صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51

موضوع: ستاره | شیوا نظری

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    قسمت 4----
    با صداي مامان به خود آمديم .
    ديگه براي امروز بسه الان دوساعته كه درس مي خونين .
    ديدم حق با مامانه و من اصلا" متوجه نشده بودم .
    خب براي امروز بسه ولي فردا ازت توقع نمره ي بالا ندارم ولي تك هم نيار، باشه؟
    - چشم
    چشمت بي بلا تا جلسه يديگه برات مسئله هم ميارم حالا برو از اون چايي خوشمزه هات بيار تا ديگه ما هم زحمتو كم كنيم
    - وا چرا به اين زودي .
    آخه چن جا كار دارم با يد انجام بدم .
    - هر جور راحتين . بعد با هم از اتاق بيرون امديم بيرون من براي مهرداد و بقيه چاي ريختم و اونا بعد از خوردن چاي رفتن . مامان سرگرم جمع و جور كردن بود منم داشتم بقيه درس را مي خوندم كه مامان اومد پيشم و گفت : ستاره به حرفام گوش مي كني؟
    بله مامان جون . هر وقت مامان اين طوري حرف ميزد مي فهميدم سر دوراهي گير كرده .
    مي دوني خانم جان امروز چي گفت .
    - نه ولي متوجه شدم با عمو مهرداد هم يواشكي حرف مي زد.
    يعني مهرداد هم مي دونه ؟
    - مامان دفعه ي اولي بود كه مهرداد را بدون آقا مي گفت .
    - نمي دونم حالا چي گفته؟
    از من خاستگاري كرده ميگه بده كه تا حالا هم مجرد موندم .
    مامان يعني تو ميخاي با عمو مهرداد ازدواج كني؟
    نه، براي يه مرد ديگه نه مهرداد .
    نمي دونم چرا مامان مثل گنگا حرف مي زد. مامان حواست به من هست تو ميخاي ازدواج كني؟
    نه دخترم نه امكان نداره اين همه سال به پات نشستم .
    - مامان خودم برات جبران ميكنم .تورو خدا. يواش توي بغل مامان رفتم ولي مامان اصلا" حواسش نبود همش مي گفت اين همه سال و يك دفعه بلند شد و رفت توي اتاقش و درو بست .مي دونستم مي خاد گريه كنه ولي لين بار با صداي بلند گريه مي كرد . خداي من چي شد . ديگه حوصله يدرس خوندن نداشتم. رفتم توي اتاقم و دراز كشيدم.

    ----
    دخترم بلند شو مگه تو امروز امتحان نداري؟ پاشو من ميخام برم سر كار.
    به زور از جام بلند شدم صداي در را شنيدم يعني مامان رفت ولي هميشه با من خداحافظي مي كرد ، شايد ديرش شده بود . دست وصورتمو كه شستم ديدم مثل هميشه صبحانه آماده است بي حو صله خوردم و آماده شدم كه برم . دلم شور مي زد نكنه باز اين پسره بيكار سر راهم سبز بشه . اي كاش به مهرداد گفته بودم. ولي با اين تعريفايي كه مامان از من پيش عمو مهرداد كرد حتما" ميگه تقصير خودمه . نمي دونم چرا به نازنين نگفتم كه بياد دنبالم تا با هم بريم در را كه باز كردم نفس عميقي كشيدم خيالم كه راحت شد راه افتادم . تمام راه به مامان و حرفاي خانم جان فكر مي كردم نمي دونم چي پيش مياد .
    هي دختر حواست كجاست؟
    اصلا" متوجه نشدك كي به مدرسه رسيدم
    - سلام نازي جون خوبي؟
    انگار تو خوب نيستي چي شده باز اين پسره گير داده؟
    - نه امروز حوصله ندارم
    تو كه مي دوني من اونقدر سوال مي كنم تا بگي، پس خودت قشنگ بگو ببينم . به مهموني ديروز ربط داره؟
    وقتي براي نازنين همه چيز را تعريف كردم سبك شدم.سر جلسه ي امتحان خيلي دلهره داشتم . تو را ه برگشت با نازي گرم صحبت بوديم كه صداي مزاحم هميشگي را شنيدم از ترس تمام تنم لرزيد .
