صفحه 26 از 43 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 429

موضوع: سلمان ساوجی

  1. #251
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود

    کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟


    آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ

    هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟


    از خیال غمزه غماز کافر کیش او

    هر زمانی بر دل من تیربارانی بود


    نامسلمان چشم ترکت را نمی‌دانم چه بود؟

    زانکه دایم در پی خون مسلمانی بود


    با خیال روی و مویش عشق بازد روز و شب

    هر کجا با بنده ماهی در شبستانی بود


    با ملاقات یار شو، گو از سلامت دور باش

    هرکه او در عاشقی، خواهد که سلمانی بود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #252
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود

    برود این سر سودایی و سودا نرود


    پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست

    که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود


    پای سست است و رهم دور از آن می‌ترسم

    که سر من برود در طلب و پا نرود


    هر که را گوشه دل خلوت خاص تو بود

    دلش از گوشه خلوت به تماشا نرود


    عشقت آمد به سرم و زمن مسکین بستند

    عقل و دین هر دو و دانم که بدینها نرود


    سیل خون دل ما می‌رود از دیده بگو

    با خیال تو که در خون دل ما نرود


    ما دلی ناسره داریم به بازار غمت

    درم قلب ندانم برود یا نرود؟


    چند گویی که دلم رفت به خوبان سلمان!

    دیده بر دوز و دل از دست مده تا نرود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #253
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    از چشم من خیال قدش کی برون رود؟

    سروی است ناز از لب جو سرو چون رود؟


    بنشست در درونم و غیر از خیال یار

    رخصت نمی‌دهد که کسی در درون رود


    دانی که در دل تو کی آید جمال یار؟

    وقتی که هردو عالمت از دل برون رود


    از کوی دوست باز نپیچم عنان اگر

    بینم به چشم خویش که سیلاب خون رود


    گر نی کمند زلف درازت شود سبب

    چون آه من بدین فلک نیلگون رود


    واعظ برو فسانه مخوان و فسون مدم!

    کی درد عاشقی به فسان فسون رود


    یک ذره از محبت سلمان اگر نهند

    بر کوه، او چو ذره قرار و سکون رود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #254
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود

    در گلستان حکایت روی تو می‌رود


    چونت خرم به جان که به بازار عاشقی

    هر دو جهان به یک سر موی تو می‌رود


    با باد بوی توست دل ناتوان من

    گر می‌رود به باد، به بوی تو می‌رود


    زان آمدم که بر سر کوی تو سر نهم

    مقبل کسی که در سر کوی تو می‌رود


    بامی از آن خوش است سر عارفان که می

    در کاسه‌های سر ز سبوی تو می‌رود


    جوری که رفت و می‌رود امروز در جهان

    از چشم مست عربده جوی تو می‌رود


    مشکین دلم از آنکه مرادم به دم سخن

    در طره‌های غالیه بوی تو می‌رود


    از جوی دیده خون جگر بیش از این مریز

    سلمان که آب بحر ز جوی تو می‌رود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #255
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود

    می‌آید او و عقل من از جا همی رود


    حوریست بی‌رقیب که از روضه می‌چمد

    جانیست نازنین که به تنها همی رود


    از زنگبار زلف پراکنده لشگری

    بر خویش جمع کرده به یغما همی رود


    ما را اگر چه ساخت به خواری چو خاک راه

    شکرانه می‌دهیم که بر ما همی رود


    مسکین دلم به قامت او رفت و خسته شد

    زان خسته می‌شود که به بالا همی رود


    گویی چرا به منزل ما هم نمی‌رسند

    آهم که از ثری به ثریا همی رود؟


    دل قطره‌ای ز شبنم دریای عشق اوست

    کز راه دیده باز به دریا همی رود


    سلمان چو خامه، نامه به سودا سیاه کرد

    بس چون کند که کار به سودا همی رود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #256
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    گرز خورشید جمالت ذره‌ای پیدا شود

