صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25

موضوع: سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام (جلد اوّل)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    afsanah82
    مهمان






    ((طهارت در پى طهارت ، موجب ثبت حسنات دهگانه در پرونده اعمال انسان مى شود)).
    بنابراين ، يكى ديگر از افعال مقدماتى نماز، طهارت است كه آن هم بايد با اين خصوصيات و با اين قيود و توجهات انجام گيرد؛ كه خودش در حقيقت طى مسيرى است كه به سمت محبوب واقعى كه اگر اين طى طريق را با عشق تمام و با توجه و علاقه انجام دهد، به هنگام لقا، توفيق بيشترى خواهد داشت .
    2 - اوقات نماز
    يكى ديگر از مسائلى كه در نماز مورد توجه است مساله وقت است . مواقيت ، از مباحث نماز است . كسى كه نماز را درك لقا و حضور در محضر حضرت حق تعالى مى داند، لحظه شمارى مى كند كه در اولين دقايق و لحظات ، اين لقا حاصل شود و اين زمان را ميقات مواعده مى داند كه اگر تاخير كند، محبوب و معشوق از را ناراضى ساخته است . و به همين دليل است كه نقل كرديم يكى از زوجات رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
    كان رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم يحدِّثنا و نحدِّثه فاذا حضرت الصلاة فكاءَنَّه لم يعرفنا(621).
    ((ما در محضر رسول اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم نشسته بوديم ، او با ما سخن مى گفت و ما هم با او سخن مى گفتيم ، اما وقتى موقع نماز شد، گويى رسول اكرم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم اصلا ما را نمى شناسد)).
    روايتى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    اذا دخل الوقت عليك فصلِّها فانك لا تدرى ما يكون (622).
    ((وقتى موقع نماز شد، اول وقت ، نمازت را به جاى آور؛ زيرا نمى دانى كه چه اتفاقى خواهد افتاد)).
    اگر عاشقى و مشتاق ، در اولين لحظه باب گفتگو با خدايت را باز كن ؛ چون نمى دانى تا ساعتى ديگر چه خواهد شد. آيا واقعا زنده خواهى بود يا نه ! اين است كه توصيه شده : اذا دخل الوقت عليك فصلّها البته درست است كه از نظر فقهى اگر كسى در داخل وقت از دنيا برود و اول وقت نماز نخوانده باشد، قضاى آن نماز بر ذمه او نيست ، اما اين مصيبت را چه كند كه فيض لقا و ديدار الهى را در آخرين ساعات و لحظه هاى عمرش از دست داده است .
    در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    اءوّله رضوان اللّه و آخره عفو اللّه و العفو لا يكون الا عن ذنب (623).
    ((اول وقت ، رضوان الهى است ، و از اول وقت كه گذشت ديگر عفو خدا است . طبيعى است كه اين عفو، عفو از گناه است )).
    اگر كسى در اول وقت نمازش را به جاى آورد، وارد رضوان خدا شده ، اما اگر از اول وقت تاخير كرد، مشمول عفو خدا مى شود؛ يعنى نمازى كه از اول وقت تاءخير بيفتد، گناهى است كه خدا او را مى بخشد؛ پس چه بهتر كه انسان با نماز وارد رضوان الهى شود، نه مشمول عفو و غفران ؛ چون در رضوان عفو غفران هم هست ، اما در عفو و غفران ، رضوان نيست .
    در تعبير ديگرى امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
    اذا دخل وقت الصلاة فُتِّحت اءَبواب السَّماء لصعود الاعمال فما اءَحبّ اءَن يصعدَ عمل اءَوَّل مِن عملى و لا يُكتبَ فى الصحيفة اءَحد اءَوَّلُ منِّى (624).
    ((وقتى اول وقت نماز شد، خداوند ابواب آسمان ها را براى صعود اعمال به نزد خود مى گشايد اين عمل صالح است كه در اول وقت به سمت خدا صعود مى كند من دوست ندارم كه هيچ عملى زودتر از عمل من صعود كند، و نام هيچ كسى قبل از من در صحيفه انجام دهندگان وظيفه ثبت و ضبط شود)).
    و به تعبير روان تر حضرت مى خواهند بفرمايند: من دوست ندارم كه هيچ عملى قبل از عمل من به خدا عرضه شود؛ و در ديوان الهى هيچ نامى به عنوان نمازگزار بر نام من مقدم شود.
    بنابراين ، اگر كسى واقعا نماز را لقاءاللّه مى داند و خود را در پيشگاه و محضر خدا مى بيند، بايد اولين دقايق ممكن را براى انجام نماز انتخاب كند، بايد اولين دقايق ممكن را براى انجام نماز انتخاب كند، و هيچ فعل و عملى را بر نماز و لقاى خود مقدم نكند.
    3 - لباس نمازگزار
    يكى ديگر از مقارنات نماز ساتر است . پوشيدن لباس و مستور داشتن قبايح و عورات جسم به هنگام نماز از واجبات است و همچنين مستحب است كه انسان براى نماز زيباترين و پاكيزه ترين لباس را با همان هيات و شكلى كه به رسمى ترين مجالس دعوت مى شود، بپوشد. در سخنى از اميرالمومنين عليه السلام آمده است كه :
    ان اللّه جميل يحب الجمال و يحبُّ اءَن يرى اءَثر نِعَمِهِ على عبدهِ(625).
    ((خدا زيباست و منشاء هر جمال و زيبايى است و زيبايى را نيز دوست دارد و همچنين دوست دارد كه وقتى به بنده اش تفضلى كرده و نعمتى اعطا كرده است ، آثار آن را بر آن بنده ببيند)).
    چه بهتر كه اين نعمت الهى را انسان هنگام ورود به محضر او و در ميهمانى او به همراه داشته باشد. پوشش كنيه از اين است كه خداوند همانگونه كه با نعمت پوشش و لباس انسان را برترى داد، خطاهاى باطنى او را نيز پنهان دارد؛ چون در تعبيرى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه :
    اءَمَّا اللِّباس الظَّاهر فنعمة من اللّه تعالى تستر بها عورات بنى آدم و هى كرامة اءكرم اللّه به ذرِّية آدم لم يُكرم بها غيرهم و هى للمومنين آلة لاداء ما افترض اللّه عليهم و خير لباسك ما لا يشغلك عن اللّه عزَّ وَ جَلّ بل يقربك من ذكره و شكره و طاعته و لا يحملك على العجب و الرياء و التزين و التفاخر و الخيلاء فانها من آفات الدين و مورثة القسوة فى القلب فاذا لبست ثوبك فاذكر ستر اللّه عليك ذنوبك برحمته و البس باطنك كما البست ظاهرك بثوبك وليكن باطنك من الصدق فى ستر الهيبة و ظاهرك فى ستر الطاعة واعتبر بفضل اللّه عز و جل (626).
    ((لباس ظاهر، نعمتى است كه خدا به وسيله آن قبايح بنى آدم را مى پوشاند و اين اكرامى است از زمره كرامت هاى خاص پروردگار نسبت به بنى آدم ، كه اين كرامت را به انسان اختصاص داد و هيچ يك از مخلوقات الهى ساتر و پوشش ندارند؛ منتهى بهترين لباس اين است كه ضمن اين كه ساتر انسان است و عيوب انسان و بدى هاى او را مى پوشاند، باعث طغيان بدى هاى ديگر در انسان نشود. لباس زيبا و خوب ، انسان را از ياد خدا غافل نكند، بلكه انسان ره به ياد خدا و شكر و اطاعت او رهنمون شود و از ريا و مفاخره و خودبزرگ بينى حفظ كند؛ كه هر يك از اينها آفت دين است و در انسان قساوت قلب ايجاد مى كند. وقتى لباس پوشيدى ، بياد آور كه خداوند به واسطه رحمتش ، گناهان تو را پوشاند؛ و همان طور كه ظاهر خود را مى پوشانى ، باطن خود را نيز بپوشان ؛ و باطن را از روى صدق به لباس ‍ هيبت بپوشان و ظاهر را به لباس اطاعت )).
    اين بنده با يك دنيا خضوع ، احتياج و عشق به درگاه تو آمده ، همه عيوب او را مستور بدار كه اين راه و رسم دوستى و محبت است .
    پوشيده داشتن عيب دوست و برملا نكردن آن ، راه و رسم محبت و دوستى است .
    لا تفضحنى على رؤ وس الاشهاد من العالمين (627).
    ((مرا در مقابل ديدگان بندگانت رسوا مساز)).
    4 - مكان نمازگزار
    يكى ديگر از امورى كه در نماز مورد توجه است ، مساله مكان نمازگزار است . آن گونه كه گفتيم ، نماز لقا و حضور در پيشگاه حضرت رب الارباب است و وقت ميقات و ميعاد ملاقات ؛ پس مكان نماز هم خانه اوست ؛ بنابراين ، توصيه اكيد شده است كه نماز را در مسجد به جاى آوريد و هيچ عاشق بى قرارى در رفتن به خانه محبوب تامل و ترديد نمى كند، در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
    مكتوب فى التوراة اءَنَّ بيوتى فى الارض المساجد فطوبى لعبد تَطهَّرَ فى بيته ثم زارَنى فى بيتى الا انَّ على المَزُور كرامَةَ الزائر(628).
    ((در تورات آمده است كه خانه هاى من در روى زمين ، مساجدند. خوشا به حال كسانى كه در خانه خود پاك و طاهر شده ؛ بعد براى زيارت و ملاقات به خانه من مى آيند. پس به درستى كه بر ميزبان است كه زائر و مهمان را اكرام كند)).
    وقتى به خانه ميزبان قدم مى گذارى ؛ آن هم با دعوت او، به يقين مورد اكرام وى واقع خواهى شد؛ به ويژه كريمى كه اكرام از همه كريمان است . محضر، محضر او؛ خانه ، خانه او و وقت مواعده و ملاقات اوست .
    در بعضى از روايات نسبت به همه مومنان به ويژه كسانى كه مسجد در نزديكى آنها است سفارش شده است كه نماز را در مسجد به جاى آورند. از حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرموده اند:
    لا صلاة لجار المسجد الا فى مسجده (629).
    ((همسايه مسجد اگر در خانه نماز بخواند، آن نماز، كامل نخواهد بود)).
    در بعضى از دستورات ديگر هم آمده كه اگر كسى توانايى رفتن به مسجد ندارد، در خانه اش مصلايى را مخصوص نماز خود قرار دهد.
    5 - قبله
    از ديگر مقدمات نماز، استقبال قبله و يا ضرورت ايستادن در مقابل بيت الله الحرام است . وجوب اين امر كنايه از روى گرداندن از هر چيزى و توجه به يك جهت و آن هم بيت اللّه الحرام است كه : ((قبله عاشق يكى آمد و بس )) و قرآن نيز مى فرمايد:
    فاينما تولوا فثم وجه اللّه (630).
    ((به هر طرف كه روى كنيد به خدا روى آورده ايد)).
    هرجا روى كنى و هرجا بنگرى همان جا خدا است . ولى فرمان خداوند متعال اين است :
    فول وجهك شطر المسجد الحرام (631).
    ((اى پيامبر! روى به طرف مسجدالحرام كن )).
    شما مسلمين نيز هركجا باشيد در نماز روى بدان جانب كنيد. از آن جا كه اراده نمازگزار بايد اراده مراد و محبوبش باشد و نبايد از اين اراده تخلف كند، همين كه او مى خواهد، بايد رو به خانه او بايستد و با او سخن بگويد.
    رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
    ان اللّه مقبل على المصلى ما لم يلتفت (632).
    ((مادامى كه نمازگزار از قبله روى نگردانده ، خداوند با او سخن مى گويد)).
    شايد اين سخن كنايه از اين است كه چون خدا فرمان داده كه اعضا و جوارح و مقاديم بايد به سمت قبله باشد، توجه قلب او هم بايد به سوى خدا باشد.
    بنابر اين از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه حضرت نمازگزارى را ديدند كه با محاسن و ريش خود بازى مى كند، فرمودند:
    اما هذا لو خشع قلبه ، لخشعت جوارحه (633).
    ((اگر قلب و دل اين مرد خاشع بود، هر آينه اعضا و جوارحش نيز خاضع بود)).اى آن كه به قبله وفا روست تو را دل را پى اين وآن ، نه نيكوست تو را بر مغز چرا حجاب شد پوست تو را يك دل دارى ، بس است يك دوست تو را

    در سخنى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
    اذا استقبلت القبلةَ فَانس الدُّنيا و ما فيها و الخلق و ما هم فيه (واستفرغ قلبك من كل شاغل يشغلك عن اللّه ) و عاين بسرِّك عظمة اللّه و اذكر وُقوفك بين يديه يوم تَبلُو كل نفس ما اءَسفلت و رُدُّوا الى اللّه مولاهم الحق (634).
    ((وقتى مقابل قبله مى ايستى ، در حقيقت بايد از دنيا و آنچه كه در آن است دل بكنى و از آنها مايوس باشى ؛ از همه خلق و مخلوقات منقطع شوى و دل خود را از هر چيزى كه تو را از ذات ذوالجلال اليه غافل مى كند، خالى كنى و با چشم باطن ، عظمت و جلال پروردگار را ببينى و به يادآورى كه همچنان كه الان به نماز ايستاده اى ، روزى هم بايد در صحنه قيامت و در پيشگاه ربوبى براى پاسخ ‌گويى اعمالت بايستى ، روزى كه براى هر كس آنچه فرستاده است آشكار مى شود و همه به سوى پروردگار بازگردانده مى شوند)).
    در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
    امّا يَخاف الَّذى يُحَوِّل وجههُ فى الصلاةِ اءَن يُحَوِّلَ اللّه وجهه حِمَارا(635).
    ((آن كه در نماز از توجه به خداوند روى مى گرداند آيا نمى ترسد از اين كه خداوند روى او را به صورت چهارپايى تغيير دهد)).
    غفلت و بازى گوشى اعضا و جواح در نماز حكايت از بى توجهى دل مى كند؛ و اين نشانه اين است كه اساسا او نمازى كه بنيادش بر ذكر و توجه است به جاى نياورده است . بنابراين ، به چهارپايى تشبيه مى شود كه ضرب المثل بلاهت و نادانى است . نتيجه اين كه ، اگر دل و قلب نمازگزارى توجه نداشته باشد، اعضا و جوارحش نيز خضوع و خشوع نخواهند داشت .
    شايد رمز ديگر وحدت جهت در قبله و كعبه معظمه ، نمايش همدلى و همراهى همه مسلمانان عالم باشد.
    6 - اذان
    يكى از مقدمات نماز، اذان است كه با كلمه ((اللّه )) آغاز مى شود و با همان كلمه نيز خاتمه مى يابد اللّه اكبر در آغاز و لا اله الا اللّه در پايان به تعبير غزالى و به نقل مرحوم فيض : اين نماز يادآور منادى قيامت و نفخ صور است ؛ و اگر انسان شيفته ملاقات با محبوب و يار باشد، گويى كه ندا و صوت موذن ، مژده ديدار و زمان وصال را بشارت مى دهد. براى همين است كه پيامبر در نزديكى مواقيت نماز به بلال مى فرمودند: ارحنا يا بلال (636) دل و جان مار با نواى دلنشين اذان و ياد خدا نوازش كن ؛ زيرا تعبير رسول اكرم صلى اللّه صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم اين بود كه و قرة عينى فى الصلاة (637) نماز موجب روشنايى چشم من است .
    اركان و واجبات نماز
    بعد از پايان گفتگو در مقدمات نماز سخن را با مقارنات و افعال ادامه مى دهيم .
    1 - نيت
    يكى از اركان نماز، نيت است ، درباره نيت و اصل عبادت بحث جامعى در حق اللّه داشتيم و گفتيم كه نيت روح عمل است و عمل بدون نيت مانند جسد بدون روح است كه ارزش ندارد. آن روح ، اخلاص در نيت است و اصلا امرى كه از جانب خداوند به عبادت تعلق گرفته ، و به خصوص در نماز مطلوب است ، عبادت با نيت و خالص است .
    اخلاص در عمل
    و ما اُمروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين (638).
    ((و به آنها دستورى داده نشده بود؛ جز اين كه خدا را بپرستند، عبادتى خالص و منزه از همه شوائب )).
    و يا در آيه ديگر:
    فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه اءحدا(639).
    ((پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند)).
    كسى كه اميد دارد به وسيله عمل عبادى خود به ديدار با خدا نايل آيد، بر او لازم است عمل صالح را با نيت خالص به پيشگاه خدا عرضه كند. حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
    صاحب النية الصادقة ، صاحب القلب السليم لانَّ سلامة القلب من هواجس المحذورات بتخليص النيّة للّه فى الامور كلِّها قال اللّه عزَّ وَ جَلّ(( يوم لا ينفع مال و لا بنون # الا من اءَتى اللّه بقلب سليم ))(640).
    ((كسى نيت صادق و خالص خواهد داشت كه دلى خالص و قلبى سليم داشته باشد؛ قلبى كه از همه خاطرات و خطورات زشت و ناپسند منزه باشد آن گاه او مى تواند نيت خود را خالص كند؛ آن هم براى روزى كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد)).
    سلامت و پاكيس دل در اين دنيا با عبادتى مثل نماز، تقويت مى شود؛ و اگر انسان موفق نشود كه در عبادتى ، مانند نماز، نيت خالص و به دور از همه شوائب داشته باشد، در هيچ عملى اين توفيق را پيدا نخواهد كرد. اساسا نماز و هر عبادت ديگر، با ريا، عجب و يا هر چه كه با عبادت در تضاد است ، تفاوت ماهوى و ريشه اى دارد؛ به اين معنى كه اگر در نيت عبادت ، غير خدا لحاظ شد، ديگر عبادت نخواهد بود. نماز ريايى ؛ كه نيت غير خدا در آن است نمازى است كه معبود در آن فراموش شده و مورد غفلت واقع شده است . قرآن نيز اينگونه نماز را نشات گرفته از نفاق مى داند:
    ان المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلاة قاموا كُسالى يُراؤ ن الناس و لا يذكرون اللّه الا قليلا(641).
    ((منافقان مى خواهند خدا را فريب دهند؛ در حالى كه او آنها را فريب مى دهد؛ و هنگامى كه به نماز بر مى خيزند، با كسالت بر مى خيزند؛ و در برابر مردم ريا مى كنند؛ و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند)).
    منافقين در نمازشان با خدا خدعه مى كنند. از راه مكر و حيله گرى وارد شده اند و در حقيقت تظاهر به عبادت و پرستش مى كنند و خدا را از ياد برده اند.
    آفات اخلاص در عمل
    در بعضى از تعبيرات ، به كسانى كه در عمل خود، غير خدا را شريك مى كنند بدتر از نفاق ، كفر محض و مطلق را به آنها نسبت داده است ؛ مثلا رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
    ان اءَخوف ما اءَخاف عليكم الشرك الاصغر، قيل : و ما الشرك الاصغر يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ؟ قال : الرياء(642).
    ((خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم ، شرك اصغر است ، گفتند: يا رسول اللّه ! شرك اصغر چيست ؟ در جواب فرمودند: ريا در عمل و عبادت )).
    از آسيب هايى كه خلوص را در معرض خطر قرار مى دهد و آفت بسيار خطرناكى است ، تظاهر و رياكارى است . امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق مى فرمايند:
    و عبِّدنى لك و لا تُفسد عبادتى بالعجب (643).
    ((خدايا! مرا بنده خود قرار ده تا عبادت كنم ، اما نگذار اين عبادتم با عجب و خودپسندى باطل شود)).
    روايت ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
    سيئة تسوؤُك خير من حسنة تعجبك (644).
    ((گناهى كه تو را آزار دهد و متاثر كند، بهتر از عبادت و حسنه اى است كه تو را گمراه كند و موجب عجب و خوپسندى تو شود)).
    سرّ اين مطلب نيز روشن است : حسنه مومن بى ظرفيت ممكن است او را به وادى تباهى و سقوط ببرد، ولى يك گناه هشداردهنده موجب نجات او مى شود، چنان كه نمونه از آن را در سخن امام سجاد عليه السلام مى بينيم كه فرمودند:
    دخل رجلان المسجد اءَحدهما عابد و الاخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صديق و العابد فاسق و ذلك انَّه يدخل العابد المسجد مدلا بعبادته يدلُّ بها فتكون فكرته فى ذلك و تكون فِكره الفاسق فى التِّنِدُّم على فسقه و يستغفر اللّه عزَّ وَ جَلّ ممَّا صنع من الذنوب (645).
    ((دو فرد وارد مسجد شدند؛ يكى عابد و زاهد، ديگرى فاسق و گناهكار. به هنگام خروج از مسجد آن عابد، فاسق شد و آن فاسق به يك صديق پاكيزه تبديل شد؛ زيرا عابد، مغرور به عبادت خود شد و عجب او را گرفت و فاسق به هنگام خروج از مسجد، در خاطرش پشيمان و نادم از گناهان بود و از خدا استغفار مى كرد)).
    بنابراين ، گناهى كه انسان را تكان دهد و تنبيه كند، از نظر روحى و روانى براى او بهتر از حسنات و عباداتى است كه موجب غرور و خودپسندى او شود. بر اين اساس در باب نيت ، اين نكته خيلى دقيق است كه اميرالمومنين عليه السلام فرمودند:
    من حسنت نيته ، اءمده التوفيق (646).
    ((اگر كسى نيت خود را پاكيزه كرد و نيت سالم پيدا كرد، توفيق الهى او را يارى مى كند)).
    عطايا و تفضلات الهى و اجر و ثواب پروردگار در دنيا و آخرت براساس ‍ نيت انسان است .
    على قدر النيه تكون من اللّه العطيه (647).
    ((به همان مقدارى كه انسان نيت كار خير مى كند، حتى اگر به مرحله عمل هم نرسد، خدا تفضل مى كند)).
    در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
    مَن اءَتى فراشه و هو يَنوِى اءن يقوم يصلى من الليل فغلبته عيناه حتى اءصبح كُتب له ما نَوى و كان نومه صدقه عليه من ربه عز و جل (648).
    ((كسى كه به بستر برود و نيتش اين باشد كه قبل از اذان صبح برخيزد و نماز بخواند، چنانچه خواب او را بگيرد و تا صبح بيدرا نشود، خداوند همين نيت او را كه قصد انجام نماز شب داشته براى او ثبت مى كند و اين خواب هم به عنوان صدقه و عنايتى از جانب خدا براى او نوشته مى شود)).
    وقتى در زيارت سيد الشهدا عليه السلام مى گوييم :
    يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما(649).
    ((اى كاش با شما بودم تا به رستگارى بزرگ مى رسيدم )).
    اگر واقعا در اين گفته صادق باشيم ، بنا به تصريح روايات و كلمات اهل بيت عليهم السلام ثواب شهداى كربلا و حضور در ركاب حضرت اباعبداللّه عليه السلام نصيب ما مى شود. در خطبه دوازدهم نهج البلاغه مى خوانيم :
    لَما اءَظفَرَه اللّه باءَصحابَ الجملَ و قد قال له بعض اءَصحابه : وَدِدتُ اءنَّ اءَخى فلانا كان شاهدَنَا ليَرى ما نَصَرَك اللّه به على اءَعدائِكَ فقال له عليه السلام اءَهوى اءَخيكَ مَعَنا؟ فقال : نعم ، قال فقد شهدنا و لقد شهدنا! فى عسكَرِنَا هذا اءَقوَام فى اءَصحاب الرِّجال و اءَرحامِ النِّساء، سَيَرعُفُ بهم الزَّمان و يَقوَى بهمُ الايمان (650).
    ((وقتى اميرالمومنين عليه السلام پيروزمندانه از واقعه جنگ جمل باز مى گشتند، يكى از اصحاب نزد حضرت رفت عرض كرد: اى كاش فلان دوست من هم اين جا بود و از اين پيروزى شما بر دشمنانت لذت مى برد! حضرت به او فرمودند: آيا دل و فكرش با من و تو است ؟ عرض كرد: آرى يا اميرالمومنين ! حضرت فرمودند: با اين نيت كه او دارد، مانند ديگر اصحاب جمل كه حضور دارند، او هم حاضر و شاهد است ؛ نه تنها دوست تو، بلكه بسيارى از انسانهايى كه در طول زمانهاى دور خواهند آمد و اينك بر پشت پدران و يا در رحم مادرانند و هنوز قدم به اين دنيا نگذاشته اند، ثواب حضور در اين جنگ و پيروزى را دارند)).
    اين نيست جز اين كه كسانى در طول تاريخ بعد از اميرالمومنين عليه السلام آمدند و بر مظلوميت حضرت عليه السلام گريستند، آرزو مى كردند كه اى كاش آنها هم در جمل ، صفين و نهروان بودند و مولايشان را يارى مى كردند. اينها با اين نيت و صفاى درون يقينا از ياران اميرالمومنين عليه السلام هستند.
    در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده كه در يكى از جنگ ها ظاهرا جنگ تبوك فرمودند:
    تركنا فى المدينة اءَقواما لا نقطع واَديا و لا نَصعد صُعودا و لا نَهبِط هبوطا الا كانوا معنا. قالوا: كيف يكونون معنا و لم يشهدوا، يُحشر النّاس على نيّاتهم (651).
    ((ما افرادى را در مدينه گذاشتيم و آمديم ، كه نه با ما راهى را آمده اند و به پستى و بلندى ها را با ما طى كرده اند؛ اما آنها در پيمودن همه اين بيابان ها و كوه ها و دامنه ها با ما همراه بودند. سوال كردند: يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ! چگونه آنها با ما بودند و ما آنها را نمى ديديم ؟ حضرت فرمودند: اصلا حشر در قيامت بر اساس نيت است )).
    و در غير اينصورت اصلا خلود در نعيم و عذاب و جهنم وبهشت الهى معنا ندارد، كسى پنجاه سال گناه مى كند و مشرك است ، يك عمر كه هيچ ، بلكه خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض (652) براى هميشه در عذاب الهى مخلد است . كسى سى سال ، چهل سال كمتر يا بيشتر عمل خير انجام داده و مومن بوده است ، براى هميشه مخلد در نعيم الهى است ؛ و اين نيست جز به خاطر نيت .
    پس اخلاص در نيت ، سنگين ترين وزنه در ميزان اعمال است . از طرفى در عين اين كه گران قيمت و ارزشمند است ؛ در دنيا و آخرت كاربرد و كارايى دارد و سهل و آسان است ؛ از سويى ديگر بسيار مشكل و سخت است ؛ چرا كه يك جدال واقعى و منازعه اى سنگين با تمايلات نفسانى است كه اگر انسان بتواند بر آن غلبه كند، حاصلش خيلى زيبا و شيرين است . امام سجاد عليه السلام در دعاى نهم صحيفه مباركه سجاديه ، مى فرمايند:
    اللّهم فصل على محمد و آله ، واجعل همسات قلوبنا، و حركات اعضائنا، و لمحات اءَعيُننا و لهَجاتِ اءَلسِنَتِنا فى موجبات ثوابك (653).
    ((خدايا! بر محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم و خاندانش درود فرست و آنچه را كه در دل هاى ما مى گذرد و حركاتى كه اعضا و جوارح ما مرتكب مى شوند و چشم برهم زدن ها و سخنان ما را مشمول ثواب خود قرار ده )).
    آنچه به قلب انسان خطور مى كند، در پرونده عمل انسان ثبت مى شود. سوال اين است كه نيت خير عمل نيست ، پس چگونه در پرونده اعمال به عنوان حسنه ثبت و ضبط مى شود. بايد گفت منشا اعمال ، نيت است و اگر نيت ، فكر و انديشه انسان ، در مسير خير و صلاح باشد، همان خلوص در نيت است كه براى انسان ارزش دارد و فقط نيت پاكيزه و منزه برخاسته از قلب سليم مى تواند چنان روح مقدسى در اعمال ناچيز و بى مقدار انسان بدمد، تا آنها را به اعمالى موثر در دنيا و آخرت ، و سنگين در ميزان اعمال تبديل كند.
    2 - تكبيرة الاحرام
    يكى از اركان نماز تكبيرة الاحرام است . قبل از تكبير، ادعيه منصوصه اى وارد شده كه توجه انسان را به سمت معبود بيشتر مى كند. يكى از اين دعاها اين عبارت است :
    وجَّهتُ وجهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السماوات والارض عالمُ الغيب و الشهادة حنيفا مسلما و ما اءَنا مِنَ المشركين (654).
    ((رو به سوى كسى آورده ام كه خالق آسمان ها و زمين است ؛ داناى نهان و آشكار است و من تسليم او شده ام و از مشركان نيستم )).
    نه اين كه صرفا رو به قبله ايستاده ام ، بلكه دل به او داده ام ؛ پس بايد نمازگزار مراقب باشد كه واقعا دل را متوجه او كند. در اين عبارت مى گويد: كه رو به سوى تو آورده ام و مشرك هم نيستم .
    البته معلوم است كسى كه به نماز مى ايستد، براى خدا شريك قائل نيست ، ولى بايد مراقب ابتلا به شرك خفى كه ريا و تظاهر است باشد تا آلوده نشود. حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرموده اند:
    انَّ اءَخوف ما اءَخافُ عليكم الشِّرك الاصغر، قيل : و ماالشرك الاصغر يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ؟ قال : الرياء(655).
    ((خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم ، شرك اصغر است ، گفتند يا رسول اللّه ! شرك اصغر چيست ؟ در جواب فرمودند: رياى در عمل و عبادت )).
    شرك اصغر كه تظاهر و آلودگى به ريا است ، يكى از خطرات و آفات بسيار مهم است و درباره شرك در عبادت فرموده اند:
    انَّ الشِّرك اءَخفى من دَبيبِ النَّمل على صفاةِ سَوداء فى ليلة ظَلماء(656).
    ((شرك در عبادت از حركت مورچه اى بر روى سنگ خاراى سياه در دل شبى تاريك پنهان تر است )).
    پس اين مطلب انسان را تنبه مى دهد كه غير از خدا هر نيت ديگرى را بايد از خويش دور كند. ديگر اين كه مى گويد: حنيفا مسلما((من مسلمان هستم )). طبيعى است كه مسلمان به حكم مسلمان بودنش رو به قبله ايستاده و نماز مى خواند؛ اما در اين جا به يك نكته اى توجه مى دهد و آن اين كه :
    المسلم مَن سَلِمَ المسلمون من يده و لسانه (657).
    ((مسلمان كسى است كه ديگران از آزار دست و زبان او ايمن باشند)).
    اگر واقعا چنين نبود، بايد از همان وقت كه اين كلمات را بر زبان مى آورد و اعتراف مى كند كه من مسلمانم ، نسبت به گذشته نادم پشيمان باشد.
    عبارت ديگرى كه در مقدمه نماز مستحب است :
    انَّ صَلاتى و نُسُكى و مَحيَاىَ و مَمَاتِى لِلَّهِ ربّ العالمين (658).
    ((نماز من ، راه و روش من ، زندگى من ، مرگ من ، همه براى خداست )).
    يعنى همه حركات و سكنات من براى خداست و براى خود هيچ قائل نيستم . و به درستى كه بايد اين چنين باشد كه انسان همه زندگى خود را بر اساس فرمان هاى الهى تنظيم كند. خشم و سخط و همه افعال و كارهاى او بايد بر اساس رضاى الهى تنظيم شده باشد. آنچه خدا مى پسندد فعل و كار او باشد و آنچه مبغوض ذات حق تعالى است مطلقا انجام ندهد. در حقيقت در مقدمه ورود به محضر دوست با بيان اين عبارات و با القاى اين مفاهيم خود را تربيت مى كند و بايد خيلى مراقب باشد كه در بيان اين كلمات دروغ نگفته باشد.
    در دعاى منصوص ديگر اين عبارت است :
    يا محسن قد اءَتاك المسى ء و قد اءَمَرت المحسن اءَن يَتَجاوزُ عن المُسى ء و اءَنت المحسن و اءَنا المسى ء فبحقِّ محمد و آل محمد صلِّ على محمد و آل محمد...، و تجاوز عن قبيح ما تعلم منّى (659).
    ((اى خداى محسن و نيكوكار! اين بنده گناهكار بدكردار به پيشگاه تو آمده است . خدايا! تو امر كرده اى كه نيكوكاران از گناه بدكاران بگذرند. خدايا! تو نيكوكارى و من هم گناهكار و بدكردار؛ پس تو را قسم مى دهم به حق محمد و آل محمد از سيئات اعمال و از كارهاى قبيح و زشت من به زيبايى ها و كمال و جمال خود بگذر)).
    اين همان تعبيرى است كه امام سجاد عليه السلام در وصف نماز و در بيان حقوق نماز فرمودند:
    الطلب اليه فى فكاك رقبتك التى احاطت بها خطيئتك و استهلكتها ذنوبك
    به گونه اى سخن بگويد و از خدا طلب كند كه بدكارى ها و زشت كاريهاى خود را به ياد آورد؛ قصور و ناتوانى خود را در مقابل نعمت هاى غيرقابل شمارش خدا به ياد آورد. به قول سعدى :بنده همان به ، كه ز تقصير خويش ورنه سزاوار خداونديش غذر به درگاه خداى آورد كس نتواند كه به جاى آورد

