صفحه 29 از 32 نخستنخست ... 192526272829303132 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 281 تا 290 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #281
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مهد عليا

    270px D985D987D8AFD8B9D984DB8CD8A7
    مهد علیا بر روی تخت طاووس (در وسط)، پسرش ناصرالدینشاه و دخترش عزتالدوله



    ملک جهان خانم ملقب به نواب علیه و مهدِ عُلیا (۱۲۲۰ - ۶ ربیع الثانی ۱۲۹۰ ، تهران) همسر محمد شاه و مادر ناصرالدین شاه قاجار بود[۱].
    ملک جهان خانم دختر امیر محمد قاسم خان قاجار قوانلو (ملقب به ظهیرالدوله) و بیگم جان خانم (دختر دوم فتحعلیشاه قاجار) بود. در ۱۶ سالگی او را به عقد پسرداییاش محمدمیرزا که آن زمان ولیعهد بود درآوردند[۱].
    او در ۲۵ سالگی، پسرش ناصرالدین میرزا و در ۳۰ سالگی، دخترش، عزت ملک (ملک نسا خانم) را به دنیا آورد. محمد شاه با اینکه ناصرالدین میرزا را از ۵ سالگی به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود چند بار قصد کرد پسر دیگرش عباس میرزا (پسر خدیجه کردستانی که نسبش به شیخهای نقشبندیه میرسید) را ولیعهد کند. در سال ۱۲۶۴ ق که محمدشاه درگذشت، مهد علیا پسرش را که در تبریز بود به تهران فراخواند و خود نیز به کمک هوادارانش و سفارت انگلیس برای ۴۵ روز امور مملکت را به دست گرفت و آرامش شهر را حفظ کرد. او به عنوان ملکه مادر نایب السلطنه شورای سلطنت را تشکیل داد. مثلا حاج میرزا آقاسی وزیر محمدشاه را که هوادار عباس میرزا بود عزل کرد. عباس میرزا و خدیجه کردستانی نیز که از جانب او احساس خطر جانی میکردند با کمک فرهاد میرزا معتمدالدوله به سفارت انگلیس پناه برده و در آنجا تحصن کردند[۱].
    مهدعلیا بسیار باهوش بود. بر ادبیات فارسی و زبان عربی مسلط بود، با موسیقی و آواز آشنا بود و خط ریز و خط درشت مینوشت. شعر میگفت و در سخنانش از مثلها و روایات زیادی استفاده میکرد. او قرآن را به صورت دودانگ در آهنگ حجاز میخواند. مهد علیا به ساختن و نوسازی بناها مانند باغ مادر شاه در مرقد شاه عبدالعظیم، مدرسه حکیم باشی (یا مدرسه مهد علیا)، ساختن بارگاه و بقعه زبیده خاتون، تعمیر و اتمام مسجد امیرقاسم خان، پدرش (یا مسجد مادر شاه) توجه داشت. از مهد علیا چند سجع مُهر با عنوانهای «ملک النساء العالمین»، «عصمة الدنیا و الدین» و … باقی است[۱].
    مهد علیا در روزگار پادشاهی پسرش به نفوذ بالایی در کارهای کشور دست یافت. دختر مهد علیا، ملکزاده خانم ملقب به عزتالدوله با وجود ناخرسندی مهد علیا در ۱۳ سالگی در روز جمعه ۲۲ ربیعالاول از سال ۱۲۶۵ ق.[۲] به همسری امیر کبیر درآمد و کینه او نسبت به امیرکبیر بیشتر شد. او در جناح مخالف امیرکبیر تمام کوشش خود را برای مبارزه با اصلاحات وی و براندازیاش صرف کرد. سرانجام امیر کبیر با دخالت او در سال ۱۲۶۵ در حمام فین کاشان به قتل رسید. پس از مرگ امیرکبیر، موجب صدراعظم شدن میرزا آقا خان نوری اعتمادالدوله شد و دخترش عزت ملک خانم را که سیاهپوش امیرکبیر بود به اجبار به عقد میرزا کاظم خان پسر آقاخان نوری درآورد[۱].
    برخی منابع اورا زنی منحط از لحاظ اخلاقی و روابط خصوصی میدانند.[۳] حتی میرزا تقی خان امیر کبیر نیز در هنگام آخرین ملاقات با وی او را روسپی خوانده است.[۴]
    او در سن ۷۰ سالگی در ۶ ربیع الثانی ۱۲۹۰ ق. ، هنگامی که ناصرالدین شاه به سفر اروپا رفته بود در تهران درگذشت و در آرامگاه محمدشاه در قم دفن شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #282
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حسين بهزاد

    حسین بهزاد نقاش معروف ایرانی است.


