صفحه 26 از 46 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #251
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چون عشق در آید، قدم سر بنماند

    عشقت به بر آید، چو ترا بر بنماند

    توحید به جایی برساند قدمت را

    کش نیک و بد و مؤمن و کافر بنماند


    آنست ریاضت که: چو زان بوته برآیی

    از ذات تو جز روح مصور بنماند


    چندین به میسر شدن کار چه نازی؟

    آنست میسر که: میسر بنماند


    ای سر بگریبان هوس بر زده، می‌کوش

    کان دامن آلوده چنان تر بنماند


    روح تو چو مرغیست درین راه،چنان کن

    کندر گل تشویر تو چون خر بنماند


    در حلقهٔ عشق ار نبود نفس ترا راه

    هش‌دار! که چون حلقه بر آن در بنماند


    آن کس که به زر فخر کند خاک به از وی

    آن روز که در کیسه او زر بنماند


    ای اوحدی، آن نام طلب دار، که او را

    بر جان بنویسند چو دفتر بنماند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #252
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند

    همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند

    گر چه در پای دلم خار جفا بود، دگر

    گل به دست آمد و در پای دلم خار نماند


    آن گروهی که به آزار دلم کوشیدند

    چون برفتند دگر هیچ دلازار نماند


    دشمن از غصهٔ من علت بیماری داشت

    دوستان مژده، که آن ناخوش بیمار نماند


    چشم من بر سر خاک درش از شوق امشب

    سیل خونین صفتی ریخت، که دیوار نماند


    ناله میکردم و گفت: اوحدی، این روزی دو

    قصه بسیار نگوییم، که بسیار نماند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #253
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند

    بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند

    وانکه بردند به گردون ز کله داری سر

    هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند


    بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد

    سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند


    باده نوشان لبت جمله خرابند امروز

    تا چه در ساغرشان بود؟ که بی‌هوش تواند


    پردلانی، که ز سر پنجه سخن می‌گفتند

    همه بی‌توش و تن از هجر تن و توش تواند


    بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ

    بر سر آتش سودای جگر جوش تواند


    اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون

    هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #254
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند

    زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند

    چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب

    گویی که از شکار رسیده‌اند و خسته‌اند


    دل چون بدید موی میان تو در کمر

    گفت: این دروغ بین که بر آن راست بسته‌اند


    سر در نیاورند ز اغلال در سعیر

    آنها که از سلاسل زلف تو جسته‌اند


    در حلقه‌ای که عشق رخت نیست فارغند

    در رسته‌ای که راه غمت نیست رسته‌اند


    روزی به پای خویش بیا و نگاه کن

    دلهای ما، که چون سر زلفت شکسته‌اند


    چون اوحدی به بوی وصال تو عالمی

    در خاک و خون ز خفت و خواری نشسته‌اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #255
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اول فطرت که نقش صورت چین بسته‌اند

    مهر رویت در میان جان شیرین بسته‌اند


    زان نمکدان لب شیرین شورانگیز تو

    دانهٔ خال سیه بر قرص سیمین بسته‌اند


    تا کسی از باغ حسنت شاخ سنبل نشکند

    زنگیان زلف تو بر ماه پرچین بسته‌اند


    جز به چشم ترک مستت خون مردم کس نریخت

    تا بنای کفر را در چین و ماچین بسته‌اند


    عندلیبان چمن را تا کند زار و نزار

    چاوشان چشم مستت بر گل آذین بسته‌اند


    بر امید خواب مستی دوش بر طرف چمن

    بلبلان بوستان از غنچه بالین بسته‌اند


    تا نقاب از آفتاب طلعتت بر داشتند

    اوحدی را خواب خوش از چشم غمگین بسته‌اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #256
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند

    و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیده‌اند

    دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر

    بر سر نهاده، پیش صنوبر کشیده‌اند


    آن سبزهای سایه نشین بین، که پیش گل

    دامن ز ماهتاب وز خور در کشیده‌اند


    گلها به دستیاری نم شاخ سبزه را

    از خاک بر گرفته و در بر کشیده‌اند


    بر لوح خاک صورت کرسی لاله را

    گویی که عرشیان به قلم بر کشیده‌اند


    خط بنفشه گرد رخ شاهدان باغ

    هم تازه نقش بسته و هم تر کشیده‌اند


    شب را و روز را به ترازوی مهر و ماه

    دریاب تا: چگونه برابر کشیده‌اند؟


    مرغان صبح خیز چو عشاق اشک ریز

    در پرده‌های تیز فغان در کشیده‌اند


    ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف

    در جام لاله کرده و اندر کشیده‌اند


    بر روی سوسن از خط رنگین نگاه کن

    کز سیم و لاجورد و معصفر کشیده‌اند؟


    با سروشان اگر نه خلافیست در ضمیر

    این بیدها ز بهر چه خنجر کشیده‌اند؟


    ای باغبان، به سرزنش بید و سرو کوش

    تا خود چرا ز خط چمن سر کشیده اند


    خرم دل آن کسان که درین دم به یاد دوست

    چون اوحدی نشسته و ساغر کشیده‌اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #257
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دشمنان گویی دگر در کار ما کوشیده‌اند