    معانى تكبير
    حالا، بعد از توجه تام و كامل ، تكبير مى گويد، معناى تكبير به نقل از روايت اين است كه :
    اللّه اكبر مِن اءَن يوصف (660).
    ((او بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد)).
    به تعبير ديگرى :
    اللّه اكبر من كل شى ء(661).
    ((او از هر چيز و از هركس بزرگتر است )).
    و يا اين كه :
    اللّه لا يدرك بالحواس ، و لا يقاس بالناس (662).
    ((خدا بالاتر و بزرگتر از اين است كه با حواس ما قابل ادراك و با ساير مخلوقاتش قابل قياس باشد)).
    به تعبير امام حسين عليه السلام :
    اءَيكون لغيرك من الظُّهور ما ليس لك حتَّى يكون هو المظهر لك (663).
    ((آيا مخلوقات خدا ظهور و تجليشان از او بيشتر است تا آنها برهان و دليل بر او قرار بگيرند)).
    در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
    فاذا كبرت فاستصغر ما بين السموات العلى و الثرى ، دون كبريائه (664).
    ((وقتى تكبير گفتى ، همه چيز، هر چه بين آسمان و زمين است نزد تو كوچكتر از كبريايى و عظمت ذات ذوالجلال الهى است )).
    بنده واقعى كه خدا را ياد مى كند اين چنين است كه :
    عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعينهم (665).
    ((خالق در نزد او از هر چيز بالاتر و والاتر است و در چشم او همه مخلوقات كوچك ، حقير و ناچيزند)).
    وقتى خداوند، بنده نمازگزار را مى بيند كه تكبير مى گويد؛ و او را به بزرگى ياد مى كند، اما در دلش شايبه و عارضه اى نسبت به حقيقت تكبير وجود دارد، او را خطاب مى كند كه آيا تو با من خدعه مى كنى و دروغ مى گويى ؟ به زبان ، تكبير مى گويى ، اما در دلت نسبت به كبريايى و عزت و جلال من شايبه وجود دارد؟
    يا كاذب اءَتَخدَعُنى و عزتى و جلالى لاحرمنَّك حلاوة ذكرى و لاحجبنَّك عن قربى و المسارَّةَ بمناجاتى (666).
    ((بدان كه با اين خدعه ، تو را از شيرينى ياد خود محروم مى كنم و مقام قرب خودم را بر تو محجوب مى دارم و تو را از لذت گفتگوى با خود محروم مى نمايم )).
    خلاصه اين كه بايد ذات اقدس الهى نزد نمازگزار از همه چيز بزرگتر و مهمتر باشد، و دنيا و متعلقاتش بايد در قبال فرمان ها و خواسته هاى او ناچيز باشد؛ وگرنه نتيجه اش محروميت از درك شيرينى و لذت عبادت است . عيسى بن مريم عليه السلام در سخنى خطاب به حواريين مى گويد:
    بحقِّ اءقولُ لكم : كما نظَر المريضُ الى الطعامِ فلا يَلتَذُّ به مِن شدّةِ الوَجَعِ كذلك صاحب الدنيا لا يلتذُّ بالعبادة و لا يجدُ حلاوتَها مع ما يجدُه من حلاوةِ الدنيا(667).
    ((همان گونه كه انسان مريض ، خوش خوراك ترين و لطيف ترين طعام را در مقابل چشمش مى بيند و از اين طعام لذيذ به خاطر درد و كسالتى كه دارد لذت نمى برد، انسانهايى هم كه دل به دنيا بسته اند مانند بيمارى كه از طعام لذيذ، لذت نمى برد، از عبادت و مناجات با خدا احساس لذت و شيرينى نمى كنند)).
    وقتى به عيسى عليه السلام گفتند:
    علِّمنا عملا واحدا يُحبُّنا اللّه عليه ، قال : اءبغِضوا الدنيا يُحببكم اللّه (668).
    ((به ما كارى ياد بده كه خدا ما را دوست داشته باشد. فرمود: اگر شما دنيا را مغضوب بداريد، خدا شما را دوست خواهد داشت )).
    باز در سخن ديگرى عيسى بن مريم عليه السلام فرمود:
    لا يستقيم حبُّ الدنيا و الاخرة فى قلب مؤ من كما لا يستقيمُ الماء و النار فى اناء واحد(669).
    ((دوستى دنيا و آخرت در يك دل قابل جمع شدن نيست ؛ همان گونه كه آب و آتش در يك كاسه نمى گنجد)).
    بنابراين ، كسى كه تكبير مى گويد، با گفتن تكبير، به حريم قدس الهى وارد مى شود و آنجا، جاى نامحرم نيست و نامحرم كسى است كه آنچه زبانش ‍ مى گويد با آنچه در دل دارد، يكى نباشد. پس بايد او و فرمان و اراده او محبوب بنده نمازگزار باشد و بس .
    احرام در نماز با تكبير حاصل مى شود و مى گويى تكبيرة الاحرام ؛ چرا كه مثل احرام در حج است . همان گونه كه در احرام حج بايد از بسيارى امور بپرهيزد، در حال نماز هم علاوه بر آن كه به حسب ظاهر نبايد به چپ و راست بنگرد و غير از نماز و سخن هايى مقرر، سخن ديگرى بگويد و فعل كثيرى انجام دهد، در باطن نيز بايد دل از يمين و يسار بردارد و فقط به او بينديشد و به سخن و فعلى ديگر فكر نكند وگرنه نماز او، كامل نخواهد بود. اين معانى كنايى تكبيرة الاحرام است .
    3 - قيام
    يكى از اركان نماز قيام است ، قيام يعنى ايستادن از روى ادب و احترام در پيشگاه قدرت مدارى كه اقتدارش دايمى و هميشگى است . تعبير امام سجاد عليه السلام در حقوق نماز برگرفته از همين واجب ركنى در نماز است . اخلال عمدى در اين ركن موجب بطلان و عدم مقبوليت نماز است بنابراين حكم است كه حضرت فرمودند:
    انَّك قائم بها بين يدى اللّه فاذا علِمتَ ذلك كنتَ خَليقا اءَن تقُوم فيها مقام العبد الذَّليلِ الرَّاغبِ الرَّاهبِ الخائف الرَّاجى المسكينِ المتضرِّع المعظِّم مَن قام بين يديه .
    در پيشگاه پروردگار جهانيان ، قيام بايد از روى خضوع ، خشوع ، احساس ‍ حقارت و تعظيم و تكريم ذات ذوالجلال ربوبى باشد. همه نمازهاى روزمره ، يادآور قيام قيامت در محضر عدل مطلق و قيام عنداللّه قيوم است ؛ چنانچه در مقدمات ، مقارنات و افعال نماز، خوب دقت شود، تذكار دو خصيصه روحى خوف و رجا لحاظ شده است .
    و اءّما مَن خاف مقام ربه و نهَى النَّفس عن الهوى # فانَّ الجنَّة هى الماءوى (670).
    ((هركس از مقام عزّ ربوبى ترسيد و خداپرست شد؛ و از هواى نفس دورى جست ، بهشت منزلگاه اوست )).
    ترس ذكر شده در آيه ، نه خوف از خداست ، كه او ارحم الراحمين است . او لطيف ، رئوف ، غفور و شكور است ، بلكه خوف از مقام اوست ؛ مقام و جايگاهى كه اميرالمومنين عليه السلام در دعاى افتتاح از آن به اشد المعاقبين ، تعبير مى فرمايند.
    عقاب ، در حقيقت عكس العمل اعمال ناروا و ناپسند است و مجرم از مقام قاضى خائف است نه از خود او. لذا اگر امروز مقام اين قاضى به ديگرى تفويض شود، ديگر مجرم از قاضى ديروز نمى ترسد. اگر اين خوف در انسان قوت گيرد، مانع تمكين و پيروى از هوى و اميال نفس مى شود، و هنگامى كه به نفسانيات وقعى نگذاشت ، جايگاه او بهشت است .
    ان الَّذين آمنوا و الَّذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه اولئك يرجون رحمت اللّه و اللّه غفور رحيم (671).
    ((آنان كه به اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده ،در راه خدا جهاد كردند، منتظر رحمت خدا باشند؛كه خدا بر آنها بخشاينده و مهربان است )).
    در برابر خوف ، رجا و اميدوارى به ذات ذوالجلال ربوبى مطرح است ؛ در قرآن آمده ، حضرت شعيب عليه السلام خطاب به قومش مى گويد:

  2. #2
    afsanah82
    مهمان






    يا قَوم اعبدواللّه وَارجوااليوم الآخر(672).
    ((اى قوم ! خدا را عبادت كنيد و به روز قيامت در سايه عبادت و اطاعت خدا و سعادت اخروى اميدوار باشيد)).
    نكته مهم اين است كه اين دو خصيصه (خوف و رجا) بايد در انسان قوت بگيرد و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
    لا يَرجون اءحدكم الا ربَّه و لا يخافنَّ الا ذنبه (673).
    ((هم بايد اميدوار بود و هم خائف و ترسان ؛ اميدوار به رافت و مغفرت الهى و ترسان از گناه و ناروايى هاى اعمال )).
    لقمان به فرزندش خطاب كرد:
    خَفِ اللّه خيفة لَو جئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَين لعذَّبَكَ وَارجُ اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثَّقَلَين لرَحِمَك (674).
    ((اگر با همه خيرات و خوبى ها و مكارم خلايق به ملاقات خدا بروى ، آنقدر اميد نداشته باش كه در آتش قهر الهى نسوزى ؛ و باز آنقدر به خداى خودت اميدوار باش ، كه اگر با پرونده سياهى از اعمال تباه و ناپسند به ملاقات خدا رفتى ، خدا تو را بيامرزد)).
    اين هر دو بايد به گونه اى مساوى در روح انسان وجود داشته باشد و اگر خوف غلبه كند منتهى به ياس از روح اللّه است كه :
    لا يياءس من رَوح اللّه (675).
    ((هرگز از رحمت بى منتهاى خدا نااميد نباشيد)).
    يعقوب به فرزندانش مى گويد: فقط كفار از رحمت و مغفرت الهى مايوس و نااميدند و اگر اميد و رجا غالب شود، به غرور و خودبينى منتهى مى شود و باز موجب تباهى اعمال است .
    سعد بن معاذ از دنيا رفت و رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در تشييع جنازه او شركت كرده ، بر جنازه او نماز خواندند، حتى داخل قبر او نيز قدم نهادند. مادرش كه اين مناظر را مى ديد، در موقع دفن بالاى سر جنازه فرزندش آمد و گفت :
    يا سعد! هنيئا لك الجنّة ، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : يا اءُمّ سعد مَه ، لا تَجزِمى على ربّك فانَّ سعدا قد اءصابته ضمَّة ... فقال صلى اللّه عليه و آله و سلم : نعم انَّه كان فى خُلقِه مع اءهلِه سوء(676).
    ((اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند: اينگونه با قاطعيت و جزم سخن نگو! الان قبر چنان فشارى بر سعد داد كه شير دوران كودكى كه تو به او داده بودى از سر انگشتانش بيرون آمد. سوال كردند: يا رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم چرا؟ فرمودند: زيرا همه خوبى ها در وجود سعد بود، اما در خانه بداخلاق بود)).
    حساب دقيق است و اگر انسان حتى از امور كوچك و ناچيز غفلت كند و اميدوارى و رجا بر او غلبه كند، همين غفلت از گناهان صغيره انسان را به ورطه هلاكت مى برد. اگر به سيره اولياى الهى نگاه كنيم ، اين دو حال در آنها مشهود است ؛ يعنى ترس از عذاب و عقاب الهى بر آن ها حاكم بوده است ، اگر چه آنها از لغزش و گناه ، مصون بوده اند.
    ام سلمه مى گويد: شبى صداى گريه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را شنيدم كه در تاريكى با خداى خود راز و نياز مى كرد، برخاستم و عرض ‍ كردم : يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ! مگر خداوند به شما وعده نفرموده اند كه :
    ليغفر لَكَ اللّه ما تقدَّم مِن ذنبِك و ما تاءَخَّرَ و يُتِمَّ نعمته عليك و يهديَك صراطا مستقيما(677).
    ((خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده ) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد)).
    فرمودند: امّسلمه ! آيا من شاكر اين نعمت هاى الهى نباشم و عبادت و نماز خدا را تعطيل كنم ؟!
    روايات ديگرى در حالات و سيره اهل بيت عليهم السلام وجود دارد؛ يكى از تابعين به نام طاووس يمانى درباره امام سجاد عليه السلام نقل مى كند: شبى به هنگام طواف بيت اللّه ، صداى ناله اى را مى شنيدم كه در حين طواف با خدا چنين سخن مى گويد:
    عُبَيدُك بِبابِك ، اءسيرك بفناءك ، مسكينك بفناءِك ، سائِلُك بفناءك ، يَشكو اليك ما لا يَخفى عليك (678).
    ((بنده ناچيزت به درگاه تو آمده است ؛ آنكه اسير تو است ، آن كه نيازمند تو است ، آن كه حوايجش در دست تو است ؛ به درگاه تو روى آورده و از آنچه بر تو مخفى نيست ، شكايت مى كند)).
    پيش رفتم و ديدم على بن الحسين عليه السلام است . وقتى دعا و عبادتش ‍ تمام شد، گفتم : شما فرزند رسول خداييد و اين چنين ناله و گريه مى كنيد؟! فرمودند:
    يا طاوسُ! دَع عنّى حديث اءَبى و اُمّى و جَدِّى خلَقَ اللّه الجنّةَ لمَن اءَطَاعَهُ و اءَحسَنَ، و لو كان عَبدا حبشيّا، و خَلَقَ النَّار لِمَن عَصَاهُ و لو كان وَلَدا قُرَشيّا(679).
    ((اى طاووس ! سخن گفتن درباره پدر و مادر و جدم را واگذار كه خداوند بهشت را خلق فرموده است براى بندگان عابد و خالصش ؛ گرچه آن بنده ، غلام حبشى باشد و جهنم را آفريده است براى بندگان متمرد و نافرمان ؛ اگرچه او از بزرگان قريش باشد)).
    هرچه انسان بزرگ ، مطيع و فرمانبردار باشد، يقينا قادر به شكر نعمت هاى الهى نخواهد بود و بايد از خدا بخواهد و اميدوار باشد كه اين كوتاهى را بر او ببخشد.
    4 - قرائت
    بعد از بيان اسرار تكبيرة الاحرام سخن در نكته هاى ظريفى است كه در قرائت نهفته است . بعد از تكبيرة الاحرام بايد سوره حمد را بخواند و مستحب است كه در مقدمه سوره حمد استعاذه كند؛ يعنى جمله اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم (680) را به زبان جارى كند، و به وسيله آن شيطان را كه دشمن ديرين انسان است ، از خود دور كند. دام هاى او، همان تمايلات شهوانى است و استعاذه در حقيقت پناه بردن به خدا از ابتلا و افتادن به دام تمنيات نفسانى است و خود را در حصن توحيد قرار دادن است كه : لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمِن من عذابى (681) نه اين كه در حصار هوى و هوس باشد و فقط لفظ استعاذه را بر زبان جارى كند؛ چرا كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد:
    اءَراءيت من اتَّخذ الهه هواه اءفَاءنت تكون عليه وكيلا(682).
    ((كسى كه هواى نفسش معبود اوست ، تو هم نمى توانى او را كفايت كنى معبود، معشوق و محبوب او هوى و هوس است )).
    در تعبيرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده كه فرمودند:
    اءَبغض اِله عُبِدَ فى الارض عند اللّه هو الهوى (683).
    ((نزد خداوند مبغوض ترين خدايى كه به عنوان شريك قرار داده شده است هواى نفس است )).
    چون اين بتى است كه درون انسان و خطرناكت تر است ؛ پس انسان بايد از آفات و خطرات اين دشمن درونى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد و بعد از استعاذه گفتگوى خود را با خدا آغاز كند. در اين گفتگو به تعبير امام سجاد عليه السلام و حسن المناجاة له زيبا سخن بگويد؛ زيرا بهترين شيوه گفتگو همان است كه محبوب مى پسندد و آنچه را كه او مى پسندد خود او تعليم داده است ؛ كه با من اينگونه سخن بگوييد؛ اول او را به اسمى بخواند كه يادآور جامعيتش نسبت به همه اوصاف جمال و كمال است : يعنى كلمه ((اللّه )). بنابراين بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم و در ضمن آن دو وصفى كه بيشتر از همه نزد او محبوب است را ذكر كند؛ يعنى الرحمن الرحيم به حكم اين كه رحمان است ، خالق است ؛ چرا كه الرحمن # علَّمَ القرآن # خَلَقَ الانسان # علَّمَهُ البيان (684) به حكم رحمانيتش ، انسان و همه موجودات را خلق كرده است و قوه بيان و قدرت نطق به انسان ها كرامت داده است . به حكم رحمانيت خود مَا ترى فى الخلق الرحمن من تفاوت (685) هيچ فرقى ميان بندگانش قائل نشده است كه اين رحمانيت صفات فعل خداست : و قل ربِّ اغفِر وَارحَم و انت خير الرَّاحمين (686) او در مقام فعل رحمان و رحيم است : و كان بالمؤ منين رحيما(687)انَّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم (688) نبّى ء عبادى اءنى اءَنا الغفور الرحيم (689).
    نه تنها نسبت به مومنان رئوف و رحيم است ، بلكه اين وصف معمولا از لوازم غير منفكه و جدانشدنى ذات او است . بنابراين نسبت به همه مردم رئوف و رحيم است ؛ چرا كه او جامع همه كمالات است ؛ هم در ذاتش رحم و عطوفت نهفته است و هم در فعل و عملش ؛ و اين چنين ذاتى شايسته حمد و ستايش و شكر است . الحمدللّه رب العالمين (690) حمد در قبال افعال اختيارى است . مدح در مقابل ذم است و حمد در مقابل ملامت و سرزنش . و خلاصه در سوره حمد، مدح و شكر از آن كسى است كه رب ، مالك و مربى همه مخلوقات و موجودات است .
    قال ربنا الَّذى اءَعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (691).
    ((پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى ، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده ؛ سپس او را هدايت كرده است )).
    مالك حقيقى نه مالك اعتبارى . مالك حقيقى نسبت به روز جزا كه انتهاى سير و حركت همگان است و بعد مى خوانيم : اياك نعبد و اياك نستعين (692) اين جا به تعبير اهل ادب ((تقديم ما حقُّه التّاخير يُفيد الحصر)) اياك نعبد، مفعول مقدم است كه افاده انحصار مى كند؛ يعنى اين تويى كه فقط شايسته عبادتى و نه ديگرى .
    نكته ديگرى كه در اين آيه كريمه نهفته است ، التفات از غايب به خطاب است . تا اين جا خدا را به صورت غايب وصف مى كند، نام مى برد و حمد و ستايش مى كند و بعد يكباره توجه مى دهد و مى گويد: اياك نعبد؛ زيرا موجودى كه مالك و مربى همه مخلوقات است ، همه چيز نزد او حاضر است ؛ از جمله همين بنده حقير نمازگزار؛ بنابراين او را به صورت مخاطب (حاضر) مى خواند و مى گويد: اياك نعبد در قبال آن ثنا و تمجيد، اعتراف و انحصار عبادت نسبت به او، بايد فقط از او استعانت بجويد. پس ‍ در حقيقت در رهروى راه راست از او يارى مى طلبد و مى گويد:اياك نستعين .
    تفسير و بيان سوره حمد
    در سخنى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
    قال اللّه عزَّ وَ جَلّ قَسَمت الحمد بينى و بين عَبدِى فنِصفُها لى و نصفُها لِعَبدى و لعبدى ما ساءَلَ اذا قال العبدُ ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ بداء عَبدى باسمِى حقّ علىَّ اءَن اءُتَمِّم له اءُموره و اءُبارِك له فى اءَحواله .
    ((خداوند متعال مى فرمايند كه سوره مباركه حمد را ميان خود و بنده ام به دو نصف تقسيم كردم ، آنچه را كه او بخواهد به او مى دهم ، وقتى مى گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام به نام من آغاز كرد، بر من واجب است كه امور او را به پايان رسانيده و همه احوال او را مبارك گردانم )).
    فاذا قال ((الحمدللّه رب العالمين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ حَمِدَنى عبدى و علم اءَنَّ النِّعم التى له من عندى و البَلايا الَّتى اندَفَعَت عنه بتطوُّلى اءُشهدُكُم انِّى اءُضيف له نعم الدُّنيا الى نعيم الاخرةِ و اءَدفَعُ عنه بلايا الاخرة كما دفعت عنه بلايا الدنيا فاذا قال ((الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ شهد لى باءَنِّى الرحمن الرحيم اءُشهِدُكُم لاُوَفِّرَنَّ من رحمتى حظَّهُ و لاُجزِلَنَّ من عطائى نصيبه فاذا قال ((مالك يوم الدين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ اءُشهدُكُم كما اعترفَ باءَنِّى اءَنا المالك ليوم الدين لاُسَهِّلَنَّ يوم الحساب حسابه و لاَتَقَبَّلَنَّ حسناته و لاَتَجاوَزَنَّ عن سيِّئاته .
    ((هنگامى كه مى گويد: الحمدللّه رب العالمين خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا سپاس مى گويد و مى داند كه نعمت هاى او از من است و دفع بليات با تفضلات من است ، و شما را شاهد مى گيرم كه به نعمت هاى دنيوى او، نعم اخروى را نيز بيفزايم و همان گونه كه بلاياى دنيوى را از او دفع نمودم ، او را از بليات اخروى نيز مصون دارم . آن گاه كه مى گويد: الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا به رحمانيت و بخشندگى ياد كرد و من نيز شما را به شهادت مى طلبم كه او را سرشار از رحمت خود نموده و از عطاى بى حساب خود او را بهره مند سازم . چون مى گويد: مالك يوم الدين خداوند مى فرمايد: شاهد باشيد كه به سپاس اعتراف او كه ملك و سلطنت قيامت از آن من است ، در آن روز كه يوم الحساب است ، حساب را بر او آسان كنم و از گناهانش بگذرم )).
    فاذا قال العبد ((اياك النعبد)) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ صدَق عبدى ايَّاى يَعبُد لاُثيبَنَّه على عبادته ثوابا يَغبِطُه كلُّ مَن خالَفَهُ فى عبادته لى فاذا قال ((و اياك نستعين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ فى استعان و الىّ التجاء اءُشهدُكم لاعينَنَّهُ عى اءَمره و لاُغيثَنَّه فى شدائده و لآخُذنَّ بيده يوم (القيامة عند) نوائبه و اذا قال ((اهدنا الصراط المستقيم )) الى آخرها قال اللّه هذا لعبدى و لعبدى ما ساءل قد استجبت لعبدى و اءَعطَيتُهُ ما اءَمَّلَ و آمَنتُهُ ممَّا منه وَجِلَ(693).
    ((وقتى مى گويد: اياك نعبد خداوند مى فرمايد: آرى راست مى گويد كه مرا مى پرستد، پس شما شاهد باشيد كه من بر اين پرستش و عبادت ، چنان ثوابى به او اعطا كنم كه همه مخالفان در عبوديت بر او غبطه و رشك برند. و هنگامى كه مى گويد: و اياك نستعين خداوند مى فرمايد: بنده من ، از من استعانت جسته و به من پناه آورده است ، گواه باشيد كه در امورش او را يارى مى كنم ، در شدايد و گرفتارى ها به فريادش مى رسم و در مشكلات دست او را مى گيرم . آن گاه كه مى گويد: اهدنا الصراط المستقيم خداوند مى فرمايد: او را هدايت مى كنم و هر خواسته ديگرش ‍ را نيز اجابت مى نمايم ، همه آرزوهايش را برآورده مى كنم و از آنچه هراس ‍ دارد، او را ايمنى مى بخشم )).
    نكته اى كه در فهم اين آيات بايد بدان توجه شود اين است كه تكرار اهدنا الصراط المستقيم در شبانه روز و در همه نمازها، باعث هدايت نمى شود و نبايد شخص تصور كند كه او هدايت شده است و ديگر تقاضا معنى ندارد؛ چون امكان لغزش و احتمال خطا براى همگان بسيار است پس اين كه مرتب بر تكرار اين تقاضا و خواهش توصيه شده است اين ثبات بر هدايت و استوارى آن است .
    ربنا لا تزغ قلوبنا اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك اءنت الوهاب (694).
    ((بار پروردگارا! دلهاى ما را ميل به باطل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودى و به ما از لطف رحمتى عطا فرما؛ كه تويى بخشنده بى منت )).
    بعد از تقاضاى هدايت در راه راست ، صراط مستقيم را تعليم مى دهد كه كدام صراط است ؛ صراط الَّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضّالين راه بندگانى كه به آنها نعمت هدايت داده اى ؛ و از مجموعه نعمت ها چه نعمتى بالاتر و والاتر از نعمت هدايت است ؟! البته آن هم نه هدايت تكوينى ، بلكه هدايت تشريعى ؛ هدايتى كه خداوند راه هاى صحيح رسيدن به مقصد را با ارسال رسل و با عنايت قوه عاقله به انسان عنايت كرده است و اين هدايت و نعمت همان هدايت و نعمتى است كه در اين آيه موردنظر است . انعمت عليهم نه آنهايى كه مورد غضب تو قرار گرفته اند؛ نه گمراهانى كه بالاصاله گمراهند و نه كسانى كه بعد از هدايت دوباره مبتلا به گمراهى شده اند.
    اينها نكات ظريف و دقيقى است كه اين كلمات در بَردارد و گوينده به وسيله آن با خداى خود سخن مى گويد و البته مخفى نماند كه نكات و اسرار و دقايق نهفته در سوره مباركه حمد كه از واجبات نماز است و در همه نمازها بايد حداقل دو مرتبه تكرار شود بسيار زياد است و چون بحث ما در باره حقوق نماز زياد شد، به همين مقدار اكتفا مى كنيم .
    5 - ركوع
    يكى ديگر از اركان نماز ركوع است كه پس از آن گفتگوى پرمحتوا، پر مغز و به تعبير امام سجاد عليه السلام ((حسن مناجات )) و قرائت حمد و سوره ، به قصد تعظيم و تكريم ، سر فرود مى آورد و پشت خود را در پيشگاه باعظمت او خم مى كند و عزت او و ذلت خود را ياد مى كند كه :
    مولاى يا مولاى اءنت العزيز و اءنا الذليل ، و هل يرحم الذليل الا العزيز...، مولاى يا مولاى اءنت القوى و اءنا الضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوى ... مولاى يا مولاى اءنت الغالب و اءنا المغلوب و اءنا المغلوب و هل يرحم المغلوب الا الغالب (695).
    ((مولاى من ! تو عزيزى و من خوار، و آيا جز عزيز بر خوار رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو توانايى و من ناتوان ، و آيا جز توانا بر ناتوان رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو بالادستى و من زيردست و آيا جز بالادست بر زيردست رحم مى آرود؟))
    و در آن حال به تسبيح و تقديس ذات پروردگار مى پردازد. امام صادق عليه السلام فرمودند:
    لا يركع عبد للّه رُكوعا على الحقيقة الا زينة اللّه بنور بهائه و اظله فى ظلال كبريائه و كساهُ كسوةِ اءَصفيائه (696).
    ((اگر واقعا با درك معنا و مفهوم ركوع ، آن را به جاى آورد، خداوند به نور خود او را مزين مى كند و در سايه كبريائى اش جاى مى دهد و لباس ‍ برگزيدگان و اصفياى خود را به او مى پوشاند)).
    ركوع همان خشوع الاطراف است كه در بيان امام سجاد عليه السلام براى اداى حق نماز ذكر شد كه خشوع اطرف ، حكايت از لين الجناح و خشوع دل دارد.
    حديثى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است :
    ساءَل رجل اميرالمومنين عليه السلام فقال : يا ابن عمِّ خيرِ خَلقِ اللّه عزَّ وَ جَلّ ما معنى مَدِّ عُنُقِك فى الركوع ؟ فقال : تاءويله آمنت باللّه و لو ضُرِبَت عنقى (697).
    ((مردى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام سوال كرد: اين كه انسان در حال ركوع مستحب است گردنش به سمت جلو كشيده باشد، نه سر به زيرافتاده باشد معنايش چيست ؟ حضرت فرمودند: تاويل اين عمل اين است كه : ايمان آوردم به خداوند، اگر چه گردنم را با شمشير جدا نمايند)).گر تيغ بارد در كوى آن ماه گردن نهاديم الحكم للّه

