صفحه 28 از 32 نخستنخست ... 18242526272829303132 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 271 تا 280 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #271
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    میرزای شیرازی و احیای سامرا

    در میان عتبات عالیات واماکن مقدس اسلامی، شهر مقدس سامرا مظلومیت ویژهای دارد. دیگر اماکن مذهبی نظیر کربلای معلا، نجف اشرف ومشهد مقدس از دیرباز تاکنون از سوی مقامات دولتی ورسمی، ونیز از سوی توده مردم، به نحو یکسان مورد رسیدگی وعنایت ویژهای قرار داشتهاست. نخستین کسی که اهمیت ورود به سامرا را ـ که تا اواخر سلطه عثمانیها تحت اسارت وستم قرار داشت وبرگزاری آیینهای مذهبی در آن ممنوع بود ـ احساس کرد، مجدد اول میرزا سید محمد حسن شیرازی (۱۲۳۰ـ ۱۳۱۲ق) بودهاست. این شخص از علمای بزرگ امامیه ومراجع عظام تقلید واستادان بنام فقه واصول به شمار میرود وزعامت مذهب جعفری در روزگار وی به ایشان منحصر شد. دورهای که میرزای شیرازی در شهر مقدس سامرا میزیست در حقیقت روزگار طلایی این شهر به شمار میرود.
    میرزای شیرازی از ابتدای مهاجرت به سامرا تلاشهای فراوانی برای ایجاد یک نهاد دینی وعلمی بزرگ در این شهر مبذول داشت. نقش والای او در ایجاد نهضت علمی و مکتب دینی خود، اثر چشمگیری در باز گرداندنِ جایگاه علمی وفرهنگی سامرا داشت وبسیاری از علما وطلاب را که از نقاط گوناگون در درسهای او حضور مییافتند جذب کرد.
    شمار فراوانی از اجلّه علما وافاضل فقها ومحققانی که به درجه اجتهاد دست یافتند در مکتب ایشان پروش یافتند. از برجسته ترین این علمای اعلام میتوان به میرزا محمد تقی شیرازی حائری ـ که از علما ومجتهدان بزرگ است ـ ونیز سید محمد فشارکی اصفهانی وشیخ آقا بزرگ تهرانی ودیگران اشاره نمود.
    شهر مقدس سامرا در دوره میرزای شیرازی که اندیشه تشیع را به آن انتقال داد به شکوفایی خود رسید. محمد حسین مظفری در صفحه ۱۰۳ کتاب تاریخ شیعه مینویسد: وقتی رهبر اهل دین در آن روزگار یعنی سید میرزا حسن شیرازی در سامرا سکونت گزید تشیع بار دیگر در این شهر جان گرفت وبسیاری از اهل علم وکسبه به آن شهر مهاجرت کردند. این ظهور ناگهانی تشیع، خشم عثمانیها را که تلاش داشتند فعالیتهای میرزا را محدود کنند برانگیخت. دکتر علی الوردی در صفحه ۹۳ از جلد سوم کتاب لمحات اجتماعیه عن تاریخ العراق مینویسد: انتقال میرزای شیرازی به سامرا ودر پی آن افزایش چشمگیر حضور شیعیان در این شهر موجب نگرانی عثمانیها از بابت انتقال اندیشه تشیع به این شهر گردید واین خشم ونگرانی به خصوص پس از اعلام فتوای میرزا درباره تحریم تنباکو طی نهضت تنباکو در ایران (۱۸۹۱ ـ ۱۸۹۲) افزایش یافت. این مسئله برخی از مسؤلان دولت عثمانی را در عراق واداشت که به شکلی پیوسته استانبول را به مقابله با انتشار تشیع در عراق فرا خوانند والبته واکنش استانبول در این خصوص عبارت بود از تأسیس دو مدرسه در سامرا که اداره آنها به یکی از شیوخ متصوفه واگذار شد.
    ولی با این حال مکتب میرزای شیرازی به فعالیت خود هم چنان ادامه داد وسامرا در روزگار مجدد شیرازی وپس از آن هیچ گاه از جویندگان دانش که از شهرهای گوناگون به سامرا میآمدند خالی نشد. پس از میرزای شیرازی نیز شاگردان ایشان حوزه علمیه استاد را حفظ کردند وآن را پویا وپرنشاط وپیوسته نگاه داشتند. این همان چیزی بود که میرزا نسبت به آن اصرار داشت وآنان برای وفاداری نسبت به استادشان چنین کردند. پس از میرزا، شاگرد برجسته او میرزا محمد تقی شیرازی بیش از یک دهه ونیم وظیفه درس وبحث را ادامه داد و این مسؤلیت را بر عهده گرفت وآموزگار شاگردان میرزا شد. این وضعیت تا سال ۱۹۱۷ که سامرا توسط بریتانیا اشغال شد و میرزا محمد تقی شیرازی به کربلا رفت همچنان ادامه یافت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #272
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نهضت تنباکو



