صفحه 24 از 32 نخستنخست ... 14202122232425262728 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 231 تا 240 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #231
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صادق خان زند

    صادق خان برادر تنی کریم خان زند و پدر بزرگ لطفعلی خان زند بود.وی که مردی دلاور بود پس از مرگ کریم خان و در جنگ قدرت میان خاندان زند در آغاز نابینا و چندی بعد کشته شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #232
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جعفر خان زند

    جعفر خان پسر صادق خان زند بود و پدر لطفعلی خان زند.او چندی فرمانروی بخشهایی از ایران مرکزی و جنوبی را در دست داشت و سرانجام در جنگ قدرت میان دودمان زند در شیراز و در حالی که بر تخت بیماری بود کشته شد.او را با وجود توانایی جنگی اش ترسو خوانده اند.وی واپسین فرمانروای زند پیش از پسرش بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #233
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صید مراد زند

    صیدمرادخان زند که از ۱۱۶۷ تا ۱۱۶۸ خورشیدی (۱ سال) پادشاهی کرد جانشین جعفرخان زند بود.
    صیدمرادخان زند فرزند خدامرادخان بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #234
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لطفعلی خان زند


    Lotfali khan zand16u
    لطفعلی خان زند

    لُطفعَلی خان زند (۱۱۴۸-۱۱۷۳ خورشیدی) واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی (۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری) بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آقا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد. طایفه زند یکی از طوایف قوم لر میباشد.
    وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیادگذار فرمانروایی زندیان؛کریمخان زند وکیل الرعایا بود. وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوشسیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود. وی از ادب و شعر هم بیبهره نبود.شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور میباشد وی درباره شکستهایش از اقامحمد خان سرودهاست:
    یا رب ستدی جهانی از همچو منی
    دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی از گردش روزگار معلومم شد
    پیش تو چه دفزنی چه شمشیرزنی

    نبرد بر سر قدرت

    هنگامی که جعفرخان پدرش در شیراز ترور شد وی در بوشهر سرگرم سر و سامان دادن به وضعیت آن سامان بود که خبر مرگ پدر را شنید. وی که در این هنگان تنها هژده یا نوزده سال داشت با سیصد تن سپاهی دشتستانی خود را به شیراز رساند و بر کودتاگران پیروز شد و کنترل اوضاع را به دست گرفت. در این هنگام با آقامحمدخان قاجار رو به رو شد که بر بخشهای شمالی و مرکزی کشور چیره شده بود، با وی به نبرد پرداخت و در آغاز به کامیابیهایی هم رسید ولی هنگامی که در یکی از لشگرکشیها با سپاهش از شیراز بیرون رفته بود با خیانت حاج ابراهیم کلانتر روبه رو شد.وی دروازههای شیراز را بست و شاه جوان را به شهر راه نداد.

    آوارگی، به دست آوردن کرمان، و دستگیری

    سپاهیان نخست به دشتستان و سپس به بندر ریگ رفت.امیرعلی خان حیات داوودی فرمانروای ریگ وی را به گرمی پذیرفت و در اندازه توان نیروهایی بدو داد.او شکستهایی به سپاهیان قاجار وارد ساخت و سرانجام در دشت زرقان میان تخت جمشید و شیراز اردو زد.شهریار زند بعلت نیروهای کم دست به جنگ پارتیزانی زد.در این هنگام خود آقامحمدخان با سپاهی چهل هزار نفری به سوی فارس رهسپار شد. لطفعلی خان با سه هزار تن در جایی به نام شهرک میان راه شیراز-اصفهان و در ۱۴ فرسنگی شیراز به پیشباز سپاه قاجار رفت ولی چون شمار سپاهیان دوسوی نبرد با هم برابر نبود لطفعلی خان رو به شبیخونهای پیدرپی آورد و اینگونه ماهها سپاه قاجار را کلافه نمود.به ناچار با صد تن از یارانش از راه بیابان به طبس رفت، در میان راه چند تن از یارانش از زور تشنگی جان دادند، فرمانروای آن سامان دویست تن سرباز زیر فرمان او گذارد.وی با این شمار از سپاهیان که داشت پس از چندی ابرقو را گرفت.در آنجا به گسترش سپاهش پرداخت تا آنکه نیروهایش را به ۱۵۰۰ تن رساند، پس دارابجرد و نیریز را نیز به دست آورد و سپاهیانی را که قاجارها از شیراز برای جنگ با او فرستاده بودند را نیز شکست داد.در این هنگام بزرگان نرماشیر بدو پیوستند و او سرانجام توانست بر شهر کرمان چیره گردد. کرمانیان او را پذیرفتند و از او پشتیبانی کردند.او در کرمان به نام خود سکه زد و آن شهر را مرکز پادشاهی کوچکش قرار داد.آقامحمد خان با لشکرش کرمان را محاصره کرد، محاصره چهار ماه دنباله داشت و در شهر قحطی آمد. سرانجام لشکر قاجار به درون شهر ریخت. خان زند از میان سپاه قاجار گذشت و توانست به یاری اسبش غران خود را تندرست از میدان برهاند و به سوی ارگ بم رفت و بیست و چهار ساعت پس از آن به بم رسید. از بم به سوی طبس رفت. فرمانروای طبس امیرحسن خان به پیشبازش رفت و او را نکو داشت ولی بدو پیشنهاد کرد که به تیمورشاه درانی فرمانروای قندهار پناهنده شود. در همین زمان بزرگان نرماشیر برایش پیامی فرستادند که در جنگ با قاجارها از او پشتیبانی خواهند نمود. شاه زند به بم رفت و حاکم بم نیز وی را به نیکی پذیرفت ولی ازآنجا که میپنداشت برادرش که از لشکریان زند بود به دست سپاه قاجار افتادهاست به مهمان خویش خیانت کرد و وی را به قاجارها سپرد. از دیگرسو خان قاجار پاداشی را برای تحویل دادن مرده یا زنده او تعیین کرد که فرمانروای بم با تحویل او به قاجارها آن را به دست آورد. البته لطفعلی خان به آسانی دستگیر نشد و تنها زمانی تسلیم شد که اسب نامدارش غران از پای درآمد.