    و اين نهايت تذلل و خشوع و تسليم است كه مطلوب و مراد او همان مطلوب و مراد ماست و آنچه خدا مى پسندد، براى ما نيكوست . آنگاه از ركوع سر برمى دارد و مى گويد: سمع اللّه لمن حمده گويى اين سخن خالق است از زبان مخلوق ؛ يعنى بنده من حمد و ثناى تو را شنيدم و پاسخ مى گويم و بعد به سجده مى رود.
    6 - سجود
    سجده يكى از اركان نماز است كه نمازگزار باز در دلش همان تذلل ، خشوع ، خاكسارى و ناتوانى را تجديد مى كند، جبهه و پيشانى بر آستان دوست مى سايد؛ يعنى شريف ترين عضو را بر خاك درگاه او مى نهد كه :در كوى دوست شوكت شاهى نمى خرند اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى

    از اميرالمومنين عليه السلام درباره سجده سوال كردند، حضرت فرمودند:
    تاءويلُها اللّهم انَّكَ منها خَلَقتَنا يعنى مِنَ الارض و تاءويلُ رَفعِ راءسك و منها اءَخرَجتَنا و تاءويلُ السُّجدة الثّانية و اليه تُعيدُنا و رفع راسك و منها تُخرجنا تارَة اءُخرى (698).
    ((وقتى سر به سجده مى گذارى ، مى گويى : خدايا! تو ما را از اين خاك آفريدى . سر، كه برمى دارى معنايش اين است كه : ما را از اين خاك بيرون آوردى و در سجده دوم وقتى سر به خاك مى نهى به اين معناست كه باز ما را به همين خاك برمى گردانى و هنگامى كه سر برمى دارى يعنى اين كه در قيامت دوباره سر از خاك بيرون خواهيم آورد)).
    در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
    ما خسِرَ واللّه مَن اءَتى بحقيقةِ السجود ولو كان فى العمر مرَّة واحدة (699).
    ((اگر كسى در همه عمر يكبار حقيقتا با ادراك معنا و مفهوم سجود، به پيشگاه بارى تعالى سر به خاك بسايد خسران و زيانى نخواهد ديد)).
    حال حقيقت سجود چيست ؟ در همين روايت امام عليه السلام بيان مى كنند:
    فاسجد سجود متواضع ذليل عَلِمَ اءَنَّهُ خُلِقَ من تراب يَطَؤُهُ الخلق و اءَنَّه رُكِّب مِن نُطفة يستقذِرُها كل اءَحد و كُوِّن و لم يكن و قد جعل اللّه معنى السجود سبب التقرُّبِ اليه بالقلب و السرِّ و الرُّوح فمَن قَرُب منه بَعُدَ عن غيره .
    ((مانند انسان متواضعى سجده كند كه در پيشگاه خدا ذليل است و مى داند كه خدا او را از همان خاكى كه زير پاى بندگان او است خلق كرده است . و تركيبش از نطفه اى است كه مورد نفرت همگان است و خداوند او را بعد از نبودن به وجود آورد. خداوند سجود را وسيله نزديكى دل ، ضمير و روح انسان به خدا قرار داد. آن كسى كه به خدا نزديك شود، از همه چيز ديگر دور خواهد شد)).
    و نتيجه اش اين است كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در يك حديث قدسى فرمودند كه :
    لا اءطَّلع على قلب عبد فاعلم منه حبّ الاخلاص لطاعتى لوجهى وابتغاء مرضاتى الا تولَّيت تقويمه و سياسته و مَنِ اشتغلَ فى صلاته بغيرى فهو من المُستَهزِءينَ بنفسه و مكتوب اسمُه فى ديوان الخاسرين (700).
    ((خدا وقتى بر قلب انسان در حال سجده و خضوع اشراف پيدا كرد و او را ديد كه عاشقانه و مخلصانه اطاعت مى كند، و در مسير طلب رضاى پروردگار است ، متولى همه امور او مى شود و آن كسى كه در نماز به غير خدا مشغول است ، و فكرش به ديگرى معطوف است ، در حقيقت خود را مسخره مى كند، و نام او در ديوان زيانكاران ثبت مى شود)).
    به دلالت آن روايتى كه در اوايل بحث نماز ذكر كرديم ، براى كسى كه در سجده جز به خداى متعال توجه كند جز رنج و زحمت چيزى باقى نمى ماند.
    7 - تشهد و سلام
    نمازگزار پس از سجده دوم به تشهد مى نشيند بعد از به جاى آوردن همه اين مقدمات ، مقارنات و افعال دقيق كه هر يك مشتمل بر اسرار و نكته هاى لطيفى است ، موظف به تشهد است آن چنان كه گويى اين انسان نمازگزار، از آغاز تاكنون ، هيچ حاصلى نيندوخته و الآن است كه گفتگو، استدعا و گدايى او پايان پذيرد و او با دست خالى از اين ميزبانى بازگردد؛ اين جا است كه باز خود را مكلف مى داند يك بار ديگر با اظهار بندگى و اعتراف به وحدانيت ذات ذوالجلال الهى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد. گويا مى گويد:
    يا الهى و سيّدى و ربّى ! اءَتراك معذِّبى بنارك بعد توحيدك و بعد ما انطَوى عليه قلبى من معرفتك و لهج به لسانى من ذكرك و اعتقده ضميرى من حبك ... و ليت شعرى يا سيدى و الهى و مولاى ! اَتُسَلِّطُ النَّار على وجوه خَرَّت لعظمتك ساجدة و على اءلسُن نَطَقَت بِتَوحيدك صادقَة و بذكرك مادحه و على قلوب اعترفت بالهيتك محققة و على ضمائر حوت من العلم بك حتى صارت خاشعة و على جوارح سعت الى اوطان تعبُّدِكِ طائعة و اشارت باستغفارك مُذعِنَة ، ما هكذا الظَّنُّ بك و لا اءُخبرنا بفضلك عنك يا كريم و يا ربّ(701).
    ((اى خداى من ! خود را در حصن توحيد تو قرار مى دهم ، آيا تو مرا با آتش ‍ خود مى سوزانى ؟! آيا پس از دل سپردن به معرفت تو و زبان گشودن به ذكر تو و اعتقاد قلبى ام به دوستى تو، مرا با آتش خود مى سوزانى ؟ خدايا! آيا من كه سر و پيشانى بر خاك تو نهاده ام ، باز استحقاق آتش و عذات تو را دارم ؟ آيا زبان هايى كه به راستى گوياى توحيد تواند و مداح شكر تو و دل هايى كه با تحقيق ، اعتراف به معبوديت تو مى كنند و ضمائرى كه پر از معرفت تو شدند تا ترسان گرديدند و دست و پاهايى كه به پرستشگاه تو شتافتند تا اطاعت تو كنند و از تو آمرزش خواهند، استحقاق عذاب تو را دارند؟ چنين گمانى به تو نيست و فضل تو چنين خبرى به ما نداده است . اى كريم و اى پروردگار!)).
    نمازگزار اين معنا را در تشهد تكرار مى كند و به تعبير امام صادق عليه السلام :
    التَّشهد ثَناء على اللّه فكن عبدا له بالسِّرِّ خاضعا له بالفعل كما انَّك عَبد له بالقول والدَّعوى (702).
    ((تشهد، حمد و ثناى خداست پس همانگونه كه به زبان ، ادعاى بندگى خدا مى كنى ، در دل هم خاضع باش و ثناگوى او باش )).
    شهادت به وحدانيت و يگانگى خدا، در حقيقت تكرار آن چيزى است كه از آغاز نماز تا پايان بر آن تاكيد شده است . و بعد به رسالت و عبوديت بنده برگزيده او محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شهادت مى دهد و امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند:
    و قد امرك بالصلاة على حبيبهِ محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فاءَوصل صلاتَهُ بصلاته و طاعتَهُ بطاعته و شهادَتَهُ بشهادته وانظر الى اءَن لا تفوتك بركاتك معرفة حرمته فتُحرِمَ عن فائدة صلاته وَ اءَمرِه بالاستغفار لك و الشَّفاعةِ فيك ان اءَتيت بالواجب فى الامر و النَّهى السُّنَن والاداب و تَعلَم جليل مرتبته عند اللّه عز و جل (703).
    ((خداوند تو را مامور كرد كه در نمازش بعد از شهادت به يگانگى او، شهادت به رسالت و عبوديت بنده خاص او رسول خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بدهى . پس نماز براى خدا را به دورد بر پيامبرش ، اطاعت خدا را به اطاعت او و شهادت به يگانگى خدا را به شهادت به نبوت او متصل ساز و توجه داشته باش كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را بشناسى و منزلت و قرب او را در درگاه ربوبى بدانى و مقام شفاعت او را نزد خالق دريابى ، مراقب باش كه پيامبرت را بشناسى و معرفت او را از دست ندهى كه فايده نماز را از دست خواهى داد. او پيامبرى است كه در حقيقت ، خدا او را شفيع امت قرار داده است و تو مورد شفاعت او قرار خواهى گرفت ..
    فضيلت و برترى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و اله و سلم
    پس كسى كه تشهد مى خواند، در حقيقت در اين مقام است كه آنچه را به جاى آورده مقبول نمى يابد و در مقام فراهم آوردن واسطه و شفيعى در پيشگاه خداست ؛ و چه شفيعى ارزنده تر از پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه همه دنيا و آفرينش ، طفيل وجود او است :
    لولاك لما خلقت الافلاك (704).
    ((اى رسول اگر تو نبودى من آسمانها و زمين را نمى آفريدم )).
    در شاءن او وراد شده است : همه انبيا و اوليا مقدمه وجود اويند؛ خود حضرت فرمودند:
    اوّل ما خلق اللّه نورى (705).
    ((اولين مخلوق آفرينش ، نور من بوده است )).
    و به تعبير ديگرى حضرت فرمودند:
    كُنت نبيا و آدم عليه السلام منخول فى طينته (706).
    ((من پيامبر بودم و آدم هنوز در غربال بود كه آيا شايستگى آفرينش دارد يا ندارد)).
    و در فرمايش ديگرى فرمودند:
    آدم و من دونه تحت لوائى يوم القيامة (707).
    ((در روز قيامت ، آدم و همه فرزندان او زير پرچم من هستند)).نام احمد نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ‍ ماست

    به طوركلى رسول مكرم اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم با ساير انبياى پيشين تفاوت هاى بيّن و بارزى دارد كه درآيات كريمه قرآن به بسيارى از اين تفاوت ها تصريح شده است . به عنوان نمونه : ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام ملقب به شيخ ‌الانبيا است ؛ يعنى بعد از رسول مكرم اسلام ، در بين ساير انبيا شرافت و برترى از آن ابراهيم عليه السلام است ؛ برخى از روايات نيز در مقام مقايسه ابراهيم عليه السلام و پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم تفاوت هاى بسيار قابل توجهى از آنچه در قرآن براى منزلت و مقام اين دو پيامبر الهى نازل شده است بيان مى كنند.
    در سوره مباركه انعام وقتى مقدمات توحيدى را از زبان ابراهيم عليه السلام بيان مى كند، مى فرمايد: ابراهيم در حقيقت از ملك به ملكوت راهنمايى شد.
    و كذلك نُرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض (708).
    ((و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم )).
    اما پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خدا به مخلوقات راهنمايى شد.
    اءَلم تر الى ربك كيف مدّ الظل (709).
    ((آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است )).
    ابراهيم عليه السلام به دنبال يافتن خداست .
    انّى ذاهب الى ربى سيهدين (710).
    ((ابراهيم عليه السلام گفت : من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت خواهد كرد)).
    سبحان الَّذى اءَسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى (711).
    ((پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد)).
    يعنى برخلاف ابراهيم عليه السلام پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را سير داد و به مقام قرب برد. ابراهيم عليه السلام مى گويد: من طمع دارم كه خدا مرا بيامرزد و اميدوارم كه مورد رحمت و مغفرت الهى قرار گيرم .
    والَّذى اءَطمع اءن يغفرلى (712).
    ((و كسى كه اميد دارم گناهم را ببخشد)).
    اما درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
    ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(713).
    ((تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد)).
    وقتى ابراهيم عليه السلام به دستور نمرود و نمروديان در ميان آتش قرار گرفت و مخلوقات ديگر براى كمك به او اعلام حمايت كردند، گفت : حسبى اللّه اما رسول خاتم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم از آغاز مورد خطاب قرار گرفت كه :
    يا ايّها النّبى حسبك اللّه (714).
    ((اى پيامبر! خداوند براى حمايت تو كافى است )).
    ابراهيم عليه السلام از خدا مى خواهد:
    واجعل لى لسان صدق (715).
    ((و براى من در ميان امت هاى آينده زبان صدق (و ذكر خيرى ) قرار بده )).
    اما خداوند درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
    و رفعنا لك ذكرك (716).
    ((و آوازه تو را بلند ساختيم ))
    ابراهيم عليه السلام وقتى خانه خدا را ساخت ، دست به دعا برداشت كه خدايا:
    و اءَرِنَا مناسكنا(717).
    ((و روش عبادتمان را به ما نشان ده )).
    اما رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قبل از اين كه درخواست كند، آيه لنريه من آياتنا(718). درباره او نازل شد و همه چيز از خدا مى خواهد كه :
    واجعلنى من ورثة جنّة النعيم (719).
    ((مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده )).
    اما به پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وعده داده شده است كه :
    و للاخرة خير لك (720).
    ((و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است )).
    ابراهيم عليه السلام در مقام دعا درباره فرزندان و بستگانش مى گويد:
    وارزق اءهله من الثمرات (721).
    ((و اهل آن را از ثمرات گوناگون روزى ده )).
    اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم درباره روزى خداوند متعال براى همه بندگان ، طورى عمل كرد كه مورد خطاب قرار گرفت :
    و لا تبسطها كل البسط(722).
    ((و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى )).
    تو نبايد اينگونه دست ودلبازى كنى ، نه در عمل و نه در دعا و خدا باز در قرآن نقل مى كند كه ابراهيم عليه السلام به خدا قسم مى خورد كه :
    و تاللّه لاكيدنّ اءصنامكم (723).
    ((و به خدا سوگند نقشه اى براى نابودى بت هايتان مى كنم )).
    اما در قرآن به جان پيامبرش صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قسم مى خورد:
    لعمرك انّهم (724).
    ((به جان تو سوگند)).
    يا درباره مقام ابراهيم عليه السلام كه به عنوان قبله قرار گرفت ؛ قرآن مى فرمايد:
    واتخذوا من مقام ابراهيم (725).
    ((و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد)).
    اما همه احوال و افعال و اهل بيت پيامبر عليهماالسلام ، قبله انسان ها هستند:
    لقد كان لكم بى رسول اللّه اسوة حسنة (726).
    ((مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است )).
    ابراهيم وقتى كه به جنگ دشمنان خدا و بت ها مى رود، در خفا و پنهان بت ها را مى شكند و بعد هم بت بزرگ را مقصر قلمداد مى كند، اما پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در روز روشن و در پيش چشم و منظر همه ، سيصدوشصت بت را درون كعبه مى شكند و به زمين مى ريزد.
    خداوند در جاهاى مختلف مقام و منزلت پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را به عنوان حبيب و دوست و يار خود تلقى مى كند و مقام ابراهيم عليه السلام را مقام خلت قرار مى دهد. ابراهيم منادى حج است :
    و اءَذِّن فى الناس بالحج (727).
    ((و مردم را دعوت عمومى به حج كن )).
    اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم منادى اسلام و ايمان است :
    مناديا ينادى للايمان و اءَن آمنوا بربكم فآمنا(728).
    ((پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه به پروردگار خود ايمان بياوريد، و ما ايمان آورديم )).
    ابراهيم عليه السلام از خدا تقاضا مى كند كه :
    رب اءَرِنى كيف تحى الموتى (729).
    ((خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى )).
    من مى خواهم ببينم كه تو چگونه مرده ها را زنده مى كنى ؛ راهنمايى مى شود كه چند پرنده را بگيرد و سر ببرد و بعد گوشت و پوست آنها را مخلوط كند و هريك را بر سر كوهى بگذارد و آن پرندگان را به نام صدا كند و آنها را مجددا ببيند.
    بعد از اين ابراهيم عليه السلام خطاب مى شود:
    اءَوَ لَم تؤ من (730).
    ((مگر ايمان نياورده اى ؟!))
    كه او مى گويد: ايمان دارم وليكن :
    ليطمئن قلبى (731).
    ((ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد)).
    اما نسبت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ، پيشاپيش مى گويد:
    آمَنَ الرَّسولُ بِمَا اُنزلَ اِلَيهِ مِن ربِّه (732).
    ((پيامبر بر آنچه كه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است )).
    درباره فرزند ابراهيم عليه السلام آمده است كه :
    و فديناه بذبح عظيم (733).
    ((و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم )).
    درباره اسماعيل عليه السلام گوسفندى آمد كه فديه اسماعيل عليه السلام شد، اما درباره پدر پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم عبداللّه صد شتر رسيد.
    از جمله تفاوت هايى كه بين كلمه حبيب و خليل است :
    الخليل : من يَخالُك ، و الحبيب : من تخاله (734).
    ((خليل آن است كه تو را دوست مى دارد، و حبيب آن است كه تو او را دوست مى دارى )).
    و لذا نسبت به پيامبر مى گويد:
    و لسوف يُعطيك ربُّك فَتَرضى (735).
    ((آنقدر به تو عطا خواهم كرد، تا دل تو را به دست آورم )).
    خليل ، مريد است و حبيب مراد. خليل ، عطشان است و حبيب ، ريّان (736).
    ميان مقام و منزلت ابراهيم خليل الرحمن و رسول بزرگوار آخرالزمان تفاوتهاى فراوانى وجود دارد كه از حوصله اين گفتار بيرون است ؛ و خلاصه :
    ارادةُ الرَّبّ فى مقادِيرِ اءُموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم (737).
    ((خواست خداوند در تقدير كارها، به سوى شما نازل شود و از خانه هاى شما صدور يابد)).
    از اين روست كه بايد در انتهاى نماز بر او و آلش صلوات و سلام فرستاده شود؛ و بعد از آن سلام بر بندگان خدا و در آخر نيز نمازگزار به خود سلام كند؛ و بعد به علامت تسليم و نياز و احتياج ، دست ها را سه مرتبه تا محاذى گوش بالا آورد؛ كنايه از اين كه خدايا من محتاج دستگيرى توام و اگر تو دستم را نگيرى هيچ راه نجاتى نيست . و بدين ترتيب نماز را به پايان ببرد.
    اميدواريم خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعى قرار دهد كه مقام ، منزلت و جايگاه نماز واقعى از همه عبادات و اطاعات الهى بالاتر است . چنان كه در آن مهلكه روز عاشورا، وقتى آن شخص به محضر اباعبداللّه عليه السلام آمد و نماز را يادآورى كرد، حضرت درباره اين مجاهد فى سبيل اللّه دعا كردند: ((جعلك اللّه من المصلين (738))) خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.






