صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 31

موضوع: ویژه نامه ايام سوگوارى و شهادت عزيز زهرا آقا اباعبدالله الحسين وهفتاد دو شقايق پرپرشده دشت کربلا

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    بر روی شــن، جز ردپای ســـرخ خــنـجر نیست
    جز نـــغمه‌هایی مانده از آوای پــــرپـــــر نیست
    آن ســــو: نگـــــاه مادری بـــی‌تاب فــــــرزندی
    این سو: یتیمی خفته با دستی که دیگر نیست

    منبر نشین نیزه است آیا که می‌خواند…

    آیا ظهوری تازه از وحی پیمبر نیست؟!
    باد، عاشقانه، مو به مو سر را نوازش کرد
    آیا نسیم شعله‌های آه خواهر نیست؟!
    «ای قطره‌های خون، سفیران گلوی تو
    باید ببوسم حنجرت را گر چه مادر نیست»
    لب‌های سر انگار نجوا می‌کنند آرام:
    «خواهر… برو… هر چند این رسم برادر نیست»
    خواهر، اسیر شعله‌ی لب‌های تفدیده است
    در سایه‌ی آتش، سفر کردن میسر نیست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    آب را گِل نکُنید
    شاید از دور علمدارِ حسین
    مشکِ طفلان بر دوش
    زخم و خون بر اندام
    می رِسَد تا که از این آب روان
    پُر کُنَد مشکِ تهی
    بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم
    تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
    نَفَسَش تازه شَوَد
    و بخوابد آرام
    آب را گِل نکُنید
    که عزیزانِ حسین
    همگی خیره به راهند که ساقی آید
    و به انگشتِ کَرَم
    گره کورِ عطش بگشاید
    آب را گِل نکُنید
    که در این نزدیکی
    عابدی تشنه لب و بیمارست
    در تب و گریه اسیر
    عمه اش این دو ، سه شب
    تاسحر بیدارست
    آب را گِل نکُنید
    که بُوَد مهریه ی مادرشان
    نه همین آب
    که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست
    مهر زهرای بتولست.
    از اینست که من می گویم:
    آب را گل نکنید
    آب را گل نکنید

    آب را گل نکنید . . .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    باز باران با ترانه مي خورد بر بام خانه
    يادم آيد كربلارا دشت پر شور وبلا را
    گردش يك ظهر غمگين گرم و خونين
    لرزش طفلان نالان زير تيغ نيزه داران
    با صداي گريه هاي كودكانه
    وندر اين صحراي سوزان
    مي دود طفلي سه ساله
    پر ز ناله ، دلشكسته، پاي خسته
    باز باران قطره قطره مي چكد از چوب محمل
    خاكهاي چادر زينب به ارامي شودگِل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    جانانی و جان بر تو سپردیم و نمردیم
    در هُرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
    نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
    ما جان بدر از داغ تو بردیم و نمردیم
    ابرو گره در هم زده چشمان شفق رنگ
    دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
    ظرف دل بی حوصله جوش آمد و سررفت
    خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
    اقبال نگون بخت نگر کاین همه سر را
    تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
    یک عمر نفس آمد و برگشت و به تسبیح
    عمر دل بی عار شمردیم و نمردیم
    ما زنده به عشقیم که با عشق بمیریم
    صدمرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تاریخ تشنگی

    در نقل است که ساره خاتون شوی خود ابراهیم را گفت : اینک که مرا فرزندی حاصل نیاید ، هاجر را به همسری برگزین! شاید از او صاحب فرزندی شوی! زمان چندانی نگذشت، که ابراهیم هشتاد و شش ساله، صاحب پسری شد که گویا کام او با تشنگی پیوندی دیرینه داشت .

