صفحه 24 از 27 نخستنخست ... 142021222324252627 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 231 تا 240 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #231
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    زادگاه من

    ای روستای خفته بر این پهن دشت سبز
    ای از گزند شهر پلیدان پناه من
    ای جلوه ی طراوت و شادابی پناه من
    ای جلوه ی طراوت و شادابی و شکوه
    هان ای بهشت خاطر ای زادگاه من
    باز آمدم به سوی تن زان دور دورها
    زانجا که صبح می شکفد خسته و ملول
    زانجا که ماه در افق زرد گونه اش
    در کام ابر می خزد آهسته و ملول
    باز آمدم که قصه ی اندوه خویش را
    با صخره های دامن تو بازگو کنم
    وندر پناه سایه ی انبوه باغ هات
    گلبرگ های خاطره را جست و جو کنم
    هر گوشه ای ز خلوت افسانه رنگ تو
    یاد آفرین لذت بر باد رفته ای ست
    وان جویبار غم زده ات با سرود خویش
    افسانه ساز لحظه ی از یاد رفته ای ست
    ای بس شبان روشن افسانه گون که من
    در دامن تو قصه به مهتاب گفته ام
    وز ساحل سکوت تو با زورق خیال
    تا خلوت خدایی افلک رفته ام
    ای بس طلیعه های گل افشان بامداد
    کز جام لاله های تو سرمست بوده ام
    و ای بس ترانه ها که به آهنگ جویبار
    آن روزها به خلوت پکت سروده ام
    آن روزهای روشن و رویان زندگی
    دوران کودکی که بر آن لحظه ها درود
    در دامن سکوت تو آرام می گذشت
    خاطر اسیر خاطره ای کودکانه بود
    آری هنوز مانده به یاد آنچه نقش بست
    آن روزها به خاطر اندوه بار من
    وان نام من که بر تنه آن چنار پیر
    زان روزگار مانده به جا یادگار من
    با لکه های ابر سپیدت که شامگاه
    ایند بر کرانه دشت افق فرود
    چون سوسنی سپید که پر پر شود ز باد
    بر موج های ساحل دریاچه ای کبود
    با آن چکادهای پر از برف بهمنت
    با آن غروب های شفق خیز روشنت
    وان آسمان روشن همرنگ آرزو
    وان سوسوی شبانه فانوس خرمنت
    همواره شادمانه و شاداب و پر شکوه
    چون نوشخند روشنی بامداد باش
    هان ای بهشت خاطره ای زادگاه من
    سرسبز و جاودانه و بشکوه و شادباش
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #232
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    گفت و گو


    گفتم : این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش ؟
    گفت : صبری تا کران روزگاران بایدش
    تازیانه ی رعد و نیزه ی آذرخشان نیز هست
    گر نسیم و بوسه های نرم باران بایدش
    گفتم
    آن قربانیان پار
    آن گلهای سرخ ؟
    گفت : آری
    ناگهانش گریه آرامش ربود
    وز پی خاموشی طوفانی اش
    گفت : اگر در سوک شان
    ابر می خواهد گریست
    هفت دریای جهان
    یک قطره باران بایدش
    گفتمش
    خالی ست شهر از عاشقان وینجا نماند
    مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش
    گفت : چون روح بهاران
    اید از اقصای شهر
    مردها جوشد ز خک
    آن سان که از باران گیاه
    و آنچه م یباید کنون
    صبر مردان و
    دل امیدواران بایدش
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #233
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    زان سوی خواب مرداب


    ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
    ارامش گلوله ی سربی را
    درخون خویشتن
    این گونه عاشقانه پذیرفتند
    این گونه مهربان
    زان سوی خواب مرداب آوازتان بلند
    می خواهم از نسیم بپرسم
    بی جزر و مد قلب شما
    آه
    دریا چگونه می تپد امروز ؟
    ای مرغ های طوفان ! پروازتان بلند
    دیدارتان ترنم بودن
    بدرودتان شکوه سرودن
    تاریختان بلند و سرافراز
    آن سان که گشت نام سر دار
    زان یار باستانی همرازتان بلند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #234
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    سوک نامه

