صفحه 26 از 32 نخستنخست ... 16222324252627282930 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #251
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #252
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    Haram etemad

    حاج اِبراهیم کلانتَر از بزرگان شیراز بود که در حکومت زندیه مراحل ترقی را طی کرد و از آنجا که چندی کلانتری شیراز را به عهده داشت، به حاجی ابراهیم خان کلانتر مشهور شد.




    زندگی

    حاجابراهیمکلانتر سومین پسرحاج هاشم شیرازی کدخدا (کلانتر) محلات حیدرینشین شیراز بود. پدر حاج هاشم که محمود نام داشت، از بازرگانان توانگر شیراز بود و مدرسه هاشمیه را در آن شهر بنیاد نهاده بود. او از خاندان هاشمیان قزوین بود که از کلیمیان مسلمان شده بودند. پس از درگذشت حاج هاشم، فرزند او حاج ابراهیم، کلانتر برخی از محلات حیدرینشین شیراز گردید و ظاهراً در روزگار پادشاهی کریم خان زند نیز در همین مقام ماند. چندی نیز به عنوان منشی وارد دستگاه میرزا محمد، کلانتر فارس شد. حاج ابراهیم به تدریج بر اثر کفایت و کاردانی، کدخدای همة محلاّت حیدرینشین شیراز شد. زمانی که علیمرادخان زند در ۱۱۹۶ق/۱۷۸۲م بر شیراز دست یافت، گروهی و از آن میان حاج ابراهیم کلانتر را به اصفهان فرستاد و نیز او را ۴۰ هزار تومان جریمه کرد. پس از مرگ او (۱۱۹۹ق) حاج ابراهیم به شیراز بازگشت. او در این هنگام جعفرخان زند را یاری رساند که فرمانروایی شیراز را در دست بگیرد و به پاداش خدمت از سوی وی به جای میرزا محمد کلانتر، به کلانتری ایالت فارس منصوب گردید. از این زمان حاج ابراهیم به عنوان یکی از بزرگان فارس و نزدیکان خاندان زند، موقعیت مناسبی یافت و روز به روز بر مقام و اهمیت او افزوده شد.



    تصمیم های سرنوشت ساز


    تسلیم جنوب ایران به آغا محمد خان

    لطفعلی خان از سال ۱۲۰۳ که به جای پدرش بر تخت نشست، همواره با حملات آقا محمدخان قاجار روبرو بود. او اواسط ذی الحجه ۱۲۰۵ شنید که آقا محمدخان به سوی آذربایجان تاخته و اصفهان را که در آن هنگام مرکز حکومتش بود، به فتحعلی شاه (بعدی) سپرده است؛ بنابراین به سوی اصفهان لشکر کشید.
    لطفعلی خان شیراز را به حاج ابراهیم کلانتر سپرد و عازم اصفهان شد. همین که اختیار شیراز به دست حاجی ابراهیم کلانتر افتاد، چون میدانست که لطفعلی خان بر نیات باطنی او آگاهی یافته، از یک طرف در شیراز به دستگیری بزرگان خاندان زند پرداخت و از طرف دیگر عبدالرحیم خان، برادر خود را که در اردوی لطفعلی خان بود به شوراندن لشکریان او واداشت. به این ترتیب بیشتر همراهان لطفعلی خان که کسانشان در شیراز مورد تهدید و تعرض کلانتر بودند، شبانه از قمشه (محل اردو) پراکنده شدند و لطفعلی خان به همین علت از جلوی آقا محمدخان منهزم گردید و به شیراز برگشت، اما کلانتر و یاران او جوان رشید زند را به شهر راه ندادند و او چارهای ندید جز اینکه به جانب بوشهر رهسپار گردد.
    آقا محمدخان حکومت شیراز را به کلانتر سپرد. این اقدام حاج ابراهیم خان باعث شد آقا محمدخان به سادگی بر جنوب ایران سلطه پیدا کند و با برانداختن حکومت زندها، حوزه نفوذ و سلطنت خود را گسترش دهد.

    پادشاه ساختن فتحعلی شاه

    حاجی ابراهیم خان کلانتر پس از مرگ آقا محمدخان، در به سلطنت رساندن فتحعلی شاه قاجار نقش درجه اول ایفا کرد و توانست سمت صدراعظمی و لقب اعتمادالدوله را برای خود حفظ کند.

    پیامدهای تصمیم حاج ابراهیم کلانتر در تاریخ ایران


    1. حکومت زندیان شکست کامل خویش را از قاجاریان دید.
    2. لطفعلی خان زندگی خود را از دست داد.
    3. حکومتی بر سر کار آورد (قاجاریان) که ننگین ترین پیمان نامه های مرزی را با دولت های بیگانه بست به گونهای که گستره پایان قاجاریان (ایران کنونی) ۴۰٪ از ایران نخستین است.


