قسمت بیستم شیرزنی به نام جیران
از همان روز که حاکم استرآباد جیران را دید و به فکر تمتع از او افتاد متوجه گردید که محمد حسن خان، شوهر جیران نباید به استرآباد بیاید چون اگر به استرآباد بیاید و زن خود را به صحرا ببرد دست وی از جیران کوتاه خواهد شد و دیگر نخواهد توانست به او دسترسی داشته باشد.
اگر محمد حسن خان به استرآباد بیاید و همانجا بماند باز دست وی از جیران کوتاه می شود و لذا باید کاری بکند که محمد حسن خان به استرآباد نیاید و به زن جوانش ملحق نشود تا روزیکه او به مقصود خود برسد و بعد از آن
آمدن محمد حسن خان به استرآباد بدون اشکال خواهد بود.
از صحبت هایی که زن های خانواده حاکم استرآباد با جیران کرده بودند و آن زن، ضمن صحبت، همه چیز را به زن ها گفته بود، سبزعلی بیک فهمید که محمدحسن خان به مناسبت سیل که وضع زندگی طائفه اشاقه باش را به کلی آشفته کرده به زودی به استرآباد خواهد آمد و پس از این که از تمشیت وضع طایفه فارغ شد ممکن است که نزد نادر برود و بکوشد که خود را به وی برساند و از او بخواهد که خراج سال جاری را از او نگیرد.
سبزعلی بیک پیشاپیش نامه ای برای دوست خود میرزا مهدی استرآبادی که در دستگاه نادرشاه مقامی بزرگ داشت و منشی مخصوص نادر بود نوشت و از او درخواست کرد که اگر محمد حسن خان وارد مشهد شد ( مشهد در آن موقع پایتخت ایران بود ) میرزا مهدی استرآبادی به عنوان میهمانی و یا به هر عنوان دیگر که مقتضی بداند او را نگاه دارد تا این که وی به زودی مراجعت ننماید.
سبزعلی بیک یقین داشت که میرزامهدی استرآبادی درخواست وی را خواهد پذیرفت و اگر محمد حسن خان برای دیدن نادر وارد مشهد شود وی را نگاه خواهد داشت.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)