    لطفعلی خان در برابر خان قاجار

    وی را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی را بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد و بدو سلام ندادو بدو تعظیم نکرد.آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبلبانانش وی را مورد ***** جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را باز به پیش خان قاجار آوردند در حالیکه دیگر هوشی در تن نداشت و آب هم بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین میکشیدند.به گزارش تاریخنویسان خان قاجار با نیشخند بدو گفت که: «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتند نداشت تنها سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریستو گفت:«من از تو نمیترسم ای اخته فرومایه».این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.برخی نیز نوشتهاند که او با دستهای خود چشمهای وی را از کاسه بیرون کشید که دور از واقعیت میباشد.

    مرگ

    لطفعلی خان را آقامحمد خان به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد.مرگ وی را به روش خفه کردن نوشتهاند.پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند.

    رفتار آقامحمدخان با بازماندگان واپسین شاه زند

    هنگامی که لطفعلی خان از فارس دور شد آقامحمد خان در ذیحجه۱۲۰۸ در شیراز بر تخت پادشاهی زندیان نشست و نخستین دستوری که داد ویران کردن برج و باروی شیراز بود که یادگار کریم خان بود.فتحعلیخان صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود:
    گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ
    با شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغ از کینهٔ دور فلک جورسرشت
    شیرازهٔ شیراز ز هم ریخت، دریغ دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم خان زند، بنیادگذار پادشاهی زندیان از آرامگاهش بود، وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پلههای کاخش جایی که همیشه از آن گذر میکرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد.این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان پادشاهی او استخوانها را با احترام بسیار از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر به خاک سپردند.
    سپس دستور بازداشت و زورگیری داراییهای زندیان و وابستگان آنها را داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی استرآباد کوچاند.چنین مینماید که سرنوشت شومی بر آنها رفتهاست، از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی خان زتدو پسران شهریار زند فتحالله خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم.




    آقامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس و اموال غارت گردید.

    لطفعلی خان در فرهنگ توده

    از آنجا که وی دارای ویژگیهای همهپسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغاکاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانهای همچون چهرههای شاهنامهای تبدیل شدهاست.برای او تصنیفهایی سروده شدهاست که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کردهاند.بخشی از یکی از این تصنیفها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را میخواندند در زیر میآید:
    هر دم صدای نی میاد
    آواز پی در پی میاد لطفعلی خانَم کی میاد؟
    روح و روانم کی میاد؟ امروزه نام لطفعلی خان در برخی شهرها بر خیابانهایی نهاده شدهاست، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شدهاست.

    غران

    غران نام اسب نامدار لطفعلی خان بود(بعلت رنگ سیاه اسب). نژاداین اسب نامشخص است که بارها جان ارباب خود را در نبردهای گوناگون رهانیده بود. این اسب تند و تیز سیاه رنگ بود و بر پیشانیش لکهای سپید به مانند یک ستاره داشت. گریز لطفعلی خان از میان سپاه قاجارها در رویداد تاختن بر کرمان تنها با یاری غران شدنی گردید و چنانکه پیشتر گفته شد او فاصله میان کرمان تا بم را در بیست و چهار ساعت پیمود. سرانجام هنگامی که در بم لطفعلی خان بر اسبش نشست تا از مهلکه بگریزد دشمنان پاهای پشت این اسب را بریدند، حیوان به زانو میافتد ولی سوارش که از سرنوشتش آگاه نبود او را هی کرد، اسب روی پای بریدهاش میایستد ولی از درد تاب نمیآورد و به زمین میافتد.دیدن صحنه قطع شدن پاهای غران شاه جوان را متاثر کرد.

    لطفعلی خان و میرزا مهدی لشکرنویس

    آن مرد میرزا مهدی لشگر نویس نام داشت.وی پیش از لطفعلی خان در دستگاه پدرش جعفرخان کار میکرد که به دلیل جرمی جعفرخان دستور بریدن گوشهای او را داده بود. وی نیز هنگامی که جعفر خان ترور شد گوشهای سر بیجان ارباب پیشین خویش را برید. پس از پیروزی آغازین لطفعلی خان بر کشندگان پدر میرزا مهدی بریدن گوش را انکار کرد و حاج ابراهیم نیز برای بخشش او پادرمیانی کرد، لطفعلی خان نیز وی را بخشید و حتا برای وی پیشهای و خلعتی هم در نظر گرفت.ولی در روزی که قرار بود خلعت را به او بدهد به آتشبیاری مادرش میرزا مهدی را زندهزنده در آتش انداخت و زیر قول خود زد و حاجی را نیز از خود رنجاند.

