش در اعماق درياها
    در زمان حاضر كه امكانات متنوع بوجود آمده، هر روز از كشف عجايب بيشتر در اعماق درياها، خبرهاى تازه اى را مى شنويم و از شگفتيهاى طبيعت دريا، دانستنيهاى ديگر به آگاهى ما افزوده مى شود و انسان هر روز بيشتر از گذشته، مات و متحير و خير عجايب درياها مى گردد.
    دعاى جوشن كبير يكى از دعاهاى بسيار مهم است چون در آن، از شگفتيهاى آفرينش بسيارى ذكر شده و همه آنها بيانگر عظمت آفريدگار است و اين دعا از امام زين العابدين (عليه السلام) است كه از جد بزرگوارش حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به دستش رسيده و اكنون به يك جمله كوچك از اين دعاى بزرگ و مفصل توجه كنيم.
    يا من فى البحار عجائبه
    (خداوندا اى آنكه در درياها عجايب آفرينش تو بسيار و غير قابل وصف است)
    در زمانهاى قديم همانند امروز، دوربينهاى مدرن و مخصوص زير آب ساخته نشده بود و انواع تجهيزات ايمنى پيشرفته وجود نداشت مثل ساخت كپسول هوا براى تنفس و لباس غواصى و امدادات متنوع بى شمار، هيچگونه خبر و اثرى نبود.
    مطرح كردن موضوع وجود عجائب غير قابل وصف در اعماق درياها براى آن زمان، آن چنان كه مى دانيم براى آنها قابل فهم و تصور نبود و اگر هم چيزى در اين باره مى دانستند، آگاهى آنها در حدود كمتر از يك هزارم آگاهى ما است چون هر روز صحنه هاى عجيب و غريب و بسيار جالبى از دنياى اعماق درياها از تلوزيون مشاهده مى كنيم و هر روز خبرها و عكسهاى تازه ترى از شگفتيها و اسرار عالم حيات ماهيان و آبزيان گوناگون را مى بينيم و مى شنويم و به جائى مى رسيديم كه گويا براى كشف و درك جهان موجود در اعماق درياها پايانى نيست.
    پس براى فهميدن معناى اين جمله از دعا و احاديث بسيار ديگر دراين باره، به نظر آن مردم، مبالغه به نظر مى رسيد و با اين كه نمى توانستند واقعيتها را آنچنان كه هست تصور كنند.
    اينك ابعاد معناى بسيار زيبا و رساى آن حضرت را به خوبى درك مى كنيم و در واقع سخن آن حضرت و حقيقت اين دعا، اكنون جلوه بهترى يافته است.
    بدون سفر به اعماق درياها و بدون تحمل خطر و مشكلات موجود درآنجا، و بدون وجود تجهيزات گوناگون، اين چنين موضوعى را مطرح كردن، يك امر ساده و عادى نبايد آن را تلقى كنيم.(38)
    در جو زمين هوا نگه داشته شده است
    هوا مخلوطى از چند نوع گاز است كه مهمترين آنها عبارتند از: اكسيژن، نيتروژن، دى اكسيد كربن (گاز كربنيك) و بخار آب است.
    هوائى كه اطراف كره زمين را احاطه كرده، مانند پوشش و لايه ضخيمى است، ضخامت هواى اطراف كره زمين، تقريبا يك هزار كيلومتر است.
    در زمانهاى گذشته، مردم آسمان آبى را مى ديدند ولى از جو زمين، چيزى نمى دانستند، تا چه برسد به شناخت چگونگى عرض و طول و ضخامت و تشخيص جنس آن!
    آن زمان كسى نمى دانست كه جو زمين از فضاى آسمان سوا است و تشكيل شدن جو از انواع گازها، به صورت انبوه و متراكم، مردم بيخبر بودند، و در آن شرايط جهالت و نا آگاهى مردم، امام رضا (عليه السلام) درباره جو زمين جمله اى مختصر از على (عليه السلام) نقل مى كند كه بسيار با اهميت است.
    قال الامام الرضا (عليه السلام) كان على بن ابيطالب فى جامع الكوفه، اذ قام اليه رجل من اهل الشام، فقال: يا امير المومنين انى اسئلك عن اءشياء فقال (عليه السلام): تفقها و لاتسال تعنتا....
    و سئله عن سماء الدنيا مما هى؟
    قال (عليه السلام): من موج مكفوف
    (شخصى در مسجد كوفه از على (عليه السلام) پرسيد كه اين آسمان زمين از چيست و چگونه است؟
    آن حضرت در جواب فرمودند كه اين جو از موج كنترل و مهار شده است)
    به طور فرض اگر آينه جاذبه زمين قطع شود در آن صورت خواهيم ديد كه امواج خروشان گازهاى رها شده از اين درياى با عظمت جو زمين كه انواع گازهاى موجود در آن، سوى اطراف زمين در فضا به حركت در مى آيند و مى روند تا در پهنه گسترده گيتى پخش و محو شوند
    مكفوف يعنى سر بسته و جلوى آن گرفته شده و محصور و در بند بودن است،
    يعنى اين جو با اين موجهاى مهار شده، نگه داشته شده است، بنابراين آن حضرت، مرزهاى جو را تا آنجا كه اين گازها متنوع در جو وجود دارد به آسمان زمين، معلوم و مشخص نموده است جابجا شدن هوا را باد مى گويند.
    موجها ياد آور بادها هستند و بادها همانطوركه مى دانيم از گازهاى متنوع تشكيل شده است.
    اين سوال آن مرد، خود نشان دهنده آگاهى است ولى بايد بدانيم كه آن شخص، آنچنان باسواد و نابغه نبوده كه اين سوال را پرسيد، بلكه اين سخنان مفصل آن حضرت است كه ديگران را وادار به سؤ ال و جستجو مى كند، يعنى وقتى كه حضرت على (عليه السلام) از آسمان زمين (جو صحبت مى كند آنها كه مى شنوند براى اين كه بهتر بفهمند، دوباره همان كلمات آن حضرت را بطور سؤ ال از او جويا مى شوند.
    شناخت وضعيت جو، كار ساده اى نيست و حتما مى بايستى با امكانات و تجهيزات بسيار گوناگونى همراه باشد تا از ماهيت جو، اطلاعات خوب و درستى بدست آيد ولى آن حضرت بدون امكانات مدرن و متنوع ساخت شده در زمان ما، از وضعيت جو زمين سخن مى گويد و تمام موارد ياد شده، نشان دهنده اطلاع آن حضرت از وجود جاذبه زمين است كه اين امواج متراكم انواع گازها را در خود محصور كرده است.(39)
    اهميت جو زمين براى حيات ما
    در زمانى كه شناختى از جو زمين در كار نبود و كسى از اوضاع و احوال آن، باخبر نبود، امام حسن عسگرى (عليه السلام) از خواص و منافع استراتيژى جو زمين، سخن مى گويد و امروز به توسط انديشمندان و تجهيزات مدون، عظمت و ارزش اين جو محافظ، بهتر از هر زمان ديگر، دانسته شد و حقيقت بيانات آن حضرت به خوبى جلوه گر شده است.
    امام حسن عسگرى (عليه السلام) درباره معناى اين آيه مى فرمايد:: و السماء بناءا (آسمان را بنگر همچون بنيانى برپا است).
    يفى سقفا من فوقكم محفوظا، يدير فيها شمسها و قمرها و نجومها لمنا فعكم.
    يعنى اين سقفى كه بر بالاى شما قرار دارد، حافظ و نگهبان شما است و با تدبير و نظامى كه اين سقف دارد، در آن تنظيم و هماهنگى مى كند نور خورشيد، ماه و ستاره ها را از براى سلامتى و منافع شما.
    جو زمين اين بنياد بر افراشه، با ضخامت بيشتر از هزار كيلومتر است كه براى زندگى و حيات همه اهميت بسيارى دارد.
    در كتابهاى علوم، همواره مى خوانيم كه جو بر بالاى ما قرار دارد، در حالى كه آن حضرت در آغاز سخن خود به همين نكته اشاره نمود كه اين سقف يا جو كه بر بالاى ما قرار دارد و سپس مى فرمايد: كه اين جو، حافظ و نگهبان شما است و امروز بهتر مى دانيم كه جو زمين، همانند پالايشگاه عظيمى است كه خطرات بسيارى از آسمان همواره متوجه زمين مى شود، آنها را پالايش مى كند و به نحوى كه زمين به آن نياز دارد تصفيه مى شود و از آلوده گيها و زوائد، پاكسازى و پالايش ميكند، همانطور كه مى دانيم، سرماى هولناك فضائى و گرماى شديد حاصل از تابش بسيار نور خورشيد را به نحوى كه زمين به آن مقدار كه منافع و مصالح حيات ما و اين طبيعت موجود بر زمين لازم دارد، تامين مى كند. و اين جو، ما را از خطرات ويرانگر شهابها و صخره هاى ريز و درشت، موصون مى دارد و همچنين از قدرت جاذبه نيرومند ماه نيز مى كاهد و از آن به اندازه اى كم مى كند كه جزر و مد در حدى كه طبيعت و اكوسيستم دريا لازم دارد به وجود آيد و درون آن جو، چه بسا ممكن بود كه ضرر جزر و مدها به قدرى زياد باشد كه حيات جانداران دريائى را متلاشى كند و به زمينهاى قاره ها و جزائر نيز، آسيب جدى مى رساند.
    و حرف آخر اين است كه جو زمين يا پالايشگاه بسيار مهم، بدون سر و صدا، كارهاى مهمى را براى ما آدميان و حيات كليه موجودات ريز و درشت و همچنين براى گياهان انجام مى دهد، همانگونه كه آن حضرت فرمودند تمام كارها و برنامه هاى جو، براى تامين مصالح و منافع ما است و اكنون به حقيقت بيانات آن حضرت پى برده شد كه در نهايت، كليه وظائف و اعمال جو، تماما براى منافع و مصالح نا آدميان است كه گوئى دنيا در خدمت به ما و براى ما ساخته و پرداخته شده است.(40)

  7. #27
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    در بارش باران، درسهائى از خداشناسى است
    من كلام الامام الحسن العسكرى (عليه السلام) فى تفسير بعض تفسير بعض الايات و منها انه قال: (و انزل من السماء ماء) يعنى: المطر ينزله من علو ليبلغ قلل جبالكم و تلاكم و هضابكم و اوهادكم، ثم فرقه رذاذا و وابلا و هطلا و طلا لينشقه ارضوكم، ولم يجعل ذلك المطر نازلا عليكم قطعه واحه، ليفسد ارضيكم و اشجاركم و زروعكم و ثماكم
    (از سخنان امام عسكرى (عليه السلام) در تفسير برخى از آيات و از آن جمله درباره تفسير اين آيه، آن حضرت مى فرمايد: (خداوند فرود آورد از آسمان، آب را از برايتان) يعنى خداوند باران را از بلندى و ارتفاع بر شما نازل مى كند تا اين كه فرا گيرد قله كوهها يتان و بر تپه هايتان، و بر دشتها و بيابانهايتان، تا اين كه آب در زمين ها فرو رود و سيراب شود و باران ها را گوناگون نمود برخى از آن به صورت نم و گاهى به صورت بارانهاى دانه درشت و بارانهاى درشت تر و انبوه، و بارانها به طور يكباره و يكپارچه نمى بارد تا مبادا زمينهايتان را خراب كند، و همچنان به درختان و كشاورزى و ميوه هايتان، ضرر و آسيب نرساند)
    آن حضرت براى آگاهى مردم، از هر فرصتى استفاده مى كند تا حقايقى از جلوه هاى آفرينش را بازگو كند، همراه با برنامه اى منسجم و از روى عقل و علم، تدبيرى را نمايان سازد و در واقع، درسهائى از خداشناس را به ما مى آموزد تا در پرتو آن، ايمان و اعتقاد ما را به خالق و مدبر يكتا، محكم و استوار گرداند.
    بايد اراده اى نامرئى باشد تا با دستان خود، كه همان عوامل طبيعى است همواره ارتفاع ابرها را به گونه اى تنظيم كند تا همه جاى سطوح مختلف قارات، از نعمت برف و باران، بهرمند شوند، يعنى اين طور نيست كه قله كوهى به جهت ارتفاعش و يا دره اى به جهت عمق بسيارش، يا زمينى هموار و يا پست و بلندى دشت و بيابان، از نعمت بارش ابرها، محروم بماند، بلكه محاسبات و قوانين فيزيكى به گونه اى وضع شده كه نشان دهنده وجود عقل و اراده و تدبير آفريدگار مدبرى است كه اين چنين برنامه اى را وضع نموده است، پس قانون و محاسبات در همه جا حاكم است و بدون برنامه اى مدرن و سازمان يافته، اين چنين طبيعت بسيار مهم و در سطح وسيع، شكل نمى گيرد.
    زمينهاى سفت و صخره اى كوهستانها و همچنين زمينهاى شن زار و ماسه اى، آب را در خود مى بلعد و مخازن آبى زير زمينى را پر مى كنند تا در صورت لزوم، مورد بهره بردارى قرار گيرد.
    باران اگر به صورت آبشار و يا همچنين سرازير شدن از ناودان، بر زمين آب فرو مى ريخت، آنگاه چه خسارت جبران ناپذيرى به مردم مى رسيد و كشاورزى و محصولات آنها متحمل خسارات مى شد و به گونه اى بود كه آبرفت خاكها به قدرى است كه زمينى مناسب براى كشت، در هيچ كجا باقى نمى ماند.
    بارش بارانها با اشكال مختلف و متناسب و هماهنگ با مصالح طبيعى كليه موجودات و گياه و جنگل و كشاورزى است و بر اساس منافع مردم، ايجاد شده است و قطرات زرين حيات بخش ابرها براى همه، رمق و جان مى دهد و آواز دلپذير قطرات باران، همه جا را سر سبز و شادى مى بخشد.
    داستان باران و شكل گيرى ابرها، بحث بسيار مفصلى دارد كه با تعريف هر موضوعى از آن، جلوه هائى از مدبر و حكيمى بر ما نمايان مى شود كه با تدبير خود، مصالح حيات همگانى را به صورت متناسب و حساب شده فراهم نموده است.
    اهل خرد و انديشه، نكات ظريفى را كه در سخنان آن حضرت هست توجه بيشترى مى يابد و آنها به خوبى، معناى آن را درك مى كنند، در حاليكه اغلب مردم همواره به فكر خانه و ثروت و كار و دنيا مشغول هستند، خدائى مهربان به فكر اين مردم غافل و ناسپاس است و بر ما است كه شكرگزار نعمات و الطاف او باشيم.(41)
    بهترين وقت بارندگى
    بارش باران هميشه خوب است و بدون باران، حيات وجود نخواهد داشت. باران يكى از بهترين نعمتهاى الهى است و از خوبى و منافع باران هر چه بگوئيم در واقع كم گفته ايم.
    گاهى باران به وقتش مى باشد يعنى شرايط طبيعى براى بهره ورى از آن، مناسب تر مى باشد و گاهى باران، موقعى مى بارد كه شرايط طبيعى به نحوى است كه زمينه باى بهره ورى از آن كمتر است.
    پيامبر گرامى در اين باره مى فرمايد:
    اذا اراد الله بقوم خيرا امطرهم با لليل، و شمسهم با لنهار
    (اگر هر آينه خداوند، خير بيشترى براى مردم بخواهد، بر آنها در شب باران نازل مى كند و روزشان را آفتابى مى گرداند)
    اين سخنان پيامبر گرامى داراى معانى بسيار مهمى است كه نشان دهنده وسعت ابعاد آگاهى آن حضرت از كليه شرايط زيست محيطى و احوالات جوى است چون به موضوعى اشاره مى كند كه براى انسان و طبيعت و تمامى موجودات و گياه و جنگل، فايده بيشترى دارد.
    خداوند هميشه خير خواه و خوبى بندگان خود را مى خواهد ولى گاهى در عنايت بيشتر به مردم، وضعيت را به گونه اى وضع مى كند تا مردم از لحاظ منافع، بهره بيشترى نصيبشان شود.
    بطور مثال: روزها كه آفتابى و آسمان، آبى و شفاف است براى طبيعت، منافع بسيار و گوناگونى دارد، از قبيل رسيدن نور يا انرژى بيشتر خورشيد به گياهان و درختان و انواع كشت، و به همه جا و تمامى موجودات، و همچنين استرليزه كردن و پاكيزه شدن محيط زيست در همه جاى طبيعت و محيطهاى گوناگون است.
    همانطور كه دانستيم باران هميشه خوب است ولى گاهى بهتر و مناسب تر است مثل بارندگى در شب كه بنا بدلائلى بهتر از روز است همانگونه كه علم روز به اهميت اين موضوع پى برده است.
