صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 39

موضوع: دفتر اول از مثنوی

  1. #21
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیان دوازده سبط از نصاری
    قوم عیسی را بد اندر دار و گیر حاکمانشان ده امیر و دو امیر
    هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع
    این ده و این دو امیر و قومشان گشته بند آن وزیر بد نشان
    اعتماد جمله بر گفتار او اقتدای جمله بر رفتار او
    پیش او در وقت و ساعت هر امیر جان بدادی گر بدو گفتی بمیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #22
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تخلیط وزیر در احکام انجیل
    ساخت طوماری به نام هر یکی نقش هر طومار دیگر مسلکی
    حکمهای هر یکی نوعی دگر این خلاف آن ز پایان تا به سر
    در یکی راه ریاضت را و جوع رکن توبه کرده و شرط رجوع
    در یکی گفته ریاضت سود نیست اندرین ره مخلصی جز جود نیست
    در یکی گفته که جوع و جود تو شرک باشد از تو با معبود تو
    جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکرست و دام
    در یکی گفته که واجب خدمتست ور نه اندیشه‌ی توکل تهمتست
    در یکی گفته که امر و نهیهاست بهر کردن نیست شرح عجز ماست
    تا که عجز خود بینیم اندر آن قدرت او را بدانیم آن زمان
    در یکی گفته که عجز خود مبین کفر نعمت کردنست آن عجز هین
    قدرت خود بین که این قدرت ازوست قدرت تو نعمت او دان که هوست
    در یکی گفته کزین دو بر گذر بت بود هر چه بگنجد در نظر
    در یکی گفته مکش این شمع را کین نظر چون شمع آمد جمع را
    از نظر چون بگذری و از خیال کشته باشی نیم شب شمع وصال
    در یکی گفته بکش باکی مدار تا عوض بینی نظر را صد هزار
    که ز کشتن شمع جان افزون شود لیلی‌ات از صبر تو مجنون شود
    ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش بیش آید پیش او دنیا و بیش
    در یکی گفته که آنچت داد حق بر تو شیرین کرد در ایجاد حق
    بر تو آسان کرد و خوش آن را بگیر خویشتن را در میفکن در زحیر
    در یکی گفته که بگذار آن خود کان قبول طبع تو ردست و بد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #23
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
    او ز یک رنگی عیسی بو نداشت وز مزاج خم عیسی خو نداشت
    جامه‌ی صد رنگ از آن خم صفا ساده و یک‌رنگ گشتی چون صبا
    نیست یک‌رنگی کزو خیزد ملال بل مثال ماهی و آب زلال
    گرچه در خشکی هزاران رنگهاست ماهیان را با یبوست جنگهاست
    کیست ماهی چیست دریا در مثل تا بدان ماند ملک عز و جل
    صد هزاران بحر و ماهی در وجود سجده آرد پیش آن اکرام و جود
    چند باران عطا باران شده تا بدان آن بحر در افشان شده
    چند خورشید کرم افروخته تا که ابر و بحر جود آموخته
    پرتو دانش زده بر خاک و طین تا که شد دانه پذیرنده زمین
    خاک امین و هر چه در وی کاشتی بی‌خیانت جنس آن برداشتی
    این امانت زان امانت یافتست کفتاب عدل بر وی تافتست
    تا نشان حق نیارد نوبهار خاک سرها را نکرده آشکار
    آن جوادی که جمادی را بداد این خبرها وین امانت وین سداد
    مر جمادی را کند فضلش خبیر عاقلان را کرده قهر او ضریر
    جان و دل را طاقت آن جوش نیست با که گویم در جهان یک گوش نیست
    هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت
    کیمیاسازست چه بود کیمیا معجزه بخش است چه بود سیمیا
    این ثنا گفتن ز من ترک ثناست کین دلیل هستی و هستی خطاست
    پیش هست او بباید نیست بود چیست هستی پیش او کور و کبود
    گر نبودی کور زو بگداختی گرمی خورشید را بشناختی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #24
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیان خسارت وزیر درین مکر
    همچو شه نادان و غافل بد وزیر پنجه می‌زد با قدیم ناگزیر
    با چنان قادر خدایی کز عدم صد چو عالم هست گرداند بدم
    صد چو عالم در نظر پیدا کند چونک چشمت را به خود بینا کند
    گر جهان پیشت بزرگ و بی‌بنیست پیش قدرت ذره‌ای می‌دان که نیست
    این جهان خود حبس جانهای شماست هین روید آن سو که صحرای شماست
    این جهان محدود و آن خود بی‌حدست نقش و صورت پیش آن معنی سدست
    صد هزاران نیزه‌ی فرعون را در شکست از موسی با یک عصا
    صد هزاران طب جالینوس بود پیش عیسی و دمش افسوس بود
    صد هزاران دفتر اشعار بود پیش حرف امیی‌اش عار بود
    با چنین غالب خداوندی کسی چون نمیرد گر نباشد او خسی
    بس دل چون کوه را انگیخت او مرغ زیرک با دو پا آویخت او
    فهم و خاطر تیز کردن نیست راه جز شکسته می‌نگیرد فضل شاه
    ای بسا گنج آگنان کنج‌کاو کان خیال‌اندیش را شد ریش گاو
    گاو که بود تا تو ریش او شوی خاک چه بود تا حشیش او شوی
    چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زهره کرد
    عورتی را زهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخست ای عنود
    روح می‌بردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین
    خویشتن را مسخ کردی زین سفول زان وجودی که بد آن رشک عقول
    پس ببین کین مسخ کردن چون بود پیش آن مسخ این به غایت دون بود
    اسپ همت سوی اختر تاختی آدم مسجود را نشناختی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #25
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم


    مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
    وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست در مریدان در فکند از شوق سوز
    بود در خلوت چهل پنجاه روز خلق دیوانه شدند از شوق او
    از فراق حال و قال و ذوق او لابه و زاری همی کردند و او
    از ریاضت گشته در خلوت دوتو گفته ایشان نیست ما را بی تو نور
    بی عصاکش چون بود احوال کور از سر اکرام و از بهر خدا
    بیش ازین ما را مدار از خود جدا ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
    بر سر ما گستران آن سایه تو گفت جانم از محبان دور نیست
    لیک بیرون آمدن دستور نیست آن امیران در شفاعت آمدند
    وان مریدان در شناعت آمدند کین چه بدبختیست ما را ای کریم
    از دل و دین مانده ما بی تو یتیم تو بهانه می‌کنی و ما ز درد
    می‌زنیم از سوز دل دمهای سرد ما به گفتار خوشت خو کرده‌ایم
    ما ز شیر حکمت تو خورده‌ایم الله الله این جفا با ما مکن
    خیر کن امروز را فردا مکن می‌دهد دل مر ترا کین بی‌دلان
    بی تو گردند آخر از بی‌حاصلان جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند
    آب را بگشا ز جو بر دار بند ای که چون تو در زمانه نیست کس
    الله الله خلق را فریاد رس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #26
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دفع گفتن وزیر مریدان را



    گفت هان ای سخرگان گفت و گو




    وعظ و گفتار زبان و گوش جو
    پنبه اندر گوش حس دون کنید
    بند حس از چشم خود بیرون کنید پنبه‌ی آن گوش سر گوش سرست
    تا نگردد این کر آن باطن کرست بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید
    تا خطاب ارجعی را بشنوید تا به گفت و گوی بیداری دری
    تو زگفت خواب بویی کی بری سیر بیرونیست قول و فعل ما
    سیر باطن هست بالای سما حس خشکی دید کز خشکی بزاد
    عیسی جان پای بر دریا نهاد سیر جسم خشک بر خشکی فتاد
    سیر جان پا در دل دریا نهاد چونک عمر اندر ره خشکی گذشت
    گاه کوه و گاه دریا گاه دشت آب حیوان از کجا خواهی تو یافت
    موج دریا را کجا خواهی شکافت موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست
    موج آبی محو و سکرست و فناست تا درین سکری از آن سکری تو دور
    تا ازین مستی از آن جامی نفور گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار
    مدتی خاموش خو کن هوش‌دار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #27
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن

    جمله گفتند ای حکیم رخنه‌جو
    این فریب و این جفا با ما مگو چارپا را قدر طاقت با رنه
    بر ضعیفان قدر قوت کار نه دانه‌ی هر مرغ اندازه‌ی ویست
    طعمه‌ی هر مرغ انجیری کیست طفل را گر نان دهی بر جای شیر
    طفل مسکین را از آن نان مرده گیر چونک دندانها بر آرد بعد از آن
    هم بخود گردد دلش جویای نان مرغ پر نارسته چون پران شود
    لقمه‌ی هر گربه‌ی دران شود چون بر آرد پر بپرد او بخود
    بی‌تکلف بی‌صفیر نیک و بد دیو را نطق تو خامش می‌کند
    گوش ما را گفت تو هش می‌کند گوش ما هوشست چون گویا توی
    خشک ما بحرست چون دریا توی با تو ما را خاک بهتر از فلک
    ای سماک از تو منور تا سمک بی‌تو ما را بر فلک تاریکیست
    با تو ای ماه این فلک باری کیست صورت رفعت بود افلاک را
    معنی رفعت روان پاک را صورت رفعت برای جسمهاست
    جسمها در پیش معنی اسمهاست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #28
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفت حجتهای خود کوته کنید
    پند را در جان و در دل ره کنید گر امینم متهم نبود امین
    گر بگویم آسمان را من زمین گر کمالم با کمال انکار چیست
    ور نیم این زحمت و آزار چیست من نخواهم شد ازین خلوت برون
    زانک مشغولم باحوال درون