    سرنوشت حاج ابراهیم کلانتر

    او در دوران فتحعلی شاه به تدریج بر میزان نفوذ و اقتدار خود افزود و فرزندان و بستگانش را بر ولایات دور و نزدیک کشور حاکم کرد. اما همین بسط قدرت باعث شد که بدگمانی شاه قاجار نسبت به او تحریک شود و سرانجامی شوم برایش رقم بخورد.
    چنین بود که روز اول ذی الحجه ۱۲۱۵ (۲۶ فروردین ۱۱۸۰ه.ش.) او را دستگیر کردند و به طالقان فرستادند. حدود یک ماه بعد به دستور شاه قاجار، چشم او را میل کشیدند و زبانش بریدند و به قتلش رساندند. بیشتر فرزندان و بستگان او نیز سرنوشتی مشابه داشتند. اموال حاجی به نفع شاه ضبط شد و سمتش به میرزا محمد شفیع آصف الدوله رسید. تنها بازماندهٔ او سرسلسلهٔ تباری شد که در انتها به قوام الملک های شیرازی میرسید و آخرین آن ها علی قوام داماد رضاشاه و نخستین همسر اشرف پهلوی بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #253
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قائم مقام فراهانی

    میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (۱۱۹۳ - ۱۲۵۱ ه.ق) از سیاستمداران و صاحب منصبان صاحبنام و اهل هنر و ادبیات در نیمه اول قرن سیزدهم هجری بود.




    • ۱ تبار
    • ۲ زندگی سیاسی
    • ۳ عهدنامه ترکمنچای
    • ۴ ویژگیهای فردی
      • ۴.۱ سیاست
      • ۴.۲ ادبیات
      • ۴.۳ خوشنویسی
    • ۵ پانویس
    • ۶ منابع
    • ۷ پیوند به بیرون


    تبار

    میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، معروف به میرزا بزرگ از سادات فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، از مردم هزاوه فراهان از توابع اراک بود.اجداد او صاحب نام بودند و چند تن از آنان به خدمات مهم دولتی اشتغال داشتند. او در سال 1193 هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و در تهران کارهای پدر را انجام داد و در آغاز جوانی علوم متداوله را آموخت.

    زندگی سیاسی

    میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
    در سال ۱۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائممقام» یافت و به وزارت نایبالسلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت میکرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
    اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایبالسلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمهای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.
    پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۴۳ هجری قمری برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
    میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.

    عهدنامه ترکمنچای

    عهدنامه ترکمنچای در پنجم شعبان ۱۲۴۳ هجری قمری برابر ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تـنظیم و امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
    در اوایل سال ۱۲۴۹ هجری قمری نایبالسلطنه برای دفع فتـنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمیدانست، با یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائممقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
    چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال ۱۲۵۰ هجری قمری در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام٬ جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائممقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایـید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصا فتـنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل یـیلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری پایان داده شد.

    ویژگیهای فردی


    سیاست

    قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.
    انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگـلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت میکردند، مانند لیوتـنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایبالسلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم میکنند و حس بدبینی و دشمنی فوقالعاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تـنها کسی بود که میتوانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمیدارند.

    ادبیات قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارتپردازیهای عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمانها و مراسلات رو به انحطاط میرفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفتآور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.[۱]
    مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامههای دوستانه و عهد نامهها و وقفنامههاست و محمود خان مـلک الشعراء مقدمهای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شدهاست.



    خوشنویسی

    قائم مقام فراهانی همچنین از خوشنویسان صاحبنام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق که در آن زمان به مانند نثرفارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحیاتی کرد که دیگران از وی پیروی کردند. گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط شکسته را به نستعلیق نزدیکتر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فراهانی ملقب به بیانالسلطنه بیش از دیگران شیوه قاپم مقام را استادانه نوشته است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #254
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حاج ملا عباس ایروانی

    250px D8ADD8A7D8AC D985DB8CD8B1D8B2D8A7 D8A2D982D8A7D8B3DB8C


    حاجی ملاعباس ایروانی معروف به حاجی میرزا آغاسی (۱۱۹۸ ق. ماکو - رمضان ۱۲۶۵ ق. کربلا) آخرین صدراعظم محمد شاه قاجار بود. او پس از آن که قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه کشته شد به این جایگاه رسید. وی فردی بدنام و نالایق بود که در زمان او ایران به سمت قهقهرا کشیده شد.
    «میرزا آقاسی از خاندان بیاتی بود که شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دههها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمیگردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن میشدند گمارده میشود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاسها آغاز میگردد و در نهایت او بهعنوان مراد محمد شاه درمیآید.»

