صفحه 28 از 31 نخستنخست ... 182425262728293031 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 271 تا 280 , از مجموع 306

موضوع: خواندنيهاي تاريخي ایران

  1. #271
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● پوشیدن لباس نو
    پوشیدن لباس نو در آیـین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغـول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : " رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند ". مورخان و شاعران از خلعـت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند. و برای این باور است که در وقف نامهً حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است :هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
    سفرنامه نویسان دوره صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشن های نوروزی، از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به " نو " ساختن دارد، رقم عمدهً هزینه های فصلی - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکیل میدهد. بسیاری از خانواده ها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند، به مناسبت نوروز، به ویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میـپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، می کوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پیراهن - در هنگام سال تحویل، نو بـپوشند.
    در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
    این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بـینیم که : از طبـیعت پـیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.
    ● خوراک های نوروزی
    در کتاب ها و سند های تاریخی و ادبی کهن، به ندرت از خوراکی هایی که ویژه جشن نوروز (یا جشن های دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از " خوردنی " ها را، شاید، پـیش پا افتاده، نازیبا و یا بدیهی می دانستند. در کتاب های قرن چهارم به بعـد، شرح و وصف های دقیق، به شعر و نثر، دربارهً نوروز و مهرگان و جشن ها و آیـین های دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراک های جشن ها، نه در دستگاه پادشاهان و امیران و نه در خانه های عامهً مردم، سخنی نرفته است.
    در مقاله ها و پژوهش هایی که در این هفتاد و پنج ساله اخیر درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنی های سفره هفت سین، گاه از غذاهای ویژه شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانواده های سنتی شهرها و منطقه های مختلف یاد شده است. خوراکی هایی که با ویژگی های اقلیمی و نوع فراورده های هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیاب ترین غذای منطقه بود؛ و همه قشرهای اجتماعی - فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشاده دستی کنند و به گفتهً ابوریحان:"این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل می سازد ".
    امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. " پلو " در شهرهای مرکزی و کویری ایران ( می توان گفت غیر از گیلان و مازندران در همهً شهرهای ایران ) تا چندی پـیش غذای جشن ها، غذای مهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود. و این " بهترین " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود. اگر نیک مردی در صد و پنج سال پـیش در استرک کاشان، ملکی را وقف می کند که از درآمد آن " همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبـیر، بالسویه برسانند "، بی گمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرهً هیچ کس بی " پلو " نباشد.
    با پـیدایش و گسترش رسانه های گروهی صنعتی امروز چون روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، و وجود برنامه های گونه گون در معرفی جشن ها و آیـین های کهن، نوعی یکنواختی در فراهم آوردن وسیله ها و برگزاری مراسم، در همهً شهرها و استان ها به وجود آمده است. بی گمان تبلیغات مؤسسه های تولید کننده کالاها نیز عاملی موثر در این یکنواختی هاست.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #272
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی
    از جمله آیـین های نوروزی، دید و بازدید، یا " عید دیدنی " است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل، طایفه و شخصیت های علمی و اجتماعی و منزلتی می روند. در بسیاری از این عید دیدنی ها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتاب های تاریخی و ادبی، تـنها از عید دیدنی های رسمی دربارها و امیران و رئـیسان خبر می دهند. رسمی که هنوز هم خبرگزاری ها و رسانه ها، به آن بسنده می کنند. " دیدن" های نوروزی که ناگزیر " بازدید " ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین، که تعطیل رسمی است، و گاه تا سیزده فروردین ( و می گویند تا آخر فروردین ) بـین خویشاوندان و دوستان و آشنایان دور و نزدیک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهی خانواده ها، در کوی و محله - به ویژه در شهرهای کوچک - هنوز از میان نرفته است. این دید و بازدیدها، تا پاسی از شب گذشته، به ویژه برای کسانی که نمی توانند کار روزانه را تعـطیل کنند، ادامه دارد.
    تا زمانی که "مسافرت های نوروزی" رسم نشده بود، در شهرها و محله هایی که آشنایی های شغـلی و همسایگی و " روابط چهره به چهره " جایی داشت، دید و بازدید های نوروزی، وظیفه ای بـیش و کم الزامی به شمار می رفت. و چه بسا آشنایانی بودند - و هستـند - که فقط سالی یک بار، آن هم در دید و بازدید های نوروزی، به خانهً یکدیگر می روند. به یاد دارم که در کرمان، در بـین زردشتیان، هنگامی که کسی از دوست و آشنایش گله می کرد که چرا بدیدنش نمی آید، این جمله می گفت : " اگر با هم قهر هم بودیم، دست کم سالی یک بار به خانهً هم می آمدیم " و چه بسیار کدورت ها و رنجشن های خانوادگی و خویشاوندی که به یـُمن دید و بازدید های نوروزی برطرف شده و می شود.
    گسترش شهرها، ازدیاد جمعـیت، پراکندگی خانواده های سنتی، محدودیت های شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی، از عامل هایی است که دید و بازدید های نوروزی را کاهش داد. و بر اثر این دشواری ها و محدودیت های زمانی، بسیاری از خانواده هایی هم که به مسافرت نمی روند، برای دید و بازدیدهای نوروزی، از پـیش زمانی را معـین می کنند.
    کتاب تذکره صفویه کرمان که گزارشی از رویدادهای سال های ۱۰۶۳ تا ۱۱۰۴ است، " شرح وقایع " هر سال را، با این که محاسبهً ماه و سال بر اساس تقویم قمری است، از برگزاری جشن ها، رسم ها، و آیـین های نوروزی، در دستگاه حکومتی آغاز می کند، از جمله : حاکم و وزیر و آصف حمیده سیر، در نوروز آن سال (۱۰۸۰ قمری) که مصادف با ۱۵ شوال بود، در باغ نظر به عیش و خرمی گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمایه خرسند گردانید (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشید. روز دیگر به دیدن اعزه ولایت رفته، دو سه روز هم چنین دیدن مردم می نمودند، و بعد از آن هر روزه به ازاء ضیافت نوروزی، هنگامه تیر اندازی گرم بود. تماشای " جنگ گاو و قوچ " نیز در این دوره از آیـین های نوروزی بود : روز نوروز سال ۱۱۰۱ که در ۷ جمادی الثانی واقع بود، طرف عصر وزیر به اتفاق ( ... ) در صحرای موًیدی ( در قسمت شمال شهر فعلی کرمان ) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دوانی کرده، از حضور دوستان جنانی خرمی، و به مقـتـضای وقت کامرانی می نمودند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #273
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● هدیه نوروزی، یا عیدی
    هدیه و عیدی دادن به مناسبت نوروز رسمی کهن است، کتابهای تاریخی از پـیشکش ها و بخشش های نوروزی - پـیش از اسلام و بعد از اسلام - خبر می دهند، از رعـیت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزیران، دبـیران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ویژه کودکان.
    رسم هدیه دادن نوروزی را، ابوریحان بیرونی از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنین آورده : نیشکر در ایران، روز نوروز یافت شد، پـیش از آن کسی آن را نمی شناخت. جمشید روزی نی ای دید که از آن کمی به بیرون تراوش کرده، چون دید شیرین است، امر کرد این نی را بـیرون آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبریک به یکدیگر شکر هدیه کردند، و در مهرگان نیز تکرار کردند، و هدیه دادن رسم شد.
    پـیشکشی رعیت ( تاجر، صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولایت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشی از باج و خراج و مالیات سالانه بود که - گفته یا نگفته - به آن متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از آن آبادان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : پادشاهان ساسانی آنچه را که پنج روز عید ( به ترتیب؛ اعیان، دهقانان، سپاهیان، خاصان و خادمان ) هدیه آورده بودند، روز ششم امر به احضار می کرد و هر چه قابل خزانه بود نگه می داشت، و آنچه می خواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتـند می بخشـید.
    کمپر، سیاح دوره صفوی، از هدیه های حاکمان و ثروتمندان محلی، که برای شاه سلیمان می آوردند، به عنوان " سومین رقم بودجه دربار " یاد می کند. تاورنیه هدیهً یکی از حاکمان را به پادشاه " ده هزار اشرافی " ذکر کرده، و شاردن هدیه های به پادشاه را حدود ۲ میلیون فرانک تخمین میزند. " درو ویل " می نویسد : این هدیه های نوروزی علاوه بر طلا، جواهر و سکه های زر، عبارت از اسب های اصیل، جنگ افزار، پارچه های گران بها و شال های کشمیر و پوست های ممتاز و قـند و قهوه و چای و مربا است.
    در کتابهای تاریخی و ادبی، بـیش از همه از هدیه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هدیه ای که، بنا بر رسم، برای سرودن قصیده ها و مدیحه های نوروزی داده می شد. هدیه به شاعران در جشن نوروز که انگیزه و وسیله ای برای سرودن شعر و مدیحه بود، در واقع نوعی حقوق ماهانه و سالانه شاعر به شمار می رفت. از جمله بیهقی می نویسد : روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادی الاخری، امیر ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به نشست، و هدیه ها بسیار آورده بودند، و تکلیف بسیار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در این روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتی نیفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نیز فرمود، و مسعـودی شاعر را شفاعت کردند، سیصد دینار فرمود.
    این بخشش ها گاه به اندازه ای بود که می توانست شاعری را توانگر سازد : گویند روز نوروزی، جهت خالدبن برمک وزیر، کاسه ها از زر و نقره هدیه آورده بودند. یکی از شاعران عرب در این باره شعری سرود و به این موضوع اشاره کرد. خالد هر چه در آن مجلس اوانی زر و نقره بود به آن شاعر بخشید. چون اعتبار کردند، مالی عظیم بود و شاعر از آن توانگر شد.
    رسم و ضابطه پـیشکش های سنگین بها به پادشاهان و حاکمان تا دوره مشروطیت رایج بود. برقراری مالیات ها و الزام به پرداخت های منظم و حساب شده، پـیشکش های باج و خراج گونه را به مقدار زیادی از اعتبار انداخت. ولی دادن عیدی و هدیه به ویژه از طرف مقام بالا تر ( منزلتی، اقتصادی و سنی ) از رسم ها و آیـین های دیرین فرهنگ ماست. امروز رسم عیدی دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محیط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عین حال نوعی جبران زحمت و انـتـظار خدمت است. عیدی های امروز بیشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانک ها پـیش بـینی تهیهً " اسکناس نو " کرده، و در اختیار مشتریان می گذارند. در جامعـه کشاورزی، روستایی و عشایری، در گذشته ای نه چندان دور، پـیشکش های نوروزی فراورده های محلی بود و بخشش ها، کالا و فراورده غیر محلی.
    هد یه دادن ها، ک به مناسبت هایی، چون عید، موفقیت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخی شهرها، به ویژه جامعـهً عشیره ای رسم است که برای خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... می برند) و .. است، به ویژه در خانواده های سنتی، دارای اهمیت و مفهومی در خور توجه است (که خود پژوهش و گفتاری جداگانه می طلبد). هر چند که چند سالی است واژهً فرانسوی " کادو " برای هدیه هایی چون ره آورد ( سوغات )، چشم روشنی، مبارک باد، جای خالی پا و ... به کار می رود، ولی اهمیت، کیفـیت و کمیت هر یک متمایز است. البته این باور وجود دارد که گرفتن عیدی از دست کسان مورد احترام ( از نظر سنی، منزلتی، خویشاوندی، علمی، نسبی و ...) تبرک، دارای شگون و " دست لا ف " است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #274
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    کارت تبریک عید
    تبریک گفتن عید و جشن نوروز، در نامه هایی که از شهری به شهر دیگر فرستاده می شد، رسمی کهن است. در برخی از منشآت و کتابهای ترسل و نامه نگاری نمونه هایی آمده است، ولی با رواج چاپ، فرستادن " کارت تبریک عید " که با مضمون ها و رنگهای گونه گون تهیه و در دسترس قرار گرفته، وارد فرهنگ ما شده است. با کم شدن دید و بازدیدها - به علت هایی که در پـیش یاد شد - فرستادن کارت تبریک رونق بـیشتری یافته است.
    ● چهاردهم فروردین
    در واقع آغاز کار و فعالیت های " سال نو " از چهاردهم فروردین است. دبستان ها، دبـیرستان ها و دانشگاه ها از این روز آغاز می شود. مسافرت رفتن پـیش از سیزده را باور عامیانه نحس می داند. کوچ بسیاری از عشایر از چهاردهم فروردین است. تـقسیم آب کشاورزی، در برخی از روستاها و بسیاری از فعـالیت های دیگر، از چهاردهم فروردین شکل می گیرد.
    ● باورهای عامیانه
    رفتارها و گفتارهای هنگام سال تحویل و روز نوروز، به باور عامیانه، می تواند اثری خوب یا بد برای تمام روزهای سال داشته باشد. برخی از این باورها را در کتابهای تاریخی نیز می یابـیم، و بسیاری دیگر باورهای شفاهی است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث رسیده است :
    - کسی که در هنگام سال تحویل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.
    - موقع سال تحویل از اندوه و غم فرار کنید، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.
    - روز نوروز دوا نخورید بد یمن است.
    - هر کس در بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.
    - هر کس بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا یاید.
    - کسانی که مرده اند، سالی یکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر می گردد. پس باید خانه را تمیز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوی خوش کرد.
    - کسی که روز نوروز گریه کند، تا پایان سال اندوه او را رها نمی کند.
    - روز نوروز باید یک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نیستـند.
    - اگر قصد مسافرت دارید پـیش از سیزده سفر نکنید. روز چهاردهم سفر کردن خیر است.
    - روز سیزده کار کردن نحس است
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #275
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    زندگانی آخوند خراسانی
    یكی از رجال مشروطه خواه كه نقش موثری درروندتحولات مشروطیت ایران ایفا نمود ، ملا محمد كاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی است .به گواهی تاریخ اقدامات این عالم ربانی مقارن مشروطیت در پیشبرد اهداف مشروطه خواهان بسیار موثر و اثر گذاربود.
    ملا محمد كاظم خراسانی (۱۲۵۵ - ۱۳۲۹ ه.ق ) فقیه اصولی و مرجع تقلید شیعه و رهبر ---------- عصر مشروطیت درسال ۱۲۵۵ از پدری بنام شیخ حسین هروی ، در طوس متولد شد. وی درمشهد علوم مقدماتی را فرا گرفت. سپس بسال ۱۲۷۷ قمری در سبزوار از محضر حاج ملا هادی سبزواری فلسفه آموخت. پس از آن در سن بیست و دو سالگی و در سال ۱۲۷۷ قمری به تهران رفت و به تحصیل حكمت و منطق پرداخت و پس از مدتی برای تكمیل تحصیلات عازم نجف شد و نزد شیخ انصاری و حاج سید علی شوشتری مشغول تحصیل شد.(1)
    ملا محمد كاظم خراسانی پس از فراگیری علوم دینی در نجف و سامرا به تدریس مشغول شدومقارن مشروطیت ایران به صف مشروطه خواهان پیوست،و همگام با علمای نجف مبارزات مشروطه خواهی را آغاز نمود.