    زندگینامه

    جدش ميرزا لطفالله ، از اهالی شيراز بود. اين مرد اهل منبر بود ، اما پدر بهزاد ميرزا فضل الله در اصفهان به دنيا امد و در شيراز و اصفهان قلمدانسازی را ياد گرفت. ۲۲ سال از ازدواج پدر و مادرش گذشته بود كه حسين به دنياآمد. او شش هفت ساله بود كه پدرش در گذشت . او ماند و مادرش و يك خواهر . چند ماهی به مدرسه (شرف مظفر)رفت . اما از آن جايی كه مدرسه دور بود و او درس خوان نبود ، مدرسه را رها كرد و شاگرد حجره قلمدانسازی شد . مادرش بعد از مرگ همسر اولش شوهر ديگری اختيار كرد و توجهی به حسين نداشت . روزگار او همين طور به سختی و مشقت میگذشت . گاهی نان خالی هم گيرش نمیامد و مجبور بود گرسنه بخوابد. اما عشق به طراحی و نقاشی او را زنده نگاه میداشت. خودش میگويد : (هميشه مدادوكاغذ توی جيبم بود). گاهي نصف شب ، در نور مهتاب نقاشي ميكرد.

    كم كم كارش در حجره قلمدان سازي بالا گرفت . بهزاد ناگهان بيمار ميشود . همه فكر ميكنند كه زنده نميماند . كارو بارش رااز دست ميدهد و ناچار به خانه مادرش ميرود . زيرا در امدي نداشت.

    فتوح السلطنه كه هنر بهزاد را ميشناخت ، او را به خانه خود برده و او را از بيماري نجات داد . او يك كتاب خطي (خمسه نظامي) را توسط بهزاد ، در مدت يكسال اقامت او در منزلش ، با مينياتورهايي زيبا به تصوير كشيد ، فتوح السلطنه از بهزاد دعوت كرد بعد از تمام شدن نقاشيها با او به اروپا بروند تا كتاب را انجا بفروشند. در همين موقع از بهزاد دعوت مي شود وارد ارتش شود ، اما بعد از مدتي از ارتش بيرون ميايد . در اين مقطع از زندگي بهزاد با دختر صاحبخانه خود كه( عزيزه ) نام داشت ازدواج ميكند ، مدت ۴۹ سال باهم زندگي ميكنند ، ثمره ازدواج انها ، يك پسر است كه پرويز نام دارد.