    دیدگاهها دربارهٔ میرزا آغاسی

    میگویند او بیشتر دو دستور میداد؛ یکی ریختن توپ و دیگری کندن کاریز. این پافشاری او بر اینها دو واکنش گونهگون را دربارهٔ او برانگیختهاست. هواخواهنش میگویند که پس از شکست از روسها ساخت توپ بسیار نیازی بودهاست. همچنین ساخت کاریز را نیز کوششی در راه آبادانی ایران میدانند. ولی دشمنانش این دستورها را از سر کمفهمی و نادانی او میدانند.
    او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود» (امیرکبیر و ایران: ص.۱۹۳). در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان (امیرکبیر بعدی) که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسأله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت» (امیرکبیر و ایران: ص.۱۳۰) و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #255
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امیر کبیر

    250px AmirKabir
    میرزا تقیخان فراهانی (متولد ۱۱۸۶ – درگذشتهٔ ۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در دوره ناصرالدینشاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (۳سال و ۳ماه) بود. وی موسس مدرسه دارُالفُنون بود که برای آموزش علوم و فنون جدید، به فرمان او در تهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی به حساب میآید. امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد و در حمام فین آنجا به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید.

    • ۱ زندگی
      • ۱.۱ کودکی
      • ۱.۲ دوران حضور در دستگاه دولتی
      • ۱.۳ عزل
      • ۱.۴ مرگ
    • ۲ مهمترین اقدامات امیرکبیر
    • ۳ امیرکبیر پس از مرگ
      • ۳.۱ فیلم امیرکبیر
      • ۳.۲ گفتارها در مورد امیرکبیر
    • ۴ پانویس
    • ۵ منابع



    زندگی


    کودکی

    میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در فراهان متولد شد. پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.

    دوران حضور در دستگاه دولتی

    وی پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به نزد تزار روسیه برود. وی سپس ریاست هیاتی سیاسی را بر عهده گرفت و مامور حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی شد. این ماموریت دو سال به طول انجامید و میرزا محمدتقیخان در این دوران به امیرنظام ملقب گشت. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۱۲۶ ، وی در تامین هزینه عزیمت ولیعهد ناصرالدینشاه به تهران نقش مهمی ایفا نمود. وی در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه به مقام صدر اعظمی دست یافت و لقب امیرکبیر را دریافت نمود. دلیل این انتصاب، حسن انجام وظیفه او در رساندن شاه به تخت پادشاهی بود. ناصرالدین شاه در آن زمان ۱۶ سال داشت.
    امیرکبیر در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ برابر ۲۲ ربیعالاول ۱۲۶۵ ق. با عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه ازدواج کرد.

    عزل

    حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. تحریکهای مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز ۱۹ محرم سال ۱۲۶۷ هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.

    مرگ

    امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. جسد امیرکبیر ابتدا در کاشان دفن شد ولی چند ماه بعد با تلاش عزتالدوله، همسرش، به کربلا منتقل شد. [۱۰]

    مهمترین اقدامات امیرکبیر


    • تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد


    • انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.


    • رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد

    او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.

    • اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت.


    • سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت . مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.


    • اصلاح سیاست خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.


    • اصلاحات مذهبی: امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.


    • حذف القاب و عناوین: امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه "جناب" اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.


    • فرمان قتل سیدعلی محمد باب: امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد.


    • فرمان قتل سالار پسر آصفالدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.


    • آوردن سیدصالح عرب به ایران: آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبهرو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.


    امیرکبیر پس از مرگ


    فیلم امیرکبیر


    • در فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما، داریوش ارجمند در نقش امیرکبیر بازی کرد.
    • در پی در پی تلویزیونی امیرکبیر، سعید نیکپور در نقش امیرکبیر بازی کرد.
    • درمجموعهٔ تلویزیونی "سلطان صاحبقران" -کار علی حاتمی- ناصر ملک مطیعی نقش امیر کبیر را بازی کرد.


    گفتارها در مورد امیرکبیر

    اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد اقدامات او نوشته است:
    « اقدام های آن مرد بزرگ، همواره بر آتش حسد رقیبان و دشمنی بیگانگان، که او را مانع دستیابی به اهداف استعماری خود میدانستند، می افزود. » ناظمالاسلام کرمانی هم در مورد او مینویسد:
    « امیرکبیر، یکی از کسانی بود که سبب شد مردم ایران در راه تمدن قدم گذارند. »

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #256
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سپهسالار

    میرزا حسینخان سپهسالار صدراعظم اصلاحطلب دورهٔ ناصری است. او به مدت کمتر از ۲ سال، صدراعظم ناصرالدین شاه بود.

