صفحه 3 از 14 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 140

موضوع: .:: اشعار و زندگینامه زنده یاد حسین پناهی ::.

  1. #21
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه

    واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز

    این کله پوکو میگیرم بالا

    و از بی سیگاری میزنم زیر آواز

    و اینقدر میخونم

    تا این گلوی وا مونده وا بمونه....

    تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی

    که عمو بارون رو طاقش

    عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته



    شام که نیس

    خب زحمت خوردنشم ندارم

    در عوض

    چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که

    رفیق پرسه های بابام بودن

    بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه

    چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه

    گریه که دیگه عار نیست

    خواب که دیگه کار نیست

    تا مجبور بشی از کله سحر

    یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و

    آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که

    سر بذاری به خیابونا



    هی هی

    دل بده تا پته دلمو واست رو کنم

    میدونی؟

    همیشه این دلم به اون دلم میگه

    دکی

    تو این دنیای هیشکی به هیشکی

    این یکی دستت باید اون یکی دستتو بگیره

    ورنه خلاصی

    خلاص!

    اگه این نبود ...حالیت میکردم که

    کوهها رو چه طوری جابجا میکنن

    استکانها رو چه جوری می سازن

    سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان

    من یاد گرفتم

    چه جوری شبا

    از رویاهام یک خدا بسازم و...

    دعاش کنم که

    عظمتتو جلال

    امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت

    بعدش هم چشمامو میبندم و دلو میسپرم

    به صدای فلوت یدی کوره

    که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره

    منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره

    تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه



    بشنو.....



    هی لیلی سیاه

    اینقدر برام عشوه نیا

    تو کوچه...

    تو گذر...

    تو سر تا سر این شهر

    هرجا بری همراتم

    سگ وسوتک میدونه

    کشته عشوه هاتم

  2. کاربر مقابل از emad176 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #22
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    چشمان من



    شب در چشمان من است

    به سیاهی چشمهایم نگاه کن

    روز در چشمان من است

    به سفیدی چشمهایم نگاه کن

    شب و روز در چشمان من است

    به چشمهای من نگاه کن

    چشم اگر فرو بندم

    جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

  4. کاربر مقابل از emad176 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #23
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    وهم


    کهکشانها کو زمینم؟

    زمین کو وطنم؟

    وطن کو خانه ام؟

    خانه کو مادرم؟

    مادر کو کبوترانه ام؟

    معنای این همه سکوت چیست؟

    من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!


    کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!

    کاش!

  6. #24
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    به من بگویید!

    فرزانه گان رنگُ بومُ قلم!

    چه گونه خورشیدی را تصویر می کنید

    که ترسیمش

    سراسر خاک راخاکستر نمی کند؟

  7. #25
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    بعد از آن شب بود ،
    که انسان را همه دیدند
    با بادکنکِ سَرَش
    که بزرگُ بزرگتر می شد به فوتِ علم
    وتماشاچیان تاجر ،
    تخمین می زدند که در این استوانۀ بزرگ
    می شود هزار اسبُ الاغ را
    به هزار آخور پُر از کاهُ علوفه بست
    و همه دیدند که آن شب او
    انگشتر اعتقاد به سپیدارها را
    از انگشتِ خود بیرون کشید !
    با کلاهی از یال شیر ،
    بارانی یی از پوستِ وال ،
    شلواری از چرم کرگدن ،
    کفشی از پوست گاومیش ،
    موهایی از یال بلندِ اسب ،
    دندانهایی ار عاج فیل
    و استخوانهائی همه از طلای ناب
    و قلبش....
    تنها قلبش قلبِ خوذ او بود !
    کندوی نو ساخته ای
    که زنبورانش در دفتر ِ شعر ِ شاعری ،
    همه سوخته بودند
    به آتش گلهای سرخُ زرد !

  8. کاربر مقابل از emad176 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #26
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    بیکرانه


    در انتهای هر سفر
    در آیینه
    دار و ندار خویش را مرور می کنم
    این خاک تیره این زمین
    پایوش پای خسته ام
    این سقف کوتاه آسمان
    سرپوش چشم بسته ام
    اما خدای دل
    در آخرین سفر
    در آیینه به جز دو بیکرانه کران
    به جز زمین و آسمان
    چیزی نمانده است
    گم گشته ام ‚ کجا
    ندیده ای مرا ؟

  10. #27
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    کودکی ها


    به خانه می رفت
    با کیف
    و با کلاهی که بر هوا بود
    چیزی دزدیدی ؟
    مادرش پرسید
    دعوا کردی باز؟
    پدرش گفت
    و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
    به دنبال آن چیز
    که در دل پنهان کرده بود
    تنها مادربزرگش دید
    گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
    و خندیده بود

  11. #28
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    ببخش اگه قشنگ نیس یا به نظرت خوب نیس بگو تا پاک کنم

  12. #29
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    به بهشت نمی روم اگه مادرم آنجا نباشد

  13. #30
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    من در همین پنجره معصومیت ؛ آدم را گریه کرده ام

صفحه 3 از 14 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/