    طبق گزارشات مندرج در منابع ؛ شاگردان زیادی درمحضر آخوند خراسانی علوم دینی فرا گرفته اند و حتی تعداد شركت كنندگان درس اصول استاد(4) بیش از ۱۰۰۰ نفر ذكر شده است.
    عبدالحسین مجیدكفایی دركتاب مرگی در نور بنقل ازعبدالرحیم محمد علی صاحب كتاب المصلح المجاهد(5) اسامی ۳۱۰ تن از شاگردان آخوند خراسانی را ذكر نموده كه مهمترین آنهاعبارتند از میرزا ابوالحسن مشكینی، شیخ محمدحسین كاشف الغطاء، شیخ محمدجوادبلاغی ، اقاضیاءالدین عراقی ، اقاشیخ محمدعلی شاه ابادی، سید محسن امین عاملی، اقاسیدابوالحسن اصفهانی، حاج اقاحسین قمی ،سیدمحمدتقی خوانساری ،سیدحسن مدرس و….
    عمده آثار مكتوب آخوند خراسانی عبارتند از : الاجازه ، الاجتهاد و التقلید، التكلمه للتبصره، حاشیه بر اسفار ملاصدرا، حاشیه برسائل شیخ مرتضی انصاری، حاشیه مكاسب شیخ ،القضاء و الشهاد ات وكفایه الاصول و….(2)
    تعدادفرزندان آخوند شش نفر است. پنج پسر و یك دختر كه بزرگترین اولادش آقامیرزا مهدی و دیگر فرزندانش میرزا محمد، حاجی میرزاحمد، اقاشیخ حسن و شیخ حسین.
    اوضاع اجتماعی----------- ایران در عصر آخوند
    مرحوم آخوند در عصر شاهان قاجار می زیست.پادشاهان قاجار در کمال بی خبری از اوضاع و احوال جهانی سلطنت می کردند و سرزمینهای وسیعی از ایران در جنگ با روسها از دست رفته بود و کشور متحمل قراردادهای ننگین «گلستان»و«ترکمانچای»و...شد � بود.
    در دوره سلطنت طولانی ناصر الدین شاه ،که کشورهای غربی با آهنگی قابل ملاحظه مدارج رشد و ترقی را طی می کردند ؛ایران در منجلاب بی سوادی،فقر،و ظلم و ستم حکام و شاهزادگان قاجاری فرو رفته بود.شاه و درباریان به جای اصلاحات بنیادی در وضع و شیوه حکومت و نیز پیشرفت علوم و صنایع،در مقابل اروپای استعماری کاملاًتسلیم شده بود.رجال کشوری و لشکری افراد ذلیل و خود باخته ای بودند ،که با رشوه و پرداخت حق حساب ؛برای خود القاب دهن پرکن دست و پا کرده،با این عناوین جعلی از دست رنج مردم استفاده کرده و به خوشگذرانی و زن بارگی می پرداختند..
    در دوران سلطنت ناصر الدین شاه قسمتهای مختلفی ازکشور ،بواسطه دسیسه های انگلستان از ایران جدا گردید،که این امر برای مردم ایران حسرتها و عقده هائی را در پی داشت.که این امر در آینده یکی از علل مشروطه خواهی مردم ایران گردید.(3)
    به گفته ملک زاده،«در زمان مظفر الدین شاه ،میرزا عین الدوله داماد شاه که از جمله شاهزادگان درجه اول بود،از زمانی که زمام امور رادر دست گرفت،با استبداد وسختگیری تمام با امور و مردم رفتار میکرد،شدت عمل او به حدی بود که هنوز پاسی از شب نمی گذشت که اهالی پایتخت قادر به قدم گذاردن در کوچه ها نبودند و احدی قدرت انتقاد از دستگاه دولت را نداشت.»(4)
    وقتی علاالدوله حاکم تهران ،به بهانه گرانی قند و شکر ،حاج سید هاشم نامی را،که از سادات محترم و از بازرگانان معتبر بود در بازار به چوب بست و عین الوله نیز بر کار او صحه گذاشت ،بازاریان که این عمل را توهین به صنف خود می دانستند ،دکانهای خود را به عنوان اعتراض بستند و روز بعد (14شوال1322ه.ق)مردم برای اعتراض به اعمال دولت درمسجدشاه اجتماع کردند.
    در این هنگام علما به پشتیبانیس از مردم برخاستند و به عنوان همدردی باآنان و آشکار ساختن خشم خود نسبت به اجحاف دولتیان ،به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند و متجاوز از دو هزارنفر جمعیت در آن حوالی گرد آمدند.
    ملک زاده مینویسد:«حوزه نجف،که از علما و مراجع تقلید و طلاب علوم دینیه تشکیل می یافت،در تقدیرات مشروطیت ایران یکی از مهم ترین عوامل بودند...احکامی که از مقام روحانیت نجف صادر میشد ؛برای کلیه شیعیان واجب الاطاعه بود و سرپیچی از آن در حکم سر پیچی از حدود اسلام بود.»
    همین مولف می نویسد:طرفداری آن بزرگواران از اصول مشروطیت از بزرگترین عوامل پیشرفت مشروطیت بود.(5)
    آرا ---------- مرحوم آخوند:
    الف-مشروطه:
    پی ریزی نهضت مشروطیت در حوزهای خارج از دستگاه روحانیت صورت گرفت و خراسانی ابتدا نقشی در جنبش نداشت.البته در ماجرای مسیو نوژ،او نیز چون دیگر روحانیون از آنکه آن مستشار بلژیکی به هیأت علماءدر آمده بود؛برآشفت و عزل او را خواست.اما پس از آن واقعه و تا زمان عزیمت علما به قم ،مداخله ی دیگری از جانب او صورت نگرفت.هنگامیکه نا آرامیها شدت یافت و پایتخت عرصه ی ستیز میان دولت و مخالفان شد ،از جانب علمای مهاجر و گروههای دیگر از مردم ،نامه ها و تلگرافهائی به دست آخوند رسید که از او می خواست در حمایت از مشروطه خواهان گام بردارد.پاسخ آخوند در این زمینه اینگونه بود:«تلگراف اخبار موحش از تهران رسید؛موجب پریشانی فوق العاده گردید.مطالب چیست؟عاجلاً اطلاع دهید تا اقدامات لازمه نمایم.»(6)
    رابطه آخوند با دربار قاجار خوشایند نبود و عقب ماندگی و نگون بختی ایران را از چشم پادشاهان قاجار می دید.در چنین اوضاع و احوالی، ،شکل گیری جنبش مشروطه برای آخوند بسیار مهم و مغتنم بود.به نظر آخوند ،مجلس شورای ملی «مفتاح تربیت و ترقیاتی بود که سایر ملل نایل و ما محروم بودیم.»از نوشته های آخوند پیداست که او در مشروطیت بیش از هر چیز به دنبال تحقق امنیت و تأمین رفاه رعیت و تقلیل ظلم بود.خراسانی در نامه های خود به علمای شهرها ،از آنها می خواست اهداف و مقاصداو ودیگر مراجع را از مشروطیت خواهی برای مردم روشن کنند و« به عموم ملت بفهمانند که غرض ما ازاین همه زحمت ،ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اجرائ احکام الهیه عز اسمه و حفظ بلاد اسلام از چپاول کفار و امر به معروف و نهی از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه بوده است.»(7)
    اما شفقت بر رعیت به تنهائی نمی توانست دلالت شرعی بر پذیرش نظریه مشروطه فراهم کند و و مرجع شیعه ناگزیر بود که از مشروطیت ،قرائتی سازگار با شریعت بدست دهد تا پذیرش آن برای عموم دینداران سهل گردد.او برای نیل به این مقصود راهکارهای زیر را برگزید:
    1-مشروطیت ضروری دین است.کتاب «الئالی المربوطه فی وجوب المشروطه»شیخ اسماعیل محلاتی،یکی ازچند نوشتار مهمی است که از موضع دینی ودر دفاع اندیشه مشروطیت نوشته شد.محلاتی از شاگردان حوزه درس آخوند بود.اساس استدلال اواین بود که چون مقصود از مشروطیت «تقلیل ظلم و تحدید استیلااست.»و تقلیل جور در شریعت اسلام مورد تأکید قرار گرفته وذیل مقوله امر به معروف و نهی از منکرازآن یاد شده است،پس انکار مشروطیت در واقع انکار «ضروری دین»است.خراسانی نوشته محلاتی را سودمند یافت و برچکیده نوشته او تقریظی نوشت و در اعلامیه های خود بارها بر «ضروری دین بودن »مشروطیت تأکید کرد.
    مشروطیت حافظ کیان اسلامی و موجب عزت آن است:تجربه اندلس،برای مسلمانان ،تجربه ای تلخ و اندوهبار بود.سرزمینی که روزگاری یکی از مراکز درخشان تمدن اسلامی بود،به علت ضعف وسستی ای که گریبانگیر آن شد،به اندک زمانی به زیر سلطه مسیحیان درآمد.خراسانی ایران زمان خویش را بیش از هر چیز به اندلس در حال انحطاط شبیه می دید؛مداخلات استیلا طلبانه اروپائیان در ایران نیز،این سوئظن را در او تقویت میکرد که تجربه اندلس بار دیگر تکرار می شود.ازاین رو مشروطیت که وعده ی ثبات و امنیت وآبادانی و قدرت میداد؛نه تنها ضروری دین شمرده می شد ،بلکه عامل حیات و بقای مملکت اسلامی نیز به حساب می آمد.خراسانی در اعلامیه های خود بارها ابرانیان را از هم سرنوشت شدن با اندلسیان بیم می دادوبه آنان یادآورمیشد که مشروطیت آخرین تیری است که در دفاع از کیان اسلامی،از ترکش رها میشود.(8).
    آخوند با این نگرش دینی ،مشروطه را نوعی ساختار نوین ---------- می دانست،که اهل شرع نیز باید از آن به عنوان تکیه گاهی برای رسیدن به مقاصد دینی خود از آن سود جویند و به همین دلیل،تاسیس مشروطیت را از اهم واجبات می دانست.وی در لایحه ای مشروطه را اینگونه تعبیر می کند:
    «مشروطیت هر مملکت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتی و دوایر دولتی است؛به عدم تخطی از آن حدود و قوانین موضوعه،بر طبق مذهب رسمی آن مکتب و طرف مقابل آن استبدادیت دولت است؛که عبارت از رهائی و خود سری است و آزادی سلطنتی است و ...و آزادی هر ملت هم ،که اساس مشروطیت سلطنتی مبتنی بر آن است،عبارت است از،عدم مقهوریت شان در اعمال خودسرانه سلطنت وبی مانعی در احقاق مشروطه ملیه و رقبت مقابله آن هم عبارت از همین مقهوریت مذکوره و فاقد هر چیز بودن در مقابل ارادت دولت استو چون مذهب رسمی ایران شیعه است،پس مشروطیت و آزادی ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامه مستفاده از مذاهب و بنیه بر اجرای احکام الهیه و حفظ نوامیس شرعیه و ملیه و منع از منکرات اسلامیات و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سد ارتکابات خود سرانه...مطلب این بود که اساس مسلمانی بر این مطلب مبتنی و در فصل دویم قانون اساسی هم که در سابق امضا نمودیم-ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه رعایت شده است....»(9)
    ب- مبارزه با عوامل الحادی مشروطه:
    مرحوم آخوند با یک رویکرد دینی وارد انقلاب مشروطه شدو آنرا با معیارهای اسلامی در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان و مسائلی نظیر اجرای امر به معروف و نهی از منکر سازگار یافت و از روی وظیفه دینی به استقرار آن همت گمارد.ولی به مرور زمان پرده ها از مقاصد شوم مشروطه گران ملحد برافتاد وآنها بارها در نوشته ها و اظهارات خود؛دستورهای اسلام را برای اداره جامعه ناکارآمدخوانده؛به دستورات اسلام از جمله قصاص اهانت کرده ودر این باره قلم زدند.
    مرحوم آخوند در همان دوره کوتاه نشان داد که نسبت به هر گونه تعرض به احکام شریعت و دستگاه روحانیت هشیار است.این هوشیاری و حساسیت در مواردی چون آزادی مطبوعات،آزادی حقوق زنان،نظام قضائی جدید ومخالفتبا برخی نمایندگان مجلس بروز یافت ؛که چند مورد اشاره می شود:
    1-زمانی که میرزا حسن،مدید روزنامه حبل المتین در شماره ششم این نشریه،مقاله «اذا فسد العالٍم فسد العالَم»(10)را منتشر کرد؛آشوبی به پا خاست.این امر باعث شد تا آخوند تلگراف تندی منتشرومجازات حبل المتین را خوا ستار شد.روزنامه توقیف و میرزا سید حسن محبوس گردید.
    2-مورد بعد سید حسن تقی زاده نماینده مردم آذربایجان در مجلس بود که هرازچند گاهی سخنان درشتی برزبان می آورد.وبا آرای شریعتمداران در مواردی نظیر تاسیس نظام قضائی،تدوین نظام نامه،اصل دوم متمم قانون اساسی و...مخالفت می کرد؛تا اینکه حکمی علیه او از نجف رسیدوخراسانی در این حکم اورا شرعاًاز عضویت در مجلس عزل کرده و تبعید فوری او را خواستار شدند..(11)
    مرحوم آخوند با مبانی توحیدی و تعبدی نمی توانستعقاید متجددان ملحد یا کج اندیش را بپذیرد؛در نتیجه به مقابله با آنان پرداخت.
    ج-مبارزه با اجانب:
    در دوره قاجار دولتهای روس وانگلیس برای چپاول هر چه بیشتر منابع ایران با یکدیگر رقابت میکردندوبه بهانه های مختلف تمامیت ارضی ایران را زیر پا می نهادند.در هنگامه مشروطه ،دولت روس برای حمایت از دولت محمد علی شاه وارد ایران گردید.
