دیدگانت را
نبند ...!
نگاهت را
ندزد ...!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود...
دیدگانت را
نبند ...!
نگاهت را
ندزد ...!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود...
اینجا که من رسیده ام …
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن…
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …
تو باش و دل من و همه فریادهایی که …
امروز دلم ،
سراغ تو را گرفت .
گفتم :
ببين گوشه آسمان ،
ماه را چه تنهاست
چه تنها . . .
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، *خیس اشک هایم نشود
چون هوای تو به سر داشت دلم , شاعر شد
قدمی سوی تو برداشت دلم , شاعر شد
از سر لطف کمی خاک به او بخشیدند
ذره ای عشق در او کاشت دلم , شاعر شد
تـــنها
در تـــلفظ نام تــــــــــــــــو
بـه لکنـت می افـــتم
ایـن را
تمــام واژه ها می دانـــند .....
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر صدایی که
دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم …… مردم
تو صدای دل انگیز پیانویی بودی
که در یک شب مهتابی
در کلبه ای مجهول به گوش می رسید
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر….
دلم گرفت از این روزها از این روزهای بی نشون
از این همه در به دری از گردش چرخ زمون
دلم گرفت از ادما از آدمای مهربون
از این مترسکهای بد از همدلهای همزبون
تو هم که بی صدا شدی آهای خدای آسمون
آهای خدای عاشقا توئی فقط دلخوشیمون
آره دلم خیلی پره از غمهای رنگ و و وارنگ
از جمله دوست دارم دروغهای خیلی قشنگ
دلم گرفت از این روزها از ادما از آدمای مهربون
از تو که با ما نبودی از اون خدای آسمون از اون خدای آسمون
اینجــآ ایستاده اَمـ
بـِ امید اینکــِ از این راه بیایے
وَ ـمَن چشمـ روشنے بگیرمـ !
امـــآ
از یاد برده اَمـ که تـــو همیشه خودتــ را
بــِ آن راه مے زنے :|
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)