صفحه 29 از 51 نخستنخست ... 1925262728293031323339 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 281 تا 290 , از مجموع 505

موضوع: و تو رفتی و من هنوز شرمگین مانده ام(شعرهایی برای عزیز پرواز کرده)

  1. #281
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    35
    تشکر تشکر کرده 
    101
    تشکر تشکر شده 
    55
    تشکر شده در
    29 پست
    قدرت امتیاز دهی
    21
    Array

    پیش فرض

    ي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم چند وقت است که هر شب به تو مي انديشم
    به تو آري ، به تو يعني به همان منظر دور به همان سبز صميمي ، به همبن باغ بلور
    به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري که سراغش ز غزلهاي خودم مي گيري
    به همان زل زدن از فاصله دور به هم يعني آن شيوه فهماندن منظور به هم
    به تبسم ، به تکلم ، به دلارايي تو به خموشي ، به تماشا ، به شکيبايي تو
    به نفس هاي تو در سايه سنگين سکوت به سخنهاي تو با لهجه شيرين سکوت
    شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
    در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
    یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
    آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده بر سر روح من افتاده و آوار شده
    در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
    یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
    رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
    آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
    اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
    حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
    آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
    اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشاگه این خیل تماشا شده است
    آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
    بهروز یاسمی
    ویرایش توسط oomidd : 06-11-2011 در ساعت 12:23 PM

  2. #282
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    35
    تشکر تشکر کرده 
    101
    تشکر تشکر شده 
    55
    تشکر شده در
    29 پست
    قدرت امتیاز دهی
    21
    Array

    پیش فرض

    به سر فصل نگاه من رسيدي چشم بادامي

    سطوح انزوايم را دريدي چشم بادامي

    به روي موج ها در وسعت درياچه ذهنم

    نماد رقص يك قوي سپيدي چشم بادامي

    در اين مدت كه دور از جذبه هاي چشم من بودي

    جه مي كردي، چه ديدي، چه شنيدي چشم بادامي

    به شوق لمس دست تو شدم از شاخه آويزان

    ولي تو اشتياقم را نچيدي چشم بادامي

    شبيه مرغ هاي آشيان گم كرده در طوفان

    از اين شاخه به آن شاخه پريدي چشم بادامي

    شبيه من كه پيوسته تو را در خواب مي ديدم

    تو هم آيا مرا در خواب ديدي چشم بادامي

    از اينها بگذريم اينجا كه جاي شكوه كردن نيست

    بگو از عاشقي حرف جديدي چشم بادامي

    بگو از رشته رشته هاي نازك چشمكت اين بار

    براي من چه نيرنگي تنيدي چشم بادامي پرویز کریمی
    ویرایش توسط oomidd : 06-11-2011 در ساعت 12:41 PM

  3. #283
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    چه کسی باور کرد
    که دل سرد مرا
    آتش عشق تو خاکستر کرد


    با که گویم غم هجران تو را



    هوس زلف پریشان تو را


    عمر من در شرف پاییز است


    من چو یک شاخه خشک


    آخرین برگ بر این شاخه تویی


    من بدان امیدم


    که بهاری دگر از راه رسد


    آخرین برگ مرا


    باد پاییز نبرد


    آه . . . وزش باد چه خوف انگیز است


    چه کسی باور کرد


    اشک جاری شده از دیده منRomantic Events Flowers photo 067


    چشمه اش آن نفس گرم تو بود


    طپش تند دلم


    حاصل لمس تن نرم تو بود


    چه کسی باور کرد


    که من از عشق تو سرشار شدم


    مانده بودم همه خواب


    تا که با لمس تن گرم تو بیدار شدم


    تو همه بود ِ منی


    تو در این کوره ره خلوت عمر


    همه مقصود منی


    چه کسی باور کرد


    که تو معبود منی
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. 2 کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #284
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،
    پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش
    مهربانت بسته شد ، چشمه لبم خشک خشک شد ،
    و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!
    وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،
    آسمان چشمانم ابری و دل گرفته شد و غروب غمگین عشق
    در آسمان قلبم نشست!
    وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،
    و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!
    وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
    زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و
    دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!
    وقتی تو رفتی همدم من پرندگان شدند و
    رفیق شب و روز من تنهایی شد!
    تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،
    و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!
    تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،
    و دستهایم همیشه لرزان!
    تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،
    و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!
    وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم
    و هر شب نیز اگر خوابی به این
    چشمهای خسته من می آمد خواب تو را میدیدم!
    وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،
    و تنها نگاهم به پایان جاده که به
    تو میرسم و تو را در آغوش خود میگیرم بود!
    تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که
    در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو
    بودم!وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کاووس وحشتناک شد
    و دیگر از هر چه سفر بود
    نفرت داشتم!تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم
    تنها از دوری و از رفتن تو مینوشت!
    تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !
    وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز
    آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم
    سلام عاشقانه مرا به تو برسانند
    و روزی تو را همراه با خود بیاورند
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  6. #285
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    به روي گونه تابيدي و رفتي
    مرا با عشق سنجيدي و رفتي
    تمام هستي ام نيلوفري بود
    تو هستي مرا چيدي و رفتي
    کنار انتظارت تا سحر گاه
    شبي همپاي پيچک ها نشستم
    تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

    تمناي مرا ديدي و رفتي
    شبي از عشق تو با پونه گفتم
    دل او هم براي قصه ام سوخت
    غم انگيزست تو شيداييم را
    به چشم خويش فهميدي و رفتي
    چه بايد کرد اين هم سرنوشتي ست
    ولي دل رابه چشمت هديه کردم
    سر راهت که مي رفتي تو آن را