    به همین روی مرحوم آخوند به عنوان مرجع تقلید شیعیان،از روی تعهد و احساس وظیفه دینی ،در اولین قدم برای مبارزه با روسها،در تلگرافی کلیه کالاهای روسی را تحریم کردند.(12)
    دولت روسیه از این اعلامیه آخوند نگران گردیده و در مقابل تهدید کردند،که ما هم جلوی کالاهای ایرانی را خواهیم گرفت.ولی از این کاری توفیقی حاصلشان نشد؛به همین دلیل روسها شدت عمل به خرج داده و شروع به تجاوز به خاک ایران کردن و در اینباره ،انگلیسیها را نیز با خود همراه کردند.از سوی دیگر پس از مشروطه در سال1911م برای رفع نابسامانی اقتصادی ایران،مورگان شوستر آمریکائی به ایران آمد.موفقیتهای وی در امور اصلاحی اقتصادی سبب گردید تا دولت روس با حضور وی در ایران مخالفت کرده و خواستار عزل وی شوند.ومتعاقب آن شروع به پیشروی در خاک ایران کردند.وبا التیماتومی خواستار اخراج شوستر ظرف مدت 48 ساعت شدند.در این زمینه دولت انگلیس از روسها حمایت کرده و طی یادداشتی از آن حمایت کردند.
    این امر سبب شد تا در نجف علما کلاس و بحث را رها کنند.کسروی می نویسد:
    «...خروش مردم روز به روز بیشتر می شد.در عراق آخوند خراسانی و مازندرانی به کوشش بر خاستندونخست فتوا به ترک کالاهای روس داد،وآنرا با تلگراف به همه جا آگاهی دادندوسپس آخوند برآن شد که خویشتن برای جهاد و شورانیدن مردم به جنگ روسیان به ایران بیاید و بیدرنگ به آمادگی برخاست....»(13)
    آخوند در نهایت فرمان جهاد علیه روسها را صادر کردوبه دنبال این فرمان ،تصمیم گرفت خود در راس سایر علما و به اتفاق آنان به ایران بیاید.ولی متاسفانه در همان شب که قرار فردای آنروز عازم ایران گردد؛بیمار گشته و به لقاءالله پیوست.مرگ وی در چنین شرایطی بسیار مشکوک به نظر می رسید.(14)
    ولایت فقیه:
    مهمترین چالش میان موافقان و مخالفان مشروطه در عرصه نظزیه ---------- بود.مشروطیت به آن سوال دیرین که«حکومت حق کیست؟»پاسخی دیگر میدادکه این پاسخ با نظریه ولایت فقیه همخوان نبود.خراسانی منتقد نظریه ولایت فقیه بود .«مطابق اخبار فقیه عادل از جانب شارع مقدس و به زمامداری امور مسلمین برگزیده شده است.»آخوند و استادش(شیخ مرتضی انصاری)نظرات انتقادی زیر را بیان میکردند:
    1-آیات و روایات بر اثبات این نظریه دلالت ندارند.
    2-چون همواره بیش از یک فقیه عادل در یک زمان داریم،مداخله آنان در امور موجب هرج و مرج می شود و شارع هیچ گاه حکم به هرج و مرج نمی دهد.
    3-فقیه عادل همچون پیامبر و امامان معصوم نیست و سپردن جان و مال مردم به دست فردی جایز الخطا نکته ای نیست که شارع مقدس به آن رضایت دهد.به اعتقاد او فقیهان در دوره غیبت تنها مجاز به تصرف در امور حسبه هستندو از «مجاز بودن تصرف در امور حسبه»به هیچ وجه،امر زمامداری و رهبری و مدیریت مسلمانان به دست نمی آید.
    بعدها در مواجه با تمدن جدید ،توسط برخی از فقیهان متأخر راهکارهائی جهت سازش میان آن نظریه سنتی و برخی آموزه های جدید پیشنهاد شد.حاصل تلاش این مجتهدان نو اندیش ؛پدید آمدن قرائتهای جدیدی از نظریه ولایت فقیه بود.در دوره ای که آخوند می زیست این تقریرات نو هنوز پدید نیامده بود و از این رو نقد او از نظریه ولایت فقیه متعلق به همان مفهوم سنتی است و رویکرد خراسانی به نظریه ولایت فقیه رویکردی فقهی است و بررسی صحت نظرات او بر عهده فقیهان است.
    3-از سوی دیگر اگر مشروطه ایران اقتباسی از مشروطه غرب است،چه تضمینی است که در چنین نظامی اباحی گری رواج نیابد و اصولاًچه تفاوت ماهوی میان مشروطه ایران و مشروطه انگلیس وجود دارد؟پاسخ خراسانی این بود که تأسیس نظام ---------- مشروطه در هر کشوری مبتی برمذهب رسمی آن کشور است واینکه در غرب آزادیهای فردی وجود دارد،بیش از آن که به مشروطیت مربوط باشد،به دیانت آن جماعت مربوط است که قیودات و تکالیف متفاوتی بردوش مومنان می گذارد.
    4-دو اصل مهم مساوات و آزادی نیز مسئله دیگری بود که مناقشه فراوان برانگیخت.این دو اصل در قرائت خراسانی از مشروطه صبغه شریعت پسندانه می یابند:اصل آزادی در حد آزادی در برابر استبداد سلطان جائر متوقف می ماند و اصل مساوات ،از مساوات در حقوق به مساوات در برابر حقوق تقلیل می یابد.(15)
    سخن آخر:
    آنگونه که از شواهد و اسناد بدست می آید،خراسانی تا پایان عمر نسبت به مشروطیت وفادار باقی ماند ودر برابر انواع حوادث از حمله روسها گرفته تا مخالفتهای هم صنفان خود سینه سپر کرده و از مشروطه شدیداًحمایت میکرد.
    ولی این سوال به ذهن متواتر می شود ،که اگر آخوند چند سال بیشتر زنده می ماند آیا باز با همان شور و شوق از مشروطه حمایت میکرد.
    به هر حال مرحوم به عنوان مرجع تقلید شیعیان برحسب وظیفه به حمایت از مشروطه برخاست؛چرا که آنرا مطابق با شرع یافت.
    منبع: پی نوشتها:
    1-عبدالحسن مجید کفائی،مرگی در نور،کتابفروشی زوار،1359،ص39
    2-همان،ص326تاص330
    3-مهدی ملک زاده،تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،انتشارات علمی،جلد1و2،ص105تاص219
    4-همان،ص200
    5-کفائی،ص157به بعد،به نقل از تاریخ مشروطیت ایران
    6-محمد مهدی شریف کاشانی،واقعات اتفاقیه در روزگار،به کوشش منصوره اتحادیه وسعدوندیان،نشر تاریخ ایران،جلداول،1362،ص83
    7-ناظم الاسلام کرمانی،تاریخ بیداری ایرانیان،به کوشش علی اکبر سعیدی،آگاه و نوین،1362،بخش دوم،ص195وص196
    8-جلال توکلیان،اندیشه ---------- آخوند خراسانی،مجله کیان،شماره 42،ص47
    9-علی نقی ذبیح زاده،مرجعیت دینی و فعالیتهای ---------- آخوند خراسانی،مجله معرفت،شماره 55،ص82
    10-مهدی ملک زاده،همان،ج6،ص1288
    11-جلال توکلیان،ص49
    12-کفائی،ص235تاص240
    13-کسروی،تاریخ هیجده ساله آذربایجان،ص241
    14-عبدالهادی حائری،تشیع و مشروطیت در ایران،امیرکبیر،1381،ص117تاص118
    15-جلال توکلیان،ص47تاص48
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #276
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نگاهی به چند قیام زیدی در قرن 2 ه.ق مقدمه:
    تاريخ ، مجموعه رخدادهاى زنده و حوادث گويايى است كه در بستر زمان جريان دارد و زندگى انسانها را به يكديگر پيوند مى دهد.هـر مـلتـى بگونه اى وابسته و نيازمند تاريخ پيشينيان خود مى باشد. اين وابستگى و ارتباط در ما مسلمانان به دو جهت ، بيشتر و محسوستر است .نـخـسـت از آن جـهـت كـه چـارچـوب اعـتـقـادى و عـمـلى مـا را دسـتـورهـا و احـكـامـى تـشـكـيـل مـى دهد كه حدود هزارو چهار صد سال پيش از سوى فرستاده خدا تشريع و تدوين شده اسست و بسيارى از آنها بگونه اى با حوادث تاريخى كه همزمان با صدور آن اتفاق مى افتاد مرتبط است .آگاهى و دستيابى به شرايط دقيق سياسى ـ اجتماعى وقوع اين گونه حوادث ، ما را در شناخت دقـيـقـتـرايـن دسـتورها و رفع ابهام و احياناً اختلاف و تضّاد صورى كه بين بعضى از آنها به چشم مى خورد كمك خواهد كرد.و ديـگـر ، از ايـن نـظـر كه پايه گذار تاريخ اسلام و جانشينان بحقّ او، برگزيدگان خدا و بـرتـريـن و كـامـلتـريـن آفـريـده هـاى الهـى هـسـتـنـد كـه در پـرتـو مـقـام ويـژه عـصـمـت در طـول حيات خود، از هرگونه اشتباه و انحرافى به دور مى باشند؛ از اين رو،شناختى چگونگى رفتار و برخورد آنان در صحنه هاى گوناگون زندگى ، نه تنها براى امت اسلامى كه براى هر انسان كمالجو و خواستار رشد وتعالى ، الگو و راهگشا خواهد بود.تاريخ ، ساخته وپديده اى است كه پديد آورنده آن در حقيقت انسانها هستند؛ و چه بهتر كه انسان سراغ تا ريخسازانى برود كه اين پديده را در خدمت سعادت و تعالى بشريت در كار گرفته انـد و تـك تـك حـوادث آن كـه بـه دسـت تـوانمند آنان انجام گرفته به عنوان سلسله درسهاى آموزنده و تجربياتى مفيد و سازنده براى آيندگان به يادگار مانده است .
    تـاريـخ اسـلام از آغـاز، هـمـواره بـا دو جـريـان مواجه بوده است : نخست جريان حق طلب ، عدالت گـسـتـر و ظـلم سـتـيز كه رسول خدا و جانشينان الهى او در راس آن بوده اند. و ديگر ، جريان قدرت طلب و سلطه جو، سمتگر و مفسدى كه جز به قدرت و منافع مادّى و فردى خود به چيزى نمى انديشیدند.در راس اين جريان ، غاصبان حق اهل بيت و حكمرانان اموى و عباسى قرار داشتند كه در سايه قدرت مادى و نظامى ، بيشترين ضربه را به اسلام و امت مسلمان زده اند.پـيـشـوايـان مـعـصـوم عـليهم السّلام ، حاكمان اموى و عباسى را همواره به عنوان سرسخت ترين دشمنان اسلام و خطّ امامت در درون جامعه اسلامى مطرح مى كردند و مسلمانان را از نزديك شدن به دستگاه آنان و تقويت ايشان به هر شكل برحذر مى داشتند.
    مـوضـع گـيـرى و سازش ناپذيرى امامان عليهم السّلام در برابر حاكمان ستمگر موجب مى شد كـه آنـان نـيـز رهبران الهى را دشمنان سرسخت حكومت خود بشمار آورده ،سعى در از ميان برداشتن آنـان بـنـمايند.
    پس از رسول اکرم (ص)جامعه اسلامی با مشکلات مختلفی مواجه گردید ؛که مهمترین آن به قدرت رسیدن کسانی بود،که سابقه چندانی در اسلام و مسلمانی نداشتندوهمچنین مخالفت آنها با اسلام کاملا آشکار بود.آری امویانی که تا دیروز جنگهای مختلفی چون بدر ،احد،خندق و... را بر مسلمانان تحمیل کرده بودند ،پس از پیامبر ،دم از اسلامیت و دفاع از آن می زدند.
    در چنین جامعه ای که حق را باطل و باطل را حق می پنداشتند،ائمه با شیوه های مختلف به مبارزه با بدعتهایی که گریبا نگیر جامعه شده بود ؛پرداختند. این نایسامانی و رشد بی توجهی به دین در زمان امام حسین (ع)به نهایت خود رسید و آن زمانی بود که یزید فاسق،فاجر،دائم الخمر به نا حق به خلافت رسید.امام حسین(ع)به همراه یاران اندکش در سال 61 هجری قمری به مقابله با حکومت یزید رفت و در این راه از جان خویش گذشت ؛تا بدین وسیله بتوانند بار دیگر اسلام را احیا کنند.چنانکه خود ایشان در وصیت نامه خود به برادرش محمد حنفیه به آن اشاره می کند.
    قيام بى نظير سرور شهيدان امام حسين (ع) وياران نمونه اش و به وجود آمدن فاجعه عاشورا و قتل و كشتار و اسارت بهترين فرزندان آدم ، و بازداشت و ظلمها نسبت به امام سجاد (ع)زمینه ساز حرکتهای در جامعه اسلامی گردید؛که همگی در صدد از بین بردن ظلم و ستم از جامعه اسلامی ونیز بازگرداندن حق به صاحبان اصلی آن بود.پس از شهادت امام حسین و فاجعه کربلا،کوفه در مقابل حاکمیت شام شکست خورد،شکستی که در آن نه تنها قدرت که ،شرافت خویش را بیش از گذشته از دست داد.سران قبایل کوفه و افراد مطیع آن،خود موجبات خفت و ذلت خویش را فراهم ساختند.اما شیعیان مخلص امام که بر برخی از سران پیمان شکن کوفه اعتمادکرده؛به دعوت امام پرداخته بودند،از کرده خویش پشیمان شدند و جبران آن را جز با قیام در برابر خلافت اموی و انتقام گرفتن یا شهادت نمی دیدند. ، که جدا از مسائل دیگر ،به شکست انجامید و رهبران این قیام همگی کشته و یا شهید گردیدند.از مهمترین این قیامها می توان به قیام توابین و مختار اشاره کرد.گر چه پس از حادثه عاشورا فرزندان امام حسین(ع)و نیز ائمه معصوم هرگز دست به تحرک و فعالیت مسلحانه نزدندوهمچنین در صدد دوری از این گونه فعالیتها بودند.به هر حال شکل گیری این قیامها سبب شد تا ما شاهد قیامهای دیگری بر علیه حکومتهای ظالم اموی و عباسی باشیم.در این مقاله کوشش گردیده،به بررسی چند قیام مشهور که در روزگار حضور ائمه صورت گرفته است،پرداخته شود؛و نیز ---------- ائمه را در برابر این قیامها بررسی کنیم .قیامهایی نظیر زید بن علی بن الحسین(ع) و فرزندش یحیی که در دوران حکومت اموی شکل گرفت و نیز قیام محمد نفس زکیه ونیز برادرش ابراهیم معروف به قتیل باخمری .