    حاج ابراهیم کلانتر

    بزرگترین لغزش لطفعلی خان اعتمادش به حاجی ابراهیم بود چه که همانگونه که دیدیم این مرد به شاه جوان خیانت کرد و دروازه شیراز را به روی او بست و خانواده و زن و بچه و داراییهای وی را دودستی به خان قاجار سپرد.حاج ابراهیم دارای نفوذ بسیار بود و خویشانش در جاهای گوناگون ایران از تهران تا اصفهان بر سر کارهای مهم بودند.وی از آغاز کار به نامه نگاری با قاجارها پرداخته بود و داستان میرزامهدی نیز وی را رنجاند و یکسره به دشمن زندیان پیوست.

    لشکرکشی به کرمان

    آقامحمد خان برای آرام کردن آذربایجان به آن نقطه رفت، لطفعلی خان به سوی کرمان لشکر کشید، این لشکرکشی نافرجام به فرسوده شدن سپاهش انجامید و در تازشهای آینده قاجارها برایش گران تمام شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #235
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قاجاریان

    قاجار، قاجاریه یا قاجاریان دودمانی ترک نژاد بودند که از حدود سال ۱۱۷۰ تا ۱۳۰۴ بر ایران فرمان راندند. ایل قاجار یکی از طایفههای ترکمان بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند که شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد و حکومت قاجاریه نیز از قاجارهای استرآباد تشکیل یافته است. بنیانگذار این سلسله آغامحمد خان است که رسماً در سال ۱۱۷۴ در تهران تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه قاجار، احمد شاه است که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی، جای او را گرفت.[۱]


    پیشینه ایل قاجار

    قاجارها قبیلهای از ترکمانها بودند که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به آسیای صغیر و سپس ایران آمدند. قبیله قاجار یکی از قبایل قزلباش بود که ارتش صفوی محسوب میشد. [۲]
    ایشان تبار خود را به کسی به نام قاجار نویان میرساندند که از سرداران چنگیز بود. نام این قبیله ریشه در عبارت آقاجر به معنای جنگجوی جنگل[نیازمند منبع] دارد. قاجار از ریشه کلمه قاچار است که در ترکی به معنای فراری است. پس از حمله مغول به ایران و میانرودان، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام و آناتولی کوچیدند.
    هنگامی که تیمور گورکانی به این نقطه تاخت، قبایل ترک بسیاری از جمله قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و قصد بازگرداندن آنها به آسیای میانه را داشت. ولی آنها را به خواهش خواجه علی سیاهپوش - صوفی خانقاه صفوی - آزاد شدند که این موضوع باعث شیعه شدن و ارادت آنان به خاندان صفوی شد. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند. [۳]‎
    ایل قاجار ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمکهای بزرگی که به دربار صفوی مینمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس شاه عباس یکم دستهای از آنان به غرب استرآباد و دشت گرگان کوچاند تا به عنوان سدی در برابر حملات پیاپی قبایل ترکمن و ازبک عمل کنند. ایل قاجار در استرآباد به دو شاخه تقسیم شدند. شاخه بالای رود گرگان به یوخاریباش (بالادستی) و شاخه پایین رود گرگان به اشاقهباش (پایین دستی)معروف شدند. حکومت قاجاریه از ایل اشاقهباش تشکیل یافت. [۴]‎

    تلاش برای پادشاهی

    پس از یورش افغانها و فروپاشی حکومت صفویه، شاه تهماسب دوم - پادشاه آواره صفوی - پس از مدتی به مازندران گریخت و فتحعلی خان قاجار خدمت وی را پذیرفت. فتحعلی خان قاجار سردار سپاه تهماسب دوم شد و در حقیقت تهماسب بازیچهای در دست فتحعلی خان بود. اما با پیوستن نادر به سپاه تهماسب، فتحعلی خان مقام پیشینش را از دست داد و در مشهد به تحریک نادر کشته شد.
    پس از فتحعلی خان، پسر دوازده سالهاش محمدحسن خان قاجار جای او را گرفت. ولی نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاریباشها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و چندگانگی میان طوایف قاجار، نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقهباشها زیر نظر حکومت ایشان گردند.
    پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی کسب پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان به دست یکی از اعضای قبیله یوخاریباش کشته شد. فرزندان او از جمله آغامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. یکبار حسینقلی خان که از سوی کریم خان زند برای سرکوبی حاکم استرآباد فرستاده شده بود، در سمنان یاغی شد، ولی بدست زکی خان زند کشته شد.