    مردم زمان هاى گذشته از خيلى مسائل طبيعى، آگاهى نداشتند مثل بارندگى در شب و تابش نور خورشيد در روز، كه اين دو مورد ياد شده، داراى منافع بسيارى است و براى حيات همگانى، اساسى ترين، نقش را در ساختار طبيعت دارد.
    معمولا هوا در شب، خنك تر از روز است و از گرماى تابش نور خورشيد، خبرى نيست در آنصورت، تبخير آب بارانها به صورت كندتر انجام مى شود و يكى ديگر از فوائد باران در شب، هوا را خنك تر مى كند و باعث مى شود تا روز بعدش با اينكه هوا آفتابى است هواى مطبوع و دلپذيرى داشته باشد و باز هم از شدت عمل تبخير آبها مى كاهد، و همچنين در فرصت زياد شب تا صبح، بيشتر آب بارانها به جاى تبخير، در زمين فرو مى رود و سفره هاى آب زير زمينى را غنى تر مى كند تا در فصلهاى ديگر، چاهها پر از آب باشد و مردم، هر وقت و هر چقدر كه بخواهند، به قدر كافى از آب استفاده كنند.
    به خصوص براى كشاورزان، وجود آب در وقتهائى كه فصل بارندگى نيست به آب، نياز بيشترى دارند مثل تابستان كه فصلى مستعد براى كشت و برداشت محصول است و هوا گرم و از بارندگى، آنچنان خبرى نيست.
    و از لحاظ ديگر بارش باران در شب، فوائد و منافع آن از روز بيشتر است چون به علت خنك تر شدن هوا، باعث مى شود تا مدت بارش بارانها بيشتر شود، و معمولا ابرهاى بارانزا هنگامى تشكيل مى شوند كه هواى در حال بالا رفتن سرد باشد.
    هنگامى كه ابرها از جاى سرد عبور مى كنند، سرد و سنگين مى شوند و زمانى كه سرد مى شوند، قطره هاى كوچك آب در ابر به هم مى پيوندند و قطره هاى بزرگترى را تشكيل مى دهند، قطره هاى بزرگتر به علت سنگينى، به طرف زمين مى افتند و بدينگونه باران مى بارد، بنابراين شرايط باندگى در روز، امتيازات كمترى از شب دارد.
    گياهان سبز براى غذا سازى به نور وابسته اند، نور خورشيد در هنگام روز در اختيار گياهان قرار مى گيرد و اين گياهان پر ارزش كه سرسبزى فراوان آنها براى همه موجودات، فايده و منافع بسيارى دارد تابش نور خورشيد براى رشد كافى و تغذيه گياهان، لازم و ضرورى است.
    گياهان و درختان در شب از آبگيرى، گوئى لذت بيشترى مى برند و براى آنها، آب گواراتر از روز است.
    و يكى ديگر از اين نكات بسيار مهم اين است كه مقدار بارندگى ساليانه و مقدار برداشت آب از سفره هاى زير زمينى در تعادل طبيعت و امور مردم، از عوامل و موارد مهمى است كه بايد روى آن حساب شود.
    استفاده از آبهاى زير زمينى در بسيارى از مناطق كشور و باغها و مصارف ديگر، استفاده مى شود، چاه را در محل هايى حفر مى كنند كه اطمينان دارند در زير آن، لايه آبدار وجود دارد.
    مشكلات مربوط به چاهها: امروز كه مصرف آب نسبت به گذشته، چندين برابر افزايش يافته است، از چاهها آب بيشترى داشت مى شود، و در بعضى از مناطق اين استفاده زياد، از مقدار ذخيره آب زير زمينى مى كاهد و متخصصان علوم مى گويند كه جانشين شدن آب چاههائى كه از آنها استفاده زيادى مى شود به گذشت صدها سال نياز دارد تا به موقعيت قبلى خود باز گردد.
    و متاءسفانه در زمان ما، شهرهاى بزرگ و كارخانجات، مزيد بر علت شده اند رقبتى بى رحم براى كشت و كشاورزى در آمده و عاملى خطرناك براى تخريب اكوسيستم طبيعت شده، و اكنون معضلى براى مردم تمامى كشورهاى جهان در آمده.
    بنابراين تشخيص وقت مناسب براى بارندگى، و از منافع انرژى حاصل از تابش نور خورشيد، مستلزم شناخت شرايط طبيعى است بخصوص در مناطق گرم كه در آنجا آبها بسرعت تبخير مى شوند و زمين از آن خالى مى شود و تمامى اين موارد ياد شده، بيانگر آگاهى وسيع پيامبر گرامى است و آشنا بودن آن حضرت به كليه مسائل طبيعى است و كلام او در زمان ما بحق كه شايسته انديشيدن و براى آن ارزش بيشترى قائل شدن است.(42)
    چرخه آب در زمين و هوا (1)
    آب مايه حيات است و هيچ موجود و گياهى بدون آب پاكيزه، قادر به ادامه حيات نيست.
    همانطور كه مى دانيم بعناوين مختلف، آب هم آلوده مى شود و غير قابل استفاده مى گردد، و اگر عمل پالايش آب بصورت تبخير دوباره به صورت برف و باران پائين نمى آمد، فاجعه اى بزرگ پديد مى آمد و چه بسا كه هزاران سال پيش، حيات همه بر زمين منقرض شده بود و امروز اين طبيعت زيبا وجود نداشت، پس آب همواره بايد تصفيه و پاكسازى شود تا قابل استفاده همگانى باشد.
    عن محمد ابن مسلم قال: سمعت ابا جعفر (عليه السلام) يقول: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى قوله تعالى (و نزلنا من السماء ماءا مباركا)، قال (عليه السلام): ليس من ماء فى الارض الا وقد خالطه ماء السماء
    (محمد ابن مسلم مى گويد: شنيدم امام باقر (عليه السلام) فرمود كه پيامبر گرامى درباره معناى اين آيه فرمودند (و فرود آورديم از آسمان آبى پر بركت) هيچ آبى بر زمين نيست مگر اين كه از آب آسمان با آن مخلوط شده است
    عمل تبخير آب و به هوا رفتن و دوباره پائين آمدن، يك نوع پالايش ‍ تدريجى و مستمر، همواره ادامه دارد و در غير اين صورت، ممكن است كه املاح و تلخى و آلودگى آب دريا و رود خانه و آب بر زمينها و آب چاهها، به مراتب افزوده شود تا آن حد برسد كه براى زندگى و حيات كليه موجودات آبى و خشكى و گياه و جنگل، قابل استفاده نباشد و مشكلاتى ايجاد شود.
    آبى كه براى آشاميدن مورد نياز انسان و تمامى موجودات زمين است و آبى كه مايه خير و بركت براى كشاورزى و هر گل و گياهى است تنها همين آبى تميز و گوارا است كه از اين آسمان بر ما سرازير مى شود.
    از معانى اين حديث مى فهميم كه همواره آبها بين زمين و آسمان در گردش ‍ است، چون آب وقتى كه بر زمين بماند، كم كم تبخير مى شود و پس از مدتى دوباره صاف و گوارا به صورت برف و باران از آسمان پائين مى آيد.
    آب بصورت دائم هيچگاه بر زمين باقى نمى ماند و هر آبى را كه مورد نظر شما است بدانيد كه آن، از روز ازل تا كنون كه در دست شما براى آشاميدن آماده است هميشه در گردش بوده است، شايد مليونها بار، همين آب، استفاده شده و سپس از روى زمين تبخير شده و به هوا رفته و پس از مدتى، بصورت برف و باران در جائى به زمين برگشته است، و اين كار برنامه چرخه آب، همواره ادامه داشته و پس از اين هم اينچنين ادامه خواهد داشت.
    آبى كه تبخير نشود و از روى زمين بر نخيزد، اين آب، حالت طبيعى خود را از دست مى دهد و متغير مى شود و ديگر، براى آشاميدن و كارهاى مفيد، غير قابل استفاده مى گردد.
    اراده خداوند بر اين شد كه همواره، اين آب آسمانى نازل شود و با آب زمين مخلوط و اضافه شود تا اين كه اين آب كه اصلى ترين مايه حيات است پاكيزه و سالم باقى بماند.
    در كتابهاى علوم، موضوع چرخه آب، داستان مفصلى دارد، و در آنجا شرح حال آن را مى خوانيم، پس زندگى بدون آب پاكيزه و سالم امكان پذير نيست.
    معمولا آب بصورت برف و يا باران به سطح زمين مى رسد و يا بطور مستقيم روى اقيانوسها ببارد و يا اين كه در جاهائى بريزد و بصورت رودها و درياچه ها به آبهاى زير زمينى در آيد و سر انجام به اقيانوس بيكران وارد مى شود.
    در همه اين موارد ياد شده، بخشى از آب، بخار مى شود و به هوا باز مى گردد، بنابراين، آب چرخه وسيعى دارد كه در جبران آن، آب از خشگيها و اقيانوسها به هوا مى رود و بار ديگر به زمين باز مى گردد.
    جانوران و گياهان هم آب را به هوا مى دهند، بيشتر اين آب در گياهان از راه برگها و در جانوران از راه تنفس و تبخير پوستى دفع مى شود، همراه مواد دفعى جانوران نيز مقدارى آب از بدن آنها خارج ميشود، و همه آبهايى كه جانداران گرفته اند، سرانجام به جو زمين باز مى گردد.
    اين آبى كه اينك در ليوان بدست شما است، شايد هزاران بار، گل و گياه و درختان را آبيارى كرده است و چقدر در اينجا و آنجا به زمين فرو رفته، و چقدر اين آب در اين رودخانه و آن درياچه و دريا و آن دشت و چمن و آن كوه و صحرا پائين آمده و سپس تبخير شده و به هوا رفته است، و چقدر اين آب ، زمانى جزئى از مايعات جسم جانداران بيشمار و گوناگونى بوده است.
    و اين آب چه راه طولانى و پر پيچ و خمى را طى كرده است و هيچگاه، تاريخ نويس خاصى براى نوشتن شرح حال سفر آب، وجود نداشته است تا اين مسير طولانى حركت آب را بنويسد.
    چه بسا اين ليوان آب را كه شما اكنون مى آشاميد، در مرور ميليونها سال گذشته، به تمام نقاط جهان جابجا شده و به صورت برف و باران در اينجا و آنجا، نازل شده و سپس تبخير شده و ابرهاى حامل اين ذرات آبى، به سوى مناطق ديگرى رفتند و با بارش در نواحى مختلف پائين آمدند و همينطور، چه حيوانات و مخلوقات ريز و درشت و گوناگون از همين آب استفاده كرده اند.
    و چقدر اين آب، پس از استفاده و آشاميدن، راهى چاه و فاضلاب شده و به عناوين مختلف، بارها و بارها آلوده شده است و با تبخير به هوا رفته و در آنجا پالايش شده، و دوباره به صورت نزورات جوى، بر ما فرود آمده است. و تمام اين موارد ياد شده، سخن پيامبر گرامى را براى ما به اثبات مى رساند كه آبهاى زمين، هميشه با آب برف و باران كه از آسمان آمده، مخلوط مى شود و بدون افزده شدن آب برف و باران ها، آبهاى موجود بر سطح زمين و درياها، دچار تغييراتى مى شوند تا حدى كه براى استفاده عموم و حيات موجودات گوناگون و درخت و گياه غير قابل استفاده مى گشت.
    پس همانگونه كه خداوند فرموده: آبى كه از آسمان فرود مى آيد پر بركت است.
    بركت يعنى تمام خوبيهاى رحمت الهى در آن جمع است، پس شرط اصلى براى تضمين سلامتى و بقاء همه و همه چيز، پاكيزگى آبها همواره افزوده شدن آبهاى آسمانى به آبهاى سطح زمين و درياها است.(43)
    اولين فردى كه چرخه آب در زمين و هوا سخن گفت، پيامبر اسلام بود
    از آن حضرت بياناتى نقل شده كه بر يك موضوع بسيار مهم اشاره نموده است و متاسفانه، نه تنها در آن زمان، بلكه در قرنهاى بعد نيز، كسى متوجه مفهوم آن موضوع نشد چون در اين زمانهاى ياد شده، از چرخه آب و آگاهى از دانش وسيع آن، اين چنين موضوعى مطرح نبود و امروز، شناخت چرخه آب از دانشهاى اساسى در آمد است و دانستن اين موضوع بسيار مهم، در زمان ما به صورت يك ضرورت تلقى مى شود.
    و علت اين كه دانستن اين موضوع تا زمان ما به تاخير افتاده، اين بود كه مى بايستى تمام زمينه هاى گوناگون علمى و آگاهى كامل از طبيعت كل نواحى كره زمين به وجود آيد و همچنين بايد تجهيزات متنوع ساخته شود تا همه موارد ياد شده، دست در دست هم دهند تا اين كه از چرخه آب در تمام نواحى كره زمين، معلوم شود.
    بنابراين ما نمى توانيم در يك جا باستيم و با يك نگاه، همه نواحى كره زمين و درياهاى آن و مناطق وسيع جو اطراف زمين را تماشا كنيم و از احوالات كل آنها باخبر شويم و حتما لازم است در اين نواحى ياد شده به سير و سياحت بپردازيم و همچنين در ارتفاعات جو نيز گشت و گذار كنيم و تحقيق انجام دهيم و براى اين كار، مساعدت تجهيزات و امكانات گوناگون لازم است و همچنين با استفاده از كشتى و ماشين و بالن و هواپيما و ماهواره و غير، در اين صورت آگاهى كامل از وضعيت چرخه آب عوامل طبيعى مختلف بدست مى آيد كه روى هم رفته در نظام طبيعت، همواره كارى بسيار بزرگ و مستمر در حال انجام است، بدون اين كه از نظر ديد چشمان ما، اين كار بسيار با عظمت كه به وسعت محدود كل اطراف كره زمين است محسوس باشد.
    بنابراين هيچگاه براى يك فرد به تنهائى مقدور نيست كه از چرخه آب، بتواند نظريه اى كافى و مستدل، ارائه كند، ولى با تمام اين اوضاع و احوال، مى بينيم پيامبر گرامى را بيشتر عمرش در صحراى گرم و خشك عربستان گذرانده بود، آن هم در بيش از چهارده قرن پيش با آن شرايط سخت و عقب ماندگى، از جو زمين، بعنوان و اشكال مختلف، موضوعاتى را مطرح مى كند كه، امروز سخنانش از يك حقيقت علمى، هنوز پابرجا و استوار است و همچنان جاودانه باقى خواهد ماند.
    در مطلب قبلى، از چرخه آب بين زمين و هوا، باندازه كافى تعريف شده است و اينك باز هم در همين زمينه، صحبتى ديگر است كه به شكلى ديگر از وضعيت چرخه آب بين زمين و هوا، بيانات ديگرى از آن حضرت نقل مى كنيم تا وسعت و عظمت ابعاد آگاهى آن حضرت را دريابيم كه چگونه يك حقيقت بسيار بزرگ و نامرئى را براى ما بازگو نموده، آنهم در آن زمان كه هيچ كس در اين فكر نبوده است.
    ابن عباس از پيامبر گرامى نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند:
    بحرالسماء و بحرالارض يلتقيان كل عام. (يعنى درياى آسمان و درياى زمين همواره در حال تلاقى و نقل و انتقال هستند در هر سال، يعنى بطور مدام، اين كار ادامه دارد.
    دانشمندان علوم طبيعى برآورد كرده اند كه هر روز به اندازه درياى خزر، آب از تمام نواحى كره زمين به هوا تبخير ميشود، بنابراين در سالى كه سيصدوشصت و پنج روز است حتما در مجموع به اندازه كل آب موجود در درياها به هوا تبخير ميشود و به صورت برف و باران در نواحى مختلف به زمين بر مى گردد و همانگونه كه آن حضرت بيان فرمودند: ميتوانيم فضاى جو زمين را همچنين دريائى در نظر بگيريم كه مى تواند آبى را كه در سطح مختلف كره است در طى يكسال در خود نقل و انتقال دهد.
    يعنى آب بين درياهاى زمين و جو، همواره در حال نقل و انتقال و جابجائى با همديگرند و با اصطلاح امروز كه در كتابهاى علمى، آنرا به عنوان چرخه آب بين زمين و هوا معرفى مى كنند، درست همان چيزى كه پيامبر گرامى به آن اشاره كرد و موضوعش را براى اولين بار مطرح نمود.
    ابن عباس از آن حضرت نقل ميكند درباره (مرج البحرين) (يعنى در همديگر در آوردن اين دو دريا)
    قال: ارسل البرين: فرستادن و جابجائى دو دريا.
    بينهما برزخ: بين اين دو فاصله و جدائى است چون هر كدام داراى وضعيت خاصى است.
    قال: حاجر (لايبغيان) يعنى ديواره و فاصله و جدائى است كه بر همديگر نمى توانند سر كشى كنند.