    بعدها بهزاد شنيد كه فتوح السلطنه لندن و پاريس رفته و ان كتاب خطي خمسه نظامی رابه نام يك كار قديمي به مبلغ ۸۰۰۰ ليره به يك موزه فروخته است. بعدها هم كه فتوح السلطنه به ايران بازگشت بهزاد موقعيتي پيدا نكرد تا سهم خود را بگيرد ، زيرا فتوح السطنه سكته كرد و در گذشت .
    در اين بين بهزاد براي چند نفرهم كار ميكرد. من جمله كتاب هاي خطي صدرالممالك وزير دربار را مصور كرد. همچنين براي موزهاي كه پرنس ارفع الدوله در موناكو داشت چند مينياتور تهيه كرد.سفارش دهندگان بيشتر ، كارهاي بهزاد رابه عنوان عتيقه در خارج كشور ميفروختند و پول هاي گزافي ميگرفتند . ديگر بهزاد شهرتي پيدا كرده بود . حتي بعضيها كارهاي او را تقليد كرده با امضاي بهزاد مي فروختند.
    درسال ۱۳۱۴ (ه ش) موسیو رابینو باستان شناس فرانسوی بهزاد را با خود به فرانسه میبرد تا در انجا برایش کار کند . در این موقع تاجر های کلیمی عتیقه فروش ، دایم محرمانه به او مراجعه میکنند و می خواهند برای انان کار کند. زیرا انها میتوانستند کارهای بهزاد را به عنوان کارهای قدیمی و عتیقه بفروشند . بهزاد هم گاهی برای انان کار میکرد . مثلاً صفحهای از یک کتاب خطی را برای یکی از انها نقاشی کرد و ان تاجر آن را به عنوان عتیقه به مبلغ گزافی به یکی از مجموغه دارها فروخت.
    در این زمان بهزاد به موزه لوور هم میرفت و روی اثار قدیمی مینیاتور ایرانی مطالعه میکرد . سرانجام بعد از چند سال به ایران برگشت. در ایران برای این وان کار میکرد . جنگ جهانی دوم شروع شده بود و متفقین در تهران بودند و کارهای بهزاد را بخوبی میخریدند.
    از این زمان به بعد ، بهزاد دیگر کم کم کارهای تجاری را کنار گذاشت و به خلق شاهکارهای هنری که خود دوست میداشت برداخت. تابلو های ، فردوسی ، فتح بابل ،ایوان مداین ، شب قدر حافظ و نفت یادگارهای این دوره از عمر او هستند.
    روی تابلوی فردوسی دو سال کار کرد. دو تابلو هم برای جشن المپیاد ساخت . یکی چوگان بازی دیگری کشته شدن دیو سفید به دست رستم .انها هم برای او دیپلمی فرستادند که از طرف شاهنشاه در سال ۱۳۳۲ به بهزاد اعطاء شد.
    او هفده نمایشگاه در داخل و خارج کشور برکذار کرد ، چندین جایزه و مدال گرفت. هنرمندان ایرانی و خارجی به علت هنر و اخلاق انسانیش ، بسیار او را دوست داشتند. مرحوم ملک الشعرای بهار در مدح او سرودند.
    او در مدت زندگی خود قریب ۴۰۰ کار هنری به وجود اورد که بعضی از مشهورترین انها عبارتاند از : ( قحطی ) ، (بهرام و گلاندام) که به سبک مینیاتور است ، خزان جوانی ، دختر رز ، کشتن رستم دیو سفید را ، خیال ، ابو علی سینا ، شب قدر حافظ ، رودکی ، صورت شمس تبریزی و مولانا جلال الدین رومی ، ابریق مرا شکستی . فتح بابل یکی از بهترین کاهای اوست گه در آن پیروزی کوروش بر بابل و ازادی بردگان نموده شده است. بهزاد دارای شهرت جهانی بود ، او هنر مینیاتور را به اوج خود رسانید.
    شیوه مینیاتور قبل از او ، همان شیوه رایج مغولی بود . حتی اداب و رسوم مغولها هم در ان به چشم میخورد ، شکلها شبیه به هم ویکنواخت بود . او این شیوه را عوض کرد و شکلهای ایرانی را وارد مینیاتور کرد .
    او بسیاری از ریزه کاریهای زائد مینیاتور را به دور ریخت . درکارهای او حالات و روحیات اشخاص مشخص است .در کار قدما سایه وجود نداشت ،اوسایه را وارد مینیاتور کرد در رنگ امیزی هم ابتکار کرد . بهزاد اصولا دارای قوه ابتکار بود . در قدیم چون مینیاتور را اغلب برای کتابها میکشیدند ، اندازههای انها هم کوچک بود ، ولی بهزاد قطع مینیاتور را بزرگ کرد . هم چنین مینیاتور قدما بر از اشخاص گوناگون بود او از عده اشخاص هم کاست . خلاصه در بین مینیاتور سازان ایرانی ، بهزاد شخصیت نو اور و ممتازی است . پس از بایان دوره صفویه مینیاتور تکراری و کم مایه بود. این هنر ظریف ایرانی در دوره قاجار تحت تأثیر نقاشیهای روسی و فرنگی از مسیر خود منحرف گردیده بود. سر انجام بهزاد توانست مینیاتور را به مسیر اصلی وحقیقی خود برگرداند او در این راه رنج ها کشید و شاهکارهای بزرگ افرید.

    در اردیبهشت ۱۳۳۷ خورشیدی ، مجلس شورای ملی تصویب کرد که مادام العمر حقوق معینی از طرف دولت به این هنرمند بزرگ برداخت گردد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #283
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ستار خان


    200px Sattar khan

    ستار خان از سرداران جنبش مشروطه خواهی ایران، و ملقب به سردار ملی است. در مقاومت تبریز وی جانفشانیهای بسیاری کرد.

    • ۱ مقدمه
    • ۲ جوانی
    • ۳ مقاومت
    • ۴ مرگ
    • ۵ جستارهای وابسته
    • ۶ پیوند به بیرون
    • ۷ منابع



    مقدمه

    ستار قرهداغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ق (۱۸۶۸ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قرهداغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی اش بر میگشت. او و دو برادر بزرگترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری میشد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد.اسماعیل به دلیل ارتباط و پناه دادن به فردی به نام قاچاق فرهاد که از مخالفان و ناراضیان بود، توسط عمال دولت قاجاریه کشته شد. این امر کینهای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.

