يك صدا: ــ تلخ
خرزَهرههاى حياطم
خرزَهرههاى حياطِ خونهم .
تلخ
مغزِ بادوم
مغز بادومِ تلخ.
دو سوارِ جوان با كلاههاىِ لبه پهن در جاده مىگذرند. مسافر بودنشان از لباس و بار و بنديلشان آشكار است .
اولى:ــ حسابى داره ديرمون ميشه.
دومى:ــ ديگه پاک شب شد.
اولى:ــ راستى، هى يادم ميره بپرسم: اين يارو كيه ؟
دومى:ــ اينى كه از دمبالمون مياد ؟
اولى صدا مىزند. انگار براىِ امتحان :ــ گاياردو !
دومى بلندتر. با اطمينانِ بيشتر :ــ گاياردو، آهاى گاياردو !
گاياردو از دور :ــ دارم ميام.
سكوت.
اولى:ــ چه زيتونزارِ پُر و پيمونى !
دومى:ــ آره، محشره.
سكوتِ طولانى.
اولى:ــ من مسافرتِ شبونهرو خوش ندارم.
دومى:ــ مثِ من.
اولى:ــ شب واسه كَپيدَنه.
دومى:ــ گفتى!
قورباغهها و جيرجيرکهاىِ تابستانِ اندلس.
گاياردو دستهايش را زيرِ كمربند فرو بُرده، تفريحكنان راه طى مىكند.
گاياردو مىخوانَد:ــ آى، آىآى !
از مرگ چيزى پرسيدم.
آى، آىآى!
صداى سوارِ اولى از خيلى دور :ــ گاياردو !
صداىِ سوارِ دومى از همان فاصله :ــ گاياردو، آهـاى !
سكوت.
گاياردو در جاده تنهاست. چشمهاىِ درشتِ سبزش را تنگ مىكند و بالِِ فراخِ بالاپوشش را به خودش مىپيچد. كوههاىِ بلندى اطرافاش را فراگرفته. ساعتِ بزرگِ نقرهاش در هر قدم به طرزِ مبهمى در جيبش صدا مىكند. سوارى به او مىرسد و پا به پايش به راه مىافتد.
سوار:ــ خستهنباشى !
گاياردو:ــ در اَمونِ خدا !
سوار:ــ شمام ميرى غرناطه ؟
گاياردو:ــ منم راهىىِ غرناطهم، آره .
توجهِ زيادى به سوار نمىكُند.
سوار:ــ پس هردومون يه مقصد داريم.
گاياردو بى هيچ توجهِ خاصى:ــ اوهوم.
سوار:ــ مىخواى تركِ من سوار شى ؟
گاياردو:ــ هنوز كه پاهام باكىشون نيس.
آشكارا براى ادامهى گفت و گو پىِ حرفى مىگردد.
سوار:ــ من ... من از مالاگا ميام .
گاياردو:ــ خب ...
سوار:ــ خودم نه ، اما برادرام اونجا زندهگى مىكُنن.
گاياردو براى اينكه چيزى گفته باشد:ــ چن تايى هسن ؟
گلى را كه مىچيند با رضاىِِ خاطر بو مىكُند.
سوار:ــ سه تا... تو معاملهىِ كارد و خنجر و اين حرفان. خب ديگه، نونشون بايد از يه راهى دربياد ديگه.
گاياردو:ــ حلالشون !
سوار:ــ كارداىِ طلا و كارداىِ نقره ها... تو اين مايهها ...
گاياردو:ــ كارد كه بود ديگه چه فرق مىكنه ؟ هر چى شد باشه ...
سوار:ــ نه ... زمين تا آسمون ...
گاياردو:ــ آره بابا ، زردش گرونتره.
سوار:ــ كاردِ طلا يه راس فرو مىره تو قلب، كاردِ نقره گََردَنو عينِ ساقهى علف مىبُره.
گاياردو:ــ عينِ ساقهى علف ! ... واسه بريدنِ نون كه ... به كار نميرن ؟
سوار:ــ نونو با دست تيكه مىكنن.
گاياردو:ــ اوو !... آره . با دست ... تاييدِ ريشخندآميز: با دست ...
اسب شيطنت مىكند.
سوار:ــ آروم حيوون !
گاياردو:ــ با خودش: به اسبشه ... به سوار: ناراحتىش واسه خاطرِ شبه كه بد قلقى مىكنه.
جادهى پُرموج، سايهى اسب را پيچ و تاب مىدهد.