    یکی از اتفاقات روزگار میرزای شیرازی مسئله نهضت تنباکو بود که آوازه آن در همه جا پیچید ودرباره آن سخنان بسیاری گفته شد. دکتر حسین علی محفوظ در این باره مفصل سخن گفته ویک نسخه خطی فارسی درباره این موضوع را که نزد میرزا محمد تهرانی در سامرا موجود بود، ترجمه وبه صورت کامل در موسوعة العتبات المقدسة (بخش سامرا وباب مفاخر بزرگان در تاریخ سامرا، صفحه ۱۴۵) درج نمودهاست.
    ما در این جا به نوبه خود آن مقدار که وافی به غرض ماست میآوریم. این کتاب در ابتدا درباره چیرگی دولت-های بیگانه برکشور ایران وغارت ثروتهای آن سخن میگوید تا این که به دیدار ناصرالدین شاه از لندن در سال ۱۳۰۶ میرسد که ابتدای ماجرا است. ناصرالدین شاه در این سفر با استقبال فراوان غربیها مواجه شد ولی از نیتهای پلید آنان آگاه نبود.
    غربیها در این سفر از شاه میخواهند که امتیاز توتون وتنباکو را به مدت پنجاه سال در انحصار آنان قرار دهد. سپس یازده شرط مطرح میکنند که خلاصه آن این است که بدون توجه به سود وزیان، سالانه پانزده هزار لیره به خزانه سلطان بفرستند واین مبلغ به تمامی در مدت پنج ماه ارسال گردد وکشاورزان حق خرید وفروش یا انتقال محصول خود را بدون اجازه صاحب امتیاز ندارند وصاحب امتیاز باید کل محصول تنباکو را خریداری کند وفروشنده حق امتناع ندارد. هم چنین مقرر شد صاحب امتیاز حق دارد به منظور ایجاد انبار دخانیات زمین خریداری کند وباید طی یک سال پس از انعقاد قرارداد به این شرطها عمل شود.
    شاه با این قرارداد موافقت کرد وسند این امتیاز در دو نسخه تنظیم گردید و ناصرالدین شاه آن را مهر وامضا کرد ودر پی آن هیئتی به اسم کمپانی به تهران آمد وفعالیتهای خود را آغاز کرد. در پی انتشار این خبر در ایران غوغایی به پا شد ومردم درباره نادرستی این معامله شعار سر دادند واز جمله گفتند: فقط عوائد دخانیات اصفهان به تنهایی بیست هزار لیره در سال است وبرشاه خرده گرفتند. وقتی کار هیئت یاد شده تمام شد، قصد رفتن به شیراز کردند ولی اهالی شیراز اجتماع کردند و مانع ورود هیئت یاد شده به شهر شدند. ولی حکومت دخالت نمود وبعد از تبعید پنهانی سید علی اکبر شیرازی، بزرگ ترین عالم شیراز، به زور اعضای هیئت را وارد شهر نمود.
    در پی این اقدام اوضاع شهر متشنج وبازارها تعطیل شد و سید علی اکبر شیرازی به همراه گروهی از علما راهی سامرا شد واز میرزای شیرازی کمک خواست. مردم آذربایجان هم به همین نحو عمل کردند وشکایتهای فراوانی صورت گرفت.
    یکی از کسانی که درباره این موضوع برای میرزای شیرازی نامه فرستاد سید جمال الدین افغانی بود که به مخالفت باشاه برخاسته ونسبت به اعطای امتیاز تنباکو از سوی شاه به انگلستان به شدت اعتراض کرده بود. شاه نیز او را از ایران بیرون راند ووقتی سید جمال الدین اسدآبادی به بصره رسید نامهای طولانی ورسا خطاب به میرزای شیرازی نوشت وطی آن از میرزا استدعای فریادرسی ویاری کرد. خبر نگارش این نامه در آن زمان در همه جا پیچید ونسخهای از آن به نجف رسید. در این نامه پس از بسم الله چنین آمده بود: حقیقت را میگویم، این نامه خطاب به روح شریعت محمدی است در هر جا باشد وهر مکان قرار گیرد و درخواست عاجزانه امت اسلام است که به پیشگاه علما و نفوس پاکی که زمام امور امت را به دست گرفتهاند عرضه میشود دوست دارم این نامه را بر همه دانشمندان عرضه کنم هر چند عنوان آن خاص است.