    خوب فكراتو كردي كه جواب منو بدي . حاضري با هم يه قرار بزاريم يا نه؟ حداقل يه چيزي بگو.
    آنقدر ترسيده بودم كه كم مونده گريه كنم .
    چيه چرا اينقدر ترسيدي ؟ خودم جوابش را مي دم . مي ري دنبال كارت يا وسط خيابون سروصدا راه بيندازم ؟
    كسي با تو حرف نزد فضول مگه تو زبون اوني؟
    آره من زبون اين دخترم ميخواي بخواه نميخواي برو گمشو.
    پس از اين خانم سنگدل بپرس كه من چكار كنم دوستش دارم چند ماهه براش از كار و زندگيم زدم جواب منو بده تا هر وقت بخواد منتظرش ميمونم، حداقل بگو يه نگاه به من بكنه بهش بگو من چكار كنم ؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    قسمت 10------

    با صداي اهسته اي كه بيشتر به پچ پچ مي ماند بيدار شدم . من كي خابم برده بود كه خودم هم متوجه نشده بودم . صداي خانم جان را شنيدم براي همين خودم را به خاب زدم .
    براي چي با اين بچه لج مي كنيد شما دو نفر خيلي بچه و كله شقيد .
    بايد اين مادر و دختر رو با هم اشتي مي داديد بدتر بينشون رو بهم زدي
    خانم جان من كاري نكردم اون اين قدر ستاره رو زده بود كه من دلم براي اون سوخت و با خودم اوردمش .
    تو بيجا كردي .
    إ خانم جان
    همين كه مي گم اين دختر به جز اين مادر كي رو داره . تازه يادت رفته نسرين به خاطر ستاره قيد خونوادش رو تو اين 17 سال زد من خودم با ستاره صحبت مي كنم .
    يه جوري بهش نگيد كه دلخور بشه اون خيلي حساسه
    من اونو بزرگ كردم
    ولي من باهاش زندگي كردم
    چي گفتي مهرداد نشنيدم
    چيز مهمي نگفتم . ستاره چيزي نخورده . من تا شما نبوديد صورتش رو كمپرس كردم . كاري نداريد من دارم مي رم بيرون چن جا كار دارم .
    نه مادر برو به سلامت . ولي من اين دو نفر رو تا فردا اشتي مي دم تو هم خيالت راحت باشه .
    خداامهرداد منظورش چي بود با من زندگي كرده . اخه اون كه فقط منو خريد مي برد اونم همه با هم مي رفتيم . چطور من متوجه ي اين نشده بودم كه روي صورتم دستمال سرد گذاشته ؟ هنوزم جاي دست مامان مي سوزه چرا اين جوري شدم ..واي خانم جان داشت مي اومد طرفم براي همين چشمامو بستم .
    ستاره دختر قشنگم
    خانم جان عادت داشت با موهاي من بازي مي كرد تا من از خاب بيدار شم
    پاشو ستاره خانم
    يواش چشمامو باز كردم . سلام خانم جان . معلوم بود اونم از اثر سيلي مامان ناراحت شده روشو برگردوند تا من اشكاشو نبينم
    پاشو مادر تا منم برات يه چيزي بيارم بخوري .
    بلند شد ويك راست توي اشپزخانه رفت . من نشستم سرم خيلي درد مي كرد . سرم را با دو دستم گرفتم .