    قال: لا يختلطان، آن حضرت فرمودند هيچگاه اين دو با هم مخلوط نميشوند يعنى اين دو دريا با آن دو وضعيت و شرايطى كه هر كدام دارد هيچگاه با همديگر نمى پيوندند و به صورت يك دست، اين دو دريا با همديگر متصل نمى شوند آن حضرت مى خواهد به مردم بگويد كه وضع و شرايط اين دو دريا با همديگر متفاوت است همانگونه كه ميدانيم درياى جو، آب به صورت بخار و ذرات انبوه معلق در هوا است ولى آب درياها و سطوح مختلف زمين، بصورت مايع و بخار، بين هر كدام از اين دو، متفاوت شكلى است، در هوا نيز در دريا جايگذين نمى شود، پس وضعيت و شرايط خاصى بين اين دو دريا با همديگر متفاوت است.
    خداوند نظام طبيعت را به گونه اى وضع نموده كه هيچگاه مقدار بخار در هوا به قدرى كه لازم است بيشتر و كمتر از معمول و متعارف نمى شود چون در آن صورت، وضعيت به ضرر طبيعت تمام مى شود و در اكوسيستم آن تغيراتى به وجود خواهد آورد كه به حيات تمامى موجودات آسيب مى رسد، بنابراين لازم است نگهدارنده اى توانا و آگاه باشد تا قوانين فيزيكى و اصول طبيعى بين مقدار حجم موجود بين اين دو دريا بصورت اصولى حفظ شود و آب اين دو دريا بهمديگر سركشى و طغيان نكنند.
    متاسفانه بر اثر بى بند و بارى صنعت و محصولات آن، و كاخانجات و انواع وسائل نقليه، شرايط زيست محيطى در زمان ما به نحوى است كه در حال فروپاشى شرايط اقليمى و آلوده شدن و در هم ريختن سازمان اكوسيستم طبيعت است و هر روز بر خرابى اوضاع افزوده مى شود و همواره، زيانهاى جبران ناپذيرى را شاهد هستيم.(44)
    آب استرليزه شده، نافع است
    آب مايه اصلى حيات ما است و بيشتر نياز بدن ما، از آب تامين مى شود و زندگى ما وابسته به آب است.
    آب مايعى رقيق و بسيار ظريف است و در آلوده شدن، مستعد مى باشد، چون به راحتى، هر چيزى در آن وارد مى شود و آب نيز آن را جذب مى كند و با اندك آلوده گى، آب محل مناسبى براى پرورش و رشد باكتريها خواهد شد.
    پس براى مصرف آب و بخصوص در مواردى كه احساس مى كنيم، آب نياز به جوشاندن دارد، اين كار را حتما انجام دهيم تا مشكلى براى ما پديد نياورد چون سلامتى ما، در گرو سالم بودن آب است.
    استرليزه شدن به اين معنا است كه آب ضد عفونى شود و چنانچه اگر در آن باكترى يا آلوده گى باشد، با جوشاندن آب، تمام آن احتمالات كه بر غير بهداشتى بودن دلالت دارد برطرف مى شود و براى استفاده، آن آب بى ضرر خواهد بود.
    آب بقدرى ظريف است كه فورا آلوده مى شود و بر اثر آن، چه بسا خطر ساز و عامل بيمارى ميگردد.
    در آب مى توان انواع باكترى ها را يافت كه هيچگاه با چشم ديده نمى شوند و اگر با ميكروسكوپ به آن نگاه كنيم، مى بينيم كه در آب، موجودات گوناگون و به طور انبوه ديده مى شوند.
    امام صادق (عليه السلام) درباره مصرف آب سالم، به ما سفارش مى كند كه (آب جوشيده براى هر چيزى نافع است و به هيچ وجه ضرر ندارد)
    لاماء المغلى ينفع من كل شى و لا يضر من شى
    آن حضرت وقتى كه اين موضوع را با بيانى ساده و قابل فهم عموم مردم سفارش مى كند، حتما از وضعيت آب و اوضاع آن در آلوده شدن و باكتريهاى موجود در آب باخبر بود، چون از راه مصرف آب غير بهداشتى، مى تواند خطر عمده اى براى سلامتى ما فراهم كند و با استرليزه شدن آب، چنانچه اگر در آن آفتى باشد، ضرر و خطر آن برطرف مى شود و از اين راه به ما آسيبى نمى رسد.
    و حداقل خاصيت جوشاندن آب از پاكيزگى و سالم بودن آب، اطمينان حاصل مى شود و مراعات بهداشت براى تندرستى ما لازم است و اين كار براى سلامتى ما خيلى مفيد است.
    با ارزش ترين سرمايه اى كه داريم سلامتى است، پس اين سرمايه گرانقدر را از هر لحاظ، بايد از آن محافظت و مراقبت كنيم و بخصوص، آب كه در تمام زمينه ها به آن محتاج و وابسته ايم.
    زمان قديم بر خلاف امروز، مردم از خيلى مسائل آگاه نبودند و سفارش امام براى جوشاندن آب، بخصوص در آن زمان، بسيار واجب و لازم بود چون نه دانش طب وجود داشت و نه تجهيزات ايمنى، و نه داروهاى گوناگون، پس ‍ هر لحظه امكان داشت كه در كمترين آلوده گى آب، وبا و مرضهاى گوناگون دامنگير مردم مى شد و مردم به دردهائى مبتلا مى شدند كه از درمان و تشخيص و علاج آن درمانده و عاجز بودند.
    و سفارش امام به جوشاندن آب، در واقع همان اصطلاح استرليزه كردن آب، كه در زمان ما رايج است.(45)
    بهترين ظرف براى آشاميدن آب
    پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره بهداشت و سلامتى، همواره به مردم سفارش مى كردند و در تمام زمينه ها، راهنماى خوبى براى مردم بودند، تا تندرست و سالم باشند و در معرض آفت و مرضها قرار نگيرند.
    آنها درباره سلامتى، به هر نحوى اهميت و حساسيت نشان مى دادند و از آن جمله ظروفى كه در آن آب مى آشاميدند
    عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يشرب الماء فى الاقداح الشاميه يجاء بها من الشام و تهدى اليه (صلى الله عليه و آله و سلم)
    (از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر گرامى، براى آشاميدن آب، از ظرفهاى شامى استفاده مى كردند ظرفهائى كه از شام به حجاز مى آورند و به او هديه مى دادند)
    باز هم در اين زمينه حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام) نقل شده
    عن ابى عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: كان النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يعجبه ان يشرب الماء فى الاناء الشامى و كان يقول هو انظف افنيتكم
    (پيامبر گرامى همواره دوست داشت كه آب را در ظرفهاى شامى بنوشد و در اين باره مى گفتند كه اين نوع ظرفها، در واقع پاكيزه ترين و بهداشتى ترين ظرفهاى شام است)
    در طى قرون و عصرهاى گذشته، مردم براى غذا خوردن و آشاميدن آب، از انواع ظروف استفاده مى كردند، مثل ظرفهاى گلى و چوبى و سپس مسى و گلى با لعاب و روكش چينى و غيره، تا امروز كه ظرفهاى بسيار متنوع با بازار آمده است مثل ظرفهاى چينى و بلور و روحى و استيل و ملامين و ظرفهائى كه از موارد تركيبى ساخته شده اند، ظرفهائى كه با عناوين مختلف، مورد استفاده مردم قرار گرفته است.
    و آنچه كه امروز معلوم و مسلم شده، ذائقه و سليقه و تشخيص مردم، بهترين را مورد استفاده خود قرار مى دهند، ظرف چينى را بهتر از انواع ديگر مى پسندند و آن را بهتر از انواع ظروف ديگر مى دانند و يا ظروفى كه شباهت و نزديكى به چينى دارند نيز مورد توجه است.
    و جالب اينجا است كه پيامبر گرامى در آن زمان، ظروفهاى گلى را كه با لعاب چينى پوشش داشت براى آشاميدن آب، از آنها استفاده مى كرد، ولى نه براى گرانى جنس و يا شيك تر بودن آن، بلكه براى بهداشتى بودن آن بود و مرغوبيت آن به خاطر امتيازاتى كه دارد و آنچه كه او مى دانست و براى همين بود كه اين نوع ظروف را بهتر مى پسنديد و از خوبى آن تعريف مى كرد.
    ظروف چينى از لحاظ شستشو، بهتر پاك مى شوند، چون آنها داراى سطوح صاف و صيقلى هستند و بر آمدگى و حفرهاى كمتر از بقيه ظروف دارند، چون اگر با ذره بين به سطوح ظروفهاى چينى نگاه كنيم بر آمدگى و حفرهاى كمترى را مى بينيم، لذا اين ظروف، جرم كمترى به خود مى گيرند و به خوبى شسته و پاكيزه مى شوند بنابراين، آن حضرت همانگونه كه از انواع ميكروب باخبر بود و از ضرر و آفتهاى آن آگاه بود، لذا در راستاى آن، او به خوبى مى دانست كه فرو رفتگى و بر آمدگى هاى سطوح ظروف را هر چند كه براى ما محسوس و قابل مشاهده نيستند ولى مى دانست كه جايگاه مناسب و بسيار وسيع براى رشد و پرورش ميكروبها است و آن حضرت بدون اين كه ميكروسكوپى در آن زمان وجود داشت از اين نكته باخبر بود.
    و آن حضرت آگاه بود كه حساسيت آب و حساسيت ظرف، و جايگيرى چاله گيرى ظرف از ميكروب و آب، بسيار است و آب، چاله ها و ديواره و كف ظروف را بهتر حس مى كند، چون آب نرم و روان است و به كوچكترين حفره فرو مى رود.(46)

  8. #28
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    آب آشاميدنى، آلوده به ميكروب
    عن ابى عبد الله (عليه السلام) قال: قال امير المومنين (عليه السلام): لا تشر بوا الماء من ثلمه الاناء و لا من عروته، فان الشيطان يقعد على العروه و الثلمه
    از امام صادق (عليه السلام) نقل شده: امير مومنان على (عليه السلام) فرمودند: هيچگاه آب را نياشاميد از جاى شكسته و يا از لوله و آب راه باريك آن، چون شيطانها در اين گونه جاها مى نشيند).
    همانگونه كه آن حضرت فرموده، براى آشاميدن آب هم، آدابى هست كه بايد مراعات شدد، از قبيل مسائل بهداشت و موارد ايمنى آن، بخصوص ‍ تنگ و پارچه و كوزه و غيره، بيشتر مصداق دارند چون داراى آب آشاميدن براى چند نفر است و آن حضرت نهى كرده از اين كه با دهان از آنجا، آب را بياشاميم، بخصوص از جاهاى شكسته آن ظرف و گلوگاه و لوله باريك آن، چون بنا به فرموده آن حضرت در اين موارد، احتمال آلوده شدن آب وجود دارد و اين كار براى سلامتى ما، حتما زيان آور است، بخصوص چند نفر به دنبال هم از اين گونه جاهاى ياد شده، آب بياشامند و در اين صورت وضع بدتر خواهد شد و احتمال آلودگى بيشتر است.
    جاى شكسته و يا سوراخ و يا گلوگاه و لوله ظروف آبخورى، هر چند كه صاف ديده ميشوند ولى در آن چاله هاى كوچكى وجود داد كه جاى وسيعى براى ميكروبها است و ما با چشم خود، آن برآمدگى و فرو رفتگى را در سطوح درونى اين موارد ياد شده، نمى توانيم ببينيم، ولى اگر با ميكروسكوپ به سطوح آن نگاه كنيم، آن وقت چاله ها و ناهمواريهاى زيادى را در آنجا مى بينيم، و محل كافى و مناسب براى رشد باكتريها است و بخصوص اگر ظروف آب، گلى و يا چوبى باشد.
    در وقت آشاميدن آب رفت و برگشت دادن آب به دهان ولو اينكه اندك باشد، احتمال اينرا دارد كه آلوده گى ايجاد كند و اثرات بدى از آن بجاى بماند و چه بسا، پس از مدتى يك فرد ديگرى نيز از همانجا آب بياشامد و اين مدت، هر چند كه فاصله اى كم است ولى براى پرورش و رشد ميكروبها، فرصت مناسبى است.
    امير مؤمنان ميفرمايد كه در اين جايگاه ياد شده، شيطانها مى نشينند و دام خود را مى گذارند، يعنى آنها در اينجا مى مانند.
    اگر اصطلاح ميكروب در آن زمان به كار ميرفت، مردم نمى توانستند تصور كنند كه ميكروب چيست و چگونه است، لذا آن حضرت براى فهماندن مردم از موجود خطرناكى كه هيچگاه با چشم ديده نمى شود و به آنها مى گفت كه حتما بتوسط ميكروسكوپهاى پيشرفته، مى توان آنها را مشاهده كرد، مشكل، او مى توانست مردم را بفهماند و به ناچار، آن حضرت از ذكر اهريمنى كه آفت جان مردم است، آن ميكروب را به نام شيطان معرفى مى كند، و اين پند حكيمانه آن حضرت، به مردم هشدار مى دهد تا گرفتار عوارض ناخوشايند آن نشوند و مردم با مراعت صحيح استفاده از آشاميدن آب، بهداشت و سلامت خود را تضمين كنند تا خطراتى كه ناشى از آلوده گى ها است مردم به سلامت تن و جان خود، ارزش و اهميت قائل شوند.
    كسى كه از اين مكانهاى ياد شده با دهان آب بياشامد، احتمال دارد كه پس ‍ مانده آب دهان آنها در جاهاى ياد شده، حتى مقدار كم هم اگر باقى بماند توليد ميكروب كند، و اين امر نشان دهنده حساسيت و دقت آن حضرت در تمام زمينه هاى ميكروب و آلوده گى و آگاهى از جاهاى مناسب براى رشد و پرورش ميكروب است، همانگونه كه ميدانيم، ميكروبها در جاهاى مناسب كه شرايط مساعدترى براى پرورش دارند، به سرعت رشد و نمو مى كنند و چه بسا، بيقين اين آبها براى افراد ديگر، خطر آلوده گى بيشترى داشته باشد، پس بهتر آنستكه مراعات آداب آشاميدن آب را به هر صورت در مد نظر بگيرد.(47)
    موجودات زنده در آب و هوا
    اگر به شما گفته شود كه در يك قاشق آب يا يك مشت خاك باغچه، يا در هواى محيطى مثل اتاق، ممكن است صدها هزار جاندار وجود داشته باشد، لابد تعجب مى كنيد، اما اين گفته ها حقيقت دارد، چون دنياى موجوداتى كه فقط با ميكروسكوپ ديده مى شوند، بسيار وسيعتر از دنياى جانداران بزرگ است.
    قبل از اختراع ميكروسكوپ توسط ليوون هوك، انديشمندان موجودات زنده را فقط شامل گياهان و جانوران مى دانستند، اما از زمانى كه اين وسيله مفيد در اختيار آنان قرار گرفت، با دنياى بسيار بزرگ ديگرى آشنا شدند، دنياى جانداران ذره بينى يا ميكروبها بود.
    و اكنون به نكته مهمى كه در يك جمله از سخنان امير مؤمنان على (عليه السلام) است توجه كنيم.
    لايبل احدكم على سطح الهواء، و لا فى ماء جار فمن فعل ذلك فاصابه شى فلا يلومن الانفسه فان للماء اهلا و للهواء اهلا
    (هيچگاه كسى از شما از بالا و بلندى در هوا بول نكند، و همچنين كسى در آب روان نيز بول نكند، و هر كسى كه اين كار را بكند اگر به او آسيبى رسيد كسى را جز خود سرزنش نكند چون كه آب داراى موجودات نامرئى است و در هوا نيز هوا داراى موجودات نامرئى است)
    منظور آن حضرت از موجودات زنده در آب، آن نيست كه ماهيان و غيره باشد و منظور آن حضرت از موجودات زنده در هوا آن نيست كه پرندگان و حشرات ريز و درشت باشد و در خاك نيز همين وضع را دارد، و تمام اين موارد ياد شده، منظور و مقصود آن حضرت نمى باشد بلكه آن حضرت اشاره مى كند به موجوداتى كه بر اثر آلوده گى، يا با اصطلاح جديد امروزى بنام ميكروب ناميده ميشوند كه بر اثر ادرار در هواى محيط باز، آنهم از جاى بلند و مرتفع كه همه جا پخش مى شود، و يا در آب سالم و پاكيزه و روان ادرار كردن، آنرا آلوده مى كند، و اين آلوده گى اشاره به همان موجودات ريز و نامرئى كه آنرا بعنوان ميكروب مى شناسيم.
    بول: عفونت زا و باعث مرض است و ميكروبها همان موجودات موجود در آب و هوا كه به آن آغشته شده است.