سوار:ــ ببينم : يك كارد مىخواى ؟
گاياردو:ــ نه.
سوار:ــ منظورم همين جوريه ... پيشكشى.
گاياردو:ــ نه. اصلن ... هيچ جورش ...
سوار:ــ هميشه واسهت پانميده ها.
گاياردو:ــ خب. اون كه بعله.
سوار:ــ كارداىِ ديگه به لعنتِ خدام نمىارزَن. كارداىِ ديگه سُستن و از خون وحشت شون وَر مىداره. كاردايى كه ما ميرفوشيم سردن. حاليته؟ فروميرن گرمترين جا رو پيدا مىكُنن و همونجا، جاخوش مىكُنن .
گاياردو خاموش مىمانَد. دستِِِِ راستش كه انگار كارد طلايى تو مشتاش گرفته يخ مىكند.
سوار:ــ مىبينى چه كاردِ خوشگليه ؟
گاياردو:ــ خيلى گِرونه ؟
سوار:ــ تو كه مفتشم نمىخواسى.
كاردِ طلايى نشان مىدهد كه نوكش مثلِ شعله مىدرخشد.
گاياردو:ــ حالام نگفتم مىخوام.
سوار:ــ بيا تَركِ من سوار شو آميگو!
گاياردو:ــ هنو مونده نيسم.
اسب از چيزى متوحش مىشود.
سوار در حالِ كشيدنِ افسار :ــ گيرِ چه جونِوَرى افتاديم ها !
گاياردو:ــ واسه خاطر تاريكيه.
سكوت.
سوار:ــ برات گفتم سه تا برادرام تو مالاگا هسن؟ اونجا بازارِ كارد خيلىخيلى داغه. كليساىِ اعظمم دوهزار تا شو خريده واسه زينتِ محراباش وعوضِ ناقوس. از كشتىهام كلىها پيشخريد مىكنن، يا ماهيگيرايى كه خاكىترن.. تو تاريكىى شب قيافههاشون از برقِ تيغههاىِ بلند و باريكِ كارد روشن ميشه .
گاياردو:ــ اومم، محشره !
سوار:ــ كى مىتونه بگه نيس ؟
شب مثلِ شرابِ صدساله، غليظ مىشود.
مارِ عظيمِ جنوب، تو صبحِ كاذب چشم وامىكند و خفتهگان تو وجودشان ميلِ مقاومتناپذيرى احساس مىكنند كه به افسونِ فساد دوردستِ معطر، خودشونو از مهتابىها پرتاب كنند.
گاياردو:ــ راهو گم نكردهيم ؟
سوار اسبش را نگه مىدارد :ــ مظنه چرا !
گاياردو:ــ سرمون گرمِ صحبت بود حالىمون نشد.
سوار:ــ اون روشنى مالِ غرناطه نيس ؟
گاياردو:ــ نمىدونم.
سوار:ــ دنيا بدجور دَرَندَشته.
گاياردو:ــ دَرَندَشت و، حسابى خالى .
سوار:ــ گفتى !
گاياردو:ــ عجب نااميد شدهم ! آى، آىآى !
سوار:ــ اونجا كه بِرسى چىكار مىكنى ؟
گاياردو:ــ يعنى منظورت كاريه كه مىكنم ؟
سوار:ــ اگه موندى هم واسه چى مىمونى ؟
گاياردو:ــ واسه چى مىمونم ؟
سوار:ــ من با اين اسب مىافتم دوره، كارد ميرفوشم. حالا اگه اين كارو نكنم چى پيش مياد ؟
گاياردو:ــ مىپرسى چى پيش مياد ؟
سكوت .
سوار:ــ ديگه بايد نزديكاىِ غرناطه باشيم .
گاياردو:ــ راسى ؟
سوار:ــ چراغا رو نمىبينى ؟
گاياردو:ــ آره آره ، مىبينم مىبينم.
سوار:ــ حالا تَركِ اسبم سوارميشى ؟
گاياردو:ــ يه خورده بعد.
سوار:ــ بابا سوار شو ديگه. بجمب. بايد پيش از آفتاب برسيم... اين كاردم بسون ... همينجور مفتكى. يادگارى.
سوار گاياردو را كومك مىكند كه سوار شود.
كوهِ روبهرو غرقِ شوكران و گزنه است.
بر اساسِ قطعهيى از فدريكو گارسيا لوركا" (21 آذر سالروز تولد احمد شاملو)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)