صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 47

موضوع: خنده و نشاط ....

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه. وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره. یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

    یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: ” اون گربه نامرد خونس؟” زنش می گه آره.

    مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن. ریل راه آهن و می گیرن و راه می افتن طرف شهر.

    اولی میپرسه:
    کی می رسیم به شهر؟

    دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون می­ده

    و میگه:
    هر وقت این دو تا خط به هم برسن.

    می رن و می رن … تا اولیه خسته میشه. می گه: پس چرا نمی رسیم؟

    دومیه برمی گرده و عقبو نگاه می کنه و می گه: فکر کنم ردش کردیم.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    یک نفر تو كيوسك تلفن بوده، بيرون كه مياد ازش مي‌پرسند سالمه؟ ميگه: سالمه فقط آفتابه نداره

    معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد.
    براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت :
    بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود.
    بچه‌ها گفتند: بله
    معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟
    یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.


    همسر یک تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
    شوهرش میگه: غصه نخور عزیزم، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
    زنه میگه: خوب همین عصبی ام میکنه دیگه


    زن از شوهرش می‌پرسه: عزیزم، تو منو دوست داری؟
    مرد می گه: خوب معلومه عزیزم، اگه دوست نداشتم، چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت، وقت و عمرم رو تلف کنم؟


    یک روشنفکره از نویسنده می پرسه: شما از اصطلاح خلاء دردناک زیاد استفاده می کنید، مگه ممکنه چیزی هم خالی باشه هم درد کنه؟
    نویسنده می گه: عجیبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتید؟


    مهمان: آقا تشریف دارند؟
    مستخدم: نه خیر، رفته ‌اند مسافرت.
    مهمان: برای تفریح؟
    مستخدم: نه خیر، با خانم رفته ‌اند!


    غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگ!

    استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده!

    از غضنفر می پرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد؟ می گه: رفته بود زیارت!

    غضنفر کارت عابر بانکش رو می اندازه توی حرم امام رضا، می گه: حاجتم رو بده تا رمزش رو بگم!

    به غضنفر می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ می گه: نه. می گن: چرا؟ می گه: چون جای پیشرفت نداره!

    غضنفر چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ غضنفر می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم به سوسکها نمی خوره!

    بچه ای که گم شده بود می ره پیش پلیس می گه: ببخشید شما خانومی رو ندیدید که من پیشش نباشم؟

    به غضنفر می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟
    غضنفر می گه: خسته نباشید!


    به غضنفر می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نه قانونی نه منطقی (تا آخر بخونید )


    دانشجويي پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش گفت:
    قربان، شما واقعا چيزي در مورد موضوع اين درس مي دانيد؟

    استاد جواب داد: بله حتما. در غير اينصورت نمي توانستم يك استاد باشم.

    دانشجو ادامه داد: بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم ،
    اگر جواب صحيح داديد من نمره ام را قبول مي كنم

    در غير اينصورت از شما مي خواهم به من نمره كامل اين درس را بدهيد.

    استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: آن چيست كه قانوني است ولي منطقي نيست،
    منطقي است ولي قانوني نيست و نه قانوني است و نه منطقي؟

    استاد پس از تاملي طولاني نتوانست جواب بدهد و مجبور شد
    نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد.


    بعد از مدتي استاد با بهترين شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسيد
    و شاگردش بلافاصله جواب داد:

    قربان شما ۶۳ سال داريد و با يك خانم ۳۵ ساله ازدواج كرديد
    كه البته قانوني است ولي منطقي نيست.
    همسر شما يك دوست – پسر ۲۵ ساله دارد كه منطقي است ولي قانوني نيست
    و اين حقيقت كه شما به دوست – پسر همسرتان نمره كامل داديد
    در صورتيكه بايد آن درس را رد مي شد نه قانوني است و نه منطقي !!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چرچيل و راننده تاکسی


    چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر bbc برای مصاحبه می‌رفت.

    هنگامی که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.

    راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم" .

    چرچيل از علاقه‌ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد.

    راننده با ديدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچيل! اگر بخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر می‌مانم!"



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    فرهنگ لغات ایرانی/ چاپ جدید



    این پست جهت آشنایی افراد غیر ایرانی با کلمات و واژگان ایرانی بوده و فاقد هرگونه ارزش دیگری‌ست!!! باید عرض کنیم که ممکن است برخی لغات دارای شکل املایی یکسان در ایران قدیم بوده اما خب ورژن جدیدش دیگه معنی سابق رو نمی‌ده!!!



    بیمه‌ی عمر: قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.