    يكى از راههاى پراكنده شدن و انتقال ميكروبها، ادرار است، پس براى سلامتى خود و ديگران، مى بايستى پاكيزه گى و بهداشت را مراعات كنيم و در غير اينصورت، بسيارى از ميكروبها از راه دهان و بينى ما وارد مى شوند و ايجاد آلوده گى مى كنند، بخصوص كه اگر بول شخصى كه مريض باشد، پس مراعات بهداشت و سلامتى همه، بر ما واجب است.
    وقتى كه در قرن نوزدهم، كم كم ساختمان ميكروسكوپ همواره تكميل تر مى شد، عده اى از انديشمندان به مطالعه چيزهاى مختلفى در زير آن پرداختند و حاصل اين مطالعات و تحقيقات، نشان داد كه جانداران ذره بينى تاثير مهمى در زندگى انسان دارد و دهها سال پس از آن به اين نتيجه رسيدند كه بين بيماريها و باكتريها رابطه اى وجود دارد.
    وقتى كه ادرار در آب روان تاثير بدى دارد حتما در آب راكد تاثير بدتر و بيشترى دارد لذا آن حضرت وقتى كه از آب روان اين چنين تعريف مى كند پس در آب راكد، اين موجودات خلق الساعه بمراتب، قوى تر و بيشتر تاثير بد ميگذارند.
    بنابراين دانستيم كه در صورت آلوده شدن آب و هوا به ميكروب، مى تواند عامل مهمى در انتقال ميكروب به ديگران باشد، پس بدون ميكروسكوپ و بدون لابراتور و آزمايشگاه و بدون متخصصين طب و ميكروب شناسى، ممكن نبود كسى بتواند از وجود ميكروب آگاه شود و تمام اين موارد ياد شده، زمينه هاى براى شناخت ميكروب و تاثير بد آنها براى سلامتى ما است، بنابراين در زمانهاى گذشته، از موجودات ناديدنى و ناشناخته بنام ميكروب كه در آب و هوا پخش مى شود هيچكس از آن باخبر نبود.
    على (عليه السلام) قبل از ساخت ميكروسكوپ و قبل از پيدايش دانش ‍ ميكروب شناسى و قبل از كشفيات انديشمندان درباره ميكروب و قبل از اين كه براى آنها ثابت شود كه بين بيمارى ها رابطه اى وجود دارد، آن حضرت با يك جمله كوتاه ، تمام اين موارد ياد شده را در معانى سخنش ‍ گنجانده شد، و او بخوبى از اين موجودات ميكروسكوپى آگاه بود و او بخوبى مى دانست كه اين موجودات براى سلامتى ما آفت و مضر هستند و او مى دانست كه بين ميكروب و مريضى رابطه اى تنگاتنگ است.(48)
    ميكروبها با همديگر متفاوت است
    در زمان ما، معلوم و مسلم شد كه مرگ افراد بسيارى از مردم به سبب ابتلا به بيمارى ميكروبى است، و در هزاران سال گذشته، هيچكس از اين پديده بسيار كوچك و نامرئى خبر نداشت و از كار و عوارض و اثرات گوناگون آنها، هيچ شناخت و آگاهى در كار نبود و براى مبارزه با بيماريهاى ميكروبى، كارى نمى توانستند انجام دهند، چون آن را نمى شناختند و امروز، همه مى دانيم كه ميكروبها بسيار كوچكتر از آنند كه با چشم ديده شوند.
    در حدود سه قرن پيش، ميكروسكوپ اختراع شد و براى نخستين بار، چيزهائى به كوچكى ميكروب را توانستند با آن ببينند، ولى سالها گذشت و كسى نمى دانست كه ميكروبها توليد كننده بيمارى هستند.
    در حدود صد سال پيش، به طور تصادفى معلوم شد كه ميكروبها، عامل اصلى در ايجاد بيماريها مى باشند و از آن به بعد، متخصصان دانش طب، كم كم راه مبارزه با بعضى از آنها را دريافتند و از آن زمان تا كنون، چيزهاى بسيارى درباره ميكروب دانسته شد.
    پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) بارها و بارها و به عناوين مختلف، از موجودات بسيار ريز و ناديدنى كه براى سلامتى، انسان زيان آوراست تعريف و تذكر داده اند.
    امام زين العابدين (عليه السلام) قرنها قبل از پيدايش ميكروسكوپ و هزار و سيصد سال قبل از دانشمندانى كه به توسط ميكروسكوپهاى پيشرفته دريافتند كه ميكروبها مولد بيمارى است، آن حضرت در نفرين به دشمنان اسلام و عدالت و آزادى مى فرمايد:. اللهم وامزج مياههم بالوباء واطعمتهم بالادواء
    (پروردگارا آبهايشان را به وبا درهم بياميز، و خوراكيهاى آنها را به آفت آلوده كن)
    در آب سالم، ميكروب وجود ندارد ولى با پديد آمدن وضعيت نامناسب، آب به ميكروب آغشته و آلوده ميشود و همچنين آلوده شدن خوراكيها به ميكروب نيز باعث ميشود كه آن خوراكيها، بيمارى زا شوند، لذا آن حضرت در اين باره ميفرمايد - و امزج - يعنى آلوده كن آبهايشان را به آفتى، يعنى آنچه كه مناسب آن آبها، آفتى سرايت كننده باشد آغشته كن، و نيز در خوراكيهاى آنها آنچه مناسب است و از جنس آن خوراكيها به عمل ميايد، آفتى كه باعث بيمارى شود در آن پديد آيد.
    از معناى كلام آن حضرت اينچنين دانسته مى شود كه ميكروبها و عوارض ‍ آن با هم ديگر متفاوت است و آن حضرت، وبا و دردها را بر خاسته از وجود آن آفتها ميداند.
    و همچنين آن حضرت دو نوع آفت را بيان ميكند، اول آن آفتى كه باعث وبا و سرايت كننده به همه افراد است و دوم آن آفتى كه در خوراكيها بوجود مى آيد و باعث بيمارى مى شود.
    آن حضرت تشخيص دادند كه نوع بيماريهاى وبا و مسرى در آب با نوع ميكروبهائى كه در خوراكيها عامل بيمارى هستند، با همديگر متفاوت است لذا آنها را جداگانه بيان نمود.
    خوشبختانه در زمان ما دانش ميكروب شناسى با ابزار مدرن آن كه به اوج پيشرفت رسيده است، اكنون دقيقا مشخص شده كه وبا از نوع ميكروبى به نام ويبريون حاصل ميشود، و اين ميكروب شناخته شده با انواع ميكروبها ديگر كه در خوراكيها توليد مرض ميكنند متفاوت است و بر همين اساس، هر نوع ميكروب، عوارض و مرضهاى خاص در بدن انسان پديد مى آورند.
    آن حضرت در نفرين به دشمنان كوردل و ستمگر، درهاى مضاعف و اشكال مختلف مرضها را بر آن بيخردان، از خدا طلب ميكند تا آنها ذليل و زمين گير شوند و نتوانند به خلق الله، آزار برسانند.
    آن حضرت دو نوع آفت كه بيانگر دو سيستم يعنى با دو وضعيتى جداگانه را در قالب دعا، براى ما بيان نموده است و آن حضرت از آغشته شدن آبها و غذاها سخن ميگويد، حتما از ميكروب و مسائل آن، بخوبى آگاه و آشنا است چون آب و غذا به تنهائى عامل مرض نيستند و چيزى بعنوان ميكروب در آن ها بايد نفوذ كند تا اينكه باعث آلوده گى شود و اين آلودگى، توليد كننده مرضهاى گوناگون است.(49)
    موجودات بى سر و صدا
    اين جمله ها از دعائى است كه معمولا پس از نماز صبح خوانده ميشود و اين دعااز حضرت على (عليه السلام) در كتاب مفاتيح الجنان و مصباح المتهجد نقل شده است.
    جملاتى كوتاه ولى داراى معناى مهمى است چون در زمانى بيان شده است كه مردم از خيلى مسائل بيخبر بودند و نميدانستند موجوداتى وجود دارد كه قابل روئيت نيستند و ما بطور ساده و مختصر، معناى جملات آن حضرت را توضيح مى دهيم.
    اصبحت اللهم معتصما بذما مك المنيع الذى لا يطاول ولا يحاول من شر كل غاشم و طارق، من سائر ما خلقت، و ما خلقت من خلقك الصامت و الناطق، من جنه من كل مخوف بلباس .
    (پروردگار امروز را به صبحى آغاز كردم در حالى كه پناه به تو دارم، آن پناهگاهى كه اءمن و استوار است و بازدارنده اى كه نه آسيب به ما مى رساند و نه آسيب پذير است، پناهگاهى كه ما را از شر هر آفتى كه ناخواسته بر ما وارد مى شود و يا از شر آن آفتى كه بناگاه و بناچار با ما برخورد ميكند و از ساير آنچه را كه تو آفريدى از مخلوقات، از مخلوقاتى كه خاموش و نهانند و از شر مخلوقاتى كه آنها را مى بينيم و سر و صدائى دارند، ما را از آفت و بلاى آنها در سپر امنى قرار ده، تا از آنچه كه ترسناك و خطرناك در هر شكل و لباسى است ايمن باشيم.
    از دويست سال پيش به اين طرف، بتوسط دستگاه ميكروسكوپى كه ساخته شده بود انديشمندان از وجود انواع موجودات بسيار ريز و نامرئى باخبر شدند و از آنروز به بعد، هر چه زمان گذشت، همواره ميكروسكوپهاى قوى تر و مدرن تر ساخته شدند و باعث توسعه آگاهيهاى آنها شد و تا كمتر از صد سال پيش بود كه متخصصين علوم، با تحقيقات بسيار دريافتند كه برخى از اين موجودات نامرئى براى سلامتى انسان خطرناك و زيان آورند، و در دعا اينگونه موجودات را آن حضرت بعنوان بى سر و صدا ياد نموده، بمعناى نامحسوس مى باشند و اين معنا بر نامرئى بودن آنها دلالت دارد.
    آن حضرت از شر آفت و بلاى آنها به خدا پناه ميبرد و اين نشاندهنده اين است كه اين موجودات ميكروسكوپى براى ما خطر بسيار دارند و آفتى براى سلامتى جسم و جان ما هستند.
    در اين دعا موجودات بر دو نوع تعريف شد است
    1. آن دسته از موجوداتى كه براى ما آشنا هستند، از ريز و درشت آنها كه هر كدام سر و صدائى دارند مثل فيل بزرگ گرفته تا پشه و حشرات كوچكى كه چشمان ما آنها را مى بيند و در اين دعا آنها را بعنوان (ناطق) يعنى گويا و سر و صدا دار معرفى شده اند.
    2. آن دسته از موجوداتى كه براى ما هيچگاه قابل رويت نيستند، در حالى كه هزاران سال گذشته، كسى از وجود آنها خبر نداشت چون آن مخلوقات از نظرها پنهانند و بعنوان خاموش، در اين دعا ياد شده اند.
    از معناى جملات آن حضرت دانسته مى شود كه موجودات مرئى و نامرئى، محدود به مقدار نشده اند و تنها از مفهوم اين دعا، بر اندوه و كثرت آنها معلوم ميشود و اتفاقا علوم طبيعى در زمان ما به اين نتيجه رسيده اند كه اين دو نوع مخلوقات بسيارند و بخصوص، نامرئيها بيشمار اعلام شده اند، درست همانگونه كه جمله هاى آن حضرت بر بسيارى آن دو نوع مخلوقات، اشاره و دانسته شده است.
    موجوداتى كه بى سر و صدايند، به اين معنا است كه اينها نشانى از خود براى نمايان شدن به چشم ما ندارند.
    از مفهوم كلمات اين دعا مى فهميم كه آن حضرت بطور كامل از موجودات ذره بينى آگاهى كامل داشته و از احوالات آنها باخبر بوده است.
    آگاه شدن از موجوداتى كه هيچگاه به چشم ديده نمى شوند كار ساده اى نيست چون اين موجودات، تنها بتوسط ميكروسكوپ قابل رويت هستند و در شرايطى ما اينها را مى بينيم كه ميكروسكوپ، اين موجودات را صدها و هزاران بار بزرگتر مى كند و در آنصورت چشم ما قادر به ديدن آنها مى شود و در آنصورت ميتوانيم كه از احوالات آنها باخبر شويم، يعنى بينائى ما، صدها و هزاران بار از ميكروسكوپ، ضعيف تر است و سخن گفتن از موجودات كه هيچگاه سر و صدا و نشانى آشكار ندارند آن هم قرنها قبل از ساخته شدن اين دستگاه، اهميت زيادى دارد و اين همه آگاهى بدون ميكروسكوپ، امرى عجيب و خارق العاده بنظر مى رسد.
    آن حضرت درباره گرفتار شدن انسان به شر و آفت اين موجودات را بر دو نوع ياد نموده، نوع اول: اين است كه آنها ناخواسته و بنحوى همچون آلوده گى چيزى، بر ما وارد شوند بدون اين كه ما توجه آنها شويم و به ما آسيب و زيان مى رسانند.
    و نوع دوم اين است كه آنها بنحوى به جسم ما برخورد مى كنند همچون وباى مسرى كه خواسته يا ناخواسته، مردم را در همه جا گرفتار مى كنند، و اتفاقا دانش امروز، نوع آفت و زيان رسانى اين موجودات را نيز به همين دو شيوه ياد مى كند.
    صبح بخشى از روز و لحظاتى از لحظه هاى روز است.
    از شر بلاى اين موجودات بى نشان و بى سرو صدا، حتى در لحظاتى اندك براى ما مهم است چون مى دانيم كه در لحظاتى كوتاه، اينها قادرند به جسم و جان ما، آفت و آسيب برسانند و در كمترين مدت، حتى بمقدار يك لحظه، ميتوانند ما را در معرض خطر جدى قرار دهند.
    پيشوايان ما گاهى ما را به نظافت و مراعات بهداشت سفارش ميكنند و گاهى ما را از وجود اين موجودات نامرئى، باخبر و هشدار مى دهند.
    و گاهى هر دو يكجا متذكر مى شوند و در اين باره، احاديث بسيارى در كتابهاى معتبر و قديمى ما ياد شده است، در حالى كه مردم گذشته، نه از اين موجودات خبر داشتند و از آفت و آسيب داشتن آنها براى سلامتى هم آگاه نبودند.
    پناه بردن به خدا از شر اين موجودات به اين معنا است كه اين موجودات داراى خطر بسيارى است، و آن حضرت در اين كلمات دعا، هر دو را به ما گوشزد نموده، پس شايسته است كه براى سلامتى خودمان، تمام جوانب امر را از اول وقت صبح تا شام تا بامداد، مواظبت كنيم.
    جانداران قابل شمارش نيستند
    به جمله اى كه از دعاى روز چهارشنبه، در صحيفه سجاديه از امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده، توجه كنيم كه ميفرمايد
    و لا يحصى له الخلايق عددا
    (سپاس خدايرا آنكه مخلوقاتش قابل شمارش نيستند)
    علاوه بر انسان و تمام حيوانات ريز و درشت، امروز داسته شد كه بيش از دو ميليون نوع موجودات نامرئى در همه جاى سطوح زمين وجود دارند بطورى كه حتى در خاك، درون آب و روى درختان و تنه آن و در كوه و جنگل و هوا وجود دارند.
    آن حضرت بيشتر عمر خود را در مدينه گذراند، مدينه شهرى در ميان بيابانهاى كويرى عربستان است و همانگونه كه كارشناسان ميگويند معمولا بيابانها و مناطق سرد قطبها، مناسب براى زيستن حيوانات گوناگون نيست با اينحال، آن حضرت ميفرمايد تمامى موجوداتى كه خداوند آفريده است براى ما قابل شمارش نيستند و زيست شناسان جهان، پس از سالها تحقيق مداوم در تمامى قاره ها و جزاير و درياها و مناطق قطبى، اكنون به اين نتيجه رسيدند كه شمارش و تشخيص انواع مخلوقات و جانداران كارى بسيار مشكل و غير قابل شمارش ميدانند و متخصصان علوم طبيعى با زحمت بسيار و تا آنجا كه توانستند، انواع گونه هاى موجودات ريز و درشت را شمردند آن هم با كمك دم و دستگاه و ميكروسكوپهاى جور واجور و غيره، تا به اين جا رسيدند كه اعلام كنند ممكن نيست تمامى موجودات را شمارش كرد، ولى آن حضرت بتنهائى و بدون تجهيزات گوناگون، آنهم چهارده قرن پيش، موضوعى را مطرح كرد كه زيست شناسان زمان ما، اكنون به همان نتيجه رسيدند و همان را گفتند كه آن حضرت فرمود: شمارش ‍ تمامى موجودات، غير ممكن است.(50)
    موجوداتى كه در رگها با خون در جريان هستند
    شيطان موجود نامرئى در تمام ذرات وجود انسان ميتواند نفوذ كند و تاثير بد بگذارد، و تاثيرات شيطانى، همواره انسان را به بديها ميكشاند و روح و روان انسان را به كجى و انحراف متمايل ميكند.