    پادشاهی قاجاریه

    پس از مرگ کریم خان، آقامحمد خان از شیراز فرار کرد و پس از جنگهای فراوان سلسله زندیه را نابود کرد و به پادشاهی رسید. آقامحمد خان موفق گردید دو قبیله اشاقهباش و یوخاریباش (به معنای ساکن ناحیه بالا رودخانه و ساکن ناحیه پایین رودخانه) تقسیم شده بود و این دو قبیله را با هم متحد کرده و نیروی نظامی خود را استحکام بخشد.
    در زمان این دودمان حکومتهای استانی در مناطق گوناگون سرزمین ایران با جنگ یا مصالحه از میان رفتند و جای خود را به سامانهای فدرالی با تبعیت از دولت مرکزی دادند و «کشور» ایران دوباره زیر یک پرچم شکل گرفت. رنگها و ترتیب آنها در پرچم کنونی ایران از زمان این سلسله به یادگار ماندهاست. زبان رسمی قاجاریه فارسی و پایتختشان تهران بود.
    جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار منجر به جدا شدن بخشهایی از قفقاز از ایران شد.
    ایران در زمان این دودمان با دنیای غرب آشنا گردید. اولین کارخانههای تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا (که بعداً به سالن تعذیه تغییر کاربری داد)، مدارس فنی به روش مدرن (از جمله دارلفنون که به همت امیر کبیر بنیاد گردید)، و اعزام اولین گروهها از دانشجویان ایرانی به اروپا جهت تحصیل در شاخههای پزشکی و مهندسی در زمان این سلسله صورت پذیرفت.
    بازسازی ارتش ایران با روش مشق و تجهیز آنها به جنگافزار نوین اروپایی نیز از زمان فتحعلیشاه قاجار - در قرارداد نظامی اش با ناپلیون امپراتور فرانسه - آغاز شد.
    در زمان این سلسه و بعد از کشمکش بسیار بین شاهان قاجار و آزادی خواهان، جنبش مشروطه در ایران برپا شد و سرانجام ایران دارای مجلس (پارلمان) شد و بخشی از قدرت شاه به مجلس واگذار گردید.
    سلسه قاجار با کودتای ۱۲۹۹ رضاشاه قدرت را از دست داد. با انحلال سلسله قاجار توسط مجلس شورای ملی در ۹ آبان ۱۳۰۴، رضا شاه به سلطنت رسید. رضا شاه پهلوی پس از به سلطنت رسیدن بسیاری از وزرا و سفرای دولت قاجاریه را که غالباً از وابستگان خاندان قاجار بودند به استخدام درآورد که این ارتباط حرفهای تا پایان سلطنت محمدرضا شاه نیز ادامه یافت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #236
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #237
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آقا محمد خان

    آغا محمد خان قاجار (۱۱۲۱ در استرآباد - ۲۸ خرداد ۱۱۷۶ در شوشا) بنیانگذار دودمان قاجاریه در ایران است.


    زندگینامه

    وی زادهٔ ۲۷ محرم ۱۱۵۵ هجری قمری برابر با ۲۷ خرداد ماه ۱۱۲۱ خورشیدی و ۱۷ ژوئن ۱۷۴۲ میلادی در دشت اشرفی در میانه راه ساری به گرگان است. مراسم تاجگذاریاش را در ۱۵ ربیع الثانی ۱۱۹۵ هجری قمری برابر با ۱ فروردین ماه ۱۱۶۱ خورشیدی و ۲۱ مارس ۱۷۸۲ میلادی در ساری برگزار کرد و سرانجام در ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ هجری قمری برابر ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۷ خورشیدی و ۱۷ مه ۱۷۹۸ میلادی در شوشا درگذشت.
    آقامحمد خان فرزند محمد حسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان بود. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکمرانی محمدحسن خان بود و فتحعلی خان حاکم گرگان و در استرآباد حکومت میکرد. اینان شیعه مذهب بودند. نادرقلی خان پس از کشتن فتح علی خان رقیب سرسخت خویش در خواجه ربیع طوس و با سعی و تلاش خویش به مقام شاهنشاهی رسید.

    ریشههای قدرتیابی دودمان قاجار


    قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس کبیر برمیگردد. آنان ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمکهای بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر دوازده ساله بود، یوخاریباشها را به حکمرانی منسوب کرد که ساکنین بالادست رود گرگان بودند تا با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقیباشها زیر نظر حکومت ایشان گردند. وی را در میانسالی مقطوع النسل كردند و برای همین در ذکر نام وی یعنی آقامحمد را به شکل آغامحمد مینویسند.

    وضعیت ایران در زمان کودکی آقا محمد خان

    زمانی که نادر و فرزندانش به قتل رسیدند، شاهرخ شاه برای به دست گرفتن قدرت تلاش میکرد. فرماندهی سپاه شاهرخ شاه به محمدحسن خان بعلت تجربه و تدبیر فوق العاده ایشان واگذارگردید . با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان برکنار شدو شاهرخ به سلطنت رسید هرچند اندکی پس ازآن شاهرخ شاه به دست دشمنانش که در راس آنان پدر زن وی قرار داشت نابینا گشت . فرماندهان وفادار دست به کودتا زده شاهرخ شاه نابینا رامجددا برتخت سلطنت نشاندند.