    قیام زید بن علی بن الحسین(ع):
    زيد فرزند على بن الحسین (امام چهارم شيعيان) از بزرگان و رجال با فضيلت و عالى قدرخاندان نبوت ومردى دانشمند، زاهد و دلير بود. چنان كه از جهت علمى به او لقب عالم آل محمد وفقيه اهل بيت داده اند. همچنين به خاطر كثرت انس او با قرآن به حليف القرآن مشهور شد.(1) و چون اوقات زيادى را در مسجد به عبادت و راز و نياز مى پرداخت از او به عنوان ستونى از ستون هاى مسجد ياد مى كردند.کنیه زید ،ابو الحسن و مادرش کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده او را به حضرت علی بن الحسین (ع)بخشیده بود و خداوند از آن کنیز زید و عمر و علی و خدیجه را به امام سجاد عطا فرمود(2).در باره زید و فضائل وی روایات زیادی نقل شده که به گوشه ای از آن اشاره می شود:
    علی بن عباس به سندش از جابر از امام باقر(ع)روایت کند که رسول خدا به حسین(ع)فرمود:«از صلب تو مردی به دنیا خواهد آمد که نامش زید است و در روز قیامت اوویارانش در حالیکه دست و صورتشان نورانی است ،به سر و گردن مردم پا نهند و بی حساب وارد بهشت گردند.»(3) و در جاى ديگر پيامبر اسلام شهادت زيد و به دار آويختن حضرتش را خبر مى دهد و سپس مى فرمايد: چشمى كه به عورت او نگاه كند بهشت را نبيند.(4)
    زيد در زمانى سخت ودوره اى وحشت چشم به جهان گشود، در زمانى كه بنى اميه در اوج قدرت و عمالشان يكه تاز ميدان كشور وسيع اسلامى آن روز بودند.در آن زمان ، آزاديخواهان و انقلابيون علوى به خصوص بزرگ آنان و تنها يادگار امام حسين (عليه السلام ) يعنى امام على بن الحسين (ع ) در فشار سخت سياسى بودند و تمام حركات و سكنات حضرتش در كنترل عمال كثيف حكومت بود، نه تنها او از بيان احكام الهى ممنوع بود، بلكه تماس هاى او با افراد هم در كنترل آنان بود. او در زمانى متولد شد كه كوچكترين قيام مسلحانه علنى توسط ائمه دين (ع) سبب از هم پاشيدن تمام آمال شيعيان و انقلابيون و در نتيجه محروم ماندن مردم از وجود ائمه معصوم (ع) و بى نظير خويش مى شد، هشام ، از ديپلمات ترين و با سياست ترين رجال (البته تواءم با شيطنت ) بنى اميه بود او مردى بخيل و حسود و تندخو و قسى القلب و بى رحم و زبان درازبود.(5)وی خلیفه اموی معاصر زید بود.چگونگی شروع قیام وی را اصفهانی در مقاتل الطالبیین و یعقوبی در تاریخ یعقوبی اینگونه آورده است:گویا خالد بن عبدالله قسری به نزد یوسف بن عمر ثقفی رفته و مدعی شده بود که 600000درهم امانت در نزد زید دارد،ولی زید این مطلب را قبول نداشت.یوسف ثقفی نامه ای به هشام فرستاد،و هشام زید را خواسته و موضوع نامه یوسف را به وی اعلام کرد.زید ابراز کرد که هیچ پولی در اختیار وی نیست.هشام گفت :پس ناچار باید نزد یوسف بن عمر ثقفی فرستاده بشوی تا تو را با خالد روبرو کند.زید از هشام خواست که اینکار را نکند ودر این زمینه بسیار با هشام گفتگو کرد.آنگاه هشام به وی گفت که شنیده ام ،که تو با این که کنیز زاده ای،خود را شایسته خلافت می دانی!زید در پاسخ گفت:اسماعیل نیز فرزند یک کنیز بود.پس از این گفتگوها هشام زید را به سوی یوسف روانه کردو به او نوشت:هر گاه زید بن علی بر تودر آمد،او را با خالد روبرو کن و ساعتی نزد تو نماند؛چه من او را مردی شیرین زبان و خوشبین یافتم که می تواند سخن را فریبنده سازد.(6)وبه این ترتیب زید وارد کوفه گردید.(در جلسه یوسف بن عمر ،خالد اظهار میدارد که هیچ پولی در نزد زید ندارد وآنها برای ستم به زید وی را به عراق کشانده اند.)یوسف زید را کوفه بیرون کرد ،ولی زید بار دیگر به کوفه باز گشت و تعدادی از مردم کوفه به گرد وی درآمدند.(7)
    داستان شهادت او نيز همانند داستان شهادت پدران بزرگوارش مى باشد يعنى او نيز از بى وفايى و پيمان شكنى مردم كوفه در امان نماند بدين گونه كه در ابتدا 25 هزار نفر با او بيعت كردند اما در جنگى كه ميان زيد و يوسف بن عمر ثقفى (استاندار عراق) در گرفت تعداد كمى از اين افراد به يارى زيد شتافتند در همين جنگ بود كه تيرى به پيشانى زيد برخورد نمود و در آن فرو رفت و سرانجام زيد به شهادت رسيد.(8) قيام زيد در سال 122 هجرى قمرى به وقوع پيوست.
    دقت در چندين روايت كه از ائمه معصومين(ع) نقل شده مطيع و معتقد بودن زيد به اصل امامت را براى ما ثابت مى كند. مانند روايتى كه از او نقل شده كه مى گفت: جعفر امام ما; در حلال و حرام است (9) ودر روایتی از امام صادق درباره زید چنین آمده است :
    «خدا او را رحمت کند،مرد مومن و عارف و عالم و راست گوئی بود،که اگر پیروز می شد وفا می کرد و اگر زمام امور را به دست می گرفت ؛می دانست آنرا به دست چه کسی بسپارد.»(10)البته روایات دیگری متعارض با این روایات آمده است.به نظر می رسد که زید امامت علمی امام جعفر صادق را پذیرفته باشد ؛لیکن امامت ---------- امام را نپذیرفته باشد.چنانکه در سند روایت صحیفه کاملیه سجادیه در گفتگوی متوکل بن هارون ثقفی از اصحاب یحیی بن زید آمده است که او به اعلم بودن امام اعتراف کرده و پیش گوئی آن حضرت را در مورد به شهادت رسیدن زید و خودش تصدیق کرد و گفت :خداوند دین خودش را با ما تائید کرد و علم و شمشیر را برایمان یکجا گرد آورد.وپسر عموهای ما(امام باقر و صادق)به علم تنها اختصاص یافتند؛آنگاه یحیی در پاسخ متوکل که گفته بود مردم به امامت و پیشوائی پسر عمویت امام صادق تمایل بیشتری دارندتا ازشما و پدرت ؛گفت:«همانا که عمویم محمد بن علی و پسرش جعفر مردم را به زندگی دعوت کرده اند و ما ایشان را به مرگ خوانده ایم.»متوکل بار دیگر می پرسدکه کدامیک از آنان دانا ترند و یحیی در پاسخ میگوید:«هریک از ما از علم بهره ای داریم جز آنکه ایشان هر آنچه را که ما می دانیم ،می دانند.ولی ما هر آنچه را که ایشان می دانند،نمی دانیم....»(11) از سوی دیگر روایاتی وجود دارد که قیام زید مورد تائیید امام بوده است ؛چنانکه آمده است:
    اولين روايتى كه رضايت امام صادق(عليه السلام) را از قيام زيد براى ما روشن مى سازد اين روايت است كه امام رضا(عليه السلام) از پدر بزرگوارشان موسى بن جعفر(عليه السلام) و ايشان نيز از پدر بزرگوارشان امام جعفر صادق(عليه السلام) نقل مى كنند كه آن حضرت مى فرمود: «زيد براى قيامش با من مشورت كرد من به او گفتم عمو جان اگر دوست دارى كه همان شخص به دار آويخته كوى كناسه كوفه باشى راه تو همين است» و موقعى كه زيد از حضور امام صادق(عليه السلام) بيرون رفت امام فرمود: واى به حال كسى كه نداى او را بشنود و به يارى او نشتابد.(12)
    ودر جای دیگر امام صادق فرمودند:«خدا عمويم زيد را رحمت كند هرگاه پيروز مى شد (به قرار خود) وفا مى كرد. عمويم زيد مردم را به رهبرى شخص برگزيده اى از آل محمد دعوت مى كرد و آن شخص منم. »در روايتى ديگر آن حضرت چنين فرموده اند: «خدا او(زيد) را رحمت كند مرد مومن و عارف و عالم و راستگويى بود. اگر پيروز مى شد به عهد خود وفا مى كرد و اگر قدرت و حكومت را به دست مى آورد، مى دانست آن را به چه كسى بسپارد. (13)همچنين از آن حضرت نقل شده هنگامى كه فردى شعرى در مذمت زيد بن على گفته بود و حضرت آن را شنيد او را نفرين كرد.(14) در نقل ديگرى آمده است كه حضرت چنين فرمود: «ستايش كنندگان از زيد در بهشتند و شماتت كنندگان شريك خون او. (15) در روايتى ديگر كه كلينى در كافى به نقل از آن حضرت آورده است آن حضرت چنين فرموده است: «نگوييد كه زيد خروج كرد زيرا زيد عالم و راستگو بود و شما را به امامت خويش دعوت نمى كرد بلكه به سوى رضاى آل محمد(صلّي الله عليه وآله) مى خواند و چنانچه غالب مى شد، حق را به صاحب حق مى داد جز اين نبود كه عليه حاكم جائرى كه اسباب قدرتش فراهم شده بود و ظلم مى كرد قيام نمود تا قدرتش را در هم شكند.
    ابن خلدون می نویسد:«زید هشام را به کتاب خدا و سنت فرا می خواند و می گفت:باید با ستمگران بستیزد؛از ناتوانان دفاع کند؛محرومان را به مال یاری دهد؛غنیمتها را به عدل تقسیم کندورد مظالم کرده،کارهای نیکو کند و اهل بیت را یاری رساند.»(16)
    خبر شهادت زيد و يارانش در مدينه اثرى عميق و ناگوار داشت و بيش از همه امام صادق(عليه السلام) از اين واقعه متاثر بود.اين دسته از روايات و روايات ديگرى رضايت امام صادق (عليه السلام) و ائمه ديگر را از قيام زيد نشان مى دهد. ولى ظاهرا دليل اصلى عدم تصريح امام به موافقت با قيام زيد اين بوده كه مساله خروج زيد مى بايست با رعايت احتياط كامل صورت گيرد و ممكن بود مداخله امام (عليه السلام) و موافقت صريح او با قيام زيد به گوش دشمن برسد و مشكلاتى بر سر قيام زيد پيش آيد. همچنین موقعيت حساس امام ، و رياست او بر شيعيان عموما و بنى هاشم خصوصا سوء ظن دشمن را بيشتر جلب مى كرد و هرگونه اقدام اعتراض آميزى كه از ناحيه اين مجاهدين صورت مى گرفت ، امام را محرك اصلى مى شناختند لذا امام خيلى محتاطانه بعبارت ديگر به نحو (تقيه ) به مبارزه ادامه مى داد.در صورت هرگونه دخالت علنى امام ، شهادت امام قطعى مى شد و مردم از فيض درك علوم و معارف اسلام محروم مى ماندند و به قيمت بهم پاشيدن اين نظام فرهنگى صحيح مى گرديد. ونتيجه مطلوب نيز بدست نمى آمد و بنا به فرموده بعضى از دانشمندان بزرگ اسلام عدم دخالت مستقيم امام خود يك نوع سياست صحيح بوده است. البته روايات ديگرى نيز كه با مضمون اين روايات تعارض دارد نقل شده است.مرحوم آیۀ الله خوئی پس از نقد وبررسی روایاتی که در نکوهش زید نقل شده ،آنها را از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد معرفی نموده و می نویسد:«حاصل آنچه گفتیم این است که زید فردی بزرگوار و مورد ستایش بوده است و هیچ مدرکی که برانحراف عقیدتی یا نکوهش او دلالت کند وجود ندارد.»(17)ونیز علامه مجلسی می نویسد:«بدان که اخبار،در حالات زید مختلف و متعارض است.لکن اخبارحاکی از جلالت و مدح وی و اینکه او ادعای نادرستی نداشت،بیشتر است و اکثر علمای شیعه به بزرگی شان زید نظر داد ه اند.بنابراین درست نیست به او حسن ظن داشت و از نکوهش او خودداری کنیم...»(18) بنابراين مى توان گفت كه حضرت امام صادق عليه السلام با قيام زيد از آن جهت كه قيامى بر ضد ستمگرى انجام گرفته موافق بوده است ولى اختلافاتى در اين كه خواسته زيد امامت سياسى بر مردم بوده است (باتوجه به اين كه امامت علمى امام را قبول داشته) و يا اينكه بدون اذن صريح آن حضرت دست به اين قيام زده باشد وجود دارد.
    قیام یحیی بن زید:
    قيام زيد (عليه السلام ) با شهادت او تمام نشد، و انقلابيون به رهبرى فرزند رشيدش (يحيى ) پرچم شورش و قيام بر ضد حكومت اموى را به دست گرفتند؛گرچه يحيى مانند پدر بزرگوارش به شهادت رسيد، امّا اين دو قيام مقدمه اى براى سقوط حكومت بنى اميه گرديد.
    مادر وی ریطه دختر ابو هاشم –عبدالله بن محمد بن حنفیه است.چون زید بن علی (ع)به شهادت رسید؛یحیی فرزندش شبانه او را به خاک سپرد(گویا زید را در کف رودخانه از ترس دست یافتن امویان به جسدش دفن کردند)به جبانه بسیع رفت و به جز ده نفر مردمان دیگری که همراه زید بودند از گرد یحیی پراکنده شدند.(19)
    یحیی هنگامی که از کوفه خارج شد،راهی خراسان شد،وی مسیر خاصی را انتخاب کرد.وی ابتدا به سصمت مدائن رفت؛پس از آن به ری وارد شده و بعد از مدتی توقف کوتاه از راه سرخس به بلخ فرود آمد و در این شهر در خانه یکی از شیعیان به نام «حریش بن عمر بن داوود»سکنی گزید.یحیی تا زمان مرگ هشام بن عبد الملک آنجا بود تا اینکه ولید بن یزید به خلافت رسید.در این هنگام یوسف بن عمر که از ورود یحیی به خانه حریش در بلخ اطلاع یافته بود ،به والی خراسان نصر بن سیار نوشت که کسی را به نزد حریش روانه کن تا یحیی را به سخت ترین وضعی دستگیر کند.نصر بن سیار مردی را نزد فرماندارخود در بلخ که نامش عقیل بن معقل لیثی بود فرستاد و به او پیغام داد حریش را بگیرد و او را رها نکند تا اینکه او را بکشد و یا یحیی را تحویل دهد.لیکن حریش حاضر به تحویل یحیی نبود.قریش فرزند حریش مخفی گاه یحیی را به حاکم نشان داد و آنها وی را زندانی کردند.(20)ولید بن مروان از یوسف بن عمر خواست تا از نصر بخواهد یحیی را آزاد کند.نصر وی را آزاد و او را به تقوی سفارش کرد و از فتنه و آشوب بر حذر داشت. يحيى در پاسخ گفت: آيا در امت محمد فتنه‏اى بزرگتر از شما ديده مى‏شود؟ نصر او را پاسخ نگفت و دستور داد دو هزار درهم و نعلينى بدو بدهند و از وى خواست تا نزد وليد رود.(21)
    ابو الفرج داستانى از آزاد شدن يحيى نوشته است كه اگر درست‏باشد، نشان دهنده ميزان تعهد مردم زمان او به دين و دوستى با خاندان رسول (ص) و پايدارى آنان در حفظ اين دوستى و ديندارى است. بلكه نشان دهنده تعهد مردم در بيشتر دورانهاست. مردمى كه اين بزرگواران را به قيام مى‏خواندند و به آنان وعده يارى مى‏دادند. اما اين يارى و حرمت را تا آنجا پاس مى‏داشتند كه خطر جانى براى آنان نداشته باشد. مردمى كه مصداق فرموده حسين بن على (ع) هستند: «دين را تا آنجا مى‏خواهند كه زندگانى‏شان را بدان سر و سامان دهند» .