    کان پری رخ را چنین از چشم ما پوشیده‌اند


    زاهدان از چشم تو ما را ملامت می‌کنند

    جرعه‌ای در کار ایشان کن، که بس خوشیده‌اند


    نیک خواها، عاشقان را وصف مستوری مکن

    کین حریفان پند نیکوه خواه ننیوشیده‌اند


    نیست ما را هیچ عیب از عشق بازی، کندرین

    ما همی کوشیم و پیش از ما همی کوشیده‌اند


    رند را با زاهد خشک ار نمی‌آید چه شد؟

    این جماعت خود نگویی: کی به هم جوشیده‌اند؟


    اهل تقوی را زدرد ما نخواهد شد خبر

    کین چنین دردی که ما داریم کم نوشیده‌اند


    اوحدی، از جور آن مهربانت ناله چیست؟

    مهربانان زخمها خوردند و نخروشیده‌اند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #258
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    باز شادروان گل بر روی خار انداختند

    زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند

    دختران گل به وقت صبح‌دم در پای سرو

    از سر شادی طبقهای نثار انداختند


    شاهدان سوسن از بهر تماشا در چمن

    لاله را با سنبل اندر کارزار انداختند


    بلبل شیرین سخن شکر فشانی پیشه کرد

    تا بساط فستقی بر جویبار انداختند


    گرم تازان صبا از گرد عنبر وقت صبح

    موکب سلطان گل را در غبار انداختند


    غنچگان را گر چه بر گل پرده پوشی عادتست

    عاقبت هم بخیه‌ای بر روی کار انداختند


    به ز مستی در شکوفه است و گل اندر خفت و خیز

    نرگس بیچاره را چون در خمار انداختند؟


    وقت صبح آهنگران باد ز آب پیچ پیچ

    بی‌گنه زنجیر بر پای چنار انداختند


    در دماغ بید گویی هم خلافی دیده‌اند

    کز میان بوستانش بر کنار انداختند


    سبزه‌ها را گرچه بر بالای گل دستی بود

    هم ز گیسوها کمندش بر حصار انداختند


    گر چمن را نیست در سر خاطر سوری دگر

    از چه بر دست عروسانش نگار انداختند؟


    صبح دم بزم چمن گرمست، زیرا کندرو

    نالهٔ موسیچه و قمری و سار انداختند


    راویان نظم ز اشعار بدیع اوحدی

    بار دیگر فتنه‌ای در روزگار انداختند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #259
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وسف ما را به چاه انداختند

    گرگ او را در گناه انداختند

    و آنگه از بهر برون آوردنش

    کاروانی را به راه انداختند


    از فراق روی او یعقوب را

    سالها در آه آه انداختند


    چون خریداران بدیدندش ز جهل

    در بها سیم سیاه انداختند


    شد به مصر و از زلیخا دیدنش

    باز در زندان شاه انداختند


    خواب زندان را چو معنی باز یافت

    تختش اندر بارگاه انداختند


    شد پس از خواری عزیز و در برش

    خلعت« ثم اجتباه» انداختند


    تا نبیند هر کسی آن ماه را

    برقعی بر روی ماه انداختند


    چون گواه انگشت بر حرفش نهاد

    زخم بر دست گواه انداختند


    حال سلطانیش چون مشهور شد

    جست و جویی در سپاه انداختند


    دشمنش را از هوای سرزنش

    صاع در آب و گیاه انداختند


    قرعهٔ خط بشارت بردنش

    بر بشیر نیک خواه انداختند


    باز با قوم خودش کردند جمع

    جمله را در عزو جاه انداختند


    این حکایت سر گذشت روح تست

    کش درین زندان و چاه انداختند


    اوحدی چون باز دید این سرو گفت

    سر او را با اله انداختند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #260
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند

    از خرابات سوی صومعه مست آوردند

    هیچ می‌خواره ندارد طمع حور و بهشت

    این بشارت به من باده پرست آوردند


    ساقیانش، ز می عشق چو گردیدم مست

    به می دیگرم از نیست به هست آوردند


    زلف و خال و خط خوبان همه رنجست، آنها

    از کجا این همه تشویش به دست آوردند؟


    این شگرفان که نگنجند در آفاق از حسن

    در چنین سینهٔ تنگ از چه نشست آوردند؟


    قلب سالوس و ریا را نشکستند درست

    مگر این قوم که در زلف شکست آوردند


    اوحدی را چو ازین دایره دیدند برون

    زود در حلقهٔ آن زلف چو شست آوردند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 26 از 46 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/