    پاشو عزيزم صورتت رو بشور
    من با لبخن جواب مثبت دادم صورتم را شستم و سوپي كه خانم جان برايم اورده بود خوردم . خانمجان فقط فقط نگاهم مي كرد انگار مي خاست چيزي بگويد
    - خانم جان مي خايد چيزي بگيد ؟
    نه ماد ر حالا سوپت رو بخور بعد باهات حرف مي زنم . مي دونم روي منه پيرزن رو زمين نمي اندازي
    خيلي خوشمزه بود ممنونم
    نوش جونت .ببين دخترم مامانت خيلي خسته است تو بايد دركش كني . من اونو بيشتر از هر كس ديگه اي مي شناسم . تو نبايد به دل بگيري . مهرداد هم تو رو دوست داره مثل يه پدر براي همين اوردت اينجا كه تو بتوني بهتر فكر مني ولي اگه از من مي پرسي بهتره بري و با مامانت اشتي كني .
    خانم جان من با كسي قهر نيستم فقط مي خام يكي جواب سوالهاي منو بده .
    چه سوالي مادر؟
    اين چه قراريه كه مامان و عمو در موردش حرف مي زنن؟
    تو اينو از كجا شنيدي؟
    خودم شنيدم
    ببين دخترم وقتي پدرت فوت كرد
    - چرا فوت كرد
    اون مريض بود
    مهرداد و بابات خيلي با هم جور بودن . من توي خونه ي مادر بزرگت كار مي كردم مهرداد هم همونجا بزرگ شد با پدرت خيلي جور شد و مثل دو برادر بودن موقعي كه پدرت مرد از مهرداد خاست كه از تو مواظبت كنه و چون مادر بزرگت از ازدواج مادر و پدرت ناراضي بودن . و پدر بزرگ مادرت هم به مادرت گفته بودن بچه رو پرورشگاه بذارن و مادرت موافقت نكرد براي همين هم مادرت پيش ما اومد تا اينكه مهرداد هم درسش روتموم كرد و مادرت اون موقع پاشو توي يه كفش كرد كه از اينجا بره . خودت ديگه بزرگ شده بودي نمي دونم يادت هست يا نه ؟
    - نه خانم جان من از خونه يشما زياد يادم نيست بيشتر يادمه روزهايي كه مامان منو پيش شما ميذاشت تا بره سر كار
    وتو هميشه نمي خاستي بري
    چه روزايي بود اون موقع شما اين خونه رو نداشتين
    نه مادر خب تا كجاش گفتم ؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ممنون خانم جان
    توي راه مهرداد حرفي نمي زد . وقتي داشتم از ماشين پياده مي شدم صدام زد
    ستاره موظب خودت باش . چه ساعتي دنبال بيام
    خودم بر مي گردم
    تا كار نداشته باشم و بتونم خودم دنبالت بيام
    ده دقيق به دو
    خداحافظ
    همش دعا مي كردم كسي منو نديده باشه . چون حوصله سوال و جواب نداشتم . نازي توي حياط منتظرم بود.
    سلام
    كوفت و سلام . معلومه دو روزه كجايي ؟ هر چي بهت زنگ مي زدم مامانت مي گفت خونه نيستي كجا بود؟
    حالا هم كه با اين صورتت اومدي چي شده .؟
    هيچي كتك خوردم . اين دوروزه هم خونه مهرداد بودم
    راست مي گي چي شده؟
    براي نازي همه چي رو تعريف كردم . اونم نفهميد چرا مامان منو كتك زده و از حمايت مهرداد بل گرفته بود و منو اذيت مي كرد
    پس بگو چرا مزاحم هميشگي باز برات خط و نشون مي كشيد .
    راست مي گي ؟
    اره تازه به اسم صدات مي زد . مي گفت اگه دستش بهت نرسه . چرا اسمتو بهش گفتي ؟
    به خدا نمي دونم اون يه دستي زد . حالا راست مي گي ؟
    به خدا پنجشنبه اومده بود دم در و براي تو هي پيغام مي داد من گفتم اگه مردي به خودش بگو . معلوم بود حسابي خرابش كردي .
    اخه همون روز كه زنگ زد . من حسابي حالش رو گرفتم ولي فكر مي كردم ديگه اين طرفا پيداش نشه .حالا خوبه از اين به بعد مهرداد منو مي بره و مياره .
