دست کوچولو پا کوچولو
گریه نکن بابات میاد
تا خونه همسایه ها
صدای گریه هات میاد
گشنه شدی شیرت بدم
تشنه شدی آبت بدم
خوابت میاد بگو لالا
تا من کمی تابت بدم
تق و تق و تق
این باباشه صداش میاد
گریه نکن تا بشنوی
صدای کفش پاش میاد
دست کوچولو پا کوچولو
گریه نکن بابات میاد
تا خونه همسایه ها
صدای گریه هات میاد
گشنه شدی شیرت بدم
تشنه شدی آبت بدم
خوابت میاد بگو لالا
تا من کمی تابت بدم
تق و تق و تق
این باباشه صداش میاد
گریه نکن تا بشنوی
صدای کفش پاش میاد
دامن من چین چینیه
آبی آسمونیه
ستاره های ریز داره
فقط مال مهمونیه
وقتی که من چرخ میزنم
تموم چیناش وا میشه
تو آسمون دامنم
ستاره ها پیدا میشه
پسر بابا قشنگه
با زندگی یه رنگه
شب که بابا تو خونه ست
پسر بابا رو شونه ست
بالا و پایین می ره
نفس اونو می گیره
امّا بابا می خنده
دور غم و می بنده
اگر چه خیلی خسته اس
لباش مثال پسته اس
دلش چه شاده شاده
خوشیش چقدر زیاده
پدر و پسر تو اَبران
با اون لبای خندان
دست علی یارشون
خدا نگهدارشون
نهال سیبی داشتم / تو با غچه اونو کاشتم
باد اومد و تاپش داد / ابر اومد و آبش داد
شب اومد و خوابش کرد / روز اومد بیدارش کرد
برف اومد و سرد شد / پیراهنش زرد شد
بهار که از راه رسید / درخت سیبم رو دید
بهار به او عیدی داد /اگر که گفتی چی داد؟
سبزه داد
اتل متل یه مورچه ................ قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد ............... پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته ............... راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته ................. نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه ................. تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی............. عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی
ای مورچه ناز نازی
آهويی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم
دوريش برام مشکله کاشکی اونو می بستم
ای خدا چی کار کنم آهو مو پيدا کنم
ای خدا چی کار کنم آهو مو پيدا کنم
وای چکنم وای چکنم کجا اونو پيدا کنم
کاشکی اونو می بستم
کاشکی اونو می بستم
جوجه طلايي
من جوجه را گرفتم
او را بوسيده گفتم
جوجه جوجه طلايي
نوكت سرخ و حنايي
تخم خود را شكستي
چگونه بيرون جستي
گفتا جايم تنگ بود
ديوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه كس زمن خبر داشت
ديدم چنين جاي تنگ
نشستن آورد ننگ
به خود دادم يك تكان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شكستم
زود به بيرون جستم
من بابا را خيلي دوست دارم
باباي خوب و پيرم
دستش را من ميگيرم
چه خوب و مهربان است
چه قدر خوشزبان است
آن ريش مثل برفش
بامزه كرده حرفش
چين و چروك رويش
رنگ سفيد مويش
بابا را كرده زيبا
اندازه ي يك دنيا
شبها كه آيد خانه
با گفتن فسانه
در چشم ما كند خواب
تا صبح پيش از آفتاب
به احترام بابا
با هم ميكشيم هورا
زنبور عسل
هنگام سحر
زنبور عسل
گل را از شادي
مي كند بغل
با مهرباني
دانه شبنم
بيدار ميكند
گلها را كم كم
شيره گل،در
كاسه بلور
صبحانه اي خوب
براي زنبور
با بال زرّين
مي پرد هر سو
عسل مي سازد
درون كندو
خانه اش دارد
هزاران اتاق
هرگوشه آن
تميز و براّق
هر صبح روشن
در فصل بهار
مي بيني او را
گرم كار و كار
سلام ميكند:
ويزوويزوويز
صبح تو بخير
زنبور عزيز!
دست هاي صميمي دوباره
طرحي از نقش دريا كشيده
آسماني پر از نور ايمان
در افق هاي باز آفريده
باز اي دانش آموز برخيز
دوستان تو در انتظارند
بهر تشكيل و تحكيم شورا
دست گرم تو را مي فشارند
با دلي مهربان و صميمي
با گل و باغچه آشنا شو
با بهاران سرسبز شورا
همدل و همره و همصدا شو
لحظه ي دوستي مثل پيچك
در نگاهت گره خورده خورشيد
نسل سازنده ي همدلي را
در همه زندگي مي توان ديد
تا به همراهي و همت ما
باغ ميهن شود سبز و آباد
دل به فرداي روشن سپاريم
تا كه چشم و دل ما شود شاد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)