    موج موج خزر از سوک سیه پوشان اند
    بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموش اند
    بنگر آن جامه کبودان افق صبح دمان
    روح باغ اند کزین گونه سیه پوشان اند
    چه بهاری ست خدا را ! که درین دشت ملال
    لاله ها اینه ی خون سیاووشان اند
    آن فرو ریخته گل های پ ریشان در باد
    کز می جام شهادت همه مدهوشان اند
    نام شان زمزمه ی نیمه شب مستان باد
    تا نگویند که از یاد فراموشان اند
    گرچه زین زهر سمومی که گذشت از سر باغ
    سرخ گل های بهاری همه بی هوشان اند
    باز در مقدم خونین تو ای روح بهار
    بیشه در بیشه درختان همه آغوشان اند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #235
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    شرمنده برق


    در سیر طلب رهرو کوی دل خویشم
    چون شمع ز خود رفتم و درمنزل خویشم
    جز خویشتنم نیست پناهی که در این بحر
    گرداب نفس باخته ام ساحل خویشم
    در خویش سفر می کنم از خویش چو دریا
    دیوانه دیدار حریم دل خویشم
    بر شمع و چراغی نظرم نیست درین بزم
    آب گهرم روشنی محفل خویشم
    در کوی جنون می روم از همت عشقش
    دلباخته ی راهبر کامل خویشم
    با جلوه اش از خویش برون آمدم و باز
    ایینه صفت پیش رخش حایل خویشم
    خکستر حسرت شد و بر باد فنا رفت
    شرمنده برق سحر از حاصل خویشم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #236
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    فصل پنجم

    وقتی که فصل پنجم این سال
    با آذرخش و تندر و طوفان
    و انفجار صاعقه
    سیلاب سرفراز
    آغاز شد
    باران استوایی بی رحم
    شست از تمام کوچه و بازار
    رنگ درنگ کهنگی خواب و خک را
    و خیمه ی قبایل تاتار
    تا قله ی بلند الاچیق شب
    آتش گرفت و سوخت
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد
    و روح سرخ بیشه
    از آب رودخانه گذر کرد
    فصلی که در فضایش
    هر ارغوان شکفت نخواهد پژمرد
    عشق من و تو
    زمزمه ی کوچه باغ ها
    خواهد بود
    عشق من و تو
    آنچه نهانی
    گاهی نگاه و محتسبی را
    چون جویبار نرمی
    از بودن و نبودن
    خاموشی و سرودن
    در خویش می برد
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد
    دیوارهای واهمه خواهد ریخت
    و کوچه باغ های نشابور
    سرشار از ترنم مجنون خواهد شد
    مجنون بی قلاده و زنجیر
    وقتی که فصل پنجم این سال
    آغاز شد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #237
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    ضرورت

    می اید می اید
    مثل بهار از همه سو می اید
    دیوار
    یا سیم خاردار
    نمی داند
    می اید
    از پای و پویه باز نمی ماند
    آه
    بگذار من چو قطره ی بارانی باشم
    در این کویر
    که خک را به مقدم او مژده می دهد
    یا حنجره ی چکاوک خردی که ماه دی
    از پونه ی بهار سخن می گوید
    وقتی کزان گلوله ی سربی
    با قطره قطره
    قطره ی خونش
    موسیقی مکرر و یکریز برف را
    ترجیعی ارغوانی می بخشد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #238
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    ایا تو را پاسخی هست ؟