    پیشوای دین! پرتو درخشان انوار ائمه! پایتخت دیانت! زبان گویای شریعت! جناب حاجی میرزا محمد حسن شیرازی (خدا قلمرو اسلام را به وسیله او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست را به واسطه وجود او به هم زند). خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از میان طائفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت نهاده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و بر طرف ساختنِ شک و شبهه را از دلهای مردم جزء وظایف تو قرار دادهاست.
    وی در ادامه مینویسد: فرمان شما در میان همه نافذ است وهیچ کس یارای مقابله با آن را ندارد وشما اگر بخواهید میتوانید احاد ملت را بر سر یک کلمه گرد هم آورید؛ کلمهای که از کیان حق خطاب به جان اهل حق صادر می-شود تا مایه هراس دشمنان خدا ودشمنان امت گردد.
    سپس از میرزا کمک میخواهد و او را به دخالت کردن در این مسئله فرا میخواند ومی گوید: شما روح خفته در یکایک ملت هستید. بدون شما هیچ یک از امت بر نمیخیزد وجز به یاری شما وحدت کلمه نخواهند یافت. اگر به حق قیام کنید همه بر خواهند خواست وپیروزی از آن آنان خواهد بود.
    سپس درباره رفتار ناشایست شاه واهانت او به علما وپشتیبانی او از کفار ونیز رفتار ناشایست «غلامان حلقه به گوش وحقیر» شاه سخن میگوید که پیکر بیمار او را از حرم حضرت عبدالعظیم تا دارالحکومه روی برفها کشیدند وبه همراه عدهای از سربازان، به خانقین، واز آن جا به بغداد منتقل کردند. او هم چنین میافزاید: شاه از قبل به والی نامه نوشته واز او خواسته بود مرا از بصره دور کند؛ چون میدانست اگر مرا به حال خود رها کند نزد شما میآیم».
    او شکایت نامه خود را این گونه به پایان میرساند: «وقتی دیدم دستم از آن جناب کوتاه است از نوشتن شکوائیه خودداری کردم. اما هنگامی که مجتهد قدوه حاج سید علی اکبر پا به بصره نهاد واز من تقاضا کرد نامهای خطاب به آن بزرگ مرد دینی بنویسم وطی آن همه این غائلهها وحوادث را شرح دهم بی درنگ چنین کردم ومی دانستم خدای متعال به دست شما [فرج و] کار جدیدی حاصل خواهد فرمود والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته».
    بدین ترتیب از سوی علما واشراف وتجار نامهها وشکوائیههای متعددی به میرزای شیرازی ارسال شد. در نتیجه میرزا نامهای به ناصرالدین شاه نوشت ودر آن همه چیزهای لازم را به نیکی شرح وتوضیح داد. اما شاه در جواب نوشت که روا نیست شاه از حرفی که زدهاست برگردد وبا توجه به ضعفی که دارد توان رویارویی با آنان را ندارد وبه کنسولِ حامل نامه سفارش کرد تمام تلاش خود را برای راضی کردن میرزای شیرازی به کار برد. ولی میرزا این عذر وبهانههای واهی را نمیپذیرفت ودر پاسخ او نامهای متضمن دلایل محکم نوشت ونادرستی این معالمه فاسد را ثابت میکرد ودر پایان مرقوم فرمود: اگر دولت از جواب دادن ناتوان باشد ما عاجز نیستیم واگر نمیتواند پاسخ دشمن را بدهد وحقوق مردم را مطالبه نماید بگذارید ما این کار را انجام دهیم.