    ابو الفرج نويسد: «چون پاى بند را از پاى يحيى برداشتند، تنى چند از شيعيان كه توان مالى داشتند، نزد آهنگرى رفتند كه آن را برداشته بود، و از او خواستند آن را به آنان بفروشد. پاى بند را به مزايده گذاشتند و هر يك مبلغى به بها افزود تا به بيست هزار درهم رسيد. آهنگر ترسيد مبادا حكومت از كار او آگاه شود و پول را از او بگيرد گفت: همگى پولها را روى هم بگذاريد، آنان چنان كردند آهنگر پاى بند را خرد كرد و پاره‏هاى آن را بر آنان قسمت نمود و هر يك پاره‏اى را براى تبرك نگين انگشترى خود ساخت.»(22) اما پس از چندى كه يحيى در جوزجان خروج كرد، جز هفتاد تن با او نبود. راستى آن روز خريداران نگين انگشترى كجا بودند؟ و چرا نزد حاكم سرخس نرفتند و از او نخواستند يحيى را نكشد يا در باره او از خليفه وقت پرسش كند؟
    به نظر می رسد یحیی در این حرکت خود غافلگیر شده،فرصت کافی برای بسیج نیرو و جمع آوری شیعیان خراسان پیدا نکرد.(در قیام زید عده زیادی خراسانی حضور داشتند.و شهادت وی بر کثرت و جرات شیعیان خراسان افزود.چنانکه یعقوبی می نویسد:«هنگامی که زید به شهادت رسید،در میان شیعیان خراسان حرکتی پدید آمد،آنها مسائل خویش را آشکار کردند و لذا کسان زیادی به نزد آنها آمده،به آنها متمایل شدند.آنه نیز جرایم امویها را در حق آل رسول الله برای مردم بیان میکردند.در آن میان ،شهری نبود مگر آنکه این خبر فضای آن را آکنده بود.»(23))
    به همین خاطر بعد از زندان به ظاهر از قصد قیام منصرف شده،به همراهی تعداد 70 نفر از پیروانش به سوی بیهق رهسپار شد ودر مسیرش با عمروبن زراره ،حاکم نیشابور که با ده هزار نفر به جنگ او بسیج شده بودند،مواجه شد.یحیی سپاهیان عمرو راشکست داده وخود وی را کشته به سوی هرات رفت.حاکم هرات متعرض وی نگشت و یحیی از آنجا گذشت تا به سرزمین جوزجان رسیداهالی این شهر و اطراف آن و گروهی از مردم طالقان و فاریاب و بلخ به وی ملحق شدند.سرانجام مسلم بن احوز هلالی ،مامور سرکوب حضرت یحیی شد و در ناحیه ارغری جوزجان بین دو سپاه جنگ در گرفت و یحیی در اثنا جنگ به شهادت رسید.شهادت یحیی در سال 125 اتفاق افتاد و جنازه اش همچنان بالای دار بود تا وقتی که دولت عباسی روی کار آمد و او را از بالای دار به زیر آورده ،غسل داده و کفن کرده ؛به خاک سپردند.(24)
    قیام یحیی و شهادتش بر شمار طرفداران خاندان پیامبر و علویان در شرق سرزمینهای اسلامی ؛بویژه خراسان افزود و نفرت مردم خراسان را به خاندان اموی دو چندان کرد؛به طوری که وقتی ابو مسلم در خراسان قیام کرد و سرزمین خراسان را از دست حاکم اموی آزاد ساخت نخست جسد یحیی را به احترام به خاک سپرد.حرکت یحیی ادامه راه زید بود.یحیی به امامت علمی امام جعفر اعتقاد داشت ،ولی بنا به عقاید پدرش امامت ---------- را فقط مختص به کسی می دانست که قیام به سیف کند،اگر چه در این راه کشته شود.چنانکه یحیی بواسطه امام صادق از کشته شدن خویش آگاه شده بود.(25)
    به هر حال پی از شهادت زید و یحیی ،گروهی از شیعیان و طرفداران خاندان پیامبر که از ستمگری حکام و خلفای اموی به ستوه آمده بود؛مخالفت با خاندان اموی را تنها در مبارزه مسلحانه می دیدند و از اینرو ،راه زید و یحیی را مفید دانسته ؛آنان را امام و رهبر تلقی کردند و به همین سبب به زیدیه معروف شدند.بعد از یحیی عبد الله بن معاویه یکی دیگر از علویان خروج کرد.این امر همزمان با فعالیت دعوتگران عباسی در خراسان بود.عبد الله شنیده بود که ابو مسلم دعوت به «الرضی من آل محمد(ص)»میکند.بدین سبب وارد هرات شد .ابو مسلم زمانی که از این امر آگاه شد ،دستور به قتل او داد و آن حضرت در سال 129 در هرات به شهادت رسید.
    بنی عباس از علاقه مردم به علویان استفاده کرده؛در آغاز بامحمد بن عبدالله «نفس زکیه»بیعت کردند(26) و در شعارشان از ذکر نام شخص خاصی خودداری کردند.آنا پس از پیروزی چهره واقعی خود را نشان دادند و دست به اعمالی زدند،که امویان را رو سفید کردند.در دوران منصورعباسی شدت عمل نسبت به خاندان پیامبر بویژه نسبت به فرزندان عبدالله بن حسن افزون گردید،بنابراین فرزند وی به نام محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه در مدینه قیام کرد.
    قیام محمد نفس زکیه:
    کنیه اش ابو عبد الله و مادرش هند دختر ابو عبیده بن عبدالله...بن زمعۀ بن اسود بن ...است.(27)
    محمد بن عبد الله را «صریح»و خلّص قریش می گفتند،چون در میان مادران او تا به قریش برسد؛کنیزی وجود نداشت.وخاندان او وی را مهدی موعود می دانستند.ولی علما و دانشمندان آل ابی طالب او را نفس زکیه و مقتول احجاز الزیت می دانند.محدث قمی در تتمۀ المنتهی گوید:محمّد را از جهت کثرت زهد و عبادت نفس زکیه لقب دادند.محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینی فقیه تر و شجاعت وجود و صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود.بدان حد که کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست و این مطلب در میان عموم مردم منتشر گشت و بنی هاشم چه فرزندان ابو طالب و چه بنی عباس با او بیعت کردند؛به جز جعفر بن محمد که با او بیعت نکرد و خبر داد که او به حکومت نخواهد رسید و حکومت بدست بنی عباس خواهد افتاد...(28)(ناگفته نماند ابو الفرج؛چون خود زیدی مسلک است در جای جای کتابش امامان زیدی را برتر از امامی می داند.)محمدبن عبدالله معروف به نفس زكيه يكى از پسر عموهاى امام صادق (عليه السلام) بود از آنجايى كه قيام يحيى بن زيد در خراسان و شهادت او زمينه را براى قيام عباسيان فراهم نمود و عباسيان نيز در مرحله اول زمينه را براى قيام فردى از ميان خود مساعد نمى ديدند به همين علت تصميم گرفتند فردى از آل على (عليه السلام) را كه در بين مردم از احترام، شخصيت و وجاهت بيشترى برخوردار است مطرح سازند و بعد كه به هدف رسيدند او را از ميان بردارند .از طرفى چون نامش هم نام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود و خال سياهى روى شانه اش بود و نيز بسيار زاهد و عابد بود.
    ابو الفرج می نویسد:و هنگامی که ولید بن یزید کشته شد و میان فرزندان مروان اختلاف کلمه پدید آمد،طرفداران بنی هاشم برای دعوت مردم به سوی آنها به اطراف پراکنده شدند و ابتدا از راه ذکر فضائل علی(ع)و فرزندان آنحضرت و مصیبتهائی که بر سر آنها آمد،از کشت و کشتار و دربدری و گوشزد سایر مصیبتهای آنان مردم را به سوی آنها متوجه کردند.و چون کار به مراد ایشان پیش رفت،هر دسته مدعی وصیت منصب امامت برای رهبر خویش گشت تا سرانجام بنی عباس رقبای خویش را کنار زده،منصب خلافت را ربودندوچون سفاح و پس از او منصور به خلافت رسیدند،برای دستیابی برمحمد و ابراهیم پافشاری داشتند و این بدان خاطر بود که هر دوی آنها با محمد بیعت کرده و بیعت او در گردن ایشان بود.محمد و ابراهیم هم از روزی که آنها بر سر کار آمدند مخفی گشته و پیوسته مخفی گاه خود را عوض می کردند تا بالاخره مامورین بنی عباس که در تعقیب آن دو بودند ایشان را به تنگ آورده ؛ناچار خود را ظاهر کرده و سرانجام به قتل رسیدند.(29)
    عبدالله (پدرنفس زکیه) به عنوان مهدى آل محمد (صلّي الله عليه وآله) از مردم براى او بيعت مى گرفت.چنانکه اصفهانی می نویسد:
    «...بنی هاشم گرد هم اجتماع کردند؛در آن میان عبد الله بن حسن به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت:به راستی خداوند شما را به رسالت خویش برتری داده و بدان مخصو صتان داشته و در میان شما ای ذریّه محمد (ص)آنکه برکتش بیشتر است،همان عمو زادگان و عترت او هستند و آنها از مردم دیگر سزاوارترند که در امر (دین)خدا ترسان و بی تاب باشند و کیست که خدا این موهبت و مقامی را که به شما نسبت به رسول خدا داده به او داده باشد و اکنون شما به خوبی مشاهده میکنید که چگونه کتاب خدا معطّل مانده و سنت پیامبرش متروک گشته.جان باطل زنده شده و حق یکسره مرده است.بیائید و برای رضای خدا-به انسان که او خواهد پیکار کنید،پیش از آنکه(خداوند)نامتان و شخصیت و افتخارتان را از شما بگیردو پیش از آنکه در دین سستی کنید،چنانکه بنی اسرائیل با اینکه محبوبترین خلق خدا بودند؛سستی کردند و اینرا هم دانسته اید که ما پیوسته شنیده ایم،که هرگاه این قوم(اموی)به کشتن یکدیگر دست زدند؛کار از دستشان بدر رودو اکنون اینها ولید بن یزید را کشته اند.پس بیائید تا همگی با محمد بیعت کنیم،زیرا به خوبی دانسته اید که مهدی موعود اوست.»(30)
    موضع امام صادق (ع) در برابر قيام نفس زكيه به عنوان مهدى آل محمد (ص) از همان روز اول مخالفت بود زيرا عبدالله محض يعنى پدر نفس زكيه معتقد شده بود كه فرزندش مهدى آل محمد است و سكوت امام مى توانست نوعى صحه گذاردن بر ادعاى آن ها باشد به همين دليل امام صادق (ع)با اين قيام مخالف بود. دليل ديگر اين بود كه امام شكست و كشته شدن او را پيش بينى مى كرد .از اين رو است هنگامى كه آنها از امام براى نفس زكيه بيعت مى خواستند چنين فرمود: «آن مساله امام مهدى «عج» است كه پيغمبر خبر داده است، حالا وقتش نيست. و اى عبدالله اگر تو مى پندارى كه اين پسرت (محمد) همان مهدى موعود است، بدان كه او نيست. و نه اكنون زمان خروج مهدى است و اگر مى خواهى به محمد (پسرت) دستور خروج دهى به خاطر امر به معروف و نهى از منكر باشد. ولی عبد الله بن حسن امام را به حسادت متهم کردند.(31)
    چنانکه می بینیم امام با قیام نفس زکیه به عنوان قیام ضد ستمگری و امر به معروف و نهی از منکر موافق است.هر چند آنحضرت این انقلاب را مورد پشتیبانی قرار نداد،ولی در عین حال علیه آنهم اقدامی نکرد.واین نشان می دهد که امام با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم موافق بوده است.
    در جائی دیگر امام صادق خطاب به کسانی که از او درباره بیعت با نفس زکیه سوال میکردند،چنین می فرمود:«از خدا بترسید،زیرا پدرم فرمود:کسی که شمشیر به رخ مردم بکشدوآنها را به سوی خود دعوت کند ،با اینکه در میان مسلمین کسی باشد که از او داناتر است،گمراه شده و بی جهت خود را به زحمت انداخته است.چون صلاحیت احراز آنمقام را ندارد.(32)محمد نفس زکیه و برادرش خویش را صاحب میراث امام علی(خلافت) (ع)می دانستند.چنانکه نفس زکیه در نامه نگاری خویش با منصور به آن اشاره میکند.(رجوع شود به تشیع در مسیر تاریخ،ص324)این امر نشان می دهد که اینان نیز به مانند زید و یحیی خویش را مستحق امامت ---------- می دانستند،چرا که این امر را از طریق قیام به سیف می دانستند.ودر برابر اینکه امام کشته شدن آنان را پیش بینی کرده بود ؛باز دست به قیام میزدند.