    جوانی

    ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر میخاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد. سپس با میانجیگری پارهای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او میسپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار میداد.

    مقاومت

    200px TabrizRevolutionaries
    مشروطه طلبان تبریز، در عکس ستارخان و باقر خان نیز دیده میشوند


    او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر میشد و درباره مقاومتهای سرسختانه وی مطالبی انتشار مییافت.
    در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شدهاست که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که میخواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من میخواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمیروم.»
    پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
    200px Sattar Khan
    تصویر دیگری از ستارخان


    هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرتهای زیبا و قالیهای گران قیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده میشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند.

    مرگ

    200px D8A2D8B1D8A7D985DAAFD8A7D987 D8B3D8AAD8A7D8B1D8AED8A7D986
    آرامگاه ستارخان در جوار بقعه عبدالعظیم حسنی در شهر ری


    بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
    بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران دار فانی را وداع گفت و برخلاف وصیتش، در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع میکردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت. نوه پسری ستار خان به نام فرهاد قره داغی درآبان ماه سال۱۳۵۶در شهر میانه از توابع تبریز چشم به جهان گشودو هم اینک در محلهای در اطراف شهر ری و به دور از سیاست زندگی میکند.و از نزدیکان آیت الله سید رضا میرطاهری به شمار میرود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #284
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    يپرم خان ارمني

    180px Yeprem khan
    یپرمخان




    یـِپرم داویدیان گانتاکتسی
    معروف به یـِپرم خان از انقلابیون ارمنی و یکی از رهبران نظامی انقلاب مشروطه میباشد که در سال ۱۲۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸۶۸ میلادی در روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه زاده شد. سر پر شوری داشت. نخست و در آغاز جوانی به رزمندگان ارمنی که میخواستند از مرزهای روسیه تزاری بگذرند و با عثمانیان نبرد کنند پیوست. ولی روسها دستگیرش کردند و به اردوگاههای کار اجباری در سیبری تبعیدش کردند.او به گونهای شگفتانگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناکها پیوست. داشناکها گروهی از ارمنیان بودند که برای استقلال ارمنستان میجنگیدند. در سال ۱۲۷۹ خورشیدی یپرم از طرف فرقه داشناک برای تشکیل حزب در گیلان ماموریت یافت. وی در دوره حضورش در گیلان در اداره راه سازی مشغول به کار شد و سپس در رشت کوره آجرپزی راه انداخت و به آجرپزی مشغول شد. گروهی از قفقازیان و ارمنیان به عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگرها بعدها فوج مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که به سرکردگی یپرم خان در سال ۱۳۲۷ قمری همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدند. در رویداد استبداد صغیر به تبریز آمد و دوشادوش مجاهدان با سپاه محمد علی شاه به نبرد پرداخت در گشایش تهران همراه بود و پیروزی مشروطه خواهان را دید. سپس به ریاست شهربانی(بلدیه) گمارده شد. او کوششهای بسیاری در نبرد با مشروطه ستیزان انجام داد.
    در شب عید نوروز سال ۱۳۲۸ق، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. هدف دولت مشروطه به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند. بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند. بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران دار فانی را وداع گفت.
    یپرمخان در یکی از جنگها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ مه ۱۹۱۲ میلادی در نزدیکی قلعه شورجه در همدان کشته شد. آثار باقیمانده از وی هم اکنون در موزه کلیسای وانک در اصفهان قابل بازدید برای عموم است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #285
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صمصام السلطنه

    150px Samsam Saltaneh
    نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری


    نجفقلی خان بختیاری مشهور به صمصام السلطنه از سران ایل بختیاری و دو دوره رئیسالوزرای ایران در دورهٔ قاجار بود.
    او فرزند حسینقلی خان ایلخان بختیاری و حاجی بی بی مهرافروز بود و در سال ۱۲۲۹ متولد شد. پس از مرگ پدر در ۱۲۸۱ از مظفرالدین شاه لقب صمصامالسلطنه و مقام ایلخانی گرفت. صمصامالسلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلیشاه پیوست و با برادر خود علیقلی خان سردار اسعد همراه شد. او به همراه سواران مسلح بختیاری اصفهان را تصرف کرد و حکومت اصفهان را در ۱۳۲۶ ق. بهدست گرفت. در ۱۲۸۹ رئیسالوزرا شد و تا ۱۲۹۱ در این منصب باقی ماند.
    مسئله اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر مستشار آمریکایی مالیه در زمان تصدی او پیش آمد. او بر خلاف مجلس از موافقان پذیرش تقاضای روسها بود. او بار دیگر در سال ۱۲۹۷ به مدت چهار ماه به نخستوزیری رسید و زمانی که احمدشاه فرمان عزل او را صادر کرد، مدتی حاضر به پذیرفتن نبود و خود را نخستوزیر میدانست.
    پس از اینکه انقلاب کمونیستی در شوروی به پیروزی رسید، لنین برای اثبات حسن نیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصام السلطنه نیز از این فرصت استفاده کرد و در ۱۸ شوال ۱۳۳۶ در مصوبهای الغای قرارداد ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را اعلام نمود.[۱]

