صفحه 26 از 46 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #251
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سکوت سیاه

    ابرو به هم کشیدم و گفتم
    چون من در این دیار بسی هست
    رو کن به دیگری که دلم را
    دیگر نه گرمی هوسی هست
    رنجور و خسته گفتی : اگر تو
    بینی به گرد خویش بسی را
    من نیز دیده ام چه بسا لیک
    غیر از تو دل نخواست کسی را
    جانم کشید نعره که : ای کاش
    این گفته از زبان دلت بود
    ای کاش عشق تند حسودم
    یک عمر پاسبان دلت بود
    اینک در سکوت شبانگاه
    در گوش من صدای تو اید
    در خلوت نهان خیالم
    یادی ز چشم های تو اید
    آن چشم ها که شب همه ی شب
    عمری به چهره ام نگران بود
    چشمی که در سکوت سیاهش
    صد ناگشوده راز نهان بود
    چشمم ز چشم های تو خواهد
    کان گفته را گواه بیارد
    دردا که این سیاهی ی مرموز
    جز موج راز ، هیچ ندارد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #252
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آرزو

    آه ، ای تیر ای تیر دلدوز
    باز در زخم جانی نشستی
    آه ، ای خار ای خار جانسوز
    باز در دیدگانم شکستی
    .ای ، ای گرگ ای گرگ وحشی
    چنگ و دندان به جانم فشردی
    این جگرگاه بود ،‌ آن جگر بود
    این که بشکافتی ، آن که خوردی
    آتش ای آتش ای شعله ی مرگ
    سوختی ، سوختی پیکرم را
    مشت خکستری ماند از من
    سوختی باز خکسترم را
    ای توانسوز ،‌ درد روانکاه
    رفت جانم ، ز جانم چه خواهی ؟
    ناله ام مرد در ناتوانی
    از تن ناتوانم چه خواهی ؟
    غیرت و رشک او آتشم زد
    جان پر مهر من کینو جو شد
    آرزویش به دل مرد و زین پس
    مرگ او در دلم آرزو شد
    دیده ی دیده بر دیگرانش
    سرد و خاموش و بی نور ، خوشتر
    لعل خندیده بر دمشنانش
    بسته در تنگی ی گور ، خوشتر
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #253
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بازیچه

    دیشب به یاد روی تو سر کردم
    آن شکوه ی نیافته پایان را
    در دامن خیال تو بگشودم
    از چشم ، چشمه های خروشان را
    در پیش پای جور تو نالیدم
    کاوخ چه سست مهر و چه بدخویی
    بر چهره ام ، ز لطف ، نمی خندی
    با من سخن ، به مهر ، نمی گویی
    چشم تو خیره شده به من و در وی
    افسانه شگفتی و حیرت بود
    کان اشتیاق و مهر و محبت را
    نادیدنم چگونه مروت بود ؟
    من شرمسار ماندم و ، از پاسخ
    درماند این لبان سخن پرداز
    اما کنون اگر تو ببخشایی
    من با تو آشکار کنم این راز
    در من نهفته کودک بیماری ست
    هر دم بهانه های عجب گیرد
    خواهد که شعله های جنون گردد
    در دامن سیاهی ی شب گیرد
    چشم تو همچو دیگر چشمان است
    او رازدار و فتنه گرش خواند
    لبهات گرمتر ز لب کس نیست
    او آتشین و پر شررش داند
    من تشنه کام درد و غمم ، دردا
    دردا که رنگ آب نمی بینم
    در سوز عشق و محنت نکامی
    جز جلوه ی سراب نمی بینم
    با من مورز مهر و مکن یاری
    من ، از تو جز شکنجه نمی خواهم
    دیوانه ام ،‌ چه چاره کنم ؟ دل را
    جز دردمند و رنجه نمی خواهم
    گر زانکه خواهمت ،‌نه تو را خواهم
    خواهم که خون به ساغر دل ریزم
    افکندمش به پیش رهت زین روی
    تا خک درد بر سر دل ریزم
    شادی ازین فسانه ، که پنداری
    معشوق نازپرور سیمینی
    ای کور دل ، دلم به تو می سوزد
    بازیچه ی منی و نمی بینی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #254
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آنجا و اینجا