    ابر است و باران و باران
    پایان خواب زمستانی باغ
    آغاز بیداری جویباران
    سالی چه دشوار سالی
    بر تو گذشت و توخاموش
    از هیچ آواز و از هیچ شوری
    بر خود نلرزیدی و شور و شعری
    در چنگ فریاد تو پنجه نفکند
    آن لحظه هایی که چون موج
    می بردت از خویش بی خویش
    در کوچه های نگارین تاریخ
    وقتی که بر چوبه ی دار
    مردی
    به لبخند خود
    صبح را فتح می کرد
    و شحنه ی پیر با تازیانه
    می راند خیل تماشاگران را
    شعری که آهسته از گوشه ی راه
    لبخند می زد به رویت
    اما تو آن لحظه ها را
    به خمیازه خویشتن می سپردی
    وان خشم و فریاد
    گردابی از عقده ها در گلویت
    آن لحظه ی نغز کز ساحلش دور گشتی
    آن لحظه یک لحظه ی آشنا بود
    آه بیگانگی با خود است این
    یا
    بیگانگی با خدا بود ؟
    وقتی گل سرخ پر پر شد از باد
    دیدی و خامش نشستی
    وقتی که صد کوکب از دور دستان این شب
    در خیمه ی آسمان ریخت
    تو روزن خانع را بر تماشای آن لحظه بستی
    آن مایه باران و آن مایه گل ها
    دیدار های تو را از غباران شب ها و شک ها
    شستند
    با این همه هیچ هرگز نگفتی
    دیدار های تو با اینه روزها
    آها
    در لحظه هایی که دیدار
    در کوچه ی پار و پیرار
    از دور می شد پدیدار
    دیگر تو آن شعله ی سبز
    وان شور پارینه را کشته بودی
    قلبت نمی زد که آنک
    آن خنده ی آشکارا
    وان گریه های نهانک
    آن لحظه ها
    مثل انبوه مرغابیان
    و صفیر گلوله
    از تو گریزان گذشتند
    تا هیچ رفتند و درهیچ خفتند
    شاید غباری
    در ایینه ی یادهایت
    نهفتند
    بشکن طلسم سکون را
    به آواز گه گاه
    تا باز آن نغمه ی عاشقانه
    این پهنه را پر کند جاودانه
    خاموشی ومرگ ایینه ی یک سرودند
    نشنیدی این راز را از لب مرغ مرده
    که در قفس جان سپرده
    بودن
    یعنی همیشه سرودن
    بودن : سرودن ‚ سرودن
    زنگ سکون را زدودن
    تو نغمه ی خویش را
    در بیابان رها کن
    گوش از کران تر کرانها
    آن نغمه را می رباید
    باران که بارید هر جویباری
    چندان که گنجای دارد
    پر می کند ذوق پیمانه اش را
    و با سرود خوش آب ها می سراید
    وقتی که آن زورق بذگ
    برگ گل سرخ
    در آب غرقه می شد
    صد واژه منقلب بر لبانت
    جوشید و شعری نگفتی
    مبهوت و حیران نشستی
    یا گر سرودی سرودی
    از هیبت محتسب واژگان را
    در دل به هفت آ ب شستی
    صد کاروان شوق
    صد دجله نفرت
    در سینه ات بود ام نهفتی
    ای شاعر روستایی
    که رگبار آوازهایت
    در خشم ابری شبانه
    می شست از چهره ی شب
    خواب در و دار و دیوار
    نام گل سرخ را باز
    تکرار کن باز تکرار
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #239
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    پیغام

    خوابت آشفته مباد
    خوش ترین هذیان ها
    خزه ی سبز لطیفی
    که در برکه ی آرامش تو می روید
    خوابت آشفته مباد
    آن سوی پنجره ی سکت و پرخنده ی تو
    کاروانهایی
    از خون و جنون می گذرد
    کاروان هایی از اتش و برق و باروت
    سخن از صاعقه و دود چه زیبایی دارد
    در زبانی که لب و عطر و نسیم
    یا شب و سایه و خواب
    می توان چشانی زمزمه کرد ؟
    هر چه در جدول تن دیدی و تنهایی
    همه را پر کن تا دختر همسایه ی تو
    شعرهایت را دردفتر خویش
    با گل و با پر طاووس بخواباند
    تا شام ابد
    خواب شان خرم باد
    لای لای خوشت ارزانی سالنهایی
    که بهاران را نیز
    از گل کاغذی آذین دارند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #240
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    پیش فرض

    دریا

    حسرت نبرم به خواب آن مرداب
    کآرام درون دشت شب خفته ست
    دریایم و نیست بکم ازطوفان
    دریا همه عمر خوابش آشفته ست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 24 از 27 نخستنخست ... 142021222324252627 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/