    به يک پروانه بخشيدي و رفتي
    صدايت کردم از ژرفاي يک ياس
    به لحن آب نمناک باران
    نمي دانم شنيدي برنگشتي
    و يا اين بار نشنيدي و رفتي
    نسيم از جاده هاي دور آمد
    نگاهش کردم و چيزي به من نگفت
    توو هم در انتظار يک بهانه
    از اين رفتار رنجيدي و رفتي
    عجب درياي غمناکي ست اين عشق
    ببين با سرنوشت من چها کرد
    تو هم اين رنجش خاکستري را
    ميان ياد پيچيدي و رفتي
    تمام غصه هايم مقل باران
    فضاي خاطرم را شستشو داد
    و تو به احترام اين تلاطم
    فقط يک لحظه باريدي و رفتي

    دلم پرسيد از پروانه يک شب
    چرا عاشق شدي در عجيبي ست
    و يادم هست تو يک بار اين را
    ز يک ديوانه پزسيدي و رفتي
    تو را به جان گل سوگند دادم
    فقط يک شب نيازم را ببيني
    ولي در پاسخ اين خواهش من
    تو مثل غنچه خنديد و رفتي
    دلم گلدان شب بو هاي رويا ست
    پر است از اطلسي هاي نگاهت
    تو مثل يک گل سرخ وفادار
    کنار خانه روييدي و رفتي
    تمام بغض هايم مثل يک رنج
    شکست و قصه ام در کوچه پيچيد
    ولي تو از صداي اين شکستن
    به جاي غصه ترسيدي و رفتي
    غروب کوچه هاي بي قراري
    حضور روشني را از تو مي خواست
    تو يک آن آمدي اين روشني را
    بروي کوچه پاشيدي و رفتي
    کنار من نشستي تا سپيده
    ولي چشمان تو جاي دگر بود
    و من مي دانم آن شب تا سحرگاه
    نگاران را پرستيدي و رفتي
    نمي دانم چه مي گويند گل ها
    خدا مي داند و نيلوفر و عشق
    به من گفتند گل ها تا هميشه
    تو از اين شهر کوچيدي و رفتي
    جنون در امتداد کوچه عشق
    مرا تا آسمان با خودش برد
    و تو در آخرين بن بست اين راه
    مرا ديوانه ناميدي و رفتي
    شبي گفتي نداري دوست من را
    نمي داني که من آن شب چه کردم
    خوشا بر حال آن چشمي که آن را
    به زيبايي پسنديدي و رفتي
    هواي آسمان ديده ابريست
    پر از تنهايي نمنک هجرت
    تو تا بيراهه هاي بي قراري
    دل من را کشانيدي و رفتي
    پريشان کردي و شيدا نمودي
    تمام جاده هاي شعر من را
    رها کردي شکستي خرد گشتم
    تو پايان مرا ديدي و رفتي




    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  7. #286
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    با من بمون اي همسفر با من كه از ره خسته ام


    با جام لبريز از نگاهت از هستي خود رسته ام


    با من بمون اي هم زبون تو اين شب دلواپسي


    با من كه تنها مانده ام در لحظه هاي بي كسي


    اي يادگار از تو غرور زخمي ام اي فارغ از من فارغ از یادت ني ام


    بر من رقيبم را پسنديدي ولي شادم كه مي داني و مي دانم كي ام


    شادم كه سودايي ندارم در سينه غوغايي ندارم


    آينه ام خو كرده با شب چشمي به فردايي ندارم


    با من بمون اي همسفر بامن كه از ره خسته ام


    با جام لبريز از نگاهت از هستي خود رسته ام


    با من بمون اي هم زبون تو اين شب دلواپسي


    با من كه تنها مانده ام در لحظه هاي بي كسي
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  8. #287
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    اهم آمد به در خانه و در خانه نبودم

    ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
    خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
    آن‌که می‌خواست برویم در دولت بگشاید
    با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
    آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
    من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
    آنکه می‌خواست غبار غمم از دل بزداید
    آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
    یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
    که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
    ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
    گو به سر می‌رود از آتش هجران تودودم
    جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
    این شد ای مایه‌ی امید ز سودای تو سودم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #288
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

    خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
    و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
    رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
    چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
    به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها
    تپش تبزده نبض مرا می فهمید
    آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
    مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
    ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
    هیچکس مثل تو ومن به تفاهم نرسید
    خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
    ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
    منکه حتی پی پژواک خودم می گردم
    آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #289
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گفتى: غزل بگو! چه بگویم مجال کو
    شیرین من، براى غزل شور و حال کو
    پر مى زند دلم به هواى غزل، ولى
    گیرم هواى پرزدنم هست، بال کو
    گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
    چشم و دلى براى تماشا و فال کو
    تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
    آن برگ هاى سبز سرآغاز سال کو
    رفتیم و پرسش دل ما بى جواب ماند
    حال سؤال و حوصله قیل و قال کو
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  11. #290
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    قطار می‌رود

    تو می‌روی

    تمام ایستگاه می‌رود

    و من چقدر ساده‌ام

    که سال‌های سال

    در انتظار تو

    کنار این قطار رفته ایستاده‌ام

    و همچنان

    به نرده‌های ایستگاه رفته

    تکیه داده‌ام!
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 29 از 51 نخستنخست ... 1925262728293031323339 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/