    چگونگی نخست وزیری سپهسالار

    او در سال ۱۲۸۹ هجری به دستور شاه نخست وزیر شد.او بسیار کوشید تا کشور و دولت را به پیشرفت برساند.او کارش را با برپایی نُه وزارتخانه آغاز کرد.او برای نخستین بار کوشید تا راه آهن را در ایران برپا سازد.او همچنین از شاه خواست تا به سفر اروپا برود تا شاید پیشرفت آن سرزمین شاه ایران را هم به جنبش وادارد.

    سپهسالار پس از نخست وزیری

    پس از برکناری او چندی فرمانروای گیلان بود.چندی پس از آن هم وزیر خارجه شد. باز هم بسیار کوشید تا شاه را به اندیشه پیشرفت بیاندازد ولی ناکام ماند.سرانجام او را به فرمانروایی خراسان فرستادند و او به سال ۱۲۹۸هجری درگذشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #257
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مستوفی الممالک

    Mostowfi
    میرزا حسن مستوفیالممالک (۱۳ مهر ۱۲۵۴ برابر ۵ رمضان ۱۲۹۲ ه.ق.[۱] آشتیان - ۶ شهریور ۱۳۱۱ تهران)، معروف به «آقا»، سیاستمرد ایرانی و چند دوره نخستوزیر ایران در دورهٔ قاجار و دورهٔ رضاشاه بود.
    زندگی

    میرزا حسن فرزند میرزا یوسف مستوفیالممالک بود و تحصیلاتش در خانه و توسط معلم خصوصی انجام شد. در ده سالگی پس از درگذشت پدرش منصب و لقب مستوفیالممالک به او رسید. بنا به سنت شاهان قاجار او را «آقا» میخواندند.
    او در سال ۱۳۱۸ هجری قمری (۱۲۸۰ شمسی) به اروپا رفت و بیش از هفت سال در پاریس اقامت داشت.
    در سال ۱۲۸۶ شمسی به دعوت میرزا علی اصغر خان امین السلطان به تهران بازگشت و به وزارت جنگ منصوب شد. پس از قتل اتابک در چند کابینه دیگر نیز همین سمت را داشت. پانزده روز پیش از به توپ بستن مجلس شورای ملی از وزارت جنگ استعفا داد. مدتی مجددا وزیر جنگ و مدتی وزیر دربار بود. سپس در سال ۱۲۸۸ در نخستین کابینه محمد ولیخان تنکابنی به وزارت مالیه منصوب شد.
    مستوفیالممالک نخستین بار در مردادماه سال ۱۲۸۹ شمسی رئیس الوزرای ایران شد و تا دیماه همین سال سه کابینه تشکیل داد.
    پنجمین و آخرین دوره نخستوزیری او در دوران قاجاریه، از ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۰۱، در حدود دو سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد. رضا خان که در کابینههای بعد از کودتا وزیر جنگ بود در دولت مستوفیالممالک نیز همین سمت را داشت. با قدرت یافتن رضا خان که خود داوطلب مقام نخست وزیری بود مستوفیالممالک در خردادماه سال ۱۳۰۲ استیضاح مدرس را از وزیر خارجه (محمدعلی فروغی) بهانه کرد و استعفا داد. بخشی از سخنرانی او در پاسخ مدرس مشهور است:
    ...میدانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره بره کشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان میدانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سرکار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیل گیر نیستم ناچار به کسی آجیل نمیدهم...
    مستوفی پس از آن در انتخابات مجلس ششم نماینده مجلس شد ولی با شروع جریان تغییر سلطنت قاجار در مجلس حاضر نمیشد. رضا شاه کمی بعد از تاجگذاری در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ مستوفیالممالک را به نخست وزیری انتخاب کرد. مستوفیالممالک روز ۲۲ خرداد ۱۳۰۵اعضای کابینه خود را به رضا شاه معرفی کرد.
    ششمین و آخرین دوره نخست وزیری مستوفیالممالک قریب یک سال به طول انجامید. ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران در دوران زمامداری او انجام گرفت.
    مستوفی در ۶ شهریور ۱۳۱۱ خورشیدی درگذشت و در مقبره خانوادگی در ونک به خاک سپرده شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #258
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امین السلطان

    250px Atabak
    میرزا علی اصغرخان امین السلطان، فرزند دوم آقا ابراهیم امینالسلطان، صدراعظم سه پادشاه قاجار، ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه بود. به ترتیب به القاب صاحبجمع، امینالسلطان، و اتابک اعظم ملقب بود.
    در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ هجری قمری در جریان جنبش مشروطه ایران به دست عباسآقا تبریزی کشته شد.

    در هنگامه يورش سپاهيان روس به گرجستان، يكي از بزرگان گرجي شورها آفريد و پايمرديها كرد و در كنار عباس ميرزا نايبالسلطنه هرچه توانست كرد آخرالامر هم كه شهر سقوط كرد با همه تلخي تمام دارايي و اعتبار خود را گذاشت و ترك ديار كرد و به تبريز آمد. اين گرجي وطنخواه و دلير لاچينخان بود، جدّ امينالسلطان.