    کودکی و نوجوانی آقامحمدخان

    ژان گور مینویسد: آقامحمد خان باریک اندام و متوسط القامه بود و چشمهای زیبا و جذاب ودهانی کوچک داشت. هرکس دهان کوچک و چشمان زیبای پسرک را میدید، تصور میکرد بر روح وی هوی و هوس غلبه دارد؛ اما وقتی آن پسر سیزده ساله کلاه را از سر برمیداشت و چشم بیننده به پیشانی بلند وی میافتاد، تغییر نظر میداد و میفهمید که کسی که دارای آن پیشانی بلند است، مقهور هوی و هوس نمیشود.
    آقامحمد خان تیر اندازی، سوارکاری و خواندن و نوشتن و حفظ کردن قرآن رادر پیش مادرش جیران -که از بهترین تیر اندازان بود- فراگرفت؛ چنانکه در سیزده سالگی جزو بهترین تیراندازان قشون محمدحسن خان بود و فرمانده دستهٔ تجسس یا طلایهدار قشون پدرش گردید. وی با آن سن اندک، شجاع و با اراده بود و از مرگ ترسی نداشت.

    کریم خان و قاجار

    چندی بعد محمدحسن خان سپاهی مجهز و منظم ترتیب داد و به جنگ با کریم خان زند پرداخت. در جنگهای اولیه پیروزی با قجریها بود؛ اما در نهایت شکست خورده و در میدان جنگ توسط سبزعلی بیک حاکم سابق استرآباد کشته شد و سرش از تن جدا گردید.

    پسران محمد حسن خان اسیر میشوند

    آقا محمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگهای پارتیزانی زدند تا آن که خراج آن سال استرآباد توسط آقامحمدخان مورد سرقت قرارگرفت. همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخان زند و او شد که در نهایت دستگیر و به تهران برده شد . کریم خان همین که فهمید او دیگر خواجهاست (و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل نمیباشد) امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.
    پس از آن به شیراز منتقل شد و در اسارت به سربرد.این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد خطر شورش را از بین بده و در صورت هرگونه تحرک اسرا را تنبیه نماید. در همین زمان برادرآقامحمد خان حسینقلی خان جهانسوز در شمال ایران دست به یاغی گری زد. آقامحمدخان که میدانست از سوی کریمخان مواخذه خواهد شد از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ خود رادخیل بست ؛ پس از آن کریم خان به وساطت اطرافیان خود او را مورد عفو قرار داد.
    250px D8B9D985D8A7D8B1D8AA D8AAD8A7D8A8D8B3D8AAD8A7D986DB8C D8A2D982D8A7 D985D8ADD985D8AF D8AED8A7D986 D982D8A7D8ACD8A7D8B1 D8AFD8B1 D8B3D8A7D8B1DB8C magnify clip
    سردر عمارت و باغ تابستانی آقا محمدخان قاجار در ساری؛ در دوره قاجار کاخهای بسیاری در ایران احداث گردید.



    بنیان نهادن حکومت قاجاریه

    آقا محمد خان در ۱۳ صفر سال ۱۱۹۳ هجری قمری (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغهای اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همین که عمهاش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به ساری و استرآباد رفت و با کمک سران اشاقهباش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار تا پای مرگ رفت ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته شد بر سر نهاد و پایتخت خود را ساری نهاد و جشن نوروز را به دستور وی با تشریفات برگزار نمودند. پس از تسخیر شمال ایران بر آذربایجان و کرمانشاهان نیز دست یافت. حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج ایراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آقا محمد خان از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهمترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آقا محمدخان در سمیرم و محاصره شیراز و پس از آن محاصره طولانی کرمان در سال ۱۲۰۸ هجری قمری است .در این جنگها لطفعلی خان مقاومت زیادی از خود نشان داد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #238
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فاجعه تاریخی کرمان


    در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر میخواندند و فحشهای رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب میدادند و او را مورد تمسخر قرار میدادند این فحشها خان قاجار را خشمگین تر کرد.به دستور خان فاجار شهری در پیرامون شهر کرمان به صورت موقت ساخته شد تادر سرمای زمستان نیز محاصره ادامه یابد.قحطی شهر را فرا گرفت. پس از حمله عمومی و سقوط کرمان سربازان وی تمامی کسانی را که در غیر از" بست" قرار داشتند یه قتل رسانده وتمامی اموال وداراییها را ضبط و به نوامیس تعرض کردند این وضع تا زمان فرمان توقف غارت توسط خان قاجار ادامه داشت.پس از آن و پس از انکه خان قاجار متوجه فرار موفق شهریار جوان زند گردید دستور داد که تمامی مردان کرمانی از چشم نابینا گردند و حتی کسانی را که به بست رفته بوند نیز از این دستور مجزا نکرد. بیست هزار جفت چشم بهوسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت میخواند).
    اما لطفعلی خان زند به بم فرار کرد و قصد عزیمت به سیستان و بلوچستان را داشت ولی با خیانت حاکم بم دستگیر شد و در راین به فرستادگان آقامحمدخان تحویل داده شد شهریار زیبای زند به دستور آقا محمد خان توسط چهارپاداران مورد ***** جنسی قرار گرفت و چشمهای شهریار زند ار کاسه خارج گردید.خان قاجار قصد داشت که به شهریار جوان افسار زده و در مسافرتها به عنوان حیوان در پای رکاپ خود بدواندکه به علت ضعف و زخمهایی که برداشته بود این کار میسر نگردید.در تهران به زندگی لطفعلی خان خاتمه داده شد و سرانجام وی را در امامزاده زید تهران دفن کردندو اینچنین به زندگی شهریار زند دلیر ترین شمشیرزن شرق و زیباترین مردان روزگار پایان داده شد.