    خدا شانس بده
    خانم مرادي دفتر
    ستاره تو رو صدا مي زنن
    براي چي؟
    نمي دونم
    سلام خانم رضايي
    سلام پنجشنبه كجا بوديد ؟ صورتت چي شده ؟ غيبت هاتم كه موجه نيست . امروز سر كلاس نمي تونيد بريد .
    زمين خوردم مامانم فرصت نمي كنه بياد . اخه اسباب كشي داريم .
    نمي شه خانم اينجا قانون داره زنگ بزن عصر بيان
    شماره مامان را گرفتم
    سلام مامان نمي تونيد براي غيبتم بيايد
    نه تو كه خودت مي دوني بده تلفني مجاز كنم
    خانم رضايي تلفني قبول نداره
    من نمي دونم خودت يه چيزي بگو چون اصلا" نمي تونم بيام
    باشه كاري نداريد . خداحافظ.
    شرمنده مامام نمي تونن بيان
    ببين دختر بايد يكي بياد و غيبتهاي تو رو مجاز كنه . حالا مامانت دستش بنده كس ديگه بياد و گرنه فردا جدا" نمي ذارم كلاس بري.
    چشم حتما" فردا ميان
    از دفتر اومدم بيرون
    چي شده ستاره ؟
    چي ميخاستي بششه غيبتام مجاز نشده .
    چقدر اين خانم رضايي مسخره است
    سر كلا س فيزيك دبير گفت كمي ديگر تلاش كنم نمره ام از اين بالاتر مي ره خودم هم تعجب كرده بودم . مني كه هميشه 10 مي اوردم حالا15.25 اوردم .
    خوش بحالت من كه باز تك اوردم
    زنگ تا خورد با سرعت بلند شدم تا برم كه پام گرفت به نيمكت و نزديك بود زمين بخورم كه نازي دستم را گرفت با اين حال پام پيچ خورد و به شدت درد گرفت .
    نه انگار فقط اقا مهرداد خاطر شما رو نمي خاد بعضي ها نزديك بود از هيجان با مخ زمين بخورن
    مسخره اون اصلا" به اين چشم نگاهم نمي كنه كه تو مي گي .
    پس جنابعالي گوتون گير كرده .
    نازي بس كن جاي اين بي مزه بازي ها بيا كمكم كن نمي تونم درست راه برم فكر كنم پام پيچ خورده .
    تا نگي كمكت نمي كنم تو كه منو مي شناسي
    باشه ... باشه... اره بابا من دوستش دارم
    راست مي گي ستاره ؟
    خودت گفتي بگم منم گفتم
    واقعا" دوسش داري ؟
    بدبختانه بله . نميدونم اين درد را كجا ي دلم بذارم و زدم زير گريه . حالا راضي شدي؟
    ستاره براي پات گريه مي كني يا ن........
    بچه ها زود برين بيرون
    باشه نيلوفر ستاره پاش پيچ خورده تو برو ما هم ميايم .
    خب بذار كمكت كنم ... بيا زير بغلش رو بگير با هم مي بريمش پايين.
    نه اين جوري شماها اذيت مي شين
    نه بابا . بلندش كن نازي
    ماشاله نيلوفر تو چقدر زور داري.
    بچه ها ديگه دم در اينجوري نبرينك . ممنون نيلوفر جون
    خواهش مي كنم . اگه مي دوني نمي توني راه بري من برادرم مياد دنبالم ميخاي توام برسونيم .
    نه خيلي ممنون
    تا خاستم با اون پاي شلم برم بيرون يه پسر بور قد بلند اومد تو ..
    ببخشيد خانم شما ، إ نيلوفر تو اينجايي ؟ ديگه مي خاستم برم .
    اره ببخشيد اينا دوستامن . ستاره نازنين . برادرم نيما .