    در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۰۰ هنگامی که کلنل پسیان در خراسان قیام کرده بود حکومت خراسان به وی پیشنهاد شد ولی او به خراسان نرفت. در ۱۳۰۸ نیز برای مدتی کوتاه به فرمانداری چهارمحال منصوب و به حل اختلافات در این منطقه مأمور شد. او در سال ۱۳۰۹ در اصفهان درگذشت و در تكيه میرفندرسکی در تخت فولاد اصفهان بخاك سپرده شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #286
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حيدر خان عمواوغلي

    Heydar amoghlu big
    حیدرخان عمواوغلی



    حیدرخان عمواوغلی (زاده ۱۸۸۰ در ارومیه-درگذشته ۱۹۲۰) انقلابی کمونیست ایرانی و از فعالان موثر جنبش مشروطه ایران و از رهبران حزب کمونیست ایران.آغاز زندگی

    حیدرخان عمواوغلی مشهور به چراغ برقی که نام اصلیش تاری ویردیوف (خداداد) بود، در سال ۱۲۵۹ ه.ش (۱۸۸۰م) در شهر ارومیه (رضائیه) (یا به قولی در سلماس) از پدری به نام علی اکبر افشار و مادری به نام زهرا خانم متولد شد.
    پدرش علیاکبر افشار، طبیب بود. مشهدی علیاکبر را مردم عمو خطاب میکردند. به همین خاطر حیدرخان به عمواوغلی شهرت یافت. او مردی دلسوز ومهربان بود و در میان مردم نفوذ بسیار داشت. وی درسال ۱۲۶۵ ه.ش (۱۸۸۶م) به علت فشارهای ماموران دولتی همراه خانواده اش در شهر الکساندرپل (لنیناکان) در ارمنستان مقیم شد.

    قفقاز

    حیدر خان در آن شهر پس از اتمام تحصیلات ابتدائی در ایروان هم دبیرستان را با کسب مدال طلا به پایان رسانید و در عین حال با برخی از آثار انقلابی آشنا شد و ضمن اطلاع از مارکسیسم در ۱۸ سالگی وارد حزب سوسیال دموکرات شد. سپس در گرجستان به دانشگاه برق انیستیتوی پلی تکنیک وارد شد.
    حیدرخان بعد از تحصیل با دیپلم مهندسی برق به باکو رفت و در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه قرار گرفت. وی به اتفاق کراسین که ازانقلابیون معروف بود، ایستگاه برقی بر پا کرد، سپس در کارخانه متقال بافی، ماشینیست برق شد و سرانجام به سمت سرمکانیک در صنایع نفتی تقی اف به کار مشغول شد. در این هنگام حزب اجتماعیون به رهبری نریمان نریمانف در باکو تشکیل شد و حیدرخان به عضویت کمیته مرکزی این تشکیلات انتخاب شد.