    جناب ابراهیم همراه همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل به سوی سرزمین پسران "جر هم"(1) آهنگ سفر نمود! و به وادی لم یزرع "بکه"(2) در آمد.
    بار پروردگارا؛ گروهی از فرزندانم را در دره ای بی کشت نزدیک خانه شکوهمند تو جای داده ام، پروردگارا؛ تا نماز بپا دارند(3).
    ابراهیم به فلسطین بازگشت و بنابر فرمان الهی ، هاجر و اسماعیل را در میان آن دره پر رمز و راز، رها فرمود .
    اینک؛ هاجر تنها و تشنگی و طفلکی معصوم که هنوز، زبان به کامش نیامده و در دره ای به غایت گرم و آتشین و ناهموار!
    خداوندا؛ با غریبی و غربت چه کنم ؟ با آتش و عطش ،چگونه بسازم ؟
    هرم خورشید آزارش بیشتر می شد و طفل ابراهیم در آغوش مادر !... در سینه اش دیگر شیری نمانده و طفلش در نزدیکی مرگ ، گامهایش را به زمین می ساید .
    کودک را رهانید تا بلکه او را از تشنگی برهاند، به گمان آب، بر تلی گریخت، اما آبی نیافت، تنهایی اسماعیل، نگرانش کرده بود، ناگزیر به سویش بازگشت .
    گویند که مولا زبان د ر کام او گذاشت و گفت : زود باشد که از دست مبارک جدت سیراب شوی ! فقط، قدری درنگ ! دوباره به میدان رفت و بسیار جنگید تا نا جوانمردی به نام "منقذ بن مره عبدی" فرق مبارکش را با شمشیری آخته بشکافت و چون شیر بر زمین افتاد !

    لشکر شیطان از هر سو ، بر او تاختند تا آنکه "فقطعوه ارباً ارباً" قطعه قطعه اش کردند . و آن هنگام که از فراز اسب به زیر افتاد و در خون خود غلتید از دور پدر را خواند و گفت :

    ای پدر و آقای من؛ درود (خدا) بر شما ؛ آری؛ اینک از دستان جدم آبی نوشیدم که هرگز تشنه نخواهم شد و این هنگام بود که مولا در کنار پیکر اسماعیلش فرمود : ای پسر کوچکم ؛ بعد از تو دنیا چه زشت و کریه خواهد بود .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    من اگر نقاش بودم
    كربلا را ميكشيدم
    يك بيابان لاله ي سرخ
    نينوا را ميكشيدم
    دشتي از گلهاي پرپر
    نقشي از حلقوم و خنجر
    نقشي از عباس حيدر
    اشكي از طفلان زينب
    منظر نور هدايت
    كربلا را ميكشيدم


    ايام سوگواري سالار شهيدان تسليت باد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #27
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    04751803361399413983

    نهم محرم مطابق با تاسوعای حسينی را به عموم
    آزادگان جهان به ويژه دوستداران و عاشقان
    حضرت
    اباعبدالله الحسين وماه بني هاشم آقا اباالفضل العباس
    عليهم السلام وعاشقان و منتظران صاحب
    الزمان تسليت عرض مي کنيم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #28
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    09627162465072843145

    ماه بني هاشم


    حضرت عباس عليه السلام كه اكبر اولاد ام البنين و پسر چهارم امير المؤمنين عليه السلام و كنيتش ابوالفضل و ملقب به سقا و صاحب لواي امام حسين عليه السلام بود،

    چنان جمال دل آرا و طلعتي زيبا داشت كه او را ماه بني هاشم مي‌گفتند و چندان جسيم و بلند بالا بود كه بر پشت اسب قوي و فربه بر نشستي پاي مباركش بر زمين مي‌ كشيدي.

    او را از مادر و پدر سه برادر بود كه هيچكدام را فرزند نبود. ابوالفضل عليه السلام اول ايشان را به جنگ فرستاد تا كشته ايشان را به بيند و ادراك اجر مصائب ايشان فرمايد. پس از شهادت ايشان به نحوي كه ذكر شد.

    بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه چون آن جناب تنهائي برادر خود را ديد به خدمت برادر آمده عرض كرد اي برادر آيا رخصت مي‌فرمائي كه جان خود را فداي تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گريه آمد و گريه سختي نمود، پس فرمود اي برادر تو صاحب لواي مني چون تو نماني كس با من نماند.


    ابوالفضل عليه السلام عرض كرد سينه‌ام تنگ شده و از زندگاني دنيا سير گشته ام و اراده كرده ام كه از اين جماعت منافقين خونخواهي خود كنم.

    حضرت فرمود پس الحال كه عازم سفر آخر گريده اي‏‏، پس طلب كن از براي اين كودكان كمي از آب، پس حضرت عباس عَلَيْه السًَلام حركت فرمود و در برابر صفوف لشكر ايستاد و لواي نصيحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصيحت كرد و كلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نكرد.


    لاجرم حضرت عباس عَلَيْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشكر ديد به عرض برادر رسانيد.