    كار ميكروبها همانند قدرت و عملكرد شيطان، در تمامى ذرات بدن انسان، ميتواند تاثير بد بگذارد و بدن انسان را دچار درد و مرضى ميكند كه در نتيجه آن، تعادل وضعى خود را از دست ميدهد.
    پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) درباره ميكروب اين موجود نامرئى، به بعناوين مختلف و با شيطان كه مظهر بديها و آفت است ياد مى كنند.
    در اين حديث كه از پيامبر گرامى نقل شده، شيطان را همانند ذره اى كه در خون نفوذ كرده، وصف ميكند كه ميتواند در تمام رگهاى بدن، همچون خون در جريان باشد.
    ان الشيطان يجرى من ابن آدم مجرى الدم
    (بيقين بدانيد كه شيطان اين موجود نا ديدنى و اين پليد ناپيدا همانند خون كه در رگهاى انسان جارى است او هم به همين نحو، در تمام رگهاى خون انسان جريان مى يابد.
    در اين حديث، پيامبر گرامى از موجود پليدى كه آفت و زيان به جسم و جان انسان ميرساند بعنوان شيطان معرفى ميكند و اين پديده كه ناديدنى و نامرئى است همانگونه كه شيطان مظهر پليدى و بديهااست ميكروب نيز همچون آفت براى سلامتى جسم و جان ما است.
    در زمان ما كه دانش ميكروب شناسى گسترش بسيارى نموده و با كمك مدرنترين ميكروسكوپها، پردهاى حجاب را كنار زده و ميكروبها را رسوا و آشكار نموده است و اكنون ميدانيم كه انواعى از ميكروبها و ويروسها، درون سلولهاى گوناگون بدن وارد ميشود و درون گلبولهاى قرمز، رشد و توليد مثل ميكنند و در رگها، همانند خون كه جريان دارد آنها نيز با خون بتمام نقاط بدن در جريانند و جابجا ميشوند.
    يكفرد هنگامى كه به بيمارى ميكروبى مبتلا ميگردد كه ميكروب بيمارى زا وارد بدنش شده باشد و ميكروبها، خود را به محلى ميرسانند كه در آنجا بتوانند رشد كنند و مناسب ترين جا براى اين موجودات ذره بينى، در خون رگهاى بدن است.
    آيا ممكن است كه اين موجودات بسيار ريز در رگها با خون ما در جريان هستند؟
    بله اين موضوع كه در بيش از چهارده قرن پيش مطرح شده، اينك در عصر ما ثابت و شناسائى شده است و ديگر جاى شك و ابهامى وجود ندارد كه موجود هوشمندى همچون شيطان و ميكروب در تمامى ذرات بدن، ميتوانند نفوذ كنند و آسيب برسانند.
    در آن زمان كه پيامبر گرامى اين موضوع و موضوعات ديگرى را براى آن مردم تعريف ميكرد، مردم هيچگونه آگاهى از وضع جسم و درون آن باخبر نداشتند و بخصوص از ميكروبها كه موجودات بسيار ريز و ناديدنى است بى اطلاع بودند.
    پيامبر گرامى به نحوى براى مردم سخن ميگفتند كه آنها تحمل شنيدن و باور كردن آن را داشته باشند و علاوه بر آن، بيان يك موضوع، نبايد بگونه اى باشد كه مردم، تحمل شنيدن و باور كردن آن را نداشته باشند، چون مردم آنزمان، چيزى را كه قابل ديدن و لمس كردن بود، آنرا قبول و باور داشتند و اگر به آنها گفته مى شد كه موجوداتى هست درون خون و رگهاى انسان جريان و حركت و فعاليت دارند، آن مردم اين موضوع را نمى توانستند تصور و باور كنند و پيامبر گرامى ائمه معصومين (عليه السلام) چاره اى نداشتند جز اين كه آن را به شيطان تشبيه و معرفى كنند، لذا مى بينيم كه در زمينه تعريف از موضوع سلامتى و آفت و مرض و وبا، وقتى كه سخن مى گفتند، بجاى ميكروب از اصطلاح شيطان استفاده ميكردند.
    دانش ميكروب شناسى طى صد سال اخير شكل گرفت و با مرور زمان، كم كم توسعه يافت و آخرين بخش هاى دانش ميكروب شناسى كه دانسته شد، وجود ويروسهاى گوناگون در خون بود، و هر چه تجهيزات پيشرفته شود در واقع، اين دانش و آگاهيها نيز توسعه مى يابد.
    ولى پيامبر گرامى بدون همه اين تعريفها، بعناوين مختلف از ميكروب و ضرر و آفت آن، موضوعات بسيارى را براى مردم بيان نموده است.(51)

  9. #29
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    وقتى كه ميكروبها پيروز شوند
    پيامبر گرامى در رابطه با درد و مرض و مرگ، سخنان بسيار مهمى دارد كه شايسته توجه است.
    1. ان الله لم ينزل داء الا انزل له دواء
    2. علمه من علمه، وجهله من جهله
    3. الا السلام و هم الموت
    1. بيقين بدانيد كه خداوند هيچگاه درد و مرضى را فرود نياورد مگر از براى آن داروئى قرار داده است.
    2. و دانست آنكه آن را شناخت و ندانست آن كه آن را نشناخت.
    3. مگر براى آن مسموم كننده كه مرگ است.
    در جمله اول: آن حضرت مى فرمايد:، براى هر درد و مرضى داروئى هست كه آن را درمان ميكند.
    و در عصر ما با توسعه دانش هاى گوناگون، انديشمندان توانستند كه بيش از نود درصد دردها و مرضها را شناسائى كنند و براى آن چاره اى بيابند، و با تحقيق و تلاش بسيار، اكنون انواع داروها ساخته شده و به محض ابتلا، با استفاده از داروهاى آماده شده، افراد مريض و دردمند، سلامتى خود را باز مى يابند.
    زمانى كه پيامبر گرامى اين جمله ها را بيان نمود، آن زمان مردم به انواع درد ومرضها و آفتهاى گوناگون، گرفتار و مبتلا مى شدند، اما دارو و درمانى كه همانند زمان ما وجود دارد در ميان نبود و بيشتر مردم از داروهاى گياهى استفاده ميكردند كه غالبا اين داروها، موثر واقع نميشد چون درد و مرض را نمى توانستند تشخيص بدهند، ولى امروز همانگونه كه پيامبر گرامى فرمود، انديشمندان دريافتند كه ابتلا به هر نوع درد و مرضى، علاج و داروئى دارد كه آن را درمان ميكنند، و اكنون صحت گفتار پيامبر گرامى به اثبات رسيده است.
    در جمله دوم آن حضرت مى فرمايد:: دانست آنكه آنرا شناخت يعنى ميتوان با انديشيدن و تحقيق دريافت كه درد و مرضها چيست و علاج آن چه خواهد بود و اتفاقا در زمان ما، شناخت نوع هر درد و مرضى، پس از شناخت چگونگى آن مسير است و ميتوان فهميد كه چاره آن چيست و علاج كدامست و چگونه.
    و همچنين پيامبر گرامى فرمودند: آنكه ندانست و غافل از شناخت درد و مرضها بود، دارو و درمان آنرا نيز نمى توانند بشناسند، پس علت خوب نشدن بعضى از دردها و مرضها، نشناختن ماهيت اصلى آن است و همانگونه كه يكى از پزشكان متخصص سرطان، در پاسخ يكنفر كه از او پرسيد، چرا سرطان علاج و چاره اى را براى آن نيافته اند؟ دكتر در پاسخ به او گفت، داروهاى سرطان را به راحتى ميتوانيم بسازيم و تهيه كنيم ولى مشكل اين است كه ما هنوز ريشه و علل شكل گيرى سرطان را نشناخته ايم و براى همين است كه سرطان، درد بى درمان مانده است.
    در جمله سوم: آن حضرت ميفرمايد مگر آن مسموم كننده ها كه مرگ فرد را حتمى ميكنند.
    درد و مرضى بنام سام (مسموم كننده) نداريم و جز پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) كه آن را براى تعريف از مرضهائى كه به مرگ منجر مى شوند، اين اصطلاح در موارد بسيارى بكار برده اند ولى ميان مردم، اين واژه رواج نيافت چون كسى از معانى نامعلوم آن شناختى نداشت و تاكنون كسى نمى داند كه سام بر چه نوع درد و مرض دلالت دارد تا اين كه (سام) را بر آن نوع ابتلا ناميده شود و معناى واقعى آن را كسى در گذشته ها بخوبى ندانسته است و شايد در اين تحقيق كه مى خوانيد، براى اولين بار است كه معناى آن بخوبى دانسته ميشود.
    سام از سم مشتق شده و به معانى مسموم كننده است، و اين معنا بر چيزى اشاره دارد كه باعث مرگ حتمى خواهد شد.
    و در زمان ما معلوم شد كه مسموم كننده، آن نيست جز ميكروبهائى كه با توليد سم در بدن، فردى را از پاى در مى آورند.
    بدن ما داراى يك ارگانيسم خاصى است و با سيستمى كه دارد در مقابل انواع آفتهاى ميكروبى، بخوبى مى تواند استقامت كند و آنها را از بين ببرد و بدن ما براى مبارزه با ميكروبهاى بيمارى زا آمادگى دارد.
    گاه ميكروبها از سدهاى دفاعى بدن عبور مى كنند و به داخل آن راه مى يابند.
    در حالت تندرستى، سيستم دفاعى بدن، قويتر است و اگر خسته و رنجور و ناتوان باشد، دفاع بدن ما نيز ضعيف خواهد شد، در اين حالت، ميكروبها سريعتر توليد بيمارى ميكنند زيرا بدن ما نمى توانند گلبولهاى سفيد و پادتن كافى بسازد.
    بيمارى ميكروبى، در واقع مبارزه اى است كه ميان بدن ميزبان و ميكروب بيمارى زا در ميگيرد، اگر در اين مبارزه، سيستم دفاعى بدن پيروز شود، ما و يا هر جاندار مبتلا، بهبود مى يابد، اما اگر پيروزى با ميكروب باشد مرگ ما و يا هر جاندارى قطعى خواهد شد.
    بنابراين همانگونه كه پيامبر گرامى فرمود: آن مسموم كننده ها و يا آن ميكروبهاى پيروز شده، در واقع، مرگ انسان و پايان حيات مبتلا را فراهم مى سازند.
    پيامبر گرامى بدون وجود ميكروسكوپها و بدون لابراتورها و بدون تحقيق و آزمايشات و بدون وجود علم پيشرفته طب و ميكروب شناسى و بدون صدها مسائل و موارد ديگر، تعريف منطقى از موجوداتى كه مسموم كننده بدن هستند، كه مرگ انسان و هر جاندارى را به اين علت، فرا خواهد رسيد بيان نموده، و شايد اين تعريف و توصيف از رازهاى ناشناخته و نامرئى ميكروبها، براى اولين بار، بهترين و منطقى ترين بيانى بوده كه در اين زمينه گفته شده است آنهم در زمانى كه هيچگونه اثرى از علم پيشرفته و تجهيزات مردن وجود نداشت (52)
    عناصر بدن انسان
    پيكر انسان يكى از عجايب آفرينش است و اين جسم، گرچه بصورت يك اندام نمايان است ولى تعريف و توصيف اعضاء و اجزاء ريز و درشت آن، بسيار پيچيده و دانستنش محيرالعقول است و هر ذره و يا مجموعه و زاويه اى از بدن انسان، شرح و توضيح بسيار مفصلى لازم دارد و خارج از بحث محدود ما است و تنها اين را مى توانيم بگويم كه انسان در قرن بيستم، در پرتو دانش توسعه يافته و تجهيزات پيشرفته اى كه بوجود آورد، از عظمت و عجائب بدن خود، پى برد و تا قبل از اين قرن گذشته، از ماهيت و محتواى بدن، هيچگونه، شناخت واقعى وجود نداشت.
    امام رضا (عليه السلام) درباره بدن انسان كه جلوه اى از عظمت آفرينش ‍ پروردگار است سخنان بسيار جالبى دارد.
    فاما الانسان المخلوق المصنوع من اجزاء مختلفه، و جواهر شتى، غير انه بالاجتماع شى ء واحد
    (و اما اين انسان كه از اجزاى بسيار مختلفى ساخته شده، و بدن او از عناصر گوناگونى تركيب يافته است و در مجموع، او بصورت يك پيكر واحد و متحدالشكل در آمده است).
    آن حضرت در جمله اول به دو چيز مهم كه در بدن ما است اشاره نموده.
    اول اين كه ميفرمايد بدن انسان از اجزاء بسيار مختلفى ساخته شده و دانش ‍ روز، دقيقا به همين موضوع پى برده است، و همچنين دانسته شده كه جسم انسان داراى بيش از 200 قطعه استخوان ريز و درشت است كه هر كدام از آنها، شكل و حجم خاصى دارد.
    دوم اين استكه در جسم انسان 500 عضله گوشته بزرگ و كوچك وجود دارد كه بسيارى از آنها شبيه همديگرند و خيلى از آنها نامحسوس مى باشند و نياز بدقت بسيار دارد تا آن ماهيچه هاى بسيار ظريف، شناسائى شوند و چيزهاى بسيار ديگر به اضافه سيستم هاى گوناگون كه در سازمان بدن ما موجود است.
    آن حضرت: جسم انسان را تشكيل شده از اجزاء بسيار و گوناگون معرفى نموده و بدون كالبد شكافى بسيار دقيق، آنهم توسط كارشناسان عاليرتبه دانش پزشكى، ممكن نيست دانسته شود كه جسم انسان داراى 500 عضله ريز و درشت است كه اغلب آنها در ميان گوشت و ماهيچه هاى همديگراست.
    و جمله دوم كه اهميت بسيارى دارد آن حضرت مى فرمايد: كه جسم انسان از عناصر گوناگونى تركيب شده است و دانشمندان علوم پزشكى به اين نكته پى بردند كه جسم انسان از مجموعه عناصر مختلفى تركيب يافته كه مهمترين آنها عبارت از - اكسيژن، كربن، هيدروژن، نيتروژن، كلسيم، فسفر، پتاسيم، گوگرد، سديم، كلر، منيزيم، آهن، منگنز، سيليسيم، يود، و چندين عنصر ديگر.
    آن حضرت در زمانى بخ وجود عناصر بسيار و گوناگون در بدن اشاره ميكند كه امروز حقيقت آن بخوبى دانسته شده است در حاليكه تا آن زمان هنوز كسى بر وجود يك عنصر در بدن، اشاره اى نكرده بود و علاوه بر آن هيچگونه شناختى از عناصر گوناگون در ميان نبود، و انديشمندان قديم تنها آتش و آب و هوا را بعنوان سه عنصر مى شناختند در حاليكه اين موارد ياد شده، به اين شكل نمى توانند عنصر بوده باشند و در واقع، تنها آن حضرت و امامان ما بودند كه مفهوم واقعى و حقيقى عنصر را بخوبى تشخيص دادند و باد بدانيم كه سخت ترين چيز در كشفهاى انديشمندان، شناخت عناصر بود كه به سختى و تلاش بسيار يكى پس از ديگرى شناسائى شدند و شناخت انواع عناصر، مستلزم توسعه پديد آمدن دانشهاى گوناگون و بودن انواع تجهيزات است، در حالى كه در زمان آن حضرت نه دانشهاى گوناگون بود و نه انواع تجهيزات.
    جواهر شتى: بمعناى عناصر گوناگون است آن حضرت اصطلاح جوهر براى عنصر بكار برده و جواهر بمعناى عناصر بسيارى است كه در بدن انسان موجود است.
    جوهر بمعناى آنچه كه اهميت ويژه اى در بدن ما دارد و همانطور كه ميدانيم بدن ما بدون هيچيك از آن عناصر، دچار اختلال ميشود و كمبود هر عنصرى در بدن، مشكلات وضعفهائى در جسم انسان پديد مى آورد.
    تا آن روز كه آن حضرت از وجود عناصر گوناگون در بدن، صحبت ميكرد، هنوز يك عنصر هم كسى نشناخته بود، پس آن حضرت از وجود عناصر گوناگون در بدن، بخوبى آگاه بوده است.
    متخصصان علوم پزشكى اهميت كلام آن حضرت را، بهتر از ديگران درك مى كنند و بدينوسيله، آنها بهتر به اين شخصيت والاى علم و ايمان پى ميبرند.
    همانطور كه دانستيم در زمانى كه هيچكس از عناصر، شناختى نداشت، حضرت رضا (عليه السلام) از وجود عناصر گوناگون در بدن ما سخن ميگويد، و قصد آن حضرت از تعريف جنس انسان، تنها معرفى وضع آن نبود بلكه علاوه بر آن او مى خواست عظمتهاى الهى را كه در بدن ما وجود دارد بشناساند تا از اين راه، به خالق يكتا، اعتقاد و ايمان قوى تر در خود بيابيم.
