مذاهب و ادیان الهی
یادم باشد....
که خدا با من است .
که فرشته ها برایم دعا میکنند،
که ستاره ها
شب را برایم روشن خواهند کرد
یادم باشد.....
که قاصدکی در راه است،
که بهار نزدیک است
که فردا منتظرم میماند
که من راه رفتن میدانم...
و دویدن!
و جاده ها قدم هایم را
شماره خواهند کرد،
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
که خدای من اینجاست
همین نزدیکی ها
و من تنها نیستم.....
مذاهب و ادیان الهی
مذاهب و ادیان الهی
خدايا!
كلبه ي كوچك و سبز آرامش مرا بر فراز قله هاي سپيد پوش
عشقت پايدار بدار.
خدايا!چشمه ي جوشان اميدواري مرا در مسير اقيانوس بي نيازي٬
جاري گردان.
خدايا!آسمان لاجوردي انديشه هاي پوياي مرا به نور خورشيد آستانت
گرما بخش.
خدايا!به صندوقچه ي كوچك سينه ام٬تاب طپش پرشور زندگي را ببخش
تا وسعت و فراخي يابد.
خدايا!كلام زميني مرا با آيات الهام بخش الهي٬روحي آسماني بخش
تا قلم قادر باشد شكرانه ي آن را به جا آورد.
خدايا!چشمان كوچك مرا به وسعت كائنات بي انتهايت بگشا تا ذره اي
از نعمت هاي بي شمار تو را ناديده نگيرم.
خدايا!پرنده ي سبك بال وجودم را در آشيانه آغوش پرمهرت آرام ده تا لالايي
دلنشين آفرينش٬مرا به خواب شيرين با تو بودن فرو برد.
مذاهب و ادیان الهی
خداوندا
ما را از بندگان شکر گذارت قرار ده که در میان غوغای دل و غفلت اندیشه
، تنها با غزال یاد تو ، سجاده را در آغوش می کشند و از تو می خواهند
که در طریق بندگی ات ثابت قدم و استوارشان گردانی و لذت پرواز و اوج
گرفتن در آسمان عشقت را عطایشان فرمایی
مذاهب و ادیان الهی
خدايا !
امروز سحر درخت سرو حياطمان را نگاه كردم و گفتم در اين سكوت دل انگيز ،
تو مشغول تسبيح خداوندي و همينطور در تمامي لحظات ديگر شبانه روز !البته
طبيعي است چرا كه تو مشغله و دغدغه اي نداري و خود به خود رشد مي
كني و وقت آزادت زياد است !ولي ناگهان به خود آمدم كه آيا تمام دغدغه و
مشغله هاي من منطقي است ؟يا اينكه خودم بيجهت تا اين حد ذهنم را درگير
مسايلي مي كنم كه ياد خدا كمتر به سراغم بيايد .آيا رشد من هم همانند اين
درخت در دستان توانمند خداوند نيست ؟
و اين لحظه مي گويم :
خدايا شكرت كه در شروع روزم به من هديه اي گرانقدر عطا فرمودي و آن
اينست كه :
جور ديگري انديشيدم و از دريچه جديدي ديدم
مذاهب و ادیان الهی
خدايا!
از وقتي كه نوشتن از تو را آغاز كردم٬
انگار حرف هايم با تو بيشتر شده٬
انگار ناگفته هايي كه به زبان قلم جاري مي شوند پاياني ندارند.
پروردگار نازنينم!شكايتي ندارم و شادم!براي حرف هايي كه با
تو دارم٬پاياني قرار نده
مذاهب و ادیان الهی
بشنو صداي مرا ...
وقتي از کرانه هاي ناپيدا صدايت مي زنم و نامت را مي خوانم ...
بشنو صداي مرا ...
که در تنهايي مبهم زندگي ام فرياد مي زنم ...
بشنو صداي مرا ...
تا پاسخي باشي بر زمزمه هاي دلتنگي ام ...
چه زيباست ...!!!
نظاره ي فرشته هايي که از آسمان دسته دسته مي آيند ...
و دستانشان پر از گلهاي بهاريست ...
خدايا !!!
زمزمه هايم را بشنو و صدايم کن
تا از پله هاي سعادت بالا روم
و به سوي تو راه پيدا کنم ...!!!
مذاهب و ادیان الهی
تو خدای منی ...
کتمانی نیست تنها حقیقت این وادی را
بگذار لختی هم من خدایی کنم
نه ... جهان از آنِ تو ..
فقط خودم را میخواهم
منِ از منیت خویش رها شده را
قرضش میدهی؟
متاع ارزانیست..
هرچه هست زیر سر همین من است...
دغدغه نوشتن را ته نایژه هایش که بخشکانم یاد می گیرد "اینجا هوا خوب است"
یعنی خوب است...همین.
آدمش میکنم این حوای خودسر را..