    كودكان اين بدانستند بناليدند و نداي العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَي‍‍ْه السًَلام بي تابانه سوار بر اسب شده و نيزه بر دست گرفت و مشگي برداشت و آهنگ فرات نمود شايد كه آبي به دست آورد.

    پس چهار هزار تن كه مو كل بر شريعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه كردند و تيرها به چلة كمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام كه از پستان شجاعت شير مكيده چون شير شميده بر ايشان حمله كرد و زجز خواند:



    لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا
    نَفْسي لِنَفْس الًمُصطَفَي الطُّهرْوَقا
    وَ لا اَخافُ الشَّرَ يَو‎ْمَ الْمُلْتَقي
    حَتّي اُوراي فِي الْمَصاليتِلِقا
    اِنّي اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #29
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    86329000472845891703

    واعجبا...
    پیکر ماه و اینهمه ستاره؟!!
    قمری در خون نشسته است...
    ملائک گرداگردش به طواف آمده اند....
    کیستی ای ماه تر از ماه؟
    کیستی ای سقای بی آب؟
    کیستی...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #30
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    27859922484159006142

    شهادت حضرت عباس بن علي عليه السلام

    پس مقاتله كرد تا ضعف عارض آن جناب شد، ديگر باره نوفل (لعين) و به روايتي حكيم بن طفيل لعين از كمين نخله بيرون تاخت و دست چپش را از بند بينداخت، جناب عباس عليه السلام اين رجز خواند:


    يا نَفْسُ لاتَخْشي منَ الْكُفّارِوَ‌ اَبْشِري بِرحْمَهِ الْجَبّارِ
    مَعَ النَّبِيّ السَّيّدِ الْمُختارِقَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَساري
    فَاَصْلِهِمْ يا رَبّ حّر َّ النّار

    و مشگ را به دندان گرفتو همت گماشت تا شايد آب را به آن لبان تشنگان برساند وناگاه تيري بر مشگ آب آمد و آب آن بريخت و تير ديگر بر سينه‌اش رسيد و از اسب در افتاد.

    عَمُّوهُ بِالنَّبْلِ وَالسَّمْرِ الْعَواسِلفَخَرّض لِلاَرْضِ مَقْطُوعَ الْيَديْنِ لَهُ
    وَالْبَيْضِ الْفَواصِلِ مِنْ فَرْق اِلي قَدَممِنْ كُلّ مَجْدٍ يمينٌ غَيْرَ مُنْجَذِمٍ

    پس فرياد برداشت كه اي برادر مرا درياب، به روايت مناقب ملعوني عمودي از آهن بر فرق مباركش زد كه به بال سعادت به رياض جنت پرواز كرد. چون جناب امام حسين عليه السلام صداي برادر شنيد، خود را به او رسانيد ديد برادر خود را در كنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهاي مقطوع بگريست و فرمود:

    اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْري وَ قَلَّتْ حيلَت
    اكنون پشت من شكست و تدبير و چاره من گسسته و به روايتي اين اشعار انشاء فرمود:

    تَعَدَّيْتُمُ ياشَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيكُمْوَ خالَفْقُمُوا دينَ النًّبِيّ مُحَمدٍ
    اَما كانِ خَيْرُ الرُّسْلِ وَصّاكُمُ بنااَما نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِيّ الْمُسَدَّدِ
    اَما كانَتِ الزَّهْرآءُ اُمّيَ دُونَكُمْاَما كانِ مِنْ خَيْرِ الْبَريَّهِ اَحْمَدِ
    لَعِنْتُم وَ‌اُخْزيتُمْ بِماقَدْ جَنَيْتُمُفَسَوْفَ تُلاقُوا حرَّ نارٍ تُوَقَّدُ

    در حديثي از حضرت سيد سجاد عليه السلام مرويست كه فرمودند خدا رحمت كند عمويم عباس را كه برادر را بر خود ايثار كرد و جان شريفش را فداي او نمود تا آنكه در ياري او دو دستش را قطع كردند و حق تعالي در عوض دو دست او دو با ل به او عنايت فرمود كه با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز مي‌كند و از براي عباس عليه السلام در نزد خدا منزلتي است در روز قيامت كه مغبوظ جميع شهداء است و جميع شهداء را آرزوي مقام اوست.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/