    علياصغر امينالسلطان را دومين پسر از يازده فرزند آقا ابراهيم آبدار دانستهاند. آقا ابراهيم، آبدارخانه عباسميرزا نايبالسلطنه را اداره ميكرد و اين عنوان روي او ماند، حتي آن زمان كه در دربار ناصرالدينشاه ملقب به امينالسلطان شده بود و زماني كه لقبش به علياصغر خان رسيده بود برخي درباريان براي تحقير، واژة «آبدار» را پسوند نامشان ميكردند. آقا ابراهيم فرزند زالخان بود و شايد به همين سبب عدهاي در شناخت اين خانواده ره افسانه زدند و نسبتش را به رستم دستان رساندند. زالخان خواهر لاچينخان را به زني گرفته بود.

    عباس ميرزا نايبالسلطنه به پاس پايمرديهاي لاچينخان، زير بال و پر فرزندانش را گرفت. اگر آقا ابراهيم از آبدارباشي به امينالسلطاني رسيد و يكي از دختران قاجار را به او دادند، به سبب شايستگيهاي وي نيز بود. در مرگ نايبالسلطنه، وقتي جواهرات قيمتي او را به پسر بزرگش محمدشاه داد، به عنوان امانتدار دربار شهرت يافت. اگر آقا ابراهيم كارش را با آبدارباشي دربار شروع كرده بود، علياصغر در پانزده سالگي پيشخدمت مخصوص دربار ناصرالدينشاه بود، در بيست و دو سالگي امينالملك شد و پس از مرگ آقا ابراهيم لقب امينالسلطاني را به ارث برد و در زمان مظفرالدينشاه ملقب به «اتابك اعظم» شد. آنچه از خصيصه اين خاندان اصلاً در علياصغر امينالسلطان ديده نميشد خساست بود. گشادهدستي او آشنا و بيگانه نميشناخت.

    دوران او را ميتوان دوران قراردادها ناميد. او برخلاف ميرزا آقاخان نوري و سپهسالار به يكي از دو قدرت دلبسته نبود، به اقتضاي وقت با هر كدام سري داشت. و اگرچه دوست داشت در بازي شطرنج چيرهدستش بدانند، اغلب برنده ديگري بود، مگر زماني كه حريف به مصلحت تظاهر به باختن ميكرد. اولين امتياز او در سفارت انگليس رقم خورد؛ امتياز كشتيراني و پس از آن امتياز تأسيس بانك شاهي. و براي خاموش كردن روسها اين بار امتياز شيلات بحر خزر به آنان داده شد. امينالسلطان بهزعم خود حريفان را راضي ميكرد اما هر دم از كام شير به دهان اژدها ميرفت. اين همه ظاهراً براي خشنودي شاه بود. ميرزا حسينخان سپهسالار و ابراهيم امينالسلطان، سفر اول و دوم ناصرالدينشاه را اداره كرده بودند. به مدد اين امتيازات قرار بود سفر سوم باشكوهتر باشد.

    در اين سفر ششماهه روسها امتياز تأسيس يك بانك را از امينالسلطان گرفتند. امتياز تنباكو به كمپاني انگليسي رژي داده شد و در همين سفر بود كه ميرزا ملكمخان امتياز لاتاري را گرفت و به يك اروپايي فروخت. سرخوشي ناصرالدينشاه از گشت و گذار در فرنگ مانع از درك آن شد، كه اين قراردادها خاصه «لاتاري» كه نوعي قمار بود با فرهنگ مردم مسلمان سازگار نيست و روحانيان را برميشوراند. « دربار به جاي آنكه در اطفاي نايره همتي كند آتش را در پنبه پنهان و خرابي پنهان را به پيرايش ايوان كفايت ميكرد». امينالسلطان را در اين سفر وقت خوش بود و بخت سركش. او كه جدش حاضر نشد گرجستان را در اشغال روسيه ببيند، ايران را گرو گذاشت و از گشادهدستي كه داشت پيشكشي قراردادها را هم به شاه داد. حاتم طائي دربار كه از كيسه مردم به خليفه ميبخشيد، سرچشمه مخالفتها را مكر و دستان نزديكان ميدانست. پسران شاه؛ مظفرالدين ميرزا، مسعود ميرزا ظلالسلطان و كامران ميرزا نايبالسلطنه همه از او بزرگتر بودند و پر بيراه نبود كه به او حسادت ورزند اما ظن امينالسلطان بيشتر به كامران ميرزا ميرفت.