    انتقال مرکز حکومت به تهران

    او پس از قتح کامل جنوب ایران در واقع مقر حکم رانی خویش را در تهران نهاد (آن را دارالخلافه نامید) در حالیکه پایتخت وی هنوز ساری بود؛ سپس با سپاهی گسترده عازم قفقاز گشت تا حاکمان آنجا را مطیع خویش سازد در آنجا با مقاومت سرسختانه ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاکم شوشی مواجه شد و سرانجام دست از محاصره این شهر برداشت و به تفلیس رفت. هراکلیوس حاکم تفلیس شهر را رها کرده و گریخت آغامحمدخان دستور ویران کردن قسمتی از شهر و قتل عام مردم داد و باردیگر سربازان وی در این شهر بدستور او به ***** به ناموس مردم دست زدند. تمام کلیساهای شهر ویران شد و روحانیون مسیحی دست بسته به رود ارس انداخته شدند. در نهایت آغا محمد خان با پانزده هزار تن از دختران و حتی پسران شهر که آنان را به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اینان برای سواستفاده جنسی و نیز برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند.

    رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان

    بعد ار آن به خراسان لشکر کشید و شاهرخ، پسر نادر را که کور و پیر بود به همراه همه درباریانش به قتل رسانید تا انتقام کشتن فتحعلیخان را بگیرد. خان قاجار برای افشای محل جواهراتی که نادر از هند آورده بود شاهرخ را به حدی شکنجه کرد که وی در زیر این شکنجهها جان سپرد. آقامحمدخان پس از کشف محل جواهرات نادر، آنان را روی سفره گسترد و از شدت عشق به طلا و جواهر، بر آنان غلتید. و سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روسها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد کرد و ازبکان را وادار به عقب نشینی نمود و بخارا را تحت الحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ اقشار به هرات فرستاد و پس از آن تا کابل پیش رفتند ولی نادرقلی در کوههای هیمالیا در افغانستان مکان خود را تغییر میداد[مدرک] سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای ۵۰۰ هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آقا محمد خان چندین هدف را دنبال میکرد که مهمترین و دراز مدتترین آنها جلب حمایت حاکم کابل برای حمله به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد[باعرض معذرت برای این دروغهای شاخدار میتوان مدرک قابل اعتبار ارائه داد؟!!!] و به ساری برگشت و در عمارت زمستانی خود واقع در پشت مسجد شاه غازی (که اکنون اثری از آن باقی نیست)، گنجینههای باقیمانده از دوران افشاریه - که نادر با خود از هند آورده بود و باعث ثروتمندی بسیاری از فرماندهان و نوادگان او شد - را پنهان کرد.

    بازگشت به قره باغ و بدرود زندگی

    در همین زمان قفقاز به اشغال روسیه در آمد. خان قاجار برای سرکوب آنان عازم قفقاز شد اما هنوز به آنجا نرسیده بود که تزار روس کشته شد و جانشین وی به سپاهیان خود دستور مراجعت داد. آقامحمدخان که از این مسئله سخت شادمان گردیده بود تصمیم گرفت که در قفقاز به تصرف شهر شوشا بپردازد که در حمله اول به دست وی نیفتاده بود. شهر شوشا پس از مدتی مقاومت در اثر اختلافات داخلی تسلیم شد ولی در حالی که از فتح شوشا در قراباغ آذربایجان ۳ روز میگذشت در بامداد ۲۱ ذیالحجه، ۱۲۱۱ هجری قمری بدست صادق نهاوندی و دو تن از همدستانش به قتل رسید و از آنجا که در آن زمان پیکر بزرگان را در عتبات عالیات بخاک میسپردند، وی را نیز به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپاردند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #239
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    درباره آغا محمدخان

    آقا محمد خان مردی رشید و مقتدر، شجاع و سیاس بود. اما در عین حال بسیار بی رحم و بی انصاف، خونریز و ستمکار بود. در طول عمر خود حرفی نزد که به آن عمل نکند تا کار به تدبیر بر میآمد دست به شمشیر نمیبرد. پشتکار و جدیتی تمام داشت. بسیار خسیس و مال اندوز میبود و در فرمانروایی بیهمتا بود.
    برخی بر این باورند که وی به چند زبان زنده دنیا آشنایی داشت و به ترکی فارسی عربی تسلط کامل داشت و فرانسوی و روسی را توسط بازرگانان فرانسه و روسیه آموخت؛ وی فردی متعصب و خشک مذهب بود و با روحانیون دینی به نیکی رفتار میکرد. شبها علیرغم خستگی و کار زیاد نماز شبش فراموش نمیشد علی رغم اخته بودن در حرمسرای وی زنهای زیادی بودند و نام برجستهترین آنها مریم خانم و گلبانو خانم بود. همچنین علاقه فراوانی به گنج و ثروت داشت ؛ وی در ۱۷ سالگی پدر خویش را از دست داد و پس از آن در شیراز با محدودیت فراوانی روبرو بود.