    اما وقتی شاه اقدامی نکرد وتشنجات افزایش یافت ومردم از این معامله فاسد به فریادخواهی پرداختند، میرزای شیرازی فتوای خود را که بازتاب آن در تمام جهان اسلام به گوش رسید صادر کرد. در این فتوا پس از بسم الله آمده بود: «از امروز استعمال توتون وتنباکو به هر شکل که باشد حرام است وکسی که آن را استعمال کند مانند کسی است که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به جنگ برخاستهاست». این فتوا پژواک گسترده ونفوذ عجیبی در میان مردم یافت ودر پی صدور آن مردم قلیانها را شکستند وچوبهای آن را به سمت صاحبان امتیاز پرت کردند وحکومت ایران در برابر این فتوا که کمر صاحبان امتیاز را خرد کرد دچار اضطراب شد. مردم همگی به شکل عجیب وبی سابقهای از تدخین تنباکو خودداری کردند واین اعتصاب فقط به مسلمانان اختصاص نداشت بلکه یهودیها وزردشتیها وپیروان دیگر ادیان هم با مسلمانان همراهی کردند ومی گفتند: این فتوا حکم محترمی است که باید به آن گردن نهاد وتخلف از آن جایز نیست.
    سپس حکومت تلاش کرد بر علما فشار آورد تا فتوایی در مجاز بودن توتون وتنباکو صادر کنند ولی این کوشش-ها بی ثمر ماند. وقتی وزیر ناصرالدین شاه از حاج میرزا محمد حسن آشتیانی، بزرگ ترین عالم تهران، خواست بر ضد فتوای میرزا فتوایی صادر کند، مرحوم آشتیانی گفت: مولایمان میرزای بزرگ، سید الشریعه وپیشوای شیعه وپناه امت ونایب ائمهاست. حکم ایشان مطاع وفرمانشان لازم الاتباع است وما بندگان او هستیم ودر هر چه فرمان دهد مطیع ایشان میباشیم؛ چون کسی که از فرمان ایشان سر بتابد مانند مشرک است. از این رو وزیر یاد شده ونیز حکومت از این کار ناامید، ومجبور شدند امتیاز را ملغی کنند. در نتیجه صاحبان امتیاز از ایران بیرون رفتند وبا دست خالی به اروپا باز گشتند. مردم از این پیروزی بسیار شاد شدند واین خبر به کشورهای دیگر هم رسید ودر جراید نیز انتشار یافت. در پی این ماجرا مرحوم میرزای شیرازی که دست به تجدید دولت وملت زد، به آیت الله مجدد شهره گردید. وفات
    مرحوم میرزای شیرازی پس از صرف عمر خود در راه علم وجهاد وخدمت به اسلام ومسلمانان، به سال ۱۳۱۲ق (۱۸۹۵م) چشم از جهان فرو بست.
    شاگرد وی شیخ آقا بزرگ تهرانی «محمد حسن منزوی رازی» درباره ایشان به پژوهشی پرداخته که نام آن هدیة الرازی است. شرح احوال ایشان هم چنین در شمار فراوانی از کتابهای سیر وتراجم آمده است؛ از جمله: ۱. احسن الودیعه. ۲. آثار حج.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #273
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    كامران ميرزا