    ارزش انسان به پيكر چند ده كيلوئى او نيست چون بدن، مجموعه اى از عناصر است و از هر عنصر، مقدارى در جسم ما هست و رويهمرفته نمى تواند معيار ارزش والاى انسان، عناصر و قطعات بدن او باشد.
    خداوند انسان را با ارزش آفريد تا به اهميت آفرينش خود پى ببرد و با اين حساب درك كند كه چه كسى او را با اين همه احترام در كالبدى قيمتى بوجود آورده است در حالى كه خود، ناتوان از تصميم گيرى و ساخت بناى جسم خود مى باشد و اين خداوند است كه تصميم گيرنده اصلى در بنياد جسم ما است و او اين چنين آفريد كه در بدن از هر عنصرى، بايد اين مقدار وجود داشته باشد.(53)
    خداوند پاكيزگى را دوست دارد
    يكى از نكاتى كه در قراآن و احاديث از آن تعريف و سفارش بسيار شده، نظافت و تميزى است.
    و اين تكرار و تاكيدها، نشانه اهميت و ارزش آن در ميان مردم است، لذا اسلام از هر فرصتى در هر زمينه، مى بينيم كه بحث پاكيزگى را ميان مى آورد چون روح باصفا در جسم پاكيزه شكل مى گيرد و ريشه و سرمنشاء سلامتى جامعه و اخلاق پسنديده، از پاكيزگى حاصل مى شود.
    و ما اكنون يك جمله كوتاه و ساده را براى شما نقل مى كنيم كه حامل معناى وسيع و جالبى است و هر كسى بايد روى آن بينديشد و تاثيرات آن تا به كجا ريشه دارد خود بفهمد پيامبر گرامى ميفرمايد:
    ان الله تعالى نظيف و يحب النظافه
    (بيقين بدانيد كه خداوند پاكيزه است و پاكيزگى را دوست دارد)
    مى دانيم كه خداوند از آلوده گيها و نسبت هاى ديگر، منزه است و اين كلام پيامبر گرامى، نشان دهنده ارزش پاكيزگى است، لذا براى اعتلاى معنا و اهميت پاكيزگى، خداوند اين صفت حياتى را به خود نسبت مى دهد تا مردم به اهميت و ارزش آن پى ببرند و اين شيوه نيك، در هر حال و در هر زمان، همواره پيروى و آن را مراعات كنيم و پاكيزگى كه يكى از صفات الهى است، هميشه مد نظر باشد.
    نظافت: سلسله مراتب، تاثيرات گوناگونى بر ما دارد و اولين نتيجه و خاصيت آن، اين است كه نظافت، عامل اصلى سلامت و ثبات بهداشت جسم و جلاى روح ما است.
    آن حضرت وقتى كه از تميزى سخن ميگويد، او بخوبى ميداند كه عدم پاكيزه گى، چه ضررها براى سلامتى افراد بوجود مى آيد، به اين معنا است كه مراعات نكردن آن، عامل و سرمنشاء اوليه براى پيدايش آفت و مرضها است و پاكيزه گى يكى از عوامل اصلى بهداشت و پادزهر آفتها است و در پرتو مراعات پاكيزه گى، بهداشت و سلامتى براى ما تضمين و پايدار است.
    علاوه بر سلامتى و بهداشت افراد كه نتيجه پاكيزه گى است، پاكيزه گى نيز عامل موثرى در سلامت روحيه و ساختار شخصيت افراد مردم است و اينگونه افراد كه پاكيزه و سالم هستند، در تمام زمينه ها از جلوه و جايگاه خوبى بهرمند مى شوند، و همواره در ميان مردم، از محبوبيت و علاقه خاصى قرار ميگيرند و اين چنين افراد، موفقيت و نشاط آنها در جامعه بيشتر از ديگران است.
    بزرگواران دين و آئين ما درباره تميزى كه يكى از اصول مسلم دين اسلام و مسلمانى است، بقدرى سخن گفته اند كه جمع آورى آنها يك كتاب قطور مى شود و هيچ آئينى همانند اسلام تا به اين حد از نظافت، سفارش نكرده است.(54)
    آنچه كه خداوند از آن نفرت دارد
    كثافت و ژوليدگى مورد خشم و نفرت خداوند است.
    يكى از سخنان پيامبر گرامى است كه در واقع، به صورت هشدار به افرادى كه اين وضعيت زشت و ناپسند دارند ميفرمايد.
    ان الله يبغض الوسخ و الشعث
    (اى مردم بدانيد كه خداوند از كثافت و ژوليدگى و به هم ريختگى متنفر است و افرادى كه اين چنين وضعى دارند مورد خشم و نفرت او قرار دارند)
    وسخ: كثافت است، كثيفى و ناتميزى به هر شكلى كه باشد
    شعث: به هم ريختگى لباس و خانه و زندگى انسان به هر نحوى كه بوده باشد
    در پس اين هشدار و تنفر، حتما نكته قابل ملاحظه و دليل قانع كننده اى در اين زمينه وجود دارد.
    مردم قديم، حداكثر وصف بدى كه از يك چيز مى شناختند آن را بعنوان (نجس) معرفى ميكردند.
    در تحليل و تجزيه از كثافت، امروز بهتر از هر زمانى ديگر، ميتوان علت آن را فهميد، و اگر آن را زير ميكروسكوپ بگذاريم، مى بينيم كه صدها هزار موجودات ريز كه هيچگاه به چشم ديده نمى شوند در همديگر غوطه ورند و آنها امروز بعنوان ميكروب، شناسائى شده اند.
    و به طور فرض اگر ميكروسكوپ كوچكى را مى ساختند كه همين ميكروبها در آن نگاه مى كردند، آنها نيز موجودات يا ويروسهاى بسيار ريزترى را مى ديدند كه چشم آنها، قادر به ديدنش نبود، پس ميكروسكوپ، هر چه قوى تر و مدرن تر باشد حتما، بتوسط آن موجودات بيشترى قابل رويت هستند در حالى كه با ميكروسكوپهاى ديگر و معمولى، انواع ميكروبهاى كمترى ديده ميشوند.
    و اين موجودات نامرئى و ذره بينى، گروه و طبقات مختلفى دارند و در واقع اين مخلوقات كوچك، بطور عجيبى زندگى مى كنند و جهانى شگفت و اسرارآميزى دارند و متخصصان اين رشته، بهتر از ديگران از داستان بسيار مفصل احوالات آن، باخبرند
    شعث: ژوليدگى و به هم ريختگى است و به كثافت و ناتميزى، بسيار نزديك و مناسبت دارد، چون به هم ريختگى در سر و صورت و لباس و خانه و زندگى، خود عاملى براى توليد و نگهدارى ميكروبها است چون افرادى كه اين وضعيت را دارند، نمى توانند تميز باشند و به كثيفى بسيار نزديك هستند.
    بنابراين بى دليل و بى حكمت نيست كه پيامبر گرامى مى فرمايد: خداوند از اين دو چيز، نفرت دارد و اين توصيف بصورت يك استحقاق حقيقى كه مستحق اين مذمت الهى، دارا بودن اين دو وضعيت است، چون اين گونه افراد به خود ظلم ميكنند، يعنى همواره در معرض خطر ابتلا به مرضها هستند و هم عامل تهديد آلودگى و آفت و سرايت مرض به ديگران است و در واقع، افرادى هستند ميكروب ساز و ميكروب پخش كن و سر منشا آفت و مرض هاى گوناگون مى باشند.
    بنابراين پيامبر گرامى از اين دو وضعيت نامطلوب، بخوبى آگاه بوده و علت دقيق آن را ميدانسته و كلام آن حضرت، اهميت و ارزش بسيار دارد و بخصوص اگر گفته پيامبر از قول خداوند باشد، آن وقت دليل قطعى و تاكيد در اين كلام براى حقيقت اين معنا، دلالت بيشترى مى يابد.(55)
    زباله: مركز پرورش ميكروب
    گاهى حرفهائى را مى شنويم كه خيلى ساده بنظر مى رسد ولى اگر به آن دقت كنيم، مى بينيم كه آنها، حامل معناى مهمى است و به موارد گوناگون دلالت دارد، مثل اين گفتار كه از على (عليه السلام) است و امثال اين احاديث از او و پيشوايان ما احاديث بسيارى نقل شده، و اهميت آن را امروز و بهتر از او هر زمان ديگر، درك ميكنيم.
    آن حضرت از وجود موجودات بسيار بد و نامرئى بنام شيطان و يا باصطلاح امروزى (ميكروب) اشاره نموده و محل پرورش آنها را در زباله معرفى مى كند.
    على (عليه السلام) در زمانى كه هزاران سال قبل از خود و بيش از هزاران سال بعد از خود، هيچكس از موجودى بنام ميكروب خبر نداشته است از موجوداتى صحبت ميكند كه بسيار كوچك و هيچگاه با چشم ديده نمى شوند و مى توانند كارهاى بزرگى انجام دهند، براى مردم زمان خود، از موجودات بد و مضر ياد ميكند.
    آن حضرت از وجود ميكروب و محل پرورش و تكثير آن اشاره نموده، موجودى كه بسيار كوچك و نامرئى است و مى تواند عامل تغيير و تحولات بسيارى بوده باشد، اما آنچه كه مهم است اين است كه انسان از روزى كه ميكروسكوپ را ساخت و كم كم از جهان اسرارآميز موجودات انبوه كوچك آگاه شد و براى شناخت آن، راه پر پيچ خم تحقيق را طى كرده و سختيهاى بسيارى را متحمل شد و طى دهها سال، صدها دانشمند و نابغه، و مخترع و مبتكرى كه ابزار و تجهيزات گوناگون را ساختند و با تلاش همه آنها، امروز مى بينيم كه مجموع وسيع آگاهيها از ميكروب شناسى كامل شد و اين دانش بسيار مهم و حياتى شكل گرفت و مزاياى شناخت آن در اختيار همگان قرار گرفت و اكنون بحث ميكروب شناسى، يك موضوع ساده و پيش پا افتاده، بنظر مى رسد و اينك هر چه از آن بشنويم، ديگر جاى تعجبى براى كسى ندارد.
    على (عليه السلام) با بيان اين جملات كوچك و مختصر، در واقع راه طولانى و سخت و پيچيده بدست آمده بتوسط انديشمندان و كشفهاى متوالى آنها را آنهم بدون دم و دستگاه و بدون همه اين وصفيات و جزئيات، بارها و بارها و با عناوين مختلف از وجود ميكروبها، و ضرر و آفت آنها ياد نموده است
    قال امير المؤمنين (عليه السلام) لا تؤ وا التراب خلف الباب فانه ماوى الشياطين
    (امير المؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد:: جايگاه و زباله را پشت در قرار ندهيد چون آن پناهگاه شياطين است)
    آن حضرت كه اين چنين مى گويد حتما و يقينا از سر منشا پيدايش ميكروب و تشكيل آفتها بخوبى آگاه است و بهترين راه مبارزه با آن، چاره جوئى و علاج اوليه و ابتدائى آن است و اين روش، راحت تر و ارزانتر از معالجه بيمارى و درد و آفت و خلاصى از مشكلات و گرفتاريهاى آن است.
    اگر به شما گفته شود كه در يك جايگاه زباله، ممكن است كه ميلياردها جاندار وجود داشته باشد، لابد تعجب مى كنيد، اما اين يك حقيقت است، دنياى موجودات كوچك فقط با ميكروسكوپها ديده مى شوند، و بسيار وسيعتر از دنياى جانداران بزرگ است.
    به همه موجوداتى كه فقط با ميكروسكوپ قابل ديدن باشند، ميكروب مى گويند.
    سر آغاز علم ميكروب شناسى در سال 1680 بود، در آن سال يك فرد هلندى بنام ليوون هوك كه او تاجر پارچه و عدسى ساز بود، اولين ميكروسكوپ بسيار ساده و ابتدائى را ساخت، و در واقع او با اين كارش، قصد نداشت كه ميكروبها را مشاهده كند و از اوضاع آن باخبر شود، چون موضوع ميكروب، هنوز مطرح نشده بود ولى بطور اتفاقى بتوسط آن توانست جانداران ذره بينى را ببيند.
    قبل از اختراع ميكروسكوپ، دانشمندان، موجودات زنده را فقط بحساب مى آورند چون از اينها، چيز ديگرى را نمى ديدند، اما از زمانى كه اين وسيله مفيد در اختيار آنان قرار گرفت، كم كم با دنياى بسيار بزرگ ديگرى آشنا شدند، دنياى جانداران ذره بينى يا ميكروبها بود.
    وقتى كه در قرن نوزدهم، ساختمان ميكروسكوپ كاملتر شد، عده اى به مطالعه چيزهاى مختلفى در زير آن پرداختند و حاصل اين مطالعات، نشان داد كه جانداران ذره بينى تاثير مهمى در زندگى انسان دارند.
    و در اوائل قرن بيستم، دانشمندان كم كم پى بردند كه ريشه و عامل بوجود آمدن مرض و آفت ها، ميكروبها هستند.
    و از آن زمان به بعد، براى بهداشت و سلامتى، توصيه هاى ايمنى بسيارى سفارش كردند، مثل دور بودن زباله و محل تجمع آن از جاى مسكونى.
    مردم آن زمان ميكروب را نمى شناختند و اگر هم به آنها علنا گفته مى شد، اين موضوع را باور نمى كردند، لذا بهترين راه مناسب از معرفى اين موجودات مضر و آفت خطرناك، از اصطلاح شيطان اين اهريمن معروف به بديها معرفى شود، و انتخاب آن حضرت از اين واژه، در واقع بهترين انتخاب بود و راه ديگرى وجود نداشت تا مردم، تفهيم شوند و به سفارش ‍ آن حضرت عمل كنند.
    و همانگونه كه آن حضرت فرمود، بخوبى ميدانيم كه زباله، بهترين جايگاه براى پرورش و رشد ميكروب و انتشار آفت آن است و در زباله تمام شرايط براى تكثير آنها فراهم است.(56)
    اهميت و فضيلت مسواك زدن
    در رابطه با مسواك زدن و اهميت و ضرورت آن، در اسلام جايگاه ويژه اى دارد و درباره آن بقدرى سفارش شده، كه اگر همه آن احاديث را جمع آورى كنيم، شايد به اندازه اين كتاب ميشود، و در زمان ما كه علم و بهداشت در بالاترين سطح قرار دارد، مى بينيم كه درباره مسواك زدن تا اين اندازه، سفارش و تاكيد نشده است
    قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يا على: عليك بالمسواك مطهره للفم و مرضاه للرب و مجلاه للعين، و الخلال يحببك على الملائكه، فان الملائكه، تتاءذى بريح من لا يتخلل بعد الطعام.
    (پيامبر گرامى فرمودند: يا على لازم است كه به مسواك زدن اهميت دهى، چون مسواك زدن باعث پاكيزگى دهان مى شود، و موجبات رضايت پرودگار است، و همچنين جلا دهنده چشم است، خلال كردن دندانها و مسواك زدن، كارى است كه سبب جلب محبت و دوستى ملائكه ها ميشود و بيقين بدان كه فرشته ها از بوى بد دهان آنها كه بعد از خوردن غذا مسواك نمى زنند، آزرده خاطر و رنجور مى شوند).
    در گذشته تا امروز، هيچگاه از اهميت مسواك زدن، همانند اسلام، سفارش ‍ و تاكيد نشده است و همچنين از آفت و ضررهاى حاصل از مسواك نزدن نيز تعريف بسيارى شده است، و نتيجه اى كه از همه اين احاديث دانسته مى شود آن است كه آنها در رابطه با ميكروب و آثار بد آن در دهان كه مبدا ورودى به داخل بدن است مردم را هوشيار و آگاه مى كنند تا آنجا كه اين كار را يك فضيلت و يك ارزش دينى بحساب آورده اند با اينكه پيشرفت دانش ‍ طب در زمان ما به اهميت اين موضوع پى برده اند، مى بينيم كه آنها تا اين حد از مسواك زدن تعريف نكرده اند، در حالى كه پيش از هزار و چهارصد سال پيش، كه نه علم طب واقعى بود و نه ميكروب شناسى و نه ميكروسكوپ و نه شناختى از آفت و آسيبهاى آن، اسلام در آن روز بيش از امروز كه همه چيز در اين زمان فراهم شده است و شناخت كامل هم بدست آمده، آنها به مسواك زدن و اهميت آن، سفارش بسيارى كرده اند.