  3. #3
    afsanah82
    مهمان






    11 - حق روزه
    (( و اءَمَّا حَقُّ الصوم فاءن تعلم اءَنَّه حجاب ضربهُ اللّه على لسانك و سمعك و بصرك و فرجك و بطنك ليستُرَكَ به من النار و هكذا جاء فى الحديث الصوم جُنَّة من النار فان سكنت اءَطرافك فى حَجَبَتها رجوت اءَن تكون محجوبا و ان اءَنت تركتها تضطرِبُ فى حجابها و ترفع جَنَبَات الحجاب فتطَّلِع الى ما ليس لها بالنظرةِ الدَّاعيةِ للشَّهوةِ و القُوَّة الخارجةِ عن حدِّ التَّقيَّة للّه لم تاءمَن اءَن تَخرِقَ الحجابَ و تخرج منه و لا قوَّةَ الا باللّه )).
    ((بايد بدانى كه روزه ، پرده و حجابى است كه خداوند بر زبان ، گوش ، چشم ، عورت و شكم تو كشيده است ؛ تا تو را از آتش مصون دارد؛ و در حديث نبوى آمده است كه : ((روزه سپر آتش است )). پس اگر اعضاى بدنت در پس اين پرده آرام گرفت ، اميدوار باش كه مصونيت يافته اى ؛ و اگر رهايشان كردى كه به پريشانى و حركات خارج از قاعده خود ادامه دهند و پرده حجاب را بالا زنند، بى جا و از روى شهوت نظر كنند و پا را از حدود و تقواى الهى بيرون نهند، ايمن مباش كه آن پرده دريده شود و از آن خارج شوى )).
    آن طور كه از بيان امام سجاد عليه السلام پيداست ، همه حيثيت و منفعتى كه براى روزه متصور است ، همان جا جنبه ايجاد مصونيت و ملكه تقوا نسبت به همه اعضا و جوارح انسان است ؛ چرا كه هر يك از اين اعضا و جوارح به نحوى در معرض تهديد قرار دارند. زبان ، گوش ، چشم ، شكم و غريزه جنسى ، همه در معرض خطر هستند و روزه يك عمل عبادى تمرينى است كه ابتدايى ترين شكلش ، با پرهيز و خوددارى از آشاميدن و خوردن تحقق پيدا مى كند؛ منتهى زمانى اين عمل به مرحله كمال مى رسد كه تورع و پرهيز، به همه تمايلات و خواهش ها تسرى پيدا كند؛ يعنى همان گونه كه شخص براى مدتى دهان و شكم را از لذايذ، حتى از خوردنى ها و نوشيدنى هاى حلال محروم مى كند، چشم و گوش را از ديدن و شنيدن ناروا و حرام بازدارد و غريزه جنسى را مهار كند، در اين صورت نتيجه روزه كه همان توفيق در مالكيت نفس و غرائز است ، براى انسان حاصل مى شود و اگر انسان توانست مالك نفس خود شود، خويش را از آتش خطرات و عواقب سوء دنيوى و اخروى شهوت پرستى حفظ كرده است .
    فازَ مَن غَلَبَ هَوَاهُ و مَلك دَواعِى نفسه (739).
    ((كسى كه زمام تمايلات خود را به دست گرفت و مهار كرد، رستگار است )).
    از اين رو امام سجاد عليه السلام به حديث نبوى تمسك فرموده اند كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
    الصَّوم جُنَّة مِن النَّار(740).
    ((روزه سپر آتش است )).
    و اين همان معناى سپر بودن و حائل شدن روزه در برابر آتش است ؛ يعنى زمانى روزه ميان انسان و آتش حائل مى شود كه او را از ابتلا به آتش شهوت و تمنيات و غرائز باز دارد.عدوى خانه در پهلو نشسته عدوى خانه خنجر تيز كرده تو بر خصم برون در ببسته تو از خصم برون پرهيز كرده

    اين دو بيت مضمون همان فرمايش حضرت رسول اكرم صلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّمَّ است كه فرمودند:
    اَعدى عدوِّك نفسك الَّتى بين جنبيك (741).
    ((دشمن ترين دشمنان همان دشمن درونى است )).
    صائب تبريزى مى گويد:بستر راحت چه اندازيم بهر خواب خوش ما كه چون دل ، دشمنى داريم در پهلوى خويش

    اگر انسان موفق شود به وسيله روزه و ممارست اطاعت ، دشمن درونى را مهار كند، روزه واقعى محقق شده است :گر شود دشمن درونى نيست پاكى از دشمن برونى نيست

    و جالب اين است كه فرمان هاى تربيتى ، اختصاص به اسلام و شرع مقدس ‍ خاتم انبيا ندارد؛ گرچه ممكن است در بعضى فروع و خصوصيات با هم تفاوت هايى داشته باشند، ولى همه اديان را دارا بودن اصل اين معارف با هم مشتركند. شاهد آن حقيقت روزه است . كه به تصريح قرآن كريم در ميان اديان گذشته ، مسبوق به سابقه بوده است . قرآن در اين باره مى فرمايد:
    يا ايُّها الَّذين آمنوا كُتِبَ عليكمُ الصِّيام كَما كُتِبَ على الَّذين مِن قَبلِكُم لَعلَّكم تتَّقون (742).
    ((اى انسان هاى مومن و مسلمان ! خداوند همان گونه كه روزه را بر انسان هاى ماقبل شما در اديان گذشته واجب كرده بود بر شما نيز واجب كرده است )).
    اين عبادتى است كه براى تربيت و تاديب انسان در ديگر اديان الهى نيز واجب شده است .
    تقوا، دستاورد روزه دارى
    جالب اين است كه ثمره اى هم كه خداوند بر روزه مترتب مى فرمايد، همان تقواست و در آيه 183 سوره توبه نيز بيان مى كند. لعلكم تتقون كه ريشه در نگهبانى و پاسدارى از هويت انسانى دارد. به طور كلى هر ثمره و خصوصيتى براى روزه ذكر شده ، براى تقوا هم ذكر شده است ؛ چون روزه طريق تحصيل همان ملكه است . اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
    فانَّ التَّقوى فى اليوم الحرزُ و الجُنَّةُ و فِى غَد الطَّريق الى الجَنّة (743).
    ((تقوا در دنيا حرز و سپر است و در آخرت راه بهشت )).
    همانند اين عبارت درباره روزه مى بينيم :
    الصوم جُنَّة من النار(744).
    ((روزه سپر آتش است )).
    اگر در دنيا اين سپر را به دست آوردى و اين حائل را ميان خود و آتش قرار دادى ، نتيجه اش اين است كه در قيامت هم راه بهشت به سوى تو باز خواهد بود؛ يعنى بايد تقواى فرد به مرحله اى برسد كه احساس نفرت و گريز از پليدى ، حرام ، گناه و نامشروع را در او به وجود آورد.
    گمان مى كنم بحث در حق روزه خلاصه اى از همه حقوقى است كه امام عليه السلام در مباحث گذشته پيرامون گوش ، چشم ، زبان ، دست ، پا، شكم و غريزه جنسى بيان فرمودند؛ و درمان همه دردها، رنج ها و خطراتى كه هر يك از اين اعضا و جوارح را تهديد مى كند، در عبادت روزه نهفته است ؛ چرا كه با ملكه اى كه در سايه اين عبادت براى انسان حاصل مى شود، مى توان به مبارزه با خطرات برخاست و بر همه آنها فائق آمد و پيروز شد. اين از خواص روزه حقيقى است ؛ كه امام سجاد عليه السلام در بيان حق آن مى فرمايند:
    فان سَكَنَت اءَطرافُك فى حَجَبَتها رَجوتُ اءَن تكونَ محجوبا و ان اءَنت تَرَكتُها تضطَرِب فى حجابها و تَرفَع جَنَباتِ الحجابِ فتطَّلِع الى ما ليس لها بالنَّظرةِ الدَّاعيَةِ للشَّهوةِ و القُوَّةِ الخارجةِ عن التَّقيَّةِ للّه لم تاءمَن اءَن تَخرق الحِجابَ و تَخرُجَ مِنهُ.
    اگر اعضا و جوارح تو در پس پرده روزه پرده اى كه به وسيله روزه ايجاد مى شده آرام گرفت ، تو موفق شده اى ؛ اما اگر آنها را رها كردى كه به پريشانى و تحركات خارج از قاعده و قانون خود ادامه دهند؛ يعنى اگر نتوانستى به وسيله روزه نه چشمت را مالك شوى و غرائز ديگرت را آرام كنى ، مطمئن باش كه اين حجاب دريده خواهد شد؛ و تو از پشت اين پرده بيرون خواهى افتاد. بى حساب نيست كه در ميان همه عبادات ، خداوند فقط روزه را به خود اضافه تشريفيه كرده است .
    پاداش روزه دارى
    در سخنى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
    قال اللّه عزَّ وَ جَلّ الصوم لى و اءَنا اءَجزى به (745).
    ((روزه براى من است و من خودم جزاى روزه را خواهم داد)).
    به بيان ديگر، در اصطلاح اهل ادب اين عبارت را مى توان مبنى للفاعل به صورت معلوم قرائت كرد، الصوم لى و اءَنا اءجزى به ، ((روزه از من است و جزادهنده روزه خود من هستم ))، و به بيان رمز مى توان اين عبارت را مبنى للمفعول به صورت مجهول قرائت كرد، الصوم لى و اءَنا اُجزى ، ((روزه از من است و جزاى روزه خود من هستم . يعنى اى كسى كه براى اطاعت محبوب اين همه مشقت ، سختى ، گرسنگى و تشنگى را تحمل مى كنى ! تو به اين طريق ، فرمان مرا اطاعت كرده اى و جزاى تو، خود من و وصال من است ؛ يعنى مطلوب و مراد تو از اين عمل من بوده ام و من وصال خود را بهاى عمل تو قرار مى دهم . و فرموده اند:
    انَّ لِلجَنَّةِ بابا يُدعَى الرَّيَّان لا يَدخُلُ منه الا الصَّائِمون (746).
    ((بهشت درى خصوصى دارد كه فقط از آن در، روزه داران وارد مى شوند؛ نام آن در ريان است )).
    در خصوصى ، بالطبع راه ورود همگان نخواهد بود و به آن جايى هم كه راه مى برد، منزل و ماءوى عموم نخواهد بود؛ وقتى براى روزه داران در مخصوص هست ، بالطبع يك مكان خاصى هم در بهشت الهى براى آنان اختصاص داده شده است . در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
    للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاءِ ربِّهِ(747).
    ((انسان روزه دار، دو سرور و خوشحالى دارد: يك خوشحالى گذرا و موقت و آن به هنگام افطار كه معمولا همه روزه داران ، نزديك افطار، شعف و سرورى در خود دارند و سرور مستدام و هميشگى ، به هنگام ملاقات خدا)).
    آن سرور و فرح وعده داده شده قابل وصف نيست و او فقط به هنگام ملاقات خدا اين خوشى و سرور را احساس خواهد كرد.
    و در متون دينى تصريح شده است كه هر چيزى بر عبادت روزه ، مترتب شود، محبوب و مطلوب خداست . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
    نوم الصائم عبادة و نفسُهُ تسبيح (748).
    ((اگر روزه دار بخوابد، خوابش عبادت است . اگر نفس بكشد، نفسش ‍ تسبيح است )).
    اگر سكوت كند و حرف نزند، سكوتش تسبيح و تهليل است . اگر دعا كند، دعاى او مستجاب است .
    رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
    و الَّذى نفسُ محمِّد بيده لَخُلُوف فَمِ الصَّائم عند اللّه اءَطيَب من ريح المسك (749).
    ((سوگند به آن كه جان محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در دست اوست ، بوى دهان روزه دار نزد خدا مطلوب تر و خوشبوتر از بوى مشك و عنبر است )).
    خدا اين حال روزه دار را دوست دارد و چون اين حال را دوست دارد، همه عوارضى كه بر اين حال مترتب است نيز مطلوب و محبوب خداست .
    اكنون سوال اين است : روزه ، كه اين همه آثار دارد، و روزه دارى كه اين همه محبوب مى شود، بايد داراى چه ويژگيهايى باشد.
    روزه و ويژگيهاى آن
    پيداست كه روزه همه مثل نماز، مراتب و درجاتى دارد. يك مرتبه آن در اصطلاح فقها، فقط مرتبه اسقاط تكليف است ؛ يعنى همان نگه دارى شكم و شهوت است ؛ ولى در اين حال ديگر لازم نيست چشم ، گوش ، زبان و امثال آن اطاعتى كرده باشند. همين كه روزه دار از خوردن ، آشاميدن و محرمات ذكر شده در رساله هاى عمليه پرهيز كند، تكليف واجب را ادا كرده است ؛ ولى در اين حال ، چشم و گوش و زبان ، هيچ يك تابع فرمان صوموا نبوده اند؛ واو فقط با اين عمل ، واجب ظاهرى را به جاى آوده است ؛ اما آن كمالات و آثار، يقينا بر اين مقدار از عمل مترتب نيست . او فقط تكليف واجبى را ادا كرده است . مثل انسانى كه وضو مى گيرد و نمازى را به حسب ظاهر به جاى مى آورد كه تكليفى انجام شده باشد. مرتبه ديگر اين كه در سايه تورع و امسالك از خوردن ، آشاميدن و مهار غريزه جنسى ، ساير اعضا را هم مهار كند. زبان ، گوش ، چشم ، دست و پا را از ارتكاب ناروا حفظ مى كند؛ مثلا وقتى حرف از زبان مى شود مى گويد:در سخن دُر ببايدت سفتن ورنه گنگى ، به از سخن گفتن

    انسان روزه دار، دم از هر نوع سخنى فرو مى بندد. يا وقتى صحبت از چشم است مى گويد:ز دست ديده و دل هر دو فرياد بسازم خنجرى نيشش ز پولاد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد زنم بر ديده ، تا دل كند ياد

    چشم را به روى هر ناروا و محرمى مى بندد و مى گويد: آنچه تاكنون ديده ام ، از دل نديده ام ، همه از ديده ديده ام . بنابراين ، چشم ، گوش ، دست ، پا و همه جوارح را در بند مى كشد؛ و براى مهار آنها با خود نيز مى جنگد تا چشم دل او باز شود. امام صادق عليه السلام فرمودند:
    اذا صُمتَ فَليَصُم سمعُك و بصرُك و شعرُك و جِلدُك و عدَّدَ اءَشياء غير هذا و قال لا يكون يَوم صَومِك كَيَوم فطرك (750).
    ((تو زمانى روزه دارى كه گوش و چشم و موى و پوست بدنت روزه باشد، بايد روزى كه روزه دارى با روزهاى ديگرت متفاوت باشد)).
    در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
    سمع رسول اكرم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم امراءَة تسبُّ جارية لها و هى صائمة فدَعَا رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بطعام فقال لها: كُلِى فقلت : انِّى صائمة فقال : كيف تكونينَ صائمة و قد سببتِ جاريتَكِ انَّ الصوم ليس مِنَ الطَّعام و الشَّراب فقط(751).
    ((در زمان رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم حضرت شنيدند كه زن روزه دارى نسبت به كنيز و زير دستش بدگويى و فحاشى مى كند. حضرت آن زن را به خوردن طعام دعوت كردند و زن به رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم گفت : من روزه دارم ، حضرت فرمودند: چگونه روزه دارى ؛ حال آن كه زبانت به فحش و بدگويى نسبت به زيردست باز شده است ؟ روزه فقط پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست )).
    در حال روزه ، مجادله ، گفتگو و سخن هاى بى معنا را بايد كنار گذاشت زيردست ها را بايد رها كرد. و خلاصه انسان روزه دار بايد وقار و طمانينه روزه دار باشد.
    مَنِ اغتابَ مُسلما بطل صومه ... فان مات و هو كذلك مات و هو مستحلّ لما حرَّم اللّه (752).
    ((كسى كه از مسلمانى غيبت و بدگويى كند، روزه خود را باطل كرده و اگر در اين حال بميرد، در حقيقت او حرام الهى را حلال كرده است )).
    از طرفى هر چيزى كه ذكر آن حرام است گوش دادن و استماع آن هم حرام است ، بنابراين ، در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
    المُغتَاب والمُستمع شريكان فى الاثم (753).
    ((گوينده غيبت و شنونده آن ، در گناه با هم به طور مساوى شريكند)).
    و يا رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
    السَّامع للغيبة اءحد المغتابين (754).
    ((شنونده غيبت ، خود يكى از غيبت كنندگان است )).
    بنابراين همان گونه كه دهان ، شكم و غريزه جنسى روزه است ، گوش ، چشم ، زبان و همه اعضا و جوارح نيز بايد روزه دار باشند؛ و اين مرتبه دوم از كمال روزه است .
    مرتبه سوم كه اهم مراتب است ، روزه داشتن قلب است . در مراحل روزه ، مهم اين است كه اين عبادت به گونه اى موثر واقع شود كه علاوه بر دهان ، شكم ، زبان ، گوش و چشم ، دل هم از انديشه خطا مصون بماند؛ كه در روايتى معروف اميرالمومنين عليه السالم فرمودند:
    صيام القلب عن الفكر فى الآثام اءفضل من صيام البطن عن الطعام (755).
    ((اگر انسان موفق شود قلب را از انديشه گناه ، پاك و مطهر نگاه دارد، بهتر از آن است كه فقط شكم را از خوردن و آشاميدن بازدارد)).
    دستيابى به چنين مرحله اى ، هنگامى ميسر است كه انسان بتواند بر پليدى و پستى گناهان چنان اشراف پيدا كند، و به عوارض سوء آنها آگاه شود؛ كه هرگز فكر و ذهن او به سوى گناه نرود، از طرفى آن چنان اقتدارى بر انديشه خود پيدا كند كه راه گناه را بر خيال و تصور خود ببندد.
    همان طور كه در سايه روزه ، بر مهار اعضاى ظاهرى خود موفق مى شود، به همان ترتيب بر انديشه خود نيز اين تسلط را به دست آورد. در سخنى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده كه فرمودند:
    انَّ الشَّيطان ليجرِى مِن ابنِ آدم مجرى الدّم فضيِّفوا مجاريه بالجوع (756).
    ((همان طور كه خون در عروق انسان جارى مى شود، وسوسه هاى شيطانى به صورت پنهانى ، در انسان نفوذ مى كند و يكى از راه هاى بستن نفوذ شيطان ، روزه است )).
    در روزه مهم اين است كه انسان بتواند راه ورود و نفوذ شيطان و وسوسه هاى او را ببندد وگرنه به تعبير حضرت اميرالمومنين عليه السلام :
    كم مِن صائِم ليس له مِن صيامه الا الجوع و الظَّمَا(757).
    ((چه بسيار روزه دارى كه از روزه اش نتيجه اى جز گرسنگى و تشنگى نمى گيرد)).
    درست مثل نمازگزارى كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام درباره او فرمودند:
    و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء(758).
    ((چه بسيار شب زنده دارى ، كه شبها بيدراى مى كشد و نماز مستحبى مى خواند، اما از آن جز بى خوابى و رنج ، حاصلى نمى برد)).
    اين عبادات نماز و روزه و... مبتنى بر يك علت نهايى است كه اگر آن علت حاصل نشود، از روزه جز تشنگى و گرسنگى و از نماز جز بى خوابى و زحمت ، بارى نبسته است .
    به نص آيه كريمه قرآن ، علت غايى نماز ((تنهى عن الفحشاء و المنكر))(759) است ؛ انسان را از سركشى ، فحشا و منكر باز مى دارد. در قرآن علت غايى روزه هم لعلكم تتقون (760) ذكر شده است ؛ و اين هر دو، يك نتيجه است . كسى كه از فحشا و منكر و هر نوع سركشى مبرّاست ، متقى و وارسته است و انسان وارسته از همه گناهان پرهيز دارد.
    امام صادق عليه السلام به اثر ديگرى كه در حقيقت ، ثمره اين دو است اشاره كرده و مى فرمايند:
    انّما فرَضَ اللّه الصيام لِيَستوىَ به الغَنىُّ و الفقير و ذلك اءَنَّ الغنىَّ لَم يكن لِيَجِدَ مسَّ الجوع فيَرحَمَ الفقير لانَّ الغنىَّ كلَّما اءَراد شيئا قدَرَ عليه فاءَراد اللّه تعالى اءَن يُسَوِّى بين خَلقِهِ و اءَن يُذيق الغنىَّ مسَّ الجوع و الاَلَمِ لِيَرِقَّ على الضعيفِ و يَرحَم الجائع (761).
    ((خداوند روزه را واجب فرمود؛ تا بين فقير و غنى تساوى ايجاد شود؛ و چون انسانهاى ثروتمند و بى نياز، گرسنگى را احساس نمى كنند، نسبت به فقيران احساس ترحم ندارند؛ چون هرگاه هرچه خواسته و مطلوب آنها بوده است ، به راحتى بدان دسترسى داشته اند. خداوند با فرمان روزه خواسته است كه غنى ، طعم و درد گرسنگى را احساس كند تا در وى نسبت به ضعيف رقت قلب ايجاد شود، و نسبت به گرسنگان ، ترحم كند)).
    به تعبير شاعر:احوال دل سوخته ، دل سوخته داند از شمع بپرسيد ز سوز جگر ما

    بايد به هر مشقت ، اين خصوصيت و حالت در او به وجود بيايد تا آن لطافت روح و رقت قلب حاصل شود. كسى كه دسترسى به همه امكانات دارد، بالطبع افراد ناتوان و نيازمند را كمتر مى تواند درك كند:درشتى كند با غريبان كسى كه نابوده باشد به غربت بسى