    250px Kamranmirza
    کامران میرزا



    کامران میرزا پسر سوم ناصرالدین شاه قاجار و نایبالسلطنه او بود. میرزا رضای کرمانی، کُشنده ناصرالدین شاه، مظالم کامران میرزا را از دلایل کار خود ذکر کرده بود.
    محلهای که در تهران به کامرانیه معروف است، به نام اوست. او ریاست شهربانی و ریاست دارلخلافه تهران را بر عهد داشت منزل او که یکی از زیباترین کاخهای دوره قاجار بود در زمان رضاخان خراب شد و به جای ان دانشگاه افسری ساخته شد. هنوز در تهران بازارچه نایب السلطنه مشهور است.
    از دیگر بناهای نایب السلطنه باغ فیشرآباد که نام محله فیشرآباد از آن گرفته شدهاست و باغ کامرانیه را میتوان بر شمرد. محله منیریه تهران که در زمان قاجار یکی از بخشهای اعیان نشین تهران بوده به نام منیرالسلطنه مادر کامرانمیرزا نامگذاری شدهاست.[۱]
    کامران میرزا در سال ۱۳۰۸ خورشیدی، درگذشت و وی را در مشهد حضرت معصومه به خاک سپردند.

    فرزندان نایبالسلطنه

    نایبالسلطنه، سرورالدوله دختر شاهزاده حسامالسلطنه را به زنی گرفت و فرزندان او از وی سه دختر و یک پسر شد : ملکه جهان همسر محمد علی شاه، معصومه خانم زن مهدی قلی خان مجد الدوله، قمرالملوک همسر دوستعلی خان معیر الممالک نوی دختری ناصرالدین شاه فتحعلی میرزا بن کامران که پنج سال بیش تر زنده نماند. پس از در گذشت فتحعلی میرزا بن کامران کامران میرزا ۳ زن دیگر گرفت و از آنها دارای ۱۹ فرزند شد از جمله امیر ارفع، نصرت السلطان و اعتضاد خاقان.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #274
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ظل السلطان

    180px Zellesoltan
    ظلالسلطان



    مسعود میرزا ظلالسلطان (زادهٔ ۱۲۶۶ قمری در باغ نو اصفهان -مرگ ۱۳۳۶ قمری) بزرگترین پسر ناصرالدین شاه و عفت السلطنه بود. به خاطر آنکه از مادری غیر قاجار زاده شدهبود به جای او مظفرالدینمیرزا (بعدها مظفرالدین شاه) به ولیعهدی انتخاب شد. ظلالسلطان مدت زیادی حاکم اصفهان بود. وی مدعی تاج و تخت سلطنت بود. تاریخ مسعودی به قلم اوست.
    وی در مدت حکومت در اصفهان سعی در تخریب و نابودی آثار دوران صفویه داشت. وی برخی از عمارتهای باقی مانده از دورهٔ صفوی را کاملاً نابود کرد (مانند عمارت آیینه خانه در کنار زاینده رود) و برخی دیگر را به مرز نابودی کشاند. ظلالسلطان از عمارت هشت بهشت به عنوان اصطبل استفاده میکرد و آینه کاریهای روی ستونهای عالی قاپو و چهل ستون را از میان برد. وی همچنین دستور داد روی نقاشی های نفیس داخل چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشیهای کمارزش خود را بنگارند.
    وی در سال ۱۳۳۶ هجری قمری برابر با ۱۲ تیر ۱۲۹۷ مرد و در مشهد به خاک سپرده شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #275
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تاج السلطنه

    تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار (۱۳۰۱ هجری قمری- نامشخص) از مدافعان انقلاب مشروطه و عضو انجمن حریت نسوان بود[۱] و با شاعران آزادیخواهی همچون میرزاده عشقی ارتباط داشت. خاطرات خود را مینوشت که چندی پیش بخشهایی از ان به نام «خاطرات تاج السلطنه» منتشر شد. تاجالسلطنه حاصل ازدواج ناصرالدین شاه و دختر عمویاش توران السلطنه است.

    زندگی

    180px Taj al Saltaneh
    تاجالسلطنه در روز نامزدیاش



    در اواخر سال ۱۳۰۱ هجری قمری، برابر با 1884 میلادی، از تورانالسلطنه، دخترعموی شاه، زاده شد او علاوه بر تسلط بر زبان فارسی، عربی و فرانسه را نیز به خوبی میدانست. او ازدواج ناموفقی با حسنخان شجاعالسلطنه داشت و دخترانش از او گرفته شدند و نزد پدر و نامادری ماندند[۱].
    او در زمان حیاتِ پدرش، ناصرالدین شاه بسیار مورد توجه او بود اما بعد مرگ پدرش مورد نفرت مظفرالدین شاه قرار گرفت چرا که از مشروطه خواهان طرفداری میکرد و از روش تربیت در دربار و اختلاف طبقاتی دوران قاجار و رفتار درباریان انتقاد میکرد.[۱]
    کتاب خاطرات او با نظارت منصوره اتحادیه در تهران منتشر شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #276
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فروغ الدوله