    بازگشت به ایران


    برق حرم امام رضا

    با اختراع چراغ برق و ورود آن به ایران متولیان آستان قدس به فکر افتادند که برای تأمین روشنائی حرم از کارخانه چراغ برق استفاده کنند. بنابراین مظفرالدین شاه در هنگام بازگشت ازسفر اول اروپا (دوازدهم ذیحجه ۱۳۱۷ تا دوم شعبان ۱۳۱۸ ه ق) سه روز در باکو ماند و دستوری برای خرید موتور برق برای حرم امام رضا در مشهد صادر کرد، چون در آن زمان بین مسلمانان مهندس چراغ برق بسیار کم بود، بنابراین مسلمانهای باکو، حیدرخان عمو اوغلی را معرفی کردند. به عقیده کسروی، حیدرخان چون تحصیلات مهندسی برق داشت، به دعوت رضایوف (حاج میرزا محمود میلانی) از بازرگانان تبریز، پس از خرید ماشین اوتو دویتز[۱] و لوازم چهارصد چراغ، بهسمت خراسان حرکت کرد و در حدود جمادی الاولی ۱۳۲۰ در کارگاه برق مشهد استخدام شد. حیدرخان عمواوغلی مدت ۱۵ ماه در مشهد مشغول به کار انداختن کارخانه برق حرم امام رضا و بالا خیابان بود.
    در این زمان در مشهد نیرالدوله حکمرانی میکرد و سهام الملک متولی باشی آستان قدس بود، طبق تقریرات حیدرخان که میرزا ابراهیم منشی زاده نوشتهاست ؛ «نیرالدوله درحین حرکت و عبور از کوچه و بازار عده کثیری از فراشها تقریباً به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند، به زور بلند کرده و حکم به تعظیم کردن مینمودند، و حتی متولی باشی نیز از این حرکات معمول میداشت. چون چراغ برق یک چیز تازه درایران بود، اهل خراسان اغلب بهتماشای کارخانه میآمدند. به همین دلیل تقریباً با تمام اهل خراسان از وضیع و شریف آشناشدم»
    از مجموع تقریرات حیدرخان چنین ملاحظه میشود که رابطه وی بهواسطه دارا بودن روحیه و اندیشههای انقلابی، با متولی باشی حسنه نبوده، بهطوریکه روزی در اول شب، کسی به عجله وارد کارخانه شد و گفت: متولی باشی برای تماشای کارخانه میآید، بهتر است چراغ جلو بفرستید، حیدرخان اعتنائی به او نکرد و دستور داد دروازه کارخانه را نیز بستند و متولی باشی پس از نیم ساعت انتظار، وارد کارخانه شد. مقصود حیدرخان از این تحقیرات، به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه شخصیت بشریت را درک نمایند(تاریخ اورمیه-آرمین اسکندری).
    سفاکیهای حاکم وقت خراسان، نیز او را ناراحت میکرد. در بدو ورود، حیدرخان نیرالدوله یک نفر را بر دروازه شهر شقه نموده و به واسطه این عمل مردم حکمران را تحسین میکردند (رئیس نیا-۳۵). حیدرخان با توجه به اوضاع اجتماعی مشهد، گرانی نان و قحطی را بهانه تحریک مردم علیه حکمران قرارداده و خواست برای عزل وی قیام کنند، بنابراین هیجان غریبی در مردم ظاهر شده و یکباره عزل حاکم را خواستار شدند. در این قیام چندین خانه هم تاراج شد که یکی از آنها خانه نایب التولیه بود که بیست خم شراب از منزلش بیرون آوردند، دو خم از آن شراب را در دم بست دروازه صحن گذارده به عابرین میگفتند، این شرابها از خانه نقیبالسادات سرکشیک حرم بیرون آمدهاست که ظاهراً خود را تقدیس مینماید. پس از این بلوا (۱۳۲۱ق) نیرالدوله از حکومت عزل و رکنالدوله منصوب گردید.
    حیدرخان عمواوغلی مدت ۱۵ ماه در مشهد مشغول به کار انداختن کارخانه برق حرم و بالا خیابان بود. کارخانه برق در آن زمان با زغال سنگ کار میکرد و در کوچهای بهنام چراغ برق قرارداشت. در قاب چهارچوبهای که در ایوان طلای صحن کهنه نصب کرده بودند این شعر با خط درشت و نستعلیق و با نور برق روشن در شبها جلوه خاصی داشت.
    شهی که شمع حریمش فروق مشعل و ماه
    چراغچی سزد او را مظفرالدین شاه حیدرخان در مشهد به نشر افکار حزب سوسیال دموکرات پرداخت و حتی سعی و تلاش داشت که فرقه سیاسی تشکیل بدهد که موفق نشد. وبا آزادیخواهان آنجا مثل ملک الشعرای بهار ارتباط و همکاری داشت. ملک الشعرای بهار ضمن اشاره به آن، خود را جزء اعضای کمیته ایالتی نامیدهاست. حیدرخان در رجب ۱۳۲۱ ه.ق از مشهد به تهران رفت و در کارخانه برق حاجی امینالضرب استخدام شد. چون در این کارخانه کار میکرد حیدرخان برقی شناخته شد.

