صفحه 27 از 90 نخستنخست ... 172324252627282930313777 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 261 تا 270 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #261
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

    چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت


    یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم

    پرده برانداختی کار به اتمام رفت


    ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت

    سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت


    مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق

    خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت


    عارف مجموع را در پس دیوار صبر

    طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت


    گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی

    حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت


    هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت

    آخر عمر از جهان چون برود خام رفت


    ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان

    راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت


    همت سعدی به عشق میل نکردی ولی

    می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #262
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت

    زیبا نتواند دید الا نظر پاکت


    گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم

    باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت


    دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد

    هم در تو گریزندم دست من و فتراکت


    ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت

    وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت


    گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت

    بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت


    مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند

    گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت


    گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت

    ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت


    خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت

    جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت


    چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد

    غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #263
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    این که تو داری قیامتست نه قامت

    وین نه تبسم که معجزست و کرامت


    هر که تماشای روی چون قمرت کرد

    سینه سپر کرد پیش تیر ملامت


    هر شب و روزی که بی تو می‌رود از عمر

    بر نفسی می‌رود هزار ندامت


    عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم

    باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت


    سرو خرامان چو قد معتدلت نیست

    آن همه وصفش که می‌کنند به قامت


    چشم مسافر که بر جمال تو افتاد

    عزم رحیلش بدل شود به اقامت


    اهل فریقین در تو خیره بمانند

    گر بروی در حسابگاه قیامت


    این همه سختی و نامرادی سعدی

    چون تو پسندی سعادتست و سلامت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #264
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای که رحمت می‌نیاید بر منت

    آفرین بر جان و رحمت بر تنت


    قامتت گویم که دلبندست و خوب

    یا سخن یا آمدن یا رفتنت


    شرمش از روی تو باید آفتاب

    کاندرآید بامداد از روزنت


    حسن اندامت نمی‌گویم به شرح

    خود حکایت می‌کند پیراهنت


    ای که سر تا پایت از گل خرمنست

    رحمتی کن بر گدای خرمنت


    ماه رویا مهربانی پیشه کن

    سیرتی چون صورت مستحسنت


    ای جمال کعبه رویی باز کن

    تا طوافی می‌کنم پیرامنت


    دست گیر این پنج روزم در حیات

    تا نگیرم در قیامت دامنت


    عزم دارم کز دلت بیرون کنم

    و اندرون جان بسازم مسکنت


    درد دل با سنگ دل گفتن چه سود

    باد سردی می‌دمم در آهنت


    گفتم از جورت بریزم خون خویش

    گفت خون خویشتن در گردنت


    گفتم آتش درزنم آفاق را

    گفت سعدی درنگیرد با منت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #265
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آفرین خدای بر جانت

    که چه شیرین لبست و دندانت


    هر که را گم شدست یوسف دل

    گو ببین در چه زنخدانت


    فتنه در پارس بر نمی‌خیزد

    مگر از چشم‌های فتانت


    سرو اگر نیز آمدی و شدی

    نرسیدی بگرد جولانت


    شب تو روز دیگران باشد

    کآفتابست در شبستانت


    تا کی ای بوستان روحانی

    گله از دست بوستانبانت


    بلبلانیم یک نفس بگذار

    تا بنالیم در گلستانت


    گر هزارم جفا و جور کنی

    دوست دارم هزار چندانت


    آزمودیم زور بازوی صبر

    و آبگینست پیش سندانت


    تو وفا گر کنی و گر نکنی

    ما به آخر بریم پیمانت


    مژده از من ستان به شادی وصل

    گر بمیرم به درد هجرانت


    سعدیا زنده عارفی باشی

    گر برآید در این طلب جانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #266
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

    بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت


    روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را

    سر برنکند خورشید الا ز گریبانت


    جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید

    چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت


    دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید

    تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت


    هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت

    گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت


    جان باختن آسانست اندر نظرت لیکن

    این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت


    با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری

    پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت


    ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد

    عشاق نیندیشند از خار مغیلانت


    دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن

    زان گه که درافتادم با قامت فتانت


    شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز

    سعدی که تو جان دارد بل دوستتر از جانت


    بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیدست

    این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #267
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

    مویی نفروشم به همه ملک جهانت


    شیرینتر از این لب نشیندم که سخن گفت

    تو خود شکری یا عسلست آب دهانت


    یک روز عنایت کن و تیری به من انداز

    باشد که تفرج بکنم دست و کمانت


    گر راه بگردانی و گر روی بپوشی

    من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت


    بر سرو نباشد رخ چون ماه منیرت

    بر ماه نباشد قد چون سرو روانت


    آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی

    بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت


    هر کس که ملامت کند از عشق تو ما را

    معذور بدارند چو بینند عیانت


    حیفست چنین روی نگارین که بپوشی

    سودی به مساکین رسد آخر چه زیانت


    بازآی که در دیده بماندست خیالت

    بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت


    بسیار نباشد دلی از دست بدادن

    از جان رمقی دارم و هم برخی جانت


    دشنام کرم کردی و گفتی و شنیدم

    خرم تن سعدی که برآمد به زبانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #268
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چو نیست راه برون آمدن ز میدانت

    ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت


    به راستی که نخواهم بریدن از تو امید

    به دوستی که نخواهم شکست پیمانت


    گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی

    به هر چه حکم کنی نافذست فرمانت


    اگر تو عید همایون به عهد بازآیی

    بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت


    مه دوهفته ندارد فروغ چندانی

    که آفتاب که می‌تابد از گریبانت


    اگر نه سرو که طوبی برآمدی در باغ

    خجل شدی چو بدیدی قد خرامانت


    نظر به روی تو صاحب دلی نیندازد

    که بی‌دلش نکند چشم‌های فتانت


    غلام همت شنگولیان و رندانم

    نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت


    بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکت باد

    دعای نیکان از چشم بد نگهبانت


    به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی

    مقصرست هنوز از ادای احسانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #269
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

    آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت


    در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت

    تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت


    گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی

    سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت


    نه من انگشت نمایم به هواداری رویت

    که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت


    در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم

    که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت


    سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا

    تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت


    ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم

    این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت


    من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم

    گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت


    سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل

    من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #270
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

    مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت


    آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی

    وز حسن خود بماند انگشت در دهانت


    قصد شکار داری یا اتفاق بستان

    عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت


    ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن

    تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت


    رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی

    ای دزد آشکارا می‌بینم از نهانت


    هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد

    پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت


    دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی

    خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت


    ما را نمی‌برازد با وصلت آشنایی

    مرغی لبقتر از من باید هم آشیانت


    من آب زندگانی بعد از تو می‌نخواهم

    بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت


    من فتنه زمانم وان دوستان که داری

    بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت


    سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن

    ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 27 از 90 نخستنخست ... 172324252627282930313777 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/