    180px Forouq ol Dowleh
    فروغالدوله در کودکی




    تومان آغا
    (فروغالدوله) دختر ناصرالدینشاه قاجار و خازنالدوله از زنان آزادیخواه دوره قاجار و زمان جنبش مشروطه بود. او و همسرش ظهیرالدوله عضو انجمن اخوت بودند. فروغالدوله که طرفدار مشروطیت بود مخالفتش را با برادرش مظفرالدین شاه و برادرزادهاش محمدعلی شاه علنی کرده بود. در جریان به توپ بسته شدن مجلس، حمدعلی شاه دستور تخریب و غارت خانه او را نیز صادر کرد[۱]. تومان آغا خواهر تنی فخرالدوله (توران آغا) بود. او در جوانی به خواست پدرش با علی خان قاجار ظهیرالدوله که وزیر تشریفات دربار بود ازدواج کرد. پس از ازدواج لقب «ملکه ایران» گرفت. آنها دارای سه پسر و چهار دختر از جمله ولیه صفا (فروغالملک) شدند.[۱].



    • ۱ سیاست
      • ۱.۱ انجمن اخوت
    • ۲ شعر
    • ۳ پانویس
    • ۴ منابع


    سیاست

    فروغالدوله پس از ازدواج با ظهیرالدوله که آزادیخواه و شاعر بود، فعالیتهایش را در انجمن اخوت و دراویش صفی علیشاهی آغاز کرد و آشکارا با برادرش مظفرالدین شاه و برادرزادهاش محمدعلی شاه مخالفت کرده و همراه همسرش در این راه مبارزه میکرد[۱].
    نامههایی از او باقی مانده است که خطاب به ظهیرالدوله، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، و سیاستمدارن دیگر وقت نوشته است. در این نامهها قدرت اندیشه و دیدگاههای آزادیخواهانه و انتقادآمیز او مشخص است[۱].
    فروغالدوله در ماجرای دستگیر شدن شوهرش و دیگر مشروطه خواهان به دست نیروهای محمدعلی شاه، نقش مهمی در آزادی آنان داشت[۱]. اما هنگامی که مجلس به توپ بسته شد، محمدعلی شاه دستور تخریب و غارت خانه او را نیز صادر کرد[۲].

    انجمن اخوت

    فروغالدوله عضو انجمن اخوت بود (دراویش صفی علیشاهی) و بدون حجاب به جلسههای انجمن میرفت و سخنرانی میکرد. از فروغالدوله و دو دخترش، فروغالملوک و ملکالملوک عکسهایی در لباس درویشی با کشکول و منتشا باقی مانده است. فروغالدوله شعرهای مدحآمیزی نیز میگفت.[۲]

    شعر

    فروغالدوله با تخلص «صفا» شعر میگفت که تخلص شوهرش نیز بود. ابیات زیر نمونهای از اشعار اوست:[۱]
    درباره وضعیت اجتماعی ایران:
    میشه ما خفتگان بیدار گردیم
    بگو هرگز نمیشه یار یار درباره جشنی به مناسبت سالروز تولد صفا علیشاه (ظهیرالدوله) که مصادف با سالروز تولد صفی علیشاه هم بود:
    مولود صفی میلاد صفا
    زین هر دو ظهور عیش فقرا نازم به چنین جشنی که صفا
    بنموده به پا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #277
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فخر الدوله

    180px Fakhr ol Dowleh magnify clip
    فخرالدوله


    فخرالدوله (توران آغا) یکی از دختران تحصیلکرده و شاعر ناصرالدین شاه قاجار و خازنالدوله، و خواهر تنی ِ فروغالدوله بود. او داستانهای شفاهی ایرانی را مکتوب کرد[۱].