    وقتي فتواي ميرزاي شيرازي رسيد و كامران ميرزا از بيم جان گريخت آن زمان شاه و امينالسلطان دانستند كه ماجرا از كجا آب ميخورد. « خفتگان دلمرده و افسردگان آزرده را چشم و گوشي باز شد و از توده خاكستر آتشي برخاست». تشت رسوايي شاه و امينالسلطان روي دايره بود.

    با لغو امتياز لاتاري ميرزا ملكم دشمن خوني شاه شد. و پس از آن به نام قانون در پي ناني بود كه از چنگش به در آمده بود. در اروپا ماند و «داغهايي كه در كانون سينه داشت به اوراق قانون مرهم ميكرد». لغو امتياز تنباكو و لاتاري دوستان گرمابه و گلستان را دشمنان خوني كرد. حتي ميانه شاه و امينالسلطان هم شكرآب شد تا چند سال بعد كه تير ميرزا رضا قلب شاه را نشانه گرفت و آرزوي جشن پنجاهمين سال سلطنت را به خاك برد.

    پيش از آن كسي فرياد ميرزا رضا را از ظلم كامران ميرزا نميشنيد. «زن رفته، طفل مرده، وظيفه را ديگري برده، خانه خراب، اندوخته برانداخته، حاصل عمر هبا شده، آنها كه هميشه به او رعايت و اعانت داشتند از ديدار او نفرت و كراهت ميكردند. تنها حاجي محمدحسن امينالضرب نظر به ارادت سيد جمالالدين رضا را از خود راضي و معاش او را عايد ميداشت». مايه چنان فسادي سلطنتكش شد.

    بيم آن بود كه كار از دست برود. امينالسلطان جسد ناصرالدينشاه را به درايتي براي پنهان كردن قتل شاه به كاخ برليان برد تا بعد به خاك بسپارد، عجالتاً مقدمات جلوس مظفرالدين ميرزا را فراهم كرد. مظفرالدين ميرزا و ابوابجمعياش براي آمدن از تبريز به پايتخت هزينه سفر نداشتند. امين السلطان آمدنشان را كارسازي كرد. با آمدن مظفرالدينشاه امينالسلطان صدراعظم شد اما آن اقتدار گذشته را نداشت، تا يك سال بعد عزل شد و بيسر و صدا به قم رفت. عليخان امينالدوله كه ميانهاي با امينالسلطان نداشت بر مصدر امور قرار گرفت، چندي گذشت نتوانست اوضاع را سر و سامان دهد وامي هم نگرفت. شاه در سر هواي سفر فرنگ داشت امينالسلطان را از تبعيد قم فرا خواند.

    امينالسلطان با قرضة 5/2 ميليون ليرهاي آماده بود به آرزوي شاه جامه عمل بپوشاند و وي را به فرنگ ببرد. بهرة اين قرضه پنج درصد بود. همچنين تمام گمركات (بجز گمركات جنوب) براي 75 سال در گرو روسها بود، با عنوان «اعتبار براي آباداني كشور». مظفرالدينشاه به پاس خدمات امينالسلطان وي را مباهي و مفختر به لقب «اتابك اعظم» كرد. هنوز يكسالي از سفر فرنگ نگذشته بود كه باز خزانه خالي شد. در آن نوبت، قرارداد نفت موسوم به دارسي عملاً به انگلستان واگذار شد. قراردادي كه قرار بود يك قرن سرنوشت ايران را رقم بزند. با آنكه از اين قرارداد پول هنگفتي نصيب دربار شده بود شاه براي سفري ديگر بيقراري ميكرد.

    امينالسلطان در پي آن بود كه امتياز راهآهن جلفا به قزوين را به روسها بسپارد و عملاً فاتحهخوان استقلال ايران شود. مخالفتها در گرفت و چند حكم تكفير امينالسلطان درنجف صادر شد. فرمانفرما و عينالدوله، دو داماد شاه، وقت را غنيمت دانستند و بر ضد او دست به كار شدند.

    قرضه دوم كه دويست هزار ليره بود صرف به كام شد و شاه براي سفر سوم دلتنگي ميكرد. اتابك صلاح را بر قرار نديد. قصد سفر كرد، سفر حج. شاه با استعفا و سفر او موافقت كرد.

    سفر از خاك روسيه آغاز شد، از آنجا به چين و ژاپن و امريكا و چندي بعد به اروپا عزيمت كرد، سپس راهي مصر شد، از كانال سوئز به جده رسيد و سرانجام به مكه. پس از انجام مناسك حج به مدينه عزيمت كرد سپس راهي شام شد و دمشق؛ و از راه بعلبك و بيروت به بيتالمقدس رسيد. چندي بعد به مصر رفت و به يونان و اسلامبول. اين زماني بود كه عينالدوله درگير حوادث مشروطه بود. اتابك از شامات به جنوب آفريقا، تونس، مراكش و سپس فرانسه رسيد يكسالي هم در پاريس ماند و سرانجام از سوئيس سر درآورد و در آنجا فراماسون شد.