    اما كسى كه درد غربت را چشيده باشد با غريب مدارا مى كند. كسى كه درد گرسنگى و تشنگى را كشيده باشد، مى تواند حال گرسنگان و تشنگان را بفهمد. پس مبراى مدت كوتاهى از دوران زندگى اش يك ماه رمضان هم كه شده ، بايد روزه بگيرد كه اين احساس در وى به وجود آيد؛ تا او را وادار كند كه نسبت به فقرا و نيازمندان ، حالت رحم و عطوفت پيدا كند؛ و براى رسيدگى به آنها و دستگيرى گرسنگان و محتاجان قيام كند.
    نمونه انسان كامل
    مناسب است كه در اين باره ، يكى از ظريف ترين ، شيرين ترين و والاترين فرازهاى تاريخ انسانى را از زندگى اميرالمومنين عليه السلام ذكر كنيم . فخر رازى از ابن عباس روايت مى كند كه :
    ((دو فرزند فاطمه زهرا عليهاالسلام ، امام مجتبى و اباعبداللّه عليهماالسلام مبتلا به كسالتى شدند، رسول خدا صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم همراه با جماعتى از ايشان عيادت فرمودند. جمع همراه به اميرالمومنين على عليه السلام عرض كردند كه : يا اباالحسن ! اگر براى سلامت بچه ها نذرى بكنيد آنها زودتر بهبود مى يابند. مولا اميرالمومنين عليه السلام و فاطمه اطهر عليهاالسلام و فضّه كه خادمه اى در خانه آنها بود نذر كردند كه اگر خداوند اين دو طفل را شفا داد، سه روز روزه بگيرند. خداوند اين دو را شفا داد، آنها روزه گرفتند و چون براى افطار چيزى در خانه حضرت نبود، اميرالمومنين عليه السلام مجبور شد چند صاع جو از يهودى خيبرى قرض ‍ بگيرد. نكته قابل توجه اين كه ، چه كسى مضطر مى شود كه براى تهيه نان ، از يك يهودى چندصاع جو قرض كند! او داماد پيغمبر است و دختر پيغمبر در خانه او زندگى مى كند و خدا هم به او كرامتى داده است كه اگر بخواهد همه دنيا را طلا و نقره مى كند؛ اما او سبك و سياق زندگى خود را طورى تنظيم كرده كه براى تدارك سفره افطار ناچار مى شود از يك يهودى قرض كند؛ و شايد سرّ موفقيت اسلام و مسلمين چنين راهبران و پيشوايانى بود كه در مدت كوتاهى اين همه توفيق ، نصيب آخرين دين الهى شد.
    به هر حال اميرالمومنين عليه السلام سه صاع جو را به خانه مى آورد؛ و فاطمه عليها السلام يك صاع آن را آرد كرده ، به اندازه پنج نفر، نان مى پزد. موقع افطار كه پنج قرص نان جو را در ميان سفره مى گذارند، در خانه به صدا درمى آيد، سائلى صدا مى زند: سلام بر اهل بيت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم ؛ مسكينى مسلمان و گرسنه ام . آنها مسكين را بر خود ترجيح مى دهند؛ و چون چيزى جز آب در خانه نبود كه سد جوع كنند، با آب افطار مى كنند. براى وفاى به نذر، روز دوم روزه مى گيرند. وقت افطار،كه پنج قرص نان براى پنج نفر در سفره گذاشته مى شود، يتيمى در مى زند. دوباره سير كردن او را بر خود ترجيح مى دهند؛ و فقط با آب افطار مى كنند. روز سوم را نيز براى وفاى به نذر روزه مى گيرند. موقع افطار باز در خانه توسط اسيرى به صدا درمى آيد و اظهار فقر و استمداد مى كند. باز براى حفظ كرامت انسانى ، نان را به اسير مى دهند.
    نكته قابل توجهى كه اين جا قابل ذكر است اين كه با ضميمه كردن روايت شايد بتوان مسكين و يتيمى را به خصوص مسكين را مسلمان دانست ، اما به يقين اسير در جامعه آن روز مسلمان نبوده و از مشركان و كفار بوده است .
    روز چهارم اميرالمومنين عليه السلام دست دو فرزندش را گرفته و به ديدار رسول خدا مى رود، وقتى چشم پيغمبر به آنها مى افتد مى بيند كه از شدت گرسنگى مى لرزند، مى فرمايند: چقدر براى من دردآور است كه شما را در چنين حالى مى بينم . به همراه حضرت اميرالمومنين ، حسن و حسين عليهماالسلام به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام به راه افتاده ، وارد خانه مى شود و فاطمه عليهاالسلام را در محراب عبادت مى يابد، در حالى كه شكم به پشت چسبيده و اشك از چشمانش جارى است . اين حال اهل بيت عليهم السلام بر پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم سخت گران مى آيد، اين جاست كه روايت مى گويد: فنزل جبرئيل عليه السلام و قال : خذها يا محمد هنّاك اللّه فى اهل بيتك فاقراءها السورة : ((و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا # انما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منك جزاء و لا شكورا(762)))(763).
    اين نمونه كامل انسانيت است كه عبادت الهى و فرمانبردارى ذات ذوالجلال خدا مى تواند چنين انسان هاى شايسته و صالحى تربيت كند كه مربى و معلم هاى نمونه اى براى جامعه بشرى باشند.
    بنابراين ، كامل ترين مرتبه روزه اين است كه چنان تاثيرى داشته باشد كه قلب و فكر و ذهن انسان را از انديشه گناه و فكر معصيت و تعدى نسبت به ذات ذوالجلال الهى مصون دارد؛ و اين نكته اى است كه در سوره مباركه بقره بعنوان حكمت و نتيجه مترتب بر روزه ذكر شده است : لعلكم تتقون (764).
    نتيجه اين كه واجبات الهى و فرمان هايى كه خداوند متعال به عنوان وظايف عبادى انسان صادر فرموده ، در حقيقت منت خدا بر بندگان است ، كه راه صحييح انتفاع و بهره ورى زندگى دنيا را به روى انسان گشوده است ؛ وگرنه با اين اعمال ناچيز مثل نماز و روزه ، نمى توان حق عبوديت و بندگى خدا را آنچنان كه شايسته است به جاى آورد.
    فوايد روزه دارى
    روزه از واجباتى است كه نفعش عايد خود انسان مى شود:
    الجوع سحاب يمطر الحكمة و البِطنة تميت الفطنة (765).
    ((گرسنگى (روزه دارى ) ابرى است كه باران آن حكمت و انديشه پاك و نتيجه پرخورى زائل شدن نيروى انديشه است )).
    بنابراين مستحب است انسان به هنگام افطار و تا وقت سحر از زياده روى در خوردن ، پرهيز كند.اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفت بينى

    در سخنى ، لقمان به فرزندش مى گويد:
    يا بُنَى اِذا امتَلاَتِ المِعدَة ، نامَتِ الفِكرَة ، و خَرِسَتِ الحِكمة و قَعَدَتِ الاعضاء عن العبادة (766).
    ((پسرم ! اگر شكمت همواره پر باشد، نيروى فكر و انديشه ات به خواب مى رود و مى ميرد و قدرت تفكر انسان كند مى شود و اعضاى جسمانى انسان نسبت به عبادت ناتوان مى شوند)).
    بنابراين ، سرّ اين كه خداوند متعال اين امور را بر انسان واجب كرده است و در واقع منتى بر انسان گذاشته اين است كه راه و رسم صحيح زندگى را به او بياموزد و در سايه اين واجبات عبادى ، ملكه تقوا براى او حاصل شود؛ و روح او در سايه اين تقوا لطافت پيدا كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:
    ليش شى ء اضرّ لقلب المومن من كثرة الاكل ، و هى مورثة شيئين : قسوة القلب و هيجان الشهوة (767).
    ((يكى از مضرترين چيزها براى روح و دل انسان پرخورى است ؛ كه دو ضرر بسيار مهلك براى انسان به بار مى آرود: اول اين كه موجب سنگدلى انسان مى شود؛ و ديگر آن كه غرائز جنسى را تحريك مى كند)).
    نتيجه ديگرى از روزه در خطبه شعبانيه رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم ذكر شده است كه حضرت چنين فرموده اند:
    واذكروا بجوعكم و عطشكم فيه جوع يوم القيامة و عطشه (768).
    ((روزه بايد يادآور گرسنگى و تشنگى روزه قيامت باشد)).
    گرسنگى و تشنگى در قيامت ، نتيجه بى توجهى آدمى به وظايف انسانى است . اگر كسى بتواند در سايه روزه به كمال انسانى دست يابد، على التحقيق از عوارض سخت و سنگين بى توجهى به وظايف خود مصون مانده است . بنابر فرمايش معصومين عليهم السلام يكى از راههاى تحصيل اين مصونيت ، اهتمام به عبادت از جمله روزه است .
    باز در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه فرمودند:
    اءلا اءُخبركم بشى ء ان اءِنتم فَعَلتُمُوه تباعد الشيطان منك كما تباعد المشرق من المغرب قالوا بلى قال الصوم يسودّ وجهه ... و لكل شى ء زكاة و زكاة الابدان الصيام (769).
    ((آيا چيزى به شما بياموزم كه شيطان از شما دور شود؛ همانگونه كه شرق و غرب از هم فاصله دارند؟ وقتى انسان موفق شود، راه شيطان را ببندد، بالطبع راه انسانيت باز خواهد شد عرض كردند: بلى يا رسول اللّه ! حضرت فرمودند: روزه ، شيطان را سياه رو مى كند. ديگر او جرات نمى كند كه به شما نزديك شود. و در ادامه سخن فرمودند: هر چيزى زكاتى دارد و زكات بدن ، روزه است )).
    در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
    صوموا تصحوا(770).
    ((روزه بگيريد تا سالم بمانيد)).
    زكات بدن تزكيه و تنزيه بدن از همه كسالت ها و ابتلاهاست . حضرت در خطبه شعبانيه مى فرمايند:
    و تصدقوا على فقرائكم و مساكينكم و وقّروا كباركم وارحموا صغاركم و صلوا اءرحامكم (771).
    ((به فقرا و نيازمندان رسيدگى كنيد. بزرگان را احترام كنيد. كوچكترها را دست نوازش بكشيد و صله رحم كنيد)).
    بعد در ادامه سخن مى فرمايند:
    ايها الناس اءن اءنفسكم مرهونة باعمالكم ففكّوها باستغفاركم و ظهوركم ثقيلة من اءَوزاركم (772).
    ((اى مردم ! نفوس شما در گرو اعمال زشت و ناپسند است و بهترين راه براى آزادى آن ، استغفار است )).
    باز درباره ماه مبارك رمضان و روزه دارى مى فرمايند:
    ايها الناس من فطّر منكم صائما مومنا فى هذا الشهر كان له بذلك عند اللّه عتق نسمه و مغفرة لما مضى من ذنوبه قيل يا رسول اللّه فليس كلنا يقدر على ذلك فقال صلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّمَّتقوا النار و لو بشقّ ثمره اتقوا النار و لو بشربة من ماء(773).
    ((اگر كسى در اين ماه ، مومن روزه دارى را افطار دهد، ثمره اش براى او اين است كه همه گناهان گذشته او بخشيده مى شود و ثواب آزادى يك انسان در نامه عمل او ثبت مى شود. فردى گفت : يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ! همه ما نمى توانيم اين كار را بكنيم . حضرت فرمودند: اگر توان مالى نداريد با يك عدد خرما، يا با ظرفى از آبى مومنى را افطار بدهيد)).
    غرض اين است كه اين روح تربيت بشود و اين مقصود تنها با ممارست در عمل خير، و عادت به آن حاصل خواهد شد. در كلامى منسوب به اميرالمومنين عليه السلام آمده است كه فرموده اند:
    العادة طبيعة ثانية غالبة (774).
    ((عادت به تدريج به صورت طبيعت دوم انسان درمى آيد)).
    يا كلام ديگرى از امام مجتبى عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    ردّ المعتاد عن عادته كالمعجز(775).
    انسان اگر به كار خوب يا بد عادت پيدا كند برگرداندن و منصرف كردن او از آن كار شبيه معجزه است .
    بنابراين ، اگر در جامعه اى ، همه به شيوه هاى پسنديده خو بگيرند آن مكتب تربيتى موفق خواهد شد. در ادامه خطبه شعبانيه آمده است :
    ايها الناس من حسّن منكم فى هذا الشهر خلقه كان له جوازا على الصراط يوم تزلُّ فيه الاقدام و من خفّف فى هذا الشهر عما ملكت يمينه خفّف اللّه عليه حسابه ... و من وصل فيه رحمه و صله اللّه برحمته يوم يلقاه (776).
    ((اى مردم ! سعى كنيد در اين ماه ، خلق و خوى خود را به خوبى عادت بدهيد تا در روزى كه قدم ها بر صراط مى لغزد، اين كار باعث راحتى عبور شما از صراط باشد، اگر كسى نسبت به زيردستش و ديگران كه نسبت به او عمل زشتى انجام داده اند يا كار بدى كرده اند، اغماض و گذشت كرد، خداوند هم به هنگام حساب از او مى گذرد. كسى كه در اين ماه صله رحم كند، روزى كه به ملاقات خدا مى رود، خدا هم با رحمتش از او استقبال مى كند نه با غضبش . اگر كسى در اين ماه قطع رحم كند، روزى كه او به ملاقات خدا خواهد رفت ، خداوند رحمتش را از او قطع مى كند)).
    به هر حال كسى كه نسبت به والدين حقوقى بر ذمه دارد، يا بزرگى را هتك حرمت كرده و از او حلاليت نطلبيده است ، رحمى را قطع كرده و اقدام به صله رحم نكرده ، با كوله بارى از تخلفات ، چگونه مى تواند انتظار داشته باشد كه سرنوشت و تقدير شايسته اى براى او رقم زده شود؟ اين ممكن نيست مگر اين كه انسان نفس خود را بشكند و زيرپا بگذارد و همه حقوق اخلاقى را ادا كند تا به مرحله انسانيت برسد.
    در مباحث قبل گفتيم كه واجبات عبادى ؛ از قبيل روزه ، نماز و... منت هاى خداوند بر بندگان است و بهترين شاهد اين مدعا فرمايش هاى امام سجاد عليه السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى است . در بخشى از اين دعا مى فرمايند:
    تهدى بكرامتك من تحب فلك الحمد على ما نقّيت من الشرك قلبى و لك الحمد على بسط لسانى اءَفَبِلسانى هذا الكالّ اءَشكرك اءَم بغاية جُهدى فى عملى اءَرضيك و ما قدر لسانى يا رب فى جنب شكرك و ما قدر عملى فى جنب نعمك و احسانك (777).
    ((خدايا! بر ما منت گذاشتى كه ما را هدايت كردى . خدايا! حمد و سپاس تو را كه دل هاى ما را از شرك ، پاكيزه و مطهر قرار دادى . و حمد و سپاس تو را كه زبان ما را به حمدت گشودى ، خدايا! آيا با اين زبان ناتوان ، قادر به شكر نعمت هاى تو هستيم ؟ و آيا هر چه تلاش كنيم مى توانيم در عمل تو را راضى كنيم ؟ خدايا! اين زبان ما چگونه مى تواند نعمت هاى بى حساب تو را شكر گويد و سپاس گزار باشد؟ و اعمال ما چگونه مى تواند با تفضلات و احسان تو برابرى كند؟)).از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به درآيد

    اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشكور(778).
    ((اى آل داوود! شكر اين همه نعمت را به جا آوريد؛ ولى عده كمى از بندگان من شكرگزارند)).
    با اين كه ما موظف به شكرگزارى هستيم ، اما خداوند در قرآن اشاره دارد كه از ميان بندگان من جمع محدودى قادر به شكر هستند؛ و اين تفخيم و تبجيل شكر، از اين باب است كه شكر نعمت ، موقوف بر شناخت نعمت است و چون ما انسان ها محاط به نعمت هاى الهى هستيم ، وفور و كثرت نعم الهى باعث غفلت شده است ؛ بنابراين ، همين كه انسان نعمتى را شناخت ، شكر به جا آورده است .
    روايت شده است كه حضرت داود عليه السلام به خدا عرض كرد:
    يا ربّ كيف اءشكرك ؟ و شكرى لك نعمة اخرى منك توجب علىّ الشكر لك فاءوحى اللّه تعالى اليه اذا عرفت هذا فقد شكرتنى (779).
    ((خدايا! چگونه مى توانم تو را شكر گويم ؟ كه شكر، نعمت ديگرى است كه خود احتياج به شكرگزارى دارد؛ خداوند به داود عليه السلام چنين وحى فرستاد: همين كه مى دانى نعمت هايى كه در اختيار تو است از آن من است شكر گزارده اى )).
    شكر هم به قلب است ، هم به زبان و هم با اعضا و جوارح ؛ كه شكر با اعضا و جوارح همان اطاعت از منعم است . او فرمان داده نماز بخوان ، مى خوانيم .
    فرمان داده روزه بگير، مى گيريم . به واجبات منعم عمل مى كنيم . شايد ذره اى از وظيفه را ادا كرده باشيم . امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
    و ما قدر عملى فى جنب نعمك و احسانك (780).
    ((خدايا! اين اعمال ناچيز و ناقابل ما، در قبال آن همه تفضلات و عنايات تو چه ارزش دارد؟)).
    تازه فايده اين اعمال به خود ما بازمى گردد. اگر در آنها نشانه اى از عشق و محبت به ذات خدا باشد، شايد اين نيت و خلوص ، به اين اعمال ناچيز ارزش بدهد؛ به خصوص كه در ميان عبادات ، روزه در زمره عباداتى است كه در آن تظاهر كمتر راه دارد. يك امر مكنون و پنهانى است و زمينه هاى عجب و ريا در آن كمتر است . در حقيقت اين عبادت را به جاى مى آورد كه پيوند و ارتباط با خدا، ايجاد كند و يا به تعبير حضرت عليه السلام در بخش ‍ ديگرى از دعاى ابوحمزه ثمالى كه مى فرمايد:
    فَوَ عزَّتك لو انتَهَرتَنى ما بَرِحت من بابك و لا كففت عن تملّقك لما الهم قلبى من المعرفة بكرمك و سعة رحمتك ، الى من يذهب العبد الا الى مولاه و الى من يلجى ء المخلوق الا الى خالقه الهى لو قرنتنى بالاصفاد و منعتنى سيبك من بين الاشهاد و دللت على فضايحى عيون العباد و اءمرت بى الى النار و حلت بينى و بين الابرار ما قطعت رجائى منك و ما صرفت تاءميلى للعفو عنك و لا خرج حبك من قلبى (781).
    ((خدايا! به عزتت سوگند اگر مرا از در خانه ات برانى ، رفتنى نيستم و از تملق تو دست نمى كشم ؛ چون به دلم الهام شده و كرم تو و پهناورى رحمتت را مى شناسم . خدايا! بنده به جز در خانه مولايش كجا مى تواند برود؟ و مخلوق جز به سوى خالقش به كجا پناه برد؟ خدايا! اگر با زنجيرها در بندم كنى ، و لطفت را از من دريغ ورزى و ديدگان بندگانت را به رسوايى ام راهنمايى كنى و دستور دهى به آتشم اندازند و ميان من و نيكان حائل شوى ، اميدم را از تو برنگيرم و آرزويم از گذشتت را برنگردانم و مهر تو از قلب من خارج نگردد)).
    اگر عمل اينگونه شد، ديگر جايى براى تظاهر و ريا و خودنمايى نمى ماند. با اين اعمال ناچيز ديگر عجب و غرور، انسان را فرانمى گيرد؛ مى داند كه اين اعمال در مقابل حتى يك نعمت از نعمت هاى الهى ناچيز است . در اين حالت انسان با خود مى گويد: من عملى نمى بينم ، بلكه آنچه من انجام مى دهم تلاشى براى نزديكى به تو است . براى همين ، از آنچه كه انجام مى دهم لذت مى برم كه شايد تو را راضى كنم . اگر عمل من بتواند سركشى هاى نفسم را از بين ببرد و فاصله ها را از ميان بردارد، آن وقت ارزش ‍ پيدا مى كند.بينى و بينك انى ينازعنى فارفع بفضلك انى من البين

    ((خدايا! بين من و تو، من فاصله افتاده ام و به جنگ درآمده ام . خدايا! به فضل خود اين من را از ميان بردار)).ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودى ، حافظ از ميان برخيز

    اگر اين حجاب و انانيت را از ميان برداشت ، آن وقت است كه قرآن مى فرمايد:
    و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا ربنا رب السماوات و الارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا(782).
    ((و دل هايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است ؛ هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم ؛ كه اگر چنين كنيم ، سخنى به گزاف گفته ايم )).
    اين كلام ، كلام اصحاب كهف است . قرآن درباره آنها مى گويد:






  4. #4
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    نَحنُ نَقُصُّ عليكَ نَبَاءَهم بالحقِّ انَّهم فِتيَة آمنوا بربِّهم و زِدنَاهُم هدى (783).
    ((ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى كنيم ؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم )).
    گروه جوانى بودند كه ثروت داشتند، قدرت داشتند، همه تنعمات دنيوى در اختيارشان بود. آنها را رها كردند و همه را زير پا گذاشتند. آن وقت خود عليه خويشتن برخاستند و گفتند كه خداى ما خداوند آسمانها و زمين است و در آن وقت ما دل هاى آنان را محكم ساختيم و دستشان را گرفتيم ؛ چرا كه خود را فراموش و رها كردند؛ آن گاه خود را يافتند. تازه بعد از سيصدواندى سال كه زنده شدند، مجددا از خدا، لقاءاللّه را مطالبه كردند. اينها كسانى اند كه درباره آنها گفته شد: انهم فرشيّون و بقلوبهم عرشيّون (784). درست است ، در اين عالم خاكى زندگى مى كنند اما از اين عالم نيستند.هر آن كاو ديده بگشايد بر او، چشم از جهان بندد مخوانم ز آن قد و طلعت به سوى طوبى و جنت ز جان يكسر بريد آن كس كه دل بر جان جان بندد بلى جايى كه او باشد، كه دل بر اين و آن بندد؟

    اگر واقعا بهشت و آخرت را مى طلبد، از آن روست كه بهشت ، بهشت و منزلگه اوست ؛ خداوند درباره اين بندگان مى فرمايد:
    فادخلى فى عبادى ؛ و ادخلى جنَّتى (785).
    ((پس در سلك و گروه بندگانم درآى ؛ و در بهشتم وارد شو)).
    اين جا عبادى با (ياى ) نسبت امده است ، در جاى ديگر هم همين عبارت با تعبير (عبادك )، آمده است ؛ آن جا كه شيطان قسم مى خورد:
    فبعزتك لاغوينهم اجمعين # الا عبادك منهم المخلصين (786).
    ((به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را)).
    در تعبير رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نيز هست كه شيطان پنهانى مى آيد: ان الشيطان ليجرى من ابن آدم مجرى الدّم (787) پنهانى وارد مى شود و همه را وسوسه مى كند خداوند مى فرمايد:
    ان عبادى ليس لك عليهم سلطان (788).
    ((هرگز تو بر بندگان خالص من تسلط و غلبه نمى يابى )).
    اگر بنده خالص مورد رحمت خاص خدا قرار گرفت ، در جنت الهى ، خدا منزلگاه خاصى براى او مقرر مى فرمايد. آن وقت او هم طالب بهشت است و هم طالب لقاء اللّه است .
    خلاصه روزه بايد اين چنين تاثير كند كه دل و فكر انسان را، متحول كند و اين دل ، ذهن و فكر را مصفا و منزه سازد كه در آرزو و اشتياق خدا باشد.
    ارزش ماه مبارك رمضان
    آنچه درباره مطلق روزه بيان كرديم ، ارزش و آثار مترتب بر آن بود؛ ولى روزه ماه مبارك رمضان امتياز و ويژگى هاى خاصى دارد كه هم اين ماه و هم روزه اش با ساير ماه ها و ايام سال تفاوت مى كند. سر اين مطلب را امام عسكرى عليه السلام به نقل از پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بيان فرموده اند:
    انَّ للّه خيارا مِن كلّ ما خلقه فلَهُ مِنَ البِقاع خيَار و له من الليالى و الايام خيار و له مِنَ الشُّهور خيار و له من عبادهِ خيار و له من خيارهم خيار... و اما خيارُهُ من الليالى فَلَيالى الجُمَعِ و ليلةُ النصف من شعبان و ليلة القدر و ليلَتَاالعيد... و اءَمّا خياره من الشهور فرَجَب و شعبان و شهرُ رمضان ... و انَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ يُنزِلُ فى شهر رمضان من الرحمة اءَلف ضِعفِ ما يُنزِلُ فى سائر الشهور(789).
    ((خداوند از آنچه كه خلق فرموده است مواردى را ممتاز و انتخاب كرده است ؛ هم از مكان ها و سرزمين ها، ممتاز و منتخب دارد، هم از ميان شب و روز، هم از ميان ماه ها و هم از ميان بندگان . آنچه كه از ميان مكان ها برگزيده است سرزمين مكه ، مدينه و بيت المقدس است ؛ و آنچه كه از ميان شب هاى سال انتخاب فرموده ، شب هاى جمعه ، شب نيمه شعبان ، ليلة القدر، شب هاى عيد فطر و عيد قربان است ؛ و از ميان ماه هاى سال ، ماه برگزيده ، ماه رجب ، شعبان و ماه مبارك رمضان است ، خداوند در ماه مبارك رمضان ، رحمت واسعه اش را چند برابر ساير ماه ها نازل مى كند)).
    در خطبه معروفى كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در آستانه ماه مبارك رمضان بيان فرموده اند، آمده است :
    ايُّها الناس انّ اءبواب الجنان فى هذا الشهر مفتّحة فاساءَلوا ربكم اءَن لا يُغَلِّقا عنك و ابواب النّيران مغلّقة فاساءَلوا ربكم اءَن لا يُفَتِّحَهَا عليكم و الشياطين مغلولة فاساءَلوا ربّكم اءَن لا يُسَلِّطُها عليكم (790).
    ((در اين ماه ، درهاى بهشت بر روى بندگان خدا باز است . از خدا بخواهيد كه اين درهاى گشوده رحمتش از ابواب بهشت را به روى شما نبندد. درهاى جهنم به روى شما بسته است . از خدا بخواهيد كه هيچ گاه اين درها گشوده نشود. دست هاى شياطين در اين ماه بسته است و به زنجير كشيده شده اند و قدرت فريبندگى و وسوسه مومنان از آنها سلب شده است . از خدا بخواهيد كه هيچ گاه شياطين را بر شما مسلط نكند)).
    خلاصه اين ماه به دليل همان ويژگى و انتخاب ذات اقدس الهى ، ماه برگزيده خداست ؛ و اينها امتيازاتى است كه خالق آسمان و زمين ، زمان و مكان ، روز و شب براى آفريدگانش قرار داده و به نام ماه خود نام گذارى كرده و بندگانش را به ميهمانى خود دعوت كرده است . در ادامه سخن ، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
    هو شهر دُعيتم فيه الى ضيافة اللّه (791).
    ((اين ماه ، ماهى است كه شما به مهمانى خدا دعوت شده ايد)).
    اين مهمانى ، بسيار كم مؤ نه و فوق العاده پرفايده است . جوانان ، در حدى است كه مى توانند از فرصت استفاده كنند. در شرايطى هستند كه قدرت عبادت دارند؛ آمادگى و صفاى روح و پاكيزگى آنها از آلودگى هاى دنيا، بيشتر از ساير سنين است . براى آنان كه به عبادت از منظر تجارت هم نگاه مى كنند، يك تجارت بسيار پرفايده است .
    حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
    صبروا اياما قصيرة اءَعقَبَتهم راحة طويلة تجارة مربحة يسّرها لهم ربهم اءرادتهم الدنيا فلم يريدوها و اءَسَرَتهم ففَدَوا انفسهم منها(792).
    ((چه تجارت بسيار پرسودى است كه خداوند آن را ميسر فرموده است ؛ آنها ايام كوتاهى از سال را بر عبادت و طاعت خدا با فرمانبردارى صبر مى كنند؛ در عوض ، آسايش و آرامش ابدى را براى خود تدارك مى بيند. دنيا به آنها رو كرد، اما آنها دنيا را رها كردند؛ دنيا آنها را به اسارت گرفت ، اما آنها فديه دادند و خود را از اسارت نجات دادند، بهايى كه براى نجات از اسارت پرداختند، جان هايشان بود)).
    بهترين كارها در ماه رمضان
    در ادامه خطبه شعبانيه ، اميرالمومنين عليه السلام برخاست و عرض كرد:
    يا رسول اللّه ما اءفضل الاعمال فى هذا الشهر؟ فقال : يا اباالحسن ! اءفضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم اللّه (793).
    ((در اين ماه چه عملى از همه كارها پرفضيلت تر است ؟ حضرت فرمودند:
    پرفضيلت ترين عمل تورع و پرهيز از گناهان است )).
    روزه ، عبادتى است كه جنبه نهى در آن غلبه دارد؛ غذا نخور، آب نخور، فعاليت جنسى نداشته باش ، چشم و گوش را ببند، دست و پايت را مهار كن ، از همه مهمتر، دل و قلبت را رها مكن و در اختيار داشته باش . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
    فاذا صمت فَانوِ بصومك كفّ النفس عن الشهوات و قطع الهمة عن خطوات الشياطين و اءَنزل نفسك منزلةَ المرضى لا تشتهى طعاما و لا شرابا و توقع فى كل لحظة شفاءك من مرض الذنوب و طهر باطنك من كل كدر و غفلة و ظلمة يقطعك عن معنى الاخلاص لوجه اللّه (794).
    ((وقتى روزه مى گيرى ، در درجه اول نيتت اين باشد كه نفس خود را از غلتيدن در دام شهوات محافظت كنى ؛ و دوم اين كه سعى كن كه پيوند خود را با راه هاى انحرافى شيطان قطع كنى ؛ خود را مانند مريضى تربيت كن كه وقتى غذا مى بيند، طعام و شراب مى بيند، از اين غذا تنفر دارد. تو نيز بايد نسبت به گناه نفرت پيدا كنى و اگر چنين كردى ، منتظر باشى كه خداوند تو را از امراض و آلودگى هاى گناهان ، پاك مى كند و شفا مى دهد. و آن گاه باطنت را از دروغ ، تيرگى ، غفلت و تاريكى پاك گردان كه ارتباط تو را با خلوص للّه قطع مى كند)).
    انسان روزه دار بايد بتواند در سايه روزه اين مرتبه را كسب كند؛ و به اين مرتبه از پاكيزگى نفس راه پيدا كند؛ اگر به اين مرتبه رسيد آن سرور و فرحى كه وعده داده شده كه للصائم فرحتان فرحة افطاره و فرحة عند لقاء ربه (795)براى او حاصل خواهد شد. خداوند مى فرمايد:
    قل بفضل اللّه و برحمته فبذلك فليفرحوا(796).
    ((بگو چون خدا تفضل كرد و به ما اين امكان را داد كه از او اطاعت بكنيم جاى سرور دارد)).
    چون اطاعت الهى ، توفيق او را مى طلبد؛ خدا اين توفيق را به ما عنايت كرد و در سايه توفيق او راه تقرب را پيموديم . اين وعده فرح و سرور را رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نيز به روزه دار مى فرمايند و كلامشان نيز برگرفته از قرآن است كه درباره شهدا مى فرمايد:
    بل اءحياء عند ربهم يرزقون # فرحين بما آتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالَّذين بلم يلحقوا بهم (797).
    ((شهدا زنده اند و نزد خدا روزى داده مى شوند. نسبت به تفضلات الهى مسرور و خوشحالند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند خوشوقتند)).
    همان گونه كه شهدا مسرورند كه شهيدند، چون با جانشان معامله كردند، روزه دار هم مسرور است ؛ چون از جان مايه گذاشته و تمنيات نفسانى ، غرائز شهوانى و وسوسه هاى شيطانى را زير پا نهاده است و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام در خطبه همام فرموده اند:
    اءَرادتهم الدنيا فلم يريدوها و اءَسَرَتهم فَفِدوا اءَنفسهم منها(798).
    ((دنيا، در آغاز، انسان هاى مومن را به اسارت گرفت ، اما آنها از جان مايه گذاشته ، خود را رها كردند)).
    همه اسير دنيا مى شوند؛ اما بعضى در قيد اسارت باقى مى مانند و بعضى از جان مايه مى گذارند و خود را از اسارت نجات مى دهند. شهيد، از اسارت دنيا نجات پيدا كرده است . انسان متقى و مومن نيز كه مطيع فرمان الهى است و روزه حقيقى مى گيرد و نماز حقيقى مى خواند، از جان مايه گذاشته و از اسارت دنيا رها شده است .اول قدم از عشق سرانداختن است جان باختن است و با بلا ساختن است