    از اين همه سفارش و تاكيد آن بزرگواران درباره مسواك زدن دو نكته دانسته مى شود، يكى اين كه از خوبيها و منافع بسيار آن براى سلامتى تن و جان و حتى روان ما تعريف شده، دوم اين كه آنها از بديها و ضررهاى مسواك نزدن كه براى سلامتى ايجاد ابتلاء و بيمارى ميكند ياد آورى نموده اند.(57)

  10. #30
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    بهترين داورى و اولين پزشك قانونى
    در زمان ما اكنون سازمان و تشكيلاتى بنام پزشك قانونى برپا شده است و عمده كار اصلى آنها، تشخيص مقدار و حدود آسيب پذيرى و مصدوم شدن افراد است، و اين كار بتوسط پزشكانى مجرب انجام مى شود و بر اساس تشخيص و نظريه آنها، نتيجه كار را اعلام مى كنند و دادگاهها به افراد ضارب و مضروب، راى قانونى و منطقى را صادر ميكنند تا حق را به حق دار برساند، و اينك در حدود دو يا سه دهه است كه در خيلى از كشورها، برپائى اين تشكيلات الزامى شده و حكم قضائى بدون نظر پزشك قانونى، در واقع ناقص است ولى براى اولين بار، در چهارده قرن پيش بود كه على (عليه السلام) در موارد بسيارى از رسيدگى به مشكلات مردم، همين كار را مى كرد يعنى اول، كار يك پزشك قانونى را انجام مى داد و سپس قضاوت و رسيدگى و راى مى داد.
    و يكى از نمونه هايش اين بود كه آن حضرت با يك داورى بى سابقه بر اساس تشخيص حكيمانه، درباره دو فرد، حكمى را صادر نمود، يعنى آن حضرت در ابتدا كار يك پزشك مجرب را انجام داد و هم كار يك داورى قضائى را با حكمى عادلانه به مورد اجرا گذاشت.
    ابن طاووس فى تشريفه عن مجموع ابن المرزيان
    قال: اتى عمر برجل قد ضربه آخر بشى ء من لسانه قطعه افسذت بعض ‍ كلامه، فلم يدر عمر ما فيه، فحكم على (عليه السلام) ان ينظر ما افسد من حروف اء، ب، ت، ث،و هى ثمانيه و عشرون حرفا فتؤ خذ من الديه بقدرها.
    (مردى آمد به نزد عمر بن خطاب كه خليفه وقت بود و شكايت از كسى كرد كه او را بتوسط چيزى زده و باعث شده تكه اى از زبانش بريده و جدا شود و در سخن گفتنش نقصى پديد آمده است، عمر در اين كار متحير ماند و كار قضاوت او را به على (عليه السلام) سپرد، آن حضرت شخص مصدوم را وادار به حرف زدن كرد تا ببيند كه چه ضررهائى به الفباى آن شخص وارد شده مثل، اء، ب، ت، ث، ج، تا آخر 28 حرف، و از نقض هر حرفى، ديه گرفت و به آن شخص مصدوم داد).
    اين نكته علمى و داورى زيركانه، كه الحق بيانگر قضاوت عادلانه آن حضرت و هوشيارى از حق و حقوق مردم است، كارى بى سابقه و بى نظير است و آن حضرت در زمينه هاى گوناگون، قضاوتهاى محيرالعقولى داشته اند و امروز كمترين كسى از قانون دانها و يا پزشكان قانونى، مى توانند تا به اين حد، اينهمه دقت و هوشيارى را يكجا مراعات كنند.
    و رسم رايج در زمان ما اكنون اين طور شده كه در مورد نزاع و ايجاد نقص و اشكال در عضوى از بدن به كارشناس پزشك قانونى مراجعه ميكنند تا مقدار و حدود ضرر و زيان مضروب را اعلام كند و اين كار، در واقع امرى است كه احقاق حق افراد ضعيف و مضروب مى شود.(58)
    اثر انگشت انسان
    همانطور كه مى دانيم، اثرى كه بر انگشتان ما حك شده، واقعا شگفت انگيز است چون بر آن خطور موازى و دائرى با نقش هاى پيچ در پيچ، برجسته و پر رمز و رازى كه نمايانگر شگفتيهاى بسيار در آفرينش انسان است و چه بسا اسرارى در آن نهفته است كه هنوز هم انسان به آن پى نبرده است.
    على (عليه السلام) از آنچه كه براى انسان مقدر شده سخن بسيار جالبى دارد و به اين مورد كه نقش و نگارى بر سرانگشتانش هست اشاره ميكند، يعنى تمام زيربنا و اساس وجودمان را از روز ازل، اينچنين معين و مقدر شده است و اينك به اين موضوع كه آن حضرت براى اولين بار مطرح نموده توجه كنيم.
    ذكر عنده القدر يوما، فادخل اصبعيه السبابه و الوسطى فى فيه فرقم بهما باطن يده فقال: اشهد ان هاتين الرقمتين فى ام الكتاب
    (ابن اسكاف ميگويد روزى نزد على (عليه السلام) بوديم و درباره قدر و سرنوشت، صحبت و يادى شده بود، آن حضرت دو انگشت سبابه و وسطى دست خود را در دهان برد و بر زبانش گذاشت و سپس بيرون آورد و بتوسط دو انگشتان بر چيزى مهر زد، و سپس آن حضرت با نشان دادن آنچه كه بر سر دو انگشتانش بود فرمودند گواهى ميدهم كه اين دو مهرى كه مى بينيد، در واقع از روز اول، سرنوشت آنها اين چنين رقم خورد)
    آن مهرى كه بر سر انگشتان هست، نقش و نگارى بى نظير دارد كه آن حضرت به آن اشاره مى كند و ميفرمايد كه خداوند آنها را از روز ازل اينچنين وضع نموده است.
    و بشر معاصر به اهميت اين نقش و نگار بخوبى پى برده، و از آن براى كارهاى مهم، همچون مهر منحصر بفرد براى هر كسى مى باشد و از آن استفاده كند و براى همين هم هست كه رسم رايج در زمان ما، بجاى امضاء، از اثر انگشت استفاده مى شود، چون امضاء را مى توان جعل كرد ولى اثر بسيار دقيق و حساس انگشت انسان، هيچگاه قابل تقلب نيست و اكنون در تمام دو اثر رسمى و كارهاى بسيار مهم، براى محكم كارى ، اثر انگشت گرفته مى شود و در خيلى موارد از انگشت سبابه و وسطى نيز اثر انگشت مى گيرند و در واقع به اين وسيله، مشخصات طرف مورد نظر، شناسائى و ثبت مى شود.
    كارشناسان در زمان ما به اين نتيجه رسيدند كه تاكنون ديده نشده، اثر انگشت دو فرد در هيچ جائى از دنيا، شباهت به همديگر داشته باشد و حتى بعيد مى دانند كه بين هر سيصد ميليارد انسان، انگشتان دو فرد پيدا شود كه به همديگر شباهت داشته باشد.
    بنابراين آن حضرت، يكى از اسرار آفرينش را براى ما بازگو مى كند و همچنين ذهن مردم را به موضوع بسيار مهمى متوجه مى سازد تا بدانند كه خداوند بر سر انگشتان انسان چه اسرار مهمى نهاده است.(59) و در واقع آن حضرت، اولين كسى بود كه مهر زدن توسط انگشت را تعريف و مطرح نموده.
    اولين مبتكر كفش
    در كتابهاى تاريخ، موضوعات بسيار جالبى از انبياء و احوالات و خدمات آنها ذكر شده است.
    مهمترين وظيفه انبياء اين بود كه مردم را به زندگى خوب و آنچه كه زمينه ساز خير و سعادت آنها است راهنمائى مى كردند و در تمام زمينه ها، پيامبران دوشادوش مردم مشغول تلاش و فعاليت براى سازندگى و ابتكار و مطرح كردن مسائل اوليه علوم گوناگون، همت بسيارى داشتند و بخصوص ‍ در صنعت و فنون و مشاغل مختلف نيز، انبياء اولين مبتكرين و پديد آوردگانى بودند و آنها خيلى از مايحتاج مردم را كه به آن نياز داشتند فراهم مى كردند و روش ساختن آن را به مردم مى آموختند.
    حضرت ابراهيم (عليه السلام) يكى از پيامبرانى بود كه خدمات فراوانى به مردم و جامعه ارائه نمود، آن حضرت علاوه بر خداشناسى و مبارزه با جهل و خرافات، مردم را به مسائل نوين اخلاقى و اجتماعى و پديد آوردن آداب و رسومى كه مردم را به شيوه هاى صحيح و منطقى بود قوانينى را وضع نمود و خيلى از مسائب ديگر كه رويهمرفته، آن حضرت كمك شايانى به جامعه نموده و نيز آن حضرت در زمينه خورشيد و ماه و ستاره شناسى و احوالات آنها، موضوعات مهمى را مطرح مى كرد.
    آن حضرت درباره بنائى و فنون آنرا كه براى ساختن خانه خدا بود، بطور علمى، خود به اين كار اقدام نمود و ديگر از كارهاى مفيد و مهم آن حضرت كه به مردم آموخت، ساختن دمپائى و يا كفش بود كه از مصالح ساده تهيه مى شد و از آنزمان به بعد، كفش پوشى رواج يافت و مردم را به اين كار، آشنا ساخت و كفش پوشى، رسم متداول شد و پس از آن كم كم حرفه كفاشى بوجود آمد و خيلى از مردم به اين كار، مشغول شدند و از اين راه، زندگى ميكردند.
    شايد براى ابتكار و بوجود آمدن كفش، امروز براى آن كسى اهميت قائل نشود چون يك چيز بسيار ساده و خيلى عادى بنظر ميرسد ولى بايد بدانيم كه كفش، يكى از مهمترين چيزهائى است كه بدرد مردم ميخورد و يك نياز اصلى براى سلامتى مردم است و امروز، كفش و دمپائى يكى از اساسى ترين و ضرورى ترين خواسته و لازمه هر فرد است و هيچكس از اينها بى نياز نمى باشد.
    همانطور كه دانسته شد، يكى از مهمترين وظائف انبياء، سر و سامان دادن به زندگى به زندگى اجتماعى مردم بود آن هم در آن مراحل اوليه و ابتدائى اجتمائى آن روزگار.
    و اكنون به اين حديث كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده، توجه كنيم.
    عن ابى عبدالله: اول من اتخذ النعلين ابراهيم (عليه السلام).
    (امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: اولين كسى كه نعلين را پديد آورد و بپا كرد، حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود).
    نعلين در زمانهاى قديم، چيزى بود شبيه دمپائيهاى است كه امروز مورد استفاده قرار دارد.
    نعلين هاى قديم، كفش هاى بسيار ساده اى بود عبارت از كفى و بندهائى از بالا و اطراف آن.
    كفى در زير پا قرار داشت و بندهائى از روى پا بود كه در واقع، نگهدارنده كفى بود و قسمت مهم و اصلى كفش و نعلين و دمپائى، كفى آن است تا پا برزمين قرار نگيرد و منظور از ساخت نعلين، محافظت از پاها بود تا خارى به كف پا نرود و يا تكه سنگى، پاها را نيازارد و زخمى ايجاد نشود و انسان، گرفتار درد و رنج آن نشود، چون كف پا معمولا نرم و حساس است و به اندك چيزى بدرد مى آيد و زخمى مى شود.
    وقتى كه انسان دمپائى و يا كفش پوشيده باشد در راه رفتن و برسرعت حركت و دويدن او افزوده ميشود و با خيال راحت و اطمينان و آسودگى، قدم بر مى دارد.
    وقتى كه انسان با پاى برهنه راه برود همواره خطرات متنوعى سر راهش ‍ هست آنهم در بيابان و كشتزار و كوهستان، و يك فرد، آسوده خاطر نخواهد بود و بيشتر حواس او به سمت زمين است تا مبادا پاهايش را بر چيزى بگذارد كه موجب خطر و آزار و درد و زخمى شدن او منجر شود.
    دمپائى يا كفش هر چه باشد و به هر شكل، جلوى خيلى از مصائب و مشكلات مردم را ميگيرد و از چيزهاى بسيار كه موجب دردسر براى مردم مى شود پيشگيرى مى كند، و پيشگيرى عامل مهمى براى جلوگيرى از بروز حادثه و ايجاد مشكلات است و كفش پوشى، انسان را يك عمر راحت مى كند و از خطرات بسيارى دور و حفظ مى كند.
    و از آنزمان به بعد، حرفه كفاشى در همه جا شكل گرفت و هر كس به نحوى كفش مى ساخت و از مصالح طبيعى گوناگون و ساده، استفاده مى كرد.
    و به حديثى ديگر كه از پيامبر گرامى حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است توجه كنيم.
    من اتخذ نعلا فليستجدها
    (هر كسى كه نعلين بپا كند، آنرا محكم كند و به اندازه اى باشد كه پا را نگهدارد)
    براى بهتر شدن وضع كفش و راحتر شدن آن، پيامبر گرامى سفارش تازه اى دادند كه مكمل كار بود، يعنى راهنمائى ايشان بر اين بود كه كفش ها از هر لحاظ محكم باشد و پا را نگه دارد و كفش ها به پا گشاد نباشد و جورى نباشد كه اندازه و شكل پا را مراعات نكند و يا پاها را بيازارد.
    كار وقتى كه به تكامل برسد بايد آن كفشها و نعلين هاى قديمى به كفش ‍ هائى تبديل شود كه از هر لحاظ، پاى انسان را نگه دارد و حفظ كند و به شخصيت انسان نيز بيافزايد.
    در زمان ما كفشهاى بسيار محكم و شيك و بسيار متنوعى ساخته مى شود و مردم از اشكال مختلف آن، استفاده مى كنند ولى بايد بدانيم كه ساختن كفش از اولين روزهاى ابتدائى آن تا به امروز، يك مسير طولانى را پيموده و تحولات بسيار در دگرگونى آن بوجود آمده است.
    و حرف آخر اين است كه انبياء و ائمه معصومين (عليه السلام) در كارهاى مهم اجتماعى و علوم و فنون، هميشه پيشقدم بودند و خدمات ارزنده اى داشتند، نه تنها حضرت ابراهيم، بلكه بيشتر انبياء در زمينه هاى اصلى و مفيد براى اجتماع خدمتها انجام دادند و انشاء الله در برنامه هاى بعدى، موضوعاتى در اين زمينه از انبياء ديگر مطرح خواهد شد.(60)
    حضرت ادريس اولين مبتكر خياطى
    در زمان ادريس پيامبر، شرايط طبيعى به گونه اى بود كه مردم، عمرشان طولانى بود و هيكل و اندام درشتى داشتند، لذا آن حضرت سيصد سال عمر كرد.
    قال الامام الصادق (عليه السلام) اما علمت انه موضع بيت ادريس ‍ النبى الذى كان يخيط فيه.
    امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد حضرت ادريس جايگاه خاصى داشت كه هم خانه اش بود و هم در آنجا، خياطى ميكرد و در واقع، اين پيامبر گرامى اولين كسى بود كه هنر خياطى را بوجود آورد و اين هنر نوپا را به مردم مى آموخت.
    مردم تا آنزمان از برگهاى درختان و از پوست حيوانات براى پوشش قسمتى از بدن خود را مى پوشانيدند و در سرماى زمستان نيز از پوست حيوانات، استفاده مى كردند و به اطراف خود مى پيچيدند و خود را گرم نگه مى داشتند و تا آنزمان، چيزى بعنوان خياطى و دوخت و برش لباس، هنوز ميان مردم، مطرح نبود.
    وقتى كه آن حضرت در جاى مخصوص، كار خياطى و لباس دوزى را براه انداخته بود، مردم از همه جا مى آمدند و از كارى كه قبلا از آن آشنائى نداشتند، شگفت زده بودند چون پوششهاى پوستى و گياهى رايج، مردم را در سختى و مشكلات قرار ميداد، وقتى كه اين حرفه جديد دوخت لباسهاى راحت را مى ديدند، خوشحال بودند و از اين طرز لباس و پوشش ‍ جديد راضى بودند.
    مردم به كارگاه آن حضرت مراجعه ميكردند و طرز دوختن لباس را مى آموختند، و رفت و آمد مردم به كارگاه آن حضرت هر روز بيشتر مى شد و يك جنب و جوشى براه افتاده بود و در همه جا صحبت از حرفه لباس ‍ پوشيدن بود، و سبك پوشش گذشته كم كم از رونق افتاد.
    آن حضرت نه تنها بكار خياطى مشغول بود بلكه در امور مردم، نظارت داشت و همواره آنها را بكار و شيوه هاى صحيح و بهترى راهنمائى ميكرد و سبب دگرگونى هاى بسيارى در اجتماع مردم شد.
    آن حضرت در تمام زمينه ها جوابگوى مشكلات مردم و راهنماى آنها بود.
    حضرت ادريس به هر جا كه ميرفت، مردم بدور او جمع مى شدند و او مردم را پند مى داد و سننت هاى غلط را تقبيح ميكرد و مسائل اخلاقى جديدى را مطرح ميكرد.