    فرمان مشروطيت صادر شد و مظفرالدينشاه درگذشت. اين بار نوه اميركبير شاه شد. محمدعليشاه از همان ابتدا اتابك را فرا خوانده بود. جمعي از مشروطهخواهان كه در رأس آنها تقيزاده و حيدر عمواوغلي بودند آمدن امينالسلطان را نميخواستند. تقيزاده در جلسات مجلس گفته بود « امينالسلطان لقب او نيست بلكه بايد گفت خائنالسلطان». با همه اينها امينالسلطان بر مصدر امور قرار گرفت. سالارالدولة سر به شورش برداشته را به اشارهاي آرام كرد. فرمانفرما را براي جلوگيري از ***** عثماني به مرز اروميه فرستاد. محتشمالسلطنه را براي رايزني به استانبول روانه كرد. در اين بين سيد عبدالله بهبهاني به كمكش آمده بود. كارها مثل اينكه داشت بسامان ميشد. در پنجاه سالگي آن قدر پختگي داشت كه ميانه كار را بگيرد؛ دستخطي از شاه گرفت مبني بر اعلام وفاداري به قانون. دستخط در مجلس خوانده شد. هنگام بازگشت از مجلس، اتابك و سيد عبدالله به صحن مجلس رسيده بودند كه خاكستري به هوا برخاست؛ تير از شست و كار از دست رفت.
    اتابک به تير عباس آقا صراف تبريزي وابسته به جناح تندرو مشروطه بر زمين افتاد. او اولين نخست وزيري بود که خونش ميدان بهارستان را رنگين کرد. با قتل او کارها بسامان نشد و به سبب بحرانهاي فزاينده، استبداد سخت تر شد و شکل پيچيده تري يافت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #259
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عین الدوله



    Ein oddole magnify clip
    عینالدوله


    شاهزاده عبدالمجید میرزا معروف به عینالدوله، صدراعظم دورهٔ مظفرالدینشاه و از مخالفان سرسخت مشروطیت ایران.
    او پسر احمدمیرزا نوهٔ فتحعلیشاه بود و در سال ۱۲۲۵ خورشیدی در شهر تهران زاده شد. ناصرالدینشاه او را به تبریز نزد ولیعهدش مظفرالدین میرزا فرستاد و عبدالمجیدمیرزا در آنجا مورد توجه واقع شد تا اینکه ولیعهد دختر خود انیسالدوله را به عقد او درآورد و بعد پیشکار ولیعهد شد. در ۱۳۱۰ هجری قمری به او لقب عینالدوله دادند.
    پس از کشته شدن ناصرالدینشاه و پادشاهی مظفرالدینشاه، عینالدوله حاکم تهران و سپس وزیر داخله شد. در ۱۲۸۲ خورشیدی صدراعظم شد.
    با اعتراض علما و تجار که از روش استبدادی او به تنگ آمده بودند در سال ۱۲۸۴ معزول شد و میرزا نصراللهخان مشیرالدوله به جای او صدراعظم شد. وی پس از آن مدتی در خراسان در املاک خود اقامت کرد.
    پس از مرگ مظفرالدینشاه و در جریان جنبش مشروطه محمدعلی شاه او را برای سرکوبی قیام تبریز مامور کرد ولی موفقیتی نیافت.
    پس از فتح تهران خود را به مجاهدین تسلیم کرد و به همین دلیل به او آزاری نرساندند.
    عینالدول در دورهٔ پادشاهی احمدشاه دوبار در سالهای ۱۲۹۴ و ۱۲۹۶ برای مدت کوتاهی رئیسالوزرا شد.
    او در ۱۳۰۶ هجری خورشیدی در شهر تهران درگذشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #260
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مشیرالدوله


    میرزا نصرالله خان نائینی
    (زاده – درگذشته جمعه ۴ شعبان ۱۳۲۵، ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷) ملقب به مصباحالملک در ۱۲۹۹، مشیرالملک در ۱۳۰۸ و مشیرالدوله در ۱۳۱۷، سیاستمدار ایرانی از اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنت محمدعلی شاه بود. فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی) به امضای مظفرالدین شاه رسید و تاج پادشاهی را پس از فوت مظفرالدین او بر سر محمد علی گذارد.
    مشیرالدوله از ۱۳۱۲ وزیر لشکر شد و در ربیعالثانی ۱۳۱۷ با فوت وزیر خارجه محسن خان مشیرالدوله، وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را به او سپردند[۱] -[۲]. او در زمان انقلاب مشروطه نقش میانجی را بر عهده گرفته بود و با عزل عینالدوله از نخست وزیری در ۷ جمادیالثانی و انتخاب او در ۱۰ جمادیالثانی ۱۳۲۴ به صدراعظمی، تحصن مشروطهخواهان در سفارت انگلستان پایان گرفت.
    مرگ مشیرالدوله دو هفته پس از ترور اتابک به طور مشکوکی روی داد و جسد او در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شد.