    تهران

    حیدرخان در رجب ۱۳۲۱ ه.ق از مشهد به تهران رفت و در کارخانه برق حاجی امینالضرب استخدام شد. چون در این کارخانه کار میکرد به "حیدرخان برقی" شناخته شد.
    حیدرخان عمواوغلی با اوجگیری جنبش مشروطه در بسیاری از رویدادهای انقلابی مشروطیت دست داشت. پس از به توپ بستن مجلس به باکو رفت و در آنجا عدهای داوطلب فدایی را برای مبارزه با محمدعلی شاه و یاری مجاهدین تبریز روانه نمود و خود نیز به تبریز آمد. در جریان نیردهای تبریز در کشتن شجاع نظام مرندی با بمب دست داشت.
    حیدرخان پس از فتح تهران به فعالیت مخفی انقلابی خود ادامه داد. درسال ۱۳۲۸ به ماموریت مخفی میان ایل بختیاری رفت و در ربیع الاول ۱۳۲۹ به تهران بازگشت و در آنجا به صورت مخفی زندگی میکرد، تا اینکه محل زندگی او شناسایی شد. به دستور یپرمخان او را تبعید کردند. حیدرخان به روسیه و از آنجا به فرانسه و سوئیس رفت و به همکاران لنین پیوست.
    بهطور کلی حیدرخان عمواوغلی در اکثر شورشهای انقلابی مشروطیت دست داشت. و نسبت به کشتن مخالفین آزادی (به گمان خود) کوچکترین خوفی یا تردیدی به خود راه نمیداد. پس از به توپ بستن مجلس به باکو رفت و در آنجا توسط تبلیغات، عدهای داوطلب فدایی را برای مبارزه با محمدعلی شاه و یاری مجاهدین تبریز روانه نمود و خود نیز به تبریز آمد و یکی از ارکان انقلابی آذربایجان گردید و در کشتن شجاع نظام مرندی به وسیله بمب دست داشت. حیدرخان درسال ۱۳۲۸ از طرف حزب دموکرات به ماموریت مخفی میان ایل بختیاری رفت و در ربیع الاول ۱۳۲۹ به تهران بازگشت و در آنجا به صورت مخفی زندگی میکرد، تا اینکه محل زندگی او شناسایی شد. به دستور یفرمخان او را تبعید کردند. حیدرخان به روسیه و از آنجا به فرانسه و سوئیس رفت و به همکاران لنین پیوست.
    اهم وقایعی که حیدرخان در آن نقش داشت، بدین صورت است ؛ - تأسیس حزب کمونیست ایران - ریاست کمیته ترور یا وحشت - شرکت در نقشه کشتن میرزا علیاصغرخاناتابک - بمب انداختن درخانه علاءالدوله - سوءقصد به محمدعلی شاه و بازداشت حیدرخان و یارانش - اتهام به قتل سیدعبدالله بهبهانی پیشوای اعتدالیون درتاریخ ۹ رجب ۱۳۲۸ ه.ق و توقیف در شهرداری به مدت یک ماه - نهایتاً اینکه طی اولین کنگره خلقهای شرق در ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۸ ریاست کمیته مرکزی حزب کمونیست جدید را برعهده داشت(تاریخ اورمیه-آرمین اسکندری).

    گیلان

    با شروع جنبش جنگل با آنان تماس گرفت و در اردبیهشت ۱۳۰۰ ه.ش، پس از مذاکرات طولانی، امضای توافق بر سر همکاری جدید با میرزا کوچکخان را امکانپذیر ساخت. بر این اساس در دوره هفت ماهه پایانی نهضت جنگل به یاران میرزا کوچکخان پیوست. وی اندیشهٔ اتحاد با میرزا را داشت و پس از توافق با میرزا برای جنگلیها پول و اسلحه فراهم کرد.
    پس از اختلافات و کشمکشهائی که در جنبش جنگل پیش آمد، حیدر خان در یکی از روستاهای گیلان محاصره و کشته شد. در یکی از جلسات یاران میرزا خبردار شدند، توطئهای علیه آنان در شرف تکوین است و بنابراین به ملاسرا حمله کردند. حیدرخان از آنجا فرار کرده به پسیخان رفت. معینالرعایا، حیدرخان را به ایل آلیان فرستاد. افراد ایل وقتی از نابودی نهضت جنگل اطلاع حاصل نمودند، حیدرخان عمواوغلی رابه بهانههای مختلف خفه کردند و بدنش را در قریه «مسجد پیش» که محل سکونت ایل بود به خاک سپردند. اما عدهای هم کشته شدن حیدرخان را توسط میرزا کوچکخان تایید کردهاند و تاریخ کشته شدن وی را ۵ آبان ۱۳۰۰ مقارن با ۱۸ اکتبر ۱۹۲۱ ذکر نمودهاند.
    در تأسیس حزب کمونیست ایران نقش موثر داشت و در اولین کنگره خلقهای شرق در ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۸ نمایندگی حزب کمونیست ایران را برعهده داشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #287
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ميرزا كوچك خان جنگلي

    200px D985DB8CD8B1D8B2D8A7DAA9D988DA86DAA9

    میرزا کوچک جنگلی (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجری شمسی), مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل بود.