    خوشبختم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ولي من كه از دستش ناراحت بودم قبول نكردم . نمي دونم چرا اصرار داره همه جا خودش رو پدر من معرفي كنه . به سختي سوار ماشين شدم . بقيه مسير را هم حرفي نزدم تا اين كه مهرداد ديگه خسته شد .
    ببين ستاره من متوجه رفتار تو نمي شم بعضي وقتا يك دفعه ناراحت مي شي ولي من دليلشو نمي دونم
    چيزيم نيست
    ولي من فكر مي كنم از موضوعي ناراحتي
    من كه مي خاستم از سوال هاي مهرداد راحت بشم موضوع خانم ناظم را گفتم .
    ستاره تو براي موضوع به اين كوچيكي ناراحتي . از تو انتظار نداشتم . خب فردا ميام و غيبتتو مجاز مي كنم .
    من كه حسابي عصباني بودم با صداي بلند گفتم : حتما" اونجا هم مي گيد پدر من هستيد .. ولي به عرضتون برسونم اونجا همه مي دونن من پدر ندارم.
    وقتي مي گم يه چيزيتهنگو نه . اولا" من به دوستت نگفتم كه پدرتم ديدي كه بهش گفتم حاتميم ، دكترم روي حساب سنم فكر كرد من پدر توام
    ولي من نذاشتم حرفش تمام بشه . ستاره چرا گريه مي كني؟
    مهرداد ماشين را نگه داشت
    اگه پدر داشتم انقدر شما رو اذيت نمي كردم
    اولا" اذيت نمي كني در ثاني فكر كن من پدرتم
    واي خدايا من به چه زبوني بگم نمي خام تو پدرم باشي
    مهرداد از دستم ناراحت شد و بدون هيچ حرفي راه افتاد . منم ديگه حرفي نزدم فقط يواش گريه م يكردم. اي كاش مي فهميد چقدر دوستش دارم . و با اين كاراش داره منو ديونه مي كنه . چقدر دلم مي خاست بهش بگم چقدر دوستش دارم ولي نمي تونستم مي ترسيدم براي هميشه از دستش بدم بخصوص كه خانم جان مي گفت به خاطر پروانه ديگه ازدواج نكرده
    ديگه گريه نكن خانم جان مي فهمه گريه كردي.
    دم در ايستاد
    شما نميياد داخل ؟
    نه بايد برم شركت . به خانم جان بگو شب دير ميام . در ضمن پماد را خانم جان داره ازش بگير و پاتو ماساژ بده .
    خداحافظ .
    از رفتارم خيلي پشسمون بودم زنگ زدم خانم جان درو باز كرد
    خدا مرگم مادر چرا مي شلي؟
    سلام چيزي نيست با عمو رفتم دكتر گفت فقط ضرب ديده . بيا تا برات ناهار بيارم لباستو همون جا بذار .
    خوبم خانم جان مي رم توي اتاق عمو ديشب بهم كليد اتاقمو داده .
    هر جور ميلته عزيزم
    توي اتاقم لبه تخت نشستم رفتارم خيلي ناشايست بود بايد هر جوري هست ازش معذرت خواهي كنم .
    ستاره مادر غذات سرد شد.
    اومدم خانم جان سرد شد .
    اومدم خانم جان . ميلي به غذا نداشتم ولي مجبور بودم بخورم ؛ چون خانم جان تو اشپزخانه بود . نصفه كار ه بلند شدم
    وا مادر تو كه چيزي نخوردي



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    مهرداد از برخورد من جا خورد.بيچاره گارسون هول شده بود .من معذرت ميخوام شما سرتون پايين بود من متوجه ي چهره ي شما نشدم. نمي دونم با چه زبوني معذرت بخوام.
    عيب نداره اقاي ملكي.ايشون چي ميل دارن .مثل خودم براش بيار.من كه حسابي دلخور شده بودم به مهرداد هم نگاه نمي كردم .