    فخرالدوله شبهایی که نقیبالممالک، نقالباشی پدرش داستانگویی میکرد، پشت در نیمه باز اتاق خواجه سرایان مینشت و داستانها را با دقت مکتوب میکرد و برای آنها نقاشی میکشید. از جمله داستانهای امیر ارسلان رومی و زرین ملک را او مکتوب و مصور کرده است[۱].
    فخرالدوله همراه با پدرش و همسر وی مجدالدوله به ییلاق میرفت و به سوارکاری و تیراندازی میپرداخت. او در تیراندازی بسیار ماهر بود. او با مهدی قلی خان مجدالدوله ازدواج کرد[۱].
    شعرهای او شامل دیوانی از چندهزار بیت است که با خط خود نوشته است و در کتابخانه سلطان محمودمیرزا در پاریس نگهداری میشد که در حال حاضر سرنوشت آن مشخص نیست. غزلیاتی به سبک عراقی نیز از او در تذکرههای دوران ناصری منتشر شده است[۱].

    فخرالدوله در جوانی مبتلا به بیماری سل شد و به همین دلیل در ۳۳ سالگی درگذشت. بر سنگ گورش در صحن حرم فاطمه معصومه چند بیت از شعرهایش نوشته شده است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #278
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شعاع السلطنه

    ملک منصور میرزا شعاع السلطنه(۱۲۵۳-۱۲۹۹) دومین فرزند ذکور مظفرالدین شاه در ۱۸ ربیعالثانی ۱۲۹۷ ه.ق در تبریز تولد یافت. تحصیلات خود را از پنج سالگی در تبریز آغاز کرد و بنا به نوشته روزنامه شرافت: علوم عربیه، ریاضی، طبیعی، شیمی، فیزیک، فن تاریخ، زبان فرانسه و انگلیسی، صنعت عکاسی، فنون حربیه، قواعد عسکریه اعم از پیاده نظام و توپخانه را فرا گرفت.
    در ۱۳۱۴ والی گیلان شد و وزارت او را معتمدالسلطنه و بعد سعدالسلطنه عهده دار بودند، پس از آن به حکومت فارس و بنادر جنوب رفت.
    خیلی زود ثروتمند شد و در تهران مستغلات زیادی برای خود تدارک دید و در چیذر شمیران باغ وسیع و مصفائی بنیاد نهاد. کاخ شهری او در خیابان امیریه مجاور باغ کامران میرزا قرار داشت که هم اکنون قسمتی از آن باغ دانشکده افسری است.
    وی از طرفداران سیاست روسیه تزاری در ایران بود. چندین سفر به روسیه رفت و با شاهزادگان آن کشور دوستی به هم رسانید. قبل از اینکه مظفرالدین شاه به اروپا برود او به سیر و سیاحت در اروپا پرداخت. پس از مراجعت پدر خود را تشویق به رفتن اروپا کرد. در دوره محمد علی شاه مواجب و مستمری او از تمام شاهزادگان بیشتر بود و هر سال یک صد و چهارده هزار تومان مواجب نقدی و جنسی داشت. مجلس اول برای صرفه جوئی در بودجه کشور مستمریها را تقلیل داد از جمله مستمری شعاع السلطنه از صد و چهارده هزار تومان به دوازده هزار تومان تقلیل پیدا کرد.
    از آن تاریخ شعاع السلطنه با مشروطیت به مخالفت پرداخت. پس از خلع محمدعلی میرزا از سلطنت، او نیز با برادر خود همراهی نمود و از ایران خارج شد. وقتی شوستر آمریکائی خزانه دار کل برای مالیاتهای عقب افتاده او اجرائیه صادر کرد بر بالای مستغلات شعاع السلطنه پرچم روسیه افراشته شد و با مداخله روسها وی از پرداخت بدهی سنگین خود به دولت مشروطه اعراض نمود.
    در ۱۳۲۹ه.ق که محمدعلیشاه برای تصاحب سلطنت به ایران وارد شد شعاع السلطنه با او همراهی کرد. پس از شکست آنها دولت مشروطه برای کشتن محمدعلی شاه و دو برادرش همین شعاع السلطنه و سالارالدوله جایزهای به مبلغ ۲۵ هزار تومان تعیین کرد و نیرویی برای سرکوب او به ریاست یپرمخان اعزام کرد.
    بعدها فرزندان وی نام خانوادگی شعاع حسنی را برای خویش انتخاب کردند. وی در ۱۲۹۹ش درگذشت و در آستانه حضرت عبدالعظیم مدفون شد.
    در حال حاضر فرزندان شعاع السلطنه در مناطق مختلف به زندگی خود ادامه میدهند ولی محل اصلی حکومت اجدادی خود را فراموش نکردهاند و با نام فامیلی شعاع حسنی دریکی از شهرهای استان گیلان بنام لاهیجان مشغول زندگی با عامه مردم هستند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #279
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ارشد الدوله