    آنجا نشسته دخترکی شاداب
    با گونه های چون گل نسرینش
    لغزیده بر دو شانه ی او آرام
    انبوه گیسوان پر از چینش
    زان دیدگان شوخ و سیه ریزد
    افسون دلستانی و دلداری
    وان لعل نوش بار سخن گوید
    از عشق و اشتیاق و وفاداری
    نزدیکتر ، عروس فریبایی است
    اما دریغ !‌ شاد و سخنگو نیست
    آزرده ، سرفکنده ز غم در پیش
    افسرده ، لب گزیده که این او نیست
    آهسته آنچنان که نبیند کس
    اشکی نشسته بر سر مژگانش
    وان اشک را زدوده به انگشتان
    تا کس نداند از غم پنهانش
    اینجا زنی است خامش و سنگین دل
    کز سرد و گرم دهر خبر دارد
    خود را ز یاد برده که اینک او
    یک ناز دختر و دو پسر دارد
    بر کنده چشم های هوس کز پی
    چشمی به کرده ها نگران دارد
    بنشانده شعله های هوا در دل
    کاین دل ، سپرده ی دگران دارد
    قلب خموش و سینه ی آرامش
    تابوت عشق و گور جوانی هاست
    اما از آن گذشته ی بی حاصل
    در خاطرش هنوز نشانی هاست
    زن نیست او ، که شمع شب افروزی ست
    روشن چو روز کرده حریمی را
    از عمر خویش و عمر شبی تاریک
    آرام و نرم کاسته نیمی را
    گردش چهار تن همگی دلبند
    شادان که شمع خانه برافروزد
    غافل که شمع بر سر این سودا
    از جان خویش کاهد و تن سوزد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #255
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سنگ گور

    ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
    بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
    بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
    در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
    ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
    با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟
    گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
    من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
    من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
    او در دل سودازده از عشق شرر داشت
    او در همه جا با همه کس در همه احوال
    سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت
    من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است
    در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود
    وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
    مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود
    من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
    دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
    اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
    مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
    بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
    آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
    او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
    چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
    من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
    افسردگی و سردی ی کافور نهادم
    او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر
    سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #256
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    من با توام

    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    همراه تو پیش می نهم گام
    در شادی تو شریک هستم
    بر جام می تو می زنم جام
    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    دیری ست که با تو عهد بستم
    همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
    همپای تو ام ، بگیر دستم
    پیوند گذشته های پر رنج
    اینسان به توام نموده نزدیک
    هم بند تو بوده ام زمانی
    در یک قفس سیاه و تاریک
    رنجی که تو برده ای ز غولان
    بر چهر من است نقش بسته
    زخمی که تو خورده ای ز دیوان
    بنگر که به قلب من نشسته
    تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری
    هر سو که نظر کنم ، تو هستی
    یک جمع به هم گرفته پیوند
    یک جبهه ی سخت بی شکستی
    زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه
    بالاتری از نژاد و از رنگ
    تو هر کسی و ز هر کجایی
    من با تو ، تو با منی هماهنگ
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #257
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای زن

