بد لعابی کردن
بد مکن که بد افتی /// چه مکن که خود افتی
بد میکنی و نیک طمع می داری /// نیکی نبود جزای بدکرداری
بد و بیراه گفتن
بدهکار را که رو می دهی طلبکار می شود
بدی را بدی سهل است جزا
برادران جنگ کنند ابلهان باور
برادری به جا بزغاله یکی هفتاد دینار
برای آدم بدبخت از در و دیوار می بارد
برای تون تاب تخت حمام تخت سلطنت است
برای خالی نبودن عريضه
برای سرت گشاد است
برای شیطان هم پاپوش می دوزد
برای کسی بمیر که برایت تب کند
برای کسی تره خرد نکردن
برای لای جرز خوب بودن
برای نهادن چه سنگ چه زر
برای هر خری آخور نمی بندند
برای همه مادر برای من زن بابا
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند
برای یک دستمال ، قیصریه را آتش نمی زنند
بر باد رود هر آنچه از باد آید
برج زهر مار
بر خرمگس معرکه لعنت
بر رسولان پیام باشد و بس (ور نیاید به گوش همت کس....)(سعدی)
برزخ شدن
بر عکس نهند نام زنگی کافور
برق از سر پریدن
بر قوزک پایش لعنت
بر کرسی نشاندن حرف خود
برگ سبزی است تحفه درویش چه کند بی نوا ندارد بیش
برو این دام بر مرغ دگر نه /// که عنقا را بلند است آشیانه
برو خر خودت را بران
برو شیر درنده باش ای دغل
برو فکر نان کن که خربزه آب است
برو کشکت را بساب
بز اخفش
بز حاضر و دزد حاضر
بز خری کردن
بز دادن بزغاله گرفتن
بز دل
بزرگش نخوانند اهل خرد /// که نام بزرگان به زشتی برد(سعدی)
بزرگی به عقل است نه به سال
بزرگی سراسر به گفتار نیست /// دو صد گفته چون نیم کردار نیست(فردوسی)
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد
بز گر از سر چشمه آب می خورد
بزن بهادر
بزنم به تخته
بسا کسی که به روز تو ارزومند است
بس تجربه کردیم در این دار مکافات /// با درد کشان هرکه در افتاد بر افتاد(حافظ)
بس که گفتم زبانم مو درآورد
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ( صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی....)(سعدی)
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت /// بیاید که ما خاک باشیم و خشت(سعدی)
بشنو و باور مکن
بعد چهل سال گدایی شب جمعه رو گم کرده است
بعد از سیری لقمه پنج سیری؟
بکشم و خوشگلم کن
بگذار خودم رو جا کنم ببین با تو چها کنم
بگذار دم کوزه آبش رو بخور
بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ/// بار دگر روزگار چون شکر اید
بلبلان خاموش و خر در عرعر است
بلد نیستم راحت جان است
بل گرفتن
بمیر و بدم
بند را آب دادن
بنده شناس ، خداست
بنشین و بفرما و بتمرگ هر سه یک معنی دارد
بنکر که چه میگوید منگر که که میگوید
بنی ادم اعضای یک پیکرند/// که در آفرینش ز یک گوهرند
بود مرده هرکس که نادان بود/// که بی دانشی مرده جان بود
بوقلمون صفت
بول و قولش یکی است
بوی الرحمانش بلند شده
بوی شیر از دهنش می اید
بوی گلاب را از چه جوییم از گلاب(چون که گل رفت و گلستان شد خراب.....)(مولوی)
به آب باریکه ساختن
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد /// گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه(حافظ)
به آب آتش زدن
به آلاف و الوف رسیدن
به آهو میگوید بدو به تازی می گوید بگیر
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد
به امید همسایه باید بی شام خوابید
به این قران ببخش یا به این شمشیر بکش
به باد دادن
به باد رفتن
به بوی کباب امدیم دیدیم خر داغ میکنند
به پای خود به سلاخ خانه رفتن
به پفی مشتعل و به تفی خاموش
به تته پته افتادن
به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش میاید
به تنش گریه می کند
به تنگ امدن
به تنور سرد نون نمی زنند
به حساب کسی رسیدن
به حسنت نناز که به یک تب بند است، به مالت نناز که به یک شب بند است
به خاک سیاه نشاندن
به خرچنگ گفتند چرا کج کج راه می روی گفت جوانی است و هزار چم و خم
به خر دستش نمیرسد پالانش را می زند
به خون کسی تشنه بودن
به خیالم بالاخره انگوره ، رفتم دیدم لانه ی زنبوره
به درد خوردن
به دریا برود دریا خشک می شود
به دست آهن تفته کردن خمیر /// به از دست بر سینه پیش امیر
به دست و پا افتادن
به دشت اهوی ناگرفته مبخش(فرستاده گفت ای خدای رخش....)
به دعای کسی نیامده ام که به نفرین کسی برومبه دعای گربه سیاه بارون نمی آید
به دل خود بد نیاوردن
به دهنش مزه کرده است
بهرام که گور می گرفتی همه عمر /// دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)