    بلكه به تعبيرى بالاتر، حتى بلا را دوست داشتن است :يكى درد و يكى درمان پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران يكى وصل و يكى درمان پسندد پسندم آنچه را جانان پسندد

    وقتى به ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام فرمان داده شد كه فرزند دلبندت را بايد ذبح كنى ، او اين امر را به اسماعيل ابلاغ مى كند كه :
    انِّى اءَرى فى المنام اءَنّى اءَذبحك فانظر ماذا ترى قال يا اءَبَتِ افعل ما تؤ مر ستجدنى انشاءاللّه من الصابرين # فلما اءَسلَما و تلَّه للجبين # و ناديناه اءَن يا ابراهيم # قد صدَّقت الرّؤ يا(799).
    ((پسرم ! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم ، نظر تو چيست ؟ گفت : پدر! هر چه دستور دارى اجرا كن ، به خواست خودا مرا از صابران خواهى يافت . هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد، او را ندا داديم كه : اى ابراهيم ! آن رؤ يا را تحقق بخشيدى )).
    حضرت اسماعيل عليه السلام هم كه در حقيقت نفس خود را كشته و بر اميال خود مسلط است ، در جواب پدر مى گويد: پدر درنگ نكن و فرمان خدا را اجرا كن . قرآن اين قصه را جالب نقل مى كند. وقتى ما اين تسليم را در ابراهيم و فرزندش ديديم ؛ ذبح عظيمى را فداى او كرديم . يعنى اى ابراهيم ! اى اسماعيل ! راست گفتيد كه خواسته شما خواسته من است . واقعا مستغرق در حب ماييد. آنچه را كه ما مى پذيريم ، همان صدق و راستى و خلوص است :
    اءَلا للّه الدين الخالص (800).
    ((آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست )).
    وقتى خدا اين تسليم را در آنها ديد آن وقت فرمود:
    و فديناه بذبح عظيم (801).
    ((ما ذبح عظميمى را فداى او كرديم )).
    ملاك ، كشتن اسماعيل نبود؛ ملاك ، امتحان ابراهيم و اسماعيل بود كه آيا واقعا در مدعاى خود صادقند و خدا را به عنوان محبوب و معشوق مى خواهند؟ اگر انسان به اين مرتبه برسد، انجام فرايض نه تنها براى او وزر نخواهد بود و سنگينى نخواهد داشت ، بلكه اين فرايض براى او يك نعمت و تفضل از جانب خدا خواهد بود. عبد خاضع و مشتاق ، كسى است كه از محبوب راه وصل و قرب را گدايى كند.
    در مناجات خمس عشر، مناجات المفتقرين امام سجاد عليه السلام به خدا اينگونه عرض مى كند:
    الهى ... غلّتى لا يبرّدها الا وصلك و لوعتى لا يطفيها الا لقاؤ ك و شوقى اليك لا يبلّه الا النظر الى وجهك و قرارى لا يقرّ دون دنوّى منك و لهفتى لا يردّها الا روحك و سقمى لا يشفيه الا طبّك و غمّى لا يزيله الا قربك ... فيا منتهى اءمل الاملين و يا غاية سؤ ل السائلين و يا اءَقصى طلبة الطالبين (802).
    ((خدايا! اين سوز سينه ام جز با وصال تو خنك نمى شود. خدايا! اين سوزش دل من جز با ديدن تو خاموش نمى شود. خدايا! اين شور و اشتياق من جز با نظر به جلوه تو سيراب نمى گردد. خدايا! التهاب و بى قرارى من آرامش نمى پذيرد و جز با نزديكى به تو. خدايا! اين حزن و اين ناله و استغاثه من ساكت نمى شود، مگر روح و ريحان تو بر دل بتابد. خدايا! بيمارى و درد و كسالت من جز با طبابت تو شفا پيدا نمى كند. خدايا! اين غم ، اندوه و درد من زائل نمى شود و از بين نمى رود؛ جز اين كه به وصال تو و قرب تو دست يابم . اى منتهاى آرزوى همه آرزومندان و اى منتهاى همه گدايان و طلب كنندگان ! و اى بالاترين مطلب جويندگان )).گر طبيبانه بيايى به سر بالينم به دو عالم ندهم لذت بيمارى را

    خدايا! تو مطلوبى و من بر وصل تو فرمانبردارم و تو را شاكر و سپاس گزارم كه راه وصل و قرب خود و راه رسيدن به خويش را نشان دادى ، فرايضى مانند نماز و روزه و ساير امور عبادى بيان فرموده اى و اين راه را براى ما گشوده اى .
    12 - حق صدقه
    و اءَمَّا حَقُّ الصدقة فاءَن تعلم اءَنّها ذُخرُك عند ربك و وديعتك الّتى لا تحتاج الى الاشهاد فاذا علمت ذلك كنت بما استودعته سرّا اءَوثَقَ بما استودعته علانية و كنت جديرا اءَن تكون اءَسرَرت اليه اءَمرا اءَعلَنتَهُ و كان الامر بينك و بينه فيها سرا على كل حال و لم تستظهر عليه فيما استودعته منّا اِشهاد الاسماع و الابصار عليه بها كانها اءَوثق فى نفسك لا كانَّك لا تثق به فى تادية وديعتك اليك ثم لم تمتَنَّ بها على اءَحد لانّها لك فاذا امتننت بها لم تاءمن اءَن تكون بها مثل تهجين حالك منها الى من مننت بها عليه لان فى ذلك دليلا على اءَنَّك تُرِد نفسك بها و لو اءَردت نفسك بها لم تمتنّ بها على احد و لا قوة الا باللّه .
    ((و اَمَّا حَق صدقه آن است كه بدانى ذخيره توست نزد پروردگارت ؛ و سپرده اى ، كه نياز به شاهد و گواه گرفتن ندارد. چون اين را دانستى اعتماد و اطمينانت به آنچه در نهان به امانت مى سپارى بيشتر است تا از آنچه آشكار مى دهى ؛ و شايسته است كه اين كار سرّ و رازى باشد ميان تو و خداى تو؛ و هيچ كس را بر آن آگاه ننمايى . و گوش ها و ديده هاى ديگران را به دليل اين كه بدانها بيشتر اعتماد دارى پشتوانه عمل خود قرار ندهى ؛ نه از آن رو كه از سپرده گذاريت نزد خدا مطمئن نيستى ، براى اين كه مى دانى صدقه بلاها و امراض را از تو دور مى كند و در آخرت تو را از آتش و عذاب مى رهاند. همچنين در پرداخت صدقه بر هيچ كس منت نگذار، كه اين كار فقط به نفع توست ؛ و اگر چنين كردى خود را از گرفتارى به سرنوشت آن شخص كه بر او منت نهاده اى ايمن مدان ؛ زيرا تو با اين كار نشان داده اى كه به دنبال منفعت خود بوده اى وگرنه هرگز بر كسى منت نمى نهادى )).
    دوازدهمين حق ذكرشده در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام و سومين حق از حقوق افعال كه در اين رساله مباركه ذكر شده است ((حق صدقه )) است .
    زكات ، حق واجب الهى
    عنوان صدقه در لسان شرع مقدس ؛ اعم از قرآن و روايات ؛ هم بر حقوق واجب مالى اطلاق مى شود، هم بر تبرّعات (انفاق ها و اعانات مستحبى )؛ به همه اين موارد صدقه گفته مى شود. بنابراين لازم است كه اول درباره حقوق واجبى كه به آنها صدقه گفته مى شود مقدار بيشترى بحث كنيم كه نمونه آن زكات است .
    بُنِى الاسلام على خمس على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية (803).
    ((اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شده است : نماز، زكات ، حج ، روزه و ولايت اهل بيت عليهم السلام )).
    همان طور كه يكى از اركان دين نماز است ، از اركان ديگر آن زكات است كه بسيارى از موارد در قرآن كريم و يا در روايات هر كجا يادى از نماز شده ، در كنارش زكات نيز مطرح است اءقيموا الصلاة و آتوا الزكاة (804) حتى در بعضى از موارد زكات بر نماز مقدم شده است . با همه اهميتى كه شرع مقدس براى نماز قائل است و نماز را به عنوان ستون خيمه دين تلقى كرده ، در عين حال زكات را مقدم كرده است .
    در سوره مباركه اعلى مى خوانيم :
    قد اءَفلح من تزكى # و ذَكَرَ اسمَ ربه فصلى (805).
    ((به يقين كسى كه پاكى جست و خود را تزكيه كرد، رستگار شد، و آن كه نام پروردگارش را ياد كرد؛ سپس نماز خواند)).
    در سوره مباركه توبه با تعبيرى كه در قرآن كمتر مشابه دارد نسبت به مانع زكات و كسى كه اين حق مهم الهى را ادا نمى كند تحذير شده است :
    والَّذين يكنزون الذَّهَبِ و الفضَّةِ و لا ينفقونها فى سبيل اللّه فبشّرهم بعذاب اءليم (806).
    ((كسانى كه طلا و نقره و سرمايه ها را پنهان مى كنند و در راه خدا انفاق نمى كنند، آنها را به عذابى دردناك بشارت بده )).
    امام باق عليه السلام فرمودند:
    انّ اللّه عزَّ وَ جَلّ قرن الزكاة بالصلاة ... فمن اءقام الصلاة و لم يؤ ت الزكاة لم يقم الصلاة (807).
    ((خدا زكات و نماز را قرين هم قرار داده و كسى كه نماز بخواند و زكات مالش را ندهد؛ درست مثل اين است كه نماز هم نخوانده باشد)).
    در بعضى از روايات بر اين مطلب تصريح شده است كه مانع الزكات كسى كه اين حق را ادا نمى كند از دايره دين و ايمان خارج است .
    مَن مَنَعَ قِيرَاطا مِنَ الزَّكاة فَلَيسَ بِمُؤ من و لا مسلم (808).
    ((كسى كه يك قيراط از زكات را نپردازد نه شيعه است و نه مسلمان )).
    اثر وضعى عدم پرداخت زكات
    علاوه بر همه اينها، نپرداختن زكات يك اثر وضعى هم براى شخصى كه اين حق را ادا نمى كند دارد. روايت صحيحى است از امام صادق عليه السلام كه مى فرمايند:
    ما مِن عَبد يَمنَعُ دِرهَما فى حَقِّهِ اِلا اءَنفَقَ اثنَينِ فى غَيرِحَقِّهَ و ما رجل يَمنَعُ حقّا مِن مالِهِ اِلا طوّقهُ اللّه عزَّوَجَلّ بِهِ حَيَّة من نار يوم القيامة (809).
    ((كسى كه يك درهم از حقوق واجبه الهى را نپردازد، او دو برابر آن را در غيرحق مصرف مى كند. اگر كسى يك درهم از حقوق الهى را نپردازد، خداوند در قيامت طوقى از آتش به گردن او مى اندازد)).
    يعنى علاوه بر عذاب اخروى اثر وضعى اش اين است كه وقتى حقى را كه خدا مقرر كرده نپرداخت ، الزاما بايد همان مقدار به اضعاف مضاعف در مسير ديگرى هدر بدهد. درباره اثر وضعى اجتماعى آن رسول اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم مى فرمايند:
    اذا مُنِعتِ الزكاة مَنَعَتِ الارض بركاتها(810).
    ((وقتى افراد نسبت به اداى زكات و حقوق ماليشان ، امتناع كردند، زمين هم از عرضه بركاتش امتناع خواهد كرد)).
    يعنى ديگر بركت از روى زمين برداشته مى شود و فقر عمومى به صورت يك بليّه الهى چنگ و دندان نشان مى دهد. امام صادق عليه السلام فرمودند:
    انّ اللّه فَرَضَ لِلفُقَراءِ فى مال الاغنياء ما يَسَعُهُم و لو علم اَنَّ ذلك لا يسعهم لَزَادَهُم ... و لو اَنَّ النَّاسَ اَدَّوا حُقوقَهم لكانوا عائشين بخير(811).
    خدا مى داند كه اين مقدار از زكات مشكل فقراى مسلمين را حل مى كند و اگر خدا مى دانست كه اين مقدرا مشكل گشا نيست ، يقينا اضافه فرموده بود. پس اگر اغنيا، حقوق واجب مالى خود را ادا كنند، نتيجه اين است كه همه انسان ها در خير و سعادت زندگى مى كنند.
    ثمرات پرداختن زكات
    همان گونه كه نپرداختن زكات موجب منع بركات الهى مى شود، تاءديه زكات و اداى حقوق واجب مالى ، موجب رونق ، بركت و رحمت الهى مى شود. امام هفتم موسى ابن جعفر عليهم السلام فرمودند:
    حصّنوا اءموالكم بالزكاة (812).
    ((اموال خود را به وسيله زكات از نابود شدن حفظ كنيد)).
    با اين بيان يك بخش از فرمايش امام سجاد عليه السلام روشن مى شود كه فرمودند:
    (( و نعلم انّها تدفع البلايا و الاسقام عنك فى الدنيا و تدفع عنك النار فى الاخرة ))
    بدان كه زكات هم بلاهاى دنيوى را از او دفع مى كند هم عذاب اخروى ؛ بنابراين در فرمايشى از امام صادق عليه السلام آمده است كه :
    و حقيق على اللّه تبارك و تعالى اءن يمنع رحمته ممّن منع حق اللّه مِن ماله ، و اقسم و قال : والَّذى خلق الخلق ، و بسط الرزق ، انه ما ضاع مال فى برّ اءو بحر، الا بترك الزكوة (813).
    ((قطعا شايسته خداست رحمتش را از كسانى كه حقوق واجب مالى خود را ادا نمى كنند دريغ كند؛ قسم به خدايى كه همه آفريده ها را خلق كرد و روزى آنها را تقسيم فرمود، هيچ مالى در خشكى و دريا از بين نمى رود، مگر اين كه در كنارش زكات تعطيل شده باشد)).
    پرداختن صدقه در دنيا بلاها را و در آخرت آتش را از تو دفع مى كند. در فرمايشى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
    داوُوا مَرضَاكُم بالصدقة و حَصِّنوا اءَموالكم بالزكاة (814).
    ((بيمارانتان را با صدقه درمان كنيد؛ و با اداى زكات اموال خود را حفاظت نماييد)).
    ملاحظه مى فرماييد كه در اين روايت پيامبر اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم زكات را موجب درمان بيماريها و حفظ اموال مى داند.
    در سخن ديگرى حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمودند:
    ثم انّ الزكاة جُعِلَت مع الصلاة قُربانا لاَهلِ الاسلام فمَن اَعطاها طيِّبَ النَّفس بها فانَّها تجعل له كفّارة و من النار حجازا و وقاية (815).
    ((نماز و زكات همراه با هم ، موجب تقرب و ارتقاى مقام معنوى است و آن كسى كه با طيب نفس زكات اعطا كند هم كفاره اعمال و گناهان اوست و هم موجب حفاظت او از عذاب اخروى )).
    ابى بصير از روات مورد اعتماد امام صادق عليه السلام است عرض مى كند كه خدمت امام عليه السلام بودم ، حضرت فرمودند:
    من منع الزكاة ساءَل الرّجعه عند الموت و هو قول اللّه عزَّ وَ جَلّ ((ربّ ارجعون # لَعَلِّى اءَعمَلَ صالحا فيما تركت (816)))(817).
    ((كسى كه در پرداخت زكات مال و حقوق مالى خود مسامحه مى كند، از كسانى است كه موقعى كه اجل فرا مى رسد و پيك مرگ مى آيد، تقاضاى برگشت به دنيا مى كند يعنى همان وقت احساس مى كند و مى فهمد كه چه خطايى مرتكب شده است و قرآن از زبان اين شخص نقل مى كند: خدايا مرا بازگردان تا گذشته را جبران كنم )).
    پيامدهاى بخل ورزيدن
    خلاصه كسى كه در پرداختن حقوق مالى به فرمان الهى گردن نهاد، از نظر معارف و اخلاق دينى ، مبتلا به بخل و صفت ناپسند شحّ نخواهد شد. حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمودند:
    البخيل من بخل بما افترض اللّه عليه (818).
    ((انسانى كه نسبت به اداى واجبات كوتاهى كند، مصداق حقيقى بخيل است )).
    بخيل و شحيح كسى است كه مَن مَنَعَ حَقّ اللّه و اَنفَقَ فى غير حَقّ اللّه (819) آنجايى كه وظيفه دارد، عمل نمى كند؛ و آن جا كه موظف نيست ، پول خود را هدر مى دهد؛ و اين موجب هلاكت و سقوط ارزش ‍ انسانى است .
    در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    ما فرض اللّه على هذه الامة شيئا اءَشدّ عليهم من الزكاة و فيها تهلك عامّتهم (820).
    يكى از واجبات الزامى كه عمل نكردن به آن موجب عوارض شديدى است ، زكات است . بسيارى از امت در امر زكات هلاك شدند؛ يعنى به خاطر نپرداختن و ادا نكردن اين حق واجب الهى خود را گرفتار عوارض ‍ دنيوى و اخرى كردند.
    بنابراين خداوند متعال حقوق واجب ، اعم از زكات و خمس و... را در اموال انسان مقرر فرموده تا مثل ساير واجبات نسبت به اداى آن اهتمام داشته باشد؛ اين نكته به خصوص براى خانم ها كه معمولا متكفل خرج خانه و تدبير امور زندگى هستند، بايد مورد توجه باشد كه آنچه از خرج سال اضافه مى آيد، به آن خمس تعلق مى گيرد؛ و همچنين به طلاهايى كه به حد نصاب رسيده ، در بازار قابل معامله باشد زكات تعلق مى گيرد. بنابراين بايد براى تطهير اموالشان به موقع اقدام كنند. صرف نظر از مسائل ظاهرى مثل دستگيرى فقرا، رسيدگى به نيازمندان و محتاجان كه مسائل فرعى فقهى آنها در رساله هاى عمليه ذكر شده است و حتما براى آگاهى بيشتر لازم است انسان مومن به اين رساله ها و مسائل حقوق مالى مراجعه كند اسرار و دلايلى هم در جعل اين حكم قرار دارد كه مثل همان اسرارى است كه در نماز و روزه به بعضى از آنها اشاره شد.
    اسرار وجوب زكات
    در اين جا به برخى از اسرار زكات نيز به صورت اجمال اشاره مى كنيم :
    نخست اين كه خداوند زكات را قرار داده است تا تعلق انسان را به ماديات و عوارض دنيا كم كند اين نكته قابل توجهى است كه در سوره مباركه توبه نيز خداوند متعال به آن اشاره مى فرمايد:
    قل ان كان آباؤ كم و اءبناؤ كم و اخوانكم و اءَزواجكم و عشيرتكم و اءموال اقتَرَفتُموها و تِجَارَة تَخشَونَ كَسادُها و مَساكِن تَرضَونَها اءَحبّ اليكم من اللّه و رسوله و جهاد فى سبيله فتربّصوا حتى ياءتى اللّه باءمره و اللّه لا يهدى القوم الفاسقين (821).
    ((اگر پدران ، فرزندان ، برادران ، همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آورده ايد، و تجارتى كه از كسادشدنش مى ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاددر راهش محبوب تر است در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند! و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمى كند)).
    اينگونه نباشد كه محبت پدر، فرزند، زن ، برادران ، اقوام و خويشان و محبت و علاقه به مال و اندوخته كسب و تجارت و مسكن و ماءوا، بيش از محبت خدا و فرمان هاى او باشد. اگر تعلق انسان به اين امور بيشتر از تعلق به خدا و فرمانش باشد، بايد مهياى عذاب الهى بشود؛ يعنى انسان بايد دل و ذهن و انديشه خود را طورى تربيت و تنزيه كند كه علقه و پيوند او با خدا و دستورات الهى مستحكم و بقيه امور از فرعيات زندگى او باشد، بنابراين گذشتن از مال ، امتحانى براى صدقه ادعاى دوستى و محبت به خداست كه :
    ان اللّه اشترى من المومنين اءنفسهم و اءموالهم باءنّ لهم الجنّة (822).
    ((خدا با انسان معامله مى كند؛ جان و مال انسان را مى خرد و در مقابل آن ، بهشت را به او ارزانى مى كند)).
    بر همين اساس مى توانيم مراتب و درجات اميانى و صدق مدعاى مومنان را در دوستى و خلوص بسنجيم . وقتى سخن از بذل مال است گرچه به مقدار اندك ، به هيچ قيمت در خود چنين آمادگى را نمى بيند؛ اينها همان گروهى اند كه مشمول آن آيه كريمه اند كه مى فرمايد اگر پدر و مادر، زن و فرزند، مال و ثروت و خانه و منزل ، پيش شما محبوب تر از خدا و فرمان خداست فتربصوا حتى ياءتى اللّه بامره (823) جاى اين است كه اين انسان به انتظار عذاب الهى باشد. گاه اين عذاب خيلى سريع است و در دنيا دامن انسان را مى گيرد، و گاهى اين عذاب گريبانگير او مى شود.
    گروهى فقط در حد اداى حداقل حقوق واجب ، خود را آماده مى بينند؛ يعنى منفعت انفاق و بذل مال را درنيافته اند، چون دستورى رسيده و از تخلف دستور خدا مى ترسند، حداقل واجبى را كه به عهده ايشان گذاشته شده است ادا مى كنند. علاوه بر اداى حقوق واجب در خيلى از امور مشاركت مى كنند. اما يك دسته ديگرند كه واقعا در ادعاى دوستى و عشق به خدا راستگو و صادقند. هيچ اندوخته و ذخيره اى را بهتر از اندوختن نزد خدا نمى دانند. امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
    و اءن تعلم انّها ذخرك عند ربك .
    ((ذخيره و گنجينه اى است كه تو نزد خدا مى سپارى )).
    در قرآن كريم چنين آمده است كه :
    ما عندكم ينفد و ما عند اللّه باق (824).
    ((آنچه نزد شماست فانى مى شود؛ اما آنچه نزد خداست باقى است )).
    آنچه كه انسان نزد خدا مى سپارد باقى و مستدام و آنچه كه براى خود نگه مى دارد فانى و نابود مى شود. با رفتن او آنها هم از دست مى رود؛ ولى آنچه كه باقى مى ماند آن چيزى است كه به عنوان ذخيره و وديعه نزد خدا سپرده است ؛ و چه وديعه اى بالاتر از اين است كه انسان آنچه را كه خدا به او فرمان داده است عمل كند؛ يعنى حقوق واجب مالى خود را اعم از زكات ، خمس ‍ و يا اعانات ، نفقات و صدقات مستحب را بپردازد كه اينها همان ذخاير و ودايع انسان نزد امانتدار واقعى يعنى خداست .
    1 - ايثار؛ زكات باطنى
    از امام صادق عليه السلام سوال كردند:
    فى كَم تَجِبُ الزَّكاة من المَال فقال له الزَّكاة الظَّاهرة اءم الباطنة تُريد فقال اءُريدهما جميعا فقال اءمَّا الظاهرة ففى كلِّ اءَلف خمسة و عشرون و اءَمَّا الباطنة فلا تستاءثِر على اءَخيك بما هو اءَحوَج اليه منك (825).
    ((در چه مقدار از مال ، زكات واجب است ؟ حضرت فرمودند كه : منظور تو از زكات ، زكات ظاهرى است يا زكات باطنى ؟ عرض كرد: هر دو را مى خواهم ؛ حضرت فرمودند: اما آن حكم ظاهرى فقهى در هر هزارتايى ، بيست و پنج تا. اين زكات مال است و اما زكات باطن اين است كه مبادا چيزى نزد تو باشد و برادر مسلمانت به آن چيز محتاج باشد و تو خود را بر او ترجيح دهى )).
    اين معناى زكات باطنى است و اگر انسان مى خواهد به آن مرتبه عالى برسد، بايد با خشنود كردن بندگان ، خدا را خشنود كند. اگرچه خود محتاج است ، ديگران را از ياد نبرد. اين همان معناى ايثار است كه در قرآن مورد ستايش قرار گرفته :
    و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة (826).
    ((اگرچه خود در تنگدستى قرار گيرند، اما باز ديگران را برخورد ترجيح مى دهند)).
    خودشان محتاجند، اما ديگران را بر خود مقدم مى دارند يا مثل همان كراماتى كه از خاندان حضرت رسول صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بيان كرديم ؛ فقط پنج قطعه نان در سفره است ، وقتى نيازمند به هنگام افطار در مى زند همه موجودى سفره را به او مى دهند و خود با آب افطار مى كنند. اين اوج و كمال انسانيت است . او مى گويد:
    الخلق كلّهم عيال اللّه فاحبّهم الى اللّه عزَّ وَ جَلّ اءنفعهم لعياله (827).
    ((بندگان خدا عايله خدايند خدا كسى را بيشتر دوست دارد كه فايده اش ‍ براى بندگانش بيشتر باشد)).
    پس اين يك سرّ جعل و تشريع حكم زكات است ؛ ميزان صحت در ادعاى دوستى خدا، يا معيار سنجش صداقت ، از ديگر مصاديق بذل جان است ، بنابراين خداوند مى فرمايد:
    ان اللّه اشترى من المؤ منين اءنفسهم و اءموالهم بانّ لهم الجنّة (828).
    ((خدا هم مال و هم جان را به عنوان متاع مى خرد و در مقابل بهشت را ارزانى مى دارد)).
    قرآن هم درباره بذل جان و مال از قوم حضرت موسى عليه السلام مثال آورده است . در سوره مباركه مائده ، وقتى كه خداوند داستان قوم حضرت موسى عليه السلام را نقل مى كند كه از مصر به طرف بيت المقدس حركت كردند، حضرت موسى عليه السلام به قومش فرمود:
    يا قوم ادخلوا الارض المقدسة الّتى كَتَبَ اللّه لكم و لا ترتدّوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين # قالوا يا موسى ان فيها قَوما جبّارين و انّا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها(829).
    ((اى قوم ! به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته ، وارد شويد؛ و به پشت سر خود باز نگرديد كه زيانكار خواهيد بود. جواب دادند: ما وارد اين شهر نمى شويم ، مگر اين كه ستمگران از اين شهر خارج شوند)).
    عده اى از افراد فهميده حضرت موسى عليه السلام و همچنين خود موسى عليه السلام گفتند بايد شما برويد و بجنگيد و ستمگران را بيرون كنيد تا موفق شويد.
    قالوا يا موسى انّا لن ندخلها اءَبدا ما داموا فيها فاذهب اءَنت و ربك فقاتلا انّا هاهُنا قاعدون .(830)
    ((گفتند: اى موسى ! تا آنها در آن جا باشند، ما هرگز وارد نخواهيم شد؛ تو با خداى خود برويد و (با آنان ) بجنگيد، ما همين جا نشسته ايم ، آن جا را آماده كنيد تا ما وارد اين شهر شويم )).
    در اين جا، با اين كه منفعت طاعت فرمان خدا مجاهده و جنگيدن با ستمگران به خود قوم برمى گشت ، ولى حاضر نشدند از جانشان مايه بگذارند، و اين هم حكم قطعى و تغييرناپذير آفرينش است كه :
    فو اللّه ما غُزى قوم قطّ فى عُقر دارهم الا ذلّوا(831).
    ((به خدا سوگند ملتى كه براى حفاظت سرزمينشان حركتى نمى كنند، و در درون خانه شان مورد هجوم قرار گيرند حتما استحقاق ذلت دارند)).
    از همان روزگار، قوم يهود به ذلت كشيده شدند و آيه نازل شد:
    قال فانها محرّمة عليهم اءربعين سنة يتيهون فى الارض (832).
    ((خداوند (به موسى ) فرمود: اين سرزمين (مقدس )، تا چهل سال بر آن ها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين (در اين بيابان ) سرگردان خواهند بود)).
    خلاصه اگر قوم ، جمع و يا فردى اين فرمان الهى را كه يك ميدان امتحان است ترك كرد، در بوته امتحان مردود شده است .
    همچنين در مورد بذل مال كه ميدان امتحان ديگرى است در داستان قارون آمده است : موسى عليه السلام و خيرخواهان ، گفتند كه زكات واجب شده بايد هر كسى كه توانمند است زكات مالش را بپردازد؛ از جمله قارون كه انسان بسيار ثروتمندى است :
    ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنواء بالعصبة اءولى القوّة اذ قال له قومه لا تفرح ان اللّه لا يُحبُّ الفرحين .
    ((قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد؛ ما آنقدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود! به خاطر آوريد هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن ، كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد)).
    مال و ثروت قارون آنقدر زياد شده بود كه حتى افراد نيرومند نمى توانستند كليدهاى ذخاير و گنج هاى قارون را حمل كنند. وقتى به او دستور رسيد كه تو هم بايد مثل بقيه زكات بپردازى ، به جاى اين كه اين فرمان را اجابت كند، گفت : انَّما اوتيته على علم عندى (833) من با نيروى تدبير خود اين سرمايه را جمع آورى كرده ام و اگر خدا مى خواست به ديگران هم مى داد؛ لذا من چيزى به فقرا نمى دهم . و براى انجام ندادن اين كار، حتى موسى عليه السلام را به زنا متهم كرد و به زنى پول داد كه آن زن بيايد در ميان جمع ، بگويد كه موسى عليه السلام خلاف كرده است ؛ و بعد آن زن انكار كرد. ثروت ، پول و عنايات خدا و بعد هم فرمان خدا بر چشم پوشيدن از قسمتى از اين نعمت ، ميدان امتحان انسان است . همان طور كه قرآن مى گويد: قارون علم اقتصاد داشت ، پول جمع كرده بود، ولى علم تاريخ ، جامعه شناسى و علم عقايد نداشت و نمى دانست كه اگر تخلف و فرمان شكنى كند خدا با او چه مى كند.بر مال و جمال خويشتن غره مشو كاين را به شبى برند و آن را به تبى