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #29
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دفتر اول مثنوی (اعتراض مریدان در خلوت وزیر)
    از مولوی




    جمله گفتند ای وزیر انکار نیست
    گفت ما چون گفتن اغیار نیست اشک دیده‌ست از فراق تو دوان
    آه آهست از میان جان روان طفل با دایه نه استیزد ولیک
    گرید او گر چه نه بد داند نه نیک ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی
    زاری از ما نه تو زاری می‌کنی ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
    ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
    برد و مات ما ز تست ای خوش صفات ما که باشیم ای تو ما را جان جان
    تا که ما باشیم با تو درمیان ما عدمهاییم و هستیهای ما
    تو وجود مطلقی فانی‌نما ما همه شیران ولی شیر علم
    حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد
    آنک ناپیداست هرگز گم مباد باد ما و بود ما از داد تست
    هستی ما جمله از ایجاد تست لذت هستی نمودی نیست را
    عاشق خود کرده بودی نیست را لذت انعام خود را وامگیر
    نقل و باده و جام خود را وا مگیر ور بگیری کیت جست و جو کند
    نقش با نقاش چون نیرو کند منگر اندر ما مکن در ما نظر
    اندر اکرام و سخای خود نگر ما نبودیم و تقاضامان نبود
    لطف تو ناگفته‌ی ما می‌شنود نقش باشد پیش نقاش و قلم
    عاجز و بسته چو کودک در شکم پیش قدرت خلق جمله بارگه
    عاجزان چون پیش سوزن کارگه گاه نقشش دیو و گه آدم کند
    گاه نقشش شادی و گه غم کند دست نه تا دست جنباند به دفع
    نطق نه تا دم زند در ضر و نفع تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
    گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست
    ما کمان و تیراندازش خداست این نه جبر این معنی جباریست
    ذکر جباری برای زاریست زاری ما شد دلیل اضطرار
    خجلت ما شد دلیل اختیار گر نبودی اختیار این شرم چیست
    وین دریغ و خجلت و آزرم چیست زجر شاگردان و استادان چراست
    خاطر از تدبیرها گردان چراست ور تو گویی غافلست از جبر او
    ماه حق پنهان کند در ابر رو هست این را خوش جواب ار بشنوی
    بگذری از کفر و در دین بگروی حسرت و زاری گه بیماریست
    وقت بیماری همه بیداریست آن زمان که می‌شوی بیمار تو
    می‌کنی از جرم استغفار تو می‌نماید بر تو زشتی گنه
    می‌کنی نیت که باز آیم به ره عهد و پیمان می‌کنی که بعد ازین
    جز که طاعت نبودم کاری گزین پس یقین گشت این که بیماری ترا
    می‌ببخشد هوش و بیداری ترا پس بدان این اصل را ای اصل‌جو
    هر که را دردست او بردست بو هر که او بیدارتر پر دردتر
    هر که او آگاه تر رخ زردتر گر ز جبرش آگهی زاریت کو
    بینش زنجیر جباریت کو بسته در زنجیر چون شادی کند
    کی اسیر حبس آزادی کند ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند
    بر تو سرهنگان شه بنشسته‌اند پس تو سرهنگی مکن با عاجزان
    زانک نبود طبع و خوی عاجز آن چون تو جبر او نمی‌بینی مگو
    ور همی بینی نشان دید کو در هر آن کاری که میلستت بدان
    قدرت خود را همی بینی عیان واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
    خویش را جبری کنی کین از خداست انبیا در کار دنیا جبری‌اند
    کافران در کار عقبی جبری‌اند انبیا را کار عقبی اختیار
    جاهلان را کار دنیا اختیار زانک هر مرغی بسوی جنس خویش
    می‌پرد او در پس و جان پیش پیش کافران چون جنس سجین آمدند
    سجن دنیا را خوش آیین آمدند انبیا چون جنس علیین بدند
    سوی علیین جان و دل شدند این سخن پایان ندارد لیک ما
    باز گوییم آن تمام قصه را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #30
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دفتر اول مثنوی (نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت)
    از مولوی




    آن وزیر از اندرون آواز داد
    کای مریدان از من این معلوم باد که مرا عیسی چنین پیغام کرد
    کز همه یاران و خویشان باش فرد روی در دیوار کن تنها نشین
    وز وجود خویش هم خلوت گزین بعد ازین دستوری گفتار نیست
    بعد ازین با گفت و گویم کار نیست الوداع ای دوستان من مرده‌ام
    رخت بر چارم فلک بر برده‌ام تا به زیر چرخ ناری چون حطب
    من نسوزم در عنا و در عطب پهلوی عیسی نشینم بعد ازین
    بر فراز آسمان چارمین

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/