    • ۱ زندگینامه
    • ۲ نقش در انقلاب مشروطه
    • ۳ منبع
    • ۴ پیوند
    • ۵ پیوند به بیرون


    زندگینامه

    یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانوادهای متوسط چشم به جهان گشود.وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم میتوانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
    میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچکتر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافتهاند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او میگویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری میکرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.

    نقش در انقلاب مشروطه

    میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او بانی جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
    جنگلیها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام میکردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری سوسیالیستی گیلان را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: "در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند".
    بتاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را هرکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام که احسان اله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشهوری معروف کمیسر داخله شد.اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
    قزاقها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً گول قول و فعلهای سردارسپه را خورده بودند تسلیم و به دار آویخته شده بودند.
    در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش ، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به کوههای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف بتاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
    کرم نام کرد (مکاری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو موجود را در میان برفها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و یاوری که بتواند به وظائف انسانی عمل نماید، ندارد. بااینحال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان به حال آورد ولی بی نتیجه و بی حاصل بسرعت بسوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند بسرعت به محل رسیدند و تن یخ زده هردو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود.
    180px Mirzatomb
    مقبره میرزا کوچک جنگلی در رشت


    180px Mirzasar
    سر میرزا کوچک جنگلی


    خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، بسرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمّدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود ، رسید. نامبرده با عدّهای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی از طالشهای همراه وی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. رضا ا***تانی مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر بماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.

    در کاوشی که از جیبهای میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّتها در معرض تماشا مردم قرار داده. سپس خالو قربان معروف که از یاران سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.
    سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند . بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد میرزا (تن بی سر) را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند و هر سال ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار میشود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #288
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سردار اسعد

    150px Sardar Asad
    حاج علیقلی خان ، سردار اسد


    علیقلی خان بختیاری معروف به سردار اسعد (۱۲۷۴ هجری قمری - ۷ محرم ۱۳۳۶ هجری قمری) از رؤسای ایل لر بختیاری (از ایلخانی) و از فاتحان تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران بود.
    او پسر سوم حسینقلی خان هفت لنگ ایلخانی بختیاری بود که به دستور ظلالسلطان کشته شده بود.
    پسر او جعفرقلی خان بختیاری نیز بعد از او لقب سردار اسعد گرفت و از سران بختیاری در فتح تهران بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #289
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #290
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قرارداد آخال

    پیمان آخال یا پیمان آخال-تکه، قراردادی است که میان امپراتوری روسیه و ایران قاجار در ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ (۱۲۹۹ه.ق/۱۲۶۰ه.ش) برای تعیین مرزهای دو کشور در مناطق ترکمن نشین شرق دریای خزر بسته شد. این پیمان به اشغال خوارزم به دست روسیه تزاری رسمیت بخشید. پس از شکست ۱۸۶۰ ایران قاجاری و نیز با گسترش حضور بریتانیا در مصر، در سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱، امپراتوری روسیه اشغال کامل خاک ایران در بخش شمالی فلات ایران را در پیش گرفت. نیروهای فرماندهان میخائیل اسکوبلف، ایوان لازارف و کنستانتین کافمن، به چنین کام یابی دست یافتند. ناصرالدین شاه قاجار بی خیال از موضوع، تنها وزیر خارجه اش میرزا سعید خان معتمن الملک را به دیدار ایوان زینوویف فرستاد تا پیمانی را در تهران امضاء کنند.
    با سرنهادن به این پیمان، ایران از ادعا درباره خاک خود در سرتاسر آسیای میانه : ترکستان و فرارود چشم پوشی کرد و رود اترک را به عنوان مرز نوین، از قاجار به ارث برد. زان پس مرو، سرخس، عشق آباد و دورادور آنها زیر فرمان الکساندر کومارف در آمد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 29 از 32 نخستنخست ... 192526272829303132 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/