    حکایاتی از بیعدالتیهای آقامحمدخان


    عاقبت سرباز وفادار

    زمانی که آقا محمد خان قاجار شهر کرمان را در محاصره داشت سربازی که یکبار جان وی را نجات داده بود به او خیلی نگاه میکرد و گویا با نگاه خود میخواست که آن ماجرا را به یاد خان بیاورد. آقا محمد خان نیز دستور داد تا چشمهای او را در بیاورند.

    کشف یک کودتا

    روزی اندکی بعد از تاجگذاری، آقا محمد خان قاجار آماده میشد که با فتحعلی خان از سربازان مازندرانی سان ببیند... ناگهان یکی از افسران حاضر، در برابر شاه تعظیم بلندی کرد ... و مدتی در گوشی با وی صحبت داشت...
    پس از چند لحظه آقا محمد خان اظهار درد کرد و رنگ پریدگی مرده وار سیمایش مویّد اظهارش بود. یکی از وزیران را به مرخص کردن سربازان برگماشت زیرا که حال سان دیدن نداشت.
    همین که مجلس خالی شد، تغییر حالت داد ولیعهد و نزدیکان حاضر را روانه اتاقهای دیگر کرد و فرمانده قره چوخاها را خواست و دو ساعت تمام با وی گفتگو کرد... در آن میان افسرانی را برای بازجویی به درون تالار میآوردند فتحعلی خان در دیوانخانه مجاور منتظر دستورهای عموی خود بود. سرانجام برادر زاده را نزد خود خواند و گفت: افسری که زیر گوشی با من صحبت میکرد یکی از رفیقان خود را متهم میکرد که قصد دارد شاه را بکشد...من هم در این دو ساعت بازجویی دقیق کردم تا معلوم شد که مدعی با افسر متهم دشمنی شخصی داشته و اتهام را سراپا از خود ساختهاست... حالا پسر جان تو که روزی به پادشاهی خواهی رسید بگو ببینم به عقیده تو چه باید کرد؟ جوانک با شور ساده لوحانهای گفت: باید مفتری را تنبیه کرد و کسی را که به او بهتان بستهاند، پاداش داد.
    آقامحمدخان گفت: به این ترتیب تو دستوری میدادی که از نظر عدالت انسانی معقول و منطقی بود ولی فرمانی نبود که در شان پادشاه باشد. باز هم برو بیرون و منتظر دستور من باش...
    ساعتی بعد فتحعلی خان را به تالاری که شاه در آنجا بود خواندند. وی چیزی در آنا دید که از نفرت و وحشت خون در رگهایش بند آمد...نعش چند افسر را در آنجا دید و در آن میان، مفتری، متهم و همه کسانی را که به عنوان گواه بازپرسی شده بودند، بازشناخت. شاه گفت من دچار اشتباه شدم که دو طرف را رویاروی کردم. روی انگونه چیزها نباید بحث شود، زیرا که شایسته نیست در میان اطرافیان شاه ...کسانی آمد و شد داشته باشند که امکان شاه کشی به گوششان خوردهاست... من برای جبران اشتباهی که کردم چارهای نداشتم جز آنکه بدهم همه کسانی را که به هر عنوان، پایشان به این قضیه کشانیده شده بود، خفه کنند!!! (به نقل از کتاب آقا محمد خان قاجار اثر امینه پاکروان)

    برخی گفتهها در باره آقامحمدخان

    سرجان ملکم: آقامحمدخان قاجار با اهل شریعت با احترام و رافت میزیست و خود در ظاهر مقدس بود همیشه نماز میخواند و هر نیمه شب – اگرچه در روز زحمت زیادی کشیده بود- برمیخاست و بعبادت میپرداخت در مورد بیرحمی و سنگدلی او همین بس که برای جانشین کردن برادر زاده خود باباخان از کشتن برادران و پسرعموهای خود نیز احتراز نکرد یا اینکه پس از دستگیری لطفعلی خان زند تمام مردان کرمان را اعم از پیر و جوان یا کشت یا کور کرد و شهر کرمان را به شهر کوران تبدیل ساخت درحالیکه کرمان را تسخیرکرده بود و از شهرهای خود او بحساب میآمدند و مردم کرمان جزء ملت خود او بودند.
    عبدالعظیم رضایی (نویسنده کتاب تاریخ ده هزارساله ایران): وی مردی سنگدل، عقدهای (بسبب مقطوع النسل بودن) خشن و کینه توز، سخت کش و بیرحم بود.
    استاد معین: آقامحمدخان در حمله به قفقاز دستور قتل عام و خرابی کلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت.
    دکتر مصاحب: وی مردی کینه خواه و بیرحم و قدرت جوی و چاره گر بود. بیرحمی او به اوج میرسید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #240
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رجال سرشناس ایران در زمان شهریاری آقامحمدخان