    ای زن ، چه دلفریب و چه زیبایی
    گویی گل شکفته ی دنیایی
    گل گفتمت ، ز گفته خجل ماندم
    گل را کجاست چون تو دلارایی ؟
    گل چون تو کی ، به لطف ، سخن گوید ؟
    تنها تویی که نوگل گویایی
    گر نوبهار ، غنچه و گل زاید
    ای زن ،‌ تو نوبهار همی زایی
    چون روی نغز طفل تو ، ایا کس
    کی دیده نو بهار تماشایی؟
    ای مادر خجسته ی فرخ پی
    در جمع کودکان به چه مانایی؟
    آن ماه سیمگون دل افروزی
    کاندر میان عقد ثریایی
    آن شمع شعله بر سر خود سوزی
    بزمی به نور خویش بیارایی
    از جسم و جان و راحت خود کاهی
    تا بر کسان نشاط بیفزایی
    تا جان کودکان تو آساید
    خود لحظه یی ز رنج نیاسایی
    گفتم ز لطف و مرحمتت اما
    آراسته به لطف نه تنهایی
    در عین مهر ، مظهر پیکاری
    شمشیری و نهفته به دیبایی
    از خصم کینه توز ، نیندیشی
    و ز تیغ سینه سوز ،‌نپروایی
    از کینه و ستیزه ی پی گیرت
    دشمن ،‌ شکسته جام شکیبایی
    بر دوستان خود ، سر و جان بخشی
    بر دشمنان ، گناه نبخشایی
    چون چنگ نغمه ساز ، فرو خواندی
    در گوش مرد ، نغمه ی همتایی
    گفتی که : جفت و یار تو ام ، اما
    نی بهر عاشقی و نه شیدایی
    ما هر دو ایم رهرو یک مقصد
    بگذر ز خود پرستی و خودرایی
    دستم بگیر، از سر همراهی
    جورم بکش ،‌ به خاطر همپایی
    زینت فزای مجمع تو ، امروز
    هر سو ،‌ زنی است شهره به دانایی
    دارد طبیب راد خردمندت
    تقوای مرمی ،‌دم عیسایی
    چونان سخن سرای هنرمندت
    طوطی ندیده کس به شکرخایی
    استادتو ، به داتش همچون آب
    ره جسته در ضمایر خارایی
    بشکسته اند نغمه سرایانت
    بازار بلبلان ز خوش آوایی
    امروز ، سر بلندی و از امروز
    صد ره فزون به موسم فردایی
    این سان که در جبین تو می بینم
    کرسی نشین خانه ی شورایی
    بر سرنوشت خویش خداوندی
    در کار خویش ، آگه و دانایی
    ای زن !‌ به اتفاق ، کنون می کوش
    کز تنگنای جهل برون ایی
    بند نفاق پای تو می بندد
    این بند رابکوش که بگشایی
    ننگ است در صف تو جدایی ، هان
    نام نکو ،‌به ننگ ، نیالایی
    تا خود ز خواهشم چه بیندیشی
    تا خود به پاسخم چه بفرمایی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #258
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نغمه ی درد

    این منم ، ای غمگساران این منم
    این شرار سرد خکستر شده ؟
    این منم ای مهربانان این منم
    این گل پژمرده ی پرپر شده ؟
    این منم یا نغمه یی کز تار عشق
    جست و غوغا کرد و خاموشی گرفت ؟
    این منم یا نقش صدها آرزو
    کاین چنین گرد فراموشی گرفت ؟
    خنده بودم بر لبان زندگی
    ناگهان در وحشتی پنهان شدم
    ناز بودم در نگاه ‌آرزو
    اشک خونین درد بی درمان شدم
    در کف بد مست بودم جام و او
    بر سر سنگی شکست این جام را
    چهره شد تاریخ غم تقویم درد
    بس که بردم محنت ایام را
    این منم ؟ نه !‌ من کجا و غم کجا ؟
    خنده های جانفزای من چه شد ؟
    از چه رو این گونه افسردم چرا ؟
    جان شادی آشنای من چه شد ؟
    از چه چون لعلش به دستم بوسه داد
    جان دگر شیدا نشد رسوا نشد ؟
    از چه چون اشکش به پایم اوفتاد
    شور عشقی در دلم پیدا نشد ؟
    از چه چشمم ، از نگاه او گریخت
    اشتیاق دیده را نادیده کرد ؟
    از چه دل ، در پاسخ سرمستیش
    سر گرانی کرد و ناسنجیده کرد
    هیچ باور می کنید ای دوستان
    کاین منم ، این شاخه ی بی بر منم ؟
    این منم این باغ بی روح خزان
    این منم این شام بی اختر منم ؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #259
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آتش دامنگیر