    قیام عبدالله قتیل باخمری:
    ابراهيم بن عبد الله نیز، مانند برادرش محمد، از شخصيت‏هاى ممتاز بنى‏هاشم در علم و عمل بود. آنگاه كه محمد در حجاز بر ضد منصور قيام كرد، او در بصره بر علیه منصور عباسی قيام كرد. آغاز قيام او با اول رمضان سال 145 مصادف بود(33) سپاه، در مكاني به نام "باخمري" واقع در 16 فرسنگي كوفه به يكديگر رسيده و نبرد بزرگي را آغاز كردند.در ابتدا، سپاهيان ابراهيم بر سپاهيان منصور فائق آمده و آنان را به عقب نشيني وادار كردند و به پيروزي رسيدند. ولي ابراهيم به سپاهيان خويش فرمان داد، كه از تعقيب فراريان دست بر داشته و به اردوگاه خويش برگردند. آنان در بازگشت، كه كار را تمام شده پنداشته بودند، يك باره با تهاجم ديگر سپاهيان منصور مواجه شدند و در اين مرحله، كشته زيادي دادند و در ميدان نبرد، تيري به ابراهيم اصابت كرد و او را نقش بر زمين نمود. پس از كشته شدن ابراهيم، سپاه وي از هم گسست و متحمل شكست نهايي شد. سر ابراهيم را از بدن جدا كرده و به نزد منصور دوانقي رسانيدند.(34)رويداد، در 25 و به قولي در 26 ذي قعده سال 145 قمري واقع گرديد و چون ابراهيم در آن مكان [باخمري] كشته شد، به مقتول باخمري، معروف گرديد.گفتني است، ابوحنيفه [پيشواي حنفيان] از هواداران جدي ابراهيم بود و به او كمك هاي مالي و تبليغاتي زيادي نمود و فتوا به پشتيباني از وي و حضور در قيامش داده بود. بدين لحاظ، پس از قتل ابراهيم، مورد خشم منصور دوانقي قرار گرفت.
    این قیام نیز به مانند سایر قیامها مورد تایید امام جعفر صادق (ع)نبودچنانکه امام جعفر صادق در جریان شورش نفس زکیه در مدینه از شهر خارج گردیدند.و پس از پایان ماجرا به مدینه باز گشتند.(35)امام حتی کشته شدن محمد و عبدالله را خبر داده بودوامام آنان را از قیام برحذر ساخت و به آنان یاد آور شد که وقت آن نرسیده است. .(36)پس از قیام این دو قیامهای دیگری از علویان شکل گرفت که همگی به شکست انجامیدند،که از جمله مهمترین آنها می توان به قیام حسین بن علی(شهید فخ)اشاره کرد.اوج موفقیت علویان حسنی را می توان در تشکیل دولت علویان طبرستان مشاهده کرد.
    نتیجه گیری:
    با توجه به جدائی میان علویان و انشعاب آنان به دو شاخه حسنی و حسینی،فرزندان بنی الحسن دست به قیامهای متعددی در جامعه اسلامی زدند.آنان با تاسی از افکار زید بن علی (ع)دست به این قیامها می زدندو امامت ---------- را مختص هر علوی می دانستند که در برابر ظلم حکام اموی و عباسی قیام کند.لیکن فرزندان بنی الحسین ودر راس آنها امامان معصوم با توجه به انحراف جامعه اسلامی و دور شدن آن از ارزشهای اصیل اسلامی در صدد اصلاح جامعه از طریق فعالیتهای فرهنگی و عقیدتی بر آمدند.تلاشهای امامان معصوم سبب گردید که جامعه تشیع اثنا عشری بتواند به رشد و گسترش خویش ادامه دهد.همچنین ---------- تقیه که از زمان امام باقر بوجود آمده بود به این امر کمک شایانی کرد.وما می بینیم که در مکتب امامان معصوم شاگردان بزرگی تربیت شدند ،که هر چه بیشتر در غناو تعمیق مکتب تشیع در جای جای مناطق اسلامی کمک کردند.
    منبع: پی نوشتها:
    1-شخصیت و قیام زید بن علی(ع)،سید ابو فاضل رضوی اردکانی،کتاب دیجیتال،ص15
    2-مقاتل الطالبیین،ابو الفرج اصفهانی،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی،تصحیح علی اکبر غفاری،کتابفروشی صدوق،ص129
    3-همان،ص131
    4-همان،ص132
    5- تاریخ یعقوبی،ابن واضح یعقوبی،ترجمه ابراهیم آیتی،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ نهم،تهران،1382،ج2ص296
    6-همان،ص297وص298ومقاتل الطالبیین،ص133و134
    7-تاریخ یعقوبی،ج2،ص298
    8- مقاتل الطالبیین،ص156وتاریخ تشیع،محمد کاظم خواجویان،جهاد دانشگاهی مشهد،1379،ص67
    9-حیات فکری----------- امامان شیعه،رسول جعفریان،انتشارات انصاریان،تهران،1381،ص363به نقل از حیاۀ امام باقر،ج1ص361
    10-همان،ص363
    11-صحیفه کامله سجادیه،ترجمه سید جعفر حسینی،نشر دار الثقلین قم،1380،ص9و11
    12-شخصیت و قیام زید بن علی(ع)،ص24 نقل در ریاض السالکین در شرح صحیفه سجادیه سید علی خان شیرازی
    13- حیات فکری----------- امامان شیعه،ص363
    14-همان،ص364
    15-همان،ص364
    16-العبر،ابن خلدون،ترجمه عبد المحمد آیتی،تهران،1363،ج2ص158
    17-سیره پیشوایان،مهدی پیشوائی،موسسه امام صادق،قم،1383،ص407به نقل از معجم رجال حدیث،ج7ص345تاص356
    18-همان،ص408به نقل از بحار الانوار،ج46ص25
    19- مقاتل الطالبیین،ص154
    20-همان،ص154تاص157
    21- همان،ص157 وتاریخ یعقوبی،ج2ص306
    22- مقاتل الطالبیین،ص159
    23- تاریخ یعقوبی،ج2ص299
    24- مقاتل الطالبیین،ص158تاص161
    25- صحیفه کامله سجادیه،ص13
    26-- مقاتل الطالبیین،ص240
    27-همان،ص221
    28- همان،ص222
    29- همان،ص223
    30- همان،ص241تاص242
    31- همان،ص242
    32-تاریخ تشیع،ص82به نقا از پرتوی از زندگانی امام صادق،ص262
    33- مقاتل الطالبیین،ص324و325
    34- همان،ص319تا322
    35- حیات فکری----------- امامان شیعه،ص372به نقل از نثر الدر،ج1،ص355
    36- مقاتل الطالبیین،ص242
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #277
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تاريخچه مدرسه دارالفنون تاسیس دارالفنون، یكی از اقدامات چشمگیر میرزاتقی‌خان امیركبیر است كه حاصل آن، برآمدن نامدارترین چهره‌های علمی، ادبی و هنری بوده. اما این مركز فرهنگی، بیست‌وچند سال است كه به صورت خاكدانی در خیابانی نه‌چندان خوشنام، به ایامی نه ‌چندان دور می‌اندیشد كه پایه‌ریز فرهنگ نوین كشور بود و خیابانی كه در آن جای گرفته و نام حكیم ناصرخسرو را كه از مفاخر فرهنگی ماست بر خود دارد، خیابانی بود كه مراكز متعدد فرهنگی و علمی در خود داشته كه امروزه جز كتابفروشی‌های قدیمی، نشانی از آنها نیست ولی به عوض، در ضلع شرقی آن، صدای «دارو،دارو» یك لحظه قطع نمی‌شود! اینجا دارالفنون شده است و البته بر كسی پوشیده نیست كه دارو همیشه به معنای دوا نیست و بیشتر معادل drug به كار می‌رود اما در ضلع غربی، دارالفنون همچون پدری سالخورده و فرتوت، ابرو درهم كشیده، نگاهی عتاب‌آلود به این نسل ازخودرمیده دارد. این ازخودرمیده‌ها در ضلع شرقی و با فاصله‌ای بعید، به دنبال متاعی هستند كه روح بنیان‌گذار دارالفنون از آن در عذاب است.
    گویی از همین روست كه اهل دارو هرگز در حاشیه دارالفنون نمایان نمی‌شوند؛ بنایی كه به رغم فرسودگی، همچون لعلی درخشنده به چشم اهل نظر زیبا و دلنواز می‌آید.
    سردر زیبای دارالفنون را لرزاده – معمار معروف – پدید آورده و خط چشم‌نواز بالای آن از عبدالحمید ملك‌الكلامی ملقب به امیرالكتاب است. دارالفنون در آغاز از چنان منزلتی برخوردار بود كه رضاقلی‌خان هدایت – مولف مجمع‌الفصحاء، ریاض‌العارفین و انجمن‌آرای ناصری – به ریاست آن برگزیده شد و به این منظور، از شیراز به تهران كوچ كرد.
    از دارالفنون تا سال 57 به عنوان مدرسه استفاده شد و بعد از آن به مركز تربیت معلم تبدیل گردید. سپس مدتی به مركز آموزش ضمن خدمت وزارت آموزش‌وپرورش اختصاص یافت تا آنكه در سال67 جزو فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید و تصمیم گرفته شد از این بنای ترد و شكننده كه دیگر توانایی ارائه خدمات آموزشی را نداشت، پس از مرمت و بازسازی، به عنوان گنجینه آموزش‌و پرورش استفاده شود و به این ترتیب، در ایران نیز همانند بسیاری از كشورهای دیگر، مركزی برای نگهداشت تاریخ مكتوب، عینی و شفاهی تعلیم و تربیت فراهم آید. اكنون سال‌هاست كه از تصویب این طرح می‌گذرد ولی دارالفنون سالخورده همچنان مهجور و تكیده – لابد به جرم دانش‌پروری – سر در گریبان فرو برده، در گوشه‌ای از خیابان ناصرخسرو چمباتمه زده تا دستی از غیب برون آید و گره از كار فروبسته‌اش بگشاید، حال آنكه ساخت‌وسازهایی بسیار بی‌مقدار با هزینه‌های كلان صورت می‌گیرد كه با آنها می‌شود چند بنای تاریخی نظیر دارالفنون را بازسازی كرد كه نشان از هویت فرهنگی كشور دارند.
    فلك به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
    بازسازی بنایی فرسوده و ازدست‌رفته نظیر دارالفنون، نیاز به عزمی ملی دارد. این وظیفه‌ای نیست كه یك وزارتخانه به‌تنهایی بتواند از عهده انجام آن برآید و نیاز به توجه مدیریت كلان فرهنگی دارد تا هزینه لازم را برای انجام سریع عملیات نوسازی آن تامین كند و كار را در اسرع وقت و در زمانی تعیین‌شده به سامان برساند؛ نه آنكه مرمت بنایی چنین عظیم به بودجه وزارتخانه‌ای حوالت شود كه خود، چشم به همیاری مردم دارد! از این روست كه پس از گذشت سال‌های متمادی، هرازگاهی خرجی اندك صرف مرمت‌های جزئی و ناقص در این بنا می‌شود كه چون بودجه‌ای برای پیگیری و ادامه كار بازسازی در پی ندارد، آنچه انجام یافته هم به دلیل نیمه‌كاره‌ماندن، در معرض تخریب و فرسایش زمانی قرار می‌گیرد، كه گرفته است و باز كار به نقطه آغاز می‌رسد.
    البته نباید پنداشت كه این جفا و بی‌توجهی فقط در مورد دارالفنون صورت می‌گیرد بلكه این معضلی است كه متوجه غالب دستاوردها و میراث فرهنگی ماست. این معضل از دو علت نشأت می‌گیرد؛ یكی عدم وجود مدیریت كلان فرهنگی كه ضرورت دارد در قالب یك هیات یا شورا، مركب از عالی‌ترین اعضای تصمیم‌گیرنده نهادهای ذی‌ربط پدید آید و به مسائلی بیندیشد كه بازسازی و راه‌اندازی گنجینه دارالفنون می‌تواند نمونه‌ای از آن باشد و دیگری عدم توجه یكسان اهل تحقیق به كل فرهنگ برآمده از این خاك است.
    این، معضلی است كه باید آن را به منظور حفظ و پرورش میراث فرهنگی كشور، بسیار جدی گرفت.توجه به چهره‌های تابناك فرهنگ بیگانه و غافل‌ماندن از دیگر چهره‌ها را می‌توان برابر گرفت با علاقه‌ای كه كودكان به خامه روی شیرینی نشان می‌دهند و به دیگر قسمت‌های آن توجهی ندارند. تفكر خامه‌ای در حوزه فرهنگ نیز چنین است؛ یعنی فرهنگ را به صورت یك كل منسجم نمی‌بیند بلكه فقط چهره‌ها، دستاوردها و آثار دلپذیرتر را مورد توجه قرار می‌دهد و بقیه را به حال خود وامی‌گذارد تا به‌تدریج مشمول فراموشی و فرسایش زمانی شوند؛ حال آنكه زیبایی یك آسمان پرستاره تنها به ماه و زهره و پروین نیست؛ زیبایی آن، در كل منجسم آن است.

    در آسمان پرستاره میراث فرهنگی ایران، اگر فردوسی هست، دهخدایی هم هست. اگر حافظ هست، هلالی جغتایی هم هست. اگر عنصری هست، سعید طاعی هم هست. اگر مولوی هست، سنایی هم هست. اگر ملاصدرا هست، سهروردی هم هست و اگر ابنیه باشكوهی هست كه زیبایی‌شان به گنبد آسمان پهلو می‌زند، دارالفنون هم هست. همه اینها میراث فرهنگی این سرزمین‌اند، میراث‌دار واقعی، كسی است كه به دور از تفكر خامه‌ای، همه را عزیز بشمارد؛ بر یكی دست نوازش نكشد و دیگری را خوار بدارد. او به باغبانی می‌ماند كه باید همه گل‌های بوستانش را به یكسان پرورش دهد و بداند كه هر گلی بویی دارد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #278
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اديان ايران باستان دين زرتشت
    دين زرتشتی امروز که معتقدان به آن در ايران و هند زندگی می کنند، باقيمانده دين زرتشتی دوران ساسانی است که با به قدرت رسيدن اردشير پابکان برای نخستين بار به عنوان دين رسمی ايران انتخاب شد. در اين زمان مدرکی در دست نداريم که حتی با وجود زرتشتی بودن داريوش و خشايارشا، دين زرتشت هيچگاه در دورانی قبل از زمان ساسانيان، به عنوان دين رسمی مطرح شده باشد. اخلاف خشايارشا مانند اردشير دوم، پرستنده خدايان متعددی مانند آناهيتا و ميترا بوده‌اند و غير از آن، هيچگاه دينی به عنوان دين تمام مردم شاهنشاهی هخامنشی مشخص نشده است. پادشاهان اوليه اشکانی نيز احتمالا" به نوعی آئين قبيله‌ای بجامانده از باورهای ايرانيان اوليه اعتقاد داشته اند. غير از ولاش اول و جانشينانش، مدرکی برای زرتشتی خواندن ديگر پادشاهان اشکانی نداريم.
