ليبرالها براي پاسخدادن به استدلال سوسياليستها با تنگنايي روبهرو شدند كه گفته ميشد از زمان آدام اسميت(1790-1723) وجود داشته است.
اسميت در قرن هيجدهم پرسشي مطرح كرده بود كه نه خودش براي آن پاسخ قانعكنندهاي يافته بود نه پيروانش. اسميت پرسيده بود چرا آب كه مادهاي حياتي است، از الماس كه حياتي نيست، ارزانتر است. اسميت براي رفع اين تناقض، اين راه حل را ارائه كرد كه ارزش بر دو نوع است. يكي ارزش مصرفي است و ديگري ارزش مبادلهاي. ممكن است كالايي مانند آب ارزش مصرفي داشته باشد، اما ارزش مبادلهاي آن ناچيز باشد و به عكس كالايي مانند الماس ارزش مصرفي كمتري داشته باشد، اما ارزش مبادلهاي آن بالا باشد. در پي اين استدلال، اسميت اين را هم اضافه كرد كه ارزش مبادله اي به ميزان كار صرف شده در توليد كالا و درجه مشقت لازم براي دستيابي به آن بستگي دارد. اسميت قائل به رابطه ضروري بين قيمت و فايده كالاها نبود. يعني اينكه ذهنيت خريدار تاثيري بر قيمت ندارد، بلكه كار است كه قيمت را تعيين ميكند. اگر بخش ديگر نظريه اسميت يعني عرضه و تقاضا و دست پنهان بازار را ناديده بگيريم، استدلال اسميت در باب ارزش به استدلالي كه نيمقرن پس از وي توسط ماركس مطرح شد، شباهت زيادي دارد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)