    • مصطفی قلی خان قاجار (برادر و سردار سپاه وی در جنگهای مهم)
    • علی قلی خان قاجار (برادر آقامحمدخان که بهوسیله فتحعلی شاه نابینا شد)
    • جعفرقلی خان قاجار (برادر وفادار آغامحمدخان که در تهران بدست وی کشته شد)
    • مرتضی قلی خان قاجار(برادر خان قاجار)
    • رضا قلی خان قاجار (برادر جواجه قاجار و از مدعیان سلطنت که تلاشهای وی در کسب قدرت بی نتیجه ماند)
    • حسینقلی خان جهانسوز (حسین قلی خان قاجار معروف به جهانسوز که در سال ۱۱۸۶ در سن ۴۲ سالگی بر اثر خیانت داخلی به قتل رسید.)
    • سلیمان قلی خان قاجار
    • محمد آقای قاجار
    • محمد ولی خان قاجار
    • محمد حسین خان قاجار (سردار سپاه)
    • صادق خان شقاقی(سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه آقامحمدخان بر ضد فتحعلی شاه قاجار شورید و قزوین را پایتخت خویش قرار نهاد ولی در قزوین و مراغه بیشتر مردم به مرض طاعون دچار گردیدند و سپاهش نیز از آن مرض مصون نماند و با بیگلربیگی ارومیه که از ترکان افشار بود متحد گشت ولی در نهایت شکست خورد و اگرچه فتحعلیشاه او را مورد عفو قرار نهاد ولی دوباره درصدد قشون کشی برآمد و این بار به اشد مجازات رسید)
    • باباخان جهانبانی (فرزند ارشد حسین قلی خان که آقامحمدخان قاجار چون فرزندی نداشت وی را ولیعهد خود کرد)
    • عباس میرزا (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهدههای گلستان و ترکمان چای قلم نمیخورد)
    • فرج اله بیک اشاقه باش (سردار سپاه)
    • شیخ جعفر تنکابنی (کتاب خوان شخصی آقامحمد خان)
    • ابوالفتح خان
    • میرزا محمد خان قاجار دولو (حاکم تهران؛ وی جویای قدرت و سرمایه مادی بود برای همین اقدامات کودکانه وی در خور توجهاست)
    • میرزا شفیع صدر اعظم (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده میشد.)
    • عبدالرحیم خان شیرازی (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند)
    • حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت آقامحمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و بپاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند اما سرانجام خیانت کرد و باعث به قدرت رسیدن آقامحمد خان شد. اوست که موجبات به سلطنت رسیدن فتح علی شاه را فراهم آورد و در نهایت بدست وی کشته شد)
    • نجف قلی خان بیگلربیگی (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال ۱۱۹۹ بدرود زندگی گفت)
    • شاهرخ افشار (از نوادگان نادر ظل اله و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال ۱۲۰۹ در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجه هاییکه به منطور آشکار ساختن گنجینهها کشید درگذشت)
    • نادر میرزای افشار (پس از آنکه به بخشی از جواهر نادری دستبرد زد راهی هرات شد و از آنجا به کابل رفت و در نهایت دعوی سلطنت کرد و فتحعلی شاه او را به قتل رساند و تمام دودمان نادر را به باد داد تا کینه چندین ساله خیانت به جد خود را تسکین دهد)
    • جهانگیر سیستانی (خیانتکار به شاه زندیه؛ اوست که لطف علی خان را ترغیب به ماندن در کرمان کرد و سرانجام نیز او بود که لطفعلی خان را در راه دارزین به راین کرمان به فرستاده شهریار قاجار داد)
    • محمد علی خان سیستانی (برادر جهانگیر و حاکم بم و وکیل آباد)
    • امیر کونه خان زعفرانلو (حاکم قوچان و از ارادتمندان به قاجاریه)
    • ابراهیم خان شادلو (حاکم اسفراین و از ارادتمندان به قاجاریه)
    • جعفر خان بیات (حاکم نیشابور و از ارادتمندان به قاجاریه)
    • بیرام علی خان (حاکم مرو که در هجوم ازبکان کشته شد)
    • حاج شیخ مهدی (از خادمان آرامگاه حضرت امام رضا و از مشاوران شاهرخ)
    • شاه مرادبک جان (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو)
    • شاه زمان (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان بطور کامل خودمختار بود)[شاه زمان درانی، نوه احمد شاه درانی، پادشاه مقتدر در افغانستان بود!]
    • هرقل یا هراکلیوس(امیر گرجستان که تحت الحمایه روسیه در آمد و عامل حمله آقامحمدخان به قفقاز شد)
    • ابراهیم خلیل خان جوانشیر (حاکم شوشی و قراباغ که حاضر به اطاعت از آقامحمدخان نگشت و مدتها حکومت قره باغ را بر عهده داشت و به دانشمندان ارج مینهاد در دربار وی دانشمندان زیادی حضور داشتند)
    • ملاپناه واقف(شاعر آزاده آذری که اشعار عارفانه وی در قفقاز شهرت دارد وی در زمان یورش آغامحمدخان به قفقاز در کنار ابراهیم خلیل خان از رهبران مقاومت بود.)
    • مصطفی خان طالشی (حکمران طالش که حاضر به پرداخت مالیات به آقامحمدخان نشد و مثل بسیاری از حاکمان آن زمان در دوران کریم خان نیز مالیات مردم را به مصرف خویش میرسانید)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 24 از 32 نخستنخست ... 14202122232425262728 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/