حیات درختان در بخشش میوه است. آنها می بخشند تا زنده بمانند ، زیرا اگر باری ندهند خود را به تباهی و نابودی کشانده اند.
حیات درختان در بخشش میوه است. آنها می بخشند تا زنده بمانند ، زیرا اگر باری ندهند خود را به تباهی و نابودی کشانده اند.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
اگر کار و کوشش با محبت توام نباشد پوچ و بی ثمر است ، زیرا اگر شما با محبت به تلاش برخیزید ، می توانید ارواح خویش را با یکدیگر گره بزنید و آنگاه همه شما با خدای بزرگ پیوند خورده اید.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
برگ علفي به برگ پاييزي گفت:
" هنگام سقوط چه همهمه اي مي كني، تو همه خواب زمستاني مرا مي آشوبي."
برگ پاييز خشمگين گفت:
"اي فرومايه و درون جايگاه! اي بي آواز و تندخو! تو در بلنداي آسمان زندگي نمي كني و نمي تواني با صدايي [خوش] نغمه سرايي كني."
آنگاه برگ پاييزي به زمين سقوط كرد و به خواب رفت. هنگامي كه بهار آمد. از خواب برخاست. او "برگ علف" بود.
وهنگام پايئز كه خواب زمستاني او را در خود گرفته بود، بالاي سرش در فضا،برگ ها سقوط مي كردند، او با خود مي گفت:"آه، اين برگهاي پاييزي! جه همهمه و جنجالي مي كنند! آن ها همه’ خواب زمستاني مرا ميآشوبند."!!!
**جبران خليل جبران**
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را .
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای که با من دشمنی داری
اي كه با من دشمني داري
گناهي با تو جز اين خوابها نخواهيم داشت
شراب ما بي جام است
ملامت گرانمان راسيراب نتوانيم كرد
مدّ اين درياها سكوت ماست
و جزرِ آن نيز جوهر قلم هامان
با ديروز همنشين گشتيد
ليك
ما از روزي كه خود را به پنهاني آراسته بود بيزاريم
شمايان يادبودها را دور افكنديد
و ما به دنبال خواب آرزوها مي كوشيم
در زمين و اطراف آن گشتيد
و ما آسمان ها را در نور ديديم
ملامت كنيد و ناسزا گوييد
لعنت بفرستيد و تمسخر كنيد
با روزهاي ما ستيز كنيد و دشمني ورزيد
ستم كنيد و سنگ اندازيد و بر صليب كشيد
زيرا روح و جان نزد ما گوهري است
كه هرگز ستم پذير نيست
ما همانيم كه هستيم
در نور و تاريكي باز نمي گرديم
اگر مي پنداريد كه ما
بدنام و رسوا در اثير هستيم
سخن ديگر سودي نخواهد داشت
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
در گروي ماه و خورشيد
گام برداشتند
در ميان آرزوهاي هنگام هوشياري و مستي
و دشت درگرو و معرض ماه و خورشيد بود
فجر مانند خطي از نقره
بر بالاي تپه ها مي پيچيد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
گوش فرا ده
به صداي سخن آرزوها
زيرا آرزوها به مانند زندگي به نيكي سخن مي گويند
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
اگر بميرم
آيا خواهش ها از من دور مي شوند؟
آيا طمع ها اندر باد منزوي مي شوند؟
صبح مي كنم ليك
شوق ها خفته اند
شب مي كنم
ليك
روحم را در بستر آرامشي نيست
آيا تشنه كامي هست كه از شراب بهشتي سيراب گردد؟
آيا گرسنه اي هست كه از اطعام خداوندي سيراب گردد؟
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
من آمده ام تا سخنی را بگویم و اکنون آن را می گویم .
اما مرگ مرا باز دارد ، « فردا » سخنم را خواهم گفت ،
زیرا « فردا » هیچ گاه در نوشتار جاودانگی رازی را ناگفته خواهد
گذاشت.
من آمده ام تا در شکوه مهر و روشنایی زیبایی که باز تاب های
خداوند هستند ، زندگی کنم .
من اینجا هستم ، زندگی می کنم ، و کسی نمی تواند مرا از پهنه ی
زندگی به دیار بیگانگان باز کشد ؛ زیرا که من از راه سخنان زنده ام
پس از مرگ نیز خواهم زیست.
اینجا آمده ام تا برای همه ، و با همه باشم . و آنچه را که امروز در
خلوت خویش انجام می دهم ، «فردا» همگان باز خواهند تاباند.
و چیزی را که امروز با دل تنهای خود می گویم ،«فردا» هزاران
دلباز خواهند گفت .
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دو روح وابسته به دیار ستارگان ،
به دیدار یکدیگر آمدند در آسمان.
و دیده به هم دوختند
خاموش و بی زبان.
مرد آواز نمی خواند
اما گلوی آفتاب سوخته اش
از ترانه می تپید.
و زن ایستاده بود
و رقص شاد اندام هایش را
در خود نهفته داشت.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)