  5. #5
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    اين است كه يك مدان امتحان ، در جان است و يك ميدان امتحان در مال . پس سرّ اولى كه در حكم وجوبى اداى حقوق مالى و يا حكم استحبابى صدقات و انفاق ها مى توانيم بيان بكنيم ، اين است كه خود ما متوجه شويم در ادعاى مسلمانى و در ادعاى فرمانبردارى از خدا و در ادعاى دوستى نسبت به ذات اقدس الهى چه مقدار صادق و راستگو هستيم .
    2 - پرهيز از بخل ورزى
    يكى ديگر از اسرارى كه درباره و جوب حكم زكات و اداى حقوق مالى و نيز استحباب انفاق ها و تبرعات ، احتمال داده مى شود و شايد هم بتوان به ضرس قاطع ادعا كرد اين است كه غرض ذات ذوالجلال الهى از بيان اين احكام و تشريع آنها اعم از واجب و مستحب ، تطهير، تربيت و تنزيه انسان از اوصاف زشت و مذموم بخل ، خساست و دنائت بوده است ؛ چون مسلما هم به نقل روايات و هم به حكم تجربه و علم ، و هم به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
    النفس مجبولة على سوءالادب و العبد مامور بملازمة حسن الادب (834).
    گرايش نفس انسان به زشتى ها زياد است . گاهى جنبه حيوانى در تنازع با جهات معنوى و ملكوتى انسان غالب مى شود و انسان ره به سمت زشتى هاى اخلاقى مى كشاند.
    همان گونه كه فطرت و خلق نفس انسان بر اساس سوء ادب است ، در مقابل انسان ماءمور است كه آداب حسنه را ملازمت كند و فرابگيرد. در سخن ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    الشرّ كامِن فى طبيعة كل اءحد فان غلبه صاحبة بطَن و اءن يغلِبه ظهر(835).
    ((شر در فطرت همه انسان ها كمين كرده است ؛ اگر انسان توانست بر آن غلبه كند، پنهان مى شود و از بين مى رود و اگر نتوانست غلبه كند، ظاهر مى شود و خود را نشان مى دهد و طغيان مى كند)).
    بنابراين ، دين كه براى تربيت انسان آمده است ، يك سلسله احكامى دارد كه آدمى را به ادب مورد نظر و تاءديب و تربيت مى كند و اوصاف رذيله اى را كه در كمين ذات انسان است ، زائل مى كند و از بين مى برد. يكى از اين خصوصيات بخل است ؛ و زائل شدن بخل ، نياز به رعايت آداب تربيتى دارد و راه آن ممارست در بذل مال است . در گام اول رعايت واجبات و بعد ميزان بهره ورى وى از اين طهارت نفس و تربيت . زائل كردن آن صفات مذموم ، بستگى به اندازه سخاوت او دارد؛ يعنى گاهى آن چنان در پستى نفس مى ماند و خسّت و دنائت بر او غلبه مى كند كه :درويش به جز بوى طعامش نشنيدى مرغ از پس نان خوردن او ريزه نچيدى

    و گاهى آنقدر بخيل مى شود كه به تعبير پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم :
    البخيل بعيد من اللّه تعالى بعيد من الناس بعيد من الجنّة قريب من النار(836).
    ((بخيل از خدا دور مى شود و از انظار مردم ساقط مى شود؛ در نتيجه ، از بهشت نيز دور مى شود. و با اين صفت خود را به آتش نزديك مى كند)).
    يا در سخن ديگرى حضرت صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
    البخل شجرة تنبت فى النار و لا يلج النار الا البخيل (837).
    ريشه بخل در آتش و جهنم است ؛ بنابراين ثمره اش نيز يك چيز جهنمى است كه همان بخل است . به تعبير پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه مى فرمايند:
    خلق البخل من مقته ... ان البخل من الكفر و الكفر فى النّار(838).
    ((خداوند بخل را از ناخشنودى خلق كرد،... به درستى كه بخل از كفر است و كفر در آتش جاى دارد)).
    آثار سويى كه بر بخل مترتب است در ((حق دست )) به تفصيل از آن سخن گفتيم و فرمان اداى حقوق واجب ، براى زائل نمودن اين خصيصه و تمرين تربيتى است و اين نشان مى دهد كه خداوند براى بخل چقدر منقصت قائل است و از آن نهى فرموده و از طرفى نقطه برابرش ، سخاوت و بخشش را تقويت فرموده است ؛ در روايت آمده است كه :
    اءوحى اللّه عزَّ وَ جَلّ الى موسى عليه السلام اءن لا تقتل السامرى فاءنّه سخىّ(839).
    سامرى با اين كه كسى بود كه در غيبت موسى آمد و مردم را فريب داد و آنها را به گوساله پرستى سوق داد، اما خطاب به موسى فرمان آمد كه او را نكش . سوال كرد: خدايا! چرا او را نكشم ؟ او مردم را منحرف كرد. خداوند فرمود: چون اهل بذل و بخشش است و من خوش ندارم كه تو سامرى را بكشى . در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه حضرت فرمودند:
    شابّ سخىّ مرهّق فى الذّنوب اءحبّ الى اللّه من شيخ عابد بخيل (840).
    ((جوان بخشنده اى كه در معرض گناه قرار دارد و گاهى مرتكب گناه مى شود، نزد خدا محبوب تر است از يك پيرمرد اهل عبادتى كه بخيل باشد)).
    با اين كه جوان سخى در معرض گناه هست و پيرمرد در سن و سال گناه كردن نيست ، در عين حال خدا آن جوان گناهكار سخاوت پيشه را محبوب تر مى دارد تا پيرمرد عابد متورع از گناهى كه بخيل باشد. و خلاصه اءَفضل الناس ايمانا اءَبسطهم كفّا(841) از نظر ايمان افرادى برترند كه گشاده دست و بخشنده اند و به ديگران رسيدگى مى كنند.
    3 - شكرگزارى از نعمت هاى الهى
    سرّ ديگرى كه براى زكات واجب و مستحب مى توان بيان كرد، شكر نعمت است . خداوند اين احكام را به صورت واجب يا مستحب ، مقرر فرمود تا انسان را به شكرگزارى در مقابل نعمت هاى خود عادت دهد. شكر منعم يك امر عقلى است . امام صادق عليه السلام در پاسخ سائلى كه از حضرت سوال كرد:
    هل للشُّكر حدّ اذا فعلَهُ العبدُ كان شاكرا قال نعَم قُلت ما هو قال يَحمَدُ اللّه على كلّ نعمَة عليهِ فى اءَهل و مَال و ان كانَ فيماَانعم عليه فى ماله حقّ ادّاهُ(842).
    ((آيا شكر اندازه اى هم دارد كه اگر بنده آن كار را انجام داد شاكر باشد و اگر آن را انجام نداد، شاكر نباشد؟ حضرت فرمودند: بله . عرض كرد: آن كار چيست ؟ حضرت فرمودند: اولا، خدا را نسبت به آن نعمت هايى كه از نظر خانوادگى و مالى به او داده ، ستايش كند و اگر اين نعمت ، نعمت مالى است ، خدا حقى در آن مال قرار داده كه بايد آن حق را ادا كند. اين حق را كه ادا كرد، شكر منعم را انجام داده است )).
    بنابراين ، يكى ديگر از اسرار حكم الهى در اداى حقوق مالى ، مى تواند توجه دادن انسان به اين واجب عقلى ؛ يعنى شكر منعم باشد.
    4 - تخلّق به اخلاق الهى
    سرّ ديگرى كه بيشتر جنبه تربيتى دارد، تعلق انسان به اخلاق الهى است . خدا جواد است ؛ قاضى الحاجات است ؛ رحمان و رحيم است ؛ محبوب و محب است و دوست دارد كه انسان نيز به اين اخلاق و آداب تخلق پيدا كند؛ چون خودش جواد است ، دوست دارد بنده اش هم جواد باشد و چون خودش حوايج بندگان را برآورده مى كند، دوست دارد بندگانش هم در مقابل نيازمندان همين كار را بكنند. انسان بايد بتواند اين اخلاق كريمانه و بزرگوارانه را كه برگرفته از كمال الهى است تحصيل كند، در سخنى از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام وارد شده است كه حضرت فرمودند:
    انَّ اءَهل الارض لَمَرحوُمون ما تحَابّوا و اءَدَّوا الامانةَ و عمِلوا بالحقِّ(843).
    ((رحمت خداوند شامل همه انسان ها مادامى كه همديگر را دوست داشته باشند، اداى امانت نمايند و كارهاى شايسته انجام بدهند)).
    همه مردم زمين با چند شرط مورد رحمت و عنايت خدا خواهند بود: يكى اين كه همديگر را دوست داشته باشند؛ كه دوست داشتن از اخلاق بزرگ الهى است و دوست دارد كه بنده هايش نيز اينگونه باشند؛ و اصلا اين غريزه نوع دوستى ، و حس دگردوستى از تفضلات خاص الهى به بشر و وجه تمايز انسان از حيوانات است ؛ وگرنه غرائز خشم ، شهوت ، حب اولاد و...، در همه حيوانات مشترك است : هر حيوانى ، بچه اش را دوست دارد، اما غريزه نوع دوستى و دگردوستى ، امتيازى است كه خدا به انسان عنايت كرده است .
    اميرالمومنين عليه السلام در دستورالعملى به مالك اشتر مى فرمايند:
    يا مالك ... اءَشعِر قبلك الرَّحمة للرَّعيَّة و المحبَّة لهم و اللُّطف بهم (844).
    ((مالك ! دلت را سرشار از دوستى رعيت و مردم كن ، مردم را دوست داشته باش )).
    و يا در روايتى آمده است :
    اءَحبّ الخلق الى اللّه ، مَن نفَع عياله (845).
    ((محبوب ترين مردم نزد خدا كسى است كه براى بندگان خدا نافع باشد)).
    چون آنها را دوست دارى برايشان نافع باش . حتى از اين بالاتر خداوند متعال نه تنها دوست دارد كه انسان ها، يكديگر را دوست داشته باشند و همه را به منزله يك پيكر مى بيند، در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
    مثل المومنين فى تؤ ادهم و تراحمهم مثل الجسد اذا اشتكى بعضه تداعى بره بالسهر والحمىّ(846).
    ((ههم انسان ها مانند يك پيكر هستند، اگر يك عضوش دردمند شود اعضاى ديگر هم آزرده مى شوند)).
    خدا دوست دارد كه انسان همه موجودات را دوست داشته باشند؛ روايت عجيبى را مرحوم صاحب جواهرالكلام نقل مى فرمايد كه پيغمبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
    قال صلى اللّه عليه و آله و سلم : واطّلعت على الجَنَّةِ فراءَيتُ امراءة مُومِسَة يعنى زانية فساءلتُ عنها، فقيل : انها مرَّت بكلب يَلهَثُ من العطش فاءرسلت اِزارَها فى بئر فَعَصَرَتهُ فى حَلقِهِ حتى روى فَغَفَرَ اللّه لها(847).
    ((در شب معراج ، وقتى به بهشت نظر كردم ، زن زناكارى را ديدم ، سوال كردم : بهشت كه جاى زناكار نيست ، اين جا چه مى كند؟ خطاب آمد اين زن زناكار از كنار سگ تشنه اى عبور مى كرد، جامه اش را درآورد و در چاه آب فرو برد و جامه خيس را در دهان سگ فشار داد و سگ را از تشنگى نجات داد. به همين دليل مورد غفران الهى واقع شد)).
    مشابه اين را سعدى در گلستان به نظم در آورده :يكى در بيابان سگى تشنه يافت كله دلو كرد آن پسنديده كيش به خدمت ميان بست و بازو گشاد خبر داد پيغمبر از حال مرد الا گر جفا كردى ، انديشه كن يكى با سگى نيكويى گم نكرد كرم كن چنان كت برآمد ز دست برون از رمق در حياتش ‍ نيافت چو جبل اندر آن بست دستار خويش سگ ناتوان را دمى آب داد كه داور گناهان از او عفو كرد وفا پيش گير و كرم پيشه كن كجا گم شود خير با نيك مرد جهانبان ، در خير بر كس ‍ نبست

