صفحه 23 از 43 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 221 تا 230 , از مجموع 429

موضوع: سلمان ساوجی

  1. #221
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند

    ولی او نیز بیمارست و می‌ترسم که نتواند


    صبا شوریده سودای زلف اوست می‌ترسم

    که گستاخی کند ناگه بران در، حلقه جنباند


    هوس دارم که درپیچم میانه نامه‌اش خود را

    چه می‌پیچم درین سودا مرا چون او نمی‌خواند


    اگر صدباره گرداند به سر چون خامه کاتب را

    محال است این که تا باشد سر از خطش بپیچاند


    سخن در شرح هجرانش، چه رانم کاندر میدان؟

    قلم کو می‌رود چون آب، بر جا خشک می‌ماند


    به مشتاقان خود وقتی که لطفش نامه فرماید

    چه باشد نام درویشی اگر در نامه گنجاند


    نهاده چشم بر راه است سلمان تا کجا بادی

    ز راهش خیزد از گرد رهش بر دیده بنشاند؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #222
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    کسی که قصه درد مرا نمی‌داند

    ز لوح چهره من یک به یک فرو خواند


    حدیث شوق به طومار گر فرو خوانم

    بجان دوست که طومار سر بپیچاند


    بیا که مردم چشمم سرشک گلگون را

    به جست و جوی تو هر سو چو آب می‌راند


    نگویمت: به تو می‌ماند از عزیزی عمر

    که عمر اگرچه عزیز است، هم نمی‌ماند


    به آروزی خیال توام خوش آمد خواب

    گر آب دیده من بر منش نشوراند


    به آب دیده بگردانم از جفای تو دل

    که آب دیده من سنگ را بگرداند


    گرفت دیده من آب و دل در آن آتش

    که گر خیال تو آید کجاش بنشاند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #223
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمی‌داند

    خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی‌خواند


    به رخسار تو می‌گویند: می‌ماند گل سوری

    بلی می‌ماندش چیزی و بسیاری نمی‌ماند


    نمی‌یارد رخت دیدن که چون می‌بیندت چشمم

    ز معنی می‌شود قاصر، به صورت باز می‌ماند


    شب ماه روشن است امشب، بده پروانه تا خادم

    ندارد شمع را برپا، برد جاییش بنشاند


    برافشان دست تا صوفی، بپایت سر دراندازد

    درا دامن کشان تا دل، ز جان دامن برافشاند


    بدورت قبله مستان چرا باید که باشد می؟

    تو لب بگشای با ساقی بگو تا قبله گرداند


    قرار ما اگر خواهی، تو با باد سحرگاهی

    قراری کن که زنجیر سر زلفت نجنباند


    امید وصلت، امروزم به فردا می‌دهد وعده

    برینم وعده می‌خواهد که یک چندی بخواباند


    به گردی از سر کوی تو جانی می‌دهد سلمان

    متاعی بس گرانست این بدین قیمت که بستاند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #224
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند

    عمرم از در راند و عمری بر زبان نامم نماند


    لطف کرد امروز و بازم خواند و دیدارم نمود

    صورتی خوشرو نمود انصاف نیکم باز خواند


    خاطرش باز آمد و دل ماند در بندش مرا

    خاطر او باد با جا، گر دل من ماند ماند


    آب چشمم دید و آمد بر من خاکیش رحم

    باد صد رحمت بر آب دیده کین آتش نشاند


    ساقیا جامی به روی دوستان پر کن که من!

    جرعه این جام را بر دشمنان خواهم فشاند


    آنچه چشمم دیده است از فرقتت، روزی مجال

    گر در افتد اشک یک یک با تو خواهد باز راند


    گر خطایی دیده‌ای از من، تو آن از من مبین

    کین گناه ایام کرد و جرمش از سلمان ستاند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #225
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟

    هر که یک حرف سیاهی ز سپیدی داند


    می‌کنم ترک هوای سر زلف تو و باز

    باد می‌آید و این سلسله می‌جنباند


    اشک من آنچه ز زار دل من می‌گوید

    راست می‌گوید و از دیده سخن می‌راند


    دل به او دادم و او کرد به جانم بیداد

    هیچکس نیست که داد من از او بستاند


    آب چشمم ننشاند آتش و من می‌دانم

    کاتش من بجز از خاک درش ننشاند


    هر چه گوید ز لبش جان، همه شیرین گوید

    و آنچه داند ز رخش دل، همه نیکو داند


    ماند سلمان ز درت دور و چنان می‌شنود:

    که مراد تو چنین است و بدین می‌ماند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #226
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند

    هرچه دامن گیردم دامن، بر آن خواهم فشاند


    دامن آخر زمان دارد غبار حادثه

    آستین بر دامن آخر زمان خواهم فشاند


    از سر صدق و صفا، چون صبح خواهم زد نفس

    وندران دم بر هوای دوست، جان خواهم فشاند


    پای عزلت بر سر کون و مکان خواهم نهاد

    دست همت بر رخ جان و جهان خواهم فشاند


    همچو گل برگی که حاصل کرده‌ام در عمر خویش

    با رخ خندان و خوش، بر دوستان خواهم فشاند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #227
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    در خرابات مرا دوش به دوش آوردند

    بی‌خودم بر در آن باده فروش آوردند


    شهسواری که نیامد به همه کون فرود

    بر در خانه خمار فروش آوردند


    دوش بر دوش فلک می‌زنم امروز که دوش

    مستم از کوی خرابات به دوش آوردند


    مطربان زیر لب از پرده‌سرایی، بانی

    تا چه گفتند؟ که نی را به خروش آوردند


    ساقیان داروی بیهوشی می در دادند

    دل بیهوش مرا باز به هوش آوردند


    شاهدان این همه دلهای پریشان را جمع

    به تماشای گل غالیه پوش آوردند


    عشوه دادند فریب و دل و دین را ستدند

    هوش بردند و نکات و نی و نوش آوردند


    چشم و ابروی تو از گوشه خود سلمان را

    در خرابات کشان از بن گوش آوردند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #228
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چشم مخمور تو مستان را به هم بر می‌زند

    شور عشقت، عاشقان را حلقه بر در می‌زند


    دل همی نالد چو چنگ عشق تیز آهنگ او

    در دل عشاق هر دم راه دیگر می‌زند


    چشم عیارت به قصد خون خلقی، دم به دم

    تیغ‌های تیر مژگان را به هم بر می‌زند


    گوهر کان از کجا یابد دل من چو مدام

    قفل یاقوت لبت بر درج گوهر می‌زند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #229
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا می‌کشند

    چون سر زلفت بدوشم بی‌سرو پا می‌کشند


    بارها کردم من از رندی و قلاشی کنار

    بازم اینک که در میان شهر، رسوا می‌کشند


    گفته بودم: در کشم دامن ز خوبان، لیک بس

    ناتوانان را به بازوی توانا می‌کشند


    ما ز رسوایی نیندیشیم، زیرا مدتی است

    تا خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشند


    می‌کشم هر شب به جام چشمها، دریای خون

    شادی آنانکه بر یاد تو دریا می‌کشند


    خرم آن مستان که بی‌آمد شد ساغر مدام

    از کف ساقی دردت، درد صهبا می‌کشند


    دل خیال زلف و خالت کرد، گفتم: زینهار!

    در گذر زینها که اینها سر به سودا می‌کشند


    بر حواشی گل رخسار نقاشان حسن

    می‌کشند از غالیه خطی و زیبا می‌کشند


    جان فدای آن دو مشکین سنبلت کز روی ناز

    چون بنفشه دامن گلبوی در پا می‌کشند


    بر دل سلمان، کمانداران ابرویت کمان

    سخت شیرین می‌کشند، بگذارشان تا می‌کشند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #230
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

    غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند


    از می سودای چشمت خوش برآید جان من

    سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند


    پایه من بر سر بازار سودایش شدست

    چون بدین مایه کسی با چون تویی سودا کند


    رخت عقلم می‌برد چشمت چه می‌آید ز عقل

    می‌دهد تشویش من بگذار تا یغما کند


    در چمن گر ناز سروت را ببیند سروناز

    از خجالت سر عجب باشد که بر بالا کند


    در ره عشق تو من سر می‌نهم بر جای پای

    عشق اگر کاری کند فی‌الجمله پا بر جا کند


    گر کند میل وفایی باشدش با دیگران

    ور جفایش در دل آید آن جفا بر ما کند


    رفت هر جا اشک ما چندان‌که ما را برد آب

    چند خود را در میان مردمان رسوا کند


    همدمم باد است و راز دل نمی‌گویم به باد

    باد غماز است و می‌ترسم حکایت وا کند


    ابرویت پیوسته می‌گردد به هرجا تا کجا

    همچو سلمان عارفی را واله و شیدا کند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 23 از 43 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/