    ستاره تقصير اون نبود تو سرت پايين بود و چون خيلي ظريفي فكر نمي كرد بزرگ باشي . امشبو خراب نكن.من نيم نگاهي به مهرداد انداختم معلوم بود مسخره ام نمي كنه براي همين قبول كردم .خيلي بد برخورد كردم،نه؟
    عيب نداره فكرشو نكن..شام را برايمان اورد ولي ديگر با من خيلي رسمي و با ادب حرف مي زد .
    مهرداد خندش گرفته بود تا گارسون رفت زد زير خنده.بله حسابي .
    شام را در سكوت خورديم . مهرداد زودتر از من تمام كرد و خوردن منو نگاه مي كرد . من متوجه شدم براي همين دست از خوردن برداشتم.
    راحت باش ؛ هنوز هم مثل قبل يواش غذا مي خوري .هميشه مامانت وقتي عجله داشت از دست تو حرص مي خورد . مي گفت من تو رو اينجوري كردم چون وقتي بهت غذا مي دادم صبر مي كردم تا هر وقت خودت خواستي لقمه ي بعدي را بهت بدم . براي همين عادت كرده بودي يواش غذا بخوري.نمي دونم چقدر بهم خيره مونديم فقط با صداي گارسون به خود اومديم . .
    دسر چي ميل داريد؟مثل هميشه .خانم ژله مي خوردم.
    مشغول خوردن دسر بودم كه مهرداد صدام زد .ستاره .بله ..
    ازت سوال كنم بهم راستشو مي گي؟
    خب شما سوالتون را بپرسيد
    چيزي هست كه به من نگفته باشي؟
    نه براي چي اين سوال رو مي پرسيد. دلم شور مي زد اي كاش گفته بودم بله
    خب همينطوري ؛ اگه خوردي تا بريم.بله ممنون .توي ماشين باز مهرداد توي فكر بود براي همين سر صحبت را باز كردم .مهرداد هيچ وقت نوار توي ماشين گوش نمي دي؟
    زياد نوار گوش نمي دم . البته جوون كه بودم خيلي به اين كار علاقه داشتم ولي حالا ديگه از من گذشته.
    يه جوري حرف مي زنيد هر ك يندونه فكر مي كنه بالا ي پنجاه داريد.مهرداد خنديد و گفت : دير وقته ديگه بريم خونه .
    مهرداد راستي تو هيچ وقت ريشاتو از ته نمي زني ؟مهرداد دستي به ريشش كشيد
    بعضي وقتا چرا. براي چي اينو مي گي ؟
    هيچي فكر كردم اونجوري قشنگتري.
    مهرداد نگاهم كرد و لبخند زد.از سكوت خونه معلوم بود خانم جان خوابه . من از مهرداد تشكر كردم و هر كدوم توي اتاق خودمون رفتيم . من انقدر خسته بودم كه خيلي زود پلكام خسته شد......



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ستاره خانم عجب زنگ زدي .به خدا يادم رفت . واي اول صبحي اين باز اومد گير بده .براي چي؟
    يادم رفت حداقل به مهرداد ياداوري كنم كه بياد.راست مي گي.
    خانم مراد ي شما نمي تونيد بريد سر كلاس .
    به خدا مادرم فردا مياد.
    نمي شه خانم هي مي گيد فردا .
    اخه الان رياضي دارم.
    در عوض ياد مي گيري كه به قانون مدرسه احترام بذاري.
    خانم رضايي بذارين بره سر كلاس مرادي شاگرد منه . دختر خوبيه.
    مي دونم خانم كرامتي ولي محصل بايد به نظم و انظباط احترام بذاره .
    اين دفعه را به من ببخشيد.برو دختر سر كلاس.
    خيلي ممنون با اجازه . با سر از خانم كرامتي تشكر كردم اونم لبخند زد .چي شد زود اومدي؟.الهي قربون خانم كرامتي برم اون پادرميوني كرد.
    زنگ تفريح با نازي غرق صحبت بوديم . تمام ماجراي بيرون رفتنمون وسياوش رو تعريف كردم .به جز اتفاق اتاقم.
    ستاره.