    شرايط صدقه دادن
    بعد از آنچه در اصل ضرورت حكم مهم زكات به صورت واجب و صدقات مستحب طرح شد، در سخن امام سجاد عليه السلام قيود و شروطى براى اداى اين حق و تحقق كامل آن لحاظ شده است كه در حقيقت اگر آن شرايط مراعات نشود مستحبش صدقه نخواهد بود و واجبش هم فقط اسقاط تكليف است .
    شرط اول ؛ صدقه پنهانى
    شرط اول كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام به عنوان رعايت حق صدقه بيان شده اين است :
    اءَن تعلَم اءَنَها ذُخرُك عند ربّك و وديعتك الّتى لا تَحتَاج الى الاِشهاد فاذا عَلِمت ذلك كُنتَ بمَا استَودَعتَه سرّا اءَوثَقَ بما استَودَعتَهُ علانية .
    شرط اول اين است كه وقتى مى دانى كه صدقه تو، وديعه و امانت در پيشگاه پروردگار است و آن را در جايگاه امن و مطمئنى ذخيره مى كنى ، پس بهتر است به صورت سرى و پنهانى انجام گيرد و كسى بر اين راز مطلع نشود. در سخنى از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمودند:
    الصدقة واللّه فى السّرّ اءفضل من الصدقة فى العلانيّة (848).
    ((فضيلت و كمال صدقه پنهانى بيشتر از صدقه آشكار و علنى است )).
    در كلام امام عليه السلام قسم وجود دارد؛ اين قسم ها در سخنان اهل بيت عليهم السلام همه ناظر به يك نكته هاى ظريفى است و بيشتر براى تاكيد و به اصطلاح پذيرش و تسليم شنونده و مستمع است ؛ چرا كه بر صدقه آشكار عوارض سوء و آفاتى عارض مى شود.
    اسحاق بن عمار كه از صحابه امام صادق عليه السلام است مى گويد: روزى امام عليه السلام به من فرمودند:
    يا اسحاقُ كيفَ تَصنَعُ بِزَكاةِ مَالِكَ اذا حَضَرَت قُلتُ ياءتُونى الى المنزل فاءُعطيهم فقال لى : ما اَرَاكَ يا اسحاق الا قد اَذلَلتَ المؤ مِنَ فايّاكَ ايّاكَ اِنَّ اللّه يقول مَن اَذلّ لى وليّا فقد اَرصَدَنى بالمُحاربةِ(849).
    ((براى پرداخت زكات مال ، چگونه عمل مى كنى ؟ عرض كردم : فقرا را خبر مى كنم ، به خانه مى آيند و حقشان را اعطا مى كنم . امام عليه السلام فرمودند: تو با اين كار موجبات ذلت و خوارى مومنان را فراهم مى كنى ، اسحاق مراقب باش ! بپرهيز از اين كار! خداوند متعال مى فرمايد: كسى كه وليى از اولياى مرا ذليل كند در حقيقت به جنگ من آمده است )).
    گاه ممكن است فرد نيازمند، از روى استيصال و احتياج ، صدقه آشكار را بپذيرد، اما در انظار و در مقابل ديگران اين كار موجب سرشكستگى و حقارت نفس و ايذا و اذيت او مى شود كه مشمول اين سخن است .
    در روايت ديگرى آمده است كسى به محضر امام جواد عليه السلام رسيد و نقل كرد كه من امروز به ده نفر انفاق كردم . امام عليه السلام فرمودند:
    قد اَبطَلتَ بَرِّكَ باخوانِكَ و صَدَقاتك قال : و كَيفَ ذلك يابنَ رسول اللّه قال ... اقراء قَولَ اللّه عزَّ وَ جَلّ ((يا اَيّها الَّذين آمنوا لا تُبطِلوا صدقاتِكم بالمنّ و الاذى ))(850) قال الرَّجل يا ابن رسول اللّه ما مَنَنتُ على القوم الَّذين تصدَّقتُ عليهم و لا آذَيتُهُم ... و هو كلُّ اَذى (851).
    ((همه آن خدمتى كه كرده بودى باطل كردى . عرض مى كند: چرا باطل كردم ؟ چه كردم كه موجب بطلان شد؟ فرمودند: آيه شريفه را قرائت كن ، آيه شريفه مفهومش اين است كه : اى انسانهاى مومن ! وقتى صدقه مى دهيد صدقه خود را با منت گذارى و ايذاى ديگران از بين نبريد. شخص مى گويد، من عرض كردم : يابن رسول اللّه ! من نه بر آنها منتى گذاشتم و نه روش من ، روشى بود كه آنها اذيت شده باشند. حضرت فرمودند: مگر به آيه توجه نكردى ، اين اذيت همه انواع آزار را در بر مى گيرد)).
    بنابراين ، هم كيفيت پرداخت بايد آبرومندانه باشد كه هيبت شخص مومن در معرض خطر قرار نگيرد و هم برخورد صدقه دهنده كه بحث بعدى ماست بايد مؤ دبانه و محترمانه باشد به اين ترتيب كه بايد اين كار در نهان انجام بگيرد كه موجبات ايذاى گيرنده فراهم نشود. اين تاكيد به پنهان كارى و اين كه اين كار به عنوان يك سرّ بين تو و خداى تو باشد، براى اين است كه انسان ها به خصوص انسان هاى مومن ، بيشتر در معرض خطر و دسيسه هاى شيطانند؛ با اين عمل پنهانى جلو طغيان ريا و عجب بسته مى شود؛ يعنى انسانى كه مالش را به عنوان اداى حق واجب يا به عنوان يك عمل مستحب و مستحسن به ديگران مى بخشد ممكن است در باطن به عارضه خودپسندى ، ريا و شرك در عمل مبتلا شود كه هر دو ناپسند و مذموم است . قرآن در سوره مباركه بقره مى فرمايد:
    ان تُبدوا الصَّدقات فنِعِمّا هى ... يُكَفِّر عنكم من سيّئاتكم و اللّه بما تعملون خبير(852).
    ((صدقه دادن آشكار بسيار خوب است ؛ اما اگر اين كار در خفا و پنهانى انجام گيرد، قطعا بهتر است . صدقه پنهانى موجب تكفير گناهان مى شود)).
    اگر اهل دقت توجه بفرمايند در مورد اداى صدقه آشكار مى فرمايد: فنعما هى اما وقتى به صدقه پنهان مى رسد، علاوه بر اين كه مى فرمايد: بهتر است ، بعد مى فرمايد: يكفر عن سيئاتكم موجب تكفير و پوشش ‍ گناهان گذشته شما مى شود. نكته مهم اين كه بيننده اى هست كه عمل شما را مى بيند و همان بيننده خدا براى شما كافى است . پس پنهانى به نفع شما است . روايتى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم درباره صدقه پنهانى نقل شده است كه حضرت فرمودند:
    صدقة السّرّ تطفى ء غضب الربّ جلّ جلاله (853).
    ((صدقه پنهانى غضب خدا را فرومى نشاند)).
    اگر خدا به خاطر گناهى نسبت به مومنى خشم گرفته باشد و او با دست خود پنهانى صدقه بدهد، خشم خدا را از بين برده است ؛ يعنى صدقه پنهانى اين مقدار تاثير دارد.
    علاوه بر اين ، اصل صدقه و زكات ، يك عمل عبادى است و همانگونه كه قبلا در باب نماز و روزه هم اشاره كرديم اعمال عبادى با تظاهر و رياكارى تنافى ماهوى و جوهرى دارد و آن عمل براى تقرب الى اللّه است ؛ حال آن كه ريا يعنى غيرخدا را در كار خدايى دخيل كردن ؛ و نيز اشاره كرديم كه در روايات فراوان آمده كه خداوند متعال فرموده :
    اءنا خير شريك و مَن اَشرك معى شريكا فى عمله فهو لَشَريكى دونى لاءَنّى لا اَقبل الا ما خَلَصَ لى (854).
    ((من بهترين شرك هستم و اگر كسى در اعمالش غير مرا شريك گرداند مورد قبول من نخواهد بود چون فقط عمل خالص را مى پذيرم )).
    بنابراين ، همه آن كارى كه به قصد ريا انجام مى گيرد براى آن اشخاصى است كه كار به خاطر رعايت آنها انجام گرفته ، در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
    لا يقبل اللّه من مُسمِع و لا مُراء و لا منّان (855).
    ((خداوند، صدقه را نه از كسى كه دوست دارد ديگران بفهمند و نه از رياكار مى پذيرد و نه از منت گذار)).
    غرض ديگر از تشريع صدقه واجب و مستحب ، علاوه بر نفع ديگران ، جنبه تربيتى آن براى خود انسان است . و اگر قرار باشد كه در يك جهت تربيتى انسان را اصلاح كند؛ مثلا خصيصه بخل را از انسان بزدايد، ولى يك رذيله ديگر رياكارى و عجب را تقويت كند ديگر تربيت نخواهد بود. امام سجاد عليه السلام با عباراتى طولانى كه نسبت به بسيارى از مطالب ديگر حضرت بيشتر است ، اصرار مى فرمايند كه اين كار بايد ميان تو و خداى تو مخفى باشد و هيچ نيازى نيست كه ديگران را مطلع كنى ؛ نه اين كه تو خدا را قبول ندارى ، بلكه تو مى خواهى اطمينان بيشترى پيدا كنى و اين بى اعتمادى به خداوند متعال است ؛ پس اين عمل ريايى است و تظاهر موجب بطلان صدقه و كار خير تو مى شود.
    آيه شريفه در مورد مطلق عبادت مى فرمايد:
    قل انّما اءنا بشر مثلكم يوحى الىّ انّما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادةِ ربّه اءحدا(856).
    ((بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است ) به من وحى مى شود كه تنها معبودتان مبعود يگانه است ؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش ‍ اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگار شريك نكند)).
    اگر كسى مشتاق لقاى الهى است ، نبايد با عمل عبادى براى خداى متعال شريك قرار دهد، بر اين اساس در روايات وارد شده است كه :
    مَن صلّى مُرائاةَ النّاس فهو مشرك و مَن زَكّى مُرائاةَ الناس فهو مشرك و مَن صَامَ مُرائاةَ النّاس فهو مشرك (857).
    ((كسى كه نماز را به قصد ريا به جا آورد مشرك در عبادت است . كسى كه زكات يا صدقه بدهد و از دادن صدقه قصدش ريا و تظاهر باشد مشرك است كسى كه به قصد تظاهر روزه بگيرد مشرك در عبادت است . - و به يقين عمل مشرك مقبول درگاه خداوند قرار نمى گيرد -)).
    شرط دوم ؛ صدقه بدون منت
    اما شرط دومى كه در كلام امام سجاد عليه السلام براى اداى حق صدقه ذكر شده است اين عبارت است :
    ثم لم تمتَنَّ بها على اءحد لانَّها لك ).
    منت نهادن در دادن صدقه ضايع كردن حق صدقه است ؛ يعنى اصل عمل نابود مى شود. يا ايها الَّذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (858) با منت گذارى ، صدقه را باطل نكنيد. باطل به معناى از بين بردن اصل عمل است .
    از نظر تحقق خارجى ، منت نهادن صورت هاى مختلفى دارد: گاهى در پرداخت تظاهر مى كند؛ گاهى بعد از پرداخت آن را بيان مى كند؛ و گاه از شخصى كه به او صدقه داده است انتظار خدمت يا احترام بيشترى دارد؛ و يا به نوعى گيرنده صدقه را تحقير مى كند، كه همه از مصاديق منت است و سرّ ممنوعيت آن از نظر معارف دين براى كسانى كه با مكتب تربيتى اسلام آشنا هستند به وضوح روشن است . مگر نه اين است كه خداوند متعال به اين عمل فرمان داده است تا روح مسلمان را تربيت كند؟
    علاوه بر اين ، اين عمل يك امر عبادى و تقريبى است ؛ بنابراين نيت تقرب مى خواهد و منت گذارى با تقرب الى اللّه تفاوت جوهرى و ماهوى دارد؛ مضافا نقض غرض تربيتى مى شود؛ چرا كه انسان صدقه دهنده مامور به اين عمل شده است تا يك رذيله اخلاقى را از خود دور كند؛ بخل و دنائت از خصايص زشتى است كه انسان بايد با دادن زكات و صدقه آنها را در خود سركوب كند و از بين ببرد؛ حال اگر انسان با منت گذارى روح طغيان و سركشى و طلب كارى از مومنان را در خود احيا كند، دقيقا چيزى است كه شرع مقدس با آن مخالف است . امتيازخواهى از ديگران ، خودبينى ، اعجاب و ابتهاج به نفس ، همه مخالفت با مصالح تربيت بشر است و صلاح بشر در اين است كه اين اخلاق رذيله را ترك كند. اگر صدقه واجب مى پردازد، در واقع عمل به وظيفه است و در عمل به وظيفه معنا ندارد كه در قبال آن ، چيزى طلب كند، و بر ديگران منت بگذارد. اين حق فقير است ؛ حق نيازمند است ؛ و به تعبير قرآن و فى اموالهم حق للسائل و المحروم (859) محروم حق خود را گرفته و كسى كه حق خود را مى گيرد، ديگر معنا ندارد بر او منت گذاشته شود. و اگر صدقه واجب نيست و مستحب است صدقه دهنده با اين كار به خود منفعت مى رساند بنابراين ، باز نبايد منت بگذارد. به تعبير امام سجاد عليه السلام كه فرمودند:
    ثمَّ لَم تمتنّ بِهَا عَلى اءَحَدَ لانّها لك ... لانَّ فى ذلك دَليلا انَّك لم تُرِد نفسك بها و لو اءَرَدت نفسك بها لم تمتنَّ بها على اءَحد.
    به وسيله آن بر كسى منت مگذار؛ چون نفعش به خودت بازمى گردد و با اين كار منت گذارى معلوم مى شود تو از دادن صدقه دنبال منفعت خود نيستى و اگر نيتت از صدقه ، اعانه و نفقه به نيازمندان و تحصيل منفعت باشد، خدمتى است كه به خود انجام مى دهى و از ديگران مطالبه اجر و مزد كردن معنا ندارد. امام صادق عليه السلام از حضرت اميرالمومنين عليه السلام نقل مى كنند كه فرمودند:
    مَن عَلِمَ اَنَّ ما صَنَعَ انَّما صَنَع ز الى نفسه لم يستَبطِ النَّاس فى شُكرهم و لم يستَزِدهُم فى مودَّتِهم فلا نلتمس من غيرك شُكرَ ما اَتَيتَ الى نفسك و وَقَيتَ به عِرضَكَ(860).
    ((كسى كه صدقه مى دهد و اعتقاد دارد كارى براى خودش انجام داده ، معنا ندارد كه از ديگرى توقع اجر و پاداش داشته باشد و مشتاق اين باشد كه ديگران او را بيشتر دوست داشته باشند. نبايد انتظار داشته باشى كه ديگران به خاطر كارى كه به نفع خود انجام داده اى از تو شكرگزارى كنند)).
    تو كارى را انجام دادى تا آبروى خود را در دنيا و آخرت حفظ كنى ، چرا انتظار دارى كه ديگران از تو تشكر كنند و سپاس گويند؟ علاوه بر اين ، در حديثى از امام صادق عليه السلام درباره صدقه آمده است :
    اءَنَّها تَقَعُ فى يد اللّه قبل اءَن تَقَعَ فى يد السّائل (861).
    ((صدقه قبل از اين كه به دست فقير برسد، به دست خدا مى رسد)).
    و چون به دست خدا مى رسد، خدا بايد بپذيرد و خدا هم مى گويد: لا يقبل اللّه صدقة منّان (862) خداوند، صدقه فردى را كه منت مى گذارد قبول نمى كند. درست برعكس آنچه در اذهان است . در حقيقت نيازمند و فقير است كه بر صدقه دهنده منت دارد؛ چون گيرنده صدقه ، وسيله شده تا صدقه دهنده به خدا تقرب پيدا كند، پس اگر بناست كسى منتى داشته باشد گيرنده صدقه است ، نه دهنده آن ؛ و اين اخلاق بسيار ناپسندى است كه اگر كسى قدم كوچكى براى ديگرى برمى دارد در مقابل از او امتيازخواهى و باج گيرى كند. اين زشت ترين و مذموم ترين رذيله اخلاقى است . در روايتى مشابه روايت قبل ، از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
    ما تقع صدقة المؤ من فى يد السائل حتى تقع فى يد اللّه (863).
    ((صدقه اى كه از دست انسان مومن به فرد نيازمند داده مى شود، به دست او نمى رسد مگر اين كه در دست خدا قرار گيرد)).
    و بعد حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:
    اءَلَم يَعلموا اءَنَّ اللّه هو يَقبَل التَّوبة عن عبادهِ و ياءخُذ الصَّدقات و اَنَّ اللّه هو التّوّاب الرحيم (864).
    ((آيا نمى دانيد كه آن كسى كه قبول كننده توبه عباد و گيرنده صدقات است خداست !)).
    و به همين ملاك ، حضرت اميرالمومنين عليه السلام در باب وظايف صدقه دهنده و زكات سخنان عجيبى دارند، مى فرمايند:
    اذا ناوَلتُم السّائل فليُرَدِّ الَّذى يُناولُهُ يدَه الى فيه فيقبِّلُها فانَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ ياءخذها قبل اءَن تَقَع فى يد السائل فانَّه عزَّ وَ جَلّ ياءخذ الصَّدَقات (865).
    ((هرگاه دست نيازمندى به سوى شما دراز شد، صدقه دهنده موظف است ابتدا دست سائل را ببوسد و بعد صدقه را در دست او بگذارد؛ چون در حقيقت اين دست ، نماينده دست خداست ، اين دست دراز شده تا تو حق اللّه را در آن بگذارى )).
    اين توصيه ها براى تربيت روح انسان است ؛ روحى كه ميل به طغيان و سركشى دارد.
    داستان معروفى است كه شخص ثروتمندى وارد مسجد پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شد و در صف نماز نشست . بعد از او فقيرى آمد. كنار او نشست شخص ثروتمند عبا و لباس خودش را جمع و جور كرد. پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه شاهد اين ماجرا بودند برآشفته شدند و فرمودند: آيا ترسيدى چيزى از فقر او به تو سرايت كند كه خودت را جمع كردى ؟ اى رسول خدا! در مقابل اين عمل حاضرم به عنوان كفاره ، نيمى از ثروتم را به اين مرد ببخشم . جالب اين است كه مرد فقير آنقدر عفيف و پاكدامن بود و عزت نفس داشت كه حاضر نشد؛ و وقتى حضرت از او سوال كردند: چرا نمى پذيرى ؟ گفت : اءَخافُ اءَن يدخلنى ما دخله (866) مى ترسم من هم به خصلت اين مرد مبتلا شوم . شيوه اولياى الهى در اين مساله واقعا شايان دقت است و مومنان بايد روش و سيره انبيا، اوليا و بزرگان دين را به عنوان الگو مورد توجه قرار دهند.
    در زمان اميرالمومنين عليه السلام در پرداخت زكات نه تنها منتى در كار نبود، بلكه حضرت قاعده اى مقرر كرده و فرموده بودند:
    من له حاجة فليرفعها فى كتاب لاصون وجوهَكم عن المساءلة (867).
    ((هركس ، حاجت و نيازى دارد، بنويسد و براى من بفرستد تا به اين وسيله آبروى شما را محفوظ بدارم )).
    يعنى حتى امام عليه السلام حاضر نبود با يك صاحب حاجت رودررو شود كه مبادا احساس ذلت كند. در سيره اباعبداللّه عليه السلام نقل شده است كه حضرت از پشت در نياز افراد را برآورده مى فرمودند، وقتى از حضرت درباره علت آن سوال كردند؛ فرمودند: براى اين كه حرمت او حفظ شود و در خودش احساس حقارت نكند. در روايت داريم :
    لعن اللّه مَن اءَكرم الغنىّ و مَن اءَهان الفقير لفقره (868).
    ((به لعنت خدا گرفتار شود كسى كه به شخص ثروتمند به خاطر اموالش ‍ احترام و به فقير و نيازمند به خاطر فقرش اهانت كند)).
    اصلا منت گذاشتن و هر نوع استخفاف و كوچك كردن شخصيّت مومن ، حتى از ناحيه خود او هم ممنوع است ؛ يعنى خود انسان هم حق ندارد كارى كند كه موجب كوچك شدن و حقارت او شود، چرا كه اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
    ساعةُ ذُلّ لا تفى بعزِّ الدَّهر(869).
    ((يك ساعت ذلت با يك عمر عزت قابل معاوضه نيست )).
    مبنا و معيار معارف دين اين است كه :
    و للّه العزة و لرسوله و للمومنين (870).
    ((خدا عزيز است ، رسول خدا عزيز است و مومنان هم عزيزند)).
    در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرموده اند:
    ليس من اءخلاق المومن ، المَلَقُ و الحَسَد الا فى طلب العلم (871).
    ((مومن حق ندارد تملق بگويد و حسادت كند؛ زيرا در سايه اين چاپلوسى است كه موجبات كوچكى و حقارت او فراهم مى شود؛ مگر يك جا آن هم در طلب علم )).
    به قول شاعر:افتادگى آموز اگر طالب علمى هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

    البته بحث مفصلش را در حقوق معلم و متعلم بيان خواهيم كرد.
    دست دراز كردن پيش ديگران هرچند براى آموختن علم يك نوع ذلت است ، اما طبق بيان رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه فرمودند:
    مَن لم يصبر على ذُلِّ التَّعلُّم ساعة بَقِىَ فى ذُلِّ الجهل اءبدا(872).
    ((اگر كسى ذلت تعليم را نپذيرد، مجبور است تا ابد در ذلت جهل و نادانى باقى بماند)).
    اين يك استثنا است ؛ اما هر نوع تحقير و كوچك كردن كه منت گذارى هم يك مصداق آن مى باشد ممنوع است . در روايتى آمده است كه ؛ اميرالمومنين عليه السلام از صفين به شام تشريف مى بردند، وقتى وارد شهر ((انبار)) شدند، مردم انبار به استقبال حضرت آمدند و به دنبال مركب اميرالمومنين عليه السلام شروع به دويدن كردند. حضرت توقف كرده و فرمودند: اين چه كارى است ؟ گفتند: روشى است كه سلاطين ايران به ما آموخته اند كه هر وقت مهمان محترمى آمد، به دنبال مركب او پياده حركت كنيم . حضرت فرمودند:
    اءَمَا علِمتُم اءنَّ مَشىَ الماشى مع الرّاكبِ مفسدة للرّاكب و مَذَلَّة للماشى انصرِفوا(873).
    ((آيا نمى دانيد كه اين عمل شما - پياده دويدن به دنبال مركب و دنبال سواره - هم موجب فساد اخلاق و خودباورى راكب است و هم موجب ذلت و كوچكى پياده ها؟ برگرديد و اين كار را انجام ندهيد)).
    در همه معارف دين ، حتى در دستورات فقهى نيز بر عدم منت گذارى و منت پذيرى مؤ من تاكيد شده است . مرحوم سيد محمد كاظم يزدى از اعلام فقهاى معاصر در كتاب ((عروة الوثقى )) كه ابواب فقه را در آن گردآورى كرده اند، در باب تيمم مساله اى را بيان مى كنند و مى فرمايند:
    اگر آب پيدا نشد، بايد با خاك تيمم كرد؛ حتى اگر كسى آب در اختيار دارد؛ و حاضر است آب را داده و در قبال آن پول هم نگيرد، اما بر انسان منت مى گذارد، جايز نيست انسان آب را بگيرد و با آبى كه با منت تحصيل كرده ، وضو بگيرد.
    لو وَهَبَهُ غيره بلا مِنَّة و لا ذِلَّة وَجَبَ القبول (874).
    اين متن عبارت عروة الوثقى است و فقهاى بزرگوار بعد از سيد نيز همه براساس اين فرع نظر داده اند.
    اينها نكاتى است كه تاكيد مى كند تا صدقه دهنده و صدقه گيرنده هر دو، شرايط عزت و رعايت حرمت و شخصيّت مومن را لحاظ كنند؛ در غير اين صورت صدقه عمل ناپسندى خواهد بود كه در تغاير اساسى با مساله زكات ، صدقه و انفاق است .
    بهترين صدقات
    پرداخت كننده صدقات بايد بهترين و محبوب ترين اموالش را به عنوان صدقه انتخاب كند لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا ممّا تحبّون (875)، چرا بايد محبوب ترين را انتخاب كند؟ به همان دليلى كه گفتيم گيرنده صدقه در حقيقت خداست و صدقه هديه اى براى خداست .
    اءنها تقع فى يد اللّه قبل اءن تقع فى يد السائل (876).
    ((صدقه قبل از رسيدن به دست فقير، به دست خدا مى رسد)).
    بنابراين ، چيزى را كه انسان به عنوان هديه و تحفه به محضر رب العالمين تقديم مى كند، بايد از محبوب ترين چيزهايى باشد كه نزد اوست و ثانيا گفتيم صدقه منفعتش به خود انسان برمى گردد؛ وقتى قرار است ان تعلم اءنها ذخرك اين ذخيره انسان در پيشگاه خداوند باشد، چيزى را كه انسان براى روز احتياج و نيازمندى خود ذخيره مى كند، يقينا نبايد از چيزهاى نامطلوب و غيرمرغوب باشد. اندوخته معمولا از بهترين ، مطلوب ترين و مرغوب ترين جنس هاى موجود است .
    از اين رو انسان بايد براى روز احتياج ، بهترين ها را ذخيره كند و كمال صدقه به اين خواهد بود كه به تعبير قرآن لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون بهترين و محبوب ترين چيزهايش را ببخشد.
    آداب صدقه دادن
    1 - كوچك شمردن صدقه
    يكى از نكات ديگرى كه با ظرافت خاصى در كلمات اهل بيت عليهم السلام مطرح شده اين است كه صدقه دهنده ، عمل خود را ناچيز و كوچك بشمارد و اين اعتقاد خود را به گيرنده صدقه نيز ابراز كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:
    راءيتُ المعروف لا يصلُحُ الا بثَلاث خِصال تصغيرِهِ و تستيرِهِ و تعجيلِهِ فانَّكَ اذا صغَّرتَهُ عظَّمتَهُ عند من تصنعُهُ اليه و اذا سَتّرته تَمّمته و اذا عَجّلته هنّاتَه (877).
    ((كار خير و عمل معروفى كه انجام مى دهى ، تمام نيست مگر با رعايت سه خصوصيت : اول اين كه آن كار را بسيار كوچك بشمارى ؛ دوم اين كه آن را پنهانى انجام دهى و سوم اين كه آن كار را با سرعت و عجله انجام دهى . وقتى اين كار را كوچك شمردى نزد كسى كه كار براى او انجام گرفته ، بزرگ جلوه مى كند و هنگامى كه آن را پنهانى به جا آوردى خوبى را كامل كرده اى و هنگامى كه با عجله آن را انجام دادى شيرينش نموده اى )).
    وقتى نيازمندى از دست شما هديه مى گيرد و شما با حسن خلق به او مى گويى كه من از كوچكى و از كمى هديه ناقابل خود عذرخواهى مى كنم ، ارزش كار خيلى بيشتر مى شود. وقتى كار خير پنهان انجام پذيرد، كمال عمل با پنهان كارى حاصل مى شود و هنگامى كه آن كار را با سرعت و عجله انجام دادى ، اين خدمت گواراتر و شيرين تر مى شود. چه بسا شخصى در شرايطى قرار دارد كه در همان لحظه محتاج است و شما هم بنا دارى كه براى او خدمتى انجام دهى ، چه بهتر كه اين خدمت و خير به سرعت انجام گيرد.
    غرض ما از اين روايت همان قسمت اول است كه كار را كوچك بشمارى و اين دقيقا همان نكته اى كه انسان مامور است در همه عبادات چنين تصويرى از عمل خويش داشته باشد؛ نماز، روزه ، حج ، زكات و صدقه مستحبى خود را كه عبادت است در پيشگاه خداوند ناچيز و كوچك جلوه دهد؛ وگرنه تعدد عبادات موجب غرور مى شود و نتيجه آن عجب است كه با اصل عبادت منافات دارد. بنابراين اصل است كه امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق مى فرمايند:
    و عبِّدنى لك و لا تفسد عبادتى بالعُجب (878).
    ((خدايا! مرا بنده خود قرار ده ، مرا به عبادات و اتيان فرايض عادت بده ، منتها طورى نباشد كه اين عبادات من با عجب و خودپسندى فاسد شود)).
    در حقيقت كوچك شمردن ، هم موجب تشخص خود انسان است كه خود را از يك رذيله اخلاقى ، صيانت و حفاظت كرده و هم شخصيّت گيرنده آن را پاس داشته و حرمت او را ارج نهاده است .
    2 - مقدم داشتن نزديكان و اقوام
    نكته ديگر كه از سخنان اهل بيت عليهم السلام و دستورات اخلاقى دين استفاده مى شود اين است كه انسان ، در مقام اعطا و انفاق ، ذوى الارحام و اقوام و نزديكانش را بر ديگر نيازمندان مقدم كند كه با اين كار هم فضيلت صدقه دادن را درك كرده و هم صله رحم نموده است و در معارف ما آمده است كه :
    لا صَدَقَة و ذو رَحِم محتاج (879).
    ((اگر قوم و خويشى از انسان محتاج باشد، صدقه به ديگران اصلا صدقه نيست )).
    در روايت ديگرى آمده است :
    اءافضَل الصَّدَقَة على ذِى الرَّحِم الكَاشِح (880).
    ((بافضيلت ترين صدقه ، كمك كردن به ارحام و نزديكانى است كه نيازمندند)).
    توصيه شده كه اگر چه رحم با انسان ميانه خوب و ارتباط صميمانه اى ندارد،به او رسيدگى شود؛ چرا كه براى تربيت روح انسان خيلى موثر است . وقتى انسان بر خلاف ميل نفس عمل كند، آن را تربيت كرده است . نفس ‍ ميل دارد به كسى پول بدهد كه بيشتر متواضع و خاضع است . ولى وقتى انسان منسوبى دارد كه يك نوع دشمنى يا مخالفتى هم با انسان دارد، اگر در دل شب تاريك ، بدون اين كه متوجه بشود چه كسى اين كمك را به او كرده ، هديه و انفاق خود را به او برساند نفس خود را تربيت كرده است .
    3 - پنهان بودن صدقه
    در حالات امام سجاد عليه السلام همان طور كه پيش از اين اشاره كرديم نوشته شده است كه يكى از پسرعموهاى امام عليه السلام شكوه مى كرد كه على بن الحسين با اين كه تمكن دارد از من دستگيرى نمى كند؛ ولى بعد از وفات امام عليه السلام متوجه شد كه هدايا و انفاق هايى كه در دل شب تاريك به خانه او فرستاده مى شد و او از اين طريق زندگى خود را اداره مى كرد از ناحيه امام سجاد عليه السلام بوده است . تا امام عليه السلام از دنيا نرفته بود، خبر نداشت زندگى او چگونه تامين مى شود.






صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/