    اَرشَدالدوله برادر محمدعلی شاه. محمدعلی شاه با اینکه از ایران گریخته بود، اما به تحریکات خود ادامه میداد. در سال ۱۳۲۹ ق. هنگام بازگشت شاه مخلوع به ایران جنگهایی میان قوای هوادار محمدعلی شاه و نیروهای دولت مشروطه صورت گرفت. سرکرده نیروی دولتی یپرم خان بود و توانست در نزدیکی ورامین قوای طرفدار محمدعلی شاه به فرماندهی ارشدالدوله را شکست دهد و خود او را هم دستگیر کند. ارشدالدوله بلافاصله در دادگاهی صحرایی به مرگ محکوم شد و حکم وی نیز بدون کمترین درنگ به اجرا درآمد. اندکی پس از این ماجرا، که یپرم خان با جنازه ارشدالدوله به تهران بازگشت، قوای دولتی برای دفع سالار الدوله به سمت غرب رهسپار شد. در این لشکرکشی نیز یپرم خان یکی از سرکردگان بود.
    درآخرین نبردهای ارشدالدوله در روز سهشنبه یازدهم رمضان سال ۱۳۲۹ درنبردسختی که دراین روز درنزدیکی تهران وبرای فتح پایتخت اتفاق افتاد سرانجام آتش سنگین توپخانهٔ نیروهای مشروطه طلب یک باره ترکمانان سپاه ارشدالدوله رادچار وحشت و شکست کرد. دراین نبرد، فقط ترکمانان ۷۰ کشته، ۴۰۰زخمی و ۲۰۰ اسیر برجای گذاشتند، به علاوه درزمان تعقیب آنان گروهی هم درحین فرار به قتل رسیدند. در پایان، ارشدالدوله هم دستگیر و به تهران انتقال داده شد. او را بلادرنگ محکوم به اعدام کردند و در ملأ عام به دار آویختند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #280
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سالار الدوله

    ابوالفتح میرزا سالارالدوله پسر سوم مظفرالدین شاه بود. او در سال۱۲۶۰(۱۲۹۸ ه.ق) درشهر تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی و نظامی در تبریز به حکومت در چند ایالت ایران منصوب شد که اغلب با شکایت اهالی از رفتارش معزول میشد. پس از مشروطه از ایران رفت و در حمایت از برادرش محمدعلی شاه در کردستان دست به شورش زد و سنندج را گرفت و از مجلس شورای ملی خواست تا با شاه مخلوع همکاری کند.
    بعد از عزل محمدعلی شاه در وین با برادر خود ملاقات نموده و برای بازگشت سلطنت برادر از راه عثمانی به ایران آمد و با لشگری از ایل کلهر و سنجابی و لر توانست کرمانشاه و همدان را تصرف کند و همچنین قوای امیر مفخم بختیاری را در نزدیک ملایر شکست داده با حدود سی هزار قشون به سوی تهران بیاید که در نزدیکی ساوه از قوای فرمان خان شکست خورد ولی چون مجلس برای توقیف یا اعدام او ۲۵ هزارتومان جایزه تعیین نمود به عثمانی فرار کرد و چند سال بعد بار دیگر به کردستان آمد و لشگری جمع آوری کرد و به همدان تاخت ولی از قوای یپرمخان شکست خورد و بار دیگر از ایران گریخت. بعد به وساطت روسها حکومت گیلان به او سپرده شد اما بار دیگر طغیان کرد و قزاقان ساخلوی گرگان از او حمایت نمودند ولی بار دیگر شکست خورد و از ایران اخراج شد. هنگام جنگ جهانی اول باز هم به ایران آمد و کاری از پیش نبرد و سرانجام به کشور عثمانی پناه برد و ساکن کشور مصر گردید که در اسکندریه در خردادماه سال ۱۳۳۸ درگذشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 28 از 32 نخستنخست ... 18242526272829303132 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/