    هر دو عالم در هوایش، ذره‌سان دروا شود


    شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی

    افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود


    عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟

    هر کجا یابد نشان یار خود آنجا شود


    در شب هجرش به بوی وعده فردای وصل

    حالیا جان می‌دهم تا صبح تا فردا شود


    صد هزار آیینه دارد شاهد مه روی من

    رو به هر آیینه کارد جان درو پیدا شود


    در سرم سودای زلف توست و می‌دانم یقین

    کاین سر سودایی من، در سر سودا شود


    خرقه سالوس بر خواهم کشید از سر ولی

    ترسم این زنار گبری در میان رسوا شود


    می‌زنندم بر درش، چون حلقه و من همچنان

    همتی در بسته باشد تا که این در، وا شود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #257
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟

    یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود؟


    با تو داردم زازل سابقه عشق ولی

    کار بخت است و عنایت به سوابق نشود


    در سرم هست که خاک کف پای تو شوم

    من برینم، مگر بخت موافق نشود


    شعله آتش دل، سر به فلک باز نهاد

    دارم امید که دودش به تو لاحق نشود


    می‌کند دست درازی سر زلفت مگذار

    تا به رغم دل من با تو معانق نشود


    هر که این صورت و اخلاق و معانی دارد

    که تو داری، ز چه محبوب خلایق نشود؟


    شب به یاد تو کنم زنده گواهم صبح است

    روشن این قول به بی‌شاهد صادق نشود


    با دهان و لب تو جان مرا رازی هست

    همه کس واقف اسرار دقایق نشود


    کار کن کار که کار تو میسر سلمان

    به عبارات خوش و نکته رایق نشود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #258
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    دل ز وصل او نشان بی‌نشانی می‌دهد

    جان به دیدارش امید آن جهانی می‌هد


    جوهر فر دهانش طالب دیدار را

    بر زبان جان جواب « لن ترانی» می‌دهد


    جز سرشک لاله رنگم در نمی‌آید به چشم

    کو نشانی زان عذار ارغوانی می‌دهد


    دیده بر راه صبا دارم که از خاک رهش

    می‌رسد وز گرد راهم ارمغانی می‌دهد


    زندگی از باد می‌یابم که او در کوی دوست

    می‌شود بیمار وز آنجا زندگانی می‌دهد


    نرگسش در عین مستی دم به دم چشم مرا

    ساغری از خون لبالب، دوستگانی می‌دهد


    زخم شمشیر تو را میرم که در هر ضربتی

    جان سلمان را حیات جاودانی می‌دهد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #259
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    یار دل می‌جوید و عاشق روانی می‌دهد

    چون کند مسکین در افتادست و جانی می‌دهد؟


    چون نمی‌افتد به دستش آستین وصل دوست

    بر در او بوسه‌ای بر آستانی می‌دهد


    گفت: لعلت می‌دهم کام دلت، باری مرا

    گر نمی‌بخشد لبت کامی، زبانی می‌دهد


    با وصالش می‌توانم جاودان خوش زیستن

    گر فراق او مرا یکدم امانی می دهد


    گو برون کن جان و دل هرکس که او چون جام می

    می‌رود خود را به دست دلستانی می‌دهد


    گفتمش موی تو بر زانو چه آید هر زمان؟

    گفت: پیشم شرح حال ناتوانی می‌دهد


    گفتم: از من هیچ ذکری می‌رود در حلقه‌اش؟

    گفت: سودا بین که تشویش فلانی می‌دهد


    غم مخور سلمان به غم خوردن که چرخ از خوان خویش

    هر همایی را که بینی استخوانی می‌دهد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #260
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    بگذار تا ز طرف نقابت شود پدید

    حسنی که مه ندارد و رویی که کس ندید


    برق جمال خرمن پندار ما بسوخت

    لعلت خیال پرده اسرار ما درید


    زلفت مرا ز حلقه زهاد صومعه

    زنار بسته بر سر کوی مغان کشید


    خود را زدند جان و دلم بر محیط عشق

    بیچاره دل غریو شد و جان به لب رسید


    اسرار عشقت از در گفت و شنید نیست

    سری است ابوالعجب که نه کس گفت و نه شنید


    خرم کسی که بر سر بازار عاشقی

    کایزد مرا و عشق تو را با هم آفرید
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 26 از 43 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/