چه کلمهـــ مظلومــ ــی استــــــ
" قسمتـــــ "
تمــ ــامـــ تقصــ ـــیرهــ ــایـــ مــ ــا را به عهدهـــ می گیــ ــرد ...!!
چه کلمهـــ مظلومــ ــی استــــــ
" قسمتـــــ "
تمــ ــامـــ تقصــ ـــیرهــ ــایـــ مــ ــا را به عهدهـــ می گیــ ــرد ...!!
هستی ما...
مملو از حباب
لبریز از سراب
و سرگذشت
که از هیچ تا هیچ
و از آن دوتا پایان لحظه ها
سفری که تا انتها
خیالی ست در خلوت تدبیر!!
وقتي باران ميبارد پيش از اين که براي خودم چتر باز کنم به ياد توام
فکر ميکنم به اين که تو چقدر باران دوست داشتي
يادم مي آيد چتر نميخواستي
هميشه خيس خيس ميشدي
تا به خودم مي آيم من هم خيس شدم
خيس خيس مثل آن روزهاي تو و چترم هنوز بسته است
گم ميشوم در يادت،سکوت ميکنم
نميدانم تو رفته اي يا همان که در من ميجوشد تويي....
خنده ام می گیرد
از این همه درد
استخوان هایم
پوک شده اند
راه که می روم
صدای شکستن شان را می شنوم
مثل سال ها پیش
که مادر بزرگ
صدای شکستن استخوان هایش را فقط خودش شنید
استخوان هایم می شکنند
مثل غرورم
که سال پیش به دست تو شکسته شد.................
بگو که گل نفرستد کسی به خانه من
که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من
تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی
به جای ماه تو پرتو فشان به خانه من
عزیزم به شوق روی تو من زنده ام خدا داند
برای زیستن اینک تویی بهانه من
در هــــر جغــــرافیـــایے کــــــه بـــــــاشم
"جهــــــــــت هـــــــا"
تفاوتے نـــــــدارند...
تمــــــــام دامنـــــــــــه هــــــــاے دلـــــــــــم
رو به سمت"خنــــــــــده هـــــــاے " توست
هنوز هم نمی دانم.....
اینجا چه فصلی است؛
که من کــــــــال مانده ام
و به تـــــو...
.
.
.
.
نمی رســـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــم !!!
سوهان می کشم
قصه دلتنگی هایم را
تا هموار سازم جــــاده های آمدنت را..........
حواسم به ثانيه های رفتنم نبود
خودم را در غبار زمان گم کرده بودم
ناگهان دستی بر شانه ام زد و گفت :
. . . بر نمی گردد . . .
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)