خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب ، بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمی بینی ؛ توی خواب گلهای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهرت رونمیسوزونه ، جای سیلی های باد روش نمی مونه
دیگه بیدار نمی شی با نگرونی یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکها رو جا گذاشتی ... قانون جنگل و زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی ؛ تو تو جنگل نمی تونستی بمونی
خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب ، بی درد و غصه
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی می گه
خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب ، بی درد و غصه
می دونم می بینمت یروز دوباره .... توی دنیایی که آدمک نداره....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)