    چيه؟.
    مطمئني يادت رفته به مهرداد ياداوري كني بياد مدرسه؟
    اره چون فقط ديروز توي ماشين گفتم ولي شب يادم رفت دوباره بگم.
    خب يادش بوده . چون فكر كنم اون اقا خوش تيپه مهرداده.
    سرم رو برگردوندم . نازي راست مي گفت مهرداد بود ولي يه تغييري كرده بود . جلوتر كه رفتم ديدم سه تيغه كرده و لباسهايش مثل هميشه شيك و بوي ادكلنش از خودش جلوتر بود.
    سلام.
    سلام ستاره خانم بهت گير كه ندادن ؟
    چرا اول صبح . شمايادتون بود؟اره تا حالا شده بهت قول بدم بعد يادم بره؟
    نه.پس چي مي گي؟سلام اقاي حاتمي.
    سلام نازي خانم
    ستاره ميشه بريم توي دفتر اينجا من با اين سنم معذبم.
    اره اقاي حاتمي تا دو دقيقه ديگه اينجا بايستين جيپتون پره شماره است .مهرداد خنديد.
    ستاره جون من توي كلاس منتظرتم.
    من با سر جواب دادم . از اين طرف. همه داشتن نگاهم مي كردن خودم هم معذب بودم چه برسه به مهرداد . چرا ريشاتو زدي.
    خب تو دوست نداشتي من زدم ؛ خوب شده ؟
    من با ادا گفتم : ماه شدي.
    مهرداد كه چشم هاشو به اطراف برگردوند گفت: ستاره يه وقت يكي مي بينه .
    ايشون خانم رضايي هستن.
    از اشناييتون خوشوقتم من حاتمي قيم ستاره هستم..
    بله اسمتون را توي پرونده ستاره جون ديده بودم.
    من معذرت مي خام چون مشغله ي زيادي داشتم نمي تونستم زودتر از اينا بيام بايد ببخشيد<o></o>
    خواهش مي كنم شما تماس مي گرفتين مسئله حل بود .
    دلم مي خواست بزنم توي سر خانم رضايي صبح انقدر بهش خواهش و تمنا كردم تا برم سر كلاس حالا براي مهرداد ناز مي كنه .دختر ترشيده ، نمي دونم چرا لجم گرفته بود با مهرداد صحبت مي كنه . من گفتم خدمت برسم يه سوالي هم در مورد درس ايشون كرده باشم.
    خواهش مي كنم دبيرها اينجا هستن .
    مهرداد با تمام دبيرهايم صحبت كرد . انقدر احساس غرور مي كردم كه مهرداد با متانت با همه صحبت مي كنه .
    خب ستاره جون كاري نداري . تا دم در با مهرداد رفتم دلم نمي خاست توي حياط تنها باشه . حس حسادتم گل كرده بود.
    ظهر نمي تونم بيام دنبالت خودت مي توني بياي؟بله مي تونم.
    چون ديگه صداي شركاي شركت در اومده . عصر مي بينمت . خداحافظ.
    خداحافظ در ضمن ديگه با ايت تيپ بيرون نريد اينو دوستتون مي گه .
    مهرداد خنديد و با يه تعظيم موافقت كرد.
    حسابي سر حال بودم وقتي براي نازي تعريف كردم كه خانم ر ضايي چيكار كرد اونم نظر منو داشت .
    نازي من تنها برمي گردم خونه مهرداد دنبالم نمي اد .
    بچه ها اگه وسيله ندارين با ما بيان.تو نرفتي نيلوفر.هنوز نه ؛ نيما ديگه الان مياد.
    نه مزاحم نمي شيم .چه مزاحمتي؟ستاره ..... مزاحمه .محلش نذار.بچه ها نيما اومد بياين .اگه زحمتي نيست .
    نازي.بهتر از اينه كه تا خونه با اين مزاحمه همراه باشيم.راست مي گي .