    • ۱ خانواده
    • ۲ نخست وزیری
    • ۳ مرگ
    • ۴ پانویسها
    • ۵ منبع


    خانواده

    نصرالله خان پسر محمد پسر ابوطالب پسر محمد پسر میرعبدالوهاب از عرفای نائین بود و در ابتدای جوانی راهی تهران شد. مدتی با کتابت (نسخه نویسی) گذران زندگی کرده و بعد در اداره آصفالدوله نوکری پیدا کرده با ماهی دو-سه تومان خدمت میکرد. با انتخاب میرزا سعید خان مؤتمن الملک به وزارت خارجه وارد این وزارتخانه شده و پس از مدتی همراه ابراهیم خان نایبالوزاره که به کارگذاری امور خارجه آذربایجان مأمور بود و برای منشیگری او به تبریز میرود.
    نصرالله در آنجا با دختر میرزا تقی آجودان کارگذاری ازدواج میکند. پس از فوت نایب الوزاره به تهران آمده و در وزارت لشگر سمت محاسب و سررشتهداری داشته و به قدری مورد توجه اتابک قرار گرفته که وزارت لشکر را به او میدهد.[۳]

    نخست وزیری

    نخستین اقدام میرزا نصرالله پس از انتخاب به سروزیری آزادی زندانیان سیاسی بود. چند روز بعد فرمان مشروطیت را از مظفرالدینشاه گرفت و از علما درخواست کرد تا به تهران بازگردند و با اعلامیهها و لوایحی مردم را به تشکیل مجلس و انجام انتخابات و رعایت اصول دمکراسی امیدوار کرد انقلاب ایران او در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ در باغ گلستان اولین دولت قانونی خود را تشکیل داد و پس از مرگ مظفرالدین شاه در پائیز آن سال تاج پادشاهی را در ۵ ذیحجه ۱۳۲۴ بر سر محمدعلی میرزا نهاد.
    او در محرم ۱۳۲۵ (۱۷ مارس ۱۹۰۷) احتمالا به دلیل ناتوانی در جلوگیری از خودسری پادشاه و تصمیم او در برانداختن مجلس، استعفا کرد [۴]. کابینه جدید چهار روز بعد بدون رئیس الوزرا تشکیل شد تا اینکه علیاصغرخان اتابک (امینالسلطان) که در آن هنگام در سوئیس بود پس از ملاقات با سران روسیه در ۲۷ ربیعالاول وارد ایران شد.
    مخبرالسلطنه هدایت نوشته است که «اتابک برای تشکیل کابینه مرا نزد نصرالله خان مشیرالسلطنه فرستاد که وزارت خارجه قبول کند، رفتم، درویشی نکرد.»

    مرگ

    مرگ مشیرالدوله به طور ناگهانی و بدون داشتن بیماری در ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷ در رستمآباد شمیران واقع شد. مرگ او دو هفته پس از ترور اتابک توسط عباس آقا تبریزی در روز امضای قرارداد ۱۹۰۷ و چهار روز پس از انتخاب احتشامالسلطنه به ریاست مجلس و در شرایطی بود که او نامزد نخست وزیری بود و از همکاری با سعدالدوله که از ریاست مجلس استعفا کرده بود، سر باز زده بود. در همان روز نیز سعدالدوله وزیر خارجه شد.
    بسیاری از جمله ادوارد براون و ناظمالاسلام کرمانی مرگ او را نیز نظیر نخست وزیران پیشین قاجاریه؛ امیرکبیر، قائم مقام فراهانی و حاج ابراهیم کلانتر به پادشاه نسبت میدهند و آن را ناشی از روی ناخوشی میدانند که او از ابتدا به سلطنت محمدعلی میرزا نشان میداد[۵]، [۶].
    گفته میشود در آن روز علاءالدوله در رستمآباد مهمان بوده و با هم ناهار خوردند، بعد او به اندرون رفته، به فاصله کمی حالش بهم خورده، یکساعت از شب رفته در میگذرد. [۷]
    خبرمرگ او ساعاتی بعد به مجلس شورای ملی نیز رسید و ابوالحسن خان خواستار تحقیق مجلس در مورد علت مرگ او شد؛
    در جلسه بعداز ظهر محققالدوله گفت: در جواب تلفون مجلس، جناب مؤتمنالملک خیلی اظهار تشکر و امتنان نموده گفتند دیروز مبتلا به مرض قولنج شده، بعد از آن سکته رو داد، دکتر انگلیسی آوردیم که تشخیص دهد چه بوده.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  11. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 26 از 32 نخستنخست ... 16222324252627282930 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/