    ز شب نیمی گذشت و پرتو ماه
    به کنج کلبه ام ناخوانده سر زد
    سپیدی بر سیاهی های جانم
    ز نو نقشی دگر ، رنگی دگر زد
    میان چند نقش دود مانند
    یکی زان دیگرانم زنده تر بود
    رخش ازمستی او راز می گفت
    دو چشمش از شرر سوزنده تر بود
    نگاهش همره صد شکوه می ریخت
    شرار کینه بر پیراهن او
    ز خشمی آتشین پیچیده می شد
    به چنگش گوشه یی از دامن او
    خروشی زد که دیدی ؟ شعله بودی
    به بر بگذشتمت ، در من گرفتی
    به سختی خرمنی را گرد کردم
    به آسانی در این خرمن گرفتی
    تو را دانسته بودم فتنه سازی
    ولی از فتنه ات پروا نکردم
    کجا تاج گلت بر سر نهادم
    اگر خود را چنین رسوا نکردم ؟
    بر این گفتار ، چندان تلخی افزود
    که نازک خاطرم رنجید و آزرد
    دلم پر خون شد و چشمم پر از اشک
    غرورم پست شد ، نابود شد ،‌ مرد
    نمی دانم ز من پاسخ چه بودش
    به اشکی یا به آهی یا نگاهی
    همین دانم که او این نکته دریافت
    ز جان دردمند بیگناهی
    مگو کز شعله ی دیوانه ی تو
    مرا دامان چرا باید بسوزد
    که گر این شعله خاموشی نگیرد
    بسوزد آن چه را باید بسوزد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #260
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سه تار شکسته

    ای سایه ی او ز من چه خواهی؟
    دست از من رنجدیده بردار
    بر خاطر خسه ام ببخشای
    بگذار مرا به خویش ، بگذار
    هر جا نگرم ، به پیش چشمم
    آن چشم چو شب سیاه اید
    وانگه به نظر در آن سیاهی
    آن چهره ی بی گناه اید
    برقی جهد از دو دیده ی او
    سوزد دل رنجدیده ام را
    چشمک زند و زود ، چو بیند
    این اشک به رخ دویده ام را
    گاهی ، به شتاب پیشم اید
    بر سینه ی من نهد سر خویش
    بر آتش سینه ام زند آب
    با اشک دو دیده ی تر خویش
    گه بوسه رباید از لب من
    آن سایه ی دلکش خیالی
    بیخود شوم و به خود چو ایم
    او رفته و جای اوست خالی
    آنگه دود از پیش خیالم
    تادامن او به دست گیرد
    اصرار کند که اعترافی
    زان دیده ی نیمه مست گیرد
    خواهد که در آن دو چشم ،‌ بیند
    اقرار به عشق و بی قراری
    وانگه فکند به گردنش دست
    از شادی و از امیدواری
    این سایه که هرکجاست با من
    جز جلوه ی او در آرزو نیست
    با من شب و روز و گاه و بیگاه
    او هست و هزار حیف ، او نیست
    دانی که چه نغز و دلپذیرست
    آنگه که سه تار نغمه ریزد ؟
    یک روز دل من آن چنان بود
    یعنی که هزار نغمه می زد
    یک شب ،‌ بر جمع نکته سنجان
    جانم به نگاهی آشنا شد
    غم آمد و در دلم درآویخت
    شادی ز روان من جدا شد
    یکباره چه شد ؟ دلم فرو ریخت
    از دیدن آن دو نرگس مست
    گفتی که سه تار نغمه پرداز
    بر خک ره اوفتاد و بشکست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 26 از 46 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/