    مردم را به فراگيرى خط و نوشتن و خواندن دعوت مى كرد و همچنين از احوالات علوم طبيعى و علم نجوم و حساب و موارد ديگر نيز بصورت ساده و ابتدائى در ميان مردم مطرح ميكرد.
    آن حضرت به جهت بوجود آوردن شغل خياطى و ابتكار دوخت لباس به سبك جديد، مردم شيفته او بودند و به او احترام ميگذاشتند.
    آن حضرت از هر موقعيت و هر فرصتى براى ارشاد و راهنمائى مردم، استفاده ميكرد و به آنها ميگفت خدائى را پرستش كنيم كه جهان را آفريده است.
    آن حضرت همچنين پدرى مهربان، به رفتار و كردار يكايك مردم توجه ميكرد و خوبيها و بديها را براى آنها شرح و توضيح مى داد.(61)
    شيوه صحيح خياطى
    ابى انوار ميگويد: على (عليه السلام) در كنار خياطى ايستاده بود و به كارى كه انجام ميداد، نگاه ميكرد و پس از مدتى كه به كار آن خياط خيره شده بود، آن حضرت متوجه شد كه نواقصى در كار آن خياط هست، او را راهنمائى نمود تا شيوه كارش بهتر شود و همچنين آن حضرت فرمود:
    قال ابوالنوار: وقف على (عليه السلام) على خياط فقال له: صلب الخيط و دقق الدرز
    نخ خياطيت را سخت و محكم كن: و بخيه ها را ريز و ظريف و نزديك بهم بدوز.
    يعنى براى خوبى و محكم كارى در دوخت لباس مردم، حتما اين موارد ياد شده بايد مراعات شود، در درجه اول، نخ بايد تابيده و محكم باشد و در درجه دوم، بخيه ها حتما بايد ريز و نزديك بهم بزند و دوخت هر چيزى حتما بايد ظريف و مرتب و دوخت روى نظم باشد تا كار خياط: مورد پسند و محكم شود، و مشترى راضى و خشنود از انجام كارش گردد، و در غير اينصورت، اگر نخ نتابيده و محكم نباشد يعنى اگر دوخت هم ريز نباشد، فايده چندانى نخواهد داشت، و اگر نخ محكم باشد ولى بخيه ها درشت و بافاصله باشد، باز هم كار، نميتواند مفيد و مشترى پسند باشد و ظرافت و تميزى دوخت هم اگر نباشد، آن همه زحمت خياطى، نما و ظاهر خوب و جالبى نخواهد داشت و جلوه چشمگيرى براى مشترى بوجود نمى آورد.
    سخنان آن حضرت در زمانى بود كه همه كارهاى خياطى، با دست انجام مى شد و امروز كه انواع پوشاك بتوسط چرخهاى خياطى برقى و تمام اتوماتيك دوخته ميشود باز هم مى بينيم اين نكاتى كه آن حضرت به آن اشاره نموده، بايد مراعات شود مثل ظرافت و دقت و نخ تابيده خوب و محكم و بخيه هاى آن ريز و مرتب باشد.(62)
    براى تحصيل علم و صنعت به خارج سفر كنيد
    انبيا و اديان الهى و بخصوص، دين اسلام، همواره مردم را به فراگيرى علم و دانش و كارهاى خوب و هنرها و صنعتى كه مورد نياز مردم است راهنمائى و تشويق ميكردند.
    پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) در حاليكه خود، مركز علم و منبع سرشار دانش بودند، و از هر فرصت استفاده ميكردند تا به مردم، اخلاق و دانش و هنر بياموزند، با اينحال اكتفا نميكردند و مردم را به تحصيل علم و مشاغل و كسب تجربه ها، حتى به خارج رفتن، تشويق ميكردند تا در پرتو علم و صنعت، در وضع جامعه، ايجاد تحول و رونق پديد آيد و از وضع نامطلوب و عقب ماندگى، به نحو احسن تبديل شوند تا در اوضاع و احوال مردم و رشد اقتصاد و آگاهى آنها شكوفا شود و مردم سربلند باشند و همچنين كسانى كه از راههاى دور به حجاز مى آمدند و داراى هنر و صنعتى بودند، استفاده مى شد، حتى اسيران دشمن كه چيزى از هنر و صنعت مى دانستند، آنها را بشرطى آزاد ميكردند كه چند نفر مسلمان را به شغلهاى خود بياموزند.
    پيامبر گرامى درباره علم و دانش، سخنان بسيارى براى مردم خود گفتند و يكى از نمونه هاى بيانات آن حضرت درباره ارزش و اهميت فراگيرى علوم اينچنين فرمودند:
    اطلبو العلم ولو بالصين (دانش را بيابيد و در كسب آن كوشش ‍ كنيد حتى اگر در چين باشد).
    يعنى براى كسب علم و دانش حتى اگر در بدترين شرايط و دورترين جائى هم باشد ارزش آنرا دارد كه براى بدست آوردن دانش و يادگير صنعت، سختى سفر و رنج و غربت و دورى از وطن را تحمل كنيد.
    مردم عربستان در آنزمان، نام چين و مردم آن سامان را شنيده بودند و مى دانستند كه اين سرزمين، بسيار دور از آنها است و چه بسا تصور ميكردند كه چين، آخر دنيا است، لذا پيامبر گرامى فرمودند براى كسب علم، حتى اگر چين باشد برويد و از دانش و مهارت و حرفه آنها بياموزيد. و تمام اينحرفها، ارزش و اهميت علم را ميرساند چون بر اثر كسب و توسعه دانش، آثار خوب و مفيدى در جامعه بوجود مى آيد و مردم را از عقب ماندگى و فقر و محروميت و جهالت، بيرون مياورد.
    ما به ذكر اين حديث، اكتفا ميكنيم و بايد بدانيم كه درباره علم و فضيلت كسب آن. احاديث بسيار و متنوعى داريم كه اگر همه آنها را يكجا جمع آورى كنيم، يك كتاب قطور و ضخيمى خواهد شد و مايه شگفتى و تحسين همه خواهد بود و در نهايت به اين نكته ميرسيم كه اسلام براى اهميت و ارزش علم، حرف اول را ميزند و بيشترين تبليغ و تشويغ را نموده است.
    اگر بدرستى دقت كنيم مى بينيم كه علوم و پيدايش انديشمندان بزرگ و نامدرا تمام نقاط، پس از ظهور اسلام و ائمه معصومين و بخصوص بعد از امام صادق، شروع به شكوفائى و رشد كردند و دانشمندان در رشته هاى متنوع در اينجا و آنجا، قد علم كردند و تا به امروز كه وضع موجود پيشرفت علم و صنعت را مى بينيم كه به اينجا رسيده است.(63)
    عجائب در آخرالزمان
    از آخرالزمان و اوضاع آن، در انجيل قديم هم موضوعاتى مطرح شده بود و با خواندن اين مطلب، ميتوانيم بفهميم كه بين انجيل قديم با انجيلى كه اكنون هست، تفاوت بسيار است و خيلى از مطالبى كه در آن بوده، امروز وجود ندارد و كاملا حذف شده است.
    در كتاب بحارالانوار، آن بخش كه درباره حضرت مهدى (عليه السلام) است اين مطلب ديده ميشود
    عن عبدالله ابن سليمان كان قارئا للكتب قال: قرات فى الانجيل، فى ذكر اوصاف النبى (صلى الله عليه و آله و سلم)، الى ان تعالى لعيسى (عليه السلام): ارفعك الى ثم اهبطك فى آخر الزمان لترى من امه ذلك النبى العجائب، ولتعينهم على اللعين الدجال، و اهبطك فى وقت الصلوه لتصلى معهم انهم امه مرحومه
    (شخصى بنام عبدالله ابن سليمان در زمان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) فردى باسواد و از كتابخوانهاى معروفى بود، او ميگويد كه در كتاب انجيل درباره پيامبر اسلام ميخواندم، تا رسيدم به آنجا كه خداوند عزوجل به حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود كه تو را به سوى خود به آسمانها ميبرم و پس از گذشت مدتى از زمان، تو را آنوقتى فرود مياورم بر زمين كه آخرالزمان است تا ببينى عجاعب و شگفتى هاى مردم در آنزمان از امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و همچنين مؤمنين امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را عليه دجال ملعون، يارى كنى و تو را آنوقت فرود مى آوردم بر زمين كه وقت نماز است تا با آنها بخوانى و بيقين بدان كه آن امت، مردم خوبى هستند كه مورد رحمت و عنايت خداوند قرار دارند)
    به امامت حضرت حجت (عليه السلام) بزرگترين نماز جماعت برپا ميشود آنوقتى كه آن حضرت ظهور كند و در اين باره احاديث بسيارى هست كه انبيا و اولياء بسيارى در آن نماز جماعت حاضر ميشوند و از آنجمله، حضرت عيسى (عليه السلام) مى باشند.
    بله آن مردم خوب در آخرالزمان كه مورد عنايت خاص خداوند هستند همانهائى كه در بدترين وضعيت قرار ميگيرند با اينحال، ايمان خود را محكم و استوار نگه ميدارند و گسترش فساد و فحشا و بيدينى و فتنه ها در آنها تاثير نميگذارد، لذا آنها با گذشتن از سخت ترين شرايط، ايمان خود را حفظ ميكنند و از انجام هر گناه خوددارى ميكنند و آنها ميتوانند از ياران با وفا و راستين حضرت مهدى (عليه السلام) باشند چون به سلامتى از تمام زرق و برق و هوى و هوسهاى آنزمان توانستند بگذرند و به آن حضرت ملحق شوند، لذا خداوند به حضرت عيسى ميفرمايد كه آنها را مردمى خوب و مورد عنايت حقتعالى خطاب و توصيف ميكند، چون سختيهاى بسيارى را تحمل كردند و هيچگاه رنگ نباختند و پابرجا و استوار، خود را از روزگارى كه در و ديوار آن رنگ و بوى فساد و فحشا مى دهد از اين بحران فاسد چند ساله بسلامتى دين و ايمان بگذرند و خود را به صورت بقيه الله العظم برسانند.
    ميدانيم كه خداوند حضرت عيسى (عليه السلام) را به آسمان برد، آنزمان كه يهوديان فكر ميكردند كه آن حضرت را با صليب به قتل رساندند و در واقع براى آنها خيالى بيش نبود بلكه خداوند، حضرت عيسى را زنده به آسمان، بالا برد و آن نابخردان در فكر باطل خود ناكام ماندند.
    و همانطور كه خداوند در قرآن مجيد بيان فرموده، ما اعتقاد داريم كه حضرت عيسى نمرده، بلكه زنده بسوى آسمان عروج كرد و همچنين در گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومين (عليه السلام) احاديث بسيارى هست كه اينچنين ياد نموده اند كه حضرت عيسى در زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) او مى آيد و به آن حضرت ملحق مى شود.
    از دلائل و قرائن معلوم ميشود كه تمام اين موارد در انجيل ذكر شده بود، البته نه انجيلى كه امروز در دست مسيحيان قرار دارد چون ما بدلائل بسيار اعتقاد داريم كه انجيل اصلى اكنون وجود ندارد و خيلى از موضوعات آن مورد دستبرد و انحراف واقع شده است.
    در موزه هاى محرمانه مسيحيان، انجيل هاى قديمى و گوناگون وجود دارد كه خيلى از موارد را بيان نموده و بخصوص درباره حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او آخرين پيامبر و بعد از حضرت عيسى (عليه السلام)، مژده آمدنش داده شده بود و خيلى از مسائل ديگر، كه امروز بناحق و بناروا، آنها را در كنج مخفيگاهاى موزه هايشان نهاده شده، تا مردم به انجيل كنونى كه در دست آنها است ايمان داشته باشند تا پيوندى با اسلام و قرآن پديد نيايد و همچنين آنها را از مسلمانان جدا كنند تا اعتقادات مردم به سمت حق و حقيقت اسلام تغيير نكند، و ما نمى دانيم كه قصد و هدف آنها در اين كار چيست؟ تنها خدا مى داند، ولى اينرا بطور يقين مى دانيم كه خورشيد، هميشه پشت ابر پنهان نمى ماند.
    و از نكات جالب اين است كه در انجيل قديم از اوضاع آخرالزمان نيز نوشته بود كه در آن زمان عجايب و شگفتيهاى بسيارى كه واقعا ديدنى خواهد بود ياد شده است، و امروز بشر معاصر توانست در پرتو دانش پيشرفته خود، تمدن و صنايع عجيبى را پديد آورد، و از آسمانخراشها و هواپيماهاى جور واجور و شهرهاى آباد و هزاران چيز ديگر كه هيچگاه در زمانى ديگر، اين همه شگفتيها و عجايب وجود نداشت و اين پيش بينى كه امروز بحقيقت پيوسته، در واقع حقيقت انجيل زمانهاى گذشته را ميرساند و ثابت ميكند كه انجيل امروزى، خيلى از مسائل و حقايق را از آن حذف كرده اند، از آنجمله همين موضوع كه درباره حوادث و اوضاع آخرالزمان است.
    عبدالله بن سليمان كسى كه اين موضوع را در انجيل خوانده بود، اكنون بيش از هزار و چهارصد سال از آن تاريخ گذشته، و خود آنمرحوم هم، حقيقت چگونگى اين گرفتار را بدرستى نفهميد ولى اين زمان كه ما در آن قرار داريم و اين عجايب را مى بينيم و آنرا آخرالزمان مى شناسيم، اكنون بهتر از او مى فهميم حقيقت و ماهيت آن نوشته را كه در انجيل خوانده بود.
    دوره آخرالزمان زمانى است كه عمران و آبادانى و رونق آن قدرى است كه تاريخ زمين، همانند آنرا تاكنون كسى مشاهد نكرده، ولى متاسفانه ظلم و فساد هم در حالى كه در لفافه زرق و برق نمايان است همواره در حال توسعه و گسترش است و حاكمانى خود خواه مست و مغرور با نداى آزادى و دمكراسى آلوده به فساد و فحشا و شعار فريبنده و با عنوان ترقى، كارهاى تباه خود را اينچنين جلوه مى دهند و صداى آنها با تبليغات بسيار از اين گوشه و آن گوشه دنيا بلند است كه هر چه تفاوت در مليتهاى آنها ديده مى شود ولى همگى در لواى بى بندوبارى و ترويج هوسبازى و شهوترانى، متحدالشكل هستند، و ميرود تا روزى فرا رسد كه نداى گوناگون آنها به يك ندا تبديل و هماهنگ شود، نداى دجال كه در واقع قدرت نمايان صهيونيزم را كه زمام امور جهان بدست آنها خواهد بود و دنيا را بتسخير در مى آورند و مزدور آنها بنام دجال با قدرت و دغلكارى و توطئه، مردم عراق و كشورهاى خاورميانه را فريب و گمراه ميكند و هر جائى كه نداى ايمان راستين و اعتقادى به الله باشد سركوب خواهد كرد و تنها شعارى كه دارد آزادى در بى بندوبارى است.
    نامش دجال نيست بلكه اين نام بيانگر اوصاف او است چون دجال بمعناى دغلكارى و تزويرگر است كه مى تواند با حيله و نيرنگهاى خبيثانه خود، مردم سست ايمان را فريب دهد و همه را دنباله رو خود گرداند، اما اينرا بدانيم كه او از براى آزادى و نجات مردم نمى آيد و تنها قصد او جهانخوارى و تسلط بر همه جا است و همه را مطيع و رام خود ميخواهد و پس از آن با نيت هاى شوم و زمينه سازى فساد و فحشا باعث مى شود نسل مردم را با عناوين مختلف، قطع كند و آثارى از ملتها و فرهنگها در ميان نماند و تنها خود را با دارو دسته اش ميخواهد كه به آرزوها و مطامع ديرينه اش در سرتاسر جهان حاكم شود و همانطور كه پيشوايان ما گفتند، دجال با ظاهر آزادى خواهانه و طرفدارى از دمكراسى ولى در باطن، دستهاى پليد صهيونيزم است كه ميخواهد دنيا را تسخير كند و قدرتى جز قدرت حضرت مهدى كه بفرمان خدا ظهور ميكند، تنها او مى تواند دنيا را از چنگال شوم و پليد صهيونيزم نجات دهد.
    همانگونه كه پيشوايان ما از آخرالزمان و دجال گفته اند، در مى يابيم كه او يهودى است و تمام جهان را براى منافع يهوديان ميخواهد.
    و چه كسى امروز نمى داند كه يهود حاكم بر اغلب نقاط جهان است و امريكا و ساير كشورها، در نفوذ و سيطره آنها است و هر خط فكرى كه با آن سازگاز نباشد، با شيوه ها و عناوين مختلف از سر راه خود برمى دارد و هر چه زمان بگذرد مى بينيم كه وضع بنفع يهود تمام مى شود و هر لحظه دايره قدرت و تسلط آنها بر جهان، وسيعتر مى شود.(64)

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/