چیزی درون سینه اش هست که باید بیفتد از تک و تا...
اینجا مه غلیظی است...
نمیگذارد تا هر دو دیده ام ببیند...
اما همین یک دم و یک دیده بس..پشیمان شدم خود را بخوانم..
دیدی...؟؟
چشم من همان چشم است و من همان من...
اما هنوز هم دلداری ام به جنینی که در جوی آب بود همین است..
"چیزی را از دست نداده ای!"
و باز آدمها هرکدام شبیه خودشان می میرند..
نفـــست را حبس سینه کن...
نخواهی مـــرد...
آدم برفی ها هم مرده به دنیا می آیند..
راستی..!!
آدم برفی ها قبرشان کجاست؟
مذاهب و ادیان الهی
خدای من
ای اندیشه روشن از حکمت
ای تن گرم از امید
ای سپیده صبح
مرا از خاک آفریدی تا بیندیشم به صداقت ماهی ها
تا حس کنم رویای خیس کویر تشنه را
تا لمس کنم
آسمان را
باران را
دریا را
عزیزترینم
گاهی وقت ها به تو می اندیشم
نه به خدائیت
و نه به مهربانیت
مهربانی که گوشه ای از تار موی توست
و خوبی تنها یک تبسم از لب توست
به تو می اندیشم گاهی
گاهی وقتها
آن زمان که غربتت تمام وجودم را آتش می زند
تنهائیت تنهائیم را می رباید
آی مهربان
نمیخواهی فریادی بزنی
نمیگوئی از گناهانم
از دردهایم
از غصه هایم
نمیخواهی از بدی هایم بگوئی
آخر چیزی بگو
سکوتت آتش است و
تبسمت تازیانه زخم نمک خورده ام
چقدر سوختن و ساختن
چقدر دیدن و لب فرو بستن
از من بگذر
برای تمام لحظه های بی تو بودنم
برای همه نفس های بی تو کشیدنم
برای همه ثانیه ثانیه های غربتت
و ببخش مرا که محتاج تر از من کسی برای بخشش نیست
به قاصدک های آواره در باد سوگند
به پرستوهای بی بهار
به لب های کبود مشرق
و به شبنمی افتاده به چنگ شب حیات
قسم
که من سوخته عشق توام
چون سوخته عشقم در نار نخواهم شد
مذاهب و ادیان الهی
اگر چه یاد آور حضوری است در زمین اما برای من
یاد آور شروعی دوباره هست از طراوت و باران در زمان
یادآور زندگی
تبسم
دریا
خدا
پس به رسم زندگی و تبسم و دریا و خدا
سلام
یادم میاد از استاد اهل دلی پرسیدم
جمله ای به من یاد دهید که وقتی ناراحتم خوشحال شوم
و وقتی خوشحالم ناراحت
تا غرور شادی ما را نگیرد
مثل همیشه تبسمی کرد و آرام گفت
با خودت بگو
این نیز بگذرد
و من مدتهاست که در اوج سختیها و مشقتها
و در اوج شادی و نشاط با خود زمزمه میکنم
این نیز بگذرد
آخر مگر نه این است که فاصله ما تا خدا به اندازه یک دست است
میگوئی نه؟
دستانت را بالا ببر
بالا و بالاتر
توانستی آسمان را لمس کنی؟
ابرها را
نه؟
اما من مطمئنم دستت را گرفت خدای آسمان
آری
وقتی دلت در اسمان باشد مهم نیست دستت به آسمان برسد یا نه
مهم نیست بتوانی ابرها را کنار بزنی یا نه؟
و مهم نیست خورشید را ببینی یا نه؟
مهم این است که دلت در آسمان است و دستت در دست خدا
اگر روزی دیدی ابرهای زندگیت آنقدر زیاد شده اند که دیگر نمیتوانی خورشید را ببینی
باز هم نگران نباش
و با خودت بگو
این نیز بگذرد
و به آنهائی فکر کن که از خوشی دنیا بیش از یک تکه نان خالی قسمتشان نشده است
به آنهائی که تمام آرزویشان یه بار بدون درد و آه نفس کشیدن است
به آن دختر بچه ای که سرمای زمستان تن رنجورش را می نوازد
و یا به آن دخترک کبریت فروش
باز هم نگران نباش
و با خود بگو
این نیز بگذرد
آنگاه این شعر را زمزمه کن
باری حکایتی است حتی شنیده ام
بارانی آمده است و براه اوفتاده سیل
هر جا که مرز بوده و خط پاک شسته است
دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست
کوته شدست فاصله دست و آرزو
حتی نجیب بودن و ماندن محال نیست
بیدار راستین شده خواب فسانه ها
مرغ سعادتی که در افسانه ها می پرید
آنجا فرود آمده بر بام خانه ها
هر سو صلا زند
کای هرکه ای بیا
زنبیل خویش پر کن از آنچت که آرزوست
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)