صفحه 27 از 43 نخستنخست ... 1723242526272829303137 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 261 تا 270 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    حسن تو دایم بدین قرار نماند

    مست تو جاوید در خمار نماند


    ای گل خندان نوشکفته نگه دار

    خاطر بلبل که نوبهار نماند


    حسن دلاویز پنجه‌ایست نگارین

    تا به قیامت بر او نگار نماند


    عاقبت از ما غبار ماند زنهار

    تا ز تو بر خاطری غبار نماند


    پار گذشت آن چه دیدی از غم و شادی

    بگذرد امسال و همچو پار نماند


    هم بدهد دور روزگار مرادت

    ور ندهد دور روزگار نماند


    سعدی شوریده بی‌قرار چرایی

    در پی چیزی که برقرار نماند


    شیوه عشق اختیار اهل ادب نیست

    بل چو قضا آید اختیار نماند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند

    من خود این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند


    پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال

    گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته‌اند


    پرده بر عیبم بپوشیدند و دامن بر گناه

    جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته‌اند


    تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کرده‌اند

    یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفته‌اند


    دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس

    دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته‌اند


    ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده‌اند

    حال سرگردانی آدم به رضوان گفته‌اند


    داغ پنهانم نمی‌بینند و مهر سر به مهر

    آن چه بر اجزای ظاهر دیده‌اند آن گفته‌اند


    ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی

    ماجرای عشق از اول تا به پایان گفته‌اند


    پیش از این گویند سعدی دوست می‌دارد تو را

    بیش از آنت دوست می‌دارم که ایشان گفته‌اند


    عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال

    این سخن در دل فرود آید که از جان گفته‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت

    زیبا نتواند دید الا نظر پاکت


    گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم

    باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت


    دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد

    هم در تو گریزندم دست من و فتراکت


    ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت

    وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت


    گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت

    بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت


    مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند

    گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت


    گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت

    ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت


    خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت

    جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت


    چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد

    غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد

    داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد


    دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت

    گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد


    حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم

    بنده‌ایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد


    عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست

    با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد


    عافیت می‌بایدت چشم از نکورویان بدوز

    عشق می‌ورزی بساط نیک نامی درنورد


    زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش

    ور به میدان می‌روی از تیرباران برمگرد


    حمل رعنایی مکن بر گریه صاحب سماع

    اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد


    هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت

    شمع می‌بینم که اشکش می‌رود بر روی زرد


    با شکایت‌ها که دارم از زمستان فراق

    گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد


    هر که را دردی چو سعدی می‌گدازد گو منال

    چون دلارامش طبیبی می‌کند داروست درد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کدام چاره سگالم که با تو درگیرد

    کجا روم که دل من دل از تو برگیرد


    ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست

    که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد


    دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن

    که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد


    چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی

    که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد


    به خسته برگذری صحتش فرازآید

    به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد


    ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست

    که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد


    دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند

    کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد


    گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم

    خیالت از در و بامم به عنف درگیرد


    مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی

    شبی به دست دعا دامن سحر گیرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر سروی به بالای تو باشد

    نه چون بشن دلارای تو باشد


    و گر خورشید در مجلس نشیند

    نپندارم که همتای تو باشد


    و گر دوران ز سر گیرند هیهات

    که مولودی به سیمای تو باشد


    که دارد در همه لشکر کمانی

    که چون ابروی زیبای تو باشد


    مبادا ور بود غارت در اسلام

    همه شیراز یغمای تو باشد


    برای خود نشاید در تو پیوست

    همی‌سازیم تا رای تو باشد


    دو عالم را به یک بار از دل تنگ

    برون کردیم تا جای تو باشد


    یک امروزست ما را نقد ایام

    مرا کی صبر فردای تو باشد


    خوشست اندر سر دیوانه سودا

    به شرط آن که سودای تو باشد


    سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

    همان بهتر که در پای تو باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گلبنان پیرایه بر خود کرده‌اند

    بلبلان را در سماع آورده‌اند


    ساقیان لاابالی در طواف

    هوش میخواران مجلس برده‌اند


    جرعه‌ای خوردیم و کار از دست رفت

    تا چه بی هوشانه در می‌کرده‌اند


    ما به یک شربت چنین بیخود شدیم

    دیگران چندین قدح چون خورده‌اند


    آتش اندر پختگان افتاد و سوخت

    خام طبعان همچنان افسرده‌اند


    خیمه بیرون بر که فراشان باد

    فرش دیبا در چمن گسترده‌اند


    زندگانی چیست مردن پیش دوست

    کاین گروه زندگان دل مرده‌اند


    تا جهان بودست جماشان گل

    از سلحداران خار آزرده‌اند


    عاشقان را کشته می‌بینند خلق

    بشنو از سعدی که جان پرورده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند

    جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند


    حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد

    علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند


    کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی

    نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند


    بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط

    ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند


    دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را

    که مدتی ببریدند و بازپیوستند


    به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار

    که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند


    یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست

    که سروهای چمن پیش قامتش پستند


    اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست

    خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند


    مثال راکب دریاست حال کشته عشق

    به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند


    به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری

    جواب داد که آزادگان تهی دستند


    به راه عقل برفتند سعدیا بسیار

    که ره به عالم دیوانگان ندانستند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    با دوست باش گر همه آفاق دشمنند

    کو مرهمست اگر دگران نیش می‌زنند


    ای صورتی که پیش تو خوبان روزگار

    همچون طلسم پای خجالت به دامنند


    یک بامداد اگر بخرامی به بوستان

    بینی که سرو را ز لب جوی برکنند


    تلخست پیش طایفه‌ای جور خوبروی

    از معتقد شنو که شکر می‌پراکنند


    ای متقی گر اهل دلی دیده‌ها بدوز

    کاینان به دل ربودن مردم معینند


    یا پرده‌ای به چشم تأمل فروگذار

    یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند


    جانم دریغ نیست ولیکن دل ضعیف

    صندوق سر توست نخواهم که بشکنند


    حسن تو نادرست در این عهد و شعر من

    من چشم بر تو و همگان گوش بر منند


    گویی جمال دوست که بیند چنان که اوست

    الا به راه دیده سعدی نظر کنند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

    وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


    من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


    گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

    پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود


    محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

    کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود


    او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود


    برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

    چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود


    با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود


    بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

    کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود


    شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

    وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود


    گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود


    صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود


    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود


    سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

    طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 27 از 43 نخستنخست ... 1723242526272829303137 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/