    از طرفی، دين زرتشتی ساسانی تفاوتهای عمده ای با دين زرتشتی مندرج در گاثاها دارد. بعضی از باورهای مطرح شده در بخشهای جديدتر اوستای ساسانی، مانند زروانيت، مخالف با باورهای گاثايی هستند و می توان آنها را رسوخی از دين های محلی و باورهای باستانی ايرانيان و حتی تاثيراتی از مذاهب بين النهرينی بابل و آشور دانست. به همين دليل، در اينجا دين گاثايی را مشخصا" دينی جدا از زرتشتی ساسانی می دانيم و بطور مستقل از آن ياد می کنيم.
    در گاثاها، زرتشت دين کاملا" جديدی را پايه گذاری نمی کند. دين زرتشت بر مبنای باورهای باستانی ايران پی ريزی شده و زرتشت خود را تنها اصلاحگر و بازگرداننده دين اصلی می داند. خدای گاثاها، «مزدا-اهورا» يا «سرور عقلانيت»، خود يکی از خدايان باستانی است که به همراه ميترا و وهومنه، از خدايان اصلی گروه «اهوراها» (خدايان خوب) بوده است. اما در گاثاها، مزدا-اهورا تنها خدای موجود است و اوست که انسانها را به عقلانيت راهنمايی می کند و آنها را از زندگی کورکورانه باز می دارد و همواره به «راستی» تشويق می کند. در گاثاها، زرتشت به همه خدايان ديگر اعلام جنگ می دهد و آنها را خدايان گمراهی، «دئو/ديو»، می خواند. زرتشت حتی از نامبردن از اين خدايان نيز خودداری می کند و در گاثاها از کسی جز مزدا-اهورا ذکری نمی بينيم، هرچند که زرتشت بطور غير مستقيم به وجود خدای نادرستی و دروغ اشاره می کند، اما نام او را که از اوستای جديد می دانيم (انگره-مئنيو، اهريمن) هرگز نمی برد و تنها در پايان يکی از گاثاها، کلمه «انگره» را به کار می برد بدون آنکه نام را کاملا" بيان کند. به نظر می رسد که زرتشت نمی خواهد شعرهای جاويدان خود و تعليماتش برای آيندگان را به نام خدای نادرستی آلوده کند و آن را به عهده شنونده رها می کند.
    گاثاها به زبانی بسيار مشکل تنظيم شده اند و ساختمان آنها نيز بسيار پيچيده است. دانشمندانی مانند هومباخ، نوبری(Nybergکه به غلط در ايران «نيبرگ» ناميده شده) و شوارتز، توانسته اند قسمتهايی از اين ساختمان پيچيده را کشف کنند و ساختارهايی نظير تنظيم حلقه ای و تکرار معسلامح کلمات در اشعار را مشخص کنند. اين ساختمان پيچيده و زبان بسيار کهنه، باعث می شوند که ما به سختی بتوانيم تمام مفهوم گاثاها را متوجه شويم. آنچه تا اينجا برای ما مفهوم است اينستکه اشاره و اصرار زرتشت در اين اشعار به مقابله دو عنصر «ارته» (راستی، بن حقيقت و عقلانيت) و «دروج» (نادرستی، بن دروغ و گمراهی) است. در اين مقابله، زرتشت کمک «مزدا-اهورا» را طلب می کند که تشويق کننده انسانها به عقلانيت و تفکر است و تنها را مبارزه با ديوان که حاميان دروج هستند.
    نمی توان با اطمينان گفت که دين زرتشت هيچگاه بعد از مرگ موسسش، به همانگونه که او انتظار داشته، باقی مانده است. از درجه خالص ماندن اين باورها نيز تخمينی در دست نداريم، غير از اينکه داريوش نيز در کتيبه های خود به يکی از جنبه های دروج، يعنی «دروگ» يا سخن ناراست (دروغ) اشاره می کند. می توان تصور کرد که باورهای گاثايی که برای جامعه ای کوچک و قبيله ای در شرق ايران طراحی شده بودند، بعد از برخورد با جوامع متمدن و ساکن غرب ايران و تاثير پذيرفتن از باورهای مغها و اديان بين النهرين و در طول سالهای متمادی، تبديل به دينی شد که در دوران ساسانی موقعيت رسمی را پيدا کرد. صحبت از دين زرتشتی ساسانی را به آينده موکول می کنيم.
    • اديان ايران باستان
    • میدانیم که اصل و ریشه مذاهب مترقی جهان از عقائد ساده اقوام بدوی و قبائل و عشائر همجی ، که هزاران سال قبل در جهان می زیسته اند، نشأت گرفته است. از این رو در مقام تحقیق از مذهب ایرانیان باستانی نیز باید اصل و مبدأ آن را در افسانه ها و اساطیر آریائی های سفید پوست، هزاران سال قبل از این، جستجو کنیم . همان قوم و نژادی که در قرون قدیمه قبل از تاریخ مکتوب یا لااقل از هزاره دوم و سوم قبل از میلاد در فلات ایران نمایان شده اند.در طول مدت افزون از جهار هزار سال یک سلسله تحولات فکری و تندیشه های مذهبی در مردم آریائی نژاد این آب خاک به ظهور رسیده است که از مبادی بدوی چون فتیشیزم و آنیمیزم و پرستش مظاهر طبیعت آغاز شده و در عصر حاضر به دیانت شیعه امامیه که از فرق اسلام و مذهب رسمی امروز ما ایرانیان می باشد ، پایان می پذیرد.
    • در هزاره اول قبل از میلاد در اثر آمیزش آرین ها با سکنه بومی در ایران و هند فرهنگ و تمدن جدیدی در آن دو کشور به ظهور رسیده و لسان های ایشان که قبلا لهجه های محلی بوده و بعدا صورت تکامل حاصل کرده ، زبانهای مستقلی شدند. مانند فرس قدیم ( عصر کتیبه های دوره هخامنشی ) یا زبان ماد ( عصر کتاب اوستا) یا زبان سانسکریت ( عصر کتب چهارگانه ودا) یا زبان پهلوی قدیم ( عصر پارت ها) .این زبانها ی قدیم در ایران زمین اکنون مورد تکلم نیست و جزء زبانهای مرده قرار گرفته اند ولی در هندوستان زبان سانسکریت هنوز زنده و موجود و کتب مقدسه هندوها حافظ آن است.
    • هم چنین در دین و اعتقادات نیز عقائد آریائی های باستانی در هند و ایران مشترک بوده اند، کتیبه لوحی که در بوغازکوی در نزدیکی آنکارا از عصر تمدن هیت ها در سال 1907 م . کشف گردید اشاره به اسامی خدایانی می کند که آن خدایان در نزد آرین های قدیم مورد پرستش بوده اند و تاکنون نیز در هند معبودیت دارند. مانند : آلهه میترا ، ایندرا ، وارونا که هر سه هم در ودا و هم در اوستا مذکورند. خلاصه آئین های تازه وارد در مدت ده قرن با بومیان ایران آمیخته و آئین پرستش طبیعت را با عقائد مغان بومی که اعتقاد به نور و ظلمت و ایمان به سحر و جادو بود ترکیب کردند تا نوبت به ظهور دین عام مزدیسنی رسید.
    به هر حال اگر بخواهیم ادیان ایران باستان را طبقه بندی نمائیم، می شود آنها را به صورت زیر دسته بندی نمود:
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #279
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    •آئین مغان
    •آئین مهرپرستی یا میترائیسم
    •دین زردشت
    •آئین مانی
    •آئین مزدک
    تحقيقات تاريخي و دين پژوهي بر وجود پيامبران الهي و حكيمان يكتا پرست در ايران باستان صحه مي گذارد. اين موضوع از چند لحاظ حايز اهميت است: نخست اين كه ريشه وحياني بعضي از تعاليم ديني ايران باستان، مانند اعتقاد به خالق متعال و بهشت و دوزخ، مشخص مي سازد؛ ثانياً اين عقيده كه همه مردم ايران، آتش پرست، خورشيد پرست و مانند آن بودند را رد مي كند و در مقابل، اين احتمال را قوت مي بخشد كه هنگام ورود اسلام به ايران، آثاري از تعاليم انبياء الهي و حكيمان يكتا پرست باقي بوده است؛ چنان كه ايرانيان «اهل كتاب» قلمداد شدند و در نتيجه خدمات متقابل اسلام و ايران، تمدن اسلامي به شكوفايي رسيد؛ ثالثاً سخنان حكيماني مانند شيخ اشراق، مبني بر وجود حكمت ويژه اي منسوب به حكيمان يكتا پرستِ ايران باستان اثبات مي شود.
    دانشمندان غربي با بيش از دو قرن تلاش، احياگران كيش زرتشت در عصر معاصر محسوب مي شوند. آنان به دنبال آموزه هاي نابي بودند تا بتوانند آنها را جايگزين كاستي هاي آيين مسيح سازند. به همين دليل متون ديني ادياني مانند بودا و زرتشت را، كه در حال تبديل شدن به اديان خاموش بودند، با خود به غرب برده به احياي آنها همت گماشتند. آنان «اوستا» را ترجمه كردند و از طريق علم زبان شناسي، تاريخ زندگي زرتشت را تخمين زدند. پروفسور مري بويس، استاد اديان و زبان هاي ايران باستان، بخشي از اين تلاش را چنين بازگو مي كند: «در نتيجه آميخته شدن كيش مسيحيت با آشنايي با اساطير يوناني، اين يقين در اروپا پيدا شده بود كه شرك، از ويژگي هاي روزهاي كودكي نسل آدمي است و ملل متمدن، يكتا پرست هستند. گذشته از اين، مسيحيان پروتستان - كيشي كه اكثريت پژوهشگرانِ زرتشتي گري را در دامن خود پرورانده بود- به هرگونه آداب و رسومي، حتي در مورد خداي يگانه، با بدبيني مي نگريستند. پس پذيرفتن زرتشتي گريِ رايج و كوشش در پي بردن به تعاليم آن به وسيله سنت موجود و زنده، خارج از ظرفيت و حوصله و توانايي كشش شعور پژوهشگران غربي بود» .(۱)
    ريشه هاي يكتا پرستي در ايران باستان را بايد از عقايد مشترك هندو- ايرانيان و از زماني پيش از زرتشت دنبال كرد. مقايسه آموزه هاي «ودا» و «اوستا» ، برخي از اين مشتركات را مشخص مي كند. شايد مهم ترينِ آنها اعتقاد به «اهورا مزدا» يعني خداي حكيم، عالَم پس از مرگ و اصل «اشه» ، كه معادل ودايي آن «رته» است، باشد. «اشه» اساس تعاليم زرتشت را تشكيل مي دهد وسه اصل «پندار نيك» ، «گفتار نيك» و «كردار نيك» از آن استخراج شده است. «اشه» يعني نظمي كه حاكم بر جهان است و انسان ها به دليل هماهنگي اين نظم با جهان، موظف به رعايت راستي و كسب فضايل اخلاقي اند. آنچه كه به زرتشت نسبت داده مي شود، تاكيد بر عظمت اهورا مزدا، به عنوان آفريننده «اشه» و تقبيح «ديوان» است. بر اساس سنت، زرتشت از ميان خدايان، «اهورا مزدا» را برگزيد و ديگر خدايان را «ديو» ناميد و نفي كرد و «امشاسپندان» و «اهريمن» را در جايگاهي پايين تر از اهورا مزدا قرار داد.
    بدين ترتيب اگر آموزه ثنويت را از تعاليم خود زرتشت بدانيم، اين ثنويت فقط در اعتقاد است و در مقام پرستش، عملاً فقط اهورا مزدا پرستش مي شود. علامه مجلسي در بحارالانوار، پس از نقل و نقد نظرات نحله هاي مختلف مجوس مي گويد: «اكثريت مجوس معترف اند كه ابليس(اهريمن) قديم نيست، بلكه مخلوق است و از آنجا كه هر مخلوقي نيازمند خالق است، پس آفريده خداي متعال است» .(۲)
    قاضي صاعد اندلسي، فيلسوف و مورخ سده پنجم هجري در كتاب «التعريف بطبقات الامم» از دانش ملت فارس تجليل مي كند و از برخي كتاب هاي آنها مانند «احكام نجوم» ، «صور درجات فلك» كه منسوب به زردشت است، و كتاب «تفسير» و به ويژه از كتاب ارزشمند «جاماسب» ياد مي كند، چنان كه گويا به آنها دسترسي داشته و آنها را مطالعه كرده است. سپس مي گويد: «ايرانيان، به اعتقاد برخي از مورخان، در ابتدا يكتا پرست و بر ديانت حضرت نوح(ع) بودند. تا اين كه يوذاسف مشرقي به نزد تهمورث، سومين پادشاه ايرانيان، آمد و ديانت حنفا را، كه همان ديانت صابئي است، بياورد. پس تهمورث از او پذيرفت و مردم را مجبور به پذيرش آن نمود. حدود ۱۸۰۰ سال به آن معتقد بودند تا اين كه با ظهور زردشت فارسي در زمان گشتاسب، همگي مجوسي شدند» .(۳) جاي تامل است كه قاضي صاعد اندلسي، ديانت حنفا را با آيين صابئي يا مهرپرستي و آن هر دو دين را با آيين بودايي از يك مقوله به شمار مي آورد و گفته شده است كه وي، اين قسمت از مطالب خود را از مسعودي برگرفته است.
    علامه طباطبايي در تفسير آيه شريفه «انما انت منذر و لكل قوم هاد» (۴) مي نويسند: «از اين آيه شريفه بر مي آيد كه زمين هيچ وقت از هدايتگري كه مردم را به سوي حق هدايت كند خالي نمي شود. يا بايد پيغمبري باشد و يا هادي ديگري كه به امر خدا هدايت كند» . (۵) نسبت پيامبر به هادي را نسبت علت محدثه به علت مبقيه دانسته اند؛ يعني پيامبر، شريعت را مي آورد و هادي، نگهدارنده و پيش برنده آن است. بحار الانوار به نقل از «احتجاج» طبري، مكالمه اي را ميان امام صادق(ع) و يك زنديق مي آورد. زنديق از حضرت مي پرسد: «آيا خداوند پيامبري به سوي مجوس فرستاده است؟ من كتاب هايي محكم، مواعظي بليغ و امثالي شافي از آنها يافتم كه اقرار به ثواب و عقاب دارند و شرايعي دارند كه به آن عمل مي كنند» . امام صادق(ع) فرمودند: «هيچ امتي نيست مگر اين كه انذار دهنده اي در ميان آنان بوده است. پيامبري از سوي خداوند به همراه كتاب، به سوي آنان فرستاده شد، پس او را انكار كردند و از قبول كتابش سر باز زدند» . زنديق پرسيد: «او چه كسي بود؟ آيا زرتشت بود؟» حضرت فرمود: «زرتشت اورادي را براي آنها آورد و ادعاي نبوت كرد. پس قومي به او ايمان آوردند و قومي انكار كردند. سپس او را اخراج كردند و در بريه اي به وسيله جانوران درنده كشته شد» .(۶)
    گرچه سند اين روايت موثق نيست و متن آن نيز اضطراب دارد، ولي چاره اي جز بررسي و نزديك شدن به حقيقت وجود ندارد. در اين روايت، توجه به دو نكته جالب توجه است:. اول اين كه ايران باستان پيامبري منذر داشته است كه بالا تر از هادي و راهنما است و دوم اين كه آن پيامبر بزرگ، لزوماً زرتشت نيست. البته نبوت زرتشت انكار نشده است ولي بايد به دنبال پيامبر بزرگ تري در ايران باستان بود كه فراتر از زمزمه (گاهان) آورده باشد.