    من ونازي عقب نشستيم.سلام خانم ها.سلام ببخشيد مزاحم شديم .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    از سروصدا معلوم بود همه بيدار شدن.
    ولش كن مادر . بچه خسته شده خيلي كار كرده .
    باشه خانم جان . ديگه بايد بيدار بشه . ستاره بيدار شو .
    بيدارم الان ميام . از روي تخت كه بلند شدم تمام بدنم درد مي كرد كمي كش و قوس اومدم و جلوي ميز ارايشم نشستم . موهايم را شانه زدم و از اتاق خارج شدم .دست وصورتم رو شستم و به اشپز خانه رفتم .
    صبح بخير
    صبح تو. هم بخير . زود صبحانه ات رو بخور تا بقيه كارها رو انجام بديم امروز بايد تمام اسباب را جاگير كنيم .
    مادر بذار بچه بيدار بشه اون هنوز گيجه .بيا مادر بشين تا برات چاي بريزم .
    ممنون خانم جان
    اقا مهرداد را بيدار نمي كنيد؟
    چرا مادر برو صداش كن
    خانم جان روش به من بود و اين را گفت ؛ تا خواستم بلند شم مامان بلند شد و گفت : خودم ميرم . من هنوز ننشسته بودم كه صداي مهرداد اومد.
    من اومدم هيچ كس زحمت بيدار كردنم را نكشه . صبح همه بخير .
    صبح شما هم بخير اقا مهرداد بشينيد براتون چايي بيارم .
    ممنون خودم مي ريزم .
    و به طرف سماور رفت از اين كه مامان كنف شده بود خوشحال شد م ولي پيش خودم گفتم : دختر مامانته . مامان طوري نشسته بود كه مهرداد روي هر صندلي مي نشست پيش اون بود . مهردادد يه نگاهي كرد و با چايي از اشپز خانه بيرون رفت .
    مادر صبحتنه نمي خوري ؟
    نه خانم جان ديگه ظهر ناهار مي خورم
    باشه مادر هر جور راحتي.
    من كه سير شده بودم بلند شدم تا خواستم برم مامان صدام زد.
    ستاره ظرف ها را بشور من كار دارم
    نه مادر برو من خودم مي شورم
    وا خانم جان نخوايد بي عارش كنيد .
    من رفتم واستكان ها رو شستم و رفتم توي هال . بقيه اسباب را بايد توي زير زمين مي گذاشتم براي همين با كمك هم برديم توي حياط و مهرداد توي زير زمين جاگير مي كرد .
    بچه ها بياين تو ناهار اماده است
    مگه ساعت چنده؟
    من روي ساعت مچيم نگاه كردم ، چه زود ساعت دو شده بود .
    ساعت دو عمو.
    راست مي گي ؟ براي همين دارم از گرسنگي مي ميرم .
    واي خدا مرگم بده آقا مهرداد چرا زودتر نگفتين تا براتون يه چيزي بيارم .
    خيلي ممنون نسرين خانم . حالا بريم داخل ديگه بجز اين يه كارتون ديگه چيزي نمونده منم اينو مي ذارم و ميام .
    من و مامان رفتيم داخل و به خانم جان كمك كرديم . بعد از ناهار ظرف ها رو شستم و مامان چايي ريخت و با هم رفتيم توي هال . روي مبل بغل خانم جان نشستم . مامان به همه چاي تعارف كرد ولي چايي من را روي ميز گذاشت و روي مبل نزديك مهرداد نشست و شروع به صحبت كرد.
    خب اقا مهرداد حسابي توي زحمت افتادين.
    خواهش مي كنم من كه كاري نكردم.
    مهرداد به من نگاه كرد كه سرم را به مبل تكيه داده بودم و بلند شد و گفت : بيشتر زحمتو اين دختر كشيده . در حين صحبت جاشو عوض كرد و چاي من را هم اورد .
    خيلي ممنون خودم بر مي داشتم
    مگه نه ستاره؟
    چي حواسم نبود.
    تو بيشتر از همه خسته شدي


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/