دستانش بوي عطر گلها مي داد
صورتش همچون فرشته اي پاك و معصوم غرق در نور و روشنايي بود
در لباس گلدار سفيدش
همچون بهار خانمي بود دلفريب و زيبا
كه امده بود مرا غرق لطافت و مهر كند
بسويش رفتم
نزديك
نزديك تر
اما قبل از انكه بتوانم حتي
گلي از پيراهن بهاريش بچينم
پرواز كرد
و من ماندم و بوي عطري بهاري
كه هر روز نسيم صبح
از دامان مادرم برايم به ارمغان مي اورد...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)