    قبولی در دانشگاه: نتیجه‌ای است که در کمال عدالت و انصاف، هیچ ربطی به رتبه‌ی کسب کرده‌تان ندارد.


    سریال: فیلمی‌ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد.


    تلفن همراه: وسیله‌ای سه‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است.


    گرانی: کلمه‌یی است زاده‌ی توهم غربیان که در ایران تا کنون مشاهده نشده است!!


    مترو: سونای بخار متحرک


    عذرخواهی: در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می‌شود.


    آثار باستانی: خرابه‌هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفته‌اند.


    خودپرداز: دستگاهی‌ست که همیشه‌ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.


    اداره: محلی که شما بعد از تنش‌ها و جدل‌های منزل در آنجا استراحت می‌کنید.


    مجرم: فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانسته‌اند او را دستگیر کنند.


    رئیس جمهور: فردی که هر آنچه قبل از انتخابات گفته است را بعد از انتخابات تکذیب می‌کند.


    تورم: عددی بی‌خود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!!!


    گارانتی: یک اسم زیبا و خوش تلفظ


    تحقیق: کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی


    شب امتحان: حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی‌گری مایلی‌کهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند.


    شناسنامه یا کارت ملی: دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است.


    دانشجو: یک عده افراد همیشه معترض


    بزرگراه: نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیت‌ترین فحش‌های باناموسی و بدون آن!


    رئیس: فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است


    ایرانسل: خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا


    شهرداری: گرفتن رشوه، داشتن صدها پرژه‌های نیمه‌تمام و نصب تابلوهای روزشماری جهت افتتاح


    از پذیرفتن خانم‌های بد حجاب معذوریم: تابلویی که در همه‌جا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیه‌ی مردم


    سطل آشغال: وسیله‌یی‌ست موجود در خیابان‌ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها


    مدرک تحصیلی: کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق می‌کند.


    حراج: اصطلاحی‌ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می‌کنند.


    و غیره (و ...): نشانه‌ای برای باوراندن این مطلب که شما بیش از آنچه تصور می‌کنید، می‌دانید



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زخواب بيدار شدم، آروم لباس پوشيدم و طوري که زنم از خواب
    بيدار نشه، جعبه ناهارم رو برداشتم، سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توي
    گاراژ خونه، قايق ام رو بستم به پشت ماشينم و از خونه به قصد ماهيگيري
    رفتم بيرون
    درهمين حين متوجه شدم که بيرون باد شديدي مياد، بارونيه و راديو رو هم که
    روشن کردم متوجه شدم تمام روز وضعيت هوا به همون بدي باقي خواهد
    موند...تصميمم عوض شد. دوباره آروم برگشتم خونه، ماشين رو تو گاراژ پارک
    کردم، لباسم رو درآوردم و يواش رفتم تو رختخواب کنار زنم که هنوز خواب
    بود.... اون رو از پشت بغل کردم و آهسته تو گوشش گفتم: "هوا بيرون خيلي
    بده...." که همسر عزيزم جواب داد: " آره، ولي باورت ميشه که اين شوهر
    احمق من تو همچين هوائي رفته ماهيگيري؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    سه نفر رو می خواستند اعدام کنند.
    نفر اول رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
    ناگهان اعدامی فریاد می زنه: زلزله!!! همه سربازان فرار می کنند و خودشون رو روی زمین می اندازند و اعدامی فرار می کنه.


    نفر دوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
    ناگهان اعدامی فریاد می زنه: طوفان!!! همه سربازان فرار می کنند و تا در محل امنی پناه بگیرن و اعدامی فرار می کنه.


    نفر سوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
    ناگهان اعدامی فریاد می زنه: آتش!!!311311



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    مجادله در ادبیات بر سر یک خال

    حافظ:
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را


    صائب تبریزی:
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
    هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
    نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را


    شهریار:
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
    هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
    نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و
    پا را
    سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
    نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را


    محمد عيادزاده:
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
    خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
    نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
    مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
    و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
    که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
    نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
    فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟

    __._,_.___

    __,_._,___



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دو تا آبادانی به هم می‌رسن. اولی میگه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.
    دومی می‌گه: همش همین؟
    اولی می‌گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می‌شه؟
    دومی می‌گه : تازه تفنگم داشتی؟

    311

    يک روز دو تا آبادانی واسه هم خالی می‌بستند.
    اولی می‌گه: ما یه کوه کنار خونه مون داریم که هر وقت می‌گیم حمید.
    دو سه بار میگه حمید…. حمید…. حمید….دومی می‌گه: این که چیزی نیست. ما یه کوه داریم کنار خونه‌مون که هر وقت می‌گیم حمید. می‌گه: کدوم حمید؟
    311




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/