    روايات ديگري وجود دارد كه بر وجود نبي در ايران تصريح مي كند. شيخ صدوق در «من لايحضره الفقيه» روايت مي كند كه: «از مجوس جزيه گرفته مي شود؛ زيرا پيامبر فرمود: با آنان همانند اهل كتاب رفتار كنيد. آنان پيامبري به نام داماسب داشتند كه او را به قتل رساندند و كتابي داشتند به نام جاماسب كه بر دوازده هزار قطعه پوست گاو نوشته شده بود كه آن را سوزاندند» .(۷)
    يكي از دلايل روشن تاريخي بر وجود دين الهي وخداپرستي در ايران پيش از اسلام، شيوه برخورد فاتحان مسلمان با ايرانيان است. مسلمانان بر مبناي سخن پيامبر اكرم (ص)، ايرانيان را اهل كتاب دانستند و با آنان مانند مسيحيان و يهوديان رفتار كردند. مسلمانان از اهل كتاب، در مقابل برقراري امنيت و ارائه خدمات، جزيه مي گرفتند ولي با مشركان چنين رفتاري نداشتند. تقريباً همه محققان اتفاق نظر دارند كه مجوس، اهل كتاب شمرده مي شده اند. اين رفتار مسلمانان با زرتشتيان را محققان سختگيري مانند پروفسور بويس نيز پذيرفته اند و اعتراف مي كنند كه: «علي رغم ترديدهايي كه قرن ها بر آن پافشاري مي شد با زردشتيان نيز به عنوان اهل ذمه رفتار شد» .(۸)
    مري بويس تاكيد دارد كه با ورود اسلام، زرتشتيان اصرار داشتند تا عقايد خود را حفظ كنند و تغيير كيش برخي از زرتشتيان، علل متفاوتي مانند آزادي از بردگي، فشار حكومتي، فرار از جزيه و در مواردي نيز رهايي از آداب دشوار عبادي بوده است: «بسياري از زردشتيان هرچند به ستوه آمده و مطيع شده بودند، ولي توانستند، وقتي هراس هاي اين فتح از سرگذشت، رسوم پيشين خود را پي گيرند. اما در مواجهه دين باستاني شان با اسلام، زمانه، كفه را به سود اسلام سنگين تر كرده بود» .(۹)
    ولي او به اين سوال پاسخ نمي دهد كه چرا آنچه از باورهاي ايرانيان عهد هخامنشيان تا عهد ساساني در منابع ارمني، يوناني و سرياني آمده است در نوشته هاي خود زردشتيان، كه بعد از اسلام نوشته شد، ديده نمي شود؟ درحالي كه: هيچ مانعي براي ثبت و انتقال آن مفاهيم وجود نداشت. پاسخ كريستين سن، ايران شناس معروف به اين پرسش چنين است: «گاهي شخص به فكر مي افتد كه چرا قسمت بيشتر اوستاي ساساني در ازمنه اسلامي نابود شده است؟ مي دانيم كه مسلمانان، زردشتيان را اهل كتاب مي شمرده اند؛ بنابراين نابود شدن كتب مقدس آن طايفه را نمي توان به تعصب اسلاميان منسوب كرد و بيشتر قسمت هاي اوستاي ساساني در قرن نهم ميلادي هنوز موجود بوده يا لااقل ترجمه پهلوي آنها به انضمام تفسير معروف به زند را در دست داشته اند. مسلماً صعوبت زندگاني مادي، كه در آن تاريخ گريبان گير زردشتيان شده بود، مجال نمي داد كه نسلاً بعد نسل ، اين مجموعه بزرگ مقدس را رونويس كنند و از اين جا پي مي بريم كه چرا نسك هاي حقوقي و نظاير آن در طاق نسيان مانده است. زيرا كه در آن زمان دولت زردشتي وجود نداشت و نسك هاي حقوقي بي فايده و خالي از اهميت و اعتبار مي نمود» .(۱۰)
    دكتر زرين كوب نيز با تاثير از سخنان كريستن سن، وضعيت پاياني عهد ساساني را تشريح مي كند و نتيجه مي گيرد كه شريعت زردشتي در پايان عهد ساساني چنان ميان تهي و سست شده بود كه وقتي اسلام پديد آمد و موبدان، حمايت دولت ساساني را از دست دادند، خود را ناچار ديدند كه در آن آيين اصلاحاتي را اِعمال كنند و با تهذيب و تلخيص اوستا و حذف پاره اي خرافات و اوهام، آن را به صورتي تازه درآوردند تا بتوانند در معركه مجادلات اوايل عهد عباسي از محتواي آن در مقابل مسلمانان، با منطق و استدلال، دفاع كنند. سپس اضافه مي كند: «در واقع ، قسمت عمده اي از اوستا بعد از غلبه عرب از ميان رفت. با اين همه چنان نبود كه تعصب مسلمانان آن اجزاء گمشده را از ميان برده باشد؛ زيرا مسلمانان با پيروان اوستا تقريباً همان معامله اي را كه با ديگر اهل كتاب كردند روا مي داشته اند.(۱۱)
    پس اگر در ايران باستان، انبيايي وجود داشته اند، حكيمان و عارفاني نيز تربيت شده و آموزه هاي خود را نسل به نسل انتقال داده اند تا اين كه سرانجام عروس حكمت فهلوي به دست شوريدگان جسوري چون شيخ اشراق، از پس پرده راز به بازار عكاظ مي افتد و شهره آفاق مي شود. وجود نماد هاي مشترك، از اوستا گرفته تا آثار حكيمان اشراقي، كه شايد مهم ترين آنها سيمرغ باشد، اين ادعا را تاييد مي كند. در اوستا، سيمرغ بر روي درخت شگفت انگيز آشيان دارد. در «عقل سرخ »سهروردي، آشيانه سيمرغ بر درخت طوبي است. سيمرغ سهروردي را صدرالمتالهين شيرازي، عنقا يا جبرييل مي داند. جبرييل در حكمت اشراق، آفرينش گر و واسطه فيض وجود موجودات دنيايي است و معادل« سروش» در ايران باستان است و سر انجام در روايتي از سلمان فارسي نقل شده است كه:« سروش روز، نام فرشته اي است كه موكل نگهداري عالم است و او جبرئيل است ».(۱۲)
    اين سخن سلمان، در«مستدرك الوسايل »و «بحار الانوار»در ضمن حديث مفصلي درباره خواص روزها به نقل از كتاب« العددالقويه لدفع المخاوف اليوميه »تاليف شيخ رضي الدين علي ابن يوسف حلي، برادر علامه حلي آمده است. در مراجعه به چنين منابعي بايد از علم نجوم قديم بهره داشت ومنظور استادان اين فنون را از سعد و نحس ايام و اصطلاحات آن مد نظر داشت. آنچه از سلمان فارسي نقل شد، تأييدي بر وجود آموزه هاي حكيمانه انبيا(ع) در ايران باستان و آگاهي سلمان فارسي از آن حكمت است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #280
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دین نزد انسان ابتدایی
    از نظر پژوهشگران علوم انسانی ، نخستین موجود از دین گرایش به پرستش طبیعت است. نمونه هایی از این گرایش هم اکنون در مناطق دور افتاده جهان ، میان انسانهای ابتدایی مشاهده می شود . در این گرایش به منظور رام کردن نیروهای طبیعت ، باید از آن نیروها تجلیل کرد و از آنها درخواست لطف و احسان داشت. علامات و دلائل موجوده که اسناد تحقیقات علماء انسان شناس است ثابت می کند که انسان نخستین هم از ابتدای پیدایش خود به حکم غریزه فطری دارای یک نوع فکر مذهبی بوده و حوادث غیبیه نامحسوس و نامرئی در ضمیر ساده و ابتدایی او تأثیری داشته است . مثلا در شکار که وسیله تغذیه او بوده کامیابی خود را بیشتر مرهون به چیزی نامرئی شبیه بخت یا شانس می دانسته است نه به مهارت خود. به عبارت دیگر برای بدست آوردن شکار کمک غیبی را بیشتر از هنر و زحمت خود موثر می شمرده و معتقد بوده است که یک قوه مستور نهانی خارج از وجود او باید به او یاری کند تا بتواند صید گریز پا و یا پرنده دوردست هدف خود را به آسانی به چنگ آورد.
    در همان حال همانطور که به زندگی و حیات خود علاقه داشته مسئله مرگ نیز فکر ساده او را مشغول می کرده است در همین اندیشه های بسیط و ابتدایی اولین بذر عقاید دینی در دماغ او کاشته شده است. خلاصه ، انسان بدوی به تمام شئون و مظاهر عالم از خرد و بزرگ و به تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات تا اجرام سماوی با این اندیشه و فکر مذهبی و با همین حس بیم و امید نظر می کرده است. انسانهای ابتدایی عصر ما مراسمی دینی دارند که در آن لباسهای عجیب و غریبی می پوشند، ماسک بر صورت می زنند و به حرکات موزونی مشغول می شوند و ضمن آن از نیروهای طبیعت کمک می خواهند . مثلا به ابر می گویند ببارد و به رودخانه می گویند به گونه ای مناسب و به دور از طغیان و طوفان آنان را سیراب کند و به زمین می گویند برویاند و از مزارع و درختان می خواهند که محصول بهتر و بیشتری بدهند و مانند اینها.
    عناصر مشترک ادیان ابتدایی
    با آنکه ادیان ابتدایی در بیغوله های جهان پراکنده شده اند و نمی توان میان آنها هیچ ارتباطی تصور کرد ، شگفت آور است که آن ادیان باورهایی مشابه یکدیگر دارند. برخی از این عناصر مشترک ادیان ابتدایی عبارتند از:
    • خدا و خدایان
    باید توجه داشت دینداران به خدایی بسیار والا و فوق تصور بشر عقیده دارند. آنان معتقدند علم وقدرت خدا بی نهایت است و هرگاه در متون دینی چیزی بر خلاف آن یافت شود، برای تأویل آن تلاش می کنند. از قرآن مجید به روشنی فهمیده می شود که مشرکان نیز پیوسته به چنین خدایی معتقد بوده اند.جامعه شناسان دوران شرک را مقدم بر دوران توحید معرفی می کنند، ولی پیروان ادیان توحیدی با این فرضیه به شدت مخالف اند و شرک را انحراف از توحید می دانند.به زعم برخی از ادیان ، خدایان در تاریخ برای انسان جلوه گر شده اند و بتان نمادی از آنها هستند . این سنخ ادیان به فرستادگان الهی یعنی انبیاء عقیده ندارند.
    • نیاکان پرستی
    ترس از مرگ باعث خرافاتی در جوامع ابتدایی شده بود و برخی از مردم باستان از بازگشت اموات می ترسیدند ، لذا برای عدم بازگشت آنها اعمالی را انجام می دادند، این اعتقاد کم کم به نیاکان پرستی تبدیل شد و بتها در مواردی مجسمه نیاکان بوده اند ، اکنون نیز مظاهر این عقیده در سرزمینهایی مانند ژاپن به چشم می خورد.
    • جادو
    در آن ادیان جادو عبارت است از مراسمی برای دلجویی و مدد خواهی از نیروهای طبیعت.در این مراسم ، جادوگر فعالیت می کند و رهبری مراسم را بر عهده می گیرد.جادوگران از نیروی خود برای معالجه بیماران نیز استفاده می کردند که به آنها شمن گفته می شد.
    • قربانی
    میان اقوام سراسر جهان قربانی برای معبود انواعی داشت و از ریختن جرعه ای آب یا شراب تا اهدای گیاهان و محصولات ، ذبح حیوانات و کودکان و بزرگسالان ، همچنین به آتش افکندن کودکان را شامل می شد.
    • توتم
    در این ادیان توتم قبیله عبارت است از نشانی که از قبیله حمایت می کند، که ممکن است یک گونه حیوان ، نبات یا جماد باشد، مانند پرستش شیر در آفریقا ، ببر درهندوستان ، گاو نر در یونان و مصر ، کانگرو در استرالیا و...
    • تابو
    عبارت است از محرمات قبیله ، مانند مقررات ازدواج و تغذیه .
    • مانا
    در آیینهای باستانی برخی از اشیاء را دارای نیرو می دانستند و مورد توجه قرار می دادند.این اشیا و آن نیرو مانا خوانده می شدند.
    • جان پرستی آنیمیسم
    در آیین باستانی همه مظاهر طبیعت دارای روح هستند و برای بهره برداری از آنها باید به نیایش و سپاس و ستایش آنها پرداخت.مانند پرستش زمین ، آسمان و اجرام سماوی و آتش ، رعد و برق و... جان پرستان طبیعت را دارای شعور و انسانوار می دانند و به گونه ای با آن راز و نیاز می کنند و برای آن قربانی تقدیم می کنند.
    • فتیشیسم
    فتیش واژه پرتغالی به معنای جادو است. ایمان به فتیش ، یعنی احترام به یک شیءمادی که نیرویی جادویی در آن نهفته است، در اقوام ابندایی یافت می شود. این شیء معمولا از سنگها و مواد معدنی است ، که به عقیده آن اقوام همراه داشتن آن خوشبختی می آورد.
    • اساطیر
    بشر هنگامی که از کشف رازهای جهان احساس ناتوانی کرد، برای توضیح پدیده ها به اسطوره روی آورد و از قوه خیال کمک گرفت. مثلا نیمه اول شاهنامه فردوسی نمونه ای از اساطیر است. اساطیر ابعاد گوناگونی داشتند و از مهمترین ابعاد آنها ترویج فضایل و کمالات بود. از دیدگاه علمی ، فلسفه و دین تکامل یافته اسطوره هستند ، ولی این ادعا در مورد دین از دیدگاه دینی مردود است و اعتقاد به آن با دینداری منافات دارد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 28